بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المـَعْصُومِین لَا سِيَّمَا ٱلْإِمَامِ ٱلْمُنْتَظَرِ ٱلْمَهْدِيّ ٱلْحُجَّةِ ٱبْنِ ٱلْحَسَنِ ٱلْعَسْكَرِيِّ عَجَّلَ الله تَعَالَی فَرَجَه وَ جَعَلَنَا مِنْ أعوَانِهِ وَ اَنْصَارِه
قالَ اللهُ تَبارَکَ و تَعالی فی کتابِهِ: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا.[1]
تقديم به پیشگاه مولای جهانیان، بقیةالله الأعظم، حضرت صاحب الزمانعجلاللهفرجهالشریف صلواتی ختم بفرمایید. همچنین نثار روح پرفتوح امام بزرگوار و شهدای والامقام اسلام صلوات دیگری ختم بفرمایید.
ابتدا فرارسیدن سالروز میلاد مسعود امام دوازدهم، حضرت حجةابنالحسنالعسکریعجلاللهفرجهالشریف را خدمت شما عزیزان، سروران و بزرگان تبریک عرض میکنم و امیدوارم که خداوند متعال به برکت این امام بزرگوار که ذخیره ائمه و اولیای الهی در این زمان و زمانهای آینده تا روز قیامت هستند به همه ما توفیق خدمتگزاری هرچه بیشتر به نظام اسلامی را مرحمت فرماید.
رفتارهای انسانی ازآنرو که وابسته به انسان عاقل هستند فرآیندی هدفمند به شمار میآیند. انسان خردمند ابتدا هدفی را در نظر میگیرد، نسبت به آن هدف علاقه و شوق پیدا میکند، سپس فعالیت و حرکت را آغاز کرده و تا رسیدن به مقصد مطلوب، مسیر را ادامه میدهد. گاه ممکن است در این مسیر با مشکلات و دشواریهایی مواجه شود که حرکت او را کند کرده یا حتی موجب انصرافش گردد اما اگر انگیزهای قوی، هدفی ارزشمند، امیدی بالا به تحقق آن هدف و توجهی عمیق به همه جوانب وجود داشته باشد، هیچ مانعی نمیتواند سد راه چنین انسانی شود. در این حالت، نیروها و انرژیهای ذخیرهشده در وجود انسان فعال شده و مشکلات را از پیش رو برمیدارند.
برادرانی که با مباحث رفتارشناسی و همچنین مسائل مدیریتی آشنایی دارند میدانند که یک انگیزه، زمانی قدرت میگیرد و بر سایر انگیزههای مزاحم غلبه میکند که اولاً احساس نیاز در انسان شدید باشد؛ ثانیاً امید دستیابی به هدف مطلوب، بالا باشد؛ و ثالثاً آگاهی و شناخت انسان نسبت به هدف، انگیزه موجود و ارزشی که از رسیدن به آن هدف حاصل میشود، در سطح مطلوبی قرار داشته باشد.
ما انسانها دستکم دو دسته هدف را برای رفتارهای خود در نظر میگیریم؛
الف) اهداف فردی: هر فرد، فارغ از اینکه در جامعهای با دیگران زندگی میکند، برای خود اهدافی دارد. در این نوع رفتارها، اصالتاً توجه به نتیجهای است که مستقیماً نصیب خود فرد میشود.
ب) اهداف اجتماعی: در این دسته از اهداف، فرد ازآنجهت که عضوی از پیکره اجتماع است، به دنبال هدفی میرود که در ابتدا به نفع جامعه باشد و در سایه بهرهمندی اجتماع از این اهداف، سهمی نیز به خود فرد میرسد. در این نوع رفتارها، هدف اجتماعی اصالت دارد.
این دو مقدمه کوتاه را در نظر داشته باشید تا ارتباط آنها با مطالبی که در ادامه عرض میکنم روشنتر شود.
هر انسانی از منظر زندگی فردی طالب سعادت و کمال است. البته بررسی دقیق رابطه میان سعادت و کمال، بحثی فلسفی و عمیق است که در این مجال قصد ورود به آن را نداریم اما اجمالاً میتوان گفت هیچکس دوست ندارد ناقص یا معیوب باشد؛ همه میخواهند به کمال برسند، کمبودهایشان برطرف شود و در زندگی احساس خوشبختی کنند. طبیعی است که انسانها تمایل دارند در زندگیشان نگرانیها، دشواریها و مشکلات یا وجود نداشته باشد یا حداقل کاهش یابد. این یک هدف فردی است که در زندگی همه انسانها وجود دارد. افرادی که به زندگی اخروی باور دارند، بیش از آنکه به سعادت دنیوی بیندیشند به سعادت ابدی خود فکر میکنند؛ چراکه هم ازنظر زمان، عمر آن بسیار طولانیتر و بلکه بینهایت است و هم ازنظر کیفیت، بسیار بالاتر و ارزشمندتر از سعادت دنیوی است. ازنظر اجتماعی، یک جامعه اسلامی دارای هدفی والا و ارزنده است و آن، برقراری حکومت اسلامی در یک جامعه ایدهآل میباشد؛ بنابراین هدفی که ما در زندگی دنبال میکنیم، چه در عرصه فردی و چه در عرصه اجتماعی، هدف بسیار بلندی است که چیزی فراتر و ارزشمندتر از آن قابل تصور نیست.
در بُعد اجتماعی، ما در پی ساختن جامعهای ایدهآل هستیم و روشن است که بالاتر از جامعه ایدهآل، هدفی برای زندگی اجتماعی نمیتوان فرض کرد. در بُعد فردی نیز، خواهان رسیدن به سعادت ابدی و کمال بینهایت هستیم؛ و باز هم، هدفی فراتر از این نمیتوان متصور شد. پس برای انسانهایی که به اسلام ایمان دارند و مشمول هدایتهای الهی شدهاند، عالیترین و ارزشمندترین اهداف برای رفتارشان وجود دارد.
اما مسئله مهم دیگر، میزان انتظار و امید ما برای رسیدن به این اهداف است؛ چراکه هرچند هدف بسیار بلند باشد ولی اگر امیدی به تحقق آن نداشته باشیم انگیزهای برای حرکت در انسان ایجاد نمیشود. اگر هدف بسیار والا باشد اما فرد باور نداشته باشد که میتواند به آن برسد یا سهمی در تحقق آن داشته باشد، دچار رکود میشود و به اهدافی پستتر و کمارزشتر قانع خواهد شد.
فرض کنید کارگری انتظار ندارد که در پایان روز، یک میلیون تومان دریافت کند. حال، او میان دو گزینه قرار دارد: کاری که درنهایت به هدف یک میلیون تومانی منتهی میشود و کاری که تنها صد تومان برای او به همراه دارد. اگرچه هدف اول بسیار ارزشمندتر است اما احتمال رسیدن به آن از نگاه او بسیار ضعیف، بلکه نزدیک به صفر است. در مقابل، رسیدن به هدف صد تومانی برای او قطعی و تضمینشده است. در چنین شرایطی، وقتی فرد امیدی به تحقق هدف بزرگتر ندارد لذا از آن صرفنظر میکند و میگوید: اقلاً همین که هست را رها نکنیم، آن هدف که امیدی به رسیدنش نداریم.
نتیجه این یأس، چیزی جز سستی، تنبلی و درجا زدن نیست؛ اما اگر امید رسیدن به هدف، بالا باشد و احتمال تحقق آن افزایش یابد، کشش انسان نسبت به آن بیشتر میشود، علاقهمندی و گرایش به آن هدف در دل انسان تقویت میشود، انگیزه درونی بالا میرود و فرد با تحرک و تلاش بیشتری برای رسیدن به آن هدف اقدام میکند.
حال باید از خود بپرسیم که ما از منظر هدف فردی تا چه اندازه امیدواریم که به سعادت ابدی برسیم؟! و تا چه اندازه انتظار داریم که یک حکومت ایدهآل خداپسند تشکیل شود و ما در ایجاد آن حکومت، نقش داشته باشیم و سپس در سایه آن حکومت، زندگی کنیم و بهرهمند شویم؟!
مکاتب مختلف، ایدئولوژیها و مذاهب گوناگون در جهان، در تقویت این انتظار و باور به دستیافتنی بودن این اهداف، متفاوت عمل میکنند. برخی مکاتب فلسفی، نگاه بدبینانهای دارند و اصولاً به وجود چنین اهدافی باور ندارند. از منظر فردی، اعتقادی به سعادت ابدی ندارند و از منظر اجتماعی نیز امیدی به تشکیل جامعهای منظم، انسانی و سعادتمند ندارند. آنها انسانها را همچون گرگهایی میدانند که صرفاً با زور و اجبار کنار یکدیگر زندگی میکنند. چنین گرایشهایی در مکاتب مختلف فلسفی همواره وجود داشته و امروز نیز دیده میشود.
در مقابل، مکاتب آسمانی به انسان امیدهایی میبخشند. در میان همه مذاهب الهی، هیچ مذهبی به اندازه دین مقدس اسلام و بهویژه مذهب شیعه در تقویت این انتظار و امید، کارآمد و مؤثر نیست؛ یعنی معارفی که در اسلام و خصوصاً در مکتب اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين وجود دارد، آنچنان پربار، قوی و امیدبخشاند که نظیرشان را در هیچ مذهب دیگری نمیتوان یافت.
از جمله عوامل مهمی که چنین انتظاری را در دل مسلمانان بهویژه شیعیان تقویت میکند اعتقاد به وجود حضرت صاحبالامرعجلاللهفرجهالشریف و ظهور آن حضرت است. این باور که روزی رهبری الهی ظهور خواهد کرد و اداره جامعهای را به دست خواهد گرفت که آمادگی سعادت جاودانه را دارد، جامعهای که فضائل و کمالات در آن بهوفور یافت میشود و رفاه و عدالت در سراسر جهان گسترش مییابد، این بزرگترین انگیزهای است که انسان را به تلاش برای ساختن یک جامعه ایدهآل وامیدارد. از این بالاتر، چه چیزی میتواند انسان را به فعالیت اجتماعی و اصلاح جامعه ترغیب کند؟! اگر انسان امید داشته باشد که در اثر تلاشهای مستمر، جامعه بهتدریج صلاحیت و لیاقت پذیرش چنین رهبری را پیدا خواهد کرد و این رهبر نیز وجود دارد و روزی ظهور خواهد کرد و زمام امور را به دست خواهد گرفت، این باور، والاترین عقیدهای است که میتواند انسان را به مشارکت فعال در امور اجتماعی وادارد.
اما اگر این امید وجود نداشته باشد، انسان در حرکتهای اجتماعی با مشکلات فراوانی مواجه میشود، هم مشکلاتی که درون جامعه وجود دارد و هم مشکلاتی که از خارج بر او تحمیل میشود. این مشکلات، افراد عادی و کسانی که این باور در دلشان ریشهدار نیست را به زانو درمیآورد و آنها را دلسرد میکند و به اصطلاح معروف، افراد در مقابل این مشکلات میبُرند. چنین افرادی میگویند: این مشکلات حلشدنی نیست، باید دست برداشت. برو کشک خودت را بساب! اصلاح جامعه فایدهای ندارد، ما تلاش کردیم و به هیچ نتیجهای نرسیدیم!
هرچند عوامل امیدوارکننده در جامعه وجود داشته باشد اما هنگامی که مشکلات سخت و پیچیده پدید میآیند، ممکن است موجب دلسردی و عقبنشینی شوند. این واقعیت را ما در همین چند سال اخیر در جامعه خود تجربه کردهایم. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، بسیاری از مردم، بهویژه افراد عادی، امیدی به تحقق آن نداشتند. تنها یک قشر خاص بودند که با اتکا به فرمایشات امامرضواناللهعلیه و پیشبینیهای ایشان و نیز با الهام از اشاراتی که از ناحیه ائمه معصومینصلواتاللهعليهماجمعين به آنها رسیده بود، باور داشتند که این حرکت به نتیجه خواهد رسید. همین گروه قیام کردند، فعالیت نمودند، جان خود را نثار کردند و درنهایت، چیزی که از نظر بسیاری محال مینمود، تحقق یافت. انقلابی پیروز شد که از نگاه اکثریت جهان، پدیدهای غیرممکن بود اما این محال به وقوع پیوست. آنچه موجب این پیروزی شد، امیدواری آن قشر خاص از جوانان نورانی و روشنضمیر بود. تحقق این پیروزی، سطح امید را در جامعه بالا برد و نشان داد که گامهای بلندتری نیز میتوان برداشت.
اهل فن در روانشناسی و مدیریت میدانند که آنچه سطح انتظار را بالا میبرد و انسان را امیدوار میکند، تجربههای مثبت است. وقتی انسان وارد کاری میشود و تجربهاش به نتیجه میرسد، در نوبت بعدی با امید و انگیزه بیشتری اقدام میکند اما اگر شکست بخورد، امیدش ضعیف میشود و در اقدام بعدی، با تردید و بیانگیزگی پیش میرود. پیروزی انقلاب اسلامی باید سطح امید را در مردم بالا میبرد؛ و چنین هم شد. سپس انقلاب دوم یعنی مبارزه با آمریکا آغاز شد. در این میدان نیز، ملت ایران بهزودی به پیروزیهایی دست یافت. البته این حرکت اجتماعی، بدون دشواری نبود و نیست و در آینده نیز چالشهایی خواهد داشت.
در این مسیر، تنها کسانی به پیروزی میرسند که دلشان همواره امیدوار باشد، نور امید در دلشان زنده بماند و انتظار رسیدن به مقصد و هدف را حفظ کنند. این تجربهها باید برای ما درسآموز باشند و سطح امید را در جامعه بالا ببرند و انشاءالله چنین کردهاند. بااینحال، در جامعه ما قشرهایی وجود دارند که همتشان بلند نیست، شناخت و معرفتشان چندان عمیق و روشن نیست و در مقام عمل، پیشگام و پیشقدم نیستند و فداکاری نمیکنند. این دسته از افراد آرامآرام حرکت میکنند و اگر با مشکلات زیادی مواجه شوند درجا میزنند یا احیاناً خداینکرده عقبگرد هم میکنند. پس چه باید کرد تا سطح امید در جامعه بالا برود؟
برخی افراد هستند که اگر از آنها بپرسید: آیا به ظهور ولیعصرعجلاللهفرجهالشریف اعتماد دارید؟ پاسخ میدهند: بله. اگر بپرسید: آیا به یاری خداوند امید دارید؟ میگویند: بله، خداوند هرگاه صلاح بداند، بندگانش را یاری میکند و مددهای غیبی میفرستد؛ اما با وجود این اعتقادات، در عمل سست هستند. هنگام مواجهه با سختیها و دشواریها، دچار ضعف و بیتحرکی میشوند. چه باید کرد که از این سستی جلوگیری شود؟
اینجا مسئله مهمی مطرح میشود و آن مرتبه شناخت و ادراک است. این موضوع، هم ازنظر علمی ثابت شده و هم در روانشناسی و مدیریت مورد توجه قرار گرفته است. هرچه شناخت ما آگاهانهتر، زندهتر و پایدارتر باشد امید و انتظار ما نیز تقویت میشود. ایمانمان به هدف، ارزیابیمان از مسائل، ترجیح کارها و تشخیص اولویتها، همگی وابسته به عمق و پویایی شناخت ما هستند.
تنها دانستن هدف و داشتن انگیزه کافی نیست؛ بلکه شناخت هدف، به یاد داشتن آن و زنده نگهداشتن امیدها و باورها نقش بسیار مهمی در رفتار انسان ایفا میکند. برای رسیدن به اهداف عالی، نخست باید ایمان داشته باشیم که چنین اهدافی وجود دارند. اسلام و تشیع این ایمان را به ما میبخشند؛ ایمان به اینکه روزی در سراسر جهان، پرچم عدالت برافراشته خواهد شد و رهبری الهی، معصوم، بیخطا و بهرهمند از قدرت الهی، مدیریت جامعه انسانی را به دست خواهد گرفت. این اعتقاد، از سوی اسلام و تشیع به ما داده شده است.
انگیزه رسیدن به چنین هدفی نیز در فطرت انسان نهفته است. هر انسانی دلش میخواهد به سعادت برسد، در جامعهای سعادتمند زندگی کند و در رفع مشکلات، مبارزه با فساد و تبهکاریها مشارکت داشته باشد. اینها مقتضای فطرت انسانیاند و در نهاد همه ما وجود دارند. امید به دستیابی به این هدف والا و باور به قابلدسترس بودن آن نیز از طریق تعالیم اسلام در ما شکل میگیرد. تجربههای پیروزمندانهای که در این مسیر نصیبمان شده هم این باور را تأیید میکند. از سوی دیگر، آیات و روایات به ما وعده دادهاند که به چنین سعادتی خواهیم رسید؛
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ؛ خداوند به مؤمنان و نیکوکاران وعده داده که آنان را جانشینان زمین خواهد ساخت. اگر وعده خداوند برای ما امیدبخش نباشد، پس کدام وعده میتواند چنین باشد؟! وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا؛[2] وعدهی خدا حق است و چه کسی راستگوتر از خداوند است؟!
بنابراین انتظار ما برای رسیدن به هدفی که قابل تحقق است و امکان دستیابی به آن وجود دارد ریشه در تعالیم الهی دارد. ما نیاز داریم که نسبت به اهداف شناختهشده، چه فردی و چه اجتماعی و امکان دستیابی به آنها و همچنین انگیزههای نهفته و خفتهای که در وجودمان هست، آگاهی پیدا کنیم. بسیاری از ما این اهداف را میدانیم اما توجه کافی به آنها نداریم و دچار غفلت میشویم. هر عاملی که باعث غفلتزدایی شود و توجه ما را به آنچه به آن ایمان داریم بیشتر جلب کند، بسیار مطلوب و ارزشمند است. این عامل، در فرهنگ دینی ما، شعائر نام دارد و خداوند میفرماید: وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ.[3]
وقتی جشنی برگزار میشود، چراغانی میکنند، مردم را دعوت میکنند، شیرینی و چای میدهند، عیدی میدهند، مراسمی برپا میشود، اینها همه شعائر هستند؛ نمادهایی هستند که ایمانها را زنده میکنند و به آنها طراوت میبخشند. اگر در سال، روزی به نام عید میلاد ولیعصرعجلاللهفرجهالشریف
نداشته باشیم، این ایمان کمکم ضعیف و کمرنگ میشود، مورد غفلت قرار میگیرد و شاید حتی فراموش شود. نه اینکه خداینکرده ایمان از بین برود بلکه اگر از فردی بپرسید، میگوید: بله، قبول دارم؛ اما این ایمان دیگر تأثیر چندانی در زندگیاش ندارد. درحالیکه چنین ایمانی باید بالاترین تأثیر را در رفتار انسان داشته باشد، چون به ارزندهترین هدفها مربوط است.
غفلت از این هدف والا، باعث میشود تأثیر ایمان در رفتار ما ضعیف شود. تقویت آن، در گرو گفتوگو، یادآوری، ذکر نام، خواندن سرودها، برگزاری مراسم، چراغانیها، نصب پرچمهای زیبا، طاق نصرتها و... است. اینها کمک میکنند تا این باور در ذهن مردم، بهویژه کودکان، نهادینه شود. کودکی که تازه دست چپ و راستش را میشناسد، وقتی چشم باز میکند و میبیند یک روز در سال، تمام شهر غرق چراغانی است، میپرسد: چه خبر شده؟! و وقتی به او گفته میشود که عید ولادت امام زمان است، میفهمد که شخصیتی وجود دارد که یاد او، اینهمه شور و شعف را برمیانگیزد و دلها میتپد، اشکها جاری میشود؛ اشک شوق. دیدن اینها در دیگران اثر میگذارد و در خود انسان نیز تأثیر عمیق دارد.
بین ایمان و رفتار، رابطهای زیگزاگی وجود دارد؛ هرچه ایمان بیشتر باشد، عمل قویتر میشود و هرچه عمل بیشتر شود، ایمان نیز تقویت میشود و این چرخه، انسان را به مراتب بالاتری میرساند. هرچه ما در عمل، عشق خودمان را به امام زمانعجلاللهفرجهالشریف بیشتر نشان دهیم، این عشق در دلمان ریشهدارتر میشود. این مسئله کاملاً قابل تجربه است؛ شما فرض کنید با رفیقتان یک دوستیِ ساده دارید. اگر در اثر این دوستی، هدیهای کوچک به او بدهید محبتتان بیشتر میشود. اگر به سفر رفت و برای او نامهای نوشتید، همین نوشتن، محبت را تازه میکند، آبیاری میکند. چند بار که این رفتارها تکرار شود، کمکم یک درخت تنومند و ریشهدار از محبت شکل میگیرد اما اگر آن دوست را واقعاً هم دوست داشته باشید ولی بهتدریج از او فاصله بگیرید، اگر نامهاش را بیپاسخ بگذارید، اگر در روز عید تبریکی نگویید، اگر هدیهای نفرستید، این رابطه کمکم ضعیف میشود، کمرنگ میشود و روزی میرسد که مثل یک آدم بیگانه و عادی جلوه میکند.
عمل تأثیر مستقیم در ایمان و حالات رفتاری انسان دارد. هرچه انسان بیشتر به مقتضای ایمان، احساس و عاطفهاش عمل کند آن احساس و عاطفه در وجودش قویتر و ریشهدارتر میشود. این تأثیر، تنها در شادی نیست؛ در غم و اندوه نیز صادق است. فلسفه عزاداری و اشک ریختن برای امام حسینعلیهالسلام نیز همین است؛ هرچه محبت خود را نسبت به آن حضرت بیشتر ابراز کنیم، بیشتر اشک بریزیم، بیشتر دل بسوزانیم، بیشتر در مراسم عزاداری شرکت کنیم، محبتمان افزوده میشود و به عشقی تبدیل میگردد که همه محبتهای دیگر را تحتالشعاع خود قرار میدهد.
این عشق، انسان را به حرکت وادار میکند؛ تا جایی که او را به جبهه میکشاند، به امید زیارت قبر آن امام مظلوم، جان میدهد. همه ما وصایای شهدا را به خاطر داریم یا حالات روحیشان را شنیدهایم؛ آنها با عشق دیدار امام زمانعجلاللهفرجهالشریف به جبهه میرفتند، چون شنیده بودند که گاهی حضرت در گوشه و کنار جبهه رخی نشان دادهاند. به امید آنکه شاید یک در میلیون، این سعادت نصیبشان شود، حاضر بودند یک سال در جبهه بمانند و شبزندهداری کنند تا شاید در یکی از آن شبها، عنایت حضرت شامل حالشان شود.
این عشقها از کجا پدید میآید؟! نخست باید شناخت باشد، ایمان باشد، احساس و عاطفه باشد؛ اما اینها باید آبیاری شوند: با تذکر، با خواندن آثار، با گفتوگو، با نشان دادن جلوههای محبت در شادی و در عزاداری. اینهاست که ایمان به هدف، ایمان به عظمت آن، امید رسیدن به آن و نیاز درونی انسان برای دستیابی به آن را زنده و باطراوت نگه میدارد.
شما اهل فضل هستید و نیازی به مثالهای بیشتر نیست. حتی نیازهای فیزیولوژیک هم اگر مورد توجه قرار نگیرند، انگیزش رفتاری حاصل نمیشود. انسان ممکن است گرسنه باشد اما درگیر کاری شود که گرسنگیاش را فراموش کند. مسئله مهمتری برای او پیش بیاید.
برخی روانشناسان ازجمله مازلو بر این باورند - باوجوداینکه ما این باور را به طور قطعی قبول نداریم و خودشان هم بهطور قطعی نمیگویند - که قویترین انگیزهها در انسان، انگیزههای فیزیولوژیکی ازجمله غذا، آب و نیازهای جنسی هستند اما گاهی شرایطی پیش میآید که اینها فراموش میشوند. انسان گرسنگی و تشنگی را از یاد میبرد و این انگیزهها دیگر تأثیرگذار نیستند.
پس باید انگیزههای مثبت یعنی آن انگیزههایی که انسان را به اخلاق عالی و والا میرسانند را زنده و شاداب نگه داریم. نباید اجازه دهیم گرد فراموشی بر آنها بنشیند. نباید توجه به مسائل شخصی، حیوانی، شهوانی، مال، مقام و ظاهر، ما را از آنها غافل کند. اگر چنین شود، خسارتی عظیم به ما وارد میشود؛ خسارتی که هیچ چیز نمیتواند آن را جبران کند.
ما ایمان داریم که هیچ سعادتی بالاتر از قرب الهی نیست. در پیشگاه خداوند، هیچ بندهای مقربتر از امامان معصوم نیست. برای هیچ انسانی، سعادتی بالاتر از این نیست که به سوی آنها و بهواسطه آنها به خداوند تقرب پیدا کند. عشق به اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين اکسیر اعظمی است که سعادت فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی انسان را تأمین میکند. همه ما به این حقیقت ایمان داریم اما مشغلههای زندگی گاهی ما را دچار غفلت میکند. از همین رو باید همواره عواملی وجود داشته باشد که مانع از فراموشی شود، تا ایمانمان کمکم کمرنگ نشود و به نقطه ضعف و بیاثر نرسد.
برگزاری مجالس و فعالیتهایی در ایامالله، نعمتی بزرگ است که باید آن را غنیمت بشماریم. این مراسمها نهتنها برای خودمان مفیدند و هر قدمی که در این مسیر برمیداریم عشقمان را صیقل میدهیم و زنگار از ایمانمان میزداییم بلکه دیگران را نیز متوجه میکنیم. این حرکت، هم فایدهی فردی دارد و هم اجتماعی.
شرکت در جشنهای ایام سرور و عزاداریهای ایام حزن، هر دو برای زنده نگهداشتن ایمان ما ضروریاند. اینها ما را به فعالیت مثبت در مسیر سعادت فردی و اجتماعی سوق میدهند و در این راه تأثیر بسزایی دارد.
من وقت شما عزیزان را بیشتر نگیرم؛ پروردگارا! تو را به مقام و مرتبه ولیعصرارواحنافداه قسم میدهیم ما را همین لحظه مشمول عنایت آن حضرت قرار ده!
محبت و معرفتمان را نسبت به آن وجود مقدس افزون کن!
قلب نورانی آن حضرت را از ما راضی فرما!
روح پرفتوح امام بزرگوار را در این ایام، مهمان حضرت ولیعصر قرار ده!
شهدای عزیز ما را مهمان شهدای کربلا بگردان!
ما را در انجام وظایفمان موفق بدار!
عاقبت امرمان را ختم به خیر بفرما!
سایه ولی امر مسلمین را بر سر ما مستدام بدار!
توفیق خدمتگزاری و شکرگزاری از نعمتهای عظیمی چون مقام معظم رهبری، ریاست جمهوری و سایر خدمتگزاران صدیق اسلام را به همه ما مرحمت فرما!
وَالسَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ ٱللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ