وظیفه ما در حفظ و استمرار فرهنگ دینی

در جمع دانش آموزان تیز هوش مؤسسه جوانان آستان قدس رضوی (هفت روز در بهشت)
تاریخ: 
پنجشنبه, 21 تير, 1397

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا‌ می‌کنیم.

عوامل مؤثر در شکل‌گیری اختلافات بین انسان‌ها

همه شما در دوران زندگی‌تان در محیط‌هایی که بوده‌اید در برخورد با افراد خانواده، مسئولان مدرسه، معلمان و مربیان، همسایگان و فامیل و دیگران، تجربه‌های گوناگونی داشته‌اید. طبعاً ما که سن زیادتری از ما گذشته، تجربه‌های بیشتری داریم و آدم‌هایی را دیده‌ایم که اختلافات ظاهری، فکری، روحی، اخلاقی و سلیقه‌ای بسیاری داشته‌اند. هم فرد فردشان با هم بسیار اختلاف دارند، هم اختلافات زیادی در مجموعه‌های آن‌ها به صورت یک قوم و یک نژاد و یا اهل یک شهر و یک کشور مشهود است و هم این اختلافات در مسائل بین‌المللی مثلاً قاره آسیا با قاره آفریقا یا اروپا دیده می‌شود.

طبعاً‌ هرکسی فکر می‌کند که چرا این اختلافات پدید آمده است؟! مخصوصاً‌ با توجه به اینکه اعتقاد مسلمان‌ها و ادیان الهی این است که همه انسان‌ها به یک پدر و مادر منتهی می‌شوند، پدربزرگ همه این‌ها حضرت آدم بوده، مادر همه این‌ها حضرت حوا بوده، این افراد باوجوداینکه از یک پدر و مادر به وجود آمده‌اند چطور با هم اختلاف دارند؟!

الف) عوامل ژنتیک

این مسئله در چند علم، موضوع تحقیق قرار گرفته است که چطور می‌شود که آدم‌ها با هم اختلاف پیدا می‌کنند. گاهی تحت این عنوان که عوامل سازنده شخصیت چه چیزهایی است و چه چیزی باعث می‌شود که این شخص یک شخصیت خاصی داشته باشد، آن شخص یک شخصیت دیگری داشته باشد و با هم متفاوت باشند، آن عواملی که این شخصیت را می‌سازد چیست تا ببینیم وقتی آن عوامل اختلاف دارند باعث این می‌شود که این شخصیت‌ها اختلاف پیدا کند. این از یک جهت. یک شاخه‌ای از زیست‌شناسی هم کم‌وبیش به این بحث‌ها پرداخته است. معمولاً زیست شناسان بیشتر روی عوامل ژنتیک تحقیق می‌کنند که ژن‌ها با هم فرق دارند و این‌ها در پیدایش شخصیت‌ها تأثیر می‌گذارد. عوامل ژنتیک یک عامل مهم در شکل‌گیری شخصیت است.

ب) عامل محیط

روانشناسان بخش دیگری از این مسائل را در یک قالب دیگر و با یک انگیزه دیگر مطرح کرده‌اند که روان آدمی چگونه ساخته می‌شود و چه عواملی در آن مؤثر است. آن‌ها غالباً‌ روی دو عامل تکیه می‌کنند؛ یکی عامل وراثت و یکی هم عامل محیط. می‌گویند هرکسی ساخته دو عامل است، یکی عوامل ارثی که از پدر و مادر و اجداد خود به ارث برده و یکی هم عوامل محیط، آن‌هایی که اطراف او بوده‌اند و محیطی که در آن تربیت شده چه تأثیراتی در او گذاشته‌اند. بعضی از این تأثیرات آن‌قدر عمیق است که اصلاً‌ شخصیت فرد را می‌سازد و شخصیت فرد تا آخر عمر متأثر از آن روابطی است که در ابتدای زندگی با کسانی داشته است و در اثر معاشرت با آن‌ها روحیات او به‌گونه‌ای ساخته شده است. کسان دیگری هم از علوم دیگر که نه من خیلی بلد هستم و نه مجلس ما خیلی اقتضاء دارد که وارد بحث‌های علمی شود به این موضوع پرداخته‌اند.

تجربه‌ای که همه ما داریم این است که قدر متیقن، محیط به معنای عام در شخصیت افراد مؤثر است. حالا ما نمی‌خواهیم عوامل دیگر را نفی کنیم اما شما اگر بچه‌هایی را در یک شهر دیگر، با یک روحیات دیگر، با گرایش‌های مختلف دینی، سیاسی و اخلاقی دیده باشید وقتی خوب فکر کنید می‌بینید همه این‌ها کم‌وبیش از تربیت پدر و مادر و محیطی که در آن زندگی کرده‌اند متأثر است. این‌ها مجموعاً‌ فعل‌وانفعال کرده و در همدیگر اثر کرده و برآیند آن، شخصیت این فرد شده است. اختلاف شخصیت افراد هم به دلیل اختلاف در همین عوامل است؛ این از این خانواده است، او از آن خانواده؛ این از این مدرسه است، او از آن مدرسه؛ این از این شهر است، او از آن شهر؛ این از این نژاد است، او از آن نژاد؛ این اهل این زبان است، او اهل آن زبان.

ج) عوامل فرهنگی

یکی از مهم‌ترین عوامل یا ویژگی‌های شخصیتی‌ای که با آن مواجه هستیم و در طول تاریخ، بسیار منشأ اثر بوده و هست مسائلی است که حالا عنوان کلی آن را مسائل فرهنگی می‌گذاریم یعنی چیزهایی که با فکر، اندیشه، خواست، میل و اراده ارتباط دارد. اختلاف رنگ پوست که دست خود آدم نیست که تعیین کند فکر او چه باشد. می‌گویند لقمان حکیم هم سیاه‌پوست بوده است. یک کسی سیاه‌پوست است و یکی سفیدپوست ولی ممکن است هردو یک‌جور فکر کنند و یک دین و یک رفتار داشته باشند. این خیلی تعیین‌کننده نیست؛ اما می‌بینیم اختلافاتی وجود دارد به حدی که گاهی اهل دو دین، دو مذهب یا دو فرهنگ، حاضر می‌شوند همدیگر را بکشند و نابود کنند!

در جنگ‌هایی که اتفاق می‌افتد صرف‌نظر از عوامل اقتصادی سیاسی، حتماً‌ شنیده‌اید که در خیلی جاها جنگ‌هایی بوده، حالا الحمدلله کمتر شده، مثلاً در هندوستان بین مسلمان‌ها و هندوها سال‌ها جنگ بود. این‌ها آن‌ها را می‌کشتند و آن‌ها این‌ها را می‌کشتند. البته یک عامل سیاسی داشت و انگلیسی‌ها این‌ها را تحریک می‌کردند و به خاطر منافع خودشان این‌ها را به جان هم می‌انداختند تا خودشان بیایند مسلط شوند ولی به‌هرحال بهانه جنگ این بود که شما بت‌پرست هستید و ما مسلمان هستیم، شما کافر و نجس هستید و ما پاک و طاهر هستیم. این عامل نه از سنخ عوامل جسمانی است، نه مربوط به نژاد است، نه مربوط به زبان است، نه مربوط به محیط زیست است بلکه این عامل از سنخ عوامل فرهنگی است و مربوط به فکر آدم است که این، این دین را قبول کرده و او آن دین را.

در بسیاری از مسائل اخلاقی هم همین‌گونه است. اگر شما در مدرسه خودتان، بچه‌هایی که با هم اختلاف فکر و سلیقه دارند را یک مقدار بررسی کنید و فرصتی باشد که به قول دانشمندان و محققان تحقیقات میدانی بکنید خواهید دید که بخش عظیمی از این‌ها مربوط به اختلاف فکری و تربیتی پدر و مادرهایشان است.

مهم‌ترین عامل مؤثر بر فرهنگ

حالا این را فی الجلمه به عنوان یک تئوری در نظر داشته باشید که اختلافات فکری و فرهنگی بیش از هر چیز متأثر از عوامل محیطی است؛ تربیت پدر و مادر، معلمان، همسایگان، محیطی که آدم در آن زندگی می‌کند تا رادیو، تلویزیون، اینترنت و چیزهای دیگری که نو به نو در بازار می‌آید این عوامل مؤثر هستند. حالا من این را به عنوان یک فرضیه عرض کردم ولی فکر کنم همه شما می‌دانید که همین‌گونه است. مخصوصاً گاهی وقتی محیط و شرایط عوض می‌شود می‌بیند که آثار این‌ها در اشخاص فرق می‌کند.

یکی از نمونه‌های آن که همه ما کم‌وبیش مثال‌های آن را دیده‌ایم این است که مردمی که قبل از انقلاب در این کشور زندگی می‌کردند و جوان‌هایی که بعد از انقلاب متولد شدند و یک نسل جدید هستند، این نسل با نسل پیش از انقلاب بسیار متفاوت است. حالا چون شما ندیده‌اید نمی‌توانید درست مقایسه کنید اما اگر خوانده باشید و برای شما نقل کرده باشند حتماً‌ شنیده‌اید که آن زمان به‌گونه‌ای بود که توجه عموم مردم به لذائذ حیوانی بود. از اولی که متولد می‌شدند و خودشان را می‌شناختند درصدد تلاش برای تأمین خواسته‌های خودشان برمی‌آمدند، دلشان می‌خواهد غذای خوب بخورند، لباس قشنگ‌تر بپوشند، بعد هم با همسر دلخواهی ازدواج کنند. عمدتاً‌ همین‌ها خواسته‌های آن نسلی بود که ما با آن‌ها زندگی می‌کردیم و خود ما هم از آن‌ها بودیم. حتی در یک شهر مذهبی مثل مشهد که بارگاه امام رضا‌علیه‌‌السلام در آنجا هست و کسانی از اطراف دنیا، از آمریکای جنوبی و از آفریقا برای زیارت به اینجا می‌آیند چون یکی از شهرهای نمونه اسلامی است ولی اگر به شما بگویند که در آن زمان که بنده هم برای زیارت مشرف می‌شدم می‌دیدم در خیابان‌های همین شهر، در اطراف حرم، حالا با یک مقدار فاصله از حرم، مغازه‌های بزرگ مشروب‌فروشی بود شاید باور نکنید! در همین شهر با یک فاصله مختصری، خیابان‌ها انگار خیابان پاریس بود. شاید حتی یک خانم چادری در سرتاسر خیابان پیدا نمی‌شد. حالا وقتی می‌گویم خانم چادری پیدا نمی‌شد معنای آن این نیست که مثلاً‌ روپوش سنگینی داشتند و فقط چادر نداشتند. باور کنید با خانم‌هایی که در پاریس یا در بعضی از کشورهای اروپایی بودند هیچ تفاوتی نداشتند. حتی شاید بعضی از خانم‌های ایرانی از خانم‌های اروپایی برهنه‌تر بودند. این تازه در شهر مشهد بود که یک شهر مذهبی است.

در بیشتر این محیط‌ها اگر کسی اظهار مظاهر مذهبی و علاقه‌مندی به حجاب و عزاداری و سینه‌زنی می‌کرد آن‌ها را مسخره می‌کردند که این امل‌ها را نگاه کنید! باز نمونه‌هایی که من خودم دیده‌ام و شاهد آن بوده‌ام را عرض می‌کنم، نمی‌خواهم قصه بگویم و افسانه ببافم؛ اگر یک جوان متدین در دانشگاه تهران می‌خواست نماز بخواند باید می‌گشت یک جای خلوت پیدا می‌کرد و به‌گونه‌ای نماز می‌خواند که کسی نبیند که نماز می‌خواند چون بچه‌های دیگر او را مسخره می‌کردند و می‌گفتند اِ! نماز می‌خواند! امل است! نمازخواندن نشانه ارتجاع، امل بودن و عقب‌افتادگی بود. این جامعه ما بود. حالا ملاحظه می‌فرمایید که شرایط جامعه ما با شرایط آن جامعه بسیار فرق کرده است. نمی‌گویم حالا ایده‌آل است اما با آن‌هایی که من گفتم فرق کرده است. الآن فکر نمی‌کنم در شهر مشهد مغازه مشروب‌فروشی باشد. حالا ممکن است یک کسی در یک گوشه‌ای به صورت مخفیانه و قاچاقی کاری کرده باشد اما مغازه رسمی بزرگی که رسماً پیاله‌فروشی باشد وجود ندارد. این چطور شد که عوض شد؟!

در این شهر و در بسیاری از جاها، ظهر اگر شما به یک مسجد می‌رفتید فقط چند تا پیرمرد و پیرزن برای نماز جماعت می‌آمدند. هیچ جوانی پای خودش را در مسجد نمی‌گذاشت. در عوض مراکز دیگری بود که حالا اسم نبرم. بالاخره یک مراکزی بود، به‌اصطلاح مراکز فرهنگی، سینما و چیزهای دیگر. آنجا جای جوان‌ها بود و جای خیلی کارهای دیگر. این چطور شد عوض شد؟!

 آدم شک ندارد که محیط عوض شده و به‌طورقطع عوامل اجتماعی سازنده آن شرایط عوض شده و این‌ها در طول چندین سال اثر گذاشته و یک فرهنگ دیگری را یعنی فرهنگ دینی را در جامعه ترویج کرده است. در آن زمان رؤسای کشور از شخص شاه گرفته تا سایر مسئولان اگر می‌خواستند بگویند ما خدمتی برای شما کردیم همین خدمت‌ها و پیشرفت‌های ظاهری را نشان می‌دادند که مثلاً چند ساختمان ساختیم، چقدر آزادی به خانم‌ها دادیم که هرگونه که دلشان می‌خواهد لباس بپوشند و از این حرف‌ها. این‌ها به این چیزها افتخار می‌کردند.

از این حرف‌هایی که گفتم چه می‌خواهم بگویم؟ می‌خواهم بگویم ما بدون اینکه علم روان‌شناسی را خوانده باشیم و استاد شده باشیم، از همین ملاحظات ساده و مطالعاتی که روی اجتماع می‌کنیم می‌فهمیم که اولاً‌ آدمیزاد قابل تغییر است. ثانیاً‌ بزرگترین عاملی که در فرهنگ انسان تأثیر دارد آموزش‌وپرورش است؛ اینکه چه چیزی را به آدم یاد بدهند، چه ارزش‌هایی را ترویج کنند و چه دانستنی‌هایی را در اختیار مردم بگذارند. اگر کسانی برنامه‌ریزی کنند که دانستنی‌های خاصی را در اختیار مردم بگذارند، از کلاس‌های درس و کتاب‌های درسی گرفته تا مجلات به‌اصطلاح علمی، برنامه‌های رادیو و تلویزیون و چیزهای دیگر، اگر بخواهند این کار را بکنند راهش این است که با استفاده از این ابزارها دانستنی‌های مردم را عوض کنند و چیزهایی را به آن‌ها بگویند.

باورها و ارزش‌ها؛ عناصر فرهنگ

گفتن خیلی مشکل نیست. شواهدی هم هست. می‌شود فیلمی هم درست کرد و بعضی آثار علمی را هم نشان داد. همان‌گونه که گفتم عوامل مؤثر در فرهنگ یکی دانستنی‌ها بود و یکی هم ارزش‌ها. برای این‌که نشان بدهند که یک کاری خیلی خوب است، کار بسیار ارزنده‌ای است، کار زیبایی است رسانه‌های مختلف می‌توانند از آن کار حمایت و ترویج کنند. طبعاً مردم هم خوششان می‌آید و دنبال آن می‌روند.

اگر شما در این فرصت کوتاه مثلاً از یک سال قبل تابه‌حال این برنامه‌های تلویزیون، مثلاً مسابقات ورزشی را دیده باشید، شاید دیده باشید که قیافه ورزشکارها چقدر عوض شده است. ازیک‌طرف بسیاری از این‌ها ریش دارند. در سابق اصلاً‌ مرسوم نبود که مثلاً‌ یک ورزشکار یا یک شخصیت معروف ریش داشته باشد. حالا می‌بینید که حتی بسیاری از سیاستمداران آن‌ها ریش می‌گذارند. این بر اثر تبلیغات است. یا این اصلاح سرها. اصلاح‌های عجیب‌وغریب سر جوان‌های ورزشکار را حتماً دیده‌اید به‌خصوص موهای تاج‌خروسی و اینکه دور موهایشان را چگونه کج‌وکوله درست می‌کنند. اگر مثلاً‌ پنج سال پیش یکی از این‌ها در خیابان‌های مشهد می‌آمد قطعاً‌ مردم به او می‌خندیدند که این چه قیافه‌ای است که درست کردی؟! باید عذرخواهی هم می‌کرد که مثلاً‌ قیچی اتفاقاً‌ دررفته و چنان شده، نمی‌خواستیم این‌گونه بشود، چاره‌ای نیست؛ اما حالا زشت‌ترین قیافه‌ها مد است! این یعنی چه؟! یعنی آدمیزاد تحت تأثیر عواملی قرار می‌گیرد که میل‌ها و خواسته‌ها و دوست‌داشتنی‌های او یا به تعبیر علمی ارزش‌های او را تغییر می‌دهد.

انبیا؛ آموزگاران فرهنگ سعادت‌بخش

این‌هایی را که با زبان عوامانه خودم عرض کردم فکر نمی‌کنم جای شک و شبهه‌ای برای شما داشته باشد. ما معتقد هستیم که در طول تاریخ، یک کسانی به نام پیغمبران – حالا اینکه این اسم چیست و از کجا پیدا شده بماند، ما بحث این‌ها را نداریم- این‌ها پیدا شدند که یک دانسته‌های خاصی را به بشر ارائه کردند و یک ارزش‌های خاصی را ترویج کردند؛ سعی کردند مردم یک چیزهایی را بدانند که غالباً‌ خودشان انگیزه‌ای برای دانستن آن نداشتند. مردم برای اینکه چگونه غذا بپزند یا خاصیت فلان غذا یا فلان دارو چیست، برای این‌ها انگیزه دارند؛ چون هم نیاز بدنی آن‌هاست و هم مریض می‌شوند و می‌خواهند دارو استفاده کند، این است که تحقیق می‌کنند؛ اما یک چیزهایی هست که بشر ابتدا خودش انگیزه‌ای برای دانستن آن‌ها ندارد؛ مثلاً اینکه این عالم را چه کسی آفریده است؟! من چه می‌دانم! آدم انگیزه‌ای ندارد که ببیند اول چگونه پیدا شده است. حالا اگر یک کسانی اتفاقاً‌ خیلی کنجکاو باشند، می‌نشینند اندیشه سازی و تئوری سازی می‌کنند که پیدایش زمین چگونه بوده است و با قرائنی می‌گویند که مثلاً‌ یک مجموعه‌ای بوده و انفجاری در آن پیدا شده و بخش عمده آن خورشید شده و بخش‌های دیگر در آن پدید آمده است، یکی هم زمین شده است. این را به عنوان یک تئوری علمی یا یک فرضیه در زمین‌شناسی و در کیهان‌شناسی مطرح می‌کنند ولی عموم مردم علاقه‌ای به این چیزها ندارند.

انبیا‌ آمدند و سعی کردند یک چیزهای خاصی را به مردم بباورانند و به آن‌ها یاد بدهند. اگر آن‌ها نمی‌گفتند شاید در میان میلیون‌ها انسان، حتی یک نفر هم انگیزه پیدا نمی‌کرد دنبال این چیزها برود. این یک بخش.

فرهنگ ما دو عنصر داشت؛ یکی دانستنی‌ها و یکی ارزش‌ها؛ یک کار دیگری هم که انبیا کردند این بود که سعی کردند ارزش‌های خاصی را در جامعه ترویج کنند و یک کاری کنند که مردم یک دوست داشته باشند یک نوع کارهای خاصی را انجام بدهند.

این دو ویژگی برای این گروهی بود که به حسب روایات 124000 نفر بوده‌اند و آخرین آن‌ها هم پیغمبر اسلام‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله هستند. این‌ها خیلی تلاش کردند تا این وظیفه خودشان را درست انجام بدهند یعنی یک چیزهایی را به بشر بفهمانند که خودشان نمی‌فهمیدند و یک ارزش‌هایی را ترویج کنند که خودشان دنبال آن نبودند؛ و در این راه موفقیت‌های زیادی هم به دست آوردند. البته بسیار زحمت کشیدند. شاید یکی از موفق‌ترین این انبیا، پیغمبر اسلام بود که در ظرف مدت کوتاهی چند کشور به دین او گرویدند. این شوخی نیست؛ چند تا کشور! صحبت یک روستا و یک شهر نیست. طولی نکشید که در آن زمان که باید با شتر و اسب مسافرت می‌کردند دامنه این دین از عربستان به چین رسید و عده زیادی به این دین گرایش پیدا کردند و این دین را پذیرفتند. ایشان در این راه بسیار زحمت کشیدند.

فرسایش تدریجی؛ آفت فرهنگ

من اینجا می‌خواهم یک سؤال مطرح کنم و آن این است که آیا آن کسانی که پیغمبران آن‌ها را تربیت کردند تا آخر عمر همان‌گونه ماندند یا نه، این تربیت‌ها چه در زمینه دانستنی‌ها و چه در زمینه ارزش‌ها باز قابل‌تغییر است؟! مقدمه‌ای که در ضمن عرایضم اشاره کردم همین بود که ما می‌فهمیم که می‌شود در آدم‌ها تغییر ایجاد کرد، می‌شود دانستنی‌های آن‌ها را عوض کرد، باورها و ارزش‌های آن‌ها را هم کم‌یابیش می‌شود تغییر داد. به تغییر ارزش‌هایی که در شهر مشهد از پیش از انقلاب تا حالا پیدا شده هم اشاره کردم.

در طول این تاریخ منسوب به پیغمبر اسلام که معروف است 1400 سال از زمان پیغمبر گذشته، نوساناتی در فرهنگ مردم مسلمان پیش آمد و مردم همیشه یک‌جور نبودند. نه اینکه هزار سال باید بگذرد تا یک نوسانی ایجاد شود و تغییراتی پیدا شود. هنوز از وفات پیغمبر اکرم‌‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله چیزی نگذشته بود که یک تحولات فرهنگی در جامعه پیدا شد و کار به آنجا رسید که یک نوه پیغمبر که از بس دوست‌داشتنی بود همه مردم ایشان را دوست می‌داشتند، این‌ها آمدند با شمشیر سر ایشان را بریدند و بچه‌های ایشان را اسیر کردند! این‌ها همین تربیت‌شده‌های پیغمبر بودند! شما فکر می‌کنید آن‌هایی که آمدند داستان کربلا را رقم زدند یهودی یا زرتشتی بودند؟! این‌ها همین مسلمان‌ها بودند! روز عاشورا، عمر سعد، صبح اول نماز جماعت خواند بعد به جنگ امام حسین‌علیه‌‌السلام رفت! این یعنی چه؟! این یعنی وقتی یک تربیت صحیح در جامعه پیدا شد و فرهنگ صحیحی هم حاکم شد و مردم گرایش پیدا کردند، نمی‌شود به این دل بست و گفت دیگر کار تمام است؛ بلکه باید عوامل سازنده، این فرهنگ ادامه داشته باشد. مخصوصاً وقتی یک فرهنگ از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. یک نسلی آمده، مدت‌ها زحمت کشیده، شما حتماً‌ از نسل اول انقلاب خودمان شنیده‌اید و در فامیلتان هم نمونه‌هایی هستند، جوان‌هایی که در دوران دفاع مقدس داوطلبانه در میدان جنگ رفتند و به شهادت رسیدند، خانواده‌های آن‌ها هم به آن‌ها افتخار کردند، مادرانشان آمدند گفتند ما گریه نمی‌کنیم و این برای ما افتخاری بود. این‌ها شبیه افسانه است. آدم تا چنین چیزی را نبیند باور نمی‌کند که مادر، بچه خودش را ببیند، خودش به او کفن بپوشاند و اشک از چشم او نیاید و بگوید افتخار می‌کنم و ای‌کاش من چند تا بچه دیگر هم داشتم و در راه اسلام می‌دادم! اما این همیشه باقی نمی‌ماند. عوامل فرهنگی دیگری پیدا می‌شوند و این را کمرنگ می‌کند. به قول شما دانش آموزان و محصلان و فرهیختگان، وقتی قوس نزولی شروع می‌شود آرام‌آرام به صفر می‌رسد. وقتی فرهنگ جامعه هر روز یک کمی سابیده ‌شود یک درجه پایین‌تر می‌آید و چندی که می‌گذرد به صفر می‌رسد!

مأموریت نسل حاضر در پاسداری از باورها و ارزش‌ها

اگر ما می‌خواهیم به این آفت مبتلا نشویم و آنچه به برکت صدها هزار شهید به دست ما رسیده را از ما ندزدند و آن را از دست ندهیم باید ببینیم آیا آن نسلی که بعد می‌آید می‌تواند جانشین نسل قبلی شود یا نه؟! آیا آن عوامل فرهنگی‌ای که آن نسل سابق را ساخت الآن هم هست که این‌ها را بسازد یا آن عوامل ضعیف و کم شده و یا نابود شده است؟! متوجه شدید که چه چیزی می‌خواهم عرض کنم؟!

خدا بر ما منت گذاشت و یک نعمتی به مردم ایران داد که مسلماً‌ در تاریخ ایران بی‌نظیر بوده است. در دنیا هم اگر کسانی تحقیق کنند شاید بتوانند اثبات کنند که نعمتی به عظمت این نعمت اجتماعی در جاهای دیگر هم تحقق پیدا نکرده است. اینکه یک مرد روحانی پیدا شد و به مردم گفت مواظب باشید دین شما را ندزدند، او را گرفتند زندان کردند، تبعید کردند ولی او حرف خودش را زد، بالاخره این‌ها کم‌یابیش اثر کرد و دوستان او آن را پذیرفتند و ترویج کردند و دوران سلطنت 2500 ساله را به باد دادند و فرهنگ و حکومت اسلامی در این منطقه متولد شد و رشد پیدا کرد و بالنده شد آن هم چه بالندگی‌ای! دشمنان می‌خواهند این را از ما بگیرند. حالا اینکه دشمن کیست و علت آن چیست که می‌خواهد از ما بگیرد بماند ولی همه ما می‌دانیم که یک روزی این کارها را در پشت پرده انجام می‌دادند و ریاکارانه می‌گفتند ما طرفدار ملت ایران هستیم ولی حالا صاف می‌گویند که این حرف‌ها نیست، ما همه این کارها را می‌کنیم برای اینکه نظام شما را نابود کنیم؛ صاف می‌گویند، هیچ پرده‌پوشی‌ای هم نیست؛ می‌گویند تحریم‌ها فقط مسائل اقتصادی نیست، تحریم‌ها را ادامه می‌دهیم تا این نظام را از پا دربیاوریم! چرا؟!‌ حالا چرای آن بماند. دیگران که از من بهتر سرشان می‌شود باید بیان کنند یا سر فرصت بهتری باید بیان شود.

بالاخره ما در چنین موقعیتی هستیم که حقیقتاً‌ هیچ کشور مستقل تامی، مجموع آن طرفدار ایران نیست. بخش‌هایی از بعضی کشورها مثل حزب‌الله لبنان چرا؛ بعضی از جمعیت‌ها در یک کشور اسلامی دیگر چرا؛ اما اینکه یک کشوری دربست طرفدار ایران باشد چنین چیزی وجود ندارد. در مقابل هم تمام قدرت‌های بزرگ دنیا می‌خواهند این نظام را نابود کند.

دشمنان چهل سال دارند کار می‌کنند و همیشه سرشان به سنگ خورده ولی بعد از تجربه‌های چهل‌ساله، مهم‌ترین عاملی که برای نابودی انقلاب در نظر گرفته‌اند این است که تعلیم و تربیت کشور و باورها و ارزش‌های مردم را عوض کنند. اگر کسانی دوست دارند که این‌ها واقعاً‌ عوض شود یعنی اسلام بی اسلام شود، امام حسین بی امام حسین شود، ارزش‌های دینی، فداکاری، اطاعت خدا، عدالت، عزت، قدرت همه این‌ها انگارنه‌انگار شود ما با آن‌ها کاری نداریم اما اگر کسانی واقعاً‌ دلشان می‌خواهد که این عزتی که الآن دارند که بزرگترین قدرت‌های دنیا بدون در نظر گرفتن موقعیت ایران نمی‌توانند تصمیم بگیرند، اگر بخواهیم این عزت بماند، اگر بخواهیم انتساب ما به اسلام و سیدالشهدا‌ و به امام زمان محفوظ باشد، اگر بخواهیم حیا‌ و عدالت و پاک‌دستی و پاک‌چشمی در جامعه ما برقرار باشد یعنی دین اسلام حاکم باشد باید خودمان را آماده کنیم؛ اولاً خودمان ضعف دینی پیدا نکنیم. ثانیاً‌ راهش را پیدا کنیم که دیگران را چگونه خوب تربیت کنیم. این احتیاج دارد به اینکه ما یک دستگاه آموزش‌وپرورش سنجیده با برنامه‌ای داشته باشیم که نوجوان‌های ما را از آن وقتی که خودشان را می‌شناسند و می‌فهمند خوب و بد چیست و جامعه مستقل با جامعه نوکر چه فرقی دارد، از آن وقت جهت فکرشان را به جهت صحیحی هدایت کنند؛ و هیچ کس برای انسان دلسوزتر از خدا نیست، برای اینکه او هیچ نیازی ندارد، کار او هم بخشش و رحمت است. او بهترین راه را برای پیشرفت ما بیان کرده است. ما باید برویم یاد بگیریم و عمل کنیم.

این برنامه‌ای که شما دست‌اندرکار اجرایی آن هستید و نمونه‌های کم‌وبیش مشابهی هم در بعضی سال‌های قبل داشته و ان‌شاءالله با رشد بیشتر و بهتری، هم ازلحاظ کمّی و هم ازلحاظ کیفی ادامه پیدا خواهد کرد و همه این‌ها به برکت عنایات مقام معظم رهبری‌ایده الله تعالی است، اصل قضیه این است که شما باورهای صحیح پیدا کنید و دلیل محکم داشته باشید تا شیطان شما را فریب ندهد و دشمنان نتوانند باور شما را عوض کنند و به ارزش‌های الهی پایبند باشید. این دوتا عامل اصلی است. برای این کار زحمت‌هایی کشیده شده، تجربه‌هایی به کار گرفته شده، کسانی شب‌ها بی‌خوابی کشیده‌اند، از جیب خودشان و از وقت خودشان خرج کرده‌اند برای اینکه دلشان می‌سوخته که مبادا نتیجه خون صدها هزار جوانی که هرکدامشان یک دسته‌گل ممتاز در این کشور بودند این‌ها پایمال شود و بلکه بر آن‌ها افزوده شود.

ساده‌ترین راهی که ما به برکت همین اسلام یاد گرفتیم این است که اول دست دعا به پیشگاه الهی برداریم و بگوییم خدایا! تو ما را آفریدی و راه صحیح را نشان دادی، به ما توفیق بده که این راه را گم نکنیم، درست یاد بگیریم و درست بپیماییم. برای کمک ما در این کار، باز خدا یک نمونه‌های عینی و محسوس در این عالم قرار داده است؛ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ؛[1] خدا به هر خانه و به هر ساختمانی اجازه نداده که صدها طبقه بسازند و مزاحم مردم شوند. به بعضی خانه‌ها اجازه داده که این خانه‌ها بلند ساخته شود؛ هم بلند ظاهری و هم رفعت معنوی داشته باشد.

 این آیه قرآن به نظرم در سوره نور است که می‌فرماید اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ تا آخرش به اینجا می‌رسد که فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ. این نور الهی در یک خانه‌هایی هست که خدا اجازه داده این‌ها رفعت داشته باشد و مردم، آن‌ها را از دور که می‌بینند به یاد خدا و ارزش‌های الهی بیافتند. این هم لطفی از خداست برای اینکه آدمیزاد تا یک چیزهای حسی نبیند فراموش می‌کند. شاید خود مشهدی‌ها اگر چند روز بگذرد و اتفاقاً‌ جایی باشند که نگاه آن‌ها به گنبد حضرت رضا‌علیه‌‌السلام نیفتد چه‌بسا یادشان برود. مردم از خارج هم که می‌آیند از چند فرسخی، گنبد را که می‌بینند گل از گل آن‌ها می‌شکفد و خدا را شکر می‌کنند و صلوات می‌فرستند. شما هم اگر صلوات بفرستید ضرر ندارد.

پس اول دعا؛ دوم توسل و گدایی در خانه امام رضا‌علیه‌‌السلام؛ سوم تلاش و جدیت به برکت آن دعا و توسل؛ درس که می‌خوانیم جدی درس بخوانیم. در عمل دقت کنیم، نگوییم حالا این گناه عیبی ندارد و این چیزی نبود. سعی کنیم هیچ گناهی از ما سر نزند و دل ما پاک بماند تا انوار الهی در دل ما تجلی پیدا کند.

پروردگارا! تو را به مقام بندگان شایسته‌ات که آن‌ها را خیلی دوست داری، به‌خصوص تو را به مقام حضرت رضا‌علیه‌‌السلام قسم می‌دهیم دل‌های ما را از هر آلودگی پاک فرما!

توفیق کسب معرفت صحیح و پایبندی به ارزش‌های الهی را به همه ما مرحمت فرما!

کسانی که در راه این پیشرفت‌های عملی، آشنا کردن ما با اسلام و پیاده کردن احکام اسلام زحمت می‌کشند همه آن‌ها را یاری فرما!

آن کسانی که دانسته و ندانسته بر علیه این ارزش‌ها کار می‌کنند و باعث این می‌شوند که ارزش‌های اسلامی کمرنگ شود و ارزش‌های کفر و بیگانه رواج پیدا کند اگر قابل هدایت هستند آن‌ها را هدایت فرما و اگر قابل هدایت نیستند آن‌ها را مخذول و منکوب فرما!

سایه مقام معظم رهبری را بر سر ما مستدام بدار!

روح امام را با انبیا و اولیا محشور فرما!

قلب مقدس امام زمان‌علیه‌‌السلام را از همه ما راضی فرما!

در ظهور آن حضرت تعجیل فرما!

همه ما را از خدمتگزاران آن حضرت محسوب فرما!

وَصَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ


[1]. نور،36.