تبلیغ مؤثر با نیروی محدود؛ رمز موفقیت روحانیت در بازسازی فرهنگی جامعه

در سمینار مسئولان سپاه؛ مشهد مقدس
تاریخ: 
يكشنبه, 30 بهمن, 1367

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه، شهدای والامقام اسلام و همه حق‌دارانمان صلواتی اهدا‌ می‌کنیم.

خداوند متعال را شکر می‌کنیم که در این ایام متبرکه، در جوار مرقد حضرت ثامن الأئمه‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌و‌‌علي‌‌آبائه‌‌و‌أبنائه‌‌المعصومين توفیق حضور در این مجمع باشکوه را به ما مرحمت فرمود تا با استضائه از انوار پاک ائمه اطهار‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين که این ایام، ایام ولادت چند نفر از ائمه معصومین است و با استفاده از مهمان‌نوازی حضرت رضاصلوات‌‌الله‌‌عليه بتوانیم توشه پرباری برای حرکت آینده‌مان بگیریم.

مطالبی که در چنین مجمعی جای بحث و طرح دارد، فراوان است؛ هم با توجه به مسئولیت‌های برادران، هم با توجه به موقعیتی که پس از جنگ برای کشور پیش آمده و هم با توجه به حوادث خاصی که در این ایام رخ داده و همه کم‌وبیش از آن‌ها اطلاع دارند.

طبعاً پرداختن به همه این مباحث، با توجه به ضعف و کسالت بنده و محدودیت وقت، امکان‌پذیر نیست؛ لذا سعی می‌کنم در این دقایقی که مزاحم شما عزیزان هستم نکاتی که به نظر مهم‌تر می‌رسد، هرچند ارتباط مستقیمی میان آن‌ها نباشد را به عرض شما برسانم. از خداوند متعال و از عنایات حضرت ولی‌عصرارواحنافداه استمداد می‌طلبیم که ما را در گفتن، شنیدن و عمل کردن به آنچه موجب رضایت اوست و هم قلب مقدس ولی عصرارواحنافداه را شاد می‌کند و هم موجب رستگاری ما خواهد شد موفق بدارد.

دهه بازسازی؛ فرصتی برای جبران غفلت‌ها و ساختن آینده

مهم‌ترین موقعیتی که باید مورد توجه قرار بگیرد این است که ما در آستانه دهه بازسازی قرار داریم یعنی بعد از گذراندن چند سال فتنه‌های داخلی و بعد هم قریب هشت سال جنگ، اکنون فرصتی پیش آمده که آنچه می‌بایست از روز اول پیروزی انقلاب به آن می‌پرداختیم را از حالا شروع کنیم.

همه ما می‌دانیم که در ابعاد مختلف، کمبودها و کاستی‌های زیادی وجود دارد. هرکس با هر نوع فعالیتی که آشنا باشد و با هر ارگانی که ارتباط داشته باشد کمبودهای مربوط به آن بخش را بهتر درک می‌کند. حقیقت این است که ما در همه جا و در همه ابعاد، کمبودها و نارسایی‌های زیادی داریم. حالا در مقام تعلیل و تحلیل این کمبودها نیستیم که علت پیدایش این‌ها چه بوده و چه کسانی مقصر هستند و یا چه کسانی قصورهایی داشتند؛ به‌هرحال این یک واقعیتی است که باید آن را با کمال تلخی پذیرفت که ما در همه چیز، کمبود داریم ازجمله در بُعد تبلیغ، چه ازلحاظ نیروی انسانی کارآمد، چه ازلحاظ کتاب و محتوای تبلیغ، چه ازلحاظ روش و اسلوب‌های تبلیغ و چه ازلحاظ تکنولوژی و یا هنرهای تبلیغ؛ ولی کمبودهای مملکت، منحصر به این کمبودها نیست. شاید در بعضی جاها کمبودهای بیشتری وجود داشته باشد.

اگر ما بدون توجه به این کمبودها، آمال و آرزوهای طولانی، دراز و وسیعی را در مغز خودمان بپرورانیم و هر جا با کمبودی مواجه می‌شویم گناه را به گردن ارگان یا شخصیت دیگری بیندازیم و با حواله دادن این گناه و تقصیر به دیگران، خودمان را تبرئه کنیم این راه به جایی نمی‌برد؛ چون گاهی هدف انتقادها تبرئه کردن انتقادکننده است و به قول ما طلبه‌ها جنبه اصل مثبِت دارد؛ یعنی کسانی هستند از دیگران انتقاد می‌کنند تا چنین وانمود کنند که ما مشمول این انتقاد نیستیم.

ما به جای اینکه تقصیر را به گردن دیگران بیندازیم و از این‌وآن، انتقاد کنیم می‌بایست سعی کنیم خودمان آستین‌ها را بالا بزنیم و اول کمبودهای خودمان را رفع کنیم. آن وقت است که می‌توانیم دیگران را هم با روش‌های صحیح، در این جهت سوق بدهیم و کمک کنیم که آن‌ها هم کمبودهایشان را رفع کنند.

انتقاد از خود؛ اصل بزرگ اسلامی

نکته اولی که بنده روی آن تأکید می‌کنم این است که هرکسی و همین‌طور هر گروه و هر ارگانی اول از انتقاد از خودش شروع کند و به جای اینکه از مسئولان کشور و یا از نهادهای دیگر انتقاد کند اول سعی کند ببیند خودش چه نقایصی، چه کوتاهی‌هایی و چه اشتباهاتی کرده است.

همه ما انسان هستیم و هیچ کدام ادعای عصمت نداریم. همه ما اشتباه کار هستیم. گاهی در اثر غفلت و سهو و گاهی هم در اثر کم‌تجربگی، اشتباهاتی پیش می‌آید. سعی نکنیم اشتباهات خودمان را توجیه کنیم و گناهش را به گردن دیگران بیندازیم. اول فکر کنیم که خود ما واقعاً چه کمبودهایی داریم و چه اشتباهاتی را مرتکب شده‌ایم و بعد سعی کنیم آن‌ها را جبران کنیم و دست‌کم، آن‌ها را دیگر تکرار نکنیم.

این انتقاد از خود یک اصل بزرگ اسلامی است. روایات فراوانی هست که همه شما با آن‌ها آشنا هستید که کسی که به عیب خود نظر کند عیب دیگران را نمی‌بیند. اشتغال به عیوب نفس، انسان را از عیب‌جویی به دیگران بازمی‌دارد؛ یعنی همه ما آن‌قدر عیب داریم که اگر بخواهیم آن‌ها را رفع کنیم، نیروهایمان را باید صرف رفع آن عیوب کنیم و دیگر مجال اینکه به عیوب دیگران بپردازیم را پیدا نمی‌کنیم.

البته مسئله نصیحت، همفکری، ارشاد و کمک کردن به دیگران، این‌ها از وظایف اسلامی است ولی نه اینکه ما به جای اینکه به اصلاح خودمان بپردازیم روی عیوب دیگران دست بگذاریم و آن‌ها را بزرگ کنیم و به این وسیله، خودمان را زیر پرده‌ای از ریاکاری مخفی کنیم. این نکته اول.

البته هرکس خودش بهتر می‌تواند عیوب خودش را درک کند. گو اینکه نفس انسان آن‌قدر مکّار است که گاهی امر را بر خود آدم هم مشتبه می‌کند ولی به‌هرحال باز هم خود انسان است که اگر در نوع رفتارش، در شیوه‌های کارش و مهم‌تر از همه در انگیزه و نیتش دقت کند - تأکید می‌کنم که اگر در انگیزه‌هایمان دقت کنیم- خواهیم فهمید که کمبودهای زیادی داریم و چه خوب است که در این ایام و در این ماهی که ماه خدا و ماه توبه و انابه است و در جوار حضرت رضاصلوات‌‌الله‌‌عليه، آن بزرگوار را شفیع قرار دهیم و تصمیم بگیریم آن عیوبی که از خودمان سراغ داریم را اصلاح کنیم، از اشتباهاتمان توبه کنیم و به خدا پناه ببریم و اولیاء خدا را وسیله قرار دهیم که به ما کمک کنند و از خدا بخواهند که ما را در جبران کردن اشتباهات گذشته یاری بفرماید.

ضرورت اصلاح و بازنگری در شیوه‌های تبلیغ

نکته دوم این است که در دوران ده ساله گذشته به واسطه شرایط مختلفی که پیش آمده و عمده آن شرایط جنگی بوده، ما و به‌خصوص شما عزیزان که سروکارتان بیشتر با رزمنده‌ها بوده شیوه‌های خاصی را برای تبلیغ اتخاذ کرده‌ایم که این شیوه‌ها کم‌یابیش با آن زمان، با آن حال و هوا و با آن محیط‌های جبهه‌ها تناسب داشته و احیاناً در مقابل دشمنان جنبه تبلیغات دفاعی داشته است. در چنین حال و هوا و در چنین شرایطی بعضی از شیوه‌ها می‌تواند مطلوب باشد. شعارهایی که ما علیه دشمن می‌دادیم و بعضی نقطه‌های ضعف خودمان را مکتوم می‌داشتیم و گاهی مبالغاتی در بعضی از تعبیراتمان می‌کردیم این‌ها برای آن شرایط، عیبی نداشت و گاهی مطلوب هم بود.

روایتی از پیغمبر اکرم‌‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله نقل شده است که حضرت فرمودند: الحَربُ خُدْعَةٌ.[1] روایات زیادی هست در تأیید اینکه در موقع جنگ و در برابر دشمن، صحیح است که انسان، دشمن را فریب بدهد و برای اینکه او را خلع سلاح کند و یا اینکه دشمن را در جنگ روانی مغلوب کند شعارهای بیش از واقعیت بدهد و در مقابل دشمن، بیش از آنچه هست را اظهار کند؛ اما بیم این می‌رود که این شیوه، بعد از جنگ هم برای خودمان ادامه پیدا کند و فکر کنیم اصلاً راه صحیح تبلیغ همین است!

اساس این راه بر تحریک احساسات و عواطف و بزرگ کردن بعضی از نقطه‌های مثبت و کوچک کردن و مخفی کردن نقطه‌های ضعف است اما این روش همیشه در تبلیغ مطلوب نیست. ما دورانی را پشت سر گذاشته‌ایم و دوران جدیدی را شروع کرده‌ایم. باید ویژگی‌های این دوران را درک کنیم و اختلاف روش‌هایی که در تبلیغ بین این دو دوران می‌بایست مد نظر قرار بگیرد آن‌ها را مورد توجه قرار دهیم و بکوشیم شیوه‌های صحیح‌تر و مطلوب‌تری را برای دوران فعلی و آینده‌مان اتخاذ کنیم.

لزوم تبیین حقایق اسلام و ترویج ارزش‌های اسلامی در تبلیغ

در این دوران بیش از هر چیز باید به ساختار فرهنگی جامعه توجه کرد و بازسازی فرهنگی را آغاز کرد و هرکسی در هر نهادی که کار می‌کند و در حدّی که توانایی دارد باید به این بازسازی فرهنگی کمک کند. می‌دانید بُعد اصلی انقلاب اسلامی ما بعد فرهنگی است. حرکتی که انبیا در عالم به وجود آوردند بیش از هر چیز سبقه فرهنگی داشت و با عقل، دل، فکر و اندیشه مردم سروکار داشت. مسائل دیگر یا جنبه مقدمیت داشت، یا جنبه ابزاری داشت و یا لوازم این کار بود. خط اصلی حرکت انبیا خط فرهنگی است و این انقلاب هم که دنباله حرکت انبیا و ائمه اطهارصلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين بود بر همین اساس بنیاد نهاده شد و بعداً هم می‌بایست بر همین مبنا پیگیری شود.

ما، هم در داخل کشور نیاز داریم که مردممان را ازنظر فکری تغذیه کنیم و بینش‌های صحیح اسلامی به آن‌ها بدهیم و ارزش‌های اسلامی را ترویج و زنده کنیم و هم در خارج از کشور؛ بنابراین اساس تبلیغ ما در این دوره و دوره‌های آینده باید بر تبیین حقایق اسلام و ترویج ارزش‌های اسلامی استوار باشد.

تبلیغ دین؛ رسالتی فراتر از حوزه و روحانیت

نکته سوم این است که همان‌گونه که اشاره کردم ما در همه جا کمبود داریم. در این بُعد هم کمبودهای زیادی داریم. شاید کسانی فکر می‌کنند که این کار، کار حوزه علمیه و کار روحانیت است و دیگر برای خودشان مسئولیتی در بازسازی فرهنگی کشور نمی‌بینند. درست است که آن نهادی که کار اصلی او تبلیغ اسلام و تحقیق در مبانی اسلام است حوزه علمیه است ولی اولاً این یک میراث انحصاری برای حوزه نیست و همه ملت مسلمان در ارشاد و تبلیغ دین موظف هستند، منتها به عنوان تقسیم کار، یک گروهی عهده‌دار این شده‌اند که در حدّ توان، وقتشان را صرف کنند و خودشان را برای این کار ممحّض کنند؛ ولی فکر نکنید که حوزه‌های علمیه و نهاد روحانیت ازنظر نیروی انسانی و سایر امکانات در حدّی هستند که بتوانند همه نیازهای تبلیغی را در داخل و خارج کشور تأمین کنند.

بنده به عنوان یک طلبه به‌صراحت عرض می‌کنم که چنین توانی در ما وجود ندارد چون روشن است که قبل از انقلاب، رژیم اجازه فعالیت مثبت را به روحانیت نمی‌داد. بعد از انقلاب هم شرایط خاص انقلاب و بعد هم گرفتاری‌های اجتماعی دیگر موجب شد که برادران روحانی شما به کارهای اجرایی قضائی، قانون‌گذاری و کارهای دیگری بپردازند که همه شما شاهد هستید و می‌دانید و به جای اینکه حوزه علمیه با استفاده از امکانات انقلاب، رشد کند و بتواند خودش را با شرایط زمان وفق دهد، در حقیقت رشد معکوس داشته است چون اساتید و افراد برجسته حوزه به خاطر ضرورت‌های زمان مجبور شدند از حوزه، خارج شوند و به کارهای دیگر بپردازند. البته الآن هم آن‌ها بزرگترین بار مسئولیت را بر دوش دارند ولی چنان نیست که توانشان به اندازه پاسخگویی به همه نیازها باشد و نیازها هم به آنچه شما در مورد کار خودتان سراغ دارید منحصر نیست. حتی در بخش‌های دیگری هم نیاز به همکاری روحانیت و حوزه هست که متأسفانه امکانش نیست؛ ازجمله در دانشگاه‌ها که باز همه شما کم‌وبیش اطلاع دارید.

به‌هرحال، ما با توجه به واقعیات و کمبودهایی که وجود دارد از یک طرف می‌بایست از دیگران توقع همکاری داشته باشیم و از طرف دیگر نباید فکر کنیم که همه بار را دیگران می‌توانند به دوش بکشند و ما دیگر احساس مسئولیتی نکنیم.

در خطر بودن اسلام و لزوم استفاده روحانیت از ظرفیت‌های نهفته

در همین جا باید عرض کنم که ما با توجه به این کمبودهای فراوانی که داریم باید چاره‌ای بجوییم که از نیروهای موجود، حداکثر استفاده را ببریم و برنامه‌هایمان را به‌گونه‌ای تنظیم کنیم و طرح‌هایی را تهیه کنیم و به اجرا بگذاریم که از نیروهای موجود حداکثر استفاده شود. این یک حقیقت است که هر فرد از افراد انسان، افزون بر نیرویی که در شرایط عادی به کار می‌گیرد، انرژی‌های ذخیره‌ای دارد که در مواقع اضطراری بروز می‌کند. یک مَثَل معروف هست که شما هم زیاد شنیده‌اید؛ انسان در شرایط عادی، مثلاً در یک ساعت چند کیلومتر می‌تواند بدود اما اگر در معرض خطر شدیدی قرار بگیرد، فرض کنید حیوان درنده‌ای یا درنده‌های بعثی او را تعقیب کنند، چنان سرعتی در دویدن پیدا می‌کند که خودش هم متحیر می‌ماند که چگونه توانسته با این سرعت، این مسیر طولانی را طی کند!

این یک واقعیتی است که در درون ما انرژی‌های ذخیره‌ای، چه انرژی مادی و چه انرژی روانی، وجود دارد که وقتی احساس کنیم خطری ما را تهدید می‌کند آن انرژی‌ها از حالت پتانسیل خارج می‌شوند و تبدیل به عامل حرکت می‌گردند. ما باید درک کنیم که با کمبود نیروهایی که داریم، چنین حالت اضطراری‌ای برای ما وجود دارد. اگر این احساس در ما پدید بیاید که واقعاً فرهنگ ما، ایدئولوژی ما، دین ما، نظام ما و انقلاب ما در معرض خطر است آن انرژی‌ها به کار می‌افتند و می‌توانیم از انرژی‌های ذخیره‌مان استفاده کنیم و کار بیشتری با کیفیت بهتر انجام دهیم.

تا وقتی آدم منتظر است که دیگران برای او کار کنند یا به او کمک کنند، همه انرژی خودش را به کار نمی‌گیرد؛ این یک حالت طبیعی در انسان است؛ اما آن‌جایی که از همه مأیوس شود و بداند باید خودش کار کند و احساس خطر هم داشته باشد، همان‌جا تمام انرژی‌اش را به کار می‌گیرد و موفق هم خواهد شد.

یک داستان معروف هست که همه شما شنیده‌اید و در کتاب‌های مدرسه‌ای قدیم بود که چند پرنده در یک کشتزار لانه ساخته بودند. روزها بچه‌ها در کشتزار می‌ماندند و پدر و مادر این‌ها به اطراف می‌رفتند و دانه جمع می‌کردند و برای بچه‌هایشان می‌آوردند. شب که مادر می‌آمد می‌پرسید که چه خبر دارید؟! یک روز بچه‌ها تعریف کردند که شما که امروز رفتید این کشاورز آمده بود و می‌گفت این گندم‌ها رسیده و دیگر باید آن‌ها را درو کنیم. بنا شد که بروند همسایه‌ها را خبر کنند و فردا بیایند و با کمک آن‌ها درو را شروع کنند. مادر گفت خیالتان راحت باشد! فردا اینجا درو نخواهد شد! اتفاقاً همین‌طور هم شد و خبری نشد.

باز شب بعد آمد و بچه‌ها برای آن‌ها تعریف کردند که کشاورز آمد و گفت همسایه‌ها به ما کمک نکردند ولی فردا از خویش و قوم‌هایمان، از برادر و پسرخاله و پسرعمو کمک می‌گیریم و می‌آییم گندم‌ها را درو می‌کنیم و فردا دیگر حتماً این کار را خواهیم کرد. باز مادر به بچه‌ها گفت خیالتان راحت باشد! فردا هم اینجا درو نخواهد شد!

شب سوم آمد و مادر از بچه‌ها پرسید امروز چه خبر بود؟! بچه‌ها گفتند امروز کشاورز با پسرش آمد، داس‌ها را آورده بودند و گفتند حالا که هیچ کس به کمک ما نیامد فردا خودمان اقدام به درو خواهیم کرد. مادر به جوجه‌ها گفت فردا صبح باید از اینجا برویم، اینجا دیگر جای ما نیست؛ چون دیگر دهقان از کمک دیگران ناامید شده و خودش آستین‌ها را بالا زده، حتماً اقدام خواهد کرد.

این یک افسانه است اما بر یک حقیقت روان‌شناختی استوار است. آن‌وقتی که آدم به کار دیگران امید دارد، نیروی خودش را به کار نمی‌گیرد و آن را ذخیره می‌کند. تعبیر روان‌شناختی‌اش این است که نیروی خود را ذخیره می‌کند ولی تعبیر عامیانه‌ای که بنده عرض می‌کنم این است که تنبلی می‌کند؛ اما وقتی احساس خطر کرد و امیدی هم به جایی نداشت، آن‌وقت همه نیرویش را به کار می‌گیرد.

نصرت الهی؛ تنها شرط پیروزی

ما باید درک کنیم که در چنین موقعیتی هستیم. واقعاً خطری برای اسلام و نظام اسلامی وجود دارد. البته برای دشمنان باید شعار بدهیم که هیچ خطری نیست و موقعیت ما تثبیت شده است و هیچ‌گاه کوچکترین لکه‌ای بر دامن ما نخواهد نشست. این شعارها برای دشمنان سر جای خودش؛ اما ما باید بدانیم که هیچ جامعه‌ای در هیچ حالی از خطر مصونیت پیدا نخواهد کرد مگر اینکه لیاقت خودش را اثبات کند و از خدا یاری بخواهد وگرنه همیشه در معرض خطر خواهد بود.

شروط بهره‌مندی از نصرت پایدار الهی

أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ... الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَر.[2] ِ

آیه شریفه‌ای که تلاوت کردم دنباله آیات تشریع جهاد است. این آیات را در طول این هشت سال جنگ زیاد شنیده‌اید و گفته‌اید و خوانده‌اید و بحث کرده‌اید. می‌فرماید هر کس که خداوند متعال را نصرت و یاری کند، خداوند متعال نیز او را یاری خواهد کرد؛ اما آن کسانی که نصرت خدا می‌کنند چه کسانی هستند؟!

در مقام ادعا، اینکه همه ما ناصر خدا، ناصر دین خدا و ناصر ولیّ خدا هستیم ادعایش آسان است اما خدا نشانه‌هایی برای ناصران خود در اینجا معرفی کرده که با موقعیت فعلی ما تناسب دارد و باید به آن‌ها اهمیت زیادی بدهیم.

ما آن‌وقتی که جنگ بود باید می‌گفتیم وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ. ما باید مردم را به نصرت خدا و شرکت در جنگ و جهاد دعوت می‌کردیم به امید اینکه خدا نصرت کند و پیروزی مرحمت فرماید. البته خدا هم نصرت‌هایی کرد و پیروزی‌هایی عطا فرمود که نه‌فقط ما، بلکه آن کسانی که دست‌اندرکار بودند، خودشان هم انتظار بسیاری از آن نصرت‌ها را نداشتند.

اما خدا می‌فرماید ما کسانی را نصرت می‌کنیم که آن‌وقتی که در جنگ پیروز شدند، از جنگ فراغت پیدا کردند، بر جامعه‌ای تسلط یافتند، تمکّن پیدا کردند، موقعیت آن‌ها تثبیت شد و به بازسازی پرداختند این صفات را داشته باشند و برنامه آن‌ها این سه چیز باشد؛

الف) اقامه نماز و تلاش در جهت تقویت رابطه خود و دیگران با خداوند متعال

الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ؛ اولین برنامه، تقویت رابطه با خداست. در موقعی که آدم مشغول فعالیت‌های شدیدی هست و بهترین نمونه آن در موقع جنگ است، تمام همّ و تلاش فرماندهان، طراحان، مسئولان و بالاخره رده‌های پایین در این است که چگونه تدارکات را تهیه کنند، چگونه عملیات را طراحی کنند، چگونه سازوبرگ جنگی تهیه کنند و از چه تکنیک‌هایی استفاده کنند تا در جنگ پیروز شوند. عمده توجه، معطوف به پیروزی است. طبیعی هم هست، نمی‌شود کسی را ملامت کرد. البته مؤمنین در حال جنگ و در سخت‌ترین شرایط هم از خدا غافل نیستند بلکه یاد خدا مایه فعالیت و پیروزی‌شان است ولی آن‌چنان‌که می‌بایست نمی‌توانند در تقویت رابطه قلبی با خدا و گسترش این روابط در سطح جامعه ممحّض شوند؛ ولی وقتی جنگ پایان یافت و از فعالیت‌های جنگی احساس آرامش و فراغت کردند باید تمام نیرویشان را در درجه اول صرف تقویت رابطه خود و دیگران با خداوند متعال بکنند.

مگر این جنگ‌ها برای این نبود که نظام اسلامی برقرار شود؟! مگر برای این نبود که خدا در زمین پرستش شود و بت‌ها و معبودهای دیگر سرنگون شوند؟! مگر عشق به خدا نبود که جوان‌های ما را به جان‌فشانی‌ها می‌کشاند؟! چگونه است که حالا که پیروز شدند آن عشق‌ها فروکش کرده و دیگر آن جلوه‌ها را ندارد؟! کسانی که ناصر خدا هستند، بعد از پیروزی جنگ باید فرصت را مغتنم بشمارند و روابط خودشان را با خدا در عبادات تجلی بدهند و نه‌تنها خودشان در جامعه اقامه نماز کنند بلکه مردم دیگر را هم دعوت کنند و کاری کنند که توجه آن‌ها به خدا زیاد شود.

ب) تصحیح روابط اجتماعی و رسیدگی به قشرهای محروم

دوم؛ وَآتَوُا الزَّكَاةَ. بعد از تقویت رابطه شخص با خدا باید به تصحیح روابط اجتماعی و رسیدگی به قشرهای محروم پرداخت. آن کسانی که خدا را می‌پرستند باید دلشان برای آن بندگان خدا که محرومیت کشیده‌اند بسوزد؛ بنابراین بعد از تقویت رابطه با خدا، برنامه دوم تصحیح روابط با انسان‌های دیگر به‌خصوص در بعد اقتصادی و کمک کردن به مظلومان و محرومان است.

نه اقامه صلاة با شعار و بانگ و فریاد و اذان و اقامه و این حرف‌ها درست می‌شود و نه ایتاء زکات با شعارهای اقتصادی و سیاسی حل می‌شود. هم اقامه نماز باید از عمق جان باشد و دل عشق به خدا داشته باشد و هم اجرای برنامه‌های صحیح اقتصادی باید از نهایت دلسوزی و فداکاری فرد فرد مردم سرچشمه بگیرد. نه اینکه انسان به اسم دفاع از محرومان، به فکر پر کردن جیب خودش و یاران و همکاران خودش بیفتد و این شعار را بهانه و چماقی برای کوبیدن دیگران و بهانه‌ای برای اینکه جیب خودش را پر کند و به خیال خودش، آینده خودش را تأمین کند قرار دهد. خدا از این فریب‌های انسان‌ها فریب نمی‌خورد و مشکل کار ما هم همین است!

آزمون صداقت در میدان ایمان و خدمت

این نکته را هم به خاطر بسپارید که خدا فریب نمی‌خورد. ما در زندگی با انسان‌هایی سروکار داریم که خواه‌ناخواه در گوشه و کنار و در ابعاد مختلف، یک جایی می‌شود آن‌ها را فریب داد. گاهی در معامله می‌شود آن‌ها را فریب داد و گاهی در تظاهر به دین و انقلاب می‌شود دیگران را فریب داد. اینکه آدم یک ظاهری بسازد، یک رفتار اسلامی از خودش نشان بدهد و یک شعارهای انقلابی بدهد و دیگران فریب بخورند این‌ها ممکن است. اتفاقاً کم هم نیست، همیشه هم بوده و بعداً هم خواهد بود؛ اما آنجا که سروکار ما با خداست باید این را باید بدانیم که دیگر کلاه سر خدا نمی‌رود.

اگر ما با آراستن ظاهر خودمان دیگران را فریب دادیم و وانمود کردیم که طرفدار اسلام و انقلاب هستیم این کلاه را نمی‌توان بر سر خدا گذاشت. او از باطن ما آگاه است. او حتی بیش از خود ما از عمق دل ما خبر دارد. او هر نگاه خائنانه‌ای را می‌شناسد و به هر خطوری که در دل می‌گذرد پیش از آن، هنگام آن و پس از آن آگاه هست.

ما باید بیشتر در نیّات، افکار و انگیزه‌های خود تأمل کنیم؛ ببینیم واقعاً هدف ما از این فعالیت‌ها چیست و چه بوده است. شعارهایی که سر می‌دهیم، ادعاهایی که درباره حمایت از مستضعفان و محرومان می‌کنیم آیا واقعاً از سر دلسوزی برای مظلومان است یا صرفاً یک راهی است برای اینکه باند سیاسی خودمان را پیش ببریم و سر دیگران کلاه بگذاریم؟! اگر نیت‌مان فریفتن مردم باشد، باید بدانیم که این راه سرانجامی ندارد. پیش از آنکه بخواهیم خدا را فریب دهیم، خودمان را فریب داده‌ایم. چنان‌که قرآن می‌فرماید يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ؛[3] می‌پندارند که خدا را فریب می‌دهند، در حالی که خداست که آنان را فریب می‌دهد. همچنین می‌فرماید وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ‌.[4]

ما باید صادقانه به انجام این وظایف بپردازیم؛ چه در تقویت رابطه‌مان با خدا و چه در تقویت رابطه‌مان با انسان‌ها و بندگان خدا دلمان واقعاً باید برای محرومان بسوزد و هر اندازه که می‌توانیم برای بهبود وضع آن‌ها تلاش کنیم. اولین نشانه آن هم در زندگی خود ما ظاهر خواهد شد. اولین قدم این است که هرکسی در همان محدوده زندگی خودش با همان درآمد کمی که دارد یک بخشی را برای فقرایی که از او محروم‌تر هستند کنار بگذارد. درست است که وضع زندگی سخت است، گرانی هست، تورّم هست، حقوق هیچ کارمندی جوابگوی هزینه‌های زندگی‌اش نیست اما خدا دوست دارد که ما در هنگام تنگدستی هم فکر دیگران باشیم. صدقه‌ای که یک انسان فقیر می‌دهد ارزش آن بسیار بیشتر از صدقه‌ای است که یک انسان توانمند می‌دهد. کمکی که به همسایه، به خویشاوند فقیر یا به یک بیچاره درمانده می‌کنید، درحالی‌که خودتان نیز نیازمند هستید، در آن صورت بسیار ارزشمند است و با چنین روحیه‌ای می‌توانیم تلاش کنیم که دیگران را نیز وادار کنیم حق مظلومان را ادا کنند؛ اما اگر خود ما این اصل را رعایت نکنیم و در همان حدی که برایمان میسر است به فکر فقرا، به فکر ارحام فقیر، به فکر همسایگان فقیر یا فقرایی که می‌شناسیم نباشیم، آن وقت آیا راست می‌گوییم که طرفدار مظلوم و محروم هستیم؟! آیا در آن صورت خدا هم از ما می‌پذیرد؟!

ما باید صداقت داشته باشیم و راست بگوییم و فریبکاری و دروغ را کنار بگذاریم. اگر خدعه در جنگ مطلوب است خدعه برای مؤمنین به‌هیچ‌وجه مطلوب نیست. اگر مبالغه و اغراق در مقابل دشمن صحیح است، در مقابل مردم زحمتکش، رنجدیده و محروم خود جامعه مطلوب نیست.

ج) امر به معروف و نهی از منکر

و بالاخره وظیفه بعد وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ. وقتی رابطه خودتان را با خدا درست کردید، رابطه خودتان با مردم را هم در آن محدوده‌ای که مربوط به وظایف شخصی خودتان است آن را هم درست کردید، نوبت می‌رسد به اینکه دیگران را وادار کنید به اینکه به وظایفشان عمل کنند. اگر کسانی کار نابجا و نادرستی انجام می‌دهند از آن‌ها انتقاد کنید و جلوگیری کنید و این را وظیفه خودتان بدانید.

بعضی کارها، بعضی سخنان و بعضی حرکت‌ها بود که در موقع جنگ صحیح نبود. ما یک امر مهمی در پیش داشتیم که باید از همه چیز دیگر صرف‌نظر می‌کردیم برای اینکه وظیفه خودمان را در مقابل خداوند متعال و دفاع از مرزهای میهن اسلامی عمل کنیم. آنجا به خاطر مصالح بالاتر، خیلی چیزها را باید ندیده می‌گرفتیم و سکوت می‌کردیم ولی حالا دیگر آن دوران نیست و مسلمان‌ها باید نسبت به همدیگر احساس مسئولیت داشته باشند و باید از همدیگر انتقاد کنند. البته انتقاد صحیح، به صورت عاقلانه، بر اساس اخلاق اسلامی و بالاتر از همه با انگیزه الهی؛ نه انتقاد برای اینکه قدرت را از دست دیگری بگیرم و خودم صاحب قدرت شوم. این جنگ سر دنیاست، این تکالب علی الدنیاست.[5] اگر انتقاد صحیحی هم باشد باید با انگیزه الهی باشد.

آیا نصرت الهی کم شده است؟!

خلاصه این عرایض این بود که ما باید اول به اصلاح خودمان بپردازیم. هر فردی اول خودش را اصلاح کند و بعد درصدد اصلاح گروه، ارگان و یا نهادی که به آن وابسته است بربیاید. اگر این کار را کردیم امید اینکه باز هم خدا ما را یاری کند هست. خدای جنگ و خدای صلح یکی است؛ خدای جبهه و خدای دانشگاه و بازار یکی است. اگر ما رزمنده مخلص بودیم در جبهه پیروز می‌شویم و مورد عنایت خدا قرار می‌گیریم و در دانشگاه و بازار و مزرعه و کارگاه هم موفق می‌شویم اما اگر آن اخلاص نبود نصرت خدا هم کاهش پیدا می‌کند. اگر فکر می‌کنید در بعضی از صحنه‌های گذشته، آن نصرتی که انتظار داشتید نصیبتان نشده است علت آن را باید در همین آیه بعدی جستجو کنید. اگر نصرت الهی کم بوده برای این بوده که آن کسانی که ادعای نصرت الهی می‌کردند صددرصد راست نمی‌گفتند و در نیتشان شائبه وجود داشت و ازجمله کسانی که الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ نبودند. اگر این‌گونه بودند خدا حتماً بیش از آنچه آن‌ها را یاری کرد آن‌ها را یاری می‌کرد. اگر کمبودی هست نقص از ماست. در لطف خدا هیچ بخلی نیست.

وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ؛[6] درواقع ما بسیار بیش از این استحقاق گوشمالی داشتیم اما خدا بسیاری از خطاها را نادیده گرفت و از سر لطف خودش از آن‌ها گذشت. باز هم باید بدانیم که خدا همان خداست و سنّت‌های الهی همان سنّت‌هاست. سر خدا کلاه نمی‌رود. اگر با خدا روراست باشیم و وظیفه‌مان را انجام بدهیم خدا هم به ما کمک خواهد کرد. اگر فکر تظاهر، ریاکاری، فریب دادن دیگران و فریبکاری با خدا و اولیاء خدا باشیم این عاقبت ندارد؛ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ!

استفاده صحیح از ظرفیت‌ها؛ عامل موفقیت نمونه‌های اثربخش در عرصه تبلیغ

یک نکته کوچک دیگر هم عرض کنم و دیگر رفع زحمت کنم؛ خیلی از برادرها از کمبود نیروهای تبلیغی و ارشادی گله دارند. حق هم دارند؛ اما بر اساس همان اصلی که عرض کردم باید در این موقعیت، کیفیت را جانشین کمّیت کرد. اگر سعی کنیم همین نیروهایی که داریم را درست به کار بگیریم و کیفیت را بالا ببریم نتایج مطلوبی خواهد داشت و این تنها یک شعار نیست. بد نیست از برخی برادران بزرگوار شما که برخی‌شان شهید شده‌اند و برخی هنوز در میان ما هستند یادی کنیم. این‌ها می‌توانند الگوی رفتار ما باشند.

الف) صفا و معنویت شهید میثمی

همه شما حتماً مرحوم شهید میثمی را می‌شناختید. آیا ایشان نیروی خارق‌العاده‌ای داشتند؟! آیا معلومات فوق‌العاده‌ای داشتند؟! آیا تحصیلات زیادی کرده بودند؟! البته ایشان تحصیلات خوبی داشتند و مردی فاضل و کارآمد بودند اما در معلومات و کارهای ایشان فوق‌العادگی خاصی نبود. بااین‌حال، همه می‌دانید که جای ایشان پر نشد و بعد از ایشان هم پر نخواهد شد. کارهایی که ایشان می‌کردند را کس دیگری نکرد. ایشان بیش‌تر از یک طلبه نبودند. ایشان چه داشتند که ما نداریم؟! تا آنجا که بنده شناخت دارم و با خودم مقایسه می‌کنم، می‌بینم صداقتی که ایشان داشتند را من ندارم. ایشان آنچه می‌گفتند، راست بود. چیزی را می‌گفتند که به آن باور داشتند و همان را هم عمل می‌کردند. دیگران هم چون می‌دیدند ایشان بازی نمی‌کنند این بود که شیفته‌ ایشان می‌شدند و تحت تأثیر ایشان قرار می‌گرفتند. آن صفا و معنویت ایشان بود که دل‌ها را تسخیر می‌کرد. خداوند ان‌شاءالله درجات این شهید بزرگوار و سایر شهدا را متعالی کند و با آن‌ها را شهدای کربلا محشور فرماید.

ب) اخلاص، پاکی و صداقت حجةالاسلام ابوترابی

یک نمونه زنده را هم عرض کنم؛ برادران اسیری که از عراق برگشته‌اند حتماً برای شما تعریف کرده‌اند و شما بیشتر از ما خبر دارید. در طول این هشت سال، یک روحانی به نام آقای ابوترابی در اردوگاه‌های عراق حضور داشتند. اینکه ایشان چقدر شکنجه دیده‌اند و چقدر در سلول‌ها اذیت شده‌اند این‌ها بماند؛ اما ایشان آن‌چنان تأثیر گزار بوده‌اند که هم سنگدل‌ترین نیروهای بعثی و هم تمام اسرای ایرانی را با وجود پراکندگی‌شان در شهرها و اردوگاه‌های مختلف تحت تأثیر قرار داده‌اند. رفتار ایشان باعث شد که دولت عراق مجبور شود ایشان را از همه اردوگاه‌ها خارج کند. حضور ایشان باعث شد برادران، هم روحیه پیدا کنند، هم جهات معنوی‌شان تقویت شود و هم بینش سیاسی و اجتماعی‌شان رشد کند. کسانی که کم‌وبیش با ایشان سروکار داشته‌اند آن‌چنان شیفته‌ ایشان شده‌اند که عاشقانه از ایشان سخن می‌گویند.

شنیده‌ام بعضی از این اسرایی که برگشته‌اند پیشنهاد کرده‌اند که وقتی ایشان آزاد شوند، بدون چون‌وچرا و بدون هیچ قید و شرطی باید رئیس‌جمهور شوند! آن‌چنان لیاقت و پاکی‌ای در این مرد دیده بودند که چنین توقعی در دل‌شان شکل گرفته است. گفته‌اند اگر مردم قدر این شخص را بدانند باید برای استقبال ایشان مراسمی شبیه مراسم امام برگزار کنند! من نمی‌گویم این فکر درست است یا غلط؛ فقط می‌گویم ببینید یک طلبه چه کرده است که در طول هشت سال، چنین روحیه‌ای را در دل اسرای عراقی پدید آورده است! آیا فکر می‌کنید ایشان سحر و افسون بلد هستند؟! این هیچ چیز نیست جز اخلاص، پاکی و صداقت.

من و شما هم باید از ایشان یاد بگیریم. ما شاید مثل ایشان نشویم اما می‌توانیم به ایشان نزدیک شویم و به ایشان شباهت پیدا کنیم. از امروز تصمیم بگیریم هر قدمی که برمی‌داریم خالصانه‌تر از دیروزمان باشد. کمی هوای نفس و دلخواه را کنار بگذاریم و ببینیم آیا آن‌وقت کارها بهتر می‌شود یا نه؟!

پس نکته آخری که در این عرایض تصدیع‌آورم بر آن تأکید می‌کنم این است که سعی کنیم کیفیت کار را بالا ببریم و آن، زمانی ممکن است که درون خودمان تغییر کند، آلودگی‌های روحی از ما زدوده شود و دل‌مان برای خدا پاک شود. آن‌وقت است که می‌بینیم یک نفر، کار ده‌ها و صدها و حتی گاهی کار هزاران نفر را انجام می‌دهد.

پروردگارا! تو را به مقام امیرالمؤمنین‌‌صلوات‌‌الله‌‌عليه، امام محمدتقی و سایر ائمه اطهار و به مقام حضرت ثامن‌الحجج سوگند می‌دهیم گناهان ما را بیامرز!

ما را به اشتباهات خودمان واقف بفرما!

ما را در راه انجام وظایف موفق‌تر بدار!

سایه بلندپایه امام را بر سر ما مستدام بدار!

قلب مقدس ولی عصرارواحنافداه را از ما راضی بفرما!

ما را مشمول دعاهای آن حضرت قرار بده!

عاقبت ما را ختم به خیر بفرما!

والسلام علیکم ورحمةالله


[1]. وسائل الشيعة، ج ۱۱، ص ۱۰۲.

[2]. حج، 39-41.

[3]. نساء، 142.

[4]. آل‌عمران، 54.

[5]. به معنای حرص و هجوم بی‌حدومرز انسان‌ها به‌سوی دنیا و مظاهر دنیوی.

[6]. شوری، 30.