نسخه‌ای برای درمان دردهای بی‌درمان!

در جمع مدیران مؤسسات قرآنی سراسر کشور
تاریخ: 
پنجشنبه, 3 بهمن, 1392

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی سَیِّدِالْأَنْبیاءِ وَالْمُرْسَلینَ حَبیبِ إِلهِ الْعَالَمینَ ابِی‌‌‌‌الْقاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرِینَ الْمَعْصُومینَ

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَ عَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ‌‌‌‌ وَلِیًا وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلاً وَ عَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا می‌کنیم.

تشریف‌فرمایی برادران و خواهران، سروران و گرامیان را به این مؤسسه که به نام مبارک امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه مزین است و خانه خود شماست خوشامد عرض می‌کنم. برای خدمتگزار این مؤسسه مایه افتخار است که عرض سلام و ارادتی به خدمتگزاران قرآن داشته باشد. امیدواریم خداوند متعال از فضل و کَرم خودش، همه ما را قرآنی قرار دهد و افتخار خدمت‌گزاری به قرآن و اهل قرآن را نصیب همه ما بفرماید.

الحمدلله همه شما اهل فضل و فضیلت هستید و نه‌تنها نسبت به قرآن معرفت کافی دارید بلکه نسبت به اهمیت کاری که عهده‌دار هستید و تقبل کرده‌اید و نقشی که می‌تواند در سعادت جامعه ما و بشریت ایفا کند نیز آگاه هستید؛ ولی برای خالی نبودن عریضه چند جمله‌ای عرض می‌کنم.

رسالت بنیادین قرآن کریم

قرآن کریم تعبیری دارد که می‌فرماید: اگر همه انس و جن گِرد هم آیند تا مانند این قرآن را بیاورند هرگز نخواهند توانست. آیه معروفی است؛ قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ.[1] اما اینکه معنای این آیه چیست، مفسران، اهل کلام و کسانی که برای اثبات اعجاز قرآن و حقانیت دین استدلال کرده‌اند، وجوهی را ذکر کرده‌اند و مطالب بسیار گسترده‌ای گفته‌اند که همه شما بارها شنیده‌اید و خوانده‌اید؛ ولی شاید هنوز هم عمق این معنا آن‌گونه که بایدوشاید به دست ما نرسیده باشد و همچنان نیازمند توضیح، تبیین و ژرف‌کاوی باشد.

بنده از یک بُعد و زاویه خاص به این آیه شریفه نگاه می‌کنم و برداشت ناقص خود را خدمت عزیزان عرض می‌کنم؛ و آن توجه به نقش اصلی قرآن و رسالت بنیادین قرآن است؛ اینکه اصولاً قرآن برای چه نازل شده است؟!

در یک کلمه، همه ما می‌دانیم که خداوند متعال از لطف بی‌پایان خود، کتابی را برای هدایت انسان‌ها نازل فرموده که تا روز قیامت، عمل به آن ضامن سعادت باشد. این را همه ما معتقدیم؛ اما خود قرآن برای معرفی خود، اوصافی ذکر فرموده که به برخی از آن‌ها در قالب دو مفهوم اشاره می‌کنم تا روشن شود که چرا آوردن کتابی مثل قرآن ممکن نیست.

قرآن؛ نقشه راه انسان برای رسیدن به هدف آفرینش

در سوره بقره، وقتی درباره نزول قرآن سخن می‌گوید، می‌فرماید: هُدًى لِّلنَّاسِ.[2] این تعبیرِ رایج و وصفِ شناخته‌شده‌ای است که قرآن برای هدایت آمده است. هدایت در جایی معنا دارد که یک موجود، هدفی داشته باشد و برای رسیدن به آن هدف، نیازمند شناخت راه و پیمودن آن باشد. آن‌وقت گفته می‌شود کسی او را هدایت می‌کند؛ یعنی راه را به او نشان می‌دهد و کمک می‌کند تا آن مسیر را طی کند و به مقصد برسد. اگر راهی در کار نباشد و پیمایشی وجود نداشته باشد هدایت بی‌معناست؛ راهنمایی به چه چیزی؟! اصلاً راهنمایی یعنی نشان دادن راه؛ پس باید راهی وجود داشته باشد تا بتوان آن را نشان داد.

این کلمه اشاره دارد به این که انسان برای هدفی آفریده شده است؛ رسیدن به این هدف، راهی دارد که انسان باید با پای خودش آن را بپیماید تا به آن هدف برسد؛ اما این راه، ابهام‌هایی دارد، شاخه‌هایی دارد، فراز و نشیب‌ها و پیچ‌وخم‌هایی دارد که ممکن است انسان در آن دچار اشتباه شود. خداوند متعال عنایت فرموده و کتابی نازل کرده که این راه را چنان به مردم بیاموزد که اگر عمل کنند، حتماً به آن هدف خواهند رسید.

حالا اینکه هدف خلقت چیست و ما برای چه آفریده شده‌ایم و مقصد کجاست را همه ما کم‌وبیش می‌دانیم و وقت شما را بیشتر نمی‌گیرم. این وصف قرآن، زمانی صادق است که انسان بخواهد حرکت را آغاز کند. راهنما زمانی لازم است که انسان بخواهد پا در مسیر بگذارد و نداند باید به طرف راست برود یا چپ؟! رانندگان نقشه راه و نقشه خیابان‌ها را در دست می‌گیرند تا راه را گم نکنند؛ از همان لحظه‌ای که پشت فرمان می‌نشینند، نگاه می‌کنند که باید به کدام مسیر بروند؛ اگر گفته باشد به راست، به راست بروند و اگر گفته باشد به چپ، چپ بروند تا مسیر را اشتباه نکنند و به مقصد برسند.

قرآن؛ شفای دل‌های بیمار و نسخه‌ای برای اصلاح مسیر

این یک وصف قرآن است؛ اما ممکن است کسانی بدون این راهنما مقداری از مسیر را پیموده باشند و احیاناً دچار اشتباه شده باشند؛ مانند بیماری که داروی اشتباهی خورده، درحالی‌که باید غذای مفید و داروی شفابخش مصرف می‌کرده، ولی این کار را نکرده و بیمار شده و حالا راه را گم کرده است. قرآن یک هنر دیگر هم دارد و آن اینکه آن‌هایی که بیمار شده‌اند و راه را گم کرده‌اند، آن‌ها را شفا می‌بخشد و راه را به آن‌ها نشان می‌دهد تا بازگردند و مسیر صحیح را پیدا کنند. این هم یک وصف دیگر از قرآن است.

گاهی یک نسخه بهداشتی به انسان داده می‌شود و گفته می‌شود این‌ها را رعایت کنید تا سالم بمانید و بدنتان رشد کافی و مطلوب داشته باشد؛ اما گاهی انسان آن نسخه اولیه که در آن توصیه شده بود که چه غذاهایی بخورید، از چه ویتامین‌هایی استفاده کنید و از چه موادی پرهیز کنید را رعایت نکرده و مریض شده و حالا به نسخه‌ای نیاز دارد که بیماری او را درمان کند و مسیر اشتباه را اصلاح کند. اینجاست که قرآن می‌فرماید: وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ.[3]

اکثریت مردم در اکثریت زمان‌ها دچار بیماری هستند. چه کسی است که از همان روز اولی که به تکلیف می‌رسد و باید تکالیفی انجام دهد، هیچ اشتباهی نکند و از همان ابتدا همه چیز را بداند و درست قدم بردارد؟! غیر از معصومین، چنین افرادی بسیار کم پیدا می‌شوند. اکثریت مردم اشتباهات و لغزش‌هایی دارند و به بیماری‌هایی مبتلا شده‌اند؛ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ،[4] فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ.[5] زَیغ یعنی کجی؛ کج می‌فهمند، کج می‌اندیشند، بیمار هستند و غذای شیرین و لذیذ را درست تشخیص نمی‌دهند و خیال می‌کنند غذای تلخی است درحالی‌که ذائقه خودشان خراب شده است.

بسیاری از مردم هستند، ازجمله خود گوینده، که کم یا زیاد، سال‌ها راه‌های اشتباه را رفته‌ایم، اشتباه فکر کرده‌ایم، اشتباه عمل کرده‌ایم، گناه مرتکب شده‌ایم و از مسیر صحیح دور افتاده‌ایم. قرآن این هنر را دارد که دست انسان را بگیرد و او را به جاده اصلی بازگرداند و بگوید: هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ؛[6] بیا اینجا! راه راست این است. وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ؛[7] آن راه‌های پراکنده، راه‌های کج، راه‌های انحرافی و فرعی که خیال می‌کنید نزدیک‌تر است آن‌ها اشتباه است و شما را دور می‌کند. از این شاه‌راه مستقیم استفاده کنید؛ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ؛ از سایر راه‌ها پیروی نکنید که شما را از این راه، دور و پراکنده نسازد. همه در مسیر صحیح پیش برویم.

نقش اصلی قرآن

من روی این دو وصف تکیه می‌کنم. خود قرآن ده‌ها وصف دیگر هم برای خودش ذکر فرموده است. این یک مطلب است که ما توجه داشته باشیم به اینکه نقش اصلی قرآن چیست؛ قرآن ابتدا راه صحیح را به ما نشان می‌دهد؛ سپس کج‌راه‌ها را معرفی می‌کند و آن‌هایی که گمراه شده‌اند را بازمی‌گرداند و آن‌هایی که بیمار شده‌اند را شفا می‌دهد. این «شفا» تعبیر خود قرآن است: وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ.

اگر شما در عالم بتوانید کتابی پیدا کنید- نه‌فقط یک کتاب، بلکه ده‌ها گروه متخصصِ دانشمند در علوم مختلف انسانی، از روان‌شناسی گرفته تا جامعه‌شناسی، علوم سیاسی، اخلاق، فرهنگ و سایر حوزه‌هایی که کم‌وبیش با زندگی انسان سروکار دارند- اگر همه این‌ها گروه‌های تخصصی تشکیل بدهند، نماینده‌هایشان را به یک کنفرانس جهانی بفرستند، سال‌ها افکارشان را روی هم بریزند، بهترین‌هایش را انتخاب کنند و به این اجماع برسند که در هر مرحله‌ای، در هر مسیری، چه راهی باید انتخاب شود... البته این فرض است؛ چراکه انسان‌ها هیچ‌گاه به چنین اجماع و اتفاق‌نظری نرسیده‌اند و نخواهند رسید، چون عقل‌ها ناقص است. فرض کنید چنین چیزی ممکن باشد باز هم نمی‌توانند کتابی بیاورند که مانند قرآن همه زوایای وجودی انسان را روشن کند و همه دردهایی که موجب بدبختی و گمراهی ابدی انسان می‌شود را شناسایی و درمان کند.

البته در خصوص آنچه مربوط به بدن است قرآن، تنها به دستورات کلی بسنده کرده است چراکه خود انسان‌ها می‌توانند آن را انجام دهند، انگیزه دارند، دائماً با آن سروکار دارند و علوم مختلف، به‌ویژه رشته‌های پزشکی، پیوسته در حال پیشرفت است؛ اما آنچه نیازمند افاضه از جایگاهی فراتر از عالم انسانی است، آن چیزهایی است که به رشد انسانیت، تعالی روح و سعادت ابدی انسان مربوط می‌شود که اگر انسان در آن مسیر منحرف شود، به اسفل‌السافلین و پایین‌ترین درکات جهنم سقوط می‌کند و تا ابد در بدبختی خواهد ماند؛ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا![8] آنجاست که نیاز است یک راهنما دست انسان را بگیرد و بگوید: «اینجا بیا تا سقوط نکنی! از این مسیر برو تا به قله برسی، عالی‌ترین کمالات را به دست آوری و به بهترین سعادت‌ها نائل شوی!»

ادعای قرآن این است که همه انسان‌ها و نه‌فقط انسان‌ها، بلکه جنیان نیز که ما آن‌ها را به‌درستی نمی‌شناسیم و اگر قرآن در چند جا به وجودشان تصریح نکرده بود به‌سختی می‌توانستیم باور کنیم که موجودی به نام جن وجود دارد؛ آن‌ها جمعیتی هستند که فهم و شعور دارند و چیزهایی می‌دانند و مکلف هستند؛ اگر قرآن این‌ها را نفرموده بود ما این‌ها را به‌سختی می‌توانستیم باور کنیم. ما این‌ها را تنها به اتکای نص قرآن می‌پذیریم وگرنه خود ما از وجودشان اطلاعی نداریم؛ قرآن می‌فرماید: اگر همه انسان‌ها و همه جنیان گِرد هم آیند هرگز نمی‌توانند کتابی مانند این قرآن بیاورند.

البته شاید کسانی خیلی شکاک باشند و بگویند این ادعایی که قرآن کرده است، حالا جسارت است، قرآن بلوف زده است؛ اما خوشبختانه ما هیچ شکی نداریم که این مطلب قرآن مانند همه مطالب دیگر آن صحیح است. افق این کتاب آن‌چنان بلند است که هیچ انسانی؛ نه‌تنها یک انسان بلکه همه انسان‌ها؛ و نه‌تنها انسان‌ها بلکه اگر جنیان هم کمک کنند و همه مخلوقات ذی‌شعور عقل‌هایشان را روی هم بگذارند، باز هم نخواهند توانست کتابی مانند آن بیاورند؛ و چرا چنین نباشد؟! مگر خدا از اینکه بندگانش را به بهترین وجهی هدایت کند بخل می‌ورزد؟! آیا لطف بی‌پایان الهی چنین اقتضایی ندارد که راه سعادت، آن هم بهترین راه را به روی بندگانش باز کند و آن را به ایشان نشان دهد؟! آیا چیزی از او کم می‌آید که این کار را بکند؟! آیا برای انجام این کار مشکلی داشت؟! چرا چنین کاری را نکند؟!

پس حتی کسانی که با منطق و انواع استدلالات آشنا هستند از راه «دلیل إنی» از این‌که لطف خدا چنین اقتضایی دارد می‌توانند اثبات کنند که خداوند بهترین راه را به ما نشان داده است؛ بنابراین، در یک کلمه، ما اگر صدها سال در وصف قرآن، عظمت آن، برکاتش و تأثیراتی که در سعادت ما دارد سخن بگوییم و فکر کنیم، باز هم به حد آخر آن نخواهیم رسید. این کلام خداست؛ خدایی که علمش بی‌نهایت است، هیچ کمبودی در او نیست و لطفش بی‌نهایت است تا بندگانش را به بهترین وجه هدایت کند. اگر ممکن بود که کتابی بهتر از قرآن نازل کند، آیا خدا بخل می‌ورزید؟!

کتاب‌هایی که خدا نازل فرموده، کم‌وبیش در دست هستند مانند تورات و انجیل، هرچند اکنون تحریف شده‌اند. این‌ها را با قرآن مقایسه کنید. بسیاری چنین مقایسه‌ای کرده‌اند. شما هم اگر فرصتی کردید، بعضی قسمت‌هایش را با هم مقایسه کنید و ببینید که تفاوت ره از کجاست تا به کجا! من برای بیان اهمیت قرآن به همین مقدار بسنده می‌کنم و اعتراف می‌کنم که اگر سال‌ها هم در وصف قرآن سخن بگوییم، باز هم حق مطلب ادا نخواهد شد.

ارزش واقعی قرآن

دوم اینکه خدا چه اندازه به ما لطف کرده که چنین کتابی را با چنین عظمت و چنین برکاتی برای ما نازل فرموده، آن‌هم به دست عزیزترین و شایسته‌ترین بندگانش. حالا برای اینکه ذهن امثال بنده کمی نزدیک شود به اینکه ارزش این قرآن برای ما چقدر است مثالی می‌زنم؛ امروز بیماری‌های صعب‌العلاجی داریم که هزاران متخصص در سراسر جهان تلاش می‌کنند که دارویی برای آن‌ها پیدا کنند؛ انواع سرطان‌ها، بیماری‌های دیگری که روزبه‌روز دارد شیوع بیشتری پیدا می‌کنند و هنوز درمان قطعی ندارند. بااین‌حال هزاران نفر در کشورهای مختلف ازجمله کشور خودمان در حال تلاش هستند و کم‌وبیش داروهایی هم کشف می‌شود؛ داروهایی برای سرطان، ام‌اس، ایدز و بیماری‌های دیگر.

حالا فرض کنید کسی به ما بگوید که در یک جزیره‌ دورافتاده در اعماق اقیانوس کبیر، پزشکی زندگی می‌کند که درمان این بیماری‌ها را بلد است. هرچند اگر یقین هم نداشته باشیم که آدم راستگویی است اما می‌گوید بیایید برویم! نشانتان می‌دهم!

مثلاً فرض کنید در اعماق اقیانوس کبیر، در جزایر میکرونزی، یک جزیره‌ هست که در آنجا فردی هست که ادعا می‌کند دوای سرطان را می‌داند و خودش هم برای شما می‌سازد. حالا تصور کنید آن مراکزی که سال‌هاست دارند برای کشف داروی سرطان تلاش می‌کنند، چقدر حاضرند هزینه کنند تا این شخص را پیدا کنند، نسخه‌اش را بگیرند و این دارو را از او یاد بگیرند؟!

در کشور خود ما سالانه میلیاردها تومان برای این‌گونه تحقیقات صرف می‌شود. این فقط در یک کشور است. در کشورهایی که ثروت‌های کلان دارند و از لحاظ امکانات پزشکی و ابزارهای علمی از ما غنی‌تر هستند، آن‌ها نیز به همین نسبت سال‌هاست مبالغ زیادی را صرف کشف این داروها می‌کنند. حالا به جای میلیاردها تومان، وقتی مجموع را در نظر بگیرید باید گفت میلیاردها دلار؛ بلکه هزارها میلیارد، حتی تریلیاردها دلار هزینه می‌شود. در چنین شرایطی اگر کسی بگوید «بیایید برویم فلان جا، نسخه‌اش آماده است، من به شما می‌دهم» چقدر حاضرند هزینه کنند تا به آنجا بروند و آن نسخه را به دست بیاورند؟! این همه پول‌ را، دست‌کم نصفش را صرف می‌کنیم تا به آنجا برویم و نقداً یاد بگیریم و عمل کنیم؛ مگر نه؟! این مقدمه را داشته باشید.

قرآن؛ نسخه‌ای برای درمان دردهای بی‌نهایت!

یک مقدمه دیگر هم به آن ضمیمه کنید؛ ما اهمیت بیماری‌های جسمی، به‌ویژه بیماری‌های صعب‌العلاج را درک کرده‌ایم و می‌دانیم که این‌ها بسیار خطرناک هستند اما در مورد بیماری‌های روحی و معنوی، کمتر توجه کرده‌ایم و کمتر تحقیق کرده‌ایم که این بیماری‌ها چقدر ضرر دارند. حتی از ما برنمی‌آید که به‌درستی تجربه کنیم و بسنجیم که اهمیت آن‌ها چقدر است و نسبتشان با بیماری‌های جسمی چگونه است؟! کدام مهم‌تر است؟! چند برابر مهم‌تر است؟!

اجمالاً اشاره‌ای می‌کنم؛ بیماری‌های جسمی ما، هرچقدر هم سخت باشد، درنهایت از یک بیمار مبتلا به بیماری صعب‌العلاج، ده یا بیست سال عمر می‌گیرد. آیا چیز دیگر هم هست؟! بفرمایید پنجاه سال؛ بفرمایید صد سال؛ پس قیمت درمان آن بیماری، چیزی است که ارزش صد سال عمر یک انسان را دارد. حساب روشنی است. حالا اگر یک کسی عمرش بی‌نهایت باشد، یک بیماری‌ای باشد که اگر این بیماری در او بماند، بی‌نهایت معذب خواهد شد، یعنی زمان محدودی ندارد، هیچ‌وقت بهبود پیدا نمی‌کند؛ آن مربوط به بیماری‌های روح است.

اگر کسی تب داشته باشد یا به آنفولانزا مبتلا شود او را جهنم نمی‌برند که چرا آنفولانزا داری؟! اگر رماتیسم یا بیماری قلبی داشته باشد او را جهنم نمی‌برند که چرا بیماری قلبی داری؟! آن کسی که او را به جهنم می‌برند کسی است که به او می‌گویند چرا فلان گناه و فلان جنایت را مرتکب شدی؟! آن چیزهایی که موجب ارتکاب جنایت می‌شود، آن بیماری روحی است. ضررش چیست؟! ضررش بی‌نهایت است! با ضررهای مادی، هرچند کشنده‌ترین مرض‌ها، قابل مقایسه نیست. این‌ها آخرش صد سال عمر از آدم می‌گیرد اما آن‌ها میلیاردها سال! اصلاً گفتن میلیاردها سال در مقایسه با بی‌نهایت اشتباه است.

حالا اگر یک دارویی باشد که آن بیماری‌ها را علاج کند، آن با این بیماری‌هایی که سرطان را یا ایدز را معالجه کند چه نسبتی دارد؟! حالا نتیجه می‌گیرم: ما برای علاج بیماری سرطان، اگر یک داروی قطعی وجود داشت حاضر بودیم میلیاردها دلار خرج کنیم، به دلیل اینکه در همه کشورها دارند هر سال میلیاردها دلار برای کشف این دارو خرج می‌کنند؛ پس دارویی که بتواند سرطان را علاج کند، قیمتش میلیاردها دلار است. چه مرضی را معالجه می‌کند؟! مرضی که طولش حداکثر صد سال است؛ آیا بیشتر هم می‌شود؟!

حالا اگر یک دارویی کشف شود که بیماری‌ای را علاج کند که طول زمانش بی‌نهایت است، آن دارو چقدر ارزش دارد؟! آن هم نه یک بیماری، بلکه همه بیماری‌هایی که موجب آن عذاب‌ها هستند، همه را در یک کتاب، در یک کتاب کوچکی که قابل این است که آدم در جیب بگذارد. قرآن مدعی است که من این هنر را دارم. آیا ارزش این قرآن با یک نسخه‌ای که آن طبیب مفروض گفت «بیایید تا من دوای سرطان را به شما بدهم» قابل مقایسه است؟!

این کتاب هدایت و شفا، مفت و مجانی به دست من و شما رسیده است. البته خیلی هم مفت پیدا نشده است اما مفت به دست من و شما رسیده است؛ آن‌قدر خون‌ها ریخته شده تا این کتاب باقی بماند. عالمانی عمرهایی تلف کردند تا این کتاب را حفظ کنند، تفسیر کنند، ترجمه کنند، بیان کنند؛ ولی الآن برای من و شما، حداکثر یک پول مختصری است که می‌دهیم و از کتاب‌فروشی می‌خریم. خیلی‌ها هم گاهی مجانی توزیع می‌کنند. این کتابی که آن‌همه ارزش دارد، به این راحتی و آسانی در دست ما قرار گرفته و ما قدرش را نمی‌دانیم!

اگر یک روز ما را پای حساب بکشند و بگویند: ما چنین نعمتی را برای شما فرستادیم که این‌همه ارزش داشت، شما چقدر از این کتاب استفاده کردید؟! ما چه جوابی بدهیم؟! بگوییم بوسیدیم و لب طاقچه گذاشتیم و یک رحل مرصع هم با جواهرات برای آن درست کردیم؟! آن وقت می‌گویند آیا ما کتاب را برای همین فرستاده بودیم؟! این کتاب را در کاغذ کاهی بنویسید، اما عمل کنید تا به سعادت برسید!

تأثیرات روحی و اسرارآمیز قرآن

لطف خدا آن‌قدر زیاد است که با اینکه اصل هدف از فرستادن کتاب، چنین هدف والایی است که قابل سنجش نیست اما هزاران فایده دیگر هم برای آن قرار داده که این فواید در مقابل آن فایده اصلی، شبیه صفر است؛ ولی آن‌ها هم فوایدی هستند. ازجمله اینکه این قرآن را به‌گونه‌ای نازل فرموده که خواندن و شنیدنش آرام‌بخش است. همه می‌توانند تجربه کنند. یک جایی که قرائت قرآن می‌شود، هرچند ساده، اگر چند دقیقه بنشینند گوش بدهند احساس آرامش می‌کنند. چرا؟! نمی‌دانم چرا؛ اما افراد زیادی از کسانی که اصلاً با زبان قرآن آشنا نبودند، در اثر شنیدن قرآن مسلمان شدند! کتاب‌ها نوشتند در اینکه عامل هدایت ما به اسلام این بود که در یک رستورانی یا قهوه‌خانه‌ای نشسته بودیم و یک صدای قرآن می‌آمد. پرسیدیم این چیست؟ گفتند این کتاب مسلمان‌هاست. گوش دادیم، دیدیم عجب تأثیر عجیبی در روح ما دارد!

برای ما که باور کردن این‌ها مشکل نیست ولی شاید برای کسانی مشکل باشد اما چندی پیش در روزنامه‌ها نوشتند، به نظرم در تلویزیون هم پخش کردند که آب زمزم را تجزیه کردند. همین آبی است که ترکیبش مانند سایر آب‌های دنیاست اما مولکول‌های آب زمزم مثل کریستال می‌ماند و با همه آب‌های دنیا فرق می‌کند؛ و عجیب این است که وقتی این آب را با آب دیگری مخلوط می‌کنند، آن آب‌ها را هم عوض می‌کند؛ چرا؟! نمی‌دانیم چگونه است! اما عالم از این اسرار دارد.

قرآن همین الفاظ است، همین «کانَ»، «یَکونُ»، «إِنَّ»، «أَنَّ» است اما خدا این‌ها را به‌گونه‌ای ترکیب کرده که مثل آب زمزم می‌ماند که مولکول‌هایش با مولکول‌های آب‌های دیگر فرق دارد و حتی شکل مولکول‌های آب‌های دیگر را هم عوض می‌کند. این را ما نگفتیم، دانشمندان خارجی تصدیق کرده‌اند.

خداوند متعال این کتاب را آن‌چنان نازل فرموده که حتی همین قرائتش، هرچند نفهمیم چه می‌گوید، تأثیرگذار است. یک مسیحی صدای قرآن را شنیده بود، آن‌چنان تحت تأثیر قرار گرفت که او را به اسلام کشاند! بالاتر از آن، صفحات قرآن که نوشته می‌شود با همان خطوطی است که خطاط‌ها چیزهای دیگر را می‌نویسند و با همان کاغذ و همان مرکب اما وقتی آیات قرآن که هم همین کلمات عربی است که در جاهای دیگر هم کم‌وبیش استفاده می‌شود روی این کاغذ نوشته می‌شود، وقتی به قصد قرآن نوشته می‌شود آثار عجیبی دارد.

نوری که در کلام خداست!

خدا ان‌شاءالله به حضرت آیت‌الله خزعلی طول عمر و سلامتی بیشتر مرحمت بفرماید. ایشان فرمودند که مرحوم کربلایی کاظم که همه شما اسم ایشان را شنیده‌اید شخصی بی‌سواد بود که یک‌باره حافظ قرآن شد. ایشان فرمودند من روی کاغذی دو تا واو نوشتم؛ یکی را به قصد قرآن نوشتم، یکی را واو عادی. هیچ فرقی هم نداشت. به کربلایی کاظم نشان دادم و گفتم آیا این دو تا با هم فرقی دارد؟! ایشان گفت: این یکی نورانی است! یک نویسنده، با یک قلم، روی یک کاغذ، یکی را به قصد قرآن نوشته است؛ آن کسی که چشمش باز است می‌گوید این نور دارد؛ اما نمی‌دانست کدام، کدام است.

مرحوم آیت‌الله حاج شیخ مرتضی حائری‌رضوان‌الله‌علیه که از مفاخر این حوزه و فرزند بنیان‌گذار حوزه علمیه قم بودند، فرمودند: من کتاب جواهر را جلوی کربلایی کاظم گذاشتم و گفتم بخوان! گفت: من سواد ندارم که بتوانم بخوانم. گفتم: هیچ چیزی از این نمی‌فهمی؟! گفت: فقط می‌بینم این قسمت‌هایش نورانی است. با دست نشان داد، گفت: این نصف خطش، این نصف خطش، این‌ها نورانی هستند. دیدم همه آن آیات قرآنی است که در کتاب نوشته شده است. این نگاه می‌کند و می‌گوید این‌ها نورانی هستند. او چشمی دارد که می‌بیند اما ما نابینا هستیم.

برکات بی‌پایان قرآن

حتی خواندن همین قرآن و همین صفحات، گاهی امراض بدنی را شفا داده است. همه این برکات در سایه این کتاب نازل شده است. البته این فواید، نسبت به آن فایده اصلی، شبیه صفر است در مقابل یک عدد نجومی. برای تشبیه، مثال‌های عامیانه‌ای می‌زنیم: آدم وقتی غذا می‌خورد، ماهیچه‌های فکش هم در اثر حرکت تقویت می‌شود. پس یکی از فواید غذا خوردن، تقویت ماهیچه‌های فک است؛ اما هیچ‌کس غذا را برای تقویت ماهیچه فک نمی‌خورد. غذا را می‌خورد تا سالم بماند، رشد کند و برای کار کردن انرژی داشته باشد. ضمناً این‌ها هم یکی از فوایدش است. این فایده در مقابل فواید اصلی چیزی به حساب نمی‌آید؛ اما خداوند متعال این را هم به حساب آورده، از این هم کم نگذاشته است! و چرا کم بگذارد؟! مگر از او کم می‌آید؟! برای چه کسی این‌ها را ذخیره کند؟! خدا بنده‌ای بهتر از پیامبر اسلام خلق نکرده است؛ رسالتی طولانی‌تر تا آخرالزمان برای هیچ پیامبر دیگری قرار نداده است؛ امتی که توان رشد عقلانی، فکری، اجتماعی و روحی دارد، مثل امت اسلام نیست؛ پس این‌ها را برای چه کسی ذخیره کند؟!

این کتاب با این نرخ ارزان، یعنی هیچ، مجانی، در دست من و شماست. ما با این کتاب چه باید بکنیم؟! اقل‌اقلش این است که هرروز مقداری از آن را بخوانیم و ببینیم در آن چه نوشته شده است. روایاتی داریم که علامت مؤمن این است که هرروز صد آیه قرآن و اگر نشد، اقلاً پنجاه آیه قرآن را می‌خواند. بنده باید اعتراف کنم که با این سمت، با این عمامه و با این علم، حتی موفق به این دستور ساده اسلام هم نمی‌شوم؛ تنبلی می‌کنم، جفا می‌کنم.

مرحله بعد این است که با لحن زیبا بخوانیم. شما اگر نامه‌ای از دوستی به شما برسد، هرقدر او را دوست داشته باشید، دلتان می‌خواهد این نامه را در یک پاکت زیبا قرار دهید. اگر جمله‌ای یادگاری نوشته شده، آن را در یک قاب مرصع حفظ می‌کنید. این کتابی است که خداوند عالم برای هدایت همه انسان‌ها تا روز قیامت نازل فرموده است؛ چقدر باید برای آن ارزش قائل باشیم؟!

بعد از زیبا خواندن، آن را حفظ کنیم تا اگر یک وقت قرآن در دسترس ما نبود، کتاب خدا را حفظ باشیم. علاوه بر اینکه خود حفظ کردن، آثار عظیمی در روح ما دارد.

دلِ قرآنی، حریم مصون از آتش

یک داستان دیگر هم برای شما نقل می‌کنم. این قصه را امام‌جمعه ملایر از مرحوم آخوند ملاعلی همدانی نقل کردند. ایشان گفتند یک منبری‌ای بود که عاجز بود و چشم‌هایش کم‌سو بود و درست نمی‌دید اما حافظ قرآن بود. یک‌بار ایشان برای دیدن مرحوم آخوند ملاعلی همدانی آمده بود. ظاهراً اولین بار بود که ایشان خدمت مرحوم آخوند می‌رسید و مرحوم آخوند هم او را می‌دیدند. مرحوم آخوند جایشان در یک بالاخانه‌ای بود که از چند پله باید بالا می‌آمدند تا خدمت ایشان برسند. اگر اشتباه نکنم اسم ایشان آقا سید یوسف بود. کسانی که با ملایر آشنا هستند می‌توانند از امام‌جمعه ملایر بپرسند.

ایشان هنوز از پله‌ها درست بالا نیامده بود که مرحوم آخوند گفت: آقا سید یوسف! سلام‌علیکم! هنوز او را ندیده بود. بعد که آمد گفت: آقا سید یوسف می‌خواهم یک چیزی از تو بپرسم. گفت: شما از ما بپرسید؟! اختیار دارید! گفت: می‌خواهم از تو بپرسم که اگر کسی یک صفحه قرآنی را که نوشته شده بسوزاند، به نظر تو چطور است؟! گفت: العیاذ بالله! استغفرالله! چه کسی جرأت می‌کند قرآن را بسوزاند؟! پرسید: آیا خیلی کار بدی است که آدم قرآنی را که نوشته شده است را بسوزاند؟! گفت: البته حاج‌آقا! این چه فرمایشی است شما می‌فرمایید؟! این چه سؤالی است؟! گفت: اگر سوزاندن کاغذی که قرآن روی آن نوشته شده این‌قدر بد است، آیا سوزاندن قلبی که قرآن در آن حک شده یعنی قرآن را حفظ کرده زشت نیست؟! یعنی آیا حتی احتمال می‌دهید که اگر کسی قرآن را حفظ کرده باشد خدا قلبش را بسوزاند؟! خدایی که اجازه نداده یک صفحه کاغذی که روی آن خط قرآن نوشته شده بسوزد، آن‌وقت می‌آید چنین قلبی که قرآن در آن حک شده را در آتش جهنم بسوزاند؟! حاشاوکلا!

امیدواریم خداوند متعال معرفت ما را نسبت به قرآن بیشتر کند، توفیق عمل به قرآن، فهمیدن قرآن، تفسیر قرآن و عمل کردن به قرآن را به همه ما عنایت فرماید تا سعادت فردی و اجتماعی همه ما تأمین شود.

خدا ان‌شاءالله روح امام را با انبیا و اولیا و با باطن قرآن محشور کند که همه این برکات در اثر انقلابی است که امام در این کشور به وجود آورد؛ و خداوند متعال سایه مقام معظم رهبری را مستدام بدارد که این برکات قرآن، خلعتی است که خدا بر اندام ایشان راست آورده است. حتی خود امام هم موفق نشد این خدمات را به قرآن انجام دهد. همه این‌ها در اثر برنامه‌ریزی‌ها، تأکیدها و توصیه‌های ایشان شد. خدا آناً فآناً بر سلامتی، عزت، اقتدار، عظمت و برکات وجود ایشان بیفزاید و ما را شکرگزار این نعمت قرار دهد.

وَصَلَّى اللهُ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ


[1]. اسراء، 88.

[2]. بقره، 185.

[3]. اسراء، 82.

[4]. بقره، 10.

[5]. آل‌عمران، 7.

[6]. یس، 61.

[7]. انعام، 153.

[8]. احزاب، 65.