بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحلرضواناللهعلیه و شهدای والامقام اسلام، صلواتی اهدا میکنیم.
تشریففرمایی عزیزان، برادران و خواهران دینی خودم را خوشآمد عرض میکنم. امیدوارم خداوند متعال، به برکت عنایات حضرت ولیعصرارواحنافداه همه ما را در همه حالات، مشمول لطف و عنایت خود قرار دهد.
احساس بنده در این مجلس، احساس کسی است که مدتی از برادران و خواهران خود جدا بوده و اکنون به لطف الهی، ناگهان آنان را در کنار خود میبیند. طبیعتاً در چنین فرصتی، مطالب گفتنی فراوان است اما من در اینجا دو نکته را مورد تأکید قرار میدهم:
نکته اول مربوط به تفاوت بینشی است که پیروان ادیان توحیدی با دیگران دارند. این تفاوت به اصل تمایز انسان با سایر حیوانات و مخلوقات بازمیگردد. تصور ما این است که همه حیوانات و موجودات زندهای که در این عالم میشناسیم، دارای غرایزی هستند، نیازهایی را احساس میکنند و در پی رفع آن نیازها و تأمین خواستههایشان برمیآیند؛ از خوراک و مسائل جنسی گرفته تا سایر نیازهای طبیعی. درواقع رفع نیازهای طبیعی هدف نهایی زندگی آنهاست؛ اما ادیان الهی آمدهاند تا به بشر بفهمانند که زندگی دنیا با همه شئون و عرصههایش، مقدمهای است برای سفری به سوی هدف و مقصدی نهایی و بلند. کسانی که از این آموزهها بهرهمند نشدهاند یعنی انسانهایی که فاقد دین توحیدی هستند، نهایت آرزویشان بهرهبردن از خوراک، پوشاک، مسکن و سایر لذتهای مادی است. آنان نیز میدانند روزی از دنیا خواهند رفت و تصورشان این است که با مرگ، همه چیز پایان میپذیرد. آنها نیز مفهومی از سفر و حضر دارند؛ مثلاً سفری چندروزه را در برابر عمری صدساله در نظر بگیرید. اگر فرض کنیم یک ماه یا یک سال از عمرشان در سفر باشد، یکصدم عمرشان را در سفر گذراندهاند و باقیاش، یعنی نود و نه سال، حضر و مقصد تلقی میشود؛ اما پیروان ادیان الهی، کل این صد سال و حتی اگر هزاران سال هم ادامه یابد را سفری میدانند که در برابر عمر ابدی، همچون یک چشم به هم زدن است.
در نگاه گروه اول بزرگترین خدمت به انسانها آن است که وسایلی فراهم شود تا بتوانند غذای خود را بهراحتی تهیه کنند و زندگی آرام و آسودهای داشته باشند تا روزی که مثلاً در پایان صد سال از دنیا بروند. نهایت خدمت، فراهمکردن ابزار خوشی در همین مدت محدود است؛ اما از دیدگاه پیروان ادیان الهی، بهترین خدمت را کسانی کردهاند که بشر را با این حقیقت آشنا ساختند که تو دارای عمری بینهایت هستی و باید ابزار سعادت آن زندگی جاودانه را برای تو فراهم کرد.
اگر فرض کنیم خدمات همه کسانی که در زمینه اختراعات، اکتشافات، درمان بیماریها، فراهمکردن آسایش و رفاه، ازجمله برق، الکترومغناطیس و دیگر دستاوردها به بشریت خدمت کردهاند را در یک کفه ترازو بگذاریم و آن را با خدمتی که یک پیامبر انجام داده مقایسه کنیم، یعنی فهماندن این حقیقت به مردم که شما سعادت بینهایت دارید و راه آن همان است که من از سوی خدا به شما میآموزم، آن کفه وزنی بینهایت دارد و این کفه، هرچند سنگین باشد، در برابر آن محدود است.
از همین مقدمه میخواهم یک نتیجه روشن بگیرم و آن اینکه علاقهای که ما به پیامبر اسلام داریم، صرفاً یک احساس قومی یا نژادیِ همراه با تعصب نیست، بلکه عاطفهای است که پشتوانهای از دلیل عقلی محکم دارد. ما در برابر خدمتی که این شخصیت بزرگ به عالم انسانیت و ازجمله به ما کرده، آنچنان خود را مدیون میدانیم که اگر صد بار عمر داشتیم و همه را در راه ایشان صرف میکردیم، باز هم کم بود.
نتیجه دوم این است که ما نعمتهای بیشماری از خداوند متعال دریافت کردهایم که در برابر آنها خود را موظف به شکرگزاری میدانیم؛ نعمتهایی در بدنمان مانند چشم، گوش، دست، پا، قلب، اعصاب و هزاران نعمت دیگر که قابل شمارش نیستند؛ اما همه این نعمتها در برابر نعمت دین، وزن خود را از دست میدهند و قابل مقایسه نیستند. اینکه خداوند دین را به ما شناسانده، زمینه شناخت آن را فراهم کرده و توفیق داده که دیندار باشیم، او را بشناسیم، پیامبر را بشناسیم، احکام دین را بدانیم و راه سعادت ابدی را پیدا کنیم، ارزشی دارد که از همه آن نعمتها بهمراتب بیشتر است.
نتیجه سوم این است که بهرهبردن از همین نعمتهای دنیوی نیز در بسیاری موارد منوط به شناخت و آگاهی از آنهاست. فرض کنید دارویی وجود دارد که برای درمان سرطان مفید است؛ تا زمانی که ما آن را نشناسیم، نمیتوانیم از آن بهره ببریم. شرط استفاده، شناخت و یادگیری است. نعمت دین نیز چنین است؛ خداوند دین را بهزور به کسی تحمیل نمیکند، بلکه ابزار شناخت آن را در اختیار ما قرار داده است یعنی کتابهای آسمانی، پیامبران و امامان. ما باید خودمان پیشقدم شویم، علم آن را بیاموزیم و از آن بهره ببریم.
اگر جامعهای را فرض کنیم که گرفتار بیماریهای فراوان است و برای درمان آنها کتابهای پزشکی و پزشک حاذقی در دسترس است اما مردم نه آن پزشک را بشناسند و نه زبان کتاب را یاد بگیرند و درنتیجه، در بیماری بمانند و جان خود را از دست بدهند، چه ظلم بزرگی به خود کردهاند!
همانگونه که انسان ممکن است دچار بیماریهایی شود که عمر چندروزه دنیاییاش را به خطر بیندازد و باید برای درمان آنها اقدام کند، بیماریهایی نیز وجود دارد که عمر بینهایت انسان را تهدید میکند و او را گرفتار عذاب ابدی میسازد. خداوند متعال از لطف خود، طبیب حاذقی را فرستاده و بهترین کتاب طبی را برای نجات انسان از آن بیماریهای جاودانه در اختیارش قرار داده است. آن طبیب، پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآله هستند و آن کتاب، قرآن کریم است که خود میفرماید: «هُدًى وَشِفَاءٌ[1]»؛ یعنی هدایت و شفای همه بیماریها.
اگر ما پیامبر را نشناسیم، علوم قرآن را نیاموزیم و به آنها عمل نکنیم، چه اندازه به خودمان و جامعهمان ظلم کردهایم! در طب جسمانی نیز، وجود یک کتاب پزشکی در کتابخانه یا حضور یک پزشک در شهری از دنیا برای درمان همه بیماران کافی نیست. به همین دلیل، در هر کشور دانشگاههای پزشکی تأسیس میشود، برای آن کتاب شرحهایی نوشته میشود، کلاسهای متعدد برگزار میگردد و بسیاری از دانشجویان در همین رشتهها تحصیل میکنند تا حاصل دانش خود را در اختیار دیگران قرار دهند.
همین مطلب درباره دین نیز صادق است. خداوند قرآن را ۱۴۰۰ سال پیش نازل کرده و آن را از هر آسیب حفظ کرده تا سالم به دست ما برسد؛ اما صرف وجود این کتاب، کافی نیست که سلامت معنوی ما تضمین شود. باید مراکز علمی و آموزشی تأسیس شود، معلمانی تربیت شوند تا قرآن را بهتر بیاموزند، به دیگران تعلیم دهند و آنان را به عمل به دستورات آن تشویق کنند تا به سعادت ابدی برسند.
نتیجهای که از این سخن میگیرم این است که وقتی دانستیم خداوند چنین نعمت عظیمی را در اختیار ما قرار داده، یعنی قرآن و دین را برای هدایتمان نازل کرده، نخستین شکر این نعمت آن است که خودمان تلاش کنیم محتوای قرآن را بیاموزیم. چه ناپسند است که کسی هدیهای ارزشمند به ما بدهد و ما حتی جعبهاش را باز نکنیم تا ببینیم درون آن چیست، بلکه آن را گوشهای بگذاریم تا خاک بخورد! وظیفه اول ما این است که آن را باز کنیم و ببینیم درونش چیست. وظیفه دوم، تلاش برای شناخت دقیق و عمیق ابعاد مختلف آن است، چراکه با نگاه سطحی نمیتوان همه حقایقش را دریافت. معلمانی لازم هستند تا به ما بیاموزند که برای هر درد، کدام آیه و کدام آموزهاش راهگشاست. وظیفه سوم عمل به آنچه آموختهایم است و وظیفه چهارم، گسترش این آموزهها در جامعه است.
ما وقتی دانستیم که خداوند این کتاب را برای هدایت همه انسانها نازل کرده و این کتاب درواقع امانتی است در دست ما که باید دیگران نیز از آن بهرهمند شوند، پس ابتدا باید خودمان آن را خوب بیاموزیم، سپس به آن عمل کنیم و در ادامه، آن را به همه کسانی که به آن نیاز دارند آموزش دهیم؛ فارغ از اینکه در کجای دنیا زندگی میکنند، با چه زبانی سخن میگویند و از چه قوم و نژادی هستند.
بنابراین اگر در یادگیری دین و علوم دینی کوتاهی کنیم، نخست به خودمان ظلم کردهایم؛ چراکه با وجود بیماری، سراغ نسخه درمان نرفتهایم؛ دوم اینکه شکر نعمت خدا را به جا نیاوردهایم و بلکه درواقع بیاعتنایی و توهین کردهایم؛ و سوم اینکه از انجام وظیفه اجتماعیمان در خدمت به انسانها بازماندهایم. پس به همه این دلایل، نخستین وظیفه ما آن است که نهایت تلاشمان را برای شناخت کامل محتوای دین به کار بگیریم و سپس بکوشیم آن را گسترش دهیم و به دیگران بیاموزیم.
نکته دیگر آن است که همانگونه که تلاش برای گسترش آموزههای قرآن، ترویج دین و آشنا کردن مردم با حقایق الهی، بالاترین خدمتی است که انسان میتواند به دیگران ارائه دهد، طبق همین تحلیلی که بیان شد، بزرگترین خدمت آن است که انسان بتواند دین را به مردم بیاموزد تا سعادت بینهایت برای آنان فراهم شود.
در نقطه مقابل، بزرگترین خیانت به انسانها آن است که مانع گسترش دین حق شد، دین را بهنادرست تفسیر کرد یا جلوی انتشار آن را گرفت. به همین دلیل، جنایتهایی که این روزها برخی کشورهای غربی مرتکب میشوند و مردم را نسبت به اسلام و پیامبر اسلام بدبین میکنند، درواقع از هر نوع کشتار و خیانتی بزرگتر است. حتی از کسانی که بمب اتم انداختند و صدها هزار نفر را کشتند، این خیانت سنگینتر است؛ چراکه آنها چند روز از زندگی دنیوی را گرفتند اما اینها سعادت بینهایت را از انسانها سلب میکنند.
بنابراین از یک سو باید تلاش کنیم اسلام را بهدرستی و مثبت برای دیگران معرفی کنیم و از سوی دیگر با دشمنان اسلام مقابله کنیم و اجازه ندهیم شبهات و افکار نادرست در جامعه گسترش یابد.
در پایان سخنانم مایلم به برخی از نصوص دینی که مؤید همین مطالب هستند اشارهای داشته باشم. در قرآن کریم بارها با آیاتی با این مضمون مواجه میشویم: وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ؛[2] یعنی چه کسی ستمکارتر است از آنکه بر خدا دروغ ببندد یا آیات او را پس از رسیدن، تکذیب کند؟! چنین کسی، موجب گمراهی مردم میشود و ستمکارترین انسانهاست.
و نیز روایتی از پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله نقل شده، زمانی که حضرت، امیرالمؤمنینعلیهالسلام را به یمن فرستادند، همان یمنی که امروز مورد توجه همه مسلمانان است. در آن هنگام، سفارشهایی درباره مدیریت جامعه و حفظ امنیت فرمودند که وظیفه هر فرماندهی است؛ اما سپس فرمودند: لَأن يَهدي اللّه ُ على يَدَيكَ رجُلاً خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت علَيهِ الشَّمسُ؛[3] یعنی ای علی! اگر خداوند بهواسطه تو یک نفر را هدایت کند، برای تو بهتر است از آنچه خورشید بر آن طلوع کرده است.
اگر همه نعمتهای زمین را در یکسو قرار دهند و هدایت یک انسان را در سوی دیگر، ارزش هدایت آن فرد از همه آن نعمتها بیشتر است؛ بنابراین اگر ما نیز در زندگیمان بتوانیم حتی یک نفر را هدایت کنیم این از مالکیت همه زمین و نعمتهایش ارزشمندتر است.
در پایان بار دیگر از برادران و خواهرانی که اظهار لطف فرمودند و تشریف آوردند صمیمانه تشکر میکنم. از خداوند متعال برای همهشان توفیقات بیشتر مسئلت دارم و امیدوارم انشاءالله روزی فرابرسد که به برکت عنایات حضرت ولیعصرعجلاللهفرجهالشریف شاهد گسترش اسلام و هدایت همه انسانهای روی زمین باشیم.
الحمدلله تلاشهای جناب آقای ربانی در پانزده سال گذشته در آرژانتین و آن منطقه به ثمر نشسته است. خداوند انشاءالله برکات وجود ایشان را افزون گرداند!
سؤال: یکی از پرسشها این است که حدیثی شنیدهایم مبنی بر اینکه مرگ شاه عبدالله از نشانههای ظهور یا نزدیک شدن ظهور است. آیا چنین نشانهای واقعاً وجود دارد؟
پاسخ: همانگونه که میدانید، در روایات بسیاری پیشگوییهایی درباره آخرالزمان آمده که پیش از ظهور ولیعصرارواحنافداه حوادثی رخ خواهد داد. البته باید توجه داشت که اين احاديث در حدی نيست که يقينآور باشد. بالاخره حديث، يک خبر واحد است و حداکثر موجب ظن میشود.
نکته دیگر این است که رابطه زمانی دقیق آنها با ظهور حضرت مشخص نیست؛ یعنی اگرچه گفته شده پیش از ظهور چنین اتفاقاتی رخ میدهد اما اینکه چقدر فاصله تا ظهور باقی میماند روشن نیست. بههرحال اینها بشارتهایی هستند که امید انسان را به ظهور بیشتر میکنند.
شاید در میان این احادیث، آنچه برخی اهل سنت از نعیم بن حماد نقل کردهاند، نسبت به حوادث این روزها امیدوارکنندهتر باشد. در آن روایت آمده که در آخرالزمان، گروهی ظهور میکنند که سه ویژگی دارند: لباسشان سیاه است، نامهایشان بهصورت کنیه است[4] و خود را به شهرها نسبت میدهند؛[5] یعنی لقبهایشان انتساب به شهرهاست. این گروه در فتنهها یا در کشورهای اسلامی فعالیت میکنند اما دیری نمیپاید که به جان هم میافتند و پسازآن، مقدمات ظهور فراهم میشود.
سؤال: آیا میتوانید درباره تواضع امام خمینی در راه خدا چیزی به ما بیاموزید که از آن بهرهمند شویم؟ همچنین آیا امام در جوانیاش خواب یا الهامی داشت که نشان دهد در آینده رهبر انقلاب جهانی خواهد شد؟ و نظر ایشان درباره آزادی فلسطین چه بود؟
پاسخ: درباره تواضع امام خمینی داستانی از اوایل انقلاب نقل میکنم. یکی از دوستان که به مکه مشرف شده بود، میگفت در مسجدالحرام نشسته بودم که آقایی کنارم آمد و پرسید شما ایرانی هستید؟! گفتم بله. گفت من مصری هستم، استاد دانشگاه در مصر هستم. آن استاد نقل کرد که ما فکر میکردیم بعد از پیامبر اسلام، شخصیتی به عظمت امام خمینی نیامده و به ایشان عشق میورزیم و افتخار میکنیم که در جهان اسلام چنین شخصیتی وجود دارد؛ اما اخیراً دیدیم که ایشان در سخنانشان به کسی اشاره میکنند و میگویند: «رُوحِي لِتُرَابِ مَقدَمِهِ الفِدَاءُ»؛ جان من فدای خاک پای او باد! این چه کسی میتواند باشد؟! ما تصور میکردیم غیر از پیامبر اسلام، کسی بالاتر از ایشان نیست. این چه کسی است که امام میگوید جان من فدای خاک پای او؟!
آن آقا گفت من اتفاقاً حدیثی درباره حضرت مهدی از کتابهای اهل سنت به یاد داشتم. آن حدیث را برای او خواندم که در آخرالزمان، فردی از نسل پیامبر قیام میکند و چنین و چنان خواهد بود. امام به همان شخصیت اشاره دارد و میفرماید: جان من فدای خاک پای او! ایشان چنان خود را در برابر امام زمانصلواتاللهعلیه کوچک میدیدند که حتی خود را از خاک پای ایشان نیز پستتر میدانستند.
اما درباره خوابها و مکاشفات، خود امام هیچگاه چیزی نقل نمیکردند ولی از دیگران، بهویژه از اساتید ایشان مانند مرحوم آقای شاهآبادی، مطالبی نقل شده که آنها این مسیر را پیشبینی کرده بودند. بههرحال مکاشفاتی بوده و خوابهایی دیده شده که تعبیرشان پیروزی امام بوده اما خود ایشان چیزی نقل نکردند و اساساً بنای ایشان این نبود که از خودشان چيزی نقل کنند.
در مورد آزادی فلسطین، بهترین بشارت آن در خود قرآن کریم آمده است. در آیهای درباره یهود میفرماید: وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ،[6] و در سوره بنیاسرائیل یا همان سوره اسراء اشاره میفرماید که بنیاسرائیل دو بار مرتکب فساد میشوند: وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا؛[7] پسازآن میفرماید بعد از اين که اينها در جامعه مرتکب فساد و جنايت شدند ما کسانی را میفرستيم که آنها را سرکوب کنند؛ بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَفْعُولًا؛[8] و نیز وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا؛[9] یعنی اگر باز هم فساد کنید، ما نیز مجازاتمان را تکرار خواهیم کرد.
این بشارتی است برای اینکه فسادی که امروز اسرائیل در جهان ایجاد کرده و بسیاری از فسادهای عالم به آن بازمیگردد، بیتردید انتقام الهی را در پی خواهد داشت و به نابودی آنها خواهد انجامید.
با توجه به اینکه وقت نماز است همه شما را به خدا میسپاریم و از عزیزانی که به حرم مشرف میشوند، خواهش میکنیم ما را هم مشمول دعایشان قرار دهند، چراکه آنان مهمان هستند و حضرت معصومهسلاماللهعلیها قطعاً پذیرایی خاصی از ایشان خواهند داشت.
وَالسَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ
[1]. فصلت، 44.
[2]. انعام، 21.
[3]. الکافی، ج 5، ص 28.
[4]. مثلاً ابوحسن، ابوعبدالله و ....
[5]. مثلاً بغدادی، مصری، خراسانی و ....
[6]. بقره، 61.
[7]. اسراء، 4.
[8]. اسراء، 5.
[9]. اسراء، 8.