سیر تدریجی سقوط انسان از نگاه قرآن کریم

در جمع مسئولان، فرماندهان و افسران دانشگاه امام حسین(علیه‌السلام)
تاریخ: 
سه شنبه, 4 مرداد, 1390

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا می‌کنیم.

تشریف‌فرمایی برادران عزیز، سرداران، افسران و مسئولان محترم در رده‌ها و بخش‌های مختلف سپاه مقدس پاسداران انقلاب اسلامی را به این مرکز که به نام حضرت امام‌رضوان‌الله‌علیه مزین است خوش‌آمد عرض می‌کنم. از خداوند متعال درخواست می‌کنیم که همه ما را مشمول دعاهای خاص حضرت ولی عصر‌عجل‌الله‌فرجه‌الشریف قرار دهد.

‌ای‌کاش من جوان‌تر بودم و انرژی بیشتری داشتم و می‌توانستم مثل یک سرباز، خدمت شما بزرگواران و عزیزان خدمتگزاری کنم ولی لَا یُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا؛[1] دیگر دوران پیری است و نقاهت و بیماری و لوازمش. باید از قصورهای بنده و نقص‌های کارم عفو بفرمایید.

حرکتتان برای خدا باشد!

قریب شصت سال پیش که من به حوزه قم آمدم، در همان سال‌های اول، سال سی و یک، سی و دو، در درس امام‌رضوان‌الله‌علیه شرکت می‌کردم. امام در فرصت‌های مناسبی مخصوصاً در اواخر سال، شاگردان را موعظه می‌فرمودند. از آن دوران، دو، سه آیه قرآن یادم است که ایشان مکرر در فرمایشاتشان به کار می‌بردند. حتماً شما هم در سخنرانی‌ها و مکتوبات ایشان به این آیاتی که مورد توجه خاص امام‌رضوان‌الله‌علیه بود برخورد کرده‌اید. یکی این آیه است که أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ* قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ؛[2] می‌فرمودند خدا یک موعظه به بندگانش دارد و آن این‌ است که حرکتتان برای خدا باشد. این آیه را زیاد تکرار می‌کردند و توضیحات مختلفی به مناسبت‌هایی افاضه می‌فرمودند. خدا ان‌شاء‌الله درجات ایشان را ساعت‌به‌ساعت عالی‌تر کند.

تأکید امام خمینی (ره) بر ضرورت استقامت در دین

یکی دیگر از آیاتی که ایشان در فرمایشاتشان تکرار می‌کردند و من یادم است، مربوط به اوایل نهضت است، موقعی که انجمن‌های ایالتی و ولایتی مطرح بود و حرکت حضرت امام شروع شد. ایشان در مسجد اعظم سخنرانی کردند. غیر از طلبه‌ها، بازاری‌ها هم آمده بودند. ایشان آن روز این آیه را قرائت فرمودند که إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا.[3] ایشان در موارد دیگر هم روی موضوع استقامت در دین بسیار تأکید می‌کردند.

آیه‌ای که پیامبر (ص) را پیر کرد!

ایشان آیات دیگری را هم اشاره می‌فرمودند ازجمله آیه فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ.[4]  من یادم است که ایشان به دنبال قرائت این آیه، این حدیث را ذکر می‌کردند که از پیغمبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نقل شده که حضرت فرمودند شَیَّبَتْنِی سورةُ هودٍ لِمَکَانِ هذه الآیةِ؛ فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ؛ یعنی پیغمبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند سوره هود مرا پیر کرد به خاطر این آیه که در این سوره است؛ فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ.

ایشان می‌فرمودند که این آیه دو بار در قرآن ذکر شده است؛ یک جا فقط دارد وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ.[5] در سوره هود هم دارد که فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ؛ و می‌فرمودند این‌که حضرت فرمودند سوره هود من را پیر کرده، فرق این آیه که در سوره هود است با آن آیه که در سوره دیگر آمده در این کلمه وَمَن تَابَ مَعَكَ است؛ یعنی تو و کسانی که همراه تو هستند و به سوی خدا رجوع کرده‌اند استقامت در دین داشته باشید چون غیر از خود پیغمبر، مَن تَابَ مَعَكَ را هم اضافه می‌فرماید.

سختی استقامت و پایمردی در راه هدف

هر شخصی علاوه بر نگرانی‌ای که راجع به مسئولیت خودش دارد وقتی مسئولیت دیگران هم به آن اضافه می‌شود نگرانی‌اش مضاعف می‌شود. به زبان بنده، پیغمبر اکرم‌‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله علاوه بر این‌که از سختی تکلیف خودشان نگران بودند بیشتر نگران این بودند که آیا مردم استقامت خواهند کرد یا نه؟! از این جهت بود که حضرت می‌فرمایند این سوره، من را پیر کرد. این نشانه این است که غیر از اصل شناختن راه صحیح و ایمان آوردن به خدا و پیغمبر و پذیرفتن همه معارف دینی، آنچه سخت‌تر از این‌هاست ادامه دادن و استقامت کردن در کار است.

سختی‌های رسالت پیامبر گرامی اسلام (ص)

تاریخ هم نشان داده، حالا ما از تواریخ گذشته پیش از اسلام غیر از آنچه در قرآن آمده که خیلی اطلاع یقینی نداریم اما تاریخ خود اسلام نشان می‌دهد که این مسأله واقعاً جای نگرانی بوده است؛ می‌دانیم در آغازی که پیغمبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مبعوث شدند عده کمی ایمان آوردند. کسانی که در ابتدا اسلام آورده بودند سختی‌های زیادی را متحمل شدند تا این‌که پیغمبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله کم‌کم بعد از سه سال، دعوتشان را آشکار کردند. در آن دو، سه سال اول، خودشان نماز می‌خواندند و احیاناً تک‌وتوکی با افراد تماس می‌گرفتند و آن‌ها را هدایت و به اسلام دعوت می‌کردند اما این‌که علناً بایستند و همه را دعوت کنند این مربوط به سال سوم بعثت بود که این آیه نازل شد؛ فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِینَ.[6] دیگر از حالا دعوت خودت را علنی و کاملاً آشکار کن! از آن وقت بود که اذیت و آزارها از طرف مشرکان اوج گرفت و بالاخره مسلمان‌ها مدتی در شعب ابی‌طالب که یک دره تنگی بود و زمین‌های آن متعلق به ابی‌طالب بود محصور بودند. عده کمی از مسلمان‌هایی که ایمان آورده بودند در آن درّه جای گرفته بودند. مشرکان آن‌ها را اذیت می‌کردند و از جاهای دیگر بیرون می‌کردند. مسلمان‌ها در همان درّه کوچکی که محصور بودند نمی‌توانستند آب‌ونان درستی تهیه کنند. غالباً شب‌ها چند نفر می‌آمدند و چند ظرف آب و یک مقدار غذا می‌آوردند که روزها زن‌ها و بچه‌ها از آن‌ها استفاده کنند. محصور بودن این‌ها در شعب ابی‌طالب چند سال طول کشید.

اولین نمود بی‌استقامتی مسلمانان

همین مسلمان‌هایی که در آن شرایط سخت، اسلام آورده بودند، آن سختی‌ها را تحمل کرده بودند، حصر در شعب ابی‌طالب را پذیرفته بودند، خودشان و زن و بچه‌شان فقر و گرسنگی و سختی را تحمل کرده بودند، بعضی‌هایشان استقامت نیاوردند؛ و بالاخره همه می‌دانیم که در طول 23سال دوران رسالت پیغمبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله جنگ‌های زیادی واقع شد، مسلمان‌ها فداکاری‌هایی کردند، اموالی صرف کردند، تُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ،[7] خیلی سختی‌ها کشیدند؛ کسانی که مالشان را صرف اسلام کردند، دست از کسب‌وکارشان کشیدند، از وطنشان آواره شدند، اموالشان به دست مشرکان مصادره شد، در صحنه‌های جنگ حاضر شدند، جانشان را کف دست گرفتند و با مشرکان جنگیدند، آدم باور نمی‌کرد کسی که بیست سال چنین شرایطی را گذرانده باشد دیگر با دستور پیغمبر مخالفت کند! حالا اگر روز اول باشد یا یک ماه یا یک سال گذشته باشد خب آدم تزلزل دارد ولی بیست سال سختی‌ها را تحمل کرده، در جنگ‌های مختلف شرکت کرده، تا پای شهادت رفته، معلول جنگی شده، پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هفتاد روز قبل از وفات از آن‌ها بیعت گرفت که بعد از من از علی اطاعت کنید، هفتاد روز بعد هم از دنیا رفت، همین مسلمانان مجاهد که سال‌ها زحمت‌ها را تحمل کرده بودند و سختی‌ها را کشیده بودند، کانه همه چیز را فراموش کردند! هنوز بدن پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دفن نشده بود نشستند و برای پیغمبر جانشین تعیین کردند؛ یکی گفت جانشین پیامبر باید از طایفه ما باشد؛ یکی دیگر گفت باید از طایفه ما باشد؛ مهاجرین گفتند جانشین پیامبر باید از اهل مکه و از مهاجرین باشد؛ انصار گفتند نه، باید از اهل مدینه باشد؛ اوسی‌ها گفتند باید از اوس باشد؛ خزرجی‌ها گفتند باید از خزرج باشد. کشمکش و بحث و گفت‌وگو بالا گرفت تا بالاخره به بیعتی که همه می‌دانید منتهی شد. در این جریان، علی نبود، عباس نبود، فرزندان آن‌ها نبودند، سلمان و ابوذر و مقداد نبودند؛ آن‌ها مشغول تجهیز پیغمبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بودند؛ ولی بالاخره کار تمام شد و تکبیر سر دادند که خلیفه تعیین شد. این اولین نمود بی‌استقامتی مسلمانان بود. حالا آیا جا داشت که پیشاپیش ریش پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به خاطر این غصه سفید شود؟!

خطری عظیم در مسیر اهل ایمان!

این داستان تاریخی و ده‌ها مانند این‌ها شاهد بر این است که کسانی در موقعیت‌های مختلف، عهد و پیمان‌ها را فراموش می‌کنند. یک شرایطی پیش می‌آید که چیزهایی را که باور کرده‌اند، پذیرفته‌اند، ایمان آورده‌اند و برای آن بیعت کرده‌اند را یادشان می‌رود و رفتارهایی می‌کنند که خیلی شبیه رفتار دشمنان است و بلکه گاهی کارهایی می‌کنند که از دشمن هم برنمی‌آید و اگر دشمن هم بخواهد انجام دهد باید به دست آن‌ها انجام دهد ولی بااین‌وجود مسلمان هستند و نماز می‌خوانند و روزه می‌گیرند و احیاناً حج می‌روند و دستورات اسلام را عمل می‌کنند! آنچه با مصالح و منافعشان تماسی ندارد را خوب انجام می‌دهند اما آنجا که با منافعشان، با پستشان، با ریاستشان، با خواسته‌های نفسانی‌شان و با خواسته‌های دوستان و نزدیکانشان اصطکاک پیدا می‌کند آنجا می‌لنگند. این است که قرآن به صورت‌های مختلف روی این مسأله تکیه کرده که ‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید! آن‌هایی که کافر هستند که هیچ، نشسته پاک هستند؛ شما که ایمان آورده‌اید، بیعت کرده‌اید و عهد و پیمان بسته‌اید شما مواظب باشید که بیعت نشکنید و از مسیر منحرف نشوید!

خیلی حیف است که آدم، ده، بیست سال در یک راه صحیحی برود و هزار گونه فداکاری کند، بعد هم مثل گاو نه من شیر پا بزند و همه آن‌ها را بریزد؛ خیلی بد است، خیلی زیان است؛ حالا آن‌هایی که از اول نیامدند بالاخره به منافع دنیایی‌شان که رسیدند؛ دیگر از جان و مال و عِرض و ناموس و پست و مقام خودشان که مایه نگذاشتند؛ از اول دنبال زندگی خودشان بودند؛ اما آن‌هایی که در جبهه و در میدان‌های مبارزه آمدند، در تظاهرات سینه‌شان را در مقابل سرنیزه‌های شاه باز کردند، در صحنه‌های مختلف فداکاری کردند، زندان‌ها رفتند، شکنجه شدند، تبعید شدند، یک چنین کسانی اگر در اواخر کار تغییر مسیر بدهند خیلی خسارت است! شاید زبان حالشان این باشد که ‌ای‌کاش از روز اول نیامده بودیم! این زحمت‌ها را بیخود تحمل کردیم و زندان‌ها رفتیم و شکنجه‌ها شدیم! این را که می‌خواستیم ریاست بود؛ خب راه دیگری هم داشت. ثروت را از راه دیگر هم می‌شد پیدا کنیم، بیخود این همه سختی را تحمل کردیم! این همه سختی را تحمل کردیم که چه؟! این یک خطر بسیار عظیم برای اهل ایمان است.

قرآن کریم و دسته‌بندی انسان‌ها ازنظر ایمان

جامعه از قشرهای مختلفی تشکیل می‌شود و همه که اهل ایمان نیستند. در بسیاری از آیات، اشاره شده که معمولاً مردم جوامع چند دسته‌ هستند؛ یک دسته کسانی هستند که اصلاً نمی‌توانند حق و باطل را تشخیص دهند. آن‌ها که هیچ، آن‌ها مستضعفین هستند، عقل درستی ندارند، نمی‌توانند بفهمند و تشخیص دهند؛ هرکس هر چه می‌گوید می‌گویند تو درست می‌گویی؛ اما آن‌هایی که اهل فهم و تشخیص و آگاهی هستند، در مقابل دعوت انبیا به سه دسته تقسیم می‌شوند؛

الف) مؤمنان واقعی

یک دسته به تعبیر قرآن کسانی هستند که يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ؛ ایمان واقعی دارند، واقعاً خدا را قبول دارند، به قیامت هم واقعاً معتقدند. این‌ها سعی می‌کنند دستورات اسلام را موبه‌مو اجرا کنند. حالا یک وقت یک لغزش کوچک یا اشتباهی از آن‌ها سر بزند قابل اغماض است و خدا هم می‌بخشد اما بنای‌شان بر این است که احکام اسلام را دقیقاً اجرا کنند. وقتی قرآن می‌فرماید أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ،[8] گوششان به فرمان پیغمبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و بعد هم به اولی الامر یعنی جانشینان ایشان است. این‌ها یک دسته هستند. حالا اینکه چند درصد مردم این‌گونه می‌شوند را قرآن تعیین نکرده است. بالاخره یک عده این‌گونه هستند.

ب) کافران

در نقطه مقابل هم یک عده‌ای هستند که با این‌که راه حق را می‌شناسند، می‌فهمند و تشخیص می‌دهند اما می‌بینند دین به درد این‌ها نمی‌خورد و با خواسته‌هایشان وفق نمی‌دهد. این‌ها هم صریحاً مخالفت می‌کنند و می‌گویند ما که نیستیم! ما با شما آبمان از یک جو نمی‌رود! در مقابل آن‌ها سفت می‌ایستند و آشکارا حرف خودشان را می‌زنند می‌گویند نخیر، ما دین شما را قبول نداریم، احکام شما را قبول نداریم و تا جایی هم که بتوانیم مخالفت می‌کنیم. حالا بستگی دارد به این که زور چه کسی غالب شود اما صاف می‌گویند ما مخالفیم.

ج) منافقان

یک دسته سومی هم هستند که خیال می‌کنند خیلی زرنگ هستند؛ این‌ها با این‌که راه حق را شناخته‌اند اما ته دل خودشان نمی‌خواهند زیر بار حق بروند چون می‌بینند مشکلاتی دارد. از یک طرف هم با زرنگی‌هایی که دارند می‌فهمند که همیشه با اهل حق نمی‌شود مخالفت کرد چون بعضی وقت‌ها ممکن است آدم شکست بخورد. بالاخره تاریخ نشان می‌دهد که در جنگ‌ها و نزاع‌ها و اختلاف‌هایی که در جوامع هست گاهی این طرف، غالب می‌شود و گاهی آن طرف، غالب می‌شود. این‌ها فکر می‌کنند که ما یک نقش دودوزه‌ای بازی می‌کنیم، رصد می‌کنیم ببینیم چه کسی دارد پیش می‌افتد؛ اگر مؤمنان پیش افتادند پهلوی آن‌ها می‌رویم و می‌گوییم با شما هستیم. اگر کفار و مخالفان پیش افتادند می‌گوییم ما با شما هستیم؛ مُّذَبْذَبِینَ بَینَ ذَلِكَ لاَ إِلَى هَـؤُلاء وَلاَ إِلَى هَـؤُلاء؛[9] نه دربست در اختیار این طرف هستند و نه در اختیار آن طرف هستند. دائماً در این بین، رفت‌وآمد می‌کنند. مواظب هستند و اوضاع را رصد می‌کنند تا ببینند جریان به نفع چه کسی تمام می‌شود و درنهایت با همان طرفی که بادی که به آن طرف می‌وزد غالب است همراه می‌شوند.

سیمای منافقان در قرآن کریم

قرآن ترسیم‌های زیبایی از حالات این‌ها کرده است؛ می‌فرماید این‌ها وقتی مؤمنان را می‌بینند می‌گویند ایمان آوردیم؛ قَالُوا آمَنَّا؛[10] اما وقتی با یاران خودشان در خلوت و در مجالس خصوصی صحبت می‌کنند می‌گویند ما با شما هستیم، ما به این‌ها گفتیم ایمان آوردیم اما آن‌ها را مسخره کردیم؛ وَإِذَا خَلَوْا إِلَىٰ شَیاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ.[11] بالاخره این‌ها در ایفای این نقش به خیال خودشان خیلی زرنگ هستند و خودشان می‌گویند هر طرفی که باد بیاید به آن طرف می‌رویم.

باز در جاهای دیگر می‌فرماید در جنگ‌هایی که پیش می‌آید اگر شما پیروز شدید می‌گویند أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ؟![12] مگر ما با شما نبودیم؟! ما پیروز شدیم، ما با شما بودیم، ما در یک صف بودیم، خودمانی هستیم، الحمدلله پیروز شدیم. حالا دیگران زحمت کشیدند و جنگیدند، این‌ها می‌گویند ما با شما هستیم؛ اما اگر شکست بخورند می‌گویند مگر ما نگفتیم که این کارها را نکنید، این‌ها مشکل است، خرابی دارد، ویرانی دارد، کشتار دارد، بدبختی دارد، مگر ما نگفتیم؟! این‌ها یک گروهی از مردم هستند که کم یا بیش در همه جوامع وجود دارند.

شما اگر اجتماعات خیلی کوچک دوران بچگی‌تان را هم به یاد بیاورید می‌شود این سه گروه را شناسایی کنید. در یک کلاس، در یک محله، در یک هیئت، سه نوع فکر هست؛ یک عده صاف می‌ایستند و بر آن اصولی که پذیرفته‌اند استقامت می‌کنند، می‌گویند هرچه باشد باید بر آنچه‌ تعهد کرده‌ایم عمل کنیم. یک دسته هم به آن‌ها می‌خندند و می‌گویند شما احمق هستید! نمی‌فهمید! این‌ها درست نیست و سختی و گرفتاری دارد. این‌ها می‌گویند ما سختی آن را آگاهانه می‌پذیریم. آن‌ها هم به این‌ها می‌خندند و می‌گویند این‌ها آدم‌های خُلی هستند! صاف مخالفت می‌کنند. یک دسته هم هستند که منتظر فرصت هستند تا ببینند کدام طرف غالب هستند و بگویند ما با شما هستیم.

قرآن در آیات اول سوره بقره این دسته‌بندی را ترسیم فرموده که مردم سه دسته هستند. این مسائل در دنیا هم پیش می‌آید، همیشه هم بوده و تا ظهور حضرت ولی‌عصر‌عجل‌الله‌‌فرجه‌الشریف هم خواهد بود. حال اینکه آیا هر سه دسته در آن زمان هم باشند یا نه، ما درست نمی‌دانیم و از اوضاع آن زمان دقیقاً خبر نداریم. البته اهل حق غالب می‌شوند و دیگران شکست می‌خورند. آن‌هایی که مقاومت کنند آن‌ها را از میان برمی‌دارند اما اینکه آیا باز کسانی که این روحیه نفاق و چند چهرگی را داشته باشند هستند یا نه نمی‌دانیم. ان‌شاء‌الله باشیم و ببینیم که آن زمان چه خبر است و ان‌شاء‌الله ما از این‌ها نباشیم!

دنیا؛ میدان آزمایش و امتحان

قرآن یک مطلب دیگری هم بر این‌ها اضافه می‌کند که بسیار جالب است. می‌دانید که اصلاً بینش قرآنی این است که زندگی این عالم با همه وسعتش و با همه پیچ‌وخم‌ها و فراز و نشیب‌ها و خوشی‌ها و ناخوشی‌هایش، همه این‌ها یک دوران آزمایش است؛ همه این‌ها مثل یک جلسه امتحان است منتها امتحانی که هفتاد، هشتاد سال طول می‌کشد. این هفتاد، هشتاد سال در مقابل عمر ابدی آخرت مثل یک چشم به هم زدن می‌ماند و با عمر بی‌نهایت نسبتی ندارد ولی بالاخره این دوران را باید گذراند تا تکلیف آنجا روشن شود.

از دیدگاه قرآن همه این عالم از ابتدا تا انتهای آن یک جلسه امتحان است و نتیجه اصلی بعد شروع می‌شود. بعضی از تعبیرات قرآن این است که اصلاً حیات، بعد از این عالم است و اصلاً این عالم را نمی‌شود حیات گفت. آن وقت با این دید، آدم منتظر است ببیند که این سه گروهی که در این دوران آزمایش، شیوه‌های مختلفی داشتند، یک عده صریحاً استقامت کردند، یک عده صریحاً مخالفت کردند، یک عده هم چند چهره بودند و دودوزه‌بازی می‌کردند، گاهی این‌طرف، گاهی آن‌طرف، گاهی راهنما به راست می‌زدند به چپ می‌رفتند، گاهی راهنما به چپ می‌زند به راست می‌رفتند، این‌ها تکلیفشان در آن عالم چه می‌شود؟!

سرنوشت مؤمنان واقعی در روز قیامت

قرآن در یک جایی این را خیلی قشنگ به صورت یک تابلوی بسیار زیبا ترسیم کرده است. من در بحث‌ها کمتر دیده‌ام که به این تابلو بپردازند. این آیات در سوره حدید است. می‌فرماید أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ؛ يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَى نُورُهُم بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِم بُشْرَاكُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛[13] این صحنه وسیع، همگانی است و همه انسان‌ها در آن صحنه حضور دارند. سرنوشت دسته اول که ایمان واقعی دارند، در آن عالم به این صورت ظاهر می‌شود؛ یک گروه از این‌ها در این عرصه که ظاهر می‌شوند نور از قیافه‌هایشان می‌بارد و آن عرصه و صحنه را روشن می‌کند. راه برای آن‌ها بسیار روشن است و هیچ ابهامی ندارد. این‌ها در این راه نورانی که نه ابهامی دارد، نه خفایی دارد و نه مشکلی دارند شروع به حرکت کردن می‌کنند؛ یَسْعَى نُورُهُم بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِم؛ نورشان پیشاپیش خودشان حرکت می‌کند و پیش می‌روند. به این‌ها یک بشارت داده می‌شود؛ بُشْرَاكُمُ الْیوْمَ؛ مژده‌ای که به این‌ها داده می‌شود این است که این بهشت‌هایی که نهرهایی در آن جاری است این‌ها مال شما است؛ تا خدا، خداست و تا عالم هستی برپا است شما در آنجا جاودان خواهید بود؛ کسی شما را از اینجا بیرون نمی‌کند و مزاحمتی برای شما به وجود نمی‌آورد. این ظهور کارشان است که در یک صحنه نورانی حرکت می‌کنند، نور آن‌ها پیشاپیش می‌تابد و راه را باز و روشن می‌کند و این‌ها هم به سوی آن جناتی که خدا برای‌ آن‌ها تهیه فرموده حرکت می‌کنند. این‌ها چه کسانی هستند؟ این‌ها کسانی هستند که گفتند خدای ما یکی است، پیغمبر اسلام برحق است و آنچه نازل کرده درست است و عمل ‌کردند.

سرنوشت منافقان در روز قیامت

یک عده دیگر هم همین‌ها را می‌گفتند؛ این‌ها خیال می‌کردند که همان‌گونه که در دنیا می‌شد کسانی را فریب بدهند و بگویند ما جزو همین‌ها هستیم در آنجا هم می‌شود این کار را کرد؛ یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ؛[14] این‌هایی که در دنیا اظهار ایمان می‌کردند و با این‌ها همنشین بودند اما ته دل باور نداشتند این‌ها وقتی می‌بینند چنین نوری از صورت مؤمنان تابیده و این‌ها دارند در پرتو این نور به سوی بهشت حرکت می‌کنند و می‌بینند خودشان در ظلمت و تاریکی هستند و جایی را نمی‌بینند و راه را بلد نیستند – صحنه، صحنه عجیبی است. حالا ما نمی‌توانیم تصور کنیم که چگونه می‌شود در یک صحنه‌ای، یک بخشی نور عظیمی تابیده باشد و کنار آن هم ظلمت باشد، ولی قیامت این‌گونه است- این‌ها به این مؤمنانی که می‌بینند این نور از صورت این‌ها می‌بارد می‌گویند صورت خود را به طرف ما کنید! به ما یک نگاهی کنید تا ما هم از نور شما استفاده کنیم!

خودشان می‌بینند که نوری ندارند و نور از صورت آن‌ها می‌بارد و این‌ها به آن نور احتیاج دارند لذا می‌گویند انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ؛ به ما نگاه کنید تا ما هم از نور شما استفاده کنیم و بهره‌ای بگیریم! ولی آن‌ها در پاسخ می‌گویند قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا؛ اگر نور می‌خواهید باید به دنیا برگردید! حالا دو گونه تفسیر کرده‌اند و من نمی‌خواهم به تفسیر این مطلب بپردازم؛ می‌گویند شما عمرتان را تلف کردید، آنجایی که باید نور کسب می‌کردید یادتان رفت، اگر نور می‌خواهید باید برگردید و آنجا نور کسب کنید.

این‌ها وقتی خودشان را در این حالت می‌بینند که دوستانشان، کسانی که با آن‌ها همراه بودند، در مسجد با آن‌ها همنشین بودند، این‌ها مسجد هم می‌رفتند، نماز هم می‌خواندند، وقتی می‌بینند که آن‌ها یک چنین نوری دارند و این‌ها در ظلمت هستند خیلی ناراحت می‌شوند. در همین حال می‌بینند یک دیوار ضخیمی بین این‌ها کشیده شد؛ فَضُرِبَ بَینَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ. این مؤمنانی که حقیقتاً مؤمن بودند با این‌هایی که اظهار ایمان می‌کردند و قاطی آن‌ها بودند می‌بینند راهشان را جدا کردند، یک دیوار محکم بین این‌ها کشیده شد که لَّهُ بَابٌ؛ این دیوار یک در دارد؛ از راه این در نگاه می‌کنند تا ببینند پشت این در چه خبر است. می‌بینند آن طرف دیوار، پر از رحمت است بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ، و این طرف دیوار، عذاب است که منافقان با آن درگیر هستند؛ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ.

گفتگوی مؤمنان و منافقان در روز قیامت

این صحنه را درست مجسم کنید؛ اول همه با هم هستند و می‌خواهند در یک جاده حرکت کنند. از چهره یک عده از آن‌ها نور می‌تابد و راه را پیدا می‌کنند و می‌روند. یک عده دیگر می‌خواهند از نور آن‌ها استفاده کنند، می‌بینند نمی‌شود. در این حال یک دیوار هم بین این‌ها کشیده می‌شود که این‌ها کاملاً از هم جدا می‌شوند. این دیوار یک در دارد. از این در نگاه می‌کنند که ببینند آنجا چه خبر است. می‌بینند آن طرف دیوار، پر از رحمت است و این طرف پر از عذاب؛ یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَینَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَاب.

یُنَادُونَهُمْ؛ وقتی می‌بینند این‌طوری شد که بین این‌ها خیلی فاصله افتاد و یک دیوار محکم بتونی بین این‌ها کشیده شده یُنَادُونَهُمْ. دیگر اینجا صحبت حضوری نیست و داد می‌زنند؛ یُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ؟! داد می‌زنند که چرا این‌طور شد؟! ما که همه در یک مسیر بودیم، همه اهل یک محله بودیم، اهل یک مسجد بودیم، اهل یک نهاد بودیم، چرا این‌طور شد که شما آن طرف دیوار هستید با آن خوشی‌ها و ما این طرف مانده‌ایم با این بدبختی‌ها؟! مگر ما با شما نبودیم؟! أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ؟! جواب می‌دهند قَالُوا بَلَى وَلَكِنَّكُمْ فَتَنتُمْ أَنفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِی حَتَّى جَاء أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ. این گفت‌وگویی است که بین این‌ها صورت می‌پذیرد اما در این گفت‌وگو هزارها اسرار نهفته است و هزارها درس برای من و شماست.

سیر تدریجی سقوط انسان

قرآن یک گفت‌وگویی نقل کرده که روز قیامت چنین جریانی واقع می‌شود؛ منافقان به مؤمنانی که با آن‌ها هم‌پیاله بودند، هم‌محله بودند، هم مسجد بودند، هم‌نهاد بودند، در یک ارگان کار می‌کردند، به آن‌ها می‌گویند أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ؟! مگر ما با شما نبودیم؟! چطور شد که این‌طور بین ما فاصله شد؟! به آن‌ها پاسخ داده می‌شود که بله، شما با ما بودید ولی چند مسأله پیش آمد که شما را از ما جدا کرد؛ قَالُوا بَلَى وَلَكِنَّكُمْ....

اول این‌که خودتان را در معرض فتنه قرار می‌دادید؛ فَتَنتُمْ أَنفُسَكُمْ؛ خودتان را نپاییدید که در دام فتنه نیفتید. این اولین علت.

دوم اینکه موقع انجام وظیفه که می‌شد شما این پا و آن پا می‌کردید. با خودتان می‌گفتید حالا ببینیم چگونه می‌شود؟ ببینیم فردا چه می‌شود؟ همان حالتی که این‌ها خیال می‌کردند زرنگی است؛ صبر می‌کردند ببینند پیروزی با کدام طرف است!

مؤمنان در پاسخ به آن‌ها می‌گویند در مرحله دوم آنچه شما را از ما جدا کرد این بود که اهل تربُّص بودید؛ تربُّص یعنی پا به پا کردن، اینکه صبر کنیم ببینم چه می‌شود، باری به هر جهت، یُقَدِّمُ رِجْلاً و یُؤخِّرُ اُخْرَی، یک پا جلو گذاشتن و یک پا عقب گذاشتن، این حالت را تربُّص می‌گویند. این علت دوم که در عملشان بود.

مرحله سوم؛ به دنبالش این رفتارها موجب این شد که اصلاً در عقایدتان شک پیدا کنید؛ وَارْتَبْتُمْ.

مرحله چهارم؛ آرزوها شما را فریب داد؛ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِی.

اگر هر فردی در زندگی خودش بخواهد این مراحل را درست بررسی کند مراحلی از آن برای بنده هم پیش می‌آید، شاید برای بعضی از شما هم پیش آمده باشد؛ اول آدم با یک رفیقی آشنا می‌شود، می‌گوید امشب یک جلسه‌ای داریم بیا با همدیگر خوش باشیم. می‌گوید آقا! مثلاً اهل گناه که نیستید؟! می‌گوید بابا! جوانی است! خوش بگذرانیم! چند روز که گذشت و آشنا شد و با این‌ها رفیق شد و روی هم ریختند، بعد موقع انجام وظیفه که می‌شود، حالا مثال‌های ساده بزنم، موقع نماز که می‌شود می‌گوید حالا آخر وقت می‌خوانیم، فعلاً حالا جلسه گرم است، دستی برآورده‌اند و پایی می‌ا‌فشانند و خوش هستند، حالا ما هم با این‌ها باشیم؛ نماز چیست؟! آخر وقت می‌خوانیم، یک وقت هم اگر ترک شد قضای آن را می‌خوانیم، حالا یک بار هم این طور شد.

چند وقتی که می‌گذرد آدم می‌گوید حالا نماز هم خیلی لازم است؟! چه کاری است که خم و راست بشویم. نوبت شک می‌رسد؛ اصلاً این کار درستی است؟! چه لزومی دارد؟! آخوندها حالا یک چیزی گفته‌اند! خیلی هم ما نباید مقید باشیم و حجاب را رعایت کنیم و این موسیقی حرام است، آن جایز است، چه کسی این‌ها را گفته است؟! وَارْتَبْتُمْ.

کم‌کم می‌بیند آن‌هایی که در این راه‌ها وارد شده‌اند چه امتیازاتی دارند، ثروت‌هایی اندوخته‌اند، جاهایی کار می‌کنند، انواع امتیازات مختلف اجتماعی و لذت‌هایی دارند و چیزهایی که ما خواب آن را هم نمی‌دیدیم. آن وقتی که ما بسیجی بودیم یا در مدرسه بودیم خواب آن را هم نمی‌دیدیم که چنین لذت‌هایی وجود داشته باشد. حالا می‌بینند که نه، این‌جور هم نیست، در خلوت هم خیلی کار انجام می‌گیرد، احیاناً در بعضی جزایر و مناطق آزاد هم خیلی کارها می‌شود کرد که در قم نمی‌شود کرد، چرا ما محروم باشیم؟! دوران جوانی را خوش بگذرانیم، بعد از آن یک کاری می‌کنیم؛ بعد توبه می‌کنیم.

کم‌کم به این فکر می‌افتد ‌که چه چیز ما کمتر از آن آقا است که میلیاردر شده و پول‌ها را جمع کرده و ساختمان‌های کذایی ساخته و کِشتی و هواپیما دارد؟! چه چیز ما از او کمتر است؟! ما با او همشاگردی بودیم، درس‌مان هم خیلی بهتر از او بود، عرضه من هم خیلی بیشتر از این بود، ما هم باید یک فکری بکنیم! دنبال این می‌افتند ‌که آرزوهای دورودرازی را تحقق بدهند؛ آدم باید همت داشته باشد، به این نان و پنیر که نمی‌شود قناعت کرد، با این حقوق‌ها که نمی‌شود زندگی کرد، کسانی هستند که یک روزشان بیش از حقوق یک ماه ما درآمد دارند، چرا ما نباشیم؟! به فکر این می‌افتند ‌که دست به یک جاهای درشتی بزنند که درآمدهای کلانی داشته باشند. عاقبت کارشان این می‌شود.

این مسیری است که آدمیزاد در سقوط طی می‌کند؛ اول آن فَتَنتُمْ أَنفُسَكُمْ؛ بعد از آن وَتَرَبَّصْتُمْ؛ بعد از آن وَارْتَبْتُمْ؛ بعد از آن وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِی؛ حَتَّى جَاء أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ؛ تا دیگر به تقدیرهای خدا رسید و دیگر راه برگشت برای شما باقی نماند. شما با ما بودید، یک شعار می‌دادید یا یک لباس می‌پوشیدید، در یک صحنه حضور پیدا می‌کردید، احیاناً هردو هم مرگ بر آمریکا می‌گفتیم اما یکی از سر زبان می‌گفت. این چیزها باعث این شد که خط ما از شما جدا شد، بین ما و شما یک دیوار بتونی کشیده شد، دیگر آب ما با شما از یک جوی نخواهد رفت.

اگر باز هم بگوییم نه، ما و شما یکی هستیم حماقت است! مگر می‌شود بگوییم؟! فقط با تظاهر می‌شود حقایق را عوض کرد؟! شما همان راه دشمنان را رفتید، همان اهداف آن‌ها را دنبال کردید، همان ارزش‌های آن‌ها را پذیرفتید، همان چیزهایی که آن‌ها دنبال آن بودند از شهوت‌ها و ریاست‌ها و پست‌ها و امثال این‌ها شما هم همان‌ها را دنبال کردید. وقتی هم پستی به دست شما افتاد و مقامی پیدا کردید همان راهی را در پیش گرفتید که پیشینان شما از کفار و منافقان و فاسقان و طاغوتیان می‌رفتند؛ شما هم به نام اسلام و انقلاب و معنویات همان راه را رفتید! باز هم می‌شود گفت که شما مؤمن واقعی هستید؟! می‌شود گفت که شما اهل نور باشید؟! قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا؛ اگر نور می‌خواهید باید برگردید و زندگی را از سر بگیرید.

سر خدا نمی‌شود کلاه گذاشت!

اگر چنین چیزهایی ممکن است با صداقت و پاکی راه را طی کنید تا این‌طور نورانی شوید وگرنه ضُرِبَ بَینَهُمْ بِسُورٍ...؛ یک دیوار محکم بین این‌ها کشیده شد و این‌ها از هم جدا شدند و دیگر با هم یکجا نیستند، آب آن‌ها از یک جو نمی‌رود، دیگر با هم ارتباطی نخواهند داشت؛ آن‌ها در بهشت هستند و این‌ها در ته جهنم، چه ارتباطی می‌توانند داشته باشند؟! آنجا بین اهل جهنم و اهل بهشت جای اتحاد نیست. جدا شده‌اند.

اگر ما بخواهیم که به این بلا مبتلا نشویم از اول باید سعی کنیم که با خدا روراست باشیم. قرآن یکی از اوصافی که برای منافقان ذکر می‌کند این است که می‌خواهند به خدا کلک بزند؛ یُخَادِعُونَ اللَّهَ.[15] گاهی آدمیزاد این‌قدر قوی می‌شود که می‌خواهد سر خدا هم کلاه بگذارد! یُخَادِعُونَ اللَّهَ! در مقام خدعه با خدا برمی‌آیند اما نمی‌فهمند که این خداست که دارد سر آن‌ها کلاه می‌گذارد؛ وَهُوَ خَادِعُهُمْ.[16] می‌گویند ما می‌گوییم اهل انقلابیم و اهل ایمان و خط امام، خیال می‌کنند سر خدا هم کلاه می‌رود! پیرو خط کدام امامی؟! خط او این خط بود؟! کدام امام جاسوسی می‌کرد؟! کدام امام اسرار کشور را به دست کفار می‌داد؟! کدام امام عزاداران سیدالشهدا را می‌کشت؟! کدام امام به اهل‌بیت فحش می‌داد؟! شما پیرو خط امام هستید؟! خیال می‌کنند آنجا هم می‌شود سر خدا کلاه بگذارند.

دنیا میدان آزمایش و امتحان

خدا در این عالم این راه را باز گذاشته که کسانی بتوانند در یک چهارچوبی حقه‌بازی هم بکنند. امتحان است دیگر. در امتحان تقلب هم ممکن است. اگر این عالم را یک جلسه امتحان دیدیم هرچه که در امتحان می‌بینید در این عالم هست؛ کسانی در طول سال درس خوانده‌اند، زحمت‌های خود را کشیده‌اند، الآن هم نشسته و با خیال راحت سؤال‌ها را جواب می‌دهند و بعد هم نمره بیست می‌گیرند، جایزه‌اش را هم می‌گیرند و می‌روند؛ یسْعَىٰ نُورُهُمْ بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِمْ.

یک عده دیگر هم از اول گفتند اصلاً ما اعتصاب می‌کنیم و در امتحان شرکت نمی‌کنیم، این حرف‌ها چیست؟! اصلاً در جلسه امتحان هم شرکت نمی‌کنند؛ مثلاً ورقه سفید را می‌دهیم. این‌ها هم حسابشان جدا است. خب شما هم با این نظام مخالف هستید؛ اما یک عده می‌گویند می‌آییم امتحان می‌دهیم، درس هم نخوانده‌ایم، چیزی هم بلد نیستیم، دائم هم مواظب هستند که جواب‌ها را از این از آن بگیرند، انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ، به بغل‌دستی‌اش می‌گوید یک گوشه یک فرمولی بده! انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ؛ یک نگاهی به ما بکنید! ولی این‌ها آنجا فایده ندارد؛ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ! اگر نمره خوب می‌خواستی باید برگردی و درس بخوانی. اینجا تقلب فایده ندارد.

با دین خدا بازی نکنیم!

اگر ما بخواهیم به دام این‌ها نیفتیم باید از روز اول بنا بگذاریم اول بدانیم کلاه سر خدا نمی‌رود. گاهی سر مردم می‌شود کلاه بگذارند اما کلاه سر خدا نمی‌رود. با خدا صاف باشیم. آنجا که پای دین خدا در کار است با دین خدا بازی نکنیم؛ دین خداست! این فلان حزب نیست یا فلان آیین نیست که من بروم با آن‌ها بندوبست کنم، سرشان را گرم کنم و یک طوری کنار بیاییم؛ دین خداست! ناموس خداست! با این نمی‌شود بازی کرد.

اگر یک جایی لغزشی کردیم سعی کنیم زود برگردیم. با آن‌هایی که اهل حقه‌بازی و کلک با دین خدا هستند معاشرت نکنیم، نوارهای آن‌ها را گوش نکنیم، در جلسات آن‌ها شرکت نکنیم؛ وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیكُمْ فِی الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّىٰ یخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ؛[17] اگر می‌بینید کسانی نسبت به دین بدبین هستند، مسخره می‌کنند، هُو می‌کنند، شک ایجاد می‌کنند با این‌ها ننشینید؛ فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ. اگر این نصیحت ما را گوش نکردید و با آن‌ها نشستید و مجالست کردید إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ؛ شما هم مثل آن‌ها خواهید شد! سری که درد نمی‌کند را چرا دستمال می‌بندید؟! تو چه کار با او داری؟! کسانی که می‌دانید حقه‌باز هستند، می‌دانید با خارج ارتباط دارند، چه مرضی داری که با آن‌ها معاشرت کنی؟! اولش این است که می‌خواستم ببینم چه می‌گویند. این شیاطین وقتی می‌خواهند جوان‌ها را فریب دهند اول می‌آیند می‌گویند که آقا! نمی‌دانی دنیا چقدر خراب شده! در خارج کارهایی می‌کنند که آدم چندشش می‌شود! این فیلم را ببین! ببین در دنیا چه خبر است! پسر نمازخوان است، روزه‌بگیر است، می‌گوید این فیلم را بگیر تماشا کن! ببین در دنیا چه خبر است! وقتی دید، آدم بدش هم نمی‌آید که تماشا کند، فردا یک فیلم دیگر تماشا می‌کند. کم‌کم به دیدن فیلم مستهجن معتاد می‌شود. این دیگر دنبال نماز نمی‌رود. شب تا سحر می‌نشیند این فیلم‌ها را تماشا می‌کند و نماز صبحش قضا می‌شود! از اول با این‌ها معاشرت نکن! اگر کردی إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ. قرآن می‌گوید، من نمی‌گویم؛ می‌گوید تو هم مثل آن‌ها خواهی بود!

پیامدهاى خطرناک آرزوهای دورودراز

برای دین خدا حریم قائل شویم. ارزش‌هایمان را حفظ کنیم. با هرکسی معاشرت نکنیم. به هرکسی رأی ندهیم. در هر مجلسی حضور پیدا نکنیم. خودمان را بپاییم و در انجام وظایف، محکم و پابرجا و آماده انجام وظیفه باشیم. بهترین نمونه‌اش این است که ظهر که وقت نماز شد اول می‌رود نمازش را می‌خواند. این‌که روی نماز اول وقت تأکید می‌کنند برای این است ‌که این یک تربیتی است برای این‌که آدم عادت کند چیزی که وظیفه او هست را در اولین فرصت انجام دهد و به تأخیر نیندازد؛ فی التأخیر آفاتٌ. اگر امروز وظیفه‌ات این است که این کار را انجام بدهی نگو فردا می‌آیم دو برابر انجام می‌دهم؛ این شیطان است که تو را فریب می‌دهد. نه، همین امروز همین یک برابر خودت را انجام بده!

بعد از تربص، بی‌خود دیر سر کار نرو! زود کارت را تعطیل نکن! یک نفر را واندار که عوض تو ساعت بزند! کار خودت را درست انجام بده! عادت کن به این‌که وظایفت را دقیق انجام دهی!

درباره چیزهایی که موجب شک و شبهه می‌شود فکر نکن! اگر اتفاقاً شبهه‌ای به ذهنت آمد سعی کن زود جواب آن را یاد بگیری! هر باطلی جواب دارد. اگر باطلی به ذهن تو آمد، اگر شبهه‌ای به ذهن تو آمد که جواب آن را بلد نیستی برو سراغ یک کسی که بلد است! خجالت نکش! بگو آقا! این شبهه به ذهن من آمده، شیطانی هم هست اما جواب آن را بلد نیستم. نگذار شک در دلت جا بگیرد! یقینت را حفظ کن! و آخرش، مشکل اصلی اینجاست؛ خیلی وقت‌ها آدم یک چیزی را یقین دارد، هیچ شکی هم درباره آن ندارد، شبهه‌ای هم ندارد، اگر شبهه‌ای هم شنیده جواب آن را هم بلد است، وقتی کلاه خودش را قاضی می‌کند می‌بیند شکی ندارد و مثل آفتاب روشن است اما در عین حال دلش نمی‌خواهد؛ برای این‌که با خواسته‌های دیگرش وفق نمی‌دهد. اغلب مشکلات عالَم مال اینجا است. بخشی از آن مال جهل است، نمی‌داند؛ اما بخش اعظم آن برای جایی است که نمی‌خواهد؛ می‌داند اما نمی‌خواهد! چرا نمی‌خواهد؟! چون با یک خواسته‌های دیگری که به آن دل بسته است جور درنمی‌آید؛ من اگر حرف این را قبول کنم نمی‌توانم کاندیدای مجلس شوم یا فرض کنید یک کسی همت او بلند‌تر است کاندیدای ریاست جمهوری می‌شود؛ من باید با این‌وآن بندوبست کنم، باید از بعضی چیزها صرف‌نظر کنم تا فردا به من رأی بدهند. اگر بخواهم فقط حرف حق را بزنم فقط چند درصد ممکن است به من رأی بدهند، بالاخره باید سبیل این‌وآن را چرب کنم تا بتوانند برای من کار کنند، تبلیغات کنند، رأی جمع کنند. آن آرزو است که نمی‌گذارد آدم وظیفه‌اش را درست عمل کند؛ غَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ. راهش هم این است که آدم خودش را عادت بدهد به این‌که آرزوهایش را در چهارچوب وظایف شرعی و در چهارچوب حق، کنترل و تعدیل کند و آرزوهای دورودراز نکند. این دوران زندگی ما یک دوران آزمایشی است، آرزوها را هرچه می‌خواهی برای عالم ابدی و برای آن مقامات عالی بهشتی بگذار! آرزو کن همنشین پیغمبر و اهل‌بیت باشی! این‌ها چیست که چند روز پشت صندلی بنشینی یا ننشینی؟!

آنچه برای همه ما مهم است این است که عملا شناخت‌مان را نسبت به دین افزایش بدهیم و راهی را که می‌پسندیم، راه امام‌رضوان‌الله‌علیه و راه جانشین شایسته ایشان که امروز بزرگترین نعمت برای جامعه ما است را درست بشناسیم. دوم این‌که خودمان را برای عمل کردن آماده کنیم. بهانه درنیاوریم که از زیر بار تکلیف خارج شویم و تکلیف را کنار بگذاریم و به بهانه دین دنبال هوس‌ها برویم و هوس‌های خودمان را اعمال کنیم. این عاقبت خوبی ندارد. عاقبت آن به آنجا می‌رسد که فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ؛ بین ما و بین اهل حق، پیغمبر اکرم و اولیاء دین، یک دیوار محکم بتونی به وجود می‌آید که قابل شکستن نخواهد بود.

اعاذنالله و ایاکم

وفقنا الله و ایاکم لما یحب و یرضی

پروردگارا! تو را به همه انبیا و اولیائت قسم می‌دهیم، مقام امام را روزبه‌روز و ساعت‌به‌ساعت عالی‌تر کن!

سایه مقام معظم رهبری را تا ظهور ولی عصرارواحنافداه بر سر ما مستدام بدار!

همه ما را به وظایفمان بهتر آشنا بفرما!

همه ما را در فتنه‌ها حفظ بفرما!

عاقبت امر همه ما را ختم به خیر بفرما!

والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته

 


[1]. بقره، 286.

[2]. سبا، 46.

[3]. فصلت، 30.

[4]. هود، 112.

[5]. شوری، 15.

[6]. حجر، 94.

[7]. صف، 11.

[8]. نساء، 59.

[9]. نساء، 143.

[10]. بقره، 14.

[11]. همان.

[12]. نساء، 141.

[13]. حدید، 12.

[14]. حدید، 13.

[15]. نساء، 142.

[16]. همان.

[17]. نساء، 140.