بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطَّاهِرِین
با توجه به اینکه وقت تنگ است و برادران عزیز، امروز در برنامههای متعدد شرکت داشتهاند ولی برای اینکه برنامهای که آقایان پیشنهاد کرده بودند را ناقص نگذارم در حد چند جمله مزاحم میشوم.
ما در دوران بازسازی کشور قرار داریم یعنی با پشت سر گذاشتن ده سال بعد از پیروزی انقلاب و کشمکشهای داخلی و درگیریهای خارجی که خداوند متعال خطرهای زیادی را از این انقلاب دفع فرمود، الآن به مرحلهای رسیدهایم که به بازسازی کشور بپردازیم. این بازسازی به ابعاد مختلفی انجام میگیرد و در هر بخش، مسئولانی دارد که از خداوند متعال درخواست میکنیم به همه آنها توفیق دهد که کار و وظیفهشان را به نحو احسن انجام دهند. یک بخش هم به ما روحانیون به عنوان نهاد فرهنگی در جامعه اسلامی مربوط میشود که ما باید به این بخش بیشتر بپردازیم و وظیفه اصلی ما در همین بخش خلاصه میشود.
علیرغم اینکه این انقلاب بیش از هر گروه و هر قشری مرهون روحانیت است و امروز بسیاری از مسئولیتهای مهم کشور به عهده روحانیون است ولی از آنجایی که هر چیزی که ارزشمندتر باشد دشمن بیشتری هم خواهد داشت امروز که روحانیت، خودش را در مملکت نشان داده و ارزش خودش را ثابت کرده دشمنیهای زیادی هم با روحانیت شروع شده است؛
البته اینها کمیابیش سابقاً هم بوده ولی با پیروزی انقلاب که رهبری آن را روحانیت به عهده داشت اهمیت این نهاد برای دشمنان اسلام بیشتر آشکار شد. فرصت نیست که من بخشی از تلاشهایی که در این زمینهها انجام میگیرد را توضیح بدهم اما اشاره میکنم که در خارج از کشور فعالیتهایی علیه روحانیت آغاز شده که شامل انتشار مقالات، ایراد سخنرانیها و گاه تألیف کتابهایی در نقد روحانیت و اسلام است. این آثار گاهی به صورت قاچاق به داخل کشور راه پیدا میکنند و با قیمتهای بالا به فروش میرسند و میان افراد دستبهدست میگردند. حال مجال پرداختن به شیوهها و محتوای این فعالیتها نیست. اجمالاً این یک بخش از فعالیتهای ضد روحانیت است که در خارج انجام میگیرد و هدفش تضعیف اسلام و روحانیت به عنوان سمبلی از اسلام و نگهبان اسلام است.
طبیعی است که همه دشمنان اسلام یعنی همه ابرقدرتها و قدرتهایی که امروز در دنیا یکّه تاز میدان قدرت هستند، از هرگونه تلاشی که برای تضعیف اسلام، تضعیف روحانیت اسلام و بهخصوص تضعیف روحانیت شیعه از دستشان بربیاید که انجام بدهند فروگذار نخواهند کرد؛ ولی همه دشمنیها و مخالفت با روحانیت، تنها در این بخش مخالفت دشمنان خارجی اسلام خلاصه نمیشود.
در داخل هم کسانی با انگیزههای مختلف، با روحانیت یا روشنتر و دقیقتر بگویم با روحانیت موجود، به مبارزه برخاستهاند. اینها را به چند دسته میشود تقسیم کرد؛
یک دسته، احزاب الحادی یا التقاطی هستند که اینها بعد از انقلاب جایی برای فعالیت سیاسی در میدان سیاست کشور نیافتهاند و منزوی شدهاند ولی به فعالیتهای فرهنگی زیرزمینی پرداختهاند و عوامل نفوذی خودشان را در دستگاههای اجرایی و غیراجرایی کاشتهاند و بعضی چهره عوض کردهاند و چهره اسلامی و انقلابی به خود گرفتهاند و بعضیها هم با همان چهرههای اصلی خودشان مشغول فعالیتهای زیرزمینی هستند. طبیعی است کسی که به اصل اسلام معتقد نباشد با روحانیت هم مخالف خواهد بود و هر تلاشی که بتواند، برای تضعیف روحانیت انجام خواهد داد.
ولی دشمنی با روحانیت با اینها هم تمام نمیشود. کسان دیگری هستند که با انگیزههای دیگری با روحانیت مخالفت میکنند؛ یک دسته کسانی هستند که روحانیت را به عنوان یک صنفی تصور میکنند که از مصرفکنندگان بدون تولید این کشور هستند و از روزگاران قدیم، اینها جای پایی در تودههای مردم پیدا کردهاند و با حیله و تزویر -البته به لسان آنها عرض میکنم- توانستهاند تودههای ناآگاه مردم را به خودشان جلب کنند برای اینکه از آنها استفاده کنند و پول دربیاورند و حالا که این انقلاب با رهبری روحانیت پیروز شده آنها فکر میکنند که روحانیون جا را برای دیگران تنگ کردهاند و پستهایی را که میبایست دیگران اشغال کنند اینها آمدهاند آن پستها را میخواهند بگیرند و جلوی منافع آنها را هم بگیرند و به طرف خودشان سرازیر کنند؛ یعنی یک مبارزه صنفی. این دسته از افراد مثلاً کسانی هستند که قبلاً یعنی در نظام قبلی یا اوایل انقلاب، یک پستهایی داشتهاند و امروز روحانیون آن پستها را اشغال کردهاند. فرض کنید پست قضاوت و یا چیزهای دیگری که کموبیش روحانیون دستاندرکار آنها هستند.
آن کسانی که قبلاً این پستها را داشتهاند یا انتظار این را داشتهاند که پس از پیروزی انقلاب هم این پستها را به دست بگیرند، روحانیون را مزاحم منافع خودشان میبینند. پس مخالفت آنها با روحانیت که به شکلهای مختلفی انجام میگیرد درواقع یک مبارزه صنفی است. آنها خودشان را اصنافی میدانند که در منافع این کشور، ذیحق هستند و روحانی را به عنوان یک صنف یا اصنافی مزاحم با کار خودشان میدانند. فرض کنید دلشان میخواهد نماینده مجلسِ روحانی نباشد و کسان دیگر باشند، قاضیِ روحانی نباشد و دیگران باشند، استاد دانشگاهِ روحانی نباشد و همان درسخواندههای دانشگاه باشند و چیزهای دیگر. پس انگیزه مخالفت این گروه با روحانیت، انگیزه مادی است و مبارزه آنها یک مبارزه صنفی است.
ولی باز مبارزه با روحانیت به اینجا هم پایان نمیپذیرد. کسان دیگری هستند که هدفدار، مسلمان، علاقهمند به اسلام و علاقهمند به انقلاب هستند، البته با اختلاف مراتبی. اینها قدرمتیقن دشمن اسلام و انقلاب نیستند ولی دیدگاهشان نسبت به روحانیون، چندان خوشایند نیست. آن هم نه به خاطر اینکه آخوند مزاحم منافعشان است، نه، اینها آدمهایی هستند که تا حدّی وارسته هستند و خیلی هم پایبند به منافع و پول و اینها نیستند. حالا گو اینکه گاهی از مقام و شهرت بدشان نمیآید ولی خیلی پایبند به پول و امثال اینها نیستند، به اسلام هم علاقهمند هستند، مخالف با اسلام هم نیستند اما به دلایلی با روحانیت مخالف هستند.
آنها فکر میکنند که روحانیت یک شغلی است که در نظام گذشته، جایی داشته و برای دوران گذشته کمیابیش کارایی داشته است اما امروز یک شرایط اجتماعی تاریخی جدیدی پیش آمده که روحانیت برای آن نیازها کارایی ندارد. به عنوان تشبیه، یک وقتی بود که بازارهای کشور ما و بسیاری از کشورهای دیگر مغازههای عطاری زیادی داشت که داروهای گیاهی میفروختند و یکی از شغلهای مهم و بزرگ در بازار، عطاری بود. با پیدایش طبّ جدید، شرایطی در جامعه پیش آمد که دیگر عطاری جایی ندارد. یک صنفی بود که در یک شرایطی مورد حاجت جامعه بود اما یک شرایطی پیش آمده که دیگر احتیاجی به این صنف نیست. لذا به طور طبیعی باید برچیده شود و جای آنها باید داروخانههای مدرن تأسیس شود؛ و همینگونه هم شد. امروز از عطاریهای قدیم در گوشه و کنار شهرهای بزرگ گاهی ممکن است یکی به عنوان نمونه پیدا شود وگرنه عطاری برچیده شده است. آنها فکر میکنند که بساط آخوندی هم چنین بساطی است که یک دستگاهی بود که در شرایط گذشته به درد جامعه میخورد، امروز آخوند برای جامعه کارایی ندارد بنابراین باید جایش را به دیگران بسپارد و این صنف باید منقرض شود، عین دستگاه صنفی که با شرایط اجتماعی در جامعه منقرض میشود.
ما با چنین کسانی هم مواجه هستیم. البته آن کسانی که از روی دشمنی با اسلام، با روحانیت هم مبارزه میکنند حسابشان روشن است و آدم میداند که با آنها چگونه باید برخورد کند. حالا اینکه آیا ما برخورد صحیح و کاملی انجام میدهیم یا نه یک حرف دیگری است ولی نحوه برخورد با آنها روشن است و آن همان برخوردی است که باید با همه دشمنان اسلام شود.
آن کسانی که آخوند را یک صنف مزاحم برای خودشان تلقی میکنند اینها هم اشتباه میکنند. البته باید اعتراف کرد که متأسفانه در میان عمامه به سرها کسانی هستند که روحانیت را یک شغل و یک راه کسب درآمد برای خودشان میدانند و طبعاً این مبارزه صنفی هم بین آنها و سایر دنیاطلبها برقرار خواهد شد؛ ولی ما خودمان را موظف نمیدانیم که از چنین روحانیتی که برای خودش یک شغل و حرفه و راه درآمدی قائل است و بقای روحانیت را برای بقای منافع مادی خودش میخواهد دفاع کنیم. اگر چنین کسانی هستند که روحانیت را دکّانی برای خودشان میدانند و میخواهند از این راه، منافع مادی کسب کنند اگر یک روزی هم نباشند طوری نمیشود، اگر لباس هم عوض کنند طوری نمیشود، اگر کسانی هم با اینها سر دنیا مبارزه کنند مثل تکالُبهای (چنگانداختنهای) دیگری که علی الدنیا واقع شده و خواهد شد است و خیلی دلمان برای اینها نمیسوزد.
اما خود ما باید اینچنین باشیم که روحانیت را حرفه ندانیم و وسیله درآمد حساب نکنیم بلکه آن را بزرگترین مسئولیت و تکلیف شرعی برای خودمان بدانیم و بزرگترین جهادی که در این زمان به دوش ما آمده و کس دیگری از عهده این جهاد برنمیآید. ما باید تلقیمان از روحانیت اینچنین باشد که یک واجب کفایی است که در اثر نبودن من به الکفایه، تعیّن پیدا کرده و ما هیچ چارهای نداریم جز اینکه این واجب را هرچه بیشتر و هرچه بهتر عمل کنیم. اگر تلقی ما از روحانیت این باشد و رفتارمان با این بینش و با این انگیزه، متناسب باشد رفتهرفته برای دیگران ثابت خواهد شد که ما مزاحمتی برای نانوآب آنها نداریم. اگر پستی از طرف یک روحانی اشغال میشود این به واسطه این نیست که آن را راه درآمدی برای خودش تلقی کند بلکه به عنوان انجام مسئولیتی است که احیاناً با کراهت میپذیرد؛ بنابراین مخالفت و مبارزه با اینها هم چندان مشکل نیست و راه پیچیدهای ندارد.
اما آنچه مشکل است برخورد با کسانی است که با انگیزه اسلامی و با بینشی متفاوت با بینش ما به جنگ روحانیت برمیخیزند. اینها از نقطهضعفهای ما سوءاستفاده میکنند، کوچکترین نقطههای ضعف را زیر ذرهبین میگذارند، احیاناً سوء تعبیرات و سوء تفسیرهایی هم میکنند که شاید خیلی آگاهانه نباشد و بههرحال معتقدند که دیگر دوران روحانیت گذشته و روحانیت به عنوان یک صنف منقرضی است و باید جای خودش را به اصناف دیگر بدهد، مثل عطارهایی که با پیدایش طب جدید جای خودشان را به داروخانههای مدرن دادند. اینها اینچنین معتقدند.
ما اولاً باید ببینیم که وقتی آمدهایم آخوند شدهایم و عمامه سرمان گذاشتهایم آیا آمدهایم یک شغلی را در میان شغلها یا یک راه درآمدی را برای خودمان انتخاب کردهایم یا این را به عنوان یک وظیفه مقدس و به عنوان یک واجب تعیّن یافته تلقی کردهایم؟! و آیا واقعاً وجود روحانیت، یک واجبی است که اگر نباشد به اسلام لطمهای میخورد یا نه چنین ضرورتی هم ندارد؟! آیا اگر روزی بساط روحانیت برچیده شد، این عمامه را برداشتند و همه یک لباس شدند و بساط این درسها و حوزهها و مدارس قدیم برچیده شد و دانشگاههایی تأسیس شد که علوم مختلفی ازجمله علوم اسلامی هم در آن تدریس میشد، دیگر ما یک نهاد به نام روحانیت و یک بساط خاص و یک لباس مخصوصی و یک وضع خاص نداشته باشیم چه خواهد شد؟! ما از چه داریم دفاع میکنیم؟! اگر پاسخ این است که ما یک منافعی در این جامعه داریم و صاحب یک شغل و منصبی هستیم که میخواهیم راه درآمد خودمان را حفظ کنیم، اگر اینگونه است این ارزشی ندارد. مثل مبارزات صنفی است که اصناف دیگر با هم دارند. چندان امیدی هم به پیروزی در این مبارزه نمیشود داشت. خدا هم سوءاستفاده از دین برای دنیا را نمیپسندد. اگر برداشت و تلقی ما از روحانیت این است، شاید بهتر این باشد که ما صرفنظر کنیم و دنبال یک کسبوکار دیگری برویم. این انگیزه، ما را به نتیجه مطلوب نمیرساند؛ اما اگر واقعاً وجود روحانیت برای جامعه ضرورت دارد این را درست فکر کنیم و بیندیشیم و هم خودمان بپذیریم و هم به دیگران بیان کنیم.
امروز کم نیستند کسانی، بهخصوص در میان روشنفکران که وجود روحانی را لازم نمیدانند. نه اینکه دشمنی خاصی با آخوند داشته باشند بلکه میگویند شما یک صنفی هستید که یک زمانی لازم بودید و حالا دیگر به شما نیاز نیست. این کارهایی که شما میکنید بعضی از آنها اصلاً لازم نیست. مگر کارهایی که آخوند میکند چیست؟! روضهخوانی، شرکت در مجالس ختم و عزاداری و عروسی، نماز جماعت، البته یک عدهای هم به درس و تدریس مشغول هستند؛ در خصوص نماز جماعتش که لزوم ندارد آخوند بخواند. هرکس که عادل باشد میتواند نماز جماعت بخواند؛ در خصوص مراسم عزاداری و عروسی هم یک تشریفات خشکی است که باید برچیده شود. حالا اگر آخوند در مراسم عزاداری شرکت نکند یا نباشد که شرکت کند چه میشود؟! اما مسائل روضهخوانی و این حرفها، اینها هم یک چیزهایی بود که در زمان گذشته کمیابیش بد نبود اما امروز با این رسانههای گروهی و رادیو و تلویزیون و این حرفها دیگر احتیاجی به وجود اینها نیست. ما یک گویندگانی میخواهیم که مسائل مذهبی را در رادیو و تلویزیون مطرح کنند و در روزنامهها و مجلات بنویسند. اینها اگر عمامه هم سرشان نباشد چه میشود؟! الآن کسانی را داریم که لباس روحانیت ندارند و بعضی سخنرانیهای جالب و مفید ایراد میکنند. اگر اینها در آینده زیاد شوند و بساط آخوندی برچیده شود چه میشود؟! چه احتیاجی هست که یک صنفی با یک تشکیلاتی، با یک اوضاعی، با یک لباسی، سربار جامعه شوند و از اموال مردم استفاده کنند و هیچ تولیدی هم نداشته باشند؟! این یک مسئلهای است باید درباره آن اندیشید و اگر واقعاً لازم نیست ما هم بگذاریم برویم. حالا ما اگر پیر شدهایم ولی الحمدلله شما جوانهایی هستید که در خیلی جاها میتوانید وارد شوید و درآمدهای بهتری داشته باشید لذا خودتان را معطل نکنید؛ اما اگر ضرورت دارد، این ضرورت را درست تبیین کنیم و بفهمیم چرا لازم است و به دیگران هم بفهمانیم.
امروز روزی است که همه مسائل باید بحث شود، تحقیق شود، نوشته شود، گفته شود، سخنرانی شود، کتاب درباره آن نوشته شود و در دسترس عموم مردم گذاشته شود. واقعاً کسانی هستند که باورشان نیست که وجود روحانیت ضرورتی دارد. باید مقالاتی در این زمینهها نوشت، سخنرانیهایی کرد، کتابهایی نوشت. شما نیروهای جوان، پرشور، بانشاط و با اخلاص باید به این کارها بپردازید، از ما دیگر گذشته است.
ولی یک کاری هست که اگر انجام ندهید آینده روحانیت در خطر است. شاید این حرف را جدّی نگیرید ولی پیشامدهای روزگار کمیابیش به شما نشان خواهد داد که خطری جدی برای اصل کیان روحانیت وجود دارد. این است که هم خود ما باید بفهمیم و هم به دیگران و به توده مردم بفهمانیم که وجود روحانی به درد چه میخورد، چرا لازم است و اگر نباشد چه میشود؟!
دشمنان روشهای مختلفی را برای مبارزه انتخاب میکنند و بیشتر از تهمت و تحریف استفاده میکنند؛ اما اینهایی که مسلمان هستند و مخالفتشان از روی دشمنی با اصل اسلام نیست اینها روشهای دیگری در مبارزه دارند. اینها باور کردهاند که روحانیت باید وربیفتد؛ حالا چه کار کنیم تا بربیفتد؟! اینها معتقدند که برای خدمت به این مملکت و برای این نظام، باید آخوندی را برانداخت چون اینها مزاحم هستند؛ مزاحمتشان در چیست؟! اولاً اینکه اینها میآیند پستهای سیاسی را بااینکه صلاحیت آن را ندارند اشغال میکنند. در این زمینه، نه درسی خواندهاند و نه تجربهای دارند. به خاطر آن پرستیژ اجتماعیای که دارند میآیند پستهایی را به دست میآورند و به جای خدمت کردن و نفع رساندن به مردم، ضرر میزنند. این یکی از سوژههایشان است.
دوم اینکه اینها یک روحیه متعصبانه، دگماتیک و جذب گرایانه دارند که حاضر نیستند حرف حساب دیگری را بشنوند. آخوند یعنی کسی که میگوید این است و جز این نیست. هرچه من فهمیدم همین است و همه باید تابع حرف من باشند. حتی خودشان هم که با هم اختلاف پیدا میکنند هرکسی میگوید حرف آن است که من میزنم و حاضر نیستند با هم بنشینند و تفاهمیکنند و حرف همدیگر را بفهمند و منطقی برخورد کنند. این هم یکی از نقطههای ضعف آخوندهاست و دلیل اینکه اینها دیگر قابلیت بقاء ندارند.
سوم اینکه اینها به یک سلسله مسائل و دروسی چسبیدهاند که یا اصلاً هیچ فایدهای برای اجتماع ندارد یا بسیار کمفایده است و آن دروس و علومی که در همان حولوحوش مسائل اسلامی مورد احتیاج جامعه است اینها را کنار گذاشتهاند. با هریکی از آنها که صحبت بکنی که آقا! آشنایی با تفسیر لازم است یا لازم نیست؟! میگویند بله، لازم است؛ اما هیچکدامشان حاضر نیستند درس تفسیر بگویند! وقتی با آنها صحبت میکنی که آقا! امروز آشنایی با فلان علمی، فرض کنید مثلاً فلسفه غرب، آیا لازم است یا لازم نیست؟! آنهایی که باانصاف باشند میگویند بله، باید آشنا بود؛ ولی عملاً حاضر نیستند! اگر به آنها بگویی که آقا! این دروسی که در حوزه تدریس میشود، چند درصد از اینها به نفع جامعه است؟! آنهایی که باانصاف باشند میگویند درصد کمی از آن؛ اما بالاخره دست از این روش برنمیدارند! بنابراین روش تدریس و تحقیق آنها هم نارساست و کارایی ندارد.
اما از بُعد اخلاقی؛ اینها آدمهایی خودخواه، متعصب و تکرو هستند. علاوه بر بعضی مفاسد اخلاقی که در بین بعضی از آنها ظهور پیدا میکند که کمتر از مفاسد اخلاقی دیگر اصناف نیست و متأسفانه سوژههایی در این زمینهها هم به دست آوردهاند. از مجموع اینها نتیجه میگیرند که دیگر وجود آخوند نهتنها برای جامعه مفید نیست بلکه مضرّ هم هست و این یک خاری سر راه تکامل و ترقّی جامعه است. البته این حرفها را صریح نمیزنند و با وجود مثل امام که خدا انشاءالله سایه ایشان را طولانی بفرماید جرئت اینکه این مطالب را به این صراحت بگویند ندارند اما از لابهلای کلماتشان این حرفها درمیآید و گاهی در مجالس خصوصی ابراز میکنند؛ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ![1] ما با چنین مشکلی مواجه هستیم. آیا واقعاً باید با اینها مبارزه کرد یا نه؟!
عرض میکنم اگر دفاع از جایگاه روحانیت صرفاً یک مبارزه صنفی است هیچ لزومی ندارد و بهتر این است که این صنف به عنوان یک صنفی که راه درآمدش دین است و دین را وسیله دنیا قرار داده است منقرض شود؛ اما اگر ما تشخیص دادیم که روحانیت برای بقای اسلام لازم است و اگر اسلام بخواهد بماند اسلامشناس واقعی از روی منابع اسلامی میخواهد. اگر روحانی نباشد که حقایق اسلام را از منابع اصیل اسلامی بشناسد و تبیین کند اسلامی نخواهد ماند. ما اگر از روحانیت دفاع میکنیم به این عنوان است نه به عنوان یک صنفی که منافعی دارد و بخواهیم از منافعش حمایت کنیم، یا از لباسش حمایت کنیم، یا از سروشکل و عمامه و عبا و ریش و پشم او بخواهیم دفاع کنیم. ما به این دلیل میگوییم که چنین صنفی میبایست وجود داشته باشد.
این یکی از مباحث مهمی است که باید دربارهاش بحث و گفتوگو کرد و مقالات متعددی پیرامون آن نگاشت؛ اینکه اصولاً وجود اصناف و تقسیمکارها در جامعه بر چه اساسی شکل میگیرد. باید روشن کرد که هر جامعهای که تقسیمکار دقیقتری داشته باشد به پیشرفت بهتری دست خواهد یافت. اینها از جمله مسائلی هستند که در جامعهشناسی امروز، همچون روز روشن است. آن وقت چگونه ممکن است جامعهای که میخواهد بر اساس آموزههای اسلام پایدار بماند، نیازی به صنفی نداشته باشد که متخصص در امور اسلامی بوده و خود را وقف تحقیق در این مسائل کند؟! آیا جامعه به پزشک و دامپزشک نیاز دارد اما به روحانی نیاز ندارد؟! این مطالب باید برای مردم بهدرستی تبیین شود تا آن مغالطات باعث این نشود که تودههای مردم کمکم باورشان شود که اینها یک صنف زائد هستند.
در کنارش میگویند آقا! شما خودتان میگویید خمس و زکات، بودجه دولت اسلامی است؛ پس حالا که دولت اسلامی تشکیل شده و اینها را به دولت نمیدهید این نشانه این است که شما میخواهید منافع خودتان را حفظ کنید! این دکانی برای خودتان است! اگرنه، پس چرا بودجهتان را به دست دولت نمیدهید؟!
این مسئله را باید تبیین کرد که چرا روحانیت میبایست بودجه مستقلی داشته باشد. البته من حالا درصدد پاسخگویی نیستم و وقت هم ایجاب نمیکند اما یک کلمه عرض میکنم؛ امروز به بودجههای دولتی که در جمهوری اسلامی ایران و در یک نظام انقلابی مورد تصویب و اجرا قرار میگیرد نگاهی بیندازید و ببینید که به چه روزگاری افتاده است. در دولتی اسلامی که مورد تأیید امام است، آن هم در دوران جنگ و در دورانی که همه مردم باید فداکاری کنند ببینید در دستگاههای اداری چه میگذرد!
یک وقت یک بزرگواری فرموده بود که یکی از نقایص روحانیت این است که بودجهاش را مردم باید تأمین کنند. این را عَلَم کردند که بله، از خود شماها فلان بزرگواری چنین چیزی گفته است؛ پس چرا قبول نمیکنید که بودجهتان دولتی شود؟!
در پاسخ باید گفت که اگر بودجه روحانیت، دولتی شود خیلی در حدّ اعلا و در بهترین شکل آن مثل یکی از ادارات دولتی میشود. بسمالله! ببینید در ادارات چه خبر است؟! کدام کاری است که بی رشوه و بی پارتی انجام بگیرد؟! اگر بنا شد روحانیت هم چنین بودجه و چنین وضع و ادارهای داشته باشد کارش به کجا خواهد رسید؟! آیا این نهاد را میتوان نهادی پاک و مبتنی بر تقوا دانست؛ نهادی که بر اساس اصلِ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى[2] بنا شده باشد؟! حالا که نظام جمهوری اسلامی و زیر سایه امام است اینگونه است، فردا اگر تاری از موی امام کم شود چه خواهد شد؟!
یکی از اشکالاتی که به ما میگیرند و این را باید پاسخ داد روش تدریس، روش تحقیق و روش تبلیغ ماست. ما باید اعتراف کنیم که در این زمینهها کمبودهای زیادی داریم. برخورد ما در اینجا نباید متعصبانه باشد. اگر همه کسانی که این حرفها را میزنند دشمن ما هم باشند ما از این سخن دشمنان باید استقبال کنیم. ما باید به نقّادی خودمان بپردازیم. باید اندیشه دشمنان را آینهای برای عیوب خودمان بسازیم و عیبهای خودمان را ببینیم و بشناسیم و درصدد رفع آنها برآییم.
دفاع کردن متعصبانه چه فایدهای دارد؟! پوشیدن عیبها تا چه زمانی ادامه پیدا میکند؟! یک روزی این پرده برداشته خواهد شد و این طبل توخالی دریده خواهد شد! ما باید بنشینیم و عیبهای خودمان را بررسی کنیم و ببینیم که آیا روش تدریس ما واقعاً بهترین روش است؟! آیا ایدهآل است؟! اگر هست که ادامه بدهیم و اگر نیست و نقایصی دارد چه اصراری داریم که این را ادامه بدهیم؟! بگردیم راه بهتر و خط مستقیمتری پیدا کنیم که وقت کمتری از ما بگیرد و بازده بیشتری داشته باشد. چه اصراری داریم که دائماً بگوییم صرفیین چنین کردند، ما هم چنین میکنیم؟! نه آقا! بگوییم صرفیین چنان کردند، ما چنین میکنیم. راه بهتری پیدا کنید! اگر در روش تبلیغ ما نقایصی هست، اگر کیفیت منبر رفتنها و موعظه کردنها کیفیت مطلوبی نیست تغییری بدهیم. آیا همین تکرار کردن یک مطالب حفظ شده و یک روضههایی که معلوم نیست چقدر از آنها راست و چقدر از آنها دروغ است آیا این برای تبلیغ اسلام کافی است؟! در اینها تجدیدنظر کنیم. حرف حقی که از دهان دشمن درمیآید هرچند به انگیزه دشمنی هم باشد اما چه اشکال دارد که ما از این حرف حق استفاده کنیم؟! اگر این کار را نکنیم دیر یا زود به دست خودمان ریشه خودمان را خواهیم کند!
اگر خدایی نکرده روزگاری بیاید و ما آنچنان بشویم که مردم چنین برداشتی از ما داشته باشند که اینها کسانی هستند که خودشان نمیفهمند که طالب چه چیزی هستند، نمیفهمند که وظیفهشان چیست، نمیفهمند که چگونه باید این وظیفه عمل کرد و به آنچه هدف اصلی و دلیل وجود روحانیت است به آنها واقف نیستند یا به آنها متعهد نیستند - وظیفه اصلی ما این است که اسلام را به مردم بشناسانیم و مشکلات دینی آنها را برطرف کنیم- اگر مردم مشکلات اعتقادی پیدا کردند و به ما مراجعه کردند و جواب نشنیدند، نه یکبار، نه دو بار، نه ده بار، نه یک روز، نه دو روز، نه یک سال، ده سال از انقلاب گذشت و سؤالات دینی مردم از جامعه روحانیت بیپاسخ ماند و ما همچنان مشغول کاری باشیم که صرفیین چنان میکردند، ما هم چنان میکنیم؛ اگر مردم تلقیشان این شد که ما یک عضو زائد انگل سربار برای جامعه هستیم، حالا یکی دوتا امام و امثال امام را استثناء کنند و بگویند بقیه چه میگویند؟! بقیه چه کاره هستند؟! کدام مشکل را حل کردند؟! اینهایی که داعیه صدور انقلاب را دارند چند تا مبلّغ برای خارج از کشور تربیت کردند؟! در جایی که دهها هزار مبلّغ مسیحی سرازیر میشود، آیا از جمهوری اسلامی ایران ده دانه مبلغ به آنجا رفته است؟! اینها چه میگویند؟! عذرشان در مقابل خدا چیست؟! جواب مردم را چه میدهند؟! آیا مردم حق ندارند ما را یک عضوی زائد و یک انگلی مزاحم که بدون اینکه تولیدی داشته باشد ثروت مردم را میمکد و جذب میکند و میبلعد و هیچ فایده دیگری نمیرساند ببینند؟! اگر مردم ما را اینچنین شناختند با ما چه خواهند کرد؟! همان کاری که با یک انگل میکنند! دم او را میگیرند و او را بیرون میاندازند!
ما باید به عیوب خودمان بپردازیم. نقصهایی که در کار و رفتار و اخلاق و منش و برخورد و تحصیل و تدریس و تبلیغ ما هست هر جای آن هر عیبی دارد رفع کنیم. ما اگر طالب عزت دنیا هستیم میبایست این کار را بکنیم؛ اگر طالب رضای خدا و پاسخگویی به او در پیشگاه عدل الهی هم هستیم میبایست این کار را بکنیم وگرنه باید منتظر ذلت دنیا و عذاب آخرت باشیم.
مسائلی جدیای برای ما مطرح است؛ حیات و موت روحانیت مطرح است؛ ما باید قابلیت بقاء را برای خودمان به وجود بیاوریم. این وضعی که ما داریم خودبهخود از بین میرویم. اگر دشمن هم نباشد از بین میرویم. حالا که این همه دشمن با شیوهها و انگیزههای مختلف از خارج و داخل به ما هجوم آوردهاند باز هم به خود نیاییم و سرمان را در لاک خودمان بکنیم و دنبال این باشیم که صرفیین چه میکردند و ما هم چنین میکنیم؟!
آنچه برای ما مهمتر از همه است مسائل اخلاقی و معنویات است. اگر رفتار ما در زندگی فردی، در زندگی خانوادگی و در زندگی اجتماعی بهگونهای بود که نشان میداد که ما طالب همان دنیایی هستیم که دیگران بر سر آن دعوا دارند و هدف ما همین مردار دنیایی است که دیگران سر آن تکالب میکنند، بیپردهتر بگوییم ما هم احدُ الکِلابیم، دیگر مردم به ما اعتماد خواهند کرد؟!
روحانیت دو پایه دارد؛ یکی علم و یکی تقوا. اگر علم ما به درد جامعه نخورد و نیازهای علمی جامعه را برطرف نکرد و اگر تقوای ما نهتنها برای دیگران الگو نشد بلکه آلوده به فساد شد، آیا چنین نهادی دیگر قابلیت بقاء خواهد داشت؟! من نمیخواهم حق کشی کنم و وجود کسانی که مجسمههای تحقیق و مجسمههای تقوا هستند را انکار کنم. به برکت همانها هست که امثال بنده داریم پا میکشیم و هنوز مردم با ما آنچه مثل بنده مستحق آن هست رفتار نمیکنند. اگر به خود ما باشد ما مستحق توهین هستیم. بزرگانی هستند که آنها تاج سر ما و مایه افتخار ما هستند؛ اما من برای امثال خودم صحبت میکنم. مایی که در علم، ضعیف و در تقوا ضعیفتر هستیم ما ننگ روحانیت هستیم، ما آبروی اسلام را میبریم، ما به اسلام بیش از آمریکا و شوروی لطمه میزنیم!
اگر روحانیت صالح در یک کشوری باشد و هدایت مردم را به دست بگیرد مردم به او گرایش پیدا خواهند کرد و او خواهد توانست رهبری مردم را به دست بگیرد. تا روحانیت صالح در جامعهای باشد دشمنان نمیتوانند نفوذ کنند و نقشههای خودشان را پیاده کنند؛ اما اگر این روحانیت ضعیف شد و خودش عامل فساد شد آنها میتوانند نفوذ پیدا کنند و آگاهانه یا ناآگاهانه از کسانی برای تضعیف روحانیت و اسلام، سوءاستفاده خواهند کرد؛ از چه راه؟ از راه ارائه نقطهضعفهای ما. میگویند این علمشان، این تقوایشان، این هنرشان، این سیاستشان، این تجربهشان، این مدیریتشان و این هم کاراییشان؛ پس دیگر از اینها چه میخواهید؟!
امروز اگر لابهلای روزنامهها و مجلات جمهوری اسلامی ایران را بازرسی کنید همین حقایق را با تعبیرهای مختلف در زیر پردهها خواهید یافت. آنها دارند به زبانهای مختلف، اینها را میگویند ولی گوش ما شنوا نیست. آرامآرام دارند ذهن توده مردم را برای کوبیدن و نابود کردن روحانیت آماده میکنند ولی ما غافل هستیم و خیال میکنیم مسائل سطحی است و اتفاقی یک کسی یک چیزی گفته و یک جایی نوشته است و حسابی در کار نیست، طرحی نیست و اینها بدبینی است. یک روزی بیدار خواهیم شد که کار از کار گذشته است. آن روز خواهیم فهمید که عجب توطئههای عمیقی در کار بوده و عجب نقشههای پیچیدهای کشیده بودند.
ما کسی را متهم نمیکنیم، با شخصی هم دشمنی خاصی نداریم اما هوشیار باشید! بدانید توسط دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه، کارهایی دارد انجام میگیرد که در جهت تضعیف و درنهایت نابودی روحانیت شیعه است. ما باید به خود بیاییم، باید احساس مسئولیت کنیم، فکری کنیم، بجنبیم و از این تنبلی درآییم و از این روش تقلیدگونه متعصبانه دست برداریم و شرایط حیات و بقاء را برای خودمان فراهم کنیم وگرنه روزی فاتحه ما را خواهند خواند! خدا آن روز را نیاورد!
پروردگارا! تو را به حق صدیقه کبری، فاطمه زهراسلاماللهعليها و به حق فرزندشان ولی عصرعجلاللهفرجهالشریف قسم میدهیم امروز برکات خودت را بر ما و بر همه شیعیان نازل بفرما!
ما را به وظایفمان آشناتر بفرما!
در انجام وظایفمان موفقتر بدار!
اخلاص بیشتر به ما مرحمت کن!
سایه بلندپایه امام را بر سر ما مستدام بدار!
توفیق و تأیید ایشان را در حفظ اسلام و خدمت به مسلمین بیشتر بفرما!
ما را در راه انجام خدمات موفق بدار!
قلب مقدس ولی عصرارواحنافداه را از ما راضی بفرما!
ما را مشمول دعاهای آن حضرت قرار ده!
عاقبت امر ما ختم به خیر بفرما!
والسلام علیکم ورحمةالله