صوت و فیلم

صوت:
17

راه‌کارهای بهره‌مندی از نهج‌البلاغه

در جمع روحانیون سطح سه حوزه شرکت کننده در دوره نهج‌البلاغه
تاریخ: 
چهارشنبه, 29 مرداد, 1393

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّى اللَّهُ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّه بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَه وَفِی کُلِّ سَاعَه‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تشریف‌فرمایی سروران معزز، فضلا و اساتید بزرگوار را به این مؤسسه که خانه خودشان است خوش‌آمد عرض می‌کنم و از این‌که از وجود چنین برنامه‌ و چنین حرکت علمی و ولایی‌ای اطلاع پیدا کردم خدا را بسیار شاکر هستم که از جمله برکات نهضت مقدس امام‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و تلاش‌های جانشین شایسته‌ ایشان، توجه ما طلبه‌ها به ذخایر علمی، معنوی و فرهنگی‌ای است که به‌رایگان در اختیار ما قرار گرفته است و متأسفانه آن‌گونه که بایدوشاید قدر آن‌ها را نمی‌دانیم!

نقش نهضت حضرت امام‌‌‌‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه در احیای گنجینه‌های معرفتی شیعه

سخن گفتن درباره نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه نه در حد حوصله فهم بنده است و نه مقتضای جلسه و عزیزانی است که هر کدام‌شان در این رشته استاد هستند. این است که در این جهت وارد نمی‌شوم که اصلاً موقعیت نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه در فرهنگ اسلامی و شیعی چه موقعیتی است و چه گنج رایگان و شایگانی است که خداوند متعال نصیب ما کرده است.

سابقه استفاده از این کتاب‌ها در حوزه‌های علمیه چندان درخشان نبوده است. شنیده‌ایم که در گذشته‌ها در بعضی از حوزه‌های علمیه بزرگ مثل حوزه اصفهان، بزرگانی بوده‌اند که اصلاً در زمینه تدریس نهج‌البلاغه تخصص داشته‌اند. یکی‌ از این بزرگان که من ایشان را فقط از دور و روی منبر زیارت کرده بودم مرحوم حاج ‌میرزا علی آقای شیرازی‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بودند که مرد بسیار باتقوا، بامعرفت و از اولیای خدا بودند. مرحوم آقای مطهری‌رضوان‌‌الله‌‌علیه برای استفاده از درس این بزرگوار مدت‌ها در اصفهان اقامت کرده بودند.

افراد دیگری هم گاهی در گوشه و کنار به این‌گونه امور می‌پرداخته‌اند اما این موارد، استثنایی بوده است. دست‌کم تا آنجایی که بنده اطلاع دارم اینکه درس‌هایی مانند نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیه و نظایر آن در حوزه‌های علمیه به‌صورت رسمی مطرح شده باشد سابقه طولانی‌ای ندارد. این است که بخشی از این فضائلی که نصیب شما شده و ثواب‌هایی که عایدتان خواهد شد سهم حضرت امام‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه است. خداوند متعال ساعت‌به‌ساعت بر علو درجات ایشان بیفزاید.

در خصوص کیفیت استفاده از این کتاب هم جا دارد که درباره‌اش بحث مفصلی صورت پذیرد. متأسفانه بنده از سابقه کار شما و این برنامه هیچ اطلاعی نداشتم. همین امروز شنیدم که چنین جمعی وجود دارد و ما توفیق زیارت‌شان را خواهیم داشت؛ ولی اجمالاً به شما عرض می‌کنم که اولاً این توفیق بزرگی است که نصیب شما شده است؛ زیرا در گذشته، افرادی چون ما که طلبه بودیم، از چنین امکاناتی برخوردار نبودند. امروزه نیز بسیاری از حوزه‌های علمیه بزرگ از این امتیازات محروم‌اند. همان‌گونه که پیش‌تر اشاره کردم، این‌ها از برکات انقلاب اسلامی و حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه به شمار می‌آید؛ اما چگونه با این کتاب برخورد کنیم و چگونه حق آن را ادا کنیم؟!

راهبردهای عملی و نظری بهره‌مندی صحیح از نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه

الف) مطالعه و تدبر هرچه بیشتر در مضامین

بدیهی است که دستیابی به این هدف، اول احتیاج دارد به اینکه کسانی به اندازه لازم، تأکید می‌کنم به اندازه لازم نه به اندازه کافی، چون قدر کافی‌اش خیلی نیرو و وقت می‌برد و تلاش می‌خواهد اما به حدی که ضرورت دارد کسانی که می‌خواهند نهج‌البلاغه یا صحیفه سجادیه را تدریس کنند می‌بایست یک قدری اطلاعاتی بیش از اطلاعات حد معمول که همه دارند داشته باشند. این اطلاعات، هم از تأمل و تدبر در متن این کتاب‌های شریف حاصل می‌شود و هم با مراجعه به شروح و توضیحاتی که اساتید و بزرگان داده‌اند و خوشبختانه جامعه فرهنگی ما از این جهت غنی است.

خود بنده دقیقاً نمی‌دانم که چند تا شرح بر نهج‌البلاغه نوشته شده است ولی یادم است که مرحوم آقای اِشراقی، منبری بسیار برجسته و معروفی که اسم ایشان را شنیده‌اید و فرزند ایشان داماد امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بودند- ایشان باوجوداینکه خودشان مجتهد بودند درعین‌حال منبر می‌رفتند و تخصص‌هایی در رشته‌های منبری داشتند. ضمناً استاد تفسیر در حوزه هم بودند و یک کتاب تفسیر سوره یوسف هم از ایشان چاپ شده است - ایشان در مدرسه فیضیه روی منبر برای تشویق طلبه‌ها فرموده بودند من توصیه می‌کنم که مطالعه کنید، وقت‌تان را هدر ندهید و چنین و چنان. بعد فرموده بودند من از شما سؤال می‌کنم که شما اسم چند تا شرح نهج‌البلاغه را می‌دانید؟! هر کسی هر تعدادی از اسامی شرح‌های نهج‌البلاغه را که می‌داند بلند شود بگوید! خود بنده نام پنج، ده یا حتی بیست مورد از این کتاب‌ها را می‌دانم. بالاخره ایشان مربی بودند. چند نفر بلند شده بودند و گفته بودند که مثلاً ما این شرح‌ها را می‌شناسیم و حدود پنج یا شش شرح نهج‌البلاغه را نام برده بودند. ظاهراً هیچ‌کدام به ده تا نرسیده بود. بنا بر آنچه نقل شده ایشان فرمودند: من هفتاد شرح نهج‌البلاغه را مطالعه کرده‌ام و شما حتی نام هفت‌تای آن را هم نمی‌دانید!

بنده خودم هم شاید حداکثر اسم‌ ده تا شرح نهج‌البلاغه را بلد باشم. دیگر اینکه چه قدر نوبت به مطالعه‌اش برسد را چه عرض کنم؛ اما بزرگانی این‌گونه علاقه‌ها داشته‌اند و از یک طرف به خاطر عشق به امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه و از یک طرف هم به خاطر علاقه خاصی که به متن بلیغ نهج‌البلاغه داشته‌اند که طبق تعبیر معروف، از لحاظ فصاحت و بلاغت أخُ القرآن است، به‌هرحال موفق شده‌اند که چنین مطالعاتی درباره این کتاب داشته باشند. ما که می‌خواهیم استاد نهج‌البلاغه باشیم این همت را داشته باشیم که اقلاً یکی، دو، سه تا از شرح‌های معروف نهج‌البلاغه را مطالعه کنیم.

ب) عمل به مضامین، دستورالعمل‌ها و حکمت‌ها

راجع به صحیفه سجادیه گمان نمی‌کنم که این تعداد شرح وجود داشته باشد ولی شرح‌های خوبی وجود دارد. شرح صحیفه سجادیه‌ای که معروف است شرح مرحوم آقا سید علی خان است. در این اواخر هم مرحوم سید محمدحسین فضل‌الله، شرحی بر صحیفه سجادیه به نام آفاق‌الروح نوشته‌اند. نمی‌دانم آیا ملاحظه فرموده‌اید یا نه؟ دو جلد قطور است. ایشان علاقه خاصی به دعاهای اهل بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين داشتند. ایشان بسیاری از دعاها را از حفظ بودند. ایشان علاقه‌ ویژه‌ای به صحیفه سجادیه داشتند و مدتی در جلساتشان به شرح دعاهای این صحیفه می‌پرداختند. حاصل این جلسات، نگارش کتابی با قلمی زیبا به زبان عربی بود که با نام آفاق‌الروح منتشر شد.

اولاً ما باید مطالعات‌مان را کمی گسترده‌ کنیم تا اگر سؤالاتی می‌شود خیلی خالی از ذهن نباشیم؛ ولی مهم‌تر از این‌ها این است که ما به مضامین و دستورالعمل‌ها و حکمت‌هایی که در این کتاب‌ها وجود دارد توجه کنیم و سعی کنیم از آن‌ها اول در زندگی شخصی‌ خودمان استفاده کنیم. فرض بفرمایید شما می‌خواهید فرازی از یک خطبه نهج‌البلاغه را برای دانشجویتان، برای شاگردتان یا برای عموم مردم بیان کنید که درباره مذمت دنیا و زخارف دنیا و تعریف زهد است که این‌ها در نهج‌البلاغه فراوان هست. اگر آدم به‌گونه‌ای باشد که زندگی خودش چنین نمایش بدهد که به زندگی دنیا علاقه‌مند است و به زرق‌وبرق دنیا بها می‌دهد یعنی دنبال افزودن نعمت‌ها و بهره‌های مادی از مال و ثروت گرفته تا جاه و مقام و امثال این‌هاست، یک چنین کسی که چه‌بسا این‌ها در زندگی شخصی‌اش و در قیافه‌اش هم ظاهر باشد اگر بخواهد درباره زهد نهج‌البلاغه سخنرانی کند این کار او حداکثر یک کار تاریخی می‌شود یعنی این‌که بله، شخصی به نام علی وجود داشت و سخنرانی‌هایی کرد، عالمی هم به نام سید رضی، بخشی از این‌ها را جمع‌آوری کرد و به صورت این کتاب در آمد، این هم نمونه‌اش. کار چنین شخصی در همین حد می‌تواند مفید باشد اما اگر خودش بهره‌ای از این معنویات نداشته باشد و بخواهد دراین‌باره‌ صحبت کند مستمِع تعجب می‌کند.

قرآن می‌فرماید أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ؛[1] در خود نهج‌البلاغه هم آمده است که اللَّهَ‏ اللَّهَ‏ فِی‏ أَعَزِّ الْأَنْفُسِ عَلَیكُمْ وَ أَحَبِّهَا إِلَیكُم؛[2] بیشترین محبوب شما، خود شما هستید؛ شما که برای مردم دلسوزی می‌کنید که دست‌شان از معارف، کوتاه نباشد و به مقامات معنوی و اخروی نائل شوند و به دنیازدگی مبتلا نشوند، پس چرا خودتان را فراموش کرده‌اید؟! كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ؛[3] می‌فرماید كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ!

پس نکته اول این‌که ما به فهم متن این دو تا کتاب و استفاده کردن از شروحی که نوشته شده و بیاناتی که بزرگان فرموده‌اند اهتمام داشته باشیم تا خود ما از این‌ها محروم نباشیم. دوم این‌که اگر به ریزه‌کاری‌هایش نمی‌توانیم عمل کنیم دست‌کم تلاش کنیم اصول و موارد کلی را رعایت کنیم.

حضرت می‌فرمایند أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ؛[4] و بعد می‌فرمایند امام شما از زندگی دنیا از خوراکش به قرص نان جویی و از لباسش به لباس کهنه‌ای اکتفا کرده است. حضرت برای این‌که لباسشان موقع شستن بدل داشته باشد دو تا لباس تهیه کرده بودند که یکی را که می‌خواستند بشویند تن ایشان برهنه نباشد؛ دو تا لباس کهنه که داستان‌هایش را خود شما زیاد شنیده‌اید که حضرت وقتی رفتند یک پیراهن بخردند آستینش کمی بلند بود. ایشان همان جا تکه‌ای از آن را پاره کردند و دور انداختند!

چنین کسی با این ویژگی‌ها وقتی این مطالب را فرموده، جا دارد که ناقلانش، آن‌هایی که واسطه در فیض هستند و می‌خواهند این حقایق را به مردم برسانند یک نمونه‌ای از آن را داشته باشند و اقلاً به ضد آن آلوده نباشند.

در همین نهج‌البلاغه هست که راوی می‌گوید موقعی که حضرت یکی از خطبه‌ها را انشا می‌فرمودند با کفشی از لیف خرما روی سنگ ایستاده بودند، لباس پشمینه درشتی روی دوش ایشان انداخته بود و بر پیشانی مبارک ایشان از شدت سجده پینه بسته بود، دستمالی بر سرشان بسته بودند و شمشیری در دستشان بود، یک پارچه‌ پشمینه هم روی دوششان انداخته بودند و برای مردم سخنرانی می‌کردند. این در خود نهج‌البلاغه آمده است. سید رضی نقل کرده که حضرت این خطبه را با این حال بیان فرموده‌اند. آن وقت آن کسی که می‌خواهد این خطبه را نقل کند باید یک طوری باشد که قیافه و رفتارش یک تناسبی با این‌ها داشته باشد.

اگر ما به ظواهر‌ و زیور و آلات بدنی‌مان خیلی مقید باشیم، البته ما طلبه‌ها دست‌مان خالی است و دست‌مان به این چیزها نمی‌رسد اما تقید به بعضی از امور ظاهری در حد نسبیِ خودمان با این طور روحیه و این‌گونه معارف، سازگار نیست. باید تعلقات‌مان را به امور دنیا کم کنیم. البته نمی‌گویم و معقول هم نیست که گفته شود که در این زمان اگر کسی بخواهد سخنرانی کند و منبر برود باید همان لباس را بپوشد و کفشی از درخت خرما به پایش باشد و دستمالی به سرش ببندد و روی سنگ بایستد و امثال این‌ها؛ اما باز هم خودشان فرموده‌اند که أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ، وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ؛[5] شما باید یک شباهتی به امام‌تان داشته باشید.

ج) گزینش هدفمند

مطلب سوم که جای تأمل و مطالعه دارد که ما، هم برای انتخاب متن درسی و هم برای کیفیت تدریس باید روی آن مطالعه کنیم و از آن استفاده کنیم این است ‌که نهج‌البلاغه یک دائرة‌المعارفی از معارف بسیار گوناگون است؛ از عمیق‌ترین مباحث توحیدی تا مهم‌ترین مسائل سیاسی و اجتماعی تا فنون جنگی و سایر مسائل فردی و اجتماعی و سیاسی، در این کتاب گنجانیده شده است.

ما وقتی قصد تدریس این کتاب را داریم، روشن است که امکان گنجاندن تمام مطالب آن در یک برنامه‌ درسی وجود ندارد؛ بنابراین باید بخش‌هایی را برگزینیم و مورد تدریس قرار دهیم؛ اما سؤال اینجاست که کدام بخش‌ها را باید انتخاب کنیم؟!

باز در این زمینه در بین کسانی که به نهج‌البلاغه علاقه داشته‌اند و شرح نوشته‌اند بعضی‌ها در صدد برآمده‌اند که مطالب نهج‌البلاغه را دسته‌بندی و تصنیف کنند. از کسانی که یادم می‌آید که در این زمینه کار کرده‌اند مرحوم حاج میرزا خلیل کمره‌ای‌رضوان‌‌الله‌‌علیه هستند. ایشان مطالب نهج‌البلاغه را دسته‌بندی کرده و فهرستی از موضوعات مختلف آن تهیه کردند تا شناخت بهتری از بخش‌های گوناگون این اثر فراهم شود.

از تألیفات ایشان، دو کتاب به زبان فارسی را دیده‌ام که به شرح نهج‌البلاغه اختصاص داشتند؛ یکی با عنوان نهج‌البلاغه و خلقت و دیگری نهج‌البلاغه و جنگ. ایشان در نظر داشتند بخش‌های دیگری را نیز تدوین و منتشر کنند که تا جایی که بنده اطلاع دارم، توفیق این امر نصیبشان نشد. خداوند ایشان را رحمت کند و در جوار امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه مهمان فرماید!

بی‌تردید بزرگان زحمات ارزشمندی در این مسیر کشیده‌اند و سزاوار قدردانی‌ هستند؛ ازجمله مرحوم آیت‌الله آقا شیخ محمدتقی شوشتری که مطالب نهج‌البلاغه را دسته‌بندی کرده‌اند. درمجموع، لازم است این تلاش‌ها را در نظر داشته باشیم و با توجه به سطح علمی مخاطبان از یک سو و نیازهای روز جامعه از سوی دیگر، مطالبی را برگزینیم و به‌عنوان متن درسی قرار دهیم تا در شناخت وظایفمان و کاربرد آن‌ها در زندگی روزمره، بیشترین بهره را ببریم.

د) تحلیل‌های عمیق و گسترده

شبهات بسیاری هست که غالباً از طرف مخالفان شیعه و بعضی‌هایش هم از طرف مخالفان اسلام مطرح می‌شود. طبعاً از دشمن نمی‌شود غیر از این انتظار داشت چون کار دشمن، دشمنی کردن است اما در مقابل کارهای دشمنان، ما هم به عنوان دوست وظیفه‌ای داریم. وظیفه ما این است که این شبهات را پاسخ بگوییم و نگذاریم رواج پیدا کند و در اذهان نفوذ کند و ما مشغول کارهایی کم‌ارزش‌تر باشیم.

حالا من به ‌عنوان نمونه به یکی از پرسش‌هایی اشاره می‌کنم که از منظرهای مختلف قابل بررسی ا‌ست؛ از یک سو جنبه عمومی دارد، از سوی دیگر رویکردی جامعه‌شناختی و نیز ابعاد فقهی، اعتقادی، کلامی و حتی تاریخی در آن نهفته است. می‌دانیم که امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه در میان همه ائمهٔ معصومین‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين ویژگی خاصی داشتند؛ نخست اینکه برخلاف سایر ائمه، عمده‌ دوران امامت ایشان با حکومت رسمی اسلامی همراه بود.

جز یک دوره کوتاه که امام حسن‌علیه‌‌السلام به‌ عنوان امام شناخته شدند، باقی ائمه به‌طور رسمی حکومتی در جامعه نداشتند و اغلب زندگی‌شان در شرایط تقیه سپری می‌شد. امیرالمؤمنین‌‌صلوات‌‌الله‌‌عليه حدود پنج سال و بنا بر برخی نقل‌ها کمتر از پنج سال به صورت رسمی عهده‌دار حکومت اسلامی بودند؛ دورانی که بخش عمده‌اش به جنگ‌های سنگین و پرفشار گذشت. جنگ جمل، صفین و نهروان همراه با مقدمات و پیامدهای سخت، به‌ویژه در آن دوران که می‌بایست از حجاز تا شام لشکرکشی کرد کار بسیار طاقت‌فرسایی بود. آن زمان مثل امروز نبود که هواپیما امروز حرکت کند و چند ساعت بعد در مقصد باشد. در آن زمان باید با اسب و شتر از حجاز به سمت شام لشکرکشی می‌کردند.

بنا بر آنچه در منابع آمده، در جنگ صفین صدها هزار مسلمان از طرفین در جنگ تن‌به‌تن کشته شدند در حالی که هر دو طرف مدعی اسلام بودند، نماز جماعت اقامه می‌کردند، قاریان قرآن در صفوفشان بودند و بااین‌حال در میدان نبرد مقابل یکدیگر قرار گرفتند و همدیگر را کشتند!

جنگ نهروان هم با ویژگی‌های خاص خود و پیش از آن نیز جنگ جمل، آغاز شد؛ جنگی که از سوی جمعی از صحابه پیامبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله شکل گرفت، افرادی که از نخستین بیعت‌کنندگان با امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ بودند و حتی از بستگان نزدیک ایشان بودند. زبیر، پسرعمه حضرت علی‌علیه‌‌السلام بود و به همراه طلحه و همسر پیامبر به جنگ با ایشان آمدند!

در چنین شرایطی تشخیص وظیفه و شناخت موقعیت، کاری بسیار دشوار و پیچیده بود؛ وقتی جنگی میان اصحاب، داماد و همسر پیامبر درگرفته باشد، تکلیف چیست؟! از همین رو، بسیاری نزد حضرت علی‌علیه‌‌السلام آمده و پرسش‌هایی ازاین‌دست مطرح می‌کردند که ما می‌دانیم شما مرد بزرگواری هستید، پیامبر اکرم علاقه‌ٔ ویژه‌ای به شما داشتند، بارها از شما تجلیل کردند، خدمات بزرگی به اسلام کردید اما طرف مقابل شما هم بزرگان برجسته‌ای هستند؛ همسر پیامبر، طلحه و زبیر؛ افرادی که جایگاه کوچکی ندارند. ما از کجا بفهمیم که حق با شماست یا با ایشان؟! در همین موقعیت بود که حضرت آن سخن حکیمانه را فرمودند که اِعْرِفِ اَلْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ؛[6] یعنی حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی. نخست باید حقیقت را درک کنی تا بتوان تشخیص بدهی که چه کسی بر حق است؟! من یا آن‌ها؟!

به‌هرحال می‌خواستم اشاره کنم که موقعیت‌های بسیار سختی بود و تقریباً عمده دوران حکومت علی‌علیه‌‌السلام به این‌ها گذشت و همین‌گونه که اشاره کردم مرحوم آقای میرزا خلیل کمره‌ای‌رضوان‌‌الله‌‌علیه یک جلد کتابش را فقط به عنوان نهج‌البلاغه و جنگ اختصاص داده است. جلد نسبتاً قطوری هم هست. نمی‌دانم دیده باشید و نسخه‌اش در بازار باشد یا نه ولی قاعدتاً در کتابخانه‌ها هست.

منظورم این است که راجع به این مسئله در همان دوران نیز امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ با مخالفت‌هایی از سوی نزدیکانشان رو‌به‌رو بودند. برخی می‌گفتند این‌ها از صحابه رسول خدا هستند و افراد محترمی هستند. برخی دیگر معتقد بودند هنوز زمان جنگ نیست، بهتر است ابتدا حکومت شما تثبیت شود، قدرت در دست‌تان قرار گیرد، سپس جنگ را شروع کند، این‌ها تازه با شما بیعت کرده‌اند! درحالی‌که همین افراد، تنها چند روز پس از بیعت، پیمان خود را شکستند و جنگ جمل را آغاز کردند! در چنین موقعیتی، برخی از یاران به حضرت توصیه می‌کردند که جنگ نکنید، صبر پیشه کنید، تحمل داشته باشید!

این‌گونه منطق‌ها معمولاً از تمایلات نفسانی خاصی نشأت می‌گیرد؛ کسانی که راحت‌طلب هستند و خیلی حوصله درگیری و زدوخورد و کشت و کشتار و این‌ها را ندارند این‌گونه پیشنهادها را مطرح می‌کنند که آقا! صلح کنید! با هم بسازید! شما سعی کنید مردم را هدایت کنید! با شمشیر که کار پیش نمی‌رود و مردم هدایت نمی‌شوند!

این اعتراض‌ها از سوی دوستان و نزدیکان خود حضرت هم مطرح می‌شد. برخی افراد مسن هم می‌گفتند شما جوان هستید، تجربه اجتماعی‌تان محدود است و مثل تجربه ما نیست؛ ما سرد و گرم و تلخی و شیرینی روزگار را چشیده‌ایم. صبر کنید تا استقرار پیدا کنید، سپس اقدام کنید!

اما امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ در دو خطبه نهج‌البلاغه، با بیانی مشابه تصریح می‌فرمایند که من دراین‌باره با دقت فکر کردم. در یک جا ایشان می‌فرمایند که آن شب تا صبح خوابم نبرد و به بررسی موضوع پرداختم. بعد می‌فرمایند: وَلَقَدْ ضَرَبْتُ أَنْفَ هذَا الْأَمْرِ وَ عَيْنَهُ؛[7] یعنی من این موضوع را کاملاً زیرورو و عمیقاً مطالعه کردم و پس از این تأملات، به این نتیجه رسیدم که یا باید در برابر این جماعت قیام کنم و بجنگم و یا اینکه ناچار از دین محمدصلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله خارج شوم!

حال اگر بخواهیم این موضوع را برای شاگردانمان و به‌ویژه برای طلبه‌ها بیان کنیم لازم است بپرسیم مبنای فقهی این حکم چیست که اگر با این‌ها نجنگم از دین اسلام خارج می‌شوم؟! چگونه ممکن است عدم مقابله با این افراد، مساوی با خروج از دین اسلام باشد؟! مگر نه اینکه این یک مسئله اجتماعی است و در آن مصالح و مفاسدی هست؟! جنگ، هرچند با هدف اصلاح، پیامدهای سنگینی دارد؛ یک عده‌ کشته می‌شوند و اصلاً از هدایت مردم و از مدیریت جامعه بازمی‌مانید. طبیعتاً خود حضرت علی‌علیه‌‌السلام و بهترین اصحاب ایشان باید وارد جنگ بشوند؛ خب چه کسی جامعه را اداره کند؟! چه کسی فکر اقتصاد مردم باشد؟! چه کسی فکر تعلیم و تربیت مردم باشد؟! بنابراین کارها مدتی تعطیل می‌شد یا به حداقل می‌رسید.

چگونه ممکن است در چنین شرایط پیچیده‌ای، با وجود شخصیت‌هایی مانند همسر پیامبر، طلحه و زبیر که هم خود را لایق اداره جامعه می‌دانستند و هم از اعضای شورای شش‌نفره بودند، حضرت به این نتیجه برسند که عدم جنگ، مساوی با خروج از دین است؟! این چه توضیحی دارد؟!

اگر ما با این منطق سخن بگوییم که اسلام دین محبت، صلح و آشتی است و باید از درگیری و تنش جلوگیری کرد و آرامش جامعه را حفظ نمود و نخست به اقتصاد و معیشت مردم پرداخت، با استناد به عباراتی همچون مَن لا مَعاشَ لَهُ لا مَعادَ لَهُ درواقع دیدگاهی را مطرح کرده‌ایم که گروهی خاص با بهره‌گیری از انواع استدلال‌ها از آن دفاع می‌کنند.

حال این دیدگاه را باید به‌عنوان یک نظر کلی بررسی کرد؛ آیا اسلام در شرایطی خاص، جنگ را مقدم می‌داند یا صلح را؟! برخی به آیه وَالصُّلْحُ خَیْرٌ[8] استناد می‌کنند و آن را به ‌عنوان یک قاعده کلی در نظر می‌گیرند؛ اما سؤال اینجاست که چرا امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه فرمودند که اگر با این افراد نجنگم باید از دین اسلام خارج شوم؟! این سخن، بسیار سنگین و ژرف است.

این مسئله از مسائلی است که با زندگی روزمره ما پیوند مستقیم دارد. فرض کنید معارفی بلند، عمیق، فلسفی و عرفانی در برخی خطبه‌های نهج‌البلاغه وجود دارد که حتی بزرگان در فهم و شرح آن‌ها عاجز مانده‌اند؛ اما اگر فردی آن‌ها را درنیابد، مشکلی اساسی برای دین‌داری‌اش پیش نمی‌آید و صرفاً از معرفت، بهره کمتری برده است. نمونه‌اش خطبه اول نهج‌البلاغه یا خطبه‌های غراء و خطبه‌های توحیدی که محتویاتشان بلند و تخصصی است و بزرگان فلسفه و عرفان از فهم و توضیح آن‌ها عاجزند. حالا اگر آن‌ها را مطرح نکردیم، خب مسائل خیلی تخصصی است و جای بحث و بررسی دارند؛ اما در مقابل، مسائلی مانند جنگ و صلح، نه صرفاً مفاهیم نظری هستند بلکه موضوعاتی عملی‌اند که بر زندگی فردی و اجتماعی ما اثر مستقیم دارند. سؤال این است که در دنیای امروز چه باید کرد؟! چه زمانی جنگ مجاز است؟! با چه کسانی باید جنگید؟! کدام جنگ، ترک آن معادل خروج از دین اسلام تلقی می‌شود؟! آن هم وقتی گوینده این سخن، حضرت علی‌علیه‌‌السلام هستند و آن را در دو خطبه نهج‌البلاغه مطرح فرموده‌اند.

برای این‌گونه پرسش‌ها باید پاسخ‌هایی مستدل و روشن آماده کرد. تا زمانی که فرد وارد عرصه تدریس نهج‌البلاغه نشده باشد چنین سؤالاتی از سوی مخاطبان مطرح نمی‌شود و می‌توان با این عذر که خارج از حوزه تخصصی ماست، از پاسخ‌گویی طفره رفت؛ اما زمانی که خود را مدرس نهج‌البلاغه معرفی کردیم، سطح انتظار به‌مراتب بالاتر می‌رود و نه‌تنها طلاب، بلکه بسیاری از دانشجویان اهل مطالعه، اقشار مختلف جامعه و حتی برخی سیاست‌مداران، از ابعاد سیاسی و اجتماعی نهج‌البلاغه سؤال‌هایی مطرح می‌کنند؛ می‌پرسند: چرا امام علی‌علیه‌‌السلام با معاویه به آن صورت سخن گفت؟! چرا پاسخ برخی نامه‌ها را با آن لحن نوشت؟!

پاسخ به این نوع پرسش‌ها، مستقیماً به مسائل اعتقادی ما گره خورده است ازجمله اصل حکومت در اسلام، نقش مردم در حکومت، جایگاه بیعت در رسمیت یافتن حاکمیت و سایر اصول بنیادینی که مبنای فکری جامعه اسلامی را شکل می‌دهند. خلاصه‌ سخن این است که نباید با نگاه سطحی به مسئله بنگریم. نمی‌توان تنها چند عبارت از نهج‌البلاغه را برگرفت، شرحی از چند شارح افزود، در درس گنجاند و سپس باافتخار خود را استاد نهج‌البلاغه دانست.

غیر از دو محور ابتدایی یعنی مطالعه‌ عالمانه‌ و بهره‌گیری اخلاقی از نهج‌البلاغه، لازم است به مسائل حساس‌تری نیز توجه شود؛ موضوعاتی که با زندگی روزمره ما ارتباط دارند و مورد پرسش جهانیان هستند. برای مثال، جهان از ما می‌پرسد بالاخره اسلام طرفدار جنگ است یا صلح؟! جایگاه جنگ کجاست؟! جایگاه صلح کجاست؟! چرا امام علی‌علیه‌‌السلام در فلان مقطع وارد جنگ شدند؟! چرا در مقابل معاویه صبر نکردند؟! چرا دعوت به گفت‌وگو نکردند یا تنها حجت را تمام نکردند؟! چرا حضرت در مقابل معاویه اصرار داشتند که تو باید دست از امارت شام برداری و خود من باید عاملی تعیین کنم و به آنجا بفرستم؟! چه ضرورتی داشت که خود ایشان عاملی تعیین کنند و به شام بفرستند؟! درحالی‌که هنوز بسیاری از مسائل داخلی امت اسلامی حل نشده بود، در مدینه اختلافاتی وجود داشت، طلحه و زبیر جنگ جمل را آغاز کرده بودند؛ پس چرا حضرت در آن شرایط اندیشه‌ جنگ با معاویه را پیش گرفتند؟! آن هم جنگ صفین با آن عظمت و مدت و کشتارهایی که ‌بی‌سابقه بود، آن هم در بین نمازخوان‌ها و مسلمان‌ها؛ کشتار اهل قبله به دست خودشان! چگونه می‌توان چنین واقعه‌ای را توضیح داد؟! و زمانی‌که از ما دراین‌باره سؤال می‌شود چه پاسخی داریم؟!

با این توضیح خواستم تأکید کنم که نمی‌توان با نگاهی سطحی به نهج‌البلاغه پرداخت. باید بدانیم این کتاب مجموعه‌ای از مسائل گوناگون را در خود جای داده که نیازمند پاسخ، تحلیل و شرحی عمیق است. برخی بخش‌ها، مانند مطالب عرفانی یا فلسفی، به‌طور طبیعی نیازمند مقدمات تخصصی هستند و باید در مدارس علمی و برای مخاطبان خاص مطرح شوند اما برخی دیگر از مسائل، مانند موضوعات سیاسی و اجتماعی، به صورت مستقیم با زندگی امروز ما در ارتباط هستند و نمی‌توان آن‌ها را به‌سادگی نادیده گرفت یا به تعویق انداخت.

برای نمونه، وقتی دانشجویی سؤال می‌کند که چرا امام علی‌علیه‌‌السلام با معاویه صلح نکردند؟! چرا در آغاز حکومت وارد جنگ با طلحه و زبیر شدند؟! این تصمیم‌ها بر چه مبنایی اتخاذ شد؟! و مهم‌تر اینکه حضرت نه‌تنها عملاً جنگیدند بلکه فرمودند اگر با شما نجنگم باید از اسلام استعفا بدهم! این چه منطقی است؟! این حرف بر چه مبنایی گفته شده و ما باید چگونه با این برخورد کنیم؟!

خلاصه عرایضم این است که نباید نسبت به این مسائل، برخوردی سطحی یا ساده‌انگارانه داشته باشیم. اکنون که لطف الهی شامل حالمان شده و راهی نو برای احیای بسیاری از معارف مغفول فراهم گردیده، به‌ویژه به برکت خون پاک شهدا و هدایت‌های امام راحل و جانشین شایسته‌ٔ ایشان، باید این فرصت را مغتنم بشماریم و احساس مسئولیت بیشتری کنیم. باید آستین همت را بالا بزنیم، بر وسعت مطالعات‌مان بیفزاییم، جلسات بحث و گفت‌وگو راه بیندازیم و با اساتید و بزرگان اهل فن مشورت کنیم. هرکس اگر خود به فهمی برسد، بسیار پسندیده است و اگر نرسید، از شرح‌هایی که در باب نهج‌البلاغه موجود است بهره بگیرد.

بااین‌حال، بعضی مسائل، پیچیده‌تر و چالش‌برانگیز هستند و در برخی موارد ناگزیر باید به اهل فن رجوع کرد. آن‌ها را یادداشت کنیم، دسته‌بندی کنیم و پیشنهاد دهیم فرصت‌هایی فراهم گردد تا این معضلات روشن شوند. حتی می‌توان دوره‌های تخصصی ویژه‌ای برای مدرّسان نهج‌البلاغه در نظر گرفت تا در مواجهه با پرسش‌های سخت و گره‌های معرفتی، پاسخ‌گو و آماده باشند.

امیدواریم که همه ما به برکت ولایت، از این دریای عظیم رحمت الهی بهره‌مند شویم. از همین‌جاست که ما قدر ولایت‌فقیه را می‌دانیم، قدر امام را می‌دانیم، قدر مقام معظم رهبری را می‌دانیم، ارزش حکومت اسلامی را می‌دانیم و اینکه تمرکز قوای حکومتی در یک مرکز رسمی معتبر چه برکاتی برای عالم اسلام دارد و این‌ها وقتی پراکنده باشند و مرکزیتی وجود نداشته باشد چه قدر نیروها هدر می‌رود و چه قدر کارهای مشابه انجام می‌گیرد. کارهای حکومتی و مدیریتی جامعه، هرچه متشکل‌تر و دارای اسلوب صحیح اسلامی باشد که نیروها کمتر هدر برود و از آن بهتر بهره‌برداری و بهتر مدیریت شود به نفع ماست و ثوابش عاید امام و شهدایمان خواهد شد؛ بِفَضْلِ اللّهِ وَرَحْمَتِهِ.

‌وَفَّقَنَا اللّهُ وَإِيَّاكُمْ

وَالسَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللّهِ


[1]. بقره، 44.

[2]. نهج‌البلاغه، خطبه 157.

[3]. صف، 3.

[4]. نهج‌البلاغه، نامه 45.

[5]. همان.

[6]. مجمع‌البیان، ج 1، ص 211.

[7]. نهج‌البلاغه، خطبه 43.

[8]. نساء، 128.