بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقديم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام صلواتى اهدا بفرماييد.
تشریففرمایی برادران و خواهران ارجمند را به اين مؤسسه كه به نام مبارک حضرت امامرضواناللهعلیه مزين شده است خوشآمد عرض مىكنم. اميدوارم خداوند متعال همه شما را از ياران واقعى امام زمانعجلاللهفرجهالشریف قرار دهد و به همه ما توفيق خدمتگزارى به اسلام، به نظام مقدس اسلامى و به مسلمانان محروم و مستضعف جهان را مرحمت فرماید.
امروزه ما شاهد دگرگونىهاى فراوانى در عالم هستيم كه بسيارى از آنها حتى براى متخصصان هم قابل پيشبينى نيست. تحولاتی كه در گذشته نیازمند زمانهای طولانى و گاه قرنها بودند، در عصر ما با سرعت و شتابی عجيب رخ میدهند. همانگونه که پیشرفت صنعت موجب شتاب در حرکتهای مکانیکی شده و جابهجاییها را با سرعتی غیرقابل مقایسه با گذشته ممکن ساخته است، تحولات اجتماعی و فرهنگی نیز با همین شتاب در حال وقوع هستند. برای نمونه، سفری مانند سفر حج که در گذشته حدود یک سال به طول میانجامید و با شتر انجام میشد، امروز تنها در عرض سه ساعت از کشور ما قابل انجام است؛ یک سال کجا و سه ساعت کجا؟!
تحولات روحی، اجتماعی و معنوی نیز سرعتی مشابه و متناسب با تحولات فنی و صنعتی پیدا کردهاند. همانگونه که سرعت در وسایل حملونقل، منافعی را در بر دارد و البته خطراتی را هم به همراه دارد، در این عرصه نیز همینگونه است. منافع آن روشن است؛ بهجای اینکه فردی یک سال از کار و زندگیاش دست بکشد تا بتواند به سفر حج برود، امروز در عرض چند روز مقدمات سفر را فراهم میکند و ظرف چند ساعت حرکت انجام میگیرد و میتواند از باقی وقت خود برای امور دیگر زندگی و عبادات بهره ببرد؛ اما در مقابل اگر خطری پیش بیاید با خطر شترسواری قابل مقایسه نیست؛ مثلاً هواپیمایی که از جنوب توسط آمریکا هدف قرار میگیرد صدها نفر یکجا به شهادت میرسند. این با حادثهای مثل افتادن یک شتر یا آسیب دیدن آن که تنها صاحبش متضرر میشود بسیار تفاوت دارد. همانگونه که منافع افزایش یافتهاند خطرها نیز شدت پیدا کردهاند. از سوی دیگر نوجوانی ۱۳ ساله در آغاز نوجوانی که شاید هنوز به سن تکلیف هم نرسیده باشد مراحلی را طی میکند که عرفای بزرگ باید در طول دهها سال ریاضت به آن برسند. چنانکه امامرضواناللهعلیه فرمودند: «رهبر ما آن نوجوان سیزدهساله است.» این نمادی از سرعتی است که در تحولات روحی و معنوی پدید آمده است.
از آن طرف سقوطهایی که گاه رخ میدهد نیز بسیار خطرناک است. ممکن است کسانی شصت یا هفتاد سال در مسیری که بهظاهر راهی صحیح بوده حرکت کرده باشند، مورد توجه قرار گرفته باشند و مردم به آنها ارادت داشته باشند اما ناگهان سقوط کنند؛ مانند کسی که یکباره از قله کوه سقوط میکند و دیگر چیزی از او باقی نمیماند و متلاشی میشود. این یعنی زندگی بسیار حساس شده و ارزش عمر بهشدت بالا رفته است. کاری که انسان در گذشته باید در طول ۳۰۰ سال انجام میداد، امروز در ظرف ۳۰ سال یا حتی کمتر میتواند به انجام برساند. از سوی دیگر خطری که ممکن بود در طول ۳۰۰ سال پیش بیاید اکنون در ۳۰ سال یا کمتر رخ میدهد. این حساسیت زندگی است و ما در چنین دوران خاصی به سر میبریم؛ دورانی که در آن میتوانیم با سرعت، تحول و تکامل پیدا کنیم و مراتب کمال را طی کنیم اما اگر کسی در معرض سقوط قرار بگیرد ممکن است در مدت کوتاهی منحرف و ساقط شود.
حال پرسش این است که چه باید کرد تا از این شرایط خاص که در زمان ما پدید آمده و البته در اصل، نعمتی بزرگ از سوی خداوند است که میتوانیم در فرصت کوتاهی مسیر طولانی را طی کنیم و ره صد ساله را یکشبه بپیماییم بهدرستی بهره ببریم؟! این نعمت بسیار بزرگی است اما در مقابل، احتمال خطر نیز به همان اندازه شدید شده است. چه کنیم تا بتوانیم از این نعمتهای الهی بهدرستی استفاده کنیم، به حرکت تکاملیمان سرعت ببخشیم و از سقوط و لغزشها در امان بمانیم؟! مخصوصاً با توجه به اینکه در همین دوران کوتاه پس از انقلاب، نمونههای عجیبی از هر دو سوی ماجرا دیدهایم؛ هم کسانی را دیدهایم که مراحل مهمی از تکامل را پیمودهاند و هم با چشم خود افرادی را شاهد بودهایم که مردم به آنها امید بسته بودند تا برای انقلاب و اسلام خدمت کنند اما به بدترین بلا برای جامعه تبدیل شدند و آسیبی که از ناحیه این افراد به اسلام و انقلاب وارد میشود از آسیب دشمنان بیشتر است؛ چراکه تا اینها نباشند دشمنان نمیتوانند در داخل کشور نفوذ کنند. حتی اگر دشمنان بخواهند کاری انجام دهند باید از طریق همین افراد اقدام کنند.
حال چه باید کرد تا بتوانیم از این فرصتها به بهترین شکل استفاده کنیم، در مسیر تکامل پیش برویم و از این خطرها مصون بمانیم و دستکم خودمان عامل فساد و خطر برای جامعه نشویم و اگر خدمت نمیکنیم، لااقل ضرر نزنیم؟!
برای مصون ماندن از این خطرها و موفق شدن در چنین سیرهای سریع و شتابان تکاملی، باید بیشازپیش به فلسفه زندگی توجه کنیم؛ یعنی اصلاً باید بدانیم برای چه آفریده شدهایم، هدفمان از زندگی چیست، دنبال چه میگردیم و باید دنبال چه باشیم؟
اکنون فرصت نیست که این بحث را مفصل مطرح کنم اما اجمالاً باید گفت که در آغاز، منشأ حرکتها و فعالیتهای انسان خواستههای غریزی است. از لحظه تولد، وقتی نوزاد را نگاه میکنیم، آنچه باعث حرکت و فعالیت او میشود نیازهای طبیعی است؛ از همان روز اول، احساس گرسنگی، درد و ناراحتی، نوزاد را به جنبوجوش و واکنش وامیدارد. وقتی کمی آگاهی بیشتری پیدا کرد و چیزهای بهتری را فهمید خودش به حرکت درمیآید؛ اما از این حرکت به دنبال چیست؟! چه عاملی او را وادار به تلاش و فعالیت میکند؟! همان عوامل غریزی؛ یعنی هنوز به مرحلهای نرسیده است که بیندیشد چه باید بکند و مصلحت در چیست.
این گرایشها همانگونه که در انسان تکامل پیدا میکند و هرروز خواستههای تازهای در وجود او شکل میگیرد، بهطور طبیعی مهار زندگی انسان را در دست میگیرد تا آنکه انسان به دوران جوانی میرسد، جایی که غریزهای نیرومند و سرکش در انسان بروز میکند و سایر غرایز را تحت تأثیر خود قرار میدهد و انسان احساس نیازی میکند و برای ارضای آن به حرکت درمیآید. حتی فعالیتهای اجتماعی نیز در پرتو همین عامل شکل میگیرد؛ مثلاً به این فکر میافتد که در آینده همسر دلخواهی داشته باشد و برای رسیدن به آن همسر باید پول، مدرک و موقعیت اجتماعی داشته باشد. پس درس میخواند تا مدرک بگیرد، تا بتواند با دختری که دوست دارد، یا دختری با پسری که دوست دارد، ازدواج کند. این شکل طبیعی زندگی انسانهاست در هر قوم، نژاد و منطقهای که باشند.
اما آیا باید همینطور باشیم؟! یعنی همانگونه که از کودکی، عامل محرک زندگیمان غرایزی است که میان ما و حیوانات مشترک است ازجمله خوردن، خوابیدن، استراحت کردن، پرهیز از سرما و گرما، جفتگیری و زندگی مشترک، آیا انسان فقط برای همینها آفریده شده است؟! آیا مسئلهای فراتر از اینها وجود ندارد؟! آیا هدف اصلی چیز دیگری نیست؟!
ما که الحمدلله مسلمان هستیم و بهویژه شیعه هستیم و با سیره اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين آشنا شدهایم و از معارف و فرمایشات ایشان بهره بردهایم، میدانیم که انسان فقط همین شکم و اطراف آن نیست. انسان دارای روحی الهی و کمالاتی معنوی است. اینها ویژگیهای حقیقی انسان هستند. آنچه مربوط به امور حیوانی است نیازهایی هستند که باید رفع شوند تا زندگی این جهانی سامان بگیرد؛ بخوریم تا زنده بمانیم، خانواده تشکیل بدهیم تا نسل انسان باقی بماند. اینها تدبیرهای الهی هستند برای اینکه بتوانیم در این دنیا حضور داشته باشیم؛ اما حضورمان برای چه؟! از سرما و گرما محفوظ بمانیم تا زنده بمانیم؛ خب، زنده بمانیم که چه بشود؟!
ما اجمالاً معتقدیم که پس از این عالم، عالمی دیگر وجود دارد و حسابوکتابی در کار است و اعمالی که انسان در این دنیا انجام میدهد موجب ثواب یا عقاب در آن عالم میشود؛ بنابراین باید بهگونهای زندگی کنیم که مطابق با دستورات دین باشد، حلال و حرام را بشناسیم و رعایت کنیم تا در زندگی ابدی و در عالم آخرت سعادتمند باشیم.
همه ما کموبیش اینها را میدانیم اما حقیقت این است که در مقام عمل، کارایی این شناختها و اعتقادات متفاوت است. حتی بندهای که اکنون این سخنان را برای شما بیان میکنم و چهبسا بارها خدمتتان رسیده باشم و مطالبی مشابه گفته باشم یا بزرگان فرموده باشند، وقتی نوبت به عمل میرسد، باز همان نیازهای غریزی هستند که من را به سوی یک رفتار خاص سوق میدهند. فراموش میکنم که باید ببینم چه بگویم که رضایت خدا در آن باشد، چه رفتاری داشته باشم که وظیفهام را انجام داده باشم و چگونه عمل کنم که در آخرت گرفتار نشوم.
آنچه انسان را در لحظه عمل، به حرکت وامیدارد اغلب همان نیازهای طبیعی یا شبهطبیعی هستند؛ مثل میل به مقام، شهرت، محبوبیت و امثال آن. البته همه اینگونه نیستند؛ من با خودم مقایسه میکنم و عرض میکنم. برخی افراد هستند که گویی در این دنیا هیچ نیازی ندارند و هیچ دلبستگیای به چیزی ندارند. از صبح که بیدار میشوند تا شب که میخوابند تنها فکرشان این است که خدا از آنها چه میخواهد.
حتی شنیدهایم - اگرچه خودمان چنین نیستیم و این بحثی جداست- که برخی افراد حتی در خواب هم به فکر عبادت هستند. خوابشان مانند خواب ما نیست که شب بخوابیم و صبح بیدار شویم و ندانیم چگونه گذشت؛ دل آنها در خواب نیز بیدار است. گفته شده و در مورد پیامبر و ائمه اطهارصلواتاللهعليهماجمعين سند قطعی داریم که در خواب نیز به کمالاتی میرسند. حتی درباره برخی اصحاب و شاگردان این مکتب نیز نقل شده که گاه در حال خواب، کمالاتی برای آنها حاصل میشود که از زمان بیداریشان بیشتر است.
البته آنها پیشکش، ما در آن کلاس نیستیم اما بههرحال کسانی هستند که از صبح تا شب فکرشان دائماً این است که وظیفهشان چیست و خدا چه از آنها میخواهد. برای آنها فرقی نمیکند که در سرما باشند یا گرما، در راحتی یا سختی، در جنگ یا صلح، در زندان یا بر تخت فرماندهی؛ برای آنها هیچ تفاوتی نمیکند.
ما اگر در هر چیز شک کنیم، در وجود چنین انسانهایی نمیتوان تردید داشت. هر کس کمترین آشناییای با زندگی حضرت امامرضواناللهعلیه داشته باشد، نمونهای روشن از این حقیقت را در وجود ایشان میبیند. آنهایی که نزدیکتر بودهاند، بیشتر دیدهاند؛ و کسانی که ایشان را درک نکردهاند، ازاینجهت دچار غبن هستند؛ اما میتوانند با مطالعه آنچه درباره ایشان نوشته و نقل شده و همچنین با شناخت جانشین شایسته ایشان، زندگی، ویژگیها، رفتار، برنامهها، انگیزهها و اخلاقشان را بهتر بشناسند. اینها نمونههای تربیتشدگان دستگاه دین هستند. دین چنین انسانهایی را میخواهد تربیت کند.
بنده مثلاً ممکن است در خانهمان از یک سوسک بترسم، چه برسد به عقرب یا مار؛ اما شخصیتی مثل امامرضواناللهعلیه قسم میخورد که در عمرش از هیچ چیز نترسیده است! گفتن و شنیدن این حرف آسان است اما وقتی نیمهشب به خانه ایشان یورش بردند، در را شکستند، ایشان را گرفتند و بردند درحالیکه معلوم نبود به کجا میبرند و چه قصدی دارند، کسانی که این کار را میکردند از افسران بلندپایه ارتش و سرلشکر و سپهبد بودند. در همان مسیر، آنها میلرزیدند! امام با آرامش میفرمود: «چرا میلرزید؟» گفتند: «آقا! آخر معلوم نیست چه بشود!» و امام با طمأنینه پاسخ میدادند: «من وظیفهام را انجام میدهم، هر چه خدا بخواهد.»
ایشان از زمانی که در زندان قَیطَریه بودند تا وقتی که بالاترین قدرت جهانی را در اختیار داشتند و بر دلهای میلیونها بلکه میلیاردها انسان حکومت میکردند و حتی دشمنان ایشان تحت تأثیر ایشان بودند برای ایشان هیچ تفاوتی نمیکرد. فکر ایشان این بود که ببینند خدا از ایشان چه میخواهد. اگر روزی موفق به خدمت میشدند شب سر بر سجده شکر میگذاشتند و میگفتند «خدایا! تو این نعمت را به من دادی، توفیق انجام وظیفه را عطا کردی.» و اگر احساس میکردند که کوتاهی کردهاند گریه میکردند که «من نتوانستم وظیفهام را انجام دهم، مرا ببخش!»
این یک نوع انسان است. نوع دیگری هم هست که از کوچکترین چیزی میترسد و با یک پیشامد ناگوار، خود را میبازد؛ اگر همسر یا فرزندش بیمار شود، دستوپایش را گم میکند؛ اگر حادثهای رخ دهد یا انفجاری بشود، دیگر نمیداند کجای این عالم ایستاده است. آن هم یک نوع انسان است؛ و این هنر آفرینش خداست.
انسان موجودی است که میتواند با اراده خودش به مقامات انبیا و اولیا نزدیک شود و میتواند آنقدر سقوط کند که از هر حیوانی پستتر و ذلیلتر شود. چنانکه قرآن میفرماید: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ؛[1] أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ؛[2] فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ؛[3] و در جای دیگر میفرماید: مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ.[4]
بعضىها آدمها مثل سگ مىمانند، بعضىها مثل الاغ مىمانند؛ همین انسان میتواند خود را اینگونه پست کند و میتواند به اوج عظمت و عزت و کمال برسد. این استعداد حرکت دوسویه به سوی تعالی یا سقوط در من و شما نیز قرار داده شده است. اگر فهمیدیم برای چه آفریده شدهایم و باور کردیم که این زندگی لغو نیست و خدا ما را بیهوده نیافریده است: أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا؟![5] آیا فقط آفریده شدهایم که بخوریم و بخوابیم، پیر شویم، بیمار شویم و بمیریم؟! همین؟! این که کاری بیهوده است! اما اگر فهمیدیم که اینگونه نیست بلکه خدا ما را آفریده تا از مراتب پست حیوانی ترقی کنیم و به اوجی برسیم که فرشتگان خادم انسان شوند، آنوقت میتوانیم برنامهای صحیح برای زندگی داشته باشیم؛ برنامهای که شباهتی به امام خودمان، امام راحلرضواناللهعلیه پیدا کنیم؛ کسی که شبیه امام معصوم بود و تربیتشده خدا بود.
پس آنچه در مرحله اول برای ما ضرورت دارد و میتواند سرنوشت زندگیمان را تعیین کند، مسیر حرکتمان را مشخص سازد و آیندهمان را رقم بزند، این است که ابتدا برای خودمان روشن کنیم که اصلاً ما برای چه زنده هستیم و برای چه آفریده شدهایم؟!
کسانی که در اعماق دلشان باور دارند که زندگی یعنی خوشی و لذتبردن، طبیعی است که هر جا لذت با وظیفه شرعیشان ناسازگار باشد وظیفه را کنار میگذارند؛ چون هدفشان لذت بوده، نه بندگی. کسانی که واقعاً باور کرده باشند که انسان برای خوشگذرانی حیوانی آفریده نشده است کم هستند.
این غرایز، ضرورتهایی هستند که خداوند برای بقای زندگی دنیوی در وجود ما قرار داده است؛ اگر میل به خوردن و آشامیدن نبود، انسان از گرسنگی میمرد؛ اگر احساس گرسنگی نمیکرد، غذا نمیخورد و از بین میرفت؛ اگر میل جنسی نبود، نسل بشر منقرض میشد. خدا اینها را قرار داده تا زندگی این عالم برقرار بماند؛ اما زندگی برقرار باشد که چه بشود؟
انسانیت از همینجا آغاز میشود؛ از لحظهای که بفهمیم برای چه زندگی میکنیم و هدف از زندگی چیست. اگر فقط به فکر این باشیم که زنده بمانیم، بخوریم، بخوابیم، خانواده تشکیل بدهیم تا نسلمان باقی بماند، این همان زندگی حیوانی است. زندگی انسانی از زمانی آغاز میشود که با اندیشهای روشن، برای کل زندگی هدفی مشخص قائل شویم. ما اگر تشخیص دادیم که ما آفریده شدهایم تا به خدا نزدیک شویم و کمال ما در ارتباط با اوست، آنگاه هر چیزی که ما را به او نزدیکتر کند و هر راهی که سریعتر ما را به این هدف برساند برای ما مطلوبتر خواهد بود.
آن کسانی که دیدهاید و آنهایی که ندیدهاند اما شنیدهاند که در دوران هشت ساله دفاع مقدس، در پیشروی و خطشکنی، در حضور در جبهههای سخت، در خط مقدم، مسابقه میگذاشتند آنها دنبال چه بودند؟! من بارها گفتهام، شاید شما از من نشنیده باشید که من جوانهایی با سن کمتر از بیست سال را میشناسم که شبهای جمعه از تهران راه میافتادند و به جمکران میآمدند، آن زمان که جمکران هنوز اینقدر شناختهشده نبود و شب تا صبح احیا میگرفتند. نذر کرده بودند چهل شب جمعه بیایند احیا بگیرند تا شهید شوند! از تهران میآمدند، شب تا صبح احیا میگرفتند، چهل شب، برای اینکه به شهادت برسند! آنها چه چیزی از شهادت فهمیده بودند؟! نوری در دلشان تابیده بود که فهمیده بودند برای چه آفریده شدهاند. فهمیده بودند که کمالشان در این است که هر چه دارند را در طبق اخلاص بگذارند و در پیشگاه معبودشان تقدیم کنند. میگفتند: ما هر چه داریم، تقدیم راه تو؛ ما چیزی جز جان نداریم.
عشق به خدا و اولیای الهی آنچنان سرمستشان کرده بود که دست از پا نمیشناختند. شب عملیات، برای آنها شب عروسی بود. این از کجا پیدا میشود؟! از اینکه فهمیدهاند زندگی این عالم برای خوردن و خوابیدن نیست و برای چیز دیگری است. اینها ضرورتهای زندگی هستند و باید به حد ضرورت تأمین شوند اما هدف، چیز دیگری است.
خداوند متعال این دستگاه انبیا را با این همه عظمت و تفصیل آفریده است و انبیای الهی رنجهای فراوانی کشیدهاند که داستانهای برخی از آنها در قرآن آمده است. از میان ۱۲۴ هزار پیامبر، حدود ۲۴ نفرشان نام و داستانشان در قرآن ذکر شده است اما بقیه آنها هم همان راه را رفتهاند. یکی از آنها حضرت نوح بود که أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا؛[6] یعنی ۹۵۰ سال، مردم را به پرستش خدای یگانه دعوت میکرد اما مردم گوش نمیدادند. بااینحال، ایشان خسته نمیشد، مأیوس نمیگشت و همچنان ادامه میداد.
ما اگر یک ساعت تبلیغ کنیم و کسی گوش ندهد خسته میشویم و برمیگردیم اما ایشان ۹۵۰ سال ایستادگی کرد. این دستگاه انبیا و اولیا بوده است. ما حتی اگر از گذشتگان کم بدانیم از اسلام بسیار میدانیم. اگر از اسلام هم کم بدانیم، سیدالشهداصلواتاللهعليه را خوب میشناسیم. حسینعلیهالسلام را همه شناختهاند؛ مسلمان و غیرمسلمان ندارد. باور نمیکنم کسی در گوشهای از دنیا باشد که نام امام حسین و فداکاریهای ایشان را نشنیده باشد و از ته دل خضوع نکرده باشد.
ما وقتی بفهمیم که خدا این دستگاه نبوت و امامت را برای هدایت من و شما راه انداخته تا بدانیم چگونه باید زندگی کنیم و چگونه باید بمیریم، بسیاری از مشکلاتمان حل میشود و بسیاری از دشمنیها و مشاجرات از میان میرود. اغلب این اختلافات، اگر نگوییم همهشان، ناشی از اختلاف در منافع هستند؛ دعوا بر سر لحاف ملانصرالدین است؛ وگرنه حق آنقدر پنهان نیست که مردم تا این حد در شناخت آن تفاوت داشته باشند.
قرآن میفرماید وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ؛[7] یعنی اختلافات از روی سرکشی بود، نه از روی نادانی. علم داشتند، آگاهی داشتند، میدانستند حق چیست اما برای مقاصد خودشان راههای انحرافی را انتخاب کردند. اگر همه بخواهند راه خدا را بروند، اختلافی باقی نمیماند.
امام خمینیرضواناللهعلیه میفرمودند: اگر چند پیامبر در یک محل زندگی کنند هیچگاه با هم اختلاف پیدا نمیکنند؛ اما دو انسان دنیاپرست نمیتوانند با هم زندگی کنند. همان روز اول اختلافشان آغاز میشود. اگر گاهی همراهی میکنند، مقدمهای برای سودهای بعدی است و سر تقسیم آن دعوا میشود.
ما اگر هدف زندگی را بشناسیم، اگر باور کنیم که رضای خدا باید تعیینکننده رفتار ما باشد، آنگاه گذشت از نام و نشان برای ما آسان میشود. خدا چیزی برای خودش نمیخواهد؛ هر امر و نهیای کرده، برای سعادت ماست.
به عنوان اینکه مسلمانها موظف هستند یکدیگر را به حق سفارش کنند، در سوره والعصر آمده است که إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.[8] تَوَاصَوْا یعنی همدیگر را سفارش کردن؛ این وظیفه یکطرفه نیست. ما نیز به عنوان انجام وظیفهای که برادران و خواهران مؤمن از ما انتظار دارند، سخنی گفتهایم و وقتشان را گرفتهایم.
عزیزان من! بکوشید این مسئله را برای خودتان روشن کنید که ما برای چه زندگی میکنیم؟! اگر باور کنیم که زندگی برای عمل به دستورات خدا و نزدیک شدن به اوست، شهادت نهتنها آسان، بلکه مطلوب میشود. گذشت از شهرت و مقام آسان میشود. من کسانی را میشناسم که از خدا میخواستند: خدایا! ما را شهید کن و جنازهمان هم پیدا نشود؛ و خدا دعایشان را مستجاب کرد و هیچ اثری از آنها باقی نماند. آنها همه چیزشان را در راه خدا بخشیدند. این را کنار کسانی بگذارید که کارِ نکرده را به نام خودشان تمام میکنند! آنها فهمیدهاند برای چه آفریده شدهاند ولی این بیچارهها نفهمیدند و به ذلت و پستی افتادند.
امروز که دشمنان، جامعه اسلامی و انقلابی ما را تهدید میکنند، دست به دست هم دادهاند و درنهایت، بزرگترین قدرت استکباری جهان عزم خود را جزم کرده تا اسلام را نابود سازد، در چنین شرایطی، ما باید بیش از هر زمان دیگر آماده استقامت و جانفشانی باشیم. تنها چیزی که میتواند این قدرت جهنمی و شیطانی را به زانو درآورد، اراده مصمم و قاطع مردم است؛ مردمی که حاضر هستند به شهادت برسند اما هرگز تسلیم نشوند. این همان نیرویی است که دشمن را به زانو درمیآورد. هر جا چنین ارادهای وجود داشته، دشمنان با وجود تمام قدرتهایی که در اختیار داشتهاند و با همه فناوریهای پیشرفته و تجهیزات جنگیشان، شکست خوردهاند.
این را خوب گوش کنید؛ لذا بر اساس همین تجربیات، هر جا بخواهند نفوذ کنند، ابتدا تلاش میکنند این فکر را از مردم بگیرند و حساسیت را از بین ببرند؛ یعنی کاری کنند که اگر به مقدسات مردم توهین شود برای آنها مهم نباشد؛ یعنی روح تساهل و تسامح را ترویج کنند؛ و این مقدمهای است برای آنکه بعدها هر کاری خواستند انجام دهند، چون دیگر مقاومتی باقی نمیماند.
وقتی همه به سیبزمینی بیرگ تبدیل شوند آنها هر کاری که بخواهند میکنند اما تا وقتی رگی در آدم هست، تا وقتی عصبیتی هست، غیرتی هست، شجاعت و شهامتی هست آنها كلاهشان پس معركه است.
آنها اگر یک سربازشان کشته شود عزادار میشوند؛ اما اگر هزار نفر را بکشند، اعتنایی ندارند! هزار نفر که چیزی نیست! با یک بمب، دهها هزار نفر را یکجا میکشند ولی اگر یک سربازشان از بین برود، عزادار میشوند و فوراً عقبنشینی میکنند!
امروز که آمریکا با آن هیمنهاش وارد عراق شده، با مردمی روبهروست که سی سال زیر چکمه طاغوتیان له شدهاند اما همان مقدار غیرت دینی که هنوز در دلشان باقی مانده، این قدرت عظیم را به زانو درآورده است. آمریکا درمانده شده و نمیداند چه کند. نه راه پس دارد و نه راه پیش. نه میتواند عقبنشینی کند چون آبرویش در دنیا میریزد و نه توان مقاومت دارد، چون هرروز دهها نفر از نیروهایش در نقاط مختلف کشته میشوند. این حاصل همان نیروی ایمانی است که با وجود سی سال مبارزه با دین در دستگاه صدام، هنوز در عمق دل مردم باقی مانده است.
در مقابل همه اینها، وقتی تلویزیون را نگاه میکنیم و شعارهای مردم را میبینیم، هر جا اندکی امنیت برقرار است به این دلیل است که یک روحانی در آن منطقه نفوذ دارد. شعارهایشان تبعیت از حوزه علمیه است؛ حوزةُ العِلمِيَّةِ نَعَمْ، بْرِيطانِيا كَلّا، أَمْريكَا كَلّا. این همان مردمی هستند که ۳۰ سال در دستگاه صدامی تربیت شدند که به خیال خودش همه چیزشان را از بین برد، دین و ایمانشان را نابود کرد. دیگر حتی یک کتاب دینی در آنجا پیدا نمیشود. تمام کتابها را جمع کردند، در یک کتابخانه در بغداد ریختند و همه را آتش زدند و نابود کردند!
امروز سادهترین کتاب دینی در عراق یافت نمیشود اما هنوز آن روح غیرت دینی که در گوشهوکنار دل مردم باقی مانده، آمریکا را با تمام قدرتش به زانو درآورده و نمیداند چه کند. حالا میتوانید درک کنید که چرا عوامل آمریکا از چند سال پیش تلاش کردند روح غیرت و عصبیت دینی را در مردم ما از بین ببرند؛ به بهانه اینکه اینها خشونتطلب هستند. خب، باید با عنوانی با آنها مقابله میکردند. گفتند اینها خشونتطلب هستند، پس باید با خشونت مبارزه کرد. راهحل چیست؟! ترویج تساهل و تسامح.
اما تساهل و تسامح یعنی چه؟! یعنی هر کسی هر چه گفت، بگوییم: «بسیار خوب، اشکالی ندارد.» یعنی ترویج بیغیرتی! یعنی عادیسازی بیتفاوتی نسبت به مقدسات! یعنی ترویج خوکصفتی! حتی حیوانات هم اینقدر بیغیرت نیستند. معروف است که در میان حیوانات، خوک بیغیرت است. وگرنه شما در خانه، یک خروس را ببینید؛ اگر خروسی تازه وارد شود، تسلیم نمیشود و مقاومت میکند.
ما باید از این تجربه بهره بگیریم و روح غیرت، شهامت، شجاعت، شهادت، شهادتطلبی، فداکاری، گذشت و ایثار را در خودمان زنده نگه داریم. الحمدلله این روح زنده است؛ باید آن را زندهتر کنیم، پایدار کنیم و به فرزندانمان بیاموزیم. همچنین باید این اندیشه را در خودمان تقویت کنیم که ما برای چه زندگی میکنیم.
ما هرگاه به این نقطه برسیم که باید برای خدا زندگی کرد و هدفمان جلب رضایت او باشد، آنوقت مطمئن باشید که پیروز خواهیم شد. ما هر ضعفی که داریم از آنجاست که این حقیقت را فراموش کردهایم. گاهی میگوییم برای خدا کار میکنیم، قربةً إلى الله، اما بیشتر شبیه شوخی است! درواقع طبق دلخواهمان عمل میکنیم؛ دلمان میخواهد، هوس نمیگذارد.
ما هر اندازه به این هدف نزدیک شویم، آن را باور کنیم و در عمل نشان دهیم، ثابت کنیم که فقط کاری میکنیم که خدا بخواهد، چه بهظاهر به ضررمان باشد و چه به نفعمان؛ اگر خدا بخواهد زندگی مرفه داشته باشیم، چون او خواسته، دوست داریم؛ اگر بخواهد سختی بکشیم، دچار ابتلا و امتحان شویم، مشکلی نیست؛ حاضر و آماده هستیم که امتحان پس بدهیم.
این حدیث را برای تبرک و تیمن بخوانم و رفع زحمت کنم؛ یکی از اصحاب ائمهعلیهمالسلام عرض کرد: آقا! من بهگونهای شدهام که فقر را بیشتر از غنا و ثروت دوست دارم؛ بیماری را بیشتر از سلامتی؛ بلا را بیشتر از راحتی. به خیال خودش، حضرت حالا او را خیلی تشویق میکنند و میگویند که به اوج رسیدهای! اما حضرت فرمودند: ما اهلبیت اینگونه نیستیم.
آن شخص از این پاسخ حضرت تعجب کرد و پرسید: پس شما چگونه هستید؟! حضرت فرمودند: اگر خدا برای ما رفاه بخواهد، آن را دوست داریم؛ اگر سختی بخواهد، سختی را دوست داریم؛ اگر سلامتی بخواهد، سلامتی را دوست داریم؛ اگر بیماری بخواهد، بیماری را دوست داریم. ما از خودمان ارادهای نداریم. همینکه بگویم «من این را بیشتر از آن دوست دارم»، یعنی هنوز «من» در کار است.
به آن شخص بزرگ گفتند: «ماذا تُرید؟» یعنی چه میخواهی؟! هدفت چیست؟! مقصودت چیست؟! اینجا منظور این نیست که هدفت چیست، بلکه منظور این است که آیا اصلاً ارادهای داری یا نه؟! آن شخص بزرگ پاسخ داد: «أرید أن لا أرید»؛ گفت: میخواهم که ارادهای نداشته باشم و فقط چیزی را بخواهم که خدا میخواهد!
در دعای عرفه سیدالشهداصلواتاللهعليه، حضرت به خدا عرض میفرمایند: اِلٰهى اَغْنِنى باِخْتِيارِكَ عَنْ اِخْتِيارى؛ خدایا! تو برای من انتخاب کن؛ چیزی را برای من مقدر کن که رضای تو در آن باشد؛ شرایطی را برای من رقم بزن که من را بیشتر به تو نزدیک کند و من را آنگونه بسازد که تو دوست داری. اِلٰهى اَغْنِنى بِتَدْبيرِكَ عَنْ تَدْبيرى وَباِخْتِيارِكَ عَنْ اِخْتِيارى؛ به جای آنکه من برای زندگیام تدبیر کنم، تو خودت تدبیر کن!
اگر کسی به این مرحله برسد، سراسر زندگیاش سرشار از آرامش و شادی است. حتی اگر مصیبتی پیش بیاید یا گرفتاریای رخ دهد، آرامش و شادی عمیق قلبیاش پابرجاست و خودش را نمیبازد. ممکن است به خاطر عاطفهاش اشک بریزد اما ناراحت نیست و عمق دلش آرام و ثابت است.
نمونههای فراوانی از این روحیه وجود دارد. باز هم اشارهای از امامرضواناللهعلیه بکنم و عبور کنم؛ وقتی برای امام خبر آوردند که فرزند دلبندشان، کسی که خود ایشان دربارهاش فرموده بودند از مقامات علمی و معنوی برخوردار است و امیدی برای آینده اسلام بود، از دنیا رفته، امام تنها یک جمله فرمودند: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ! انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده است؛ و این فقط یک نمونه است. ما در تربیتشدگان مکتب اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين بارها چنین روحیهای را دیدهایم؛ بهویژه در دوران دفاع مقدس، مادرانی که چند فرزندشان شهید شده بودند، درحالیکه مردم برای آنها گریه میکردند، خودشان مردم را دلداری میدادند که چرا اینقدر گریه میکنید؟! آرام باشید! خدا هر چه خواسته، همان میشود!
اینها برای تسلیت و همدردی آمدهاند اما مادر به آنها آرامش میدهد! اینها سرمایههای عظیم هستند و با ثروتهای عالم قابل مقایسه نیستند. به خدا قسم، وجود یکی از این انسانها از تمام ثروتهای زمین ارزشمندتر است. اگر همه داراییهای ما را میگرفتند و در عوض مادری با چنین روحیهای به ما میدادند، یا فردی دیگر با چنین صفاتی به جمع ما اضافه میشد، میارزید. اینها شرف هستند، اینها افتخار هستند، اینها جوهر انسانیت هستند. ثروتهای مادی چند روزی بیشتر دوام ندارند؛ مؤمن و کافر در آن شریک هستند و تفاوتی ندارد اما این عزت، این شرف، این روح بلند، این افتخار، این وارستگی... با چه چیزی میتوان آنها را قیمتگذاری کرد؟! و جالب اینجاست که این ثروتهای واقعی، بیهیچ هزینهای در اختیار من و شماست.
ما جامعهای هستیم که خداوند چنین ثروتهای عظیم معنوی را به ما عطا کرده و نمونهها و الگوهای آن را پیش چشممان قرار داده است. دریغ است که این نعمتهای بزرگ، این شرفهای انسانی، این افتخارات والا را فراموش کنیم. تأسفبار است اگر تمایلات مادی و راحتطلبی زندگی باعث شود که در برابر دشمنان دین دست بالا ببریم و تسلیم شویم.
متأسفانه، برخی هستند که نمیدانم با چه عنوانی باید از آنها یاد کرد؛ بگویم خائنین؟! فریبخوردگان؟! ناآگاهان؟! یا شیطانصفتان؟! نمیدانم چه بگویم! اما هستند و حتی برخی از پستهای حساس را نیز در اختیار دارند. اینها اسلام را فراموش کردهاند، ارزشهای دینی را از یاد بردهاند، روحیه شهادتطلبی را کنار گذاشتهاند، ارزشهایی كه شهداى ما آفريدند و اهدافى كه انقلاب براى آنها تحقق پيدا كرد و چه پيش از پيروزى و چه بعد از پيروزى صدها هزار شهيد داده شده، حاضر هستند همه اینها را معامله كنند با اينكه چند روزى بیشتر زنده بمانند، در پستی بنشینند و پولی به دست آورند!
مگر معنى تسليم شدن در مقابل آمريكا غير از اين است؟! يعنى مايى كه صدها هزار از بهترين گلهایمان را پرپر کردهایم براى اينكه اسلام برقرار شود و دست دشمن از سر ما كوتاه شود، دودستی بياييم دشمن را دعوت كنيم و بگوییم بفرماييد و از آنها عذرخواهی هم بكنيم! يعنى همه اینها را در مقابل اينكه چهار روز ديگر زنده باشيم فدا كنيم! برخی از این افراد، پیرمردهایی هستند که لب گور ایستادهاند اما باز هم حاضر هستند همه چیز را فدا کنند تا شاید چند روزی بیشتر زنده بمانند! یا شاید فقط برای اینکه فرزندانشان چند صباحی در مرتعی که آمریکا برای آنها فراهم کرده، بچرند؛ آن هم اگر اصلاً فراهم کند!
ببینید که خدا چه آفریده است؟! این آدمیزاد چقدر میتواند اوج بگیرد. خانمی که شاید سواد درستی هم نداشت، شاید خواندن و نوشتن را هم درست بلد نبود، سه تا از پسرانش شهید شده بودند، میگفت: کاش یک پسر دیگر هم داشتم و در راه خدا میدادم!
این را مقایسه کنید با کسی که بهاصطلاح مدارک دانشگاههای خارجی را دارد اما حاضر است سرمایههای یک ملت را برای چند روز راحتی خودش و دوستانش ببازد!
پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم مىدهيم كه عزت و عظمت اسلام و مسلمين را پايدار بدار!
روح امام راحل و شهداى عزيز ما را با انبيا و اوليا محشور فرما!
سايه مقام معظم رهبرى را بر سر ما مستدام بدار!
كسانى كه براى بقاى اسلام و حفظ دستاوردهاى انقلاب تلاش مىكنند آنها را تأييد و یاری فرما!
كسانى كه درصدد نابودى و براندازی اين نظام هستند آنها را برانداز!
ما را به وظايفمان آشناتر فرما!
توفيق انجام وظايف بيشتر به ما مرحمت فرما!
عاقبت ما را ختم به خير بفرما!
قلب مقدس ولی عصرارواحنافداه را از همه ما راضى و خشنود فرما!
در ظهور آن حضرت تعجيل فرما!
ما را از خدمتگزاران واقعى آن حضرت قرار ده!
والسلام عليكم ورحمة الله
[1]. انفال، 55.
[2]. اعراف، 179.
[3]. اعراف، 176.
[4]. جمعه، 5.
[5]. مؤمنون، 115.
[6]. عنکبوت، 14.
[7]. شوری، 14.
[8]. عصر، 3.