اخلاق؛ واجبِ فراموش‌شده!

در اولین مراسم سال تحصیلی مؤسسه آموزشی عالی اخلاق و تربیت
تاریخ: 
چهارشنبه, 20 مهر, 1390

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیِبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین لاسِیَّما بَقِیَّةَ اللهِ فِی الأرَضِین رُوحِی وَ أرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لَهُ الْفِدَاءِ

خداوند متعال را شکر می‌کنم که حیات و توفیقی عنایت فرمود تا در این ایامی که مقارن با دهه کرامت است، در این محفل شریف حضور پیدا کنم و آغاز یک فعالیت بسیار ارزشمند را نظاره‌گر باشم. حضور بنده در این‌جا بیش از هر چیز برای عرض ارادت به عزیزانی است که کمر همت را در این راه بسته‌اند و تلاش‌های خداپسندانه‌ای را انجام داده‌اند و خواهند داد. من در این فرصت، با اجازه‌تان، دو سه مطلب را به‌صورت فهرست‌وار عرض می‌کنم، چون مجالی برای تفصیل نیست؛

اخلاق؛ زیربنای سعادت انسان

اول‌ازهمه ضرورت و اهمیت فعالیت‌های اخلاقی در زندگی انسان است. در یک جمله، صلاح و فساد و سعادت و شقاوت انسان بیش از هر چیز مرهون اخلاق و منش اوست؛ به‌ویژه اگر اخلاق را به‌گونه‌ای تفسیر کنیم که بر اساس کاربردهای آن در منابع دینی، هم شامل رفتارها بشود و هم شامل ملکات؛ هم امور فردی را در بر بگیرد و هم امور اجتماعی را؛ هم اهداف دنیوی را دنبال کند و هم اهداف اخروی را. با توجه به وقت محدود، فکر نمی‌کنم تفصیل این نکات در حضور آقایان ضرورتی داشته باشد.

جایگاه اخلاق در منظومه معرفتی و تربیتی اسلام

نکته دوم جایگاه معارف اخلاقی و دستورالعمل‌های اخلاقی در مجموعه و منظومه معارف و برنامه‌های اسلام است. به‌طورکلی آن مطلب اول در بحث آزاد بود که اخلاق چه جایگاهی در زندگی انسان دارد. این یک بحثی متمم آن است که اخلاق ازنظر اسلام چه اهمیتی دارد و جایگاهش کجاست.

در قرآن آیات متعددی اهداف بعثت پیامبران را بیان می‌کنند که در آن‌ها تعبیر یُعَلِّمُهُم و یُزَكِّیهِم آمده است[1] و در کنار تعلیم که وظیفه اصلی هدایت پیامبران و هدایت تشریعی الهی است، تزکیه نیز ذکر شده است. جالب این است که در يُعَلِّمُهُمُ هم می‌فرماید وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ؛[2] یعنی تنها قوانین، ضوابط و احکام فقهی ملاک نیست؛ این موارد شامل تعلیم کتاب است؛ و حکمت را هم شامل می‌شود و این در حالی است که حکمت در اصطلاح قرآن و در کاربردهایی که در آیات قرآن دارد بیشتر مسائل اخلاقی است.

در سوره اسراء، خداوند متعال پس از بیان مجموعه‌ای از دستورات اخلاقی به پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌فرماید: این‌ها از حکمت‌هایی است که ما به تو آموخته‌ایم؛ ذَٰلِكَ مِمَّا أَوْحَىٰ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ.[3] قدر متیقن، از موارد استعمال «حکمت» در قرآن، مسائل اخلاقی است. البته چون تعبیر «تعلیم حکمت» آمده ناظر به بُعد آموزشی آن است اما «یُزَکّیهِم» ناظر به بُعد پرورشی است؛ یعنی آموزش، پرورش و اجرای عملی اخلاق، از اهداف اصلی انبیاست. از طرفی وقتی به فرمایش پیامبر اکرم‌‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نیز توجه کنیم که فرمودند: إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ، جایگاه اخلاق در منظومه معارف اسلامی کاملاً روشن می‌شود. این هم نکته‌ای بود که به‌صورت اجمالی و فهرست‌وار عرض شد.

راز سربه‌مهر مهجوریت اخلاق!

نکته سوم بررسی تاریخی فعالیت‌های اخلاقی در طول تاریخ اسلام است یعنی از زمان خود پیامبر اکرم‌‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و سپس حضرات ائمه معصومین‌‌صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین تا امروز که بیش از چهارده قرن از آن می‌گذرد. در این مدت فعالیت‌هایی در زمینه ترویج اخلاق، تعلیم اخلاق، پژوهش‌های اخلاقی، اخلاق تطبیقی و موضوعات مشابه انجام گرفته است. اگر جایگاه اخلاق در منظومه معارف اسلامی تا این حد مهم است، قاعدتاً باید علاقه‌مندان به معارف اسلامی، علما و بزرگان، اهتمامی متناسب با این شأن داشته باشند؛ اما در حد معلومات بسیار ناقص بنده که نزدیک به صفر است، متأسفانه چنین اهتمامی را سراغ ندارم!

ما امروز کتاب‌هایی فراوان در زمینه‌های مختلف علوم اسلامی در اختیار داریم. الحمدلله این جریان در حوزه فقه و اصول، به ‌صورت مستمر ادامه دارد و هرروز کتاب‌های جدیدی با عناوین تازه از سوی بزرگان، مراجع تقلید و اساتید فقه منتشر می‌شود و در دسترس پژوهشگران قرار می‌گیرد. ما اگر بخواهیم از مجموع کتاب‌هایی که از صدر اسلام تا امروز درباره فقه نوشته شده فهرستی تهیه کنیم با هزاران عنوان مواجه می‌شویم؛ کتاب‌هایی که هرکدام گاه شامل هفت یا هشت جلد بزرگ هستند؛ مانند دوره جواهر، مفاتح‌الکلام، مبسوط و دیگر آثار؛ اما در مقابل، اگر بخواهیم ببینیم از صدر اسلام تا امروز چند کتاب کوچک و بزرگ درباره اخلاق نوشته شده، روشن است که این دو حوزه ازنظر تعداد قابل مقایسه نیستند.

حالا اینکه چرا به این موضوع، کمتر پرداخته شده است جای مطالعه دارد. شاید هم وجهی داشته باشد که عقل ما به آن نمی‌رسد اما اجمالاً به نظر می‌رسد که نسبت به اخلاق، بی‌مهری شده است. خوب است عزیزانی که در تاریخ بیشتر کار کرده‌اند و به این حوزه علاقه‌مند هستند بررسی کنند که چرا کتاب‌های اخلاقی تا این اندازه کم‌ هستند؟!

امروز اگر از ما بخواهند که در حوزه اخلاق شیعه، چند کتاب اخلاقی را نام ببریم، چند عنوان را بلد هستیم؟! اگر یکی از آقایان بلند شود و بگوید من نام ده کتاب اخلاقی را می‌دانم، قابل توجه است؛ اما در رشته‌های دیگر، صدها و هزاران کتاب داریم! چرا باید چنین تفاوتی وجود داشته باشد؟! سرّ این مسئله چیست؟! این موضوع قابل مطالعه است و نیازمند پژوهش جدی است. ان‌شاءالله آقایان در دوره پژوهش‌های خود به این مسئله توجه کنند.

روایتی از تلاش‌های بی‌وقفه علمای شیعه در فقه

از این نکته عبور می‌کنیم. نکته دیگر تحولی است که در فعالیت‌های اخلاقی، به‌ویژه در زمینه نگارش کتاب‌های اخلاقی و انتقال مفاهیم اخلاقی به نسل‌های بعد، به وجود آمده است. ما می‌دانیم که منبع همه علوم اسلامی در ابتدا، قرآن و کلمات پیامبر اکرم و اهل‌بیت‌صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین بوده است. آن‌چه به عنوان علم اسلامی مطرح می‌شد، منبعش همین‌ها بود. البته امروز هم همین‌گونه است اما از گذشته تا امروز، در شیوه عرضه مطالب کتاب و سنت در رشته‌های مختلف، تحولات زیادی رخ داده است.

در دوره‌ای که خود آن نیز قابل تقسیم به چند دوره فرعی است، احکام فقهی تقریباً متن روایات بودند. مثلاً در زمان مرحوم شیخ صدوق‌‌رضوان‌الله‌علیه کتاب‌های فقهی‌ای که ایشان نوشتند که خوشبختانه در همین عصر نیز تحقیق شده و مدارک آن‌ها شناسایی شده است، تقریباً متن روایات بوده‌اند با حذف سند و تنظیم مقدّم و مؤخّر. کتاب‌هایی مانند «المقنع»، «الهدایة» و امثال آن، حاصل همین تلاش‌ها هستند. این یک دوره از فقه بود که فقهای بزرگ در آن زحمت کشیدند.

در همین‌جا بین پرانتز اشاره کنم که خوب است آقایان درباره زحماتی که امثال این بزرگان، به‌ویژه شیخ صدوق، در جمع‌آوری روایات فقهی و سایر روایات اهل‌بیت در آن زمان کشیده‌اند مطالعه‌ای داشته باشند. آن روزها با سوارشدن بر مال، استر، شتر و مانند آن، سفر می‌کردند تا به فرغانه در آسیای مرکزی برسند و از یک شیخ اهل‌تسنن حدیثی را سؤال کنند! این یعنی چه؟! یعنی با چه همت، تلاش و اخلاصی این روایات را جمع کردند و کتاب‌هایی مانند «من لا یحضره الفقیه»، «معانی‌الاخبار»، «خصال» و دیگر آثار ارزشمند را در اختیار ما گذاشتند. این‌ها از بهترین کتاب‌هایی هستند که در زمینه معارف اسلامی داریم. حاصل فعالیت‌های فقهی آن دوره، همین کتاب‌هایی مانند «المقنع» و «الهدایة» و امثال آن است. این یک دوران فقه بود.

دوران دیگر که تقریباً از زمان شیخ طوسی‌‌رضوان‌الله‌علیه آغاز می‌شود، تحت تأثیر فعالیت‌های فقهی اهل‌تسنن بود. منابع آن‌ها ضعیف بود، روایات نبوی بسیار اندکی داشتند و عمدتاً به کلمات صحابه و سپس تابعین تکیه می‌کردند و لذا فقه شیعه که بر اساس روایات اهل‌بیت‌‌صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین بنیان‌گذاری شده بود، نیازمند تطبیق و اثبات برتری بود. شیخ طوسی در این زمینه کارهای بسیار ارزشمندی انجام داد؛ چه در کتاب «خلاف» که در حوزه فقه تطبیقی نگاشته شد و چه در کتاب «مبسوط» که تقریباً نخستین تلاش مهم در زمینه فقه اجتهادی در عالم تشیع به شمار می‌آید.

حال اگر کتاب «مبسوط» را با کتاب «الهدایة» شیخ صدوق مقایسه کنیم، با اینکه زمان تألیف‌شان بسیار به هم نزدیک بوده است اما تفاوت چشمگیری در کیفیت استفاده از روایات، تفریع فروع، تحقیق در منابع فقه و بهره‌گیری از متد فقاهتی مأخوذ از اهل‌بیت‌صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین دیده می‌شود. این روش که از یک نظر می‌توان ابتکارش را به شیخ مفید نسبت داد اما شکوفایی‌اش به دست شیخ طوسی صورت گرفت، تا زمان مرحوم علامه حلی‌‌رضوان‌الله‌علیه، محقق و دیگر بزرگان به اوج خود رسید. در عصر اخیر نیز به برکت بزرگانی چون شیخ انصاری‌‌رضوان‌الله‌علیه، فقاهت و دقت در استفاده از روایات به سطحی مثال‌زدنی رسیده است.

این سِیر در فقه کاملاً مشهود است؛ از بررسی ساده متن روایات و تبدیل آن‌ها به کتاب‌های فقهی با حفظ عبارات اصلی، تا رسیدن به «مکاسب» شیخ که در آن درباره یک روایت، ده‌ها صفحه بحث می‌شود.

یادم آمد که مرحوم آیت‌الله بهجت‌‌رضوان‌الله‌علیه نقل می‌کردند که دو برادر در نجف بودند. یکی‌ از آن‌ها مدتی در سامرا تحصیل می‌کرد. وقتی برگشت، برادرش از او پرسید: استاد شما آن‌جا چه تدریس می‌کرد؟ گفت: کتاب «النّاسُ مُسَلَّطُونَ» را بحث می‌کرد؛ یعنی در تمام مدتی که آن‌جا بود، استاد درباره همین روایت «النّاسُ مُسَلَّطُونَ» که حتی سندش هم قطعی نیست بحث می‌کرده و اسمش را کتاب «النّاسُ مُسَلَّطُونَ» گذاشته بود!

غرض این‌که کار تحقیق فقهی به جایی می‌رسد که یک روایت آن‌قدر زمینه تحقیق پیدا می‌کند که استادانی چون شیخ انصاری، آقا میرزا حبیب‌الله رشتی، میرزای شیرازی و دیگر بزرگان، سال‌ها عمر خود را صرف بررسی آن می‌کنند. شما اگر روایت «لَا تَنْقُضِ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ» را از کتاب «استصحاب» شیخ بردارید، چه می‌ماند؟! یک کتاب قطور درباره مباحث استصحاب که از همین روایت و یکی، دو روایت امثال آن استخراج شده است. این نهایت تلاش مشکوری است که بزرگان ما انجام داده‌اند و بی‌تردید هر لحظه‌ای از عمرشان که صرف این کارها شده موجب تقرب به خداوند متعال و برکت در عالم اسلام و تشیع بوده است؛ شکرالله سعیهم ان‌شاءالله.

کم‌توجهی‌های پژوهشی در حوزه اخلاق

اما حالا به حوزه اخلاق می‌پردازیم. شاید تعداد روایات اخلاقی از روایات فقهی کمتر نباشد اما چه اندازه در زمینه تحقیقاتی که باید انجام می‌شده اقدامی صورت گرفته است؟! ممکن است کسانی بگویند روایات اخلاقی جای تحقیق ندارد؛ اما واقعاً اگر ما بودیم آیا «لَا تَنْقُضِ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ» جای تحقیق در حد یک کتاب «استصحاب» را داشت؟! وقتی تحقیق صورت می‌گیرد انسان می‌بیند که چه اندازه می‌شد از این چشمه زلال بهره برد. چه‌بسا اگر درباره چند روایت اخلاقی نیز چنین تحقیقاتی انجام می‌گرفت چشمه‌هایی از علوم پدید می‌آمد؛ ولی متأسفانه این کار انجام نشده است!

البته کسانی که انجام نداده‌اند اگر کوتاهی‌ای هم بوده از سر قصور بوده است؛ ما هیچ سوء‌ظنی نداریم که تقصیری در این زمینه صورت گرفته باشد. شاید آن‌ها کارهای دیگر را واجب‌تر می‌دانسته‌اند و فکر می‌کرده‌اند که مسائل اخلاقی درنهایت در حوزه مستحبات قرار می‌گیرد درحالی‌که روایات فقهی ناظر به واجبات و محرمات است و اصل شریعت را در معرض خطر می‌دیدند و چیزهایی از این قبیل.

ضرورت مضاعف فعالیت‌های اخلاقی در شرایط امروز جامعه اسلامی

به‌هرحال اگر کوتاهی‌ای هم بوده، واقعاً به معنای قصور است نه تقصیر. ما نسبت به بزرگان هیچ سوء‌ظنی نداریم اما حقیقت این است که برداشت ما نشان می‌دهد که در این زمینه قصورهایی وجود داشته است. حال آیا ما نیز نسبت به این قصورها معذوریم؟! شاید آن‌ها توجه نداشته‌اند یا مشغول کارهای واجب‌تری بوده‌اند؛ اما در زمان ما شرایطی پیش آمده که ضرورت فعالیت‌های اخلاقی را به شکل اضعافاً مضاعفةً بالا برده است. یک زمانی فعالیت‌های اخلاقی جزو کارهای واجب تلقی می‌شد، بخشی از منابع اسلامی بود، از معارف اسلامی محسوب می‌شد و هدف بعثت انبیا به شمار می‌رفت اما امروز مسائل اخلاقی به‌گونه‌ای شده که اگر به آن بها داده نشود یا فعالیت علمی و عملی در این زمینه صورت نگیرد باید احتمال داد که نه‌تنها مباحث اخلاقی اسلام در خطر باشد بلکه مسائل اعتقادی نیز آسیب ببیند!

رابطه مسائل اخلاقی و مسائل اعتقادی

ممکن است این سخن حمل بر مبالغه شود که مگر مسائل اخلاقی چه ربطی به مسائل اعتقادی دارد؟! اولاً در خود قرآن دلایلی داریم که رفتارهای غیراخلاقی، ایمان را تضعیف می‌کند و بلکه گاهی آن را سلب می‌نماید! در آیه‌ای می‌فرماید: کسانی با خدا عهد کردند که اگر مالی به آن‌ها داده شود در راه خدا انفاق کنند اما وقتی خدا به آن‌ها عطا کرد، به وعده‌شان عمل نکردند! نتیجه‌اش این شد که فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَىٰ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ؛[4] یعنی ترک عمل به یک عهد، موجب نفاق در دل‌هایشان شد. رفتار زشت کم‌کم عقاید انسان را از بین می‌برد. در آیه‌ای دیگر آمده ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ.[5] میان عمل و اعتقاد رابطه‌ای بسیار عمیق وجود دارد. قلبی که به اعمال زشت آلوده شد دیگر جایگاه توحید و معارف بلند نخواهد بود؛ ایمان ضعیف می‌شود و گاهی از بین می‌رود. این یک دلیل قرآنی است که اگر در این زمان به مسائل اخلاقی اهتمام نشود نه‌تنها اخلاق تضعیف می‌شود بلکه حوزه عقاید نیز به خطر می‌افتد.

تأثیر رفتارهای اخلاقی بر تزلزل باورهای اعتقادی

یکی از تجربه‌های عینی این است که اگر یک تحقیق میدانی جامعه‌شناختی درباره انحرافات فکری جوانان انجام شود و بررسی شود که چرا به مذاهب انحرافی گرایش پیدا می‌کنند، چرا بی‌دین می‌شوند، چرا ایمان‌شان ضعیف می‌شود، قطعاً به این نتیجه خواهند رسید که رفتارهای پیشین آن‌ها نقش مؤثری داشته است. شاید خود شما هم بارها با چنین افرادی مواجه شده باشید. آن‌چه از ابتدا منشأ انحراف شده، یک رفتار بوده؛ مثلاً دیدن یک فیلم. کم‌کم به این کشیده شده ‌که یک‌بار دیگر نگاه کنیم تا ببینیم در دنیا چه خبر است. ما حالا قصد لذت‌بردن نداریم، فقط می‌خواهیم ببینیم در دنیا چه خبر است! کم‌کم همین «ببینیم در دنیا چه خبر است» تبدیل می‌شود به اینکه امشب هم بی‌میل نیستیم یک فیلمی تماشا کنیم. کم‌کم معتاد می‌شویم. بعد می‌گوییم خب، این همه لذت در عالم هست، چرا خودمان را محروم کنیم؟! راه‌های حلالش را پیدا می‌کنیم؛ اول ازدواج موقت، بعد هم کم‌کم چیزهای دیگر.

من افراد برجسته‌ای را سراغ دارم و تأکید می‌کنم که از حیث تحقیق و جایگاه علمی «برجسته» هستند که هم ازنظر علم و تحصیلات حوزوی در حد اجتهاد درس خوانده‌اند، هم ازنظر اخلاقی انسان‌های متین و موقری بوده‌اند و هم ازنظر منش اجتماعی قابل‌احترام؛ اما در اثر ارتباط با این مسائل، کارشان به جایی رسیده که برخی عبادات واجب‌شان را ترک کرده‌اند و بعد نسبت به عقایدشان هم دچار شبهه شده‌اند! حالا اینکه ریشه‌اش چیست این یک مسئله روان‌شناختی است که روان‌شناسان باید درباره‌اش تحقیق کنند اما شاید یکی از نکاتش این باشد که انسان وقتی به چیزی خیلی تمایل پیدا کرد نمی‌تواند بپذیرد که آن گناه است، پس به ‌دنبال راهی برای توجیه آن می‌گردد. این توجیهات کم‌کم به جایی می‌رسد که می‌گوید: خب، خدا گفته، پیامبر گفته، نمی‌شود کاری کرد. بعد می‌گوید: از کجا معلوم که خدا و پیامبر درست گفته‌اند؟! همین حرف‌ها و همین شبهاتی که پیدا می‌شود تا آن‌جا پیش می‌رود که اصل شریعت را زیر سؤال می‌برد. می‌گوید: وحی یک حالت عرفانی است و هیچ دلالت و حجیتی ندارد؛ و کمی بالاتر، اصل دین را هم زیر سؤال می‌برد!

این‌هایی که عرض می‌کنم خیال‌بافی نیست. منظورم این است که ضعف در مسائل اخلاقی فقط به حوزه رفتارها محدود نمی‌شود؛ بلکه به اصل دین، اعتقاد، توحید، نبوت و معاد هم سرایت می‌کند.

ترویج مسائل ضد اخلاقی با هدف تضعیف فرهنگ اسلامی

علاوه بر مفاسد اجتماعی‌ای که حالا نمی‌دانم آقایان تا چه اندازه اطلاع دارند اما قاعدتاً اطلاعات شما از بنده بیشتر است و حتماً می‌دانید که در شریف‌ترین محافل، ناهنجاری‌های اخلاقی ای پیدا شده که شاید بیست سال پیش اصلاً به ذهن کسی خطور نمی‌کرد. بیشتر از این اشاره نمی‌کنم. به‌طورقطع، وجود این ناهنجاری‌ها پشتوانه‌هایی از خارج از کشور دارد. عواملی برای تضعیف فرهنگ اسلامی و سست کردن پایبندی به اسلام در کار هستند. یکی از راه‌هایشان هم ترویج همین مسائل ضد اخلاقی است.

وجوب پرداختن به مسائل اخلاقی

در برابر آن‌ها هیچ چاره‌ای جز فعالیت اثباتی و ایجابی نیست وگرنه هر قانونی که تصویب شود و هر فتوایی که صادر شود مبنی بر اینکه دیدن این‌ها یا استفاده از برخی ابزارها حرام است، تأثیری ندارد. کار از این حرف‌ها گذشته است! بند را آب برده است! تنها چیزی که می‌تواند در برابر این‌ها اثرگذار باشد، فعالیت مثبت است؛ یعنی تربیت صحیح اخلاقی؛ و البته هرچه زودتر شروع شود از جوان‌هایی که هنوز کمتر آلوده شده‌اند، بسیار بهتر و مؤثرتر خواهد بود.

این نکات را اشاره کردم تا روشن شود که دلایلی وجود دارد که وجوب پرداختن به مسائل اخلاقی را به شکل اضعافاً مضاعفةً تأکید می‌کند. امروز می‌توان گفت یکی از واجب‌ترین کارهایی که بر بزرگان حوزه، فضلا و علما واجب است این است که در این زمینه فکر کنند؛ هم ازنظر علمی، شبهاتی که در این حوزه مطرح است را پاسخ دهند، بحث‌های تطبیقی اخلاقی انجام دهند، آن‌چه در معارف اهل‌بیت‌‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين آمده را باز کنند و در دسترس مردم قرار دهند و روی آن کار علمی و تحقیقی صورت گیرد، نه اینکه صرفاً سرهم‌بندی شود و با ذکر یک روایت، نام آن را پژوهش بگذارند. همچنین در زمینه عمل باید تلاش شود برنامه‌هایی اجرا گردد که بتواند جلوی مفاسد را بگیرد؛ یعنی انگیزه‌هایی در خود افراد ایجاد شود تا خودشان کمتر به سمت این مفاسد بروند وگرنه با زور، هرچقدر هم بخواهیم جلوی این‌ها را بگیریم شاید نتیجه عکس بدهد و افراد حریص‌تر شوند. البته برخوردهای دولتی، قانونی و آموزشی وظیفه نهادهای مربوطه است و شاید در آن زمینه‌ها نیز باید کار بیشتری انجام شود؛ اما آن‌چه مربوط به ماست و به مناسبت تأسیس این مؤسسه باید عرض کنم این است که تصور نکنید پرداختن به مباحث اخلاقی صرفاً یک فضیلت یا ثواب است؛ بلکه امروز از مؤکدترین واجبات است، چراکه فساد اخلاقی چنان گسترش یافته که حتی در بهترین و پاک‌ترین مراکز نیز نفوذ کرده و جز با فعالیت مثبت در این زمینه نمی‌توان با آن مقابله کرد.

بنابراین یکی از واجب‌ترین واجبات در این زمان، پرداختن به مسائل اخلاقی است. تنها چیزی که می‌توان ازنظر وجوب در کنار آن قرار داد مقابله با شبهات اعتقادی است. این دو در عرض یکدیگر دو واجب مؤکد هستند و در مقایسه با آن‌ها، سایر امور اهمیت کمتری دارند. منظورم از «سایر امور» واقعاً همه چیز است.

من به کسانی که برای چنین برنامه‌ای زحمت کشیده‌اند، طراحی کرده‌اند، فکر کرده‌اند، مشورت کرده‌اند، مطالعه کرده‌اند و در جهت اجرای آن تلاش کرده‌اند، از خداوند متعال توفیق بیشتر مسئلت می‌کنم.

خودسازی، شرط لازم در مسیر تربیت اخلاقی دیگران

نکته پایانی اینکه رشته‌ای که شما آغاز کرده‌اید، البته آغاز ازلحاظ رسمی درسی وگرنه همه شما فاضل و منزه هستید، با سایر رشته‌ها تفاوتی جوهری دارد؛ حتی با رشته‌های اعتقادی، فلسفی و عرفانی. تفاوت اساسی آن در این است که هدف این رشته، تربیت اخلاقی دیگران، جلوگیری از مفاسد اخلاقی و ترویج اخلاق فاضله است؛ یعنی هدف شما صرفاً نظری نیست، بلکه عملی است. کار فقیه درنهایت فتوا دادن است. فقیه بما هو فقیه، وظیفه‌اش استدلال، اثبات و اظهارنظر است و وظیفه‌ای فراتر ندارد اما مربی اخلاق، وظیفه‌اش تربیت اخلاقی است؛ یعنی باید برنامه‌ای اجرا کند، مقدماتی فراهم کند تا دیگران رشد کنند و مفاسدشان زدوده شود.

این تفاوت اساسی یک شرط لازم دیگر را در کسانی که در این مسیر فعالیت می‌کنند ایجاب می‌کند و آن اینکه پیش از تربیت دیگران، باید به تأدیب خود بپردازند. به فرمایش مقام معظم رهبری، دستمالی که می‌خواهید با آن، آینه را پاک کنید خودش باید تمیز باشد؛ اگر دستمال، کثیف باشد، نه‌تنها آینه را پاک نمی‌کند، بلکه آن را آلوده‌تر می‌سازد؛ بنابراین در کنار برنامه‌های آموزشی، اگر نگوییم بیشتر از آموزش، لااقل به اندازه آموزش باید به خودسازی بپردازیم. ابتدا خودمان را اصلاح کنیم تا بتوانیم به اصلاح دیگران بپردازیم.

وَفَّقَنَا اللهُ وَإِيَّاكُمْ إِنْ‌شَاءَ‌اللهُ

وَالسَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ ٱللَّهِ


[1]. بقره، 129 و جمعه، 2.

[2]. جمعه، 2.

[3]. اسراء، 39.

[4]. توبه، 77.