بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطَّاهِرِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تشریففرمایی عزیزان و بزرگواران را به این مؤسسه که به امر مبارک حضرت امامرضواناللهعلیه و به نام مبارک ایشان تأسیس شده است خوشآمد عرض میکنم. امیدوارم خداوند متعال در این لحظاتی که در خدمتتان هستیم، به گوینده و شنوندگان توفیق بدهد که چیزی را مورد گفتگو قرار دهیم که برای خودمان و برای جامعه اسلامیمان مفید باشد.
عالَمی که ما در آن زندگی میکنیم و شاید فکر میکنیم عالم منحصر به همین است عالمی است که دائماً در حال تحولات و تغییرات است. از کوچکترین ذرات این عالم گرفته تا بزرگترین کهکشانها هیچ چیز به یک حال باقی نمیماند. تحولاتی که در این عالم واقع میشود که شامل حال ما انسانها هم میشود، گاهی به صورتی است که بعد خوشحال میشویم و جا دارد خدا را شکر کنیم که این تحولات برای ما اتفاق افتاده است. گاهی هم ممکن است که بر عکس این باشد یعنی تحولاتی باشد که روزی یا در همین عالم و یا در یک عالم دیگر که بعداً خواهد آمد پشیمان شویم.
اینها را عرض میکنم برای اینکه این سؤال را بیشتر در ذهنمان زنده کنیم، البته گمان من این است که این سؤال در ذهن همه شما زنده است که ما اصلاً برای چه به این عالَم آمدهایم؟! عالَمی که یک روز حیات است و یک روز مرگ؛ یک روز سلامتی است و یک روز بیماری؛ یک روز پیروزی است و یک روز شکست؛ یک روز جوانی، قوت و توانایی است و یک روز پیری، ضعف و ناتوانی؛ اینها برای چیست؟! آیا آفرینش این عالم اتفاقی بوده و هدفی در کار نبوده، آنگونه که بسیاری از ناآگاهان چنین تصور میکنند که حوادث این عالم اتفاقیاتی است، به قول خودشان یک توده مادهای بود، اتفاقاً یک انفجاری در آن پیدا شد و از این انفجارها کهکشانها و منظومهها پیدا شد، اتفاقاً یکی از آنها هم منظومه شمسی ماست و اتفاقاً یکی هم یک کرهای به نام کره زمین است و اتفاقاً ما هم یک گوشهای از آن زندگی میکنیم؛ همه اتفاق اندر اتفاق هستند؛ آیا اینگونه است یا نه آنگونه که بعضی دیگر، بهخصوص انبیا و اولیا و پیروانشان معتقدند که اینها تحت یک تدبیر حکیمانهای آفریده شده و اینها به سوی هدفی جهتگیری شده است و آن کسی که عالم را آفریده، از دستش در نرفته و الان هم همه چیز در مشت او و در قبضه قدرت اوست، این سمتوسوهایی هم که این حرکتها و این تحولات پیدا میکند اینها هم یک هدف حکیمانهای دارد. حالا این سؤال اول که آیا این حوادث، اتفاقیات است یا نه، اینها نقشهای دارد و تدبیری در کار هست؟!
اگر پذیرفتیم که همه اینها اتفاقیات نیست و خالق حکیمی دارد که اینها را روی حساب خلق کرده و روی حساب تدبیر میکند، آن وقت این سؤال جدیتر میشود که آخر ما انسانها چه تدبیری داریم؟! ما انسانها یک روزی در جنگل زندگی میکردیم، قرنها، دقیقاً هم نمیدانیم که چه قدر طول کشید؛ بعد کمکم چادرنشین شدیم؛ بعد کمکم شهر درست کردیم؛ بعد کمکم این کشورها، این تمدنها و این علوم و تکنولوژیها به وجود آمد و هرروز میبینیم دائماً چه طور دارد تغییرات پیدا میکند؛ چند سال پیش اصلاً کسی از تلفن همراه خبر نداشت که چنین چیزی هم ممکن است اما حالا هر بچهای را که میبینید یک گوشی در کیفش گذاشته و با همه دنیا میتواند تماس بگیرد! بعد چه خواهد شد؟! اینها برای چیست؟!
از آن طرف میبینیم کسانی هستند که یک مسیری را انتخاب میکنند و بعد یکدفعه میبینیم که تغییر مسیر میدهند. این اتفاقها هم محدود به یک روز و دو روز یا یک بار و دو بار یا در یک کشور یا یک گوشه و یا منحصر به یک نژاد خاص نیست بلکه تمام تاریخ مملو از چنین رخدادهایی است. آنهایی که ما بیشتر خبر داریم و یقینیتر است حوادثی است که از صدر اسلام تابهحال اتفاق افتاده است که یک عدهای که به پیغمبر ایمان آوردند، به مسجد میآمدند، نماز میخواندند، روزه میگرفتند و حتی در جنگها شرکت کرده بودند، همین افراد جمع شدند و نوه پیغمبر را به آن وضع فجیع به شهادت رساندند! این چه طور وضعی است؟!
در زمان خودمان، حالا آنهایی که یادشان است، الحمدلله اغلب شما جوان هستند، اینهایی که یککمی هم سن بنده هستند، اوایل انقلاب حتی پیش از پیروزی انقلاب، در اوایل نهضت، کسانی کارهای مهمی کردند، زندانها رفتند، شکنجهها شدند، اوایل انقلاب خدماتی انجام دادند، بعد یکمرتبه عقبگرد کردند و یک طور دیگر شدند؛ این چه بساطی است که خدا راه انداخته است؟! اگر خدا این بساط را راه انداخته و او تدبیر میکند این چه وضعی است؟!
میدانید که این نوع پرسشها درباره کلیات عالم و موضوعات مشابه، بخش مهمی از فلسفه محسوب میشوند و فیلسوفان درصدد بودهاند که در خصوص اینها بحث کنند ولی هیچ فیلسوفی نتوانسته این مسئله را درست حل کند که این تحولات برای چه اتفاق میافتد. درنهایت شاید بهترین سخنی که گفته شده، این باشد که این دنیا هم خوبیهایی دارد و هم بدیهایی اما خوبیهایش بیشتر از بدیهایش است. به همین دلیل خدا این جهان را آفریده تا آن خوبیهای برتر از دست نروند. بالاخره طبیعت این عالم چنین است که هم خوبی دارد و هم بدی و چون خوبیهای آن درمجموع بیشتر است لذا آفرینش این عالم توجیهپذیر است. این موضوع، نتیجه تلاش و اندیشه بزرگان و فیلسوفان در طول هزاران سال است.
اما دین یک جواب دیگر دارد آن هم یک جواب دلنشین و عمیق. متأسفانه ما دینداران درست دنبال آن جواب نیستیم و آن را خیلی جدی نگرفتهایم. جوابی که دین میدهد این است که غیر از این چیزهایی که ما در این عالم میبینیم خیلی چیزهای دیگر هم هست که ما آنها را درک نمیکنیم، همینطور که خیلی چیزهایی که در همین عالم هست را همه ما درک نمیکنیم اما خیلیها اثبات میکنند که چنین چیزهایی هست. حالا وارد این بحث نمیخواهم بشوم. همه ما کارهایی که مرتاضان انجام میدهند را شنیدهایم. همه عالم میدانند که اینها آدمهایی هستند که مدتی به ریاضت مشغول میشوند و پسازآن به قدرتی دست مییابند که میتوانند در برابر عوامل طبیعی ایستادگی کنند. بهعنوانمثال، یکمشت استخوان کنار ریل قطار ظاهر میشود؛ جلوی قطاری که با سرعت در حرکت است میایستد؛ دستش را به شیوهای خاص بلند میکند و قطار متوقف میشود! این چیست؟! چگونه ممکن است؟! این چه نیرویی است؟! این از کجاست؟!
دانشمندان عالَم سالها روی این پدیده تحقیق کردهاند و درنهایت به این نتیجه رسیدهاند که ما نمیدانیم این قدرت چگونه عمل میکند؛ این مسئله با تجربهها و فرمولهای علمی ما قابل تحلیل نیست و ما نمیدانیم که این چیست اما وجود دارد و یک واقعیت است.
در کنار آن، ما دینداران بر این باور هستیم که پیامبران کارهای خارقالعادهای انجام میدادند ازجمله زنده کردن مردگان، آن هم نه از طریق دارو و درمان و روشهای معمول. حضرت عیسیعلی نبینا و آله و علیهالسلام میایستادند و میفرمودند: قُم بِأذن الله! یعنی به اذن خدا برخیز! البته ایشان به زبان خودشان بیان میکردند و این ترجمه عربی آن است؛ و در همان لحظه، آن شخص مرده زنده میشد و شهادت میداد که تو روحالله، پیامبر خدا هستی!
مراتب کوچکتری از آن نیز از برخی افراد دیگر ازجمله علما، بزرگان و نیکان به وقوع پیوسته است. حالا بگذریم. منظورم این است که غیر از این عوامل محسوس و طبیعی، یک چیزهای دیگری هم وجود دارد. میگویند خدا یک عوالمی را آفریده، فرشتگان، آسمانهایی که نامحسوس هستند، عوالمی هستند که ما اصلاً از آنها خبر نداریم که چیست و فقط در همین حد که در قرآن آمده اطلاع داریم. بهعنوانمثال در خصوص فرشتگان در قرآن آمده است که جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنَىٰ وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ؛[1] خدا فرشتگان زیادی خلق فرموده است. در روایات هست که در همه این فضاهای آسمانها، جایی به اندازه یک پوست گاو نیست مگر اینکه فرشتهای در حال عبادت است. ما خبر نداریم که این چه طور چیزی است.
بههرحال خدا اینها را آفریده ولی همه اینها همانگونه که خدا اینها را از اول آفریده، تا آخر هم همین هستند؛ جبرئیل از اول جبرئیل بوده، تا آخر هم همین است؛ مقام ایشان نه بالا میرود و نه پایین میآید؛ ایشان نه گناه میکند و نه مقام ایشان بالاتر میرود. همینی که بوده، هست. جای یک مخلوقی خالی بود که خودش سرنوشت خودش را تعیین کند. این نشانه کمال قدرت خدا بود که یک موجودی را خلق کند، سرنوشتش را هم به دست خودش بدهد و بگوید اگر از این راه بروی اینگونه میشود و اگر از آن طرف بروی آنگونه میشود، هر کدام را که میخواهی انتخاب کن؛ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ؛[2] إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا؛[3] میفرماید ما آدمیزاد را خلق کردیم و راه را به او نشان دادیم و گفتیم اگر میخواهی به راه راست برو و اگر میخواهی به راه کج؛ اگر به راه راست بروی پیش انبیا و اولیا میروی و الیالابد در سعادت هستی؛ اگر راه کج را در پیش بگیری، سرانجام در ته جهنم و در کنار شیاطین قرار خواهی گرفت؛ انتخاب با خودت است.
پیش از آفرینش این جهان و انسان، چنین موجودی وجود نداشت. اینکه انسان دقیقاً چه زمانی آفریده شده روشن نیست اما آنچه مسلَّم است این است که پیش از آفرینش انسان، همهچیز در وضعیتی ثابت و بدون تغییر بود. وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ؛[4] هر فرشتهای یک جایگاه معینی دارد و از آن جایگاه نه بالاتر میرود و نه پایینتر؛ اما این آدمیزاد میتواند به سوی مثبت بینهایت، ترقی کند و میتواند به سوی منهای بینهایت، تنزل کند. اختیارش به دست خود اوست.
خداوند این عالم و این انسان را آفرید تا موجودی مختار پدید آورد که خودش مسئول خیر و شرِ خودش باشد. برای آنکه انسان بتواند انتخاب کند باید با شرایطی گوناگون روبهرو شود. اگر تنها یک راهِ مستقیم در برابر او قرار گیرد، انتخابی محدود خواهد داشت: یا میتواند پیش برود و یا بازگردد، همین؛ اما حکمت الهی اقتضا کرده است که در هر موقعیتی دهها و صدها مسیر پیش روی انسان باشد تا ببیند کدام را برمیگزیند، چشم او به کجا نگاه میکند، گوش او چه میشنود، زبان او چه میگوید، پای او به کدام سو میرود و دست خود را به سوی چه کسی دراز میکند؟ همه اینها لحظههای انتخاب هستند. او مسیر را به انسان نشان داده که این عمل، جایز است و آن نیست؛ این حلال است و آن حرام؛ این واجب است و آن مستحب؛ و انتخاب، به عهده توست.
آیا این یک کار عقلایی نیست؟! آیا این یک کار حکیمانه نیست؟! آیا این یک کار بزرگ نیست؟! در آن عالم، همه چیز در وضعیتی ثابت قرار دارد؛ یک جبرئیل هست، یک میکائیل و یک اسرافیل. هر چیزی در جای خودش است و تا آخر هم همین است اما اراده خدا بر این بود که موجودی را خلق کند که خودش مسئولیت زندگی خودش را بپذیرد و خودش برای خودش انتخاب کند. این بسیار زیباتر است. چنین موجودی جانشین خدا میشود. همانگونه که خدا اختیار دارد که هر کاری که میخواهد انجام دهد این تنها موجودی است که میتواند انتخاب کند و هر کاری که دلش میخواهد را انجام دهد البته با پذیرفتن مسئولیت بعدی آن؛ انتخابش با خودت اما اینکه سرنوشتت چه بشود آن را هم بدان، به دنبالش اینها را هم خواهد داشت.
قرآن میفرماید: الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا؛[5] ما مرگ و زندگی را که دو تا نقطه مقابل هم هستند اینها را برای شما انسانها آفریدیم تا ببینیم کدامتان نیکوکارتر هستید؛ یعنی زمینه برای انتخابتان فراهم شود، هر کدام دلتان میخواهد به بهترین کارها دست بزنید و به بالاترین مقامات برسید. ما این عالم را برای این آفریدهایم.
انبیا را برای چه فرستادهایم؟ گفتیم برای اینکه شما بتوانید انتخاب کنید باید بدانید که این راه به کجا منتهی میشود. انتخابِ کور هیچ ارزشی ندارد. انسان باید آگاه باشد که اگر از این سو حرکت کند راه سعادت را برمیگزیند و اگر از آن سو برود به جهنم خواهد رسید. در چنین حالتی انتخاب هر مسیر، با آگاهی کامل و مسئولیت شخصی همراه است اما اینکه بیتأمل و بیهدایت مانند انداختن شیر یا خط تصمیم بگیرد هنر نیست و ارزشی ندارد.
برای آنکه انتخاب انسان، درست و سنجیده باشد باید آگاهی در اختیار او قرار بگیرد. این است که خداوند از یک سو عقل را به او عطا کرده و از سوی دیگر پیامبرانی را فرستاده تا خوب و بد را برای او روشن کنند تا فرد، با آگاهی تصمیم بگیرد و هیچ حجتی برای گمراهی نداشته باشد. فردا اگر رفتیم و دیدیم که خداینکرده سر از جهنم درآوردیم نگوییم اِ! خدایا! این چرا اینطور شد؟! خب خودت کردی! ما راه را به تو نشان دادیم، میتوانستی راه دیگری را انتخاب کنی!
پس حکمت این همه تحولات در زندگی برای این است که دائماً شرایطی برای انتخاب فراهم شود. قرآن اسم این را آزمایش گذاشته است و میفرماید: ما انسان را مورد آزمایش قرار میدهیم تا ببینیم کدام مسیر را انتخاب میکند؛ اما این آزمایش چگونه است؟ این آزمایش به گونهای است که یک گزینههایی را پیش میآورند که درست معلوم نیست کدام حق است و کدام باطل.
وقتی شما سر جلسه امتحان میروید چه کار میکنید؟ یک سؤالی میدهند که چند تا جواب دارد و یکی از آنها را انتخاب میکنید. هرچه آگاهیتان بیشتر باشد و پاسخ درستی بدهید و عملکرد بهتری داشته باشید آزمونتان موفقتر و نتیجهاش پربارتر خواهد بود.
ما در این عالم، پیوسته در معرض آزمایش هستیم؛ اینکه چشممان را به کجا بیندازیم یا نیندازیم، دستی دراز کنیم یا خودداری نماییم، رأیی بدهیم یا ندهیم همه اینها آزمایش است. در بین این آزمایشهایی که هیچ شمارهای ندارد یک آزمایشهای بسیار برجستهای هست که همه را درگیر میکند. آزمایشها گاهی آزمایشِ شخصی است؛ مثلاً وقتی من در خانه خودم نشستهام اینکه آیا به موسیقی گوش کنم یا به قرآن، اختیار در دست خودم است، مسئولیت نیز به عهده خودم است.
گاهی آزمایشهایی رخ میدهد که خلقی را درگیر میکند. یکی از اینها مسئله انقلاب اسلامی ایران است. یکی از نوادههای پیغمبر که راه پیغمبر را خوب بلد بود ایشان بلند شد و به مردم فریاد زد که این راهی که دارید میروید اشتباه است! اینها دشمن شما هستند! اینها خیر شما را نمیخواهند! خیر واقعی شما همان چیزهایی است که پیامبر خدا به آن توصیه فرمود؛ همان ارزشهایی است که امام حسینعلیهالسلام برای آنها شهید شد. همه اینها برای سعادت و خیر شماست. پس آنها را بیاموزید و در آن مسیر گام بردارید.
کسانی که اهل سعادت بودند حرف ایشان را پذیرفتند، زندان رفتند، شکنجه شدند، شهید شدند و بچههایشان را به دست خودشان به جبهه فرستادند. مادرهایی بودند که خودشان بچههایشان را کفن پوشاندند! مادرهایی بودند که سه، چهار تا فرزند شهید دادند ولی گفتند ایکاش باز هم فرزندی داشتیم و در راه خدا تقدیم میکردیم! اینها چه قدر زیباست! اگر خدا این عالم و این تحولات را نیافریده بود آیا چنین زیباییهایی در عالم پیدا میشد؟! آیا اگر جنگِ صدام رخ نمیداد چنین جلوههایی از کمال و ایثار در میان بانوان ایرانی دیده میشد؟! آیا یک نوجوان 13 ساله پیدا میشد که امامرضواناللهعلیه بفرماید او رهبر ماست؛ یک نوجوان 13 ساله! این تحولات باید پیش بیاید تا جوهر هر کسی ظاهر شود، استعدادها به فعلیت برسد و هر کسی هر راهی که میخواهد را دقیقاً انتخاب کند و مسئولیتش را هم بپذیرد.
همانگونه که عرض شد بخشی از این داستان کاملاً مربوط به فرد فرد انسانهاست و ارتباط چندانی با دیگران ندارد ازجمله عبادات شخصی یا گناهان فردی. اینکه انسان نیمهشب از بستر خود برخیزد و در پیشگاه الهی به خاک بیفتد، بدون آنکه کسی باخبر شود، حتی ممکن است همسرش نیز نداند، این یک نوع حرکت است. یک حرکت هم ممکن است حرکتی باشد که کل جهان را پر کند، فردا تیتر همه روزنامههای عالم بشود و خبرگزاریها اول عالم آن را منتشر کنند. این یک طور امتحان است، آن هم یک طور امتحان است. آن امتحانِ فردی بود، این امتحانِ گروهی و اجتماعی است.
تا آنجایی که اطلاعات محدود بنده اجازه میدهد در تاریخ ایران حادثهای به اهمیت نهضت حضرت امام خمینیرضواناللهعلیه و پیروزی انقلاب اسلامی رخ نداده است؛ حادثهای که برای فرد فرد ما مؤثر بوده، برای جامعه ما مؤثر بوده، برای منطقه ما مؤثر بوده، برای عالم مؤثر بوده و متأسفانه ما هنوز نمیتوانیم درست ارزیابی کنیم که امامرضواناللهعلیه چه کرد؛ یا بفرمایید خدا به دست امام چه کرد.
خب تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ؛[6] از آغاز نهضت امامرضواناللهعلیه تا امروز بیش از پنجاه سال گذشته است. آغاز این حرکت در سال ۱۳۴۲ بود و اکنون در سال ۱۳۹۵ هستیم؛ یعنی ۵۳ سال از روز شروع نهضت میگذرد. حدود ۱۵ سال آن به عنوان دوران مقدمات تا رسیدن انقلاب به پیروزی سپری شد و باقی آن، دوران انقلاب اسلامی بوده است. کسانی از همان اول زندان رفتند، شکنجه شدند و تا پای دار رفتند. پای دار به آنها گفتند بگو من از خمینی پول گرفتم! گفت من نوکر سیدالشهداصلواتاللهعليه هستم، دروغ نمیگویم. میدانید چه کسی را میگویم؟ طَیّب را میگویم. ایشان یک بارفروش بود. خیلی هم مقدسمآب نبود اما نزدیک عاشورا که میشد یک دسته در تهران راه میانداخت که در ایران بینظیر بود. هر کس هم به خاطر امام حسینعلیهالسلام از ایشان چیزی میخواست کوتاهی نمیکرد و هر کاری که از دستش برمیآمد انجام میداد.
ایشان دستهای را به حمایت از امامرضواناللهعلیه راه انداخت. این دسته یک دسته کوچک نبود بلکه دستهای سنگین بود. صحبت یکی، دو نفر یا ده نفر نبود بلکه جمعیت آنقدر زیاد بود که خیابانهای بوذرجمهری و ناصرخسرو را پر کرده بودند. همه برای امام شد. در ادامه، نیروها حمله کردند، ایشان را دستگیر کردند و ایشان را همراه با معاونش به زندان بردند و بالاخره ایشان را به اعدام محکوم کردند. وقتی حکم اعدام ایشان را صادر کردند به ایشان گفتند اگر تو بنویسی من از خمینی پول گرفتهام و این دسته را راه انداختهام تو را نجات میدهیم. گفت این کار، کار دین است، من چنین کاری نمیکنم. ایشان پای دار رفت، طناب را بر گردنش انداختند و ایشان را اعدام کردند اما نگفت من از امام پول گرفتهام، بلکه گفت اینجا پای دین در میان است! ایشان از آزمون بزرگ زندگیاش سربلند بیرون آمد.
تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ...؛ اینها آمدند زندگی کردند و یا با مرگ طبیعی رفتند، یا اعدامشان کردند و یا شهید شدند. من و شما چه کارهایم؟! ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ؛[7] میفرماید ما بعد از گذشتگان، شما را آوردیم تا جای آنها زندگی کنید؛ اموالشان به شما منتقل شد و امکانات و میراثشان به شما رسید؛ اما برای چه این کار را کردیم؟! لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ؛ تا ببینیم شما چه میکنید؟! یعنی آنها امتحان خودشان را دادند و رفتند؛ حالا نوبت امتحان شماست.
خیال نکنیم آنها آمدند زحمتشان را کشیدند و انقلاب به پیروزی رسید و ما داریم از آن بهرهمند میشویم و دیگر همهچیز تمام شد؛ نه، آنها امتحان خودشان را دادند، من و شما نیز باید امتحان خودمان را بدهیم. ما باید ببینیم وظیفه ما در هرروز، در هر ساعت و در هر مکان چیست. ما باید ببینیم امروز خدا از ما چه میخواهد. اگر امروز خدمت امام زمانصلواتاللهعلیه میرسیدیم و عرض میکردیم که آقا! امروز چه کنیم؟! حدس بزنیم حضرت میفرمودند چه کاری انجام دهیم، همان کار را انجام دهیم. دنبال هوسهای خودمان نباشیم. هرکس در دنیا یا آخرت به بلایی دچار شد برای دنبالهروی از هوس بود و هرکس که به سعادتی رسید برای اطاعت از خدا بود. هر لحظه باید حساب کنیم که خدا از ما چه میخواهد و همان را انجام دهیم.
رعایت اقوام، خویشان، فرزندان، همسایگان، دوستان، همشهریان و همکاران دلیل کافی نیست؛ خدا و فقط خدا باید ملاک عمل باشد. اگر کسی بگوید من با فلانی رفیق بودم، حالا نمیتوانم رهایش کنم؛ او که هیچ، حتی پدر و مادر هم در روز قیامت آدم را رها میکنند! میفرماید: يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ * وَأُمِّهِ وَأَبِيه * وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ؛[8] روز قیامت، پدر از فرزند و فرزند از پدر فرا میکند که مبادا گرفتاری او به این هم سرایت کند.
پس در این دنیا اگر بگوییم چون با کسی رفیق یا همحزبی بودیم نمیتوانیم خلافش عمل کنیم خیال نکنیم که این نامردی است. نامردی واقعی مخالفت با خواست خداست. باید ببینیم خدا از ما چه میخواهد و همان را عمل کنیم.
این را هم بین پرانتز عرض کنم که هر نعمتی که خداوند در این عالم به ما داده، در برابر آن وظیفهای هم قرار داده است. به آن کسی که اصلاً پول ندارد، ثروتی ندارد، میراثی نداشته، درآمدی ندارد، به او نمیگویند بیا برو فلان کار پرهزینه را انجام بده! خب ندارد که انجام بدهد. به آن کسی که مریض است، ضعیف است، نمیتواند از جایش حرکت کند، نمیگویند بیا برو جبهه با دشمن بجنگ! لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَىٰ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ.[9] هر کسی هر نعمتی که دارد در مقابلش هم یک تکلیف دارد. آنهايی که پول دارند به آنها میگوید به فقرا رسیدگی کنید! آن کسی که خودش فقیر است که دیگر نمیتواند. هر نعمتی که خدا به ما عنایت فرموده است در مقابلش شکری میطلبد و وظیفهای را ایجاب میکند.
امروز اگر از شما بپرسند که در این عصر و زمانه، بالاترین نعمتی که خدا به جامعه ایرانی ما عنایت فرموده است چیست؟! میگویم کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا را با رهبر خودتان مقایسه کنید، ببینید اینها چه هستند و ما چه داریم. خدا گوهری به ما عنایت فرموده که نظیرش را ازنظر پاکی، مهربانی، خیرخواهی، دوراندیشی، حسن تدبیر و مهربانی زیر این آسمان نمیشود پیدا کرد. در مقابلش ببینید که در بزرگترین کشور دنیا از لحاظ ثروت و تمدن و صنعت و معادن، چه کسانی بناست رئیسجمهورشان باشند که خود آمریکاییها خجالت میکشند! وزیر خارجهشان گفت من از اینها خجالت میکشم! بالاخره یکی از همینها هم رئیسجمهور خواهد شد.
رهبر ما از همان آغاز مسئولیتشان، به فرزندانشان سفارش کردند که وارد فعالیتهای اقتصادی نشوند، مبادا در دام وسوسههای شیطان گرفتار شوند. ایشان فردی بسیار پرتلاش هستند است اما سبک زندگیشان ساده و بیتجمل است؛ نه در معاملههای تجاری، نه در فروش نفت و نه در دیگر زمینهها هیچ دخالتی ندارند؛ مطلقاً؛ اما چرا؟! برای اینکه مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران پاک بماند. نگویند بچههایش فلان جا سوءاستفاده کردند، فلان جا هشت هزار میلیارد تومان اختلاس کردند؛ وگرنه راه برای آنها باز بود اما ایشان از همان روز اول جلوی این موارد را گرفتند.
بنده خودم شخصاً یک بار در زمان ریاست جمهوری ایشان در دفترشان مهمان ایشان بودم. من بودم و ایشان. برای ناهار دو تا ظرف یکبارمصرف لوبیاپلوی بدون خورشت آوردند، یکی برای ایشان و یکی برای بنده. ناهار رئیسجمهور مملکت لوبیاپلوی بدون خورشت بود، آن هم در ظرف یکبارمصرف و در دفتر کارشان! فقط به خاطر اینکه رفتوآمد و مزاحمتی نداشته باشند و بتوانند به کارشان برسند. شما چنین چیزی را در کجای عالم پیدا میکنید؟! آیا ما نباید این را یک نعمت بسیار عظیم حساب کنیم که تا زنده هستیم هر چه خدا را شکر کنیم تکافو با این نعمت ندارد؟! آن وقت از دیگران بپرسیم نامردی یعنی چه؟!
اینها چیزهایی است که همه شما میدانید، من یک چیز جدیدی برای شما نگفتم، اینها یادآوری بود، من مسئله را کمی برای شما باز کردم. خداوند به همه ما یک فراستی داده که بتوانیم حق و باطل را بشناسیم، بتوانیم نعمتهای خدا را تشخیص بدهیم، بتوانیم قدرش را بشناسیم و بتوانیم شکرش را به جا بیاوریم. امیدواریم خدا این نعمتها را از ما نگیرد، روزبهروز بر وسعت و قدرت و اقتدارشان بیفزاید، بر عزت اسلام و مسلمین و نظام جمهوری اسلامی در عالم بیفزاید، به ما هم توفیق قدردانی و انجام وظیفه مرحمت بفرماید.
وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ ٱللَّهِ
[1]. فاطر، 1.
[2]. کهف، 29.
[3]. انسان، 3.
[4]. صافات، 164.
[5]. ملک، 2.
[6]. بقره، 134.
[7]. یونس، 14.
[8]. عبس، 34 - 36.
[9]. فتح، 17 و نور، 61.