بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطَّاهِرِین لاسِیَّما بَقِیَّةَ اللهِ فِی الأرَضِین عَجَّلَ الله تَعَالَی فَرَجَه وَسَهَّلَ مَخْرَجَه وَ جَعَلَنَا مِنْ أعوَانِهِ وَ اَنْصَارِه
لَو عَلِمَ النّاسُ ما في طَلَبِ العِلمِ لَطَلَبوهُ ولَو بِسَفكِ المُهَجِ وخَوضِ اللُّجَجِ.[1]
با استمداد از عنایات ولی عصرعجلاللهفرجهالشریف سال تحصیلی جدید را برای برادرانی که امسال در بخش آموزش مؤسسه شرکت کردهاند تبریک عرض میکنیم و امیدواریم که خداوند متعال به همه ما توفیق بدهد که وظایف بسیار سنگینی که در این عصر بر عهده ما آمده را بهخوبی انجام دهیم و بخشی از دیونی که به اسلام و پیشوایان دین و علمای بزرگ و رزمندگانی که برای پیروزی انقلاب اسلامی تلاش کردهاند و جان خودشان را فدا کردهاند داریم را بپردازیم.
از دیدگاه اسلام، علم دارای ارزش فوقالعادهای است که همه ما کموبیش میدانیم و آیات و روایات در این زمینه آنقدر فراوان است که احتیاجی به توضیح و تبیین ندارد. شما به هر کتاب روایتی که مراجعه بفرمایید کتاب اول آن یا بخش عمده آن کتاب درباره اهمیت علم است. همچنین درباره اهمیت علم و لزوم تحصیل علم، روایات عجیبی داریم که من این روایت را برای تیمّن و تبرک در آغاز سخن تلاوت کردم.
مفاد این روایت این است که اگر مردم میدانستند که تحصیل علم چه نتایج سودمندی دارد این کار را به هر بهایی که بود انجام میدادند ولو به قیمت جان خودشان باشد و به هر وسیلهای که ممکن بود تحصیل علم میکردند ولو به قیمت فرورفتن در اعماق دریاها و اقیانوسها باشد؛ یعنی تحصیل علم آنقدر مهم است که جا دارد انسان جانش را هم در راه تحصیل علم بگذارد!
تحصیل علم همیشه، در همه زمانها و در همه شرایط دارای اهمیت فوقالعادهای است. حتماً همه شما شنیدهاید که در جنگ جمل، شخصی در حضور امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه آمد و از ایشان مسئلهای را در مورد توحید سؤال کرد. اصحابی که خدمت حضرت بودند جلوی او را گرفتند که مگر نمیبینی حالا میدان جنگ است و امام چه گرفتاریهای جنگیای دارند؟! حالا چه وقت سؤال علمی است؟! حضرت فرمودند او را رها کنید! ما اصلاً برای همین میجنگیم؛ هدف ما این است که معرفت مردم نسبت به خدا و دین بیشتر شود. بعد حضرت شروع به بیان جواب سؤالش کردند که تفصیلاً در روایت هست و حالا نمیخواهم وارد آن موضوع بشوم.
همچنین روایتی از پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله نقل شده است که حضرت فرمودند: إِذَا كَانَ يَوْمُ اَلْقِيَامَةِ جَمَعَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلنَّاسَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ وَ وُضِعَتِ اَلْمَوَازِينُ فَتُوزَنُ دِمَاءُ اَلشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ اَلْعُلَمَاءِ فَيَرْجَحُ مِدَادُ اَلْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ اَلشُّهَدَاءِ؛[2] در روز قیامت، نوشتههای علما در کنار خون شهدا قرار میگیرد و ارزش قلم علما بر خون شهدا برتری مییابد. دهها و صدها روایت دیگر نیز با مضامین گوناگون به این موضوع پرداختهاند و در کتب حدیث ثبت شدهاند.
در اینجا منظورم بیان ارزش علم از دیدگاه اسلام و مکتب اسلام نیست چراکه این مسئله چنان روشن و بدیهی است که نیازی به توضیح ندارد. نکتهای که بنده میخواهم در اینجا خدمت برادران روی آن تأکید کنم این است که در زمانی که ما در آن به سر میبریم و خداوند متعال بر ما منّت نهاده که در این دوران شکوفایی اسلام و پیروزی انقلاب اسلامی زندگی میکنیم، وجوب تحصیل علم تأکّد بیشتری پیدا کرده و جهات مختلفی هست که این تأکّد را مضاعف میکند. امروز تحصیل علم، تنها به عنوان یک وظیفه ساده برای رفع نیاز شخصی خودمان یا رفع نیاز علمی خانواده، دوستان و نزدیکانمان برای ما مطرح نیست. امروز مطلب بسیار بالاتر از اینها است.
امروز بقاء انقلاب ما در گرو تحصیل علوم صحیح اسلامی، شناختن فرهنگ اصیل قرآن و معرفی کردن آن به جهان است. همانگونه که امروز بقاء انقلاب ما مرهون مجاهدتهای برادران رزمنده ما در جبهههای جنگ است، همینگونه مرهون تلاشهای علمی پژوهشگرانی است که در مدارس، در کتابخانهها و در مراکز علمی مشغول مطالعه و تحقیق باشند و تحصیل علم را به عنوان یک جهاد برای خودشان تلقی کنند که اگر وظیفهشان را درست بشناسند و این کار را با قصد خالص انجام دهند تحقیقاً یکی از مصادیق همین حدیث شریف خواهند بود که مداد آنها بر خون شهدا رجحان پیدا میکند.
ما اگر صرفاً در جنبه نظامی پیروز شویم و از آنطرف خداینکرده فرهنگ اسلامی ما رو به ضعف برود یعنی آن افرادی که با فرهنگ اسلامی ساخته شدهاند، پرورش پیدا کردهاند و این فرهنگ در عمق جانشان نفوذ کرده است، آنها در جبههها به شهادت برسند یا به دست منافقین ترور شوند، شخصیتهای علمی یکی پس از دیگری از ما گرفته شوند، نسل آینده روحش با فرهنگ اسلام عجین نشده نباشد و نسبت به مسائل اسلامی ابهامهایی داشته باشند و حقائق اسلام برای آنها درست تبیین نشده باشد و اگر ما در جریان جنگ، این افراد خودساخته و تربیتشده را از دست دادیم و کسانی جایگزین آنها شدند که نتوانستند فرهنگ اسلامی را درست حفظ کنند و به نسلهای آینده برسانند، چنین کسانی طبعاً در مقابل فرهنگهای بیگانه آسیبپذیر خواهند بود. مخصوصاً با توجه به اینکه امروز دنیای کفر از شرق و غرب، تمام نیروهای خودش را برای از بین بردن اسلام در ابعاد مختلف بسیج کرده و هر کاری که نکردهاند برای این است که از دستشان برنیامده وگرنه در اینکه اسلام را تضعیف کنند و به خیال خودشان اگر بتوانند از بین ببرند از هیچ چیز کوتاهی نمیکنند. با توجه به این جهت، وظیفه ما مضاعف میشود؛ یعنی بقای این انقلاب به عنوان یک انقلاب اسلامی در گرو بقای فرهنگ این انقلاب است.
از طرفی امروز چشم تمام دنیا به کشور ما دوخته است که اسلام را از اینجا فرابگیرند؛ آن کسانی که تحت ستم قرار گرفتهاند و در زمره مستضعفان هستند درصدد این هستند که از این مکتب برای پیروزی و رفع ظلم و ستم از خودشان استفاده کنند. کسانی هم که درصدد تحقیق هستند و میخواهند حق را بیابند، خواهناخواه این ندای اسلام، امروز در تمام جهان طنین افکنده و به گوش آنها رسیده و آنها را برای شناختن این حقیقت برانگیخته و به همین جهت است که بعد از پیروزی انقلاب تاکنون مرتباً درخواست مبلّغ، کتاب، فیلم، نوار و امثال اینها از طرف تمام کشورهای جهان، اعم از مسلمان و غیرمسلمان مطرح میشود. علاوه بر درخواست بورسهای تحصیلی که از کشورهای دیگر میشود که بیایند در ایران تحصیل کنند و اسلام را یاد بگیرند.
وظایفی که ما امروز در مقابل اسلام داریم ازنظر تحصیل علم و نشر حقایق اسلام بههیچوجه قابل مقایسه با وظایف قبل از انقلابمان نیست. آن روز، هم امکانات بسیار ضعیف بود و هم برد عمل روحانیت بسیار محدود بود و اگر بخواهیم مقایسه کنیم شاید به این نتیجه برسیم که وظایف روحانیت بعد از انقلاب، بیش از پنجاه برابر وظایفی شده که قبل از انقلاب داشت است. کارهایی که قبل از انقلاب از روحانیت برمیآمد و روحانیت امکان عمل به آن را داشت یک منبر و محراب بود و کموبیش درس و بحث در حوزههای علمیه. دایره عمل روحانیت در یک چارچوبی بسیار محدود تعریف شده بود و رژیم بیش از آن را اجازه نمیداد و نمیگذاشت اینها تلاش کنند و پایشان را از آن مرزهایی که برای آنها قرار داده بود فراتر بگذارند.
امروز بحمدالله این سدها شکسته شده، دایره عمل ما تمام جهان را فراگرفته و همه جا از وجود روحانیون صالح و آگاه استقبال میکنند. حتی در کشورهایی که حکومتهایشان دشمنترین حکومتهای جهان نسبت به ایران اسلامی هستند زمینههای بسیار خوبی برای تبلیغ اسلام وجود دارد. در دانشگاههای آمریکا کرسیهایی هست که امکان دارد علمای شیعه ایران بتوانند آن کرسیها را اشغال کنند و در بالاترین مراکز علمی دنیا به تدریس بپردازند. همین الآن هم چنین امکانی وجود دارد، چه رسد به سایر کشورها. بههرحال با احتیاط عرض میکنم که وظایف ما پنجاه برابر شده است ولی شاید اگر دقیق حساب کنیم بسیار بیش از اینها باشد.
متأسفانه در مقابل این نیازهای شدیدی که چه در داخل مملکت و چه در خارج به وجود آمده و دست درخواست و تقاضایشان به طرف حوزه علمیه دراز شده، توان پاسخگویی به این نیازها در حوزه ضعیف شده است. البته این ضعف به خاطر شرایط خاصی است که بعد از انقلاب به وجود آمده است و برای اینکه این انقلاب از مسیر صحیح اسلامیاش منحرف نشود ضرورت داشته که یک عده از روحانیون سطح بالا به بعضی از کارهای اجرایی، قضایی و قانونگذاری بپردازند تا بتوانند روند اسلامی انقلاب را حفظ کنند؛ چون تجربه مشروطیت این درس را به ما آموخته بود که اگر پس از پیروزی اسلام و موفقیت نهضت اسلام، روحانیون صحنه سیاست را رها کنند کار به دست کسانی میافتد که نتیجتاً به ضرر اسلام تمام خواهد شد، چنانکه در دوران مشروطه چنین اتفاقی رخ داد. این است که ضرورت داشت و هنوز هم کموبیش ضرورت دارد که عدهای از روحانیون، پستهای مهم مملکت را اشغال کنند و پاسدار خط انقلاب باشند که از مسیر صحیح اسلامی منحرف نشود. خدا انشاءالله به همه مسئولان و همه کسانی که به نحوی به اسلام، به انقلاب و به این کشور اسلامی خدمت میکنند توفیق بدهد و به دیگران هم توفیق بدهد که جای آنها را پر کنند.
یکی از جهاتی که بار ما را سنگین میکند همین است که بعد از انقلاب، افرادی که تحصیلاتی داشتند و وقت این بود که به رفع نیازهای فرهنگی و اسلامی جامعه بپردازند وقتشان در کارهای دیگر گرفته شد و ضرورتاً میبایست کسان دیگری جای آنها را بگیرند. درصورتیکه اگر آنها هم به آن کارها نمیپرداختند باز هم وجود آن روحانیون در حوزهها با نیازهای شدیدی که در داخل و خارج وجود دارد تکافؤ نمیداشت یعنی اگر آنها هم نرفته بودند باز هم کافی نبود، چه رسد به اینکه آنها هم به حکم ضرورت، کارهای حوزویشان را ترک کردند یا کم کردند برای اینکه به آن نیازها هم برسند.
سابقاً علومی که روحانیت میبایست تدریس کنند و قدرت تلاش در راه آنها را داشتند یعنی رژیم کموبیش امکان عمل را به آنها داده بود علومی بود که نیازهای روزمره تودههای مسلمان را برطرف میکرد یعنی مسائل فقهیای که مورد حاجت مردم بود ازجمله نماز، روزه، طهارت، تبلیغات سادهای که به ضرر رژیم و دستگاه استکبار جهانی تمام نمیشد، یک مقدار اخلاقیات ساده برای مردم گفتن و امثال اینها. این اندازهها را اجازه میدادند ولی امروز ما در صحنههای مختلف به کارشناسان متخصص و ورزیده در حوزه علوم اسلامی نیازمندیم؛ یعنی در جامعه امروز ما علوم اسلامی منحصر به فقه و اصول نیست. گو اینکه در همین زمینه فقه و اصول هم با وجود حوزههای پرجمعیت و اساتید برجسته که کثرالله امثالهم، در همین زمینه هم باز نقص داریم. ما امروز در داخل جامعهمان برای نیازهای روزمره جامعهمان، به قدر کافی فقیه نداریم. همه شما میدانید که فتوای حضرت امامادام الله ظله الشریف این است که قاضی در هر شهری علاوه بر اینکه باید مجتهد باشد باید اعلم بلد باشد یعنی علاوه بر اینکه ایشان اجتهاد را در قاضی شرط میدانند، احتیاط میکنند که در منطقه، کسی از او بالاتر هم نباشد. این فتوای ایشان درباره قاضی است. اگر دولت و دستگاه قضائی ما بخواهد طبق این فتوا عمل کند یکصدم دادگاههای ما قاضی نخواهد داشت. ضرورت ایجاب کرده که برای اینکه دادگاه ما بی قاضی نباشد یک کسانی از طرف مجتهدین، مجاز باشند که باوجوداینکه خودشان مجتهد نیستند به شغل قضاوت بپردازند؛ ولی این جنبه ثانوی دارد. اصل فتوای امام این است که هر قاضی میبایست مجتهد باشد.
اگر ما فقط بخواهیم دستگاه قضائی کشور خودمان را طبق فتوای اصلی امام اداره کنیم خیلی بیش از آنچه الآن مجتهد داریم میبایست داشته باشیم تا بتوانیم فقط دادگاههای خودمان را بچرخانیم؛ ولی حتی وظیفه فقها در اینجا هم خاتمه پیدا نمیکند. امروزه فقهای ما باید فقه اسلامی را بهگونهای عرضه کنند که توانایی مقابله با نظامهای حقوقی دنیا را داشته باشد و بتواند برتری خود را اثبات نماید. اگرچه در کتابهای فقهی ما مباحث فراوانی پیرامون اقتصاد، سیاست، قضا و ساختارهای قضایی وجود دارد اما هیچیک از آنها بهطور کامل و منسجم نظام اقتصادی اسلام را در برابر سایر نظامهای اقتصادی دنیا تبیین نمیکند. همچنین جای خالی بررسی تطبیقی میان اقتصاد اسلامی و دیگر نظامهای اقتصادی جهان احساس میشود تا جایی که اگر شخصی بیطرف، از نقطهای در دنیا بخواهد نظام اقتصادی اسلام را بشناسد و جایگاه آن را در مقایسه با سایر نظامها دریابد، با چالش مواجه خواهد شد.
بیتردید کتاب مکاسب شیخ انصاریرضواناللهعلیه یکی از بزرگترین سرمایههای علمی و فقهی جهان اسلام و از برجستهترین دستاوردهای حوزههای علمیه در تاریخ تشیع است اما با وجود جایگاه عظیمی که این کتاب و امثال آن در فقه ما دارند، هدف آنها بیان تطبیق و اثبات برتری نظام اقتصادی اسلام با دیگر نظامها نبوده زیرا در آن زمان چنین نیازی احساس نمیشده است و چنین مشکلی وجود نداشته است چون نظامهای اقتصادی دیگری در مقابل نظام اسلامی عرضاندام نمیکردند و حتی اگر هم بودند، ارتباطات جهانی آنچنان نبود که اندیشهها منتقل شوند. در یک گوشه دنیا نظامهایی حاکم بودند که ارتباطی با کشورهای اسلامی نداشتند. نه آنها از ما خبر داشتند و نه ما از آنها. البته اغلب آنها از ما آگاه بودند اما ما از توجه و رصد نسبت به آنها غافل بودیم!
همچنین، در زمینه نظام سیاسی اسلام، با وجود انبوه کتابهای فقهی موجود که احکام سیاسی اسلام را به صورت پراکنده در ابواب مختلف بیان کردهاند، هنوز یک نظام منسجم و جامع عرضه نشده است تا بتواند در برابر نظامهای سیاسی دنیا، جایگاه و ماهیت نظام سیاسی اسلام را بهروشنی نمایان سازد. این در حالی است که در جهان امروز، بسیاری از افراد، تشنه شناخت حقایق اسلام هستند. نمیتوان گفت هر کسی که خارج از مرزهای ما یا ساکن کشورهای غیرمسلمان بود لزوماً نسبت به اسلام و مسلمانان دشمنی دارد. دشمنیها عمدتاً از سوی حکومتها، ثروتمندان، زورمداران و صاحبان قدرت است اما بسیاری از تودههای مردم در جوامع غیرمسلمان آگاهی کافی از اسلام ندارند و اگر اسلام را بشناسند، بیتردید آن را با جانودل خواهند پذیرفت. پس این وظیفه ماست که در جهت معرفی صحیح، روشن و نظاممند اسلام تلاش کنیم.
شاید کسانی که قبل از پیروزی انقلاب زندگی میکردند - آنهایی که هستند خدا به آنها طول عمر بدهد - آنها از اینکه دست به چنین کارهایی بزنند معذور بودند به خاطر اینکه آنقدر از سمت رژیم به آنها فشار وارد میشد که حتی احتمال هم نمیدادند که چنین موفقیتهایی به دست بیاورند. اگر یک کسی هم از ایران به عنوان یک مبلّغ به خارج میرفت کاملاً تحت کنترل رژیم بود و بسیاری هم کما اینکه خود شما میدانید، کسانی بودند که گرچه ظاهراً لباس روحانی هم داشتند و به عنوان شغل روحانیت و تبلیغ اسلام میرفتند ولی به خاطر اغراض سیاسی دستگاه استکباری از طرف خود رژیم میرفتند که هنوز هم بعضی از آنها هستند و اینها نمایندگان شاه در پاریس و جاهای دیگر بودند. شاید آنها معذور بودند اما امروز که ما این نیازها را درک میکنیم و خدا به برکت انقلاب و به برکت رهبر این انقلاب این روشنبینی را به همه ملت ما داده که وظایف خودشان را درک کنند و بتوانند موقعیت خودشان را در جهان بشناسند و به اهمیت وظایفشان پی ببرند در این زمان اگر ما کوتاهی کنیم دیگر معذور نخواهیم بود.
ما در مقابل سیل درخواستهایی از اطراف دنیا قرار گرفتهایم که همه از ما میخواهند که اسلام را به آنها معرفی کنیم و تحقیقاً و بدون هیچ شکی ما قدرت پاسخگویی به یکصدم این درخواستها را هم نداریم؛ یعنی حتی اگر توان تبلیغی ما صد برابر افزایش یابد، باز هم در دنیا زمینه فعالیت و پذیرش وجود دارد. آیا ما اینها را میفهمیم یا نمیفهمیم؟! چه کسی میتواند بگوید من این چیزها سرم نمیشود؟! هرکس اندک توجهی بکند مثل آفتاب برای او روشن است که این نیازها در دنیا وجود دارد و امکان اقدام نیز کمیابیش وجود دارد. این فرصتها بهصورت بالقوه در اختیار ماست و باید با تلاش مستمر، آنها را به فعلیت نزدیک کنیم؛ ولی اینگونه نیست که راه مسدود باشد.
از جمله چیزهایی که وظیفه ما را در این عصر دوچندان میسازد این است که در داخل کشور خودمان یک سلسله از گروهکهای سیاسی بودند، اعم از کسانی که صریحاً ملحد و منکر خدا و دین بودند و هستند، یا کسانی که التقاطی و نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ[3] بودند، یا گروههایی که خیال میکردند مسلمان هستند ولی از مسیر صحیح اسلام منحرف بودند و شاید بعضیهایشان خودشان توجه نداشتند و فکر میکردند اسلام واقعی این است که آنها فهمیدهاند، اینها از صحنه سیاست کنار رفتند یعنی بهتدریج آزمایش خودشان را دادند و مردم ما اینها را شناختند و دیگر برای آنها موقعیتی در زمینه سیاست قائل نشدند و اینها منزوی شدند.
شما فکر میکنید این گروهکهایی که منزوی شدند، دیگر راحت سر جای خودشان نشستهاند و مشغول کسبوکار وزندگیشان هستند؟! آیا اینگونه است؟! شواهد زیادی وجود دارد که البته احتیاج چندانی هم به بیان این شواهد نیست ولی شواهد فراوانی وجود دارد که اینها در گوشه و کنار دنیا یا در گوشه و کنار کشور مشغول فعالیتهای زیرزمینی هستند و عمده فعالیتهایشان را در فعالیتهای فرهنگی متمرکز کردهاند و اینها خواب این را میبینند که یک روز خداینکرده مویی از سر امام کم شود و آنوقت شروع کنند فعالیتهایشان را علنی کنند و در صحنه بیایند.
من اطلاعات دارم که اینها در بسیاری از استانها و شهرها به صورتهای مختلف مشغول فعالیت فرهنگی هستند. حتی شواهدی هم وجود دارد که حتی در بعضی از مراکز علمی روحانیت هم نفوذ کردهاند و کسانی را به شکل طلبه مشغول کارهای خودشان کردهاند! دیگر در این زمینه نمیتوانم چیز بیشتری عرض کنم. در این شرایط که این گروهکها در باطن، مشغول تبلیغات ضد اسلامی هستند و خودشان را به اصطلاح خودشان برای یک انقلاب دیگر دارند آماده میکنند ما اگر راحت بنشینیم و فقط فکرمان به همین زندگی روزمره خودمان و یک وظایف سادهای که پیشپاافتاده است باشد آینده این انقلاب چه خواهد شد؟!
یکی از ابعاد برجسته انقلاب اسلامی، بُعد فرهنگی آن بود که پس از پیروزی انقلاب در دانشگاهها به شکلی نمایان شد. در آن مقطع، دانشگاهها برای مدتی تعطیل گردیدند تا زمینهٔ تحول آموزشی فراهم شود؛ تحولی که هدفش اسلامی سازی مواد درسی، حذف آموزههای مغایر با اسلام از کتابها، گزینش استادان صالح و استقرار نظام تعلیم و تربیت اسلامی بود. این تعطیلی دانشگاهها به منظور تحقق انقلاب فرهنگی و تأمین اهداف یادشده انجام گرفت. تلاشهایی هم در این زمینه صورت پذیرفت. خدا به آن کسانی که با نیت خالص در این راه تلاش کردند اجر بدهد و آنهایی هم که تلاش میکنند توفیق آنها را زیاد بفرماید.
ولی همینگونه که میدانید آن هدفی که از انقلاب فرهنگی داشتیم تحقق نیافت. یکی از علل عدم تحقق آن، کمبود کادر علمی در دانشگاهها بود. شاید علل دیگری هم داشته ولی تحقیقاً یک علت آن این بود. به عنوان نمونه یک درس معارف اسلامی در دانشگاه گذاشتند. حالا به اینکه این درس چه بود، محتوایش چه بود و آیا کتابش صحیح بود یا نبود کاری ندارم. به عنوان اینکه یک ماده جدید درسی در دانشگاههای ایران مطرح میشود و دانشجوها باید یک مقداری آموزش اسلامی ببینند این درس را در همه دانشگاهها گذاشتند ولی با وجود استمدادهایی که از حوزه و از روحانیون شهرستانها کردند، نتوانستند برای همین یک درس، استاد کافی پیدا کنند و بعضی از کسانی که برای تدریس این درس رفتند شاید رفتنشان بیش از نرفتنشان ضرر داشت و انتظارهایی که از آنها میرفت برآورده نشد و حتی اثر منفی بخشید! دیگر احتیاج ندارد که بیشتر پردهبرداری کنم و واضحتر عرض کنم.
چه کسی باید این نیازها را برطرف کند؟! اگر حوزه علمیه قم و سایر حوزهها نتوانند استادانی برای همین یک درس دانشگاهی یعنی معارف اسلامی تأمین کنند، با توجه به اینکه فعلاً اسلامی بودن نظام دانشگاهی به همین یک درس وابسته است، چه انتظاری از سایر دروس داریم که هنوز هیچ اقدامی در خصوص آنها صورت نگرفته است؟! آیا باید دکترهای تحصیلکرده در آمریکا و انگلیس بیایند این درس را تدریس کنند؟! کتاب این درس را چه کسی باید بنویسد؟! تدریس آن را چه کسی باید به عهده بگیرد؟! آیا این برای حوزهای که خود را پاسخگوی نیازهای دینی کشور میداند، ننگ نیست که طی شش سال نتواند برای همین یک درس دانشگاهی استاد تربیت کند؟! آیا این از جمله وظایف مهم ما نیست؟!
عرض کردم ما در فقه و اصول هم با اینکه عمده دروس حوزه ما بر محور فقه و اصول میچرخد در همان جهت هم نقص داریم. با اینکه راهی است که اقلاً دوازده قرن جاده این راه کوبیده شده است و ما در همین عصر اخیر و در همین دهههای اخیر شاید بیش از صد کتاب در باب طهارت و صلاة داشته باشیم که اثر افکار فقهای معاصر است، گذشتگان که هیچ، ما از فقهای معاصر در زمینه طهارت و صلاة و ابوابی از این قبیل بیش از صد کتاب متبوع داریم. در یک چنین زمینهای که جاده آن اینقدر کوبیده شده است و راهی است که دوازده قرن رفتهایم ما هنوز کمبود داریم، چه رسد به راهی که اصلاً نرفتهایم و هنوز در آن راه قدم نگذاشتهایم! آیا آن راههایی که در آنها قدم نگذاشتهایم تأمین شده است؟!
دیگر در این زمینه به شما بیشتر دردسر ندهم. بههرحال زمینههای علمیای که میبایست در راه آنها تلاش شود بسیار وسیع است. در معارف اسلام سرزمینهای علمی کشف نشدهای وجود دارد که تلاشگران ما میبایست آنها را فتح کنند، تبیین کنند، به دنیا عرضه کنند و برتری اسلام را در همه ابعاد فرهنگی اثبات کنند. آن هم نهتنها به زبان فارسی و عربی بلکه به زبانهایی که در مراکز علمی دنیا خوانندگان فراوانی دارد. این حقایق را باید به زبانهای مختلف بیان کنند، بنویسند، منتشر کنند تا بتوانند رسالت خودشان را ایفا کنند. این راهی است که جلوی ما باز شده است.
البته همه بارها را یک نفر نمیتواند بکشد و همه وظایف را یک نفر نمیتواند انجام دهد اما این هم عذری نمیشود برای اینکه کسی وارد آن نشود. ما تکالیف متزاحم زیاد داریم. امروز زمانی است که اگر مسلمانها آگاه باشند و دقت داشته باشند، در بیست و چهار ساعت حتی یک دقیقه بدون تکلیف واجب پیدا نمیشود! اینکه خیال میکنیم کارهای ما مباح است و در بعضی قسمتها تکلیف واجبی نداریم ناشی از غفلت ماست. ما اگر دقت کنیم، در بیست و چهار ساعت حتی یک دقیقه برای کار مباح پیدا نمیکنیم بلکه حتی بالاتر؛ ما در هر ساعت چندین تکلیف واجب داریم که باید بنشینیم محاسبه کنیم و ببینیم کدام اوجب است. امروز زمانی نیست که ما وقتمان را به مباحات و حتی به مستحبات بگذرانیم. ما در هر ساعت، هر روز و هر ماه چندین تکلیف متزاحم داریم. چند تا تکلیف واجب داریم که همه را نمیتوانیم انجام بدهیم و باید بنشینیم حساب کنیم و ببینیم آنچه اوجب است آن را انجام دهیم. ما در چنین زمانی هستیم و این از برکات الهی است که به عمر ما ارزش داده است و باید غنیمت شمرد که هر لحظهای از عمرمان را میتوانیم صرف یک تکلیف واجب کنیم و به نتایج دنیوی و اخروی آن برسیم.
امروز زمانی نیست که ما به سرگرمیها بپردازیم، به مباحات مشغول شویم و یا یک کاری را به خاطر استحبابش انجام دهیم. اینکه آیا در شبانهروز و در ایام هفته یک وقتی پیدا شود که آدم بتواند یک کاری را به عنوان مستحب انجام دهد یا نه، آن هم مستلزم این است که یک واجبی را ترک کند. ممکن است بعضی چیزها به عنوان اولین، مباح یا مستحب باشد اما به خاطر عنوان ثانوی واجب شود. بهعنوانمثال غذا خوردن یک امر مباح است اما این به عنوان اولین، مباح است. آن رزمندهای که در جبهه میجنگد غذا خوردن برای او واجب است برای اینکه توان جنگیدن داشته باشد. محصلی هم که مشغول تحصیل است غذا خوردن برای او واجب است به اندازهای که بتواند تحصیل کند. خواب هم برای او واجب است برای اینکه بتواند درس خودش را ادامه دهد. دیگر تکلیف غیر واجبی برای ما نمیماند. اگر درست حساب کنیم همه اینها عبادت میشود.
یک سؤالی که برای بسیاری از شما مطرح است و کمیابیش سؤال کردهاند و آنهایی هم که سؤال نکردهاند این سؤال در ذهنشان هست این است که ما در مقابل انبوه مسائلی که داریم، بعد از اینکه تشخیص دادیم که فعلاً تحصیل علم برای ما متعیّن است یعنی گو اینکه در این شرایط که همانگونه که امام فرمودند جنگ در رأس مسائل قرار دارد اما در آنجا فعلاً من به الکفایه است. برادران رزمنده ما در جبههها این تکلیف را از دوش ما برداشتهاند و بحمدالله من به الکفایه است و تأمین میشود. البته اگر روزی بیاید که به وجود من و شما هم متعیّناً نیازی باشد ما هم باید برویم. این مسئله در رأس مسائل است. تا از کشور اسلامی دفاع نشود جایی برای چیز دیگر باقی نمیماند اما الآن که الحمدلله دیگران این بار را از دوش ما برداشتهاند و آنها به این وظیفه قیام کردهاند، تحصیل علم برای ما متعیّن شده است.
درست است که برخی افراد به این مسائل توجه ندارند یا مشغول فعالیتهای دیگر هستند و البته تکالیف واجب دیگری نیز وجود دارد و همانگونه که گفتیم ما با واجبات متزاحم روبهرو هستیم اما کسانی که توفیق یافتهاند شرایط لازم برای تحصیل علوم اسلامی را داشته باشند، به حوزه علمیه راه یافتهاند، چند سالی از عمر خود را صرف این مسیر کردهاند و امید پیشرفت در این عرصه را دارند، بدون تردید این وظیفه برای آنها متعیّن و همانند وجوب نماز برای آنها واجب است.
پس از تبیین این نکته که تحصیل علوم دینی به عنوان یک واجب کفاییِ متعیّن، برای همه ما واجب است این سؤال مطرح میشود که در میان انبوه مسائل اسلامی و رشتههای متنوع، کدام را انتخاب کنیم؟
همینگونه که عرض کردم ما در فقه و اصول که بیش از همه داوطلب و معلم و متعلّم دارد من به الکفایه نداریم، چه رسد به رشتههای دیگر. آیا ما برای تأمین آن نیازها برویم یعنی تحصیل خود را در فقه و اصول متمرکز کنیم یا به بعضی از رشتههای دیگر بپردازیم؟! و اگر بخواهیم به رشتهای غیر از فقه و اصول بپردازیم کدام رشته را انتخاب کنیم؟! چه ملاکی برای ترجیح میتواند وجود داشته باشد؟!
البته این مبحثی است که نمیشود به این سادگی و در ظرف چند دقیقه همه جوانب آن را رسیدگی کرد ولی اجمالاً میتوانم عرض کنم که باوجوداینکه حتی ما در فقه و اصول، من به الکفایه نداریم و آن هم یکی از واجبات متزاحم ماست اما در این شرایط، با چند ملاک برای بعضی دیگر از رشتههای علوم میشود اولویتهایی در نظر گرفت.
یکی اینکه در رشتههای دیگر علوم اسلامی، من به الکفایه بسیار کمتر است. درست است که ما حتی در فقه و اصول نیز به حد کافی افراد متخصص نداریم اما وقتی این دو رشته را با سایر شاخهها مقایسه میکنیم اینها وضعیت نسبتاً بهتری دارند؛ هم ازنظر استاد، استاد این رشتهها بیشتر است؛ هم کتاب آنها بیشتر هست؛ هم دواعی و انگیزهها برای تحصیل فقه و اصول بیشتر است. حالا یا به خاطر انس بیشتر به این علوم، یا به خاطر اینکه این علوم بیشتر شناختهشده هستند یا احیاناً انگیزههای دیگر. بههرحال عملاً بهگونهای است که داوطلب برای رشتههای فقه و اصول بیش از رشتههای اسلامی دیگر هست. این یکی از ملاکهای ترجیح برای انتخاب رشتههای دیگر میشود.
دوم اینکه بعضی از رشتههای علوم هست که سروکارش با مسائل اصلی اعتقاد است یعنی اگر آنها تأمین نشود اصل دین مردم به خطر میافتد. تا مردم به خدا معتقد نباشند نوبت نمیرسد به اینکه ما اثبات کنیم که اسلام، حق است نه یهودیت و نصرانیت. همانگونه که تا اصل اسلام اثبات نشود نوبت نمیرسد به اینکه ما اثبات کنیم که تشیع نسبت به سایر فرق، حق است.
فقه و اصول علیرغم اینکه بسیار ارزشمند است و نیازهای مختلفی از فرهنگ اسلامی را تأمین میکند و باید هم بکند اما میدانید که با فقه و اصول که نمیتوان خدا را اثبات و شبهات الحادی را ردّ کرد. این همه مکتبهای الحادی که امروز در عالم وجود دارد منحصر به مکتب مارکسیست و ماتریالیست نیست. بسیاری از مکتبها و فلسفهها وجود دارد که الحادی هستند، اسمشان هم مارکسیسم نیست و رسماً هم ما آن را به عنوان ماتریالیست نشناختهایم. اینها منکر دین هستند و در مسائل اعتقادی، شبهاتی را مطرح کردهاند و بحث میکنند و امروز در دنیا رایج شده است که اینها را با اصالة البرائة و استصحاب قهقرا و تمسک به عام در شبهه مصداقیه و امثال اینها نمیشود جواب داد. بحث اینها سر این است که اصلاً ماوراء حس، چیزی وجود دارد یا ندارد تا برسیم به اینکه خدایی وجود دارد یا ندارد! بسیاری از مکتبهای فلسفی هستند که ماتریالیسم نیستند و فقط نمیگویند که خدا وجود ندارد بلکه میگویند غیر از آنچه با حس درک میشود اصلاً هیچ چیزی قابل اثبات نیست و باید در مقابل آنچه ماورای حس است سکوت کرد! اینها به خیال خودشان با هزار و یک دلیل اثبات میکنند که علم اصلاً به ماوراء حس تعلق نمیگیرد. شما در مقابل اینها با چه چیزی استدلال میکنید؟! با قرآن؟! با حدیث؟! با کلام پیغمبر؟! او خدا را قبول ندارد، آنوقت شما به کلام پیغمبر تمسک میکنید؟!
امروز بسیاری از کشورهایی که شما آنها را به عنوان مسیحی یا سایر ادیان میشناسید اینها در باطن ملحد و منکر اصل خدا هستند. اینها مسیحی شناسنامهای هستند. اینها اصلاً به خدا اعتقاد ندارند. اسمشان این است که مثلاً در فلان کشور، پنجاه میلیون مسیحی وجود دارد. شما وقتی میروید با یکییکی آنها تماس میگیرید میبینید هیچکدامشان به خدا هم اعتقاد ندارند. شبهات الحادی در سطح جهان آنچنان گسترش یافتهاند که حتی در بسیاری از دانشگاهها، ازجمله برخی دانشگاهها که بودجهشان توسط کلیساها تأمین میشود، مطالبی تدریس میشود که درنهایت به انکار خدا، ادیان، وحی و هر نوع باور فراطبیعی میانجامد. ما در شرایطی قرار گرفتهایم که با چنین مکاتب، فلسفهها و مردمانی مواجه هستیم.
البته ما در اینجا در نعمت اسلام غرق هستیم و اگر پیش از انقلاب شبهاتی هم وجود داشت به برکت فرمایشات امام و بزرگان دیگر از ذهنهای جوانان ما زدوده شد ولی با توجه به این تبلیغاتی که دشمنان ما از داخل و خارج دارند میکنند این چقدر ضمانت بقا دارد؟!
در میان این نیازهای متزاحم، یکی از مرجحاتی که برای بعضی از رشتههای دیگر علوم اسلامی بهخصوص آنچه با مبانی اعتقادی سروکار دارد برای بعضی از محصلین هست این است که در این زمینه داوطلب کمتر است. البته اینها هیچکدام قضیه موجبه کلیه نیست. یک وقت فکر نشود که ما میگوییم همه باید بیایند مثلاً فلسفه بخوانند. ما اصلاً چنین چیزی نمیگوییم بلکه قطعاً عده زیادی از محصلین ما باید متمحّض در فقه و اصول باشند و این اندازهای هم که ما در حوزه ، طلبه داریم برای آن کافی نیست و باید بر اینها افزوده شود. اینها سر جای خودش. این یک. دوم اینکه نیاز به اینها نیاز اصولی و پایهای است و تا اینها حل نشود نوبت به آنها نمیرسد.
با توجه به این دو جهت، میتوان چنین در نظر گرفت که اگر در قم حدود چهارده هزار طلبه داشته باشیم، دستکم صد و چهل نفر از آنان باید خود را موظف بدانند که در رشتههای دیگر علوم اسلامی فعالیت کنند. باز هم تأکید میکنم که حتی اگر تعداد طلاب از چهارده هزار نفر به دو برابر برسد، باز هم برای تأمین نیازهای فقه و اصول کافی نخواهد بود. اهمیت این رشتهها در جای خود محفوظ است و وجوب آنها پابرجاست اما در کنار آن نیازها باید حتماً به این بخشها هم بپردازیم و نمیشود اینها را ندیده گرفت.
شما در طول همین چند سال بعد از پیروزی انقلاب، مکرر از امام شنیدهاید که ایشان با تعبیرهای مختلف ازجمله فقه سنتی و فقه جواهری چقدر راجع به فقه و اصول تأکید میفرمایند که اینها باید باشد، حوزهها به همان صورتی که قبل از انقلاب در فقه بحث میکردند باید به همان صورت ادامه پیدا کند و رشد پیدا کند. تعبیرات مختلفی از ایشان شنیدهاید اما ما چهار سال پیش که خدمت ایشان عرض کردیم که ما برنامهای را به این صورت در مؤسسه داریم ایشان فرمودند اینجا را حتماً توسعه بدهید، دستکم تا دو برابر وضع موجود؛ و بودجهاش را شخصاً تقبل فرمودند که خودشان بپردازند. این معنایش این نیست که آن فرمایشاتشان نقض شده است. اینگونه نیست، آنها سر جای خودش هست. هنوز هم نیاز ما در فقه و اصول تأمین نشده و به این زودیها هم تأمین نمیشود؛ اما این نیازها هم هست و اینها را نمیشود ندیده گرفت.
بنابراین ما این پیشنهاد را نه بهعنوان یک تکلیف عمومی برای کل حوزه و تمامی روحانیت، بلکه بهعنوان یک وظیفه خاص برای گروهی از طلاب مطرح میکنیم یعنی برای کسانی که اهمیت این مسئله را بهدرستی درک کردهاند، استعداد لازم برای تحصیل در این رشتهها را دارند و ذوق و گرایش فکریشان با این مباحث سازگار است. تشخیص ما این است که برای چنین جمعی از طلاب، ورود به این عرصههای فقه و اصول اوجب است؛ نه اینکه فقه و اصول واجب نباشد، بلکه آنها نیز واجب هستند اما این رشتهها در شرایط کنونی، اوجب هستند.
با توجه به اینکه الآن نظام آموزشی ما در حوزه بهگونهای نیست که رشتهها کاملاً قابل تفکیک باشد و نیازهای ما هم در یک رشته برآورده شده باشد این است که ما این برنامه را به عنوان یک برنامه تکمیلی برای درسهای فقه و اصول حوزه در نظر گرفتهایم یعنی هیچ وقت به یک محصل پیشنهاد نمیکنیم که شما تمام وقتت را صرف این برنامه بکنید؛ بلکه تأکید میکنیم که حتماً یک درس فقه و یک درس اصول در حوزه داشته باشید، نصف روز به آنها بپردازید و نصف روز به این؛ یعنی علاوه بر اینکه برای همه حوزه چنین تکلیفی را پیشنهاد نمیکنیم، برای کسانی هم که شرکت میکنند نمیگوییم همه وقتتان را صرف این مسائل کنید بلکه باز هم عرض میکنیم که نصف وقتتان را به فقه و اصول اختصاص بدهید؛ چون وضع حوزه ما و نظام آن بهگونهای نیست که این تفکیکها و این شعبههای تخصصی را دقیقاً بتوانیم رعایت کنیم.
بههرحال این توضیحی بود که من خواستم نسبت به اهمیت این برنامه و دیدگاه خودمان نسبت به ضرورت این مسائل و استفاده از فرمایش امام و تأکید ایشان بر انجام این برنامه به عرض شما برادران برسانم تا بلکه با بصیرت بیشتری به تحصیل بپردازید و توجه داشته باشید که این امر نهتنها یک تکلیف واجب است بلکه ممکن است از اوجب واجبین یا واجبات باشد و نهتنها وجوب دارد بلکه در بین واجبهای دیگر واجب اَهمّی است.
اگر بر اساس این اعتقاد به تحصیل بپردازید و واقعاً نیت شما این باشد که وظیفه خودتان را در مقابل خدا و اسلام انجام دهید تحقیقاً هر روزی را که شما با این نیت صرف تحصیل میکنید ثواب جهاد در راه خدا را خواهید داشت؛ اما شرط اولش این است که بصیرت داشته باشید، این مسیر را درست طی کرده باشید و یک رشتهای را از روی هوس انتخاب نکنید.
دوم اینکه نیت شما نیت خالصی باشد. خدایی نکرده شیطان آدم را وسوسه نکند که آدم برای یک چیزهای ناچیز دنیا یک روش و یک رشته را انتخاب کند و ته دلش این باشد که مثلاً این رشته یا این تحصیلات یک امتیاز خاصی دارد که رشتههای دیگر نداشته باشد. بههرحال چیزهایی باشد که مربوط به دنیا میشود. این بزرگترین ضرری است که شیطان به ما میزند یعنی عمل ما را هرقدر مقدس و عالی باشد از درون تهی میکند. وقتی نیت از کار گرفته شود، آن عمل همچون پیکری پوسیده و بیروح خواهد بود. کار ما آن وقتی ارزش دارد که نیت ما خالص و فقط برای انجام وظیفه و کسب رضای الهی و ادای دینی که نسبت به شهدای انقلاب داریم باشد.
خدا انشاءالله برکاتش را بر همه شما نازل کند، توفیقات شما را زیاد کند و بصیرت بیشتر و نیّت خالصتر، هم به شما و هم به ما مرحمت بفرماید. بار دیگر از خداوند متعال بخواهیم که ما را به وظایفمان آشنا کند و در راه انجام وظایف موفق بدارد.
خدا انشاءالله سایه پربرکت امام را از سر ما کوتاه نفرماید.
به ما توفیق قدردانی از این نعمت عظما مرحمت بفرماید.
قلب مقدس ولی عصرارواحنافداه را از همه ما راضی بفرماید.
ما را مشمول دعاهای آن حضرت قرار دهد.
اللَّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ أُمُورِنا خَيْرًا
وَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ