بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطَّاهِرِین
تشریففرمایی شما عزیزان دانشجو را به این مرکز فرهنگی حوزه که درواقع خانه دوم خودتان است خوشامد میگویم و امیدوارم که خداوند متعال به همه ما توفیق بدهد که مسئولیت عظیم خودمان را در این زمان حساس درک کنیم و بتوانیم مسئولیتی که به دوش ما آمده را به نحو احسن انجام دهیم و در راه خدمت به اسلام و نظام اسلامی موفق باشیم.
برادران و خواهران سؤالات زیادی را مرقوم فرمودهاند که طبعاً پاسخ گفتن به همه آنها در یک وقت محدود، میسر نیست و ناچار باید در میان آنها گزینش کنم و آنهایی که بیشتر تکرار شده یا ارتباط بیشتری با مثل بنده دارد را برای پاسخ گفتن انتخاب کنم.
بعضی از سؤالاتی که مرقوم فرمودهاند راجع به اشخاص و یا بعضی از نهادها یا مسئولان کشور است. فکر میکنم این سؤالات چندان اولویتی نداشته باشد چون بنده نه مسئولیتی در مملکت دارم و نه موضع سیاسی خاصی دارم که بخواهم از کسی دفاع یا انتقاد کنم. اجمالاً همه ما میدانیم که در همه ابعاد مملکت کمبودهای زیادی وجود دارد و این کمبودها اغلب از قصور است نه از تقصیر. تراکم کارها و مشاغل و مشکلات، کمبود امکانات، کمی تجربه در بعضی از کارگزاران مملکت، همه اینها انواع قصوری است که وجود دارد ولی من مشخصاً نمیتوانم کسی را مقصر معرفی کنم چون واقعاً تا آنجایی که بنده اطلاع دارم مسئولان سطح بالای کشور برای رفع مشکلات، مجدّانه تلاش میکنند و دیگر بیشتر از این از دستشان برنمیآید؛ بنابراین ذکر کردن یکایک نهادها یا وزارتخانهها و یا نهادهای مردمی و امثال اینها و بحث درباره آنها که آیا عملکردشان صحیح است یا صحیح نیست؟! آیا کارایی دارند یا ندارند؟! آیا مدیریتشان خوب است یا خوب نیست؟! اینها چندان نتیجهای ندارد و مسلماً خیلی با ما ارتباط ندارد. از خدا میخواهیم همه کسانی که قصد خدمت به اسلام و این نظام اسلامی را دارند موفق بدارد، به ما هم توفیق بدهد که بفهمیم چگونه میبایست به این نظام خدمت کرد و در راه عمل کردن به آن وظایف، ما را موفق بدارد.
البته انتقاد، خوب است؛ بررسی، خوب است؛ بحث و فکر، خوب است؛ ولی طرح بعضی مباحث هم متناسب با جاها و اشخاص خاصی است. به نظر میرسد که در اینجا پرداختن به موضوعات مرتبط با مسائل فرهنگی و عقیدتی مناسبتر باشد. بههرحال آن مواردی که جنبه شخصی دارد و یا مربوط به مسائل سیاسی، اقتصادی و عملکرد مسئولان است به نظر بنده ضرورتی ندارد که من به آنها بپردازم و شاید هم چیزی بیش از آنچه که آقایان میدانند نداشته باشم.
سلسله سؤالاتی هم پیرامون مباحث اعتقادی خاص مربوط به امامت و نیز ولایت فقیه و حدود آن مطرح شده است ازجمله اینکه آیا ولیفقیه ممکن است مرتکب خطا شود یا نه؟! بهطور اجمال عرض میکنم که دلایل این موضوعات عقیدتی را بهتفصیل در کتابهای تخصصی اعتقادی و بهویژه در جزوه آموزش عقاید بیان کردهایم. در این مجموعه تلاش شده تا در هر باب، دلایل متقن و روشنی ارائه گردد. اگر برادران و خواهران عزیز تاکنون به این منابع مراجعه نکردهاند، پیشنهاد میکنم حتماً نگاهی بیندازند. جلد دوم این مجموعه به نبوت و امامت اختصاص دارد و تلاش شده مباحث آن، با وضوح و دلایل قانعکننده طرح شود که انشاءالله برای علاقهمندان مفید خواهد بود. در زمینه ولایت فقیه نیز بحمدالله بحثهای فراوانی صورت گرفته و اطلاعات کافی در دسترس همگان قرار دارد.
در پاسخ به این پرسش که تفاوت ولیفقیه با امام معصوم چیست باید گفت هیچکس معتقد نیست که ولیفقیه همانند امام معصوم است یعنی شخصی که از سوی خداوند متعال منصوب شده، به تمام علوم احاطه دارد، در همه امور معصوم است و هیچگاه دچار خطا نمیشود. بنده تاکنون چنین عقیدهای را از کسی نشنیدهام و اگر هم کسی چنین باوری داشته باشد قطعاً فاقد دلیل معتبر است.
ما جز پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله، حضرت فاطمه زهراسلاماللهعليها و ائمه اثنیعشرعليهمالسلام هیچکس را معصوم نمیدانیم. بااینحال، کسانی که از سوی اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين تعیین شدهاند برای اینکه ما در امور دینی و اجتماعی به آنها مراجعه کنیم ما اطاعت از آنها را وظیفه شرعی و عقلی خود میدانیم. این اطاعت نه به جهت عصمت آنهاست بلکه به خاطر این است که از طرف آنها تعیین شدهاند و مصالح جامعه اسلامی در این است که از ولیفقیه اطاعت و پیروی کنیم.
اگرچه ممکن است ولیفقیه، مانند هر انسان غیرمعصوم، دچار لغزشهایی شود اما امید و اعتقاد ما بر آن است که خداوند او را حفظ میفرماید و نمیگذارد که اشتباهی پیش بیاید. درمجموع، مصالح اطاعت و تبعیت از ولیفقیه بر لغزشهایی که خداینکرده احیاناً پیش بیاید و موجب مشکلاتی بشود ارجحیت دارد.
یادآوری این نکته نیز مهم است که پیامبر اکرم و ائمه اطهارعلیهمالسلام هم در زمان خودشان نمایندگانی را بهعنوان عامل یا حاکم به شهرها و مناطق دوردست اعزام میکردند. مردم نیز موظف بودند از این افراد منصوب اطاعت کنند، باوجوداینکه آنان معصوم نبودند و گاهی اشتباه میکردند و حتی مورد مؤاخذه ائمهعلیهمالسلام قرار میگرفتند.
در میان شخصیتهایی که در نهجالبلاغه از آنها نام برده شده، افرادی همچون مالک اشتر، محمد بن ابیبکر، عثمان بن حنیف، ابنعباس و دیگران، از جمله والیانی بودند که از سوی امیرالمؤمنینعلیهالسلام منصوب گردیدند. این افراد در شهرهایی مانند کوفه، بصره، شام، مصر و سایر مناطق، مسئولیت اداره حکومت اسلامی را بر عهده داشتند. گاه اشتباهات بزرگی از آنها سر میزد، بهگونهای که امیرالمؤمنینعلیهالسلام شخصاً آنها را مورد مؤاخذه قرار میدادند و حتی برخی را عزل میفرمودند. بااینوجود این امر مانع از آن نمیشد که اطاعت از این والیان ترک شود چراکه آنها نسبت به دیگران شایستهتر، دارای شرایط مطلوبتر و به مبانی اسلام و مصالح مسلمین آگاهتر بودند و همین ویژگیها موجب میشد که اطاعت از آنها ضرورت پیدا کند.
همانگونه که فتاوای مراجع تقلید در بیان احکام شرعی برای مقلّدانشان حجت محسوب میشود و عمل به آنها واجب است و از طرفی اختلاف در فتاوا نشاندهنده آن است که همه فتاوا الزاماً مطابق با واقع نیستند، حتی تغییر فتوا توسط یک مرجع تقلید بیانگر این نکته است که فتوای قبلی نادرست یا ناقص بوده است، بااینحال، این امر مانع از وجوب اطاعت مقلّدان از فتوای مرجع تقلیدشان نمیشود. اگر فتوا مطابق با واقع باشد، مطلوبترین حالت تحقق یافته است و اگر نباشد، مقلّد به جهت عمل بر اساس حجت شرعی، معذور است و مؤاخذه نمیشود. در اصطلاح فقه و اصول، حجت به چیزی گفته میشود که بر اساس آن باید عمل کرد، خواه مطابق با واقع باشد یا نه؛ چراکه اگر مطابق با واقع بود کسانی که به آن عمل کرده باشند به نتایج دنیوی و اخروی آن میرسند و اگر مخالف واقع بود معذور هستند و دیگر مؤاخذه نمیشوند که چرا مخالف واقع رفتار کردهاید؟!
فلسفه این مسئله، چه در باب مرجعیت و چه در بحث حکومت و وجوب اطاعت از حاکم بااینکه محتمل است که اشتباه کند این چیز سادهای نیست که در چند جمله بشود بیان کرد. بهطورکلی اَقوا بودن مصلحت این اتّباع و اطاعت از آن اشتباهاتی که ممکن است پیش بیاید یعنی اگر اطاعت از حاکم یا پیروی از مرجع تقلید نباشد مفاسدی که پیش میآید، بیش از آن مفاسدی است که در اثر اشتباهات مرجع تقلید یا حاکم شرع ممکن است پیش بیاید. مصلحتش بهطورکلی این است ولی تبیین این احتیاج به فرصت بیشتری دارد که اگر بخواهیم به آن بپردازیم دیگر ما را از پاسخ دادن به سایر سؤالات بازمیدارد.
همانگونه که در زمان حضور امام معصوم کسانی که ازنظر مکانی در خدمت ایشان نبودند و در مرکز اسلامی نمیزیستند، موظف بودند از حکّام منصوب از طرف امام اطاعت کنند، در عصر غیبت نیز چنین است. در این دوران، ما مکلَّف هستیم از حاکمانی که به طور عام با شرایط و ویژگیهایی که از سوی ائمه اطهارعلیهمالسلام تعیین گردیدهاند، تبعیت نماییم. اگر اشتباهی نیز از جانب این حکّام رخ دهد، نهتنها ما مأمور به اطاعت هستیم بلکه معذور خواهیم بود؛ زیرا آن حاکم، تمام تلاش خود را برای تشخیص حق به کار گرفته است و در صورت وقوع خطا، هم او معذور است و هم کسانی که طبق حکم او عمل میکنند. البته وظیفه او سنگینتر است چراکه باید پیش از صدور هر حکم، جوانب آن را دقیقاً بررسی کند، با مشاورانی مورد اعتماد مشورت نماید و با تکیه بر مبانی اسلامی، از بروز اشتباه جلوگیری کند؛ زیرا مسئولیت شرعی و اجتماعی خطا به عهده خود اوست.
الحمدلله خداوند متعال در این زمان، شخصیتی را بهعنوان حاکم در اختیار ما قرار داده که در عمر طولانی خود، تقوا، اخلاص و پاکدامنیاش را در مراحل گوناگون آزموده و به اثبات رسانده است. با این اوصاف، با اطمینان میتوان گفت که هیچ فردی مناسبتر از ایشان برای زعامت عالم اسلام وجود ندارد. از اینرو اگر به فرض، اشتباهی هم رخ دهد، قابل چشمپوشی است و وظیفه ما، اطاعت و تبعیت از ایشان خواهد بود. انشاءالله خداوند متعال، عمر امام را طولانیتر بفرماید، به ایشان سلامتی و توفیقات روزافزون و به ما نیز توفیق اطاعت و پیروی هرچه بیشتر عنایت بفرماید.
بخش دیگری از پرسشها مربوط به مسائل جوانان، بهویژه موضوعات خانوادگی و دشواریهای تشکیل زندگی مشترک است. طبیعی است که جوانان نیازهایی دارند که باید به شکل مشروع و صحیح پاسخ داده شود. اسلام، بهویژه در فقه شیعه، راهحلهای مشخصی برای این مسئله ارائه داده است اما متأسفانه فضای فرهنگی و اجتماعی ما که آمیخته با ارزشهای غیر اسلامی و بهجامانده از گذشته است، هنوز اجازه بهرهبرداری کامل و صحیح از این راههای مشروع و الهی را نداده است. این مسئله همچون دهها مشکل دیگر ازجمله مشکلات اقتصادی، مسکن و سایر نیازهای حیاتی است که همه درگیر آن هستیم.
همانگونه که پیشتر نیز عرض کردم، ما با مجموعهای از مشکلات گسترده مواجه هستیم که رفع آنها جز با تلاش همگانی ممکن نیست؛ نهتنها مسئولان، بلکه همه ما ازجمله جوانان، نخبگان و آحاد ملت باید در حل آن سهیم باشیم. ما باید بپذیریم که بعد از انقلاب اسلامی و بعد از تحمل این جنگ هشتساله و دیگر فشارهایی که بر کشور وارد شد، مجالی برای رسیدگی به این نیازها باقی نماند. اکنون که آتش جنگ بهظاهر فروکش کرده نیروها یک مقداری آزاد شدهاند و فرصتهایی برای توجه مسئولان به سازندگی و بازسازی کشور فراهم شده است ولی باید بدانیم که این مشکلات بهصورت دفعی و یکباره حل نخواهند شد.
نکتهای که تأکید بر آن ضروری است این است که فراوانی مشکلات به حدی است که نباید انتظار داشت تنها مسئولان و مقامات رسمی قادر به حل آنها باشند. بار اصلی رفع این مشکلات بر دوش خود مردم است. کشور از آنِ خودمان است و سخن از جدایی دولت و ملت و اینکه دولت باید برای مردم کار کند و مشکلات را حل کند معنایی ندارد. ما دولت و ملت جدا از هم نداریم بلکه دولت، بخشی از همین ملت است که مسئولیتهایی را پذیرفتهاند. البته ممکن است در میان آنها افرادی ناصالح نیز باشند، همانگونه که در میان همه اقشار جامعه چنین امری محتمل است. مگر در بین ما همه افرادمان صالح هستند؟! آیا همه من و شما سلمان و ابوذر هستیم؟! آنها هم از همین کرباس هستند. آنها یک بخشی از ملت هستند که شانه زیر بار این مسئولیتهای سنگین گذاشتهاند و دارند تلاش میکنند تا آنجایی که بتوانند مشکلات را رفع کنند ولی در این شرایطی که ما زندگی میکنیم آنها هیچگاه قادر به حل همه مشکلات نیستند مگر اینکه خود ما هم کمک کنیم. همانگونه که دولت نمیتوانست جنگ را اداره کند تا آنجایی که خود مردم کمک کردند، در سایر مسائل نیز همینگونه است.
ما باید این پنبه را از گوش خودمان دربیاوریم که حل مشکلات صرفاً بر عهده دولت است. باید این نکته را با خودمان مرور کنیم، به آن ایمان بیاوریم و به دیگران نیز توصیه کنیم که ما خودمان باید برای حل مشکلات اقدام کنیم.
اگر دولت توانست بخشی از مشکلات را رفع کند، قدردان او هستیم؛ اما واقعیت این است که ما یک دستگاه جدا از ملت نداریم که آنها حاکم باشند و ما محکوم. دولت بخشی از همین ملت است؛ افرادی از دل همین مردم که تا حد توان در تلاش هستند. بااینحال، ما نیز باید با جدیت بیشتری وارد میدان شویم، مسئولیت بیشتری احساس کنیم، با همفکری و همکاری و ارائه طرحها و انتقادهای سازنده، به دولت کمک کنیم و حتی بسیاری از امور را خودمان بر عهده بگیریم یعنی کارهای مردمی را شروع کنیم.
البته این آسان نیست اما شما جوانان عزیز، خوشفکر، پرشور و پرانگیزه و علاقهمند هستید که باید دست به دست هم بدهید و با تبادلنظر دوستانه و صمیمانه، مسائل را بررسی کنید، پیشنهاد بدهید و خودتان هم وارد عمل شوید تا انشاءالله این مسائل بهتدریج حل شود.
این تفکر که میگوید حال که جنگ تمام شده، دولت باید همه مشکلات را حل کند تفکری اشتباه است. امام راحل از همان روزهای نخستین انقلاب فرمودند که این حجم عظیم از مشکلات بهسادگی و در زمان کوتاه قابل حل نیست. ما باید فرض کنیم هیچکس از بیرون کشور به کمک ما نخواهد آمد. اگر کمک هم بکنند، نباید به آن دل ببندیم. باید فرض کنیم میخواهیم کشور را از صفر بسازیم، انگار هیچ نداریم، خود ما هستیم که باید از منابع طبیعی و انسانی خود بهره بگیریم و صنایع و دانش مورد نیاز را خودمان تأمین کنیم. اگر اینگونه تصمیم گرفتیم میتوانیم پیشرفت کنیم و با سرعت بر مشکلات فائق بیاییم چنانکه مللی بودند که بعد از جنگ، کشورشان با خاک یکسان شده بود، البته این تعبیر مسامحه آمیزی است ولی بالاخره کشورشان ویران شده بود ازجمله کشورهایی مانند آلمان و ژاپن که پس از جنگهای ویرانگر، مردم تصمیم گرفتند کشورشان را از نو بسازند و موفق شدند؛ چون بهجای انتظار از دولت، خود وارد عمل شدند. آیا آنها نشستند تا دولت بیاید همه کارها را درست کند؟! اینگونه نبود بلکه تمام مردم تلاش کردند، دست به دست هم دادند، از خودشان مایه گذاشتند، سختیها را تحمل کردند تا کشورشان را آباد کردند. ما در این جهت با آنها فرقی نداریم. آیا حالا چون ما مسلمان هستیم پس فقط دولت باید کار کند؟! یا برعکس چون ما مسلمان هستیم روحیه همدلی، برادری و همکاری باید در ما قویتر باشد؟! متأسفانه این روحیه در ما ضعیف است. انتظارات بیجا از دولت و مسئولان داریم و این انتظارات بیجا زمینه را برای تبلیغات سوء و القائات دشمنان فراهم میکند. ما باید این نوع نگرش را اصلاح کنیم و با آن مقابله کنیم. مردم باید باور کنند که خودشان عامل اصلی حل مشکلات هستند. این کشور، کشور خود ماست؛ باید دستبهدست هم بدهیم و برای پیشرفت مادی و معنوی آن تلاش کنیم.
وقتی کسی از عملکرد نهادی گلایه میکند و میگوید گر من بودم بهتر عمل میکردم، باید بداند روزی ممکن است آن مسئولیت به خودش واگذار شود و زمینه آزمایش خود او هم فراهم شود؛ آنگاه متوجه میشود که عملکردن بسیار دشوارتر از ادعا کردن است. خیلیها بودند که از این حرفها میزدند که اگر ما فلان مسئولیتی در اختیارمان قرار بگیرد چنین و چنان خواهیم کرد اما وقتی که به دستشان افتاد دیدند که به اندازه دیگران هم نمیتوانند کار کنند!
حقیقت این است که بارهای مسئولیتِ بسیار سنگینی بر دوش مسئولان هست. میدانید که ما بحمدالله با هیچ گروه یا باندی وابستگی نداریم و زیر بار منت هیچکس نیز نیستیم و سخنمان آزادانه است؛ اما چون خود را در برابر خداوند متعال مسئول میدانیم، موظف به بیان حق هستیم. انصاف آن است که مسئولیتها و بارهایی که بر دوش مسئولان قرار گرفته آنچنان سنگین است که نمیتوان انتظار بیشازحد از آنها داشت. البته کاستیها و نارساییهایی در میان نیروهای انسانی برخی دستگاههای دولتی مشاهده میشود و گاه غرضورزیها یا فعالیتهای عوامل نفوذی نیز وجود دارد که مشکلاتی را به وجود میآورند اما درمجموع، بارِ مسئولیت آنچنان عظیم است که نمیتوان توقع حل همهجانبه مسائل را تنها از آنها داشت.
ما به جای انتقادهای بیجا، آنگونه که خالی از پیشنهادهای عملی و سازنده باشد، باید خودمان بخشی از این بارها را بر دوش بگیریم و تلاش کنیم تا با استعانت از خداوند متعال، مشکلات یکییکی برطرف شوند. ما اگر واقعاً اخلاص داشته باشیم، بازیمان نیاید و از بهانهجویی بپرهیزیم، مطمئن باشیم که امداد الهی نیز شامل حالمان خواهد شد اما اگر انتقادها تنها برای بهانهگیری یا خداینکرده بر اساس هواهای نفسانی صورت گیرد، نهتنها پیشرفتی حاصل نمیشود و خدا کمک نمیکند بلکه باعث افزایش مشکلات خواهد شد که از آن به خدا پناه میبریم.
برخی از پرسشهایی که مطرح شده است مربوط به تفسیر یک آیه یا تحلیل یک بحث خاص یک کتاب هستند که گمان نمیکنم برای همه جذابیت داشته باشند. پرداختن به این مسائل ممکن است مانع از طرح موضوعات مهمتر شود. بنده ترجیح میدهم به مسائلی بپردازم که با دانشگاه و فعالیتهای شما به عنوان دانشگاهی بیشتر مرتبط است و البته با مسائل حوزه نیز ارتباط دارد که مورد تأکید حضرت اماماداماللهظلهالشریف و مورد علاقه همه برادران مسلمان در دانشگاه و حوزه است.
بر اساس اطلاعاتی که کموبیش در اختیار دارم، یکی از مهمترین نهادهایی که نیاز به بازسازی و توجه دارد، نهاد آموزشوپرورش کشور است؛ نه آموزشوپرورش به مفهوم اسمی و اداری بلکه ساختار و کارکرد کلی آن که دانشگاهها بخش عمدهای از آن را تشکیل میدهند. اهمیت این نهاد از نگاه ما که با مسائل فرهنگی و اسلامی در ارتباط هستیم بیش از سایر نهادهاست. البته برخی بر اساس دیدگاه خاص خود یا به لحاظ اولویت در زمان، بعضی از مسائل ازجمله مسائل اقتصادی را مقدم میدانند که البته اولویت خاصی هم دارد و معتقدند که با حل آنها سایر مسائل نیز حل خواهد شد.
شما عزیزانی که سروکارتان با مطالعه و کتاب است میدانید که مسائل اجتماعی تکبعدی نیستند و راهحل آنها نیز تکبعدی نخواهد بود. مسائل اجتماعی به صورت یک سیستم حلقهوار بههمپیوسته هستند و نمیتوان نقطهای خاص را به عنوان آغاز آن تعیین کرد یا برای آن اولویت بیشتری قائل شد. همه مسائل به هم پیوسته هستند و یک نوع رابطه دور و تسلسل معی به قول ما طلبهها بین آنها برقرار است.
مثلاً اصلاح اقتصاد نیازمند برنامهریزی است؛ برنامهریزی صحیح اقتصادی نیز نیازمند دانش، تخصص و تجربه است که خود وابسته به دانشگاه و نهاد آموزش است. از طرف دیگر، اصلاح دانشگاه نیز به اقتصاد وابسته است چراکه توسعه آن نیازمند بودجه و امکانات مالی است. بدون اقتصاد، مسائل خوابگاه، رفاه دانشجویان و حمایتهای مالی حل نخواهد شد. بهبیاندیگر هر نهاد به نهاد دیگر پیوند دارد و نظام اجتماعی، ساختاری درهمتنیده دارد.
ما اگر بخواهیم همه این نهادها اعم از آموزش، اقتصاد، مدیریت و سیاست بهدرستی عمل کنند، باید اندیشه و دستگاه ارزشی صحیحی بر جامعه حاکم باشد و چون این جامعه، اسلامی است و نظام آن باید بر اساس اسلام پیش رود و از طرفی انقلابی که صورت گرفت، با خونهای زیادی همراه بود و هدف آن، تحقق نظام اسلامی بود یعنی نظامی که در آن، اسلامشناسان باید حقیقت دین را به مردم معرفی کنند و ارزشهای اسلامی در دلها رسوخ کند این مسئولیت اصالتاً بر عهده روحانیت است.
ما اگر بخواهیم اقتصاد سالمی داشته باشیم و همینطور دانشگاه خوبی داشته باشیم همه اینها در صورتی انجام میگیرد که دستگاه مدیر و مجری مملکت، دستگاه توانایی باشد یعنی به نهاد حکومت مربوط میشود. همچنین شما هر نهادی را که ببینید میبینید کار و پیشرفت آن ارتباطی تنگاتنگ با همه نهادها دارد و نمیشود گفت از اینجا باید شروع کنیم و این در درجه اول است بلکه در همانجا میبینید که احتیاج به سایر نهادها نیز وجود دارد.
کارها باید در چارچوبی سیستمی و منسجم دیده شود و فعالیتها نیز به همین شکل اجرا گردد. در چنین سیستمی، هر عضو مسئولیتی خاص دارد و بر اساس تقسیم وظایف، باید بیشترین تلاش خود را در همان حوزهای مصروف کند که به او سپرده شده است. نمیتوان اصلاح جامعه را از نقطهای خاص آغاز کرد؛ بلکه همه بخشها باید بهصورت همزمان و هماهنگ فعال شوند. البته گاهی در شرایط خاص ممکن است اولویتهایی پدید بیاید اما این اولویتها نباید کل ظرفیت و تمرکز نظام را به خود اختصاص دهند. چنین چیزی، هم ممکن نیست و هم صحیح نیست.
از نگاه منطقی، مهمترین نهاد جامعه، نهاد فرهنگی است. این مسئله نهتنها از دلایل تجربی، بلکه با دلایل عقلی و تحلیلی قابل اثبات است و آن این است که جامعه انسانی مجموعهای از انسانهاست که دارای ویژگی انسانی هستند. جامعه انسانی باید از این دید بررسی شود که اینها انسان هستند نهتنها حیواناتی هستند که احتیاج به خوراک و مسکن دارند چون در این صورت این جامعه انسانی نیست.
کندوی زنبورعسل نیز یک جامعه با ساختار بسیار منظم دارد اما آیا برای ما هم یک جامعه ایدهآل است؟! ما باید در نظر بگیریم که انسانی بودن جامعه به چیست. آیا انسانی بودن جامعه فقط به این است که انسانها فقط شکمشان سیر باشد و لباس و مسکنشان تأمین شود؟! انسانی بودن انسان به فکر و عقل و اندیشه و ارزشهای اوست.
فرض کنیم همه نیازهای مادی ما برآورده شود ازجمله کاخ اختصاصی، وسیله نقلیه اختصاصی و حتی هواپیمای اختصاصی اما ازنظر عقلی و روحی رشد نکنیم و حتی عقبگرد کنیم. آیا آن یک جامعه انسانی مطلوبی خواهد بود؟! درست است که در چنین جامعهای نیازهای مادی و حیوانی ما تأمین میشود ولی فکر نمیکنم که هیچکدام از شماها به چنین جامعهای رضایت بدهید. ما خواهان جامعهای هستیم که انسانها در آن انسانتر شوند نه صرفاً سیرتر یا مرفهتر. قوام انسانیت هم در عقل، دل و اندیشه است.
در بین نهادهای جامعه کدام نهاد است که عهدهدار این مسائل است؟ نهاد آموزشوپرورش که شامل وزارت آموزشوپرورش، وزارت علوم، وزارت ارشاد و حوزههای علمیه است، عهدهدار چنین مسئولیتی است؛ یعنی پرورش فکر و فرهنگ جامعه. اگر این نهاد تقویت شود، انسانیت جامعه نیز رشد خواهد کرد. ممکن است حیوانیت آن احیاناً ضعیف باشد، نیازهای حیوانی آن درست تأمین نشود، وسایل تأمین نیاز جنسی برای همه به صورت مطلوب فراهم نباشد، خانه و مسکن به صورت مطلوب برای همه فراهم نباشد، فشارهایی وجود داشته باشد ولی اگر این نهاد درست کار کند و قوی باشد انسانیت مردم رشد میکند. ما میخواهیم یک جامعه انسانی داشته باشیم نه یک جامعه حیوانی.
نگاه سطحی به برخی جوامع مدرن نشان میدهد که گاه بیفکر و بیهدف هستند و همه اهدافشان در شکم و شهوت خلاصه میشود. ما بهعنوان مسلمانانی علاقهمند به نظام اسلامی، خواهان چنین جامعهای نیستیم. ما میخواهیم جامعهای داشته باشیم که ابزار رشد انسان در آن فراهم باشد.
بدیهی است که نیازهای مادی نیز اهمیت دارند؛ فقر برای برخی تحملناپذیر است، چنانکه در حدیث آمده است که کادَ الفقرُ أن یکونَ کُفراً؛[1] کسانی هستند که فقر، کار آنها را به کفر میکشاند و لذا باید برای مردم فکر کرد و نیازهایشان را برطرف کرد. همه اینها صحیح اما فراموش نکنیم که ساختار اجتماعی مانند سیستمی دایرهای است و حلقه آغاز و انجام ندارد و همه اجزا به هم وابسته هستند. بااینحال، از حیث ارزش و اولویت، نهاد فرهنگی یعنی آموزشوپرورش که شامل دانشگاه و حوزه میشود مهمترین نهاد جامعه است. ما باید سعی کنیم سایر نیازها به قدر ضرورت تأمین شود و بعد هرچه نیرو داریم را صرف تقویت همین نهاد کنیم.
متأسفانه بااینکه انقلاب ما در اصل یک انقلاب فرهنگی بود یعنی بر اساس انقلاب در افکار و اندیشههای مردم به وجود آمد و هدف اصلی آن این بود که انسانها افکار صحیح، اندیشههای صحیح و ارزشهای والایی داشته باشند در اثر گرفتاریهایی که از آغاز انقلاب تابهحال داشتهایم حتی فرصت کار به اندازه ضرورت هم در این زمینه فراهم نشده است و این، جای تأسف بسیار دارد.
شما بهتر از هرکسی از وضعیت فرهنگی دانشگاهها مطلع هستید؛ اما طبق گزارشهایی که گاهی دوستان ما نقل میکنند، وضعیت فرهنگی و اسلامی دانشگاهها نگرانکننده است. البته باید قدر اساتید مسلمانی که به اسلام علاقه دارند را بهخوبی دانست و حتی آنها را عزیز داشت. در برخی دانشگاهها، متأسفانه بخش زیادی از کادر علمی، گرایشهای غیراسلامی و بهویژه مارکسیستی دارند بهگونهای که طبق گزارشها، بیش از هفتاد درصد از اساتید یا علناً خود را مارکسیست معرفی میکنند و یا رفتارشان چنین استنباطی را در پی دارد.
در چنین شرایطی، دانشجویان باید قدر اساتید علاقهمند به اسلام را بدانند، احترامشان را حفظ کنند و دلگرمیشان را تقویت کنند تا آنها نیز با انگیزه بیشتر، تحقیق، تدریس و تربیت علمی دانشجویان را پی بگیرند. نمیشود همه مشکلات را یکباره حل کرد، نه تعطیلی دانشگاه راهحل است و نه جایگزینی استادان از خارج کشور بدون وابستگی ممکن خواهد بود. راهحل منطقی، استفاده حداکثری از امکانات موجود و احترام به نیروهای مفید فعلی است.
دانشجویان باید احساس مسئولیت بیشتری کنند و بیشتر تلاش کنند و هدفی بالاتر از مدرک و گذراندن واحدهای درسی داشته باشند، با نگاهی مسئولانه و عمیق، درس بخوانند، تحقیق کنند و با نیت رشد علمی و انسانی به تحصیل بپردازند. قبول داریم که کمبودهایی در برنامهها، منابع، استادان و ساختار وجود دارد اما چارهای جز این نیست که از میان آنچه داریم، بهترینها را برگزینیم، حمایت کنیم و خودمان نیز کمککار باشیم تا نسل آیندهای از استادان متعهد و متخصص شکل گیرد.
اگر دانشجوی مسلمان و انقلابی، خود را به نمره و مدرک محدود کند، آینده علمی کشور با چه کیفیتی پیش خواهد رفت؟! امروز با کمبود استاد مواجه هستیم؛ فردا هم دانشجوی بیانگیزه و سطحینگر، استاد آینده خواهد شد و این چرخه ناکارآمد ادامه خواهد یافت. دانشجویان باید بکوشند با بهرهگیری از منابع و استادان و همچنین مطالعات مستقل، خود را برای مسئولیتهای علمی آینده آماده کنند.
اگر نیت شما از امروز پاک باشد، تلاشتان جدی باشد و همزمان به تهذیب اخلاق و افزایش شناخت دینی نیز توجه داشته باشید، امید آن هست که چند سال دیگر، دانشگاهی مطلوبتر و انسانیتر داشته باشیم؛ اما اگر دانشجویان علاقهمند به اسلام در درس خواندن سستی کنند، چگونه انتظار آیندهای بهتر داریم؟! چه کسی قرار است بار علمی کشور را به دوش بکشد؟!
اگر دانشجوی مسلمان متعهد و انقلابی ما به جای درس خواندن و پرداختن به جهات معنوی و اخلاقی، البته به آن اندازهای که لازم است، بقیه اوقاتش را صرف گپ زدنهای بیهدف، مطالعه رمانهای بیفایده، انتقادهای بیهدف، بدگفتن از اینوآن، طرفداری کردن از اینوآن و اینکه حالا چه میشود صرف کند از این بحثها و انتقادهای بیهدف چه چیزی درمیآید؟! آیا بهتر نیست ما قدر وقتمان را بدانیم و هم صرف مطالعه بیشتر بکنیم و هم آن بخشی را که به بررسی مسائل سیاسی و مسائل جاری مملکت اختصاص میدهیم واقعبینانه و بیطرفانه برخورد کنیم و هدفمان از این بحثها این باشد که قدمی برای اسلام برداریم، نه اینکه یک چوبی لای چرخ مسئولان بگذاریم و یک مشکلی بر مشکلات بیفزاییم و یک دستهبندی جدیدی درست کنیم؟! اینها چه مشکلی را از مملکت حل میکند؟!
اگر افراد بیاعتقاد به نظام این رفتارها را داشته باشند جای تعجب نیست چون آنها اصلاً دل به این نظام نبستهاند ولی آنهایی که مسلمان، علاقهمند به اسلام و علاقهمند به انقلاب هستند آنها اگر سستی بکنند کارشان چه توجیهی دارد؟! اگر به بحثهای بیحاصل و به طرفداریهای بیمنطق از باندهای خاص سیاسی بپردازند چه فایدهای برای کشور دارد؟!
برخی از برادرها سؤال کردهاند که بااینکه امام در فلان جا فلان چیز را فرمودند، چرا مسئولان اینگونه عمل نکردند؟! بنده از خودم و از شما سؤال میکنم: ما از روزی که امام را شناختیم آیا روزی بوده که ایشان سخنی گفته باشند و سفارشی کرده باشند و در آن، سفارش به وحدت نکرده باشند؟! من و شما چقدر به این توصیه عمل کردیم؟! آیا رفتار ما در جهت وحدت بوده یا تفرقه؟! آیا این دستهبندیهای سیاسی و این بدگوییهای از طرفین در جهت وحدت است؟! اگر اینها وحدت است پس اختلاف یعنی چه؟ ما نباید مشکلی بر مشکلات بیفزاییم؛ ما باید تلاش کنیم که دلها به هم نزدیک شود و سوءتفاهمها برطرف گردد، نه اینکه با جوّسازی، با هو و جنجال، کارهای اصلاحی و وحدتآفرین را خنثی کنیم. این کار، القای شیطان است و جز ضرر برای نظام نتیجهای ندارد.
بنده به عنوان برادر کوچک، کسی که سرد و گرم روزگار را چشیده و مویی سفید کرده، عرض میکنم باید در انگیزه رفتار خودمان دقت کنیم؛ جهت حرکتمان به سوی خدا باشد، نه هوا و هوس. حرکتی که بر اساس خواستههای شخصی صورت میگیرد، بدون در نظر گرفتن مصالح اسلام و نظام اسلامی، میشود دلخواه، میشود هوای نفس. حرفی هم که از ناراحتی شخصی برخاسته باشد، همان است. باید به جای هوای نفس، رضای خدا و مصالح کشور را در نظر بگیریم و اینکه جامعهای افتخارآمیز در دنیا داشته باشیم و در آخرت نزد خداوند روسفید باشیم و شرمنده خون شهدا نباشیم.
برای دستیابی به این هدف راهی وجود ندارد جز اینکه هرکسی رفتار خودش را تصحیح کند. هر فردی اول از خودش انتقاد کند. هر فردی در رفتار و عملکرد خودش بیندیشد و ببیند کدامیک درست بوده و کدامیک درست نبوده است و هر جایش که درست بوده را بیشتر ادامه بدهد؛ اما همه ما میدانیم که هیچکدام از ما معصوم نیستیم و همه اشتباه داریم. زودتر جلوی اشتباهات را بگیریم و نگذاریم کش پیدا کند. اگر یک وقت یک حرف اشتباهی زدیم لجاجت نکنیم و به اصطلاح عامیانه پایمان روی بیل نماند. اگر یک وقت یک حرفی زدیم و در مقابل برادرانمان، همکلاسیهایمان، در یک جمعی از یک کسی طرفداری کردیم یا یک حرفی زدیم و از یک کسی انتقاد کردیم، اگر حرف یا انتقادمان اشتباه بوده حالا برای اینکه نگویند اِ تو دیروز فلان حرف را زدی! نگوییم نه خیر! من همان آدم هستم، حالا هم همان هستم! لجاجت نکنیم! بلکه بگوییم دیروز چنین حرفی را گفتم، اشتباه کردم، امروز فهمیدم و برگشتم. مرد آن است که هر وقت فهمید که اشتباه میکند برگردد.
بنای ما باید بر این باشد که رفتار خودمان را ارزیابی کنیم و انتقاد کنیم. انتقاد معنایش این نیست که آدم همیشه عیبها را ببیند بلکه باید هم نقطههای ضعف را بهتر بشناسیم و هم نقطههای قوت را. آن وقت نقطههای قوت را ادامه دهیم و نقطههای ضعف را تصحیح کنیم. هرکسی از خودش شروع کند. بعد از گروهی که وابسته به او است. حالا گروه لزومی ندارد که ضرورتاً یک گروه سیاسی باشد؛ همکلاسیهایمان، هممحلهایهایمان، اهل فامیلمان، اهل محلهمان، اهل شهرمان، آنهایی که بیشتر با هم ارتباط داریم و بیشتر با هم برخورد میکنیم. سعی کنیم به آنها کمک کنیم تا اشتباهاتشان را تصحیح کنند و وقتی میتوانیم این کار را بکنیم که جوّ سالمی برای تفاهم و انتقادپذیری وجود داشته باشد و روش انتقاد ما هم روش عاقلانهای باشد و بهگونهای انتقاد کنیم که اگر از خودمان با همان روش انتقاد کنند بدمان نیاید.
شما هر وقت میخواهید از کسی انتقاد کنید اول خودتان را جای او بگذارید. بگویید اگر من بودم و به این لحن از من انتقاد میکردند آیا میپذیرفتم و تحمل میکردم؟! به لحنی انتقاد کنید که گزنده نباشد و طرف را رم ندهد و زمینهای بشود که انتقاد شما را بپذیرد. البته بعد از اینکه تشخیص دادید و واقعاً فکر کردید و مطمئن شدید که انتقاد شما وارد است.
اگر این روحیه انتقاد از خود، در ما تقویت شود امید به پیشرفت هست وگرنه تا مادامی که فکر این هستیم که گناه را به گردن دیگری بیندازیم، این بگوید تقصیر او بود او هم بگوید تقصیر این بود، در یک کار دولتی این وزارتخانه بگوید تقصیر آن وزارتخانه است، آن وزارتخانه بگوید تقصیر این وزارتخانه است، او بگوید به ما مربوط نیست، این بگوید به ما مربوط نیست، این روش هیچوقت ما را به هیچ جایی نمیرساند. دستورات اسلامی این است که اگر در میان شما و رفیقتان و یا مردم دیگری جریانی اتفاق افتاد، اگر تقصیر شما هم نیست شما پیشقدم شوید و بگویید تقصیر من بود و عذرخواهی کنید. آیا ما اینگونه هستیم؟! یا دائماً سعی میکنیم دیگران را مسئول کنیم و گناه را به گردن دیگران بیندازیم؟! بااینکه میدانیم خودمان هم شریک بودهایم یا باوجوداینکه اصلاً گناه و اشتباه از ناحیه ما بوده است دائماً از خودمان دفاع میکنیم و کارمان را توجیه میکنیم و میگوییم مقصود من این بود، این کار را به این علت انجام دادم، کار من درست بود درحالیکه خودم هم میدانم اشتباه کردهام؟!
این روحیه باید در ما تقویت شود که اول اشکال کار خودمان را بشناسیم. اگر کسی واقعاً اشکال صحیحی وارد کرد و انتقاد صحیحی کرد با روی باز بپذیریم و بگوییم بله آقا! من هم انسان هستم، اشتباه کار هستم، از شما بسیار ممنونم که اشتباه من را تذکر دادید و امیدوارم به من در رفع اشتباهم کمک کنید، از شما هم بسیار ممنونم.
اگر این اخلاق در ما تقویت شود و این فرهنگ بر ما حاکم شود بسیار زود میتوانیم پیشرفت کنیم؛ اما چه در کارهای فردی و چه در کارهای اجتماعی، اگر بنای ما بر این باشد که خودمان را تبرئه و دیگران را محکوم کنیم، مگر دیگران چه کسانی هستند؟! آنها برادران خود ما هستند و از همین مملکت هستند. حالا گیرم یک جایی لغزش و اشتباهی کردند، مگر خود ما لغزش کار نیستیم؟! مگر خود ما اشتباه نمیکنیم؟! سعی کنیم دوستانه و صمیمانه اشتباهات همدیگر را رفع کنیم و کمک کنیم به اینکه مشکل حل شود، نه اینکه با دوستمان، در کلاس با استاد، با مسئولان دانشگاه، با مدیریت دانشگاه، این انجمن اسلامی با آن انجمن، خصمانه برخورد کنیم و با هم رقابت داشته باشیم. آخر اینها چه فایدهای دارد؟! کدام مشکل تابهحال از این اختلافات حل شده است؟! بیایید برادروار و صمیمانه با هم برخورد کنید و سعی کنید مشکلات همدیگر را حل کنید وگرنه این قافله تا حشر لنگ خواهد بود.
متأسفانه باید بگوییم بعضی از کشورهایی که افتخار استفاده از فرهنگ و ارزشهای اسلامی را نداشتهاند در این جهات از ما جلو هستند. آنها بهتر فهمیدهاند که بعد از جنگ باید چگونه کشور خودشان را بسازند. ما که بهسلامتی مسلمان هستیم و به ارزشهای اسلامی و به عالم آخرت معتقد هستیم و دنیا را یک گذرگاه و جای آزمایش و انجام وظیفه میدانیم ما بیشتر اولی هستیم که در راه بازسازی کشورمان فداکاری کنیم یا ملت آلمان یا ملت ژاپن؟! چرا ما باید از آنها عقب باشیم؟! این همه در اسلام به تعاون، به همکاری و به محبت کردن به همدیگر تأکید شده است و ایثار، گذشت، همکاری و همیاری دیگر از بیتالغزلهای فرهنگ اسلامی است، ما اگر از این ارزشهای بلند اسلامی به اندازه کفار استفاده نکنیم آنوقت چگونه میخواهیم لیاقت امامت جهان را در خودمان به وجود بیاوریم که ملت ما برای ملتهای دیگر الگو شود؟! اینها باعث شرمندگی است که واقعاً یک ملت مسلمانی که با فرهنگ اسلامی آشنا هستند، در روابط اجتماعیشان از کفار عقبتر باشند، مهربانیشان نسبت به همدیگر کمتر باشد، گذشتشان کمتر باشد، جدّیت و همکاری برای آبادانی کشورشان کمتر از آنها باشد؛ چرا باید اینگونه باشد؟! آیا اعتقادات ما اینها را ایجاب میکند؟! آیا تربیت اسلامی این را ایجاب میکند؟! آیا شهیدانی که در خانوادههایمان دادهایم و کمتر خانوادهای هستند که یک شهید نداده باشند، آیا اینها به ما توصیه کردهاند؟! چرا وضع ما اینگونه شود که نسبت به مصالح دنیا و آخرت خودمان غافل شویم، آنوقت به یک چیزهای بسیار جزئی بپردازیم که متأسفانه از بعضی از این سؤالات چنین برداشتی میشود که به مسائل بسیار پیشپاافتاده توجه شده است؟! شاید هم آقایان خواستهاند ما را آزمایش کنند ولی انتظار من این نبود. البته بعضی از مطالب سؤالهای بسیار خوب، ارزنده و قابلتوجهی است. بعضیها هم سؤالهای ضعیفی بود که خیلی خلاف انتظار بود.
ما با یک مسائل حیاتی روبرو هستیم. یک چیزهای جزئی و شخصی اصلاً نباید ذهن ما را به خودش مشغول کند و اصلاً نباید به اینها توجه کنیم. ما با یک مسئولیت عظیم مواجه هستیم و آن حفظ اسلام برای نسلهای آینده جهان است؛ فراهم کردن زمینه سعادت دنیا و آخرت برای میلیاردها انسانی است که هستند و خواهند آمد؛ این وظیفه ماست. ببینید شما چقدر بزرگ هستید و چقدر عظمت دارید! آنوقت آیا جا دارد که بنشینیم و درباره مسائل بسیار سادهای فکر کنیم و بحث کنیم و وقتمان را به این چیزها بگذرانیم؟! شما هرکدامتان باید ببینید یک باری به دوشتان هست که برای هدایت میلیاردها انسان مسئولیت دارید. اگر چنین احساسی در ما باشد آیا دیگر میشود آدم فکر شکم و دامن و خانه و این چیزها باشد؟!
انشاءالله خداوند متعال بر معرفت و ایمان همه ما بیفزاید.
احساس مسئولیت را در همه ما زندهتر کند.
ما را به وظایفمان آشناتر بفرماید.
ما را در راه انجام وظایف موفقتر بدارد.
سایه امام امت را بر سر ما مستدام بدارد.
بر سلامتی و توفیقات ایشان در راه خدمت به اسلام بیفزاید.
همه ما را قدردان این نعمت و همه نعمتهای دیگر خدا، ازجمله مسئولانی که دارند به مملکت خدمت میکنند که خود همینها هم نعمتهای خدا بر ما هستند، ما را قدردان همه آنها قرار دهد.
برای بازسازی کشور بهخصوص بازسازی دانشگاهها مخصوصاً در بُعد فرهنگی و اخلاقی توفیق بیشتری به همه ما مرحمت بفرماید. خداوند متعال همه ما را مشمول عنایات حضرت ولی عصرعجلاللهفرجهالشریف قرار دهد.
والسلام علیکم ورحمةالله
[1]. کافی، ج 2، ص 307.