همدلی و یکپارچگی؛ عامل عزّت جامعه اسلامی

سخنرانی در حسینیه شهدای قم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ بَارِئِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ بَاعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَالْمُرْسَلِينَ وَالصَّلٰوةُ وَالسَّلَامُ عَلَى سَيِّدِ الْأَنْبِيَاءِ وَالْمُرْسَلِينَ حَبِيبِ إِلٰهِ الْعَالَمِينَ أَبِي الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ لَاسِيَّمَا مَوْلَى الْكَوْنَيْنِ وَثَانِيَ السِّبْطَيْنِ أَبِي عَبْدِاللَّهِ الْحُسَيْنِ وَعَلَى أَوْلَادِهِ وَإِخْوَانِهِ وَأَصْحَابِهِ.

قَالَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِی کِتابِه: وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ.[1]

نثار روح پرفتوح امام عزیز و ارواح پاک شهدای اسلام صلواتی ختم بفرمایید.

سعادت دنیا و آخرت انسان در سایه هدایت قرآن

قرآن کریم کتابی است که برای هدایت بشر به سوی سعادت دنیا و آخرت نازل شده و مهم‌ترین اهداف نزول قرآن کریم عبارت است از تعلیم و تربیت؛ بنابراین اگر قرآن کریم را از یک دیدگاه یک کتاب تربیتی بنامیم سخنی به گزاف نگفته‌ایم و بر این اساس، همان‌گونه که هر نظام تربیتی‌ای دارای هدف یا اهدافی است و همچنین دارای ارکان و روش‌هایی برای تعلیم و تربیت است در قرآن هم می‌توان اهدافی برای تعلیم و تربیت و روش‌هایی برای تحقق بخشیدن به آن اهداف در نظر گرفت. بحث درباره هدف تربیتی قرآن کریم و سایر ارکان تعلیم و تربیت، وسیع است و فعلاً مورد بحث ما نیست. خواستم به عنوان مقدمه اشاره‌ای کنم که قرآن کریم روش‌هایی برای تربیت دارد.

تذکر؛ شیوه‌ای قرآنی برای تربیت و تکامل انسان

از جمله روش‌هایی که قرآن کریم برای تربیت مردم به کار گرفته است روش خاصی است که می‌توان آن را تذکر نامید. از آنجا که خداوند متعال به نقطه‌های ضعف انسان بیش از همه آگاه است و او بهتر می‌داند که از چه راهی می‌بایست این نقطه‌های ضعف، جبران شود و انسان به کمال حقیقی خودش برسد لذا راه‌هایی را در قرآن کریم پیشنهاد و یا اِعمال می‌کند که انسان بهتر بتواند از آن راه‌ها برای تکاملش استفاده کند.

فراموشکاری و غفلت؛ اساس انحراف و سقوط

از بزرگترین نقطه‌های ضعف انسان فراموشکاری و غفلت است. گاهی انسان به آنچه می‌بایست توجه کند توجه نمی‌کند و از آن‌ها غفلت می‌ورزد. از دیدگاه قرآن کریم اساس همه فسادها، انحراف‌ها و سقوط‌ها غفلت است.

قرآن کریم در یک آیه شریفه می‌فرماید ما در میان انسان‌ها و جنّیان کسانی را آفریدیم که شایسته عذاب ابدی هستند؛ آن‌ها گوش، چشم و دل دارند اما با آن‌ها حقایق را درک نمی‌کنند؛ تا پایان آیه که می‌فرماید أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛[2] آن انسان‌هایی که از چهارپایان پست‌تر هستند آن‌ها اهل غفلت هستند و به آنچه می‌بایست توجه داشته باشند توجه نمی‌کنند.

پس قرآن کریم برای اینکه انسان را تربیت کند تلاش می‌کند غفلت را از انسان دور کند و پرده غفلت را از جلوی چشم او بردارد و او را به آنچه کمال و سعادت او در آن هست آگاه کند و از آنچه موجب سقوط و انحطاطش می‌شود پرهیز دهد. گاهی هم هست که انسان به چیزی توجه می‌کند، آن را درک می‌کند و فرامی‌گیرد ولی بعد آن را فراموش می‌کند.

ریشه غفلت و فراموشی

ملاک غفلت کردن و ملاک فراموش کردن آنچه انسان می‌داند و به آن توجه کرده یکی است؛ همه آن‌ها گرایش‌های به امور حیوانی و شهوات مادی و دنیوی است که انسان را از سعادت ابدی غافل می‌کند و یا آنچه را که می‌داند از یادش می‌برد و به فراموشی می‌سپارد.

روش تربیتی قرآن برای خروج انسان‌ها از خواب غفلت

برای اینکه این حالت غفلت از انسان زدوده شود قرآن روشی دارد که به‌طورکلی آن روش را می‌توانیم روش تذکر نامید. یکی از اوصاف یا اسماء قرآن کریم ذکری، ذکر و تذکره است. در قرآن به این کلمات زیاد برمی‌خورید. الحمدلله همه شما با قرآن کریم آشنا هستید؛ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ،[3] تَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ،[4] وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَلِقَوْمِكَ.[5] این‌ها یک جهت مشترک دارند و آن این است که قرآن می‌خواهد بفرماید مردم بسیاری از چیزها را می‌دانند ولی غفلت می‌کنند و به فراموشی می‌سپارند و قرآن می‌خواهد آن‌ها را به یادشان بیاورد تا از آن‌ها غفلت نکنند یا آن‌ها را فراموش نکنند.

دسته‌بندی آیات تذکر و بیدارگر

برای اینکه پرده غفلت از جلوی چشم مردم برداشته شود و همین‌طور چیزهایی که می‌دانند را فراموش نکنند قرآن کریم سلسله مطالبی را نقل می‌فرماید و توجه می‌دهد که ای مردم! به این‌ها توجه داشته باشید! این آیات غالباً با کلمه وَاذْكُر، وَاذْكُرُوا و امثال این‌ها شروع می‌شود. این آیات را از دیدگاه‌هایی می‌توان به چند دسته تقسیم کرد؛

گاهی به حسب ظاهر لفظ، مخاطب این آیات یک فرد است. وقتی می‌فرماید وَاذْكُر، خطاب به مُفرَد است. گاهی مخاطب، یک جمعیت خاص هستند. به‌عنوان‌مثال در آیه يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ،[6] مخاطب، بنی‌اسرائیل هستند. گاهی هم مخاطب همه مردم هستند؛ يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا.[7]

داستانی هم که نقل می‌شود و به آن توجه داده می‌شود آن هم همین تقسیمات را دارد؛ گاهی داستان یک شخص خاص است، گاهی داستان یک گروه و امت است و گاهی مطلبی برای همه مردم است. تقسیمات دیگری هم هست که نمی‌خواهم زیاد تفصیل بدهم. به‌هرحال قرآن به شکل‌های مختلف، مطالبی را به یاد انسان‌ها می‌آورد و با همین لفظ که ای مردم! توجه داشته باشید! به یاد داشته باشید! فراموش نکنید! با همین الفاظ، مردم را متوجه این جریانات می‌کند.

گاهی جریانات امم سابق را نقل می‌فرماید که آن‌ها در اثر اشتباه‌کاری‌هایی به اوضاع‌واحوال نامطلوبی دچار شدند. این داستان‌ها را ذکر می‌فرماید تا دیگران پند بگیرند و به آنچه موجب ابتلای گذشتگان شده دست نیازند و به سراغ آن‌ها نروند؛ گاهی داستان‌هایی که موجب سعادت و پیشرفت مردمی بوده را نقل می‌فرماید تا دیگران با توجه به آن‌ها راه سعادت را بیاموزند و از همان راه بروند تا به نتایج مطلوب برسند؛ گاهی نعمت‌هایی که خدا در یک زمانی به یک قومی مرحمت فرموده را به خاطرشان می‌آورد که یادتان باشد که خدا این نعمت را به شما داده و در زمان‌های بعد فراموش نکنید؛ و بالاخره بسیاری از آیات قرآن کریم هست که خطاب به جامعه اسلامی است و آن‌ها را به یاد نعمت‌هایی که خدا به آن‌ها مرحمت فرموده می‌اندازد تا اینکه قدر آن نعمت‌ها را بدانند و در مقام شکرگزاری بربیایند تا بهتر از آن‌ها استفاده کنند. مثلاً در آیه‌ای می‌فرماید: وَاذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ؛[8] می‌فرماید ای مسلمان‌ها! به خاطر بیاورید! در اینجا مخاطب، جامعه اسلامی است؛ می‌فرماید ای مسلمان‌هایی که امروز در جهان، شوکت و عظمت و عزّتی دارید! آن روزگاری را به یاد بیاورید که مردمی اندک شمار بودید؛ إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ؛ آن هم نه‌تنها دارای کمیّت محدودی بودید و افرادتان کم بود بلکه از نظر کیفیت هم ضعیف بودید؛ إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ؛ مردمی بودید که دیگران به چشم حقارت به شما نگاه می‌کردند و شما را ضعیف می‌شمردند و قوّت و قدرتی نداشتید. آن‌قدر ضعیف بودید که همانند گنجشکی که می‌ترسد در چنگال عقابی گرفتار شود و او را برباید، شما هم می‌ترسیدید که دشمنان، عقاب‌وار شما را بربایند و از صفحه روزگار محو کنند؛ تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاس. تخطّف در زبان عربی به حالتی گفته می‌شود که یک حیوان شکارچی، مثلاً یک باز شکاری، ناگهان به سمت یک طعمه‌ کوچک حمله کند و آن را برباید؛ می‌فرماید شما در میان مردم آن‌قدر کم، ضعیف و ناتوان بودید که هر لحظه در معرض این بودید که دشمنانتان مثل یک باز شکاری بر سرتان فرود آیند و شما را بربایند و محوتان کنند. فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَات؛[9] اما خداوند متعال شما مردم کم و ضعیف را پناه داد و تأیید کرد و به شما نصر عطا فرمود و جمعیت شما زیاد شد و قوّت و قدرت و عزّت و شوکت پیدا کردید. این‌ها را فراموش نکنید! خدا بود که این نعمت‌ها را به شما داد.

انسان بسیار زود در معرض غفلت قرار می‌گیرد. وقتی چند روزی گذشت و نعمتی در اختیارش قرار گرفت، دیگر فراموش می‌کند که یک وقتی فاقد این نعمت بود و خدا این نعمت را به او داده است. خیال می‌کند این نعمت‌ها ثابت و همیشگی است و اصلاً می‌بایست باشد و احتیاجی به دادن خدا ندارد. چون انسان دائماً در معرض این غفلت و نسیان است لذا احتیاج دارد به اینکه او را متذکّر کنند که بابا! این نعمت‌هایی که دارید یا داشتید، این نعمت‌ها از خودتان نبود و خدا به شما داد! باید سپاس آن نعمت‌ها را بگذارید تا اینکه نعمتتان افزون شود و بهتر بتوانید از آن‌ها استفاده کنید!

این یکی از آیاتی بود که قرآن کریم به عنوان تذکّر، بعضی از نعمت‌ها را به یاد امت اسلامی می‌اندازد تا از آن بهره ببرند و دچار غفلت و نسیان نشوند. در قرآن کریم از این‌گونه آیات، فراوان داریم. من به مناسبت ایام و مسائلی که با آن مواجه هستیم یکی از این آیات که در آن به یکی از نعمت‌هایی که خداوند متعال در قرآن کریم به مسلمان‌ها تذکر داده و معیار و ملاکش شامل همه مسلمان‌ها و به‌خصوص جامعه امروزی ما می‌شود اشاره شده را انتخاب کردم و در صدر عرایضم تلاوت کردم. بخشی از آن آیه شریفه چنین بود: وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا.

نعمت الفت و مهربانی در سایه اسلام

مسلمان‌ها قبل از اینکه به اسلام تشرّف پیدا کنند یعنی عرب‌های جاهلی، نسبت به هم دشمنی‌های زیادی داشتند. فرقه‌ها و قبائل مختلفی بودند که دائماً میان آن‌ها جنگ و ستیز برقرار بود و کینه‌های ده ساله و صد ساله در دل‌های آن‌ها نسبت به یکدیگر وجود داشت. قبائلی بودند که دشمنِ هم بودند و نسبت به هم کینه‌توز بودند. وقتی اسلام آمد، به برکت نور اسلام دل‌های مسلمان‌ها نسبت به هم مهربان شد، دشمنی‌ها و کدورت‌ها برداشته شد و همه با هم مهربان شدند. این نعمت به قدری عظیم است که خداوند متعال، به‌خصوص روی آن تکیه می‌فرماید که شما در جهان، مردمی فقیر و گمنام بودید و بعد به غنا و ثروت و همچنین به عزّت و شوکت رسیدید؛ این‌ها به جای خود؛ شما مردمی بودید که با یکدیگر دشمنی داشتید و خداوند این دشمنی را از میانتان برداشت و دل‌های شما را با هم مهربان کرد و همه یگانه شدید. این نعمت خدا را فراموش نکنید! این نعمت، بسیار عظیم است. این نعمت ملاک بقاء نعمت‌های دیگر شماست. اگر این نعمت نبود شما به عزّت و شوکت نمی‌رسیدید؛ اگر این نعمت نبود شما از فقر و استضعاف نجات پیدا نمی‌کردید؛ اگر این نعمت نبود شما از چنگال دشمنانتان رها نمی‌شدید. همه این‌ها به خاطر این بود که دشمنی از میان شما برداشته شد و دل‌هایتان با هم مهربان شد و یگانه شدید و به دنبال این نعمت، نعمت‌های دیگری به سوی شما سرازیر شد.

فلسفه‌ تأکید قرآن بر اهمیت نعمت الفت و رفع دشمنی

چرا خدا مردم را متوجه این نعمت می‌کند؟! این یک روش تربیتی است برای اینکه مردم به این نعمت توجه کنند و اهمیت آن را درک کنند تا بتوانند این نعمت را حفظ کنند و از زوال آن جلوگیری کنند. وقتی خدا اهمیت این نعمت را گوشزد می‌کند مقصود این است که مردم بفهمند چه نعمت عظیمی در اختیار دارند و قدر این نعمت را بدانند و نگذارند عوامل دشمنی در میان آن‌ها رخنه کند و کم‌کم دل‌ها نسبت به همدیگر دشمنی و کدورت پیدا کند و آن وحدت و اتحاد از میان جامعه اسلامی رخت بربندد و عامل انحطاط، فساد و سقوط برای جامعه اسلامی فراهم شود. پس سرّ اینکه روی این مسئله تکیه می‌شود و اهمیت الفت و رفع عداوت، مکرراً گوشزد می‌شود به خاطر همین است.

ما اگر این نعمت را شناختیم و قدر آن را دانستیم، مواظب هستیم که تخم نفاق و دشمنی در جامعه ما رشد نکند و عواملی که موجب کدورت، نفاق و شقاق می‌شود از جامعه رخت بربندد؛ اما اگر اهمیت این نعمت را درک نکنیم، با آن همچون یک نعمت بازیافتی برخورد خواهیم کرد و از عظمت نعمتی که خداوند متعال به ما عطا فرموده غفلت می‌کنیم و قدر آن را نمی‌دانیم و این غفلت، فرصت نفوذ را برای دشمنان یعنی شیاطین جن و انس فراهم می‌سازد که اندک‌اندک در دل‌هایمان نفوذ و وسوسه ‌کنند و زمینه‌ کدورت نسبت به یکدیگر را مهیا ‌سازند. به‌این‌ترتیب محبت‌ها و الفت‌ها کم‌کم جای خودش را به دشمنی‌ها و چنددستگی‌ها می‌دهد و خدای‌ناکرده وسایل سقوط و انحطاط جامعه فراهم می‌شود.

می‌فرماید وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا؛ در سایه این نعمت عظیمی که خداوند متعال به شما مرحمت فرمود همه شما با هم برادر شدید. وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا؛ آن وقتی که شما نسبت به هم دشمنی داشتید، در لب یک پرتگاه آتش و مشرِف به آن بودید و داشتید در جهنم سقوط می‌کردید؛ داشتید خودتان را به دست خودتان در آتش می‌افکندید و سعادت دنیا و آخرت خود را می‌سوزاندید. فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا؛ خدا شما را از آن آتش نجات داد. كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُون؛ خدا آیات خود را این‌گونه برای شما بیان می‌فرماید تا شاید هدایت شوید و راه سعادت خودتان را بشناسید.

مگر قرآن کتاب هدایت نیست؟! خدا آمده ما را به آنچه موجب سعادت دنیا و آخرت ماست هدایت کند. چگونه ما را هدایت می‌کند؟! یکی از شیوه‌هایش همین یادآوری نعمت‌هایی است که به ما عطا فرموده تا قدر آن‌ها را بدانیم و سپاس آن‌ها را بگذاریم.

لازمه ایجاد وحدت و یکپارچگی در جامعه اسلامی

کسانی که اندک آشنایی‌ای با تاریخ عرب جاهلی دارند می‌دانند که قبل از اسلام، طوایف عرب همیشه در دشمنی و جنگ و ستیز با هم به سر می‌بردند. در میان آن‌ها کشت و کشتار، غارت اموال و تعرّض به نوامیس امری عادی بود. همه نسبت به هم نوعی دشمنی و پدرکشتگی داشتند؛ اما به برکت اسلام این دشمنی‌ها برداشته شد.

برای اینکه این دشمنی‌ها برداشته شود لازم است یک زمینه فکری و فرهنگی و یک سمبل و ملاک وحدت در جامعه پدید بیاید تا همه در اطراف آن، حلقه بزنند و وحدت و اتحاد خود را حفظ کنند و از پراکندگی نجات پیدا کنند. اگر آن زمینه فکری و فرهنگی نباشد آمادگی برای الفت، محبت، وحدت و اتحاد پیدا نمی‌شود و اگر سمبل وحدت در میان جامعه نباشد علیرغم وجود علاقه به وحدت و یگانگی در میان مردم، راه تحقق بخشیدن به این وحدت را پیدا نمی‌کنند و هرکدام به راهی می‌روند و باز نتیجه، اختلاف می‌شود.

با وجود مقدس پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله و به برکت تعالیم آن حضرت، زمینه فکری و فرهنگی در مردم جاهلی پیدا شد و دانستند که این دشمنی‌ها و پراکندگی‌ها راهی جز به سوی آتش دنیا و آخرت نمی‌برد و با وجود شخص پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله به عنوان رهبر جامعه، سمبل وحدت و محور اتحاد را شناختند و همه بر گرد وجود ایشان حلقه زدند. این بود که توانستند جامعه واحد و متحدی را به وجود بیاورند که همه بتوانند حول یک محور و بر اساس یک بینش و یک فکر و عقیده، متحد شوند تا به اهداف بلند دنیوی و اخروی خودشان نائل شوند.

امامت؛ ستون استوار وحدت امت اسلامی

اما بعد از پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله برای اینکه این عامل وحدت، همواره در جامعه اسلامی باقی باشد دین مقدس اسلام معیاری برای این وحدت قرار داد و سمبلی برای این وحدت معرفی کرد تا مردم گِرد او جمع شوند و از پراکندگی نجات پیدا کنند. این کار چه زمانی بود و چگونه انجام شد؟! آن وقتی که آیه نازل شد که امروز خدا نعمتش را بر شما تمام کرده است. با تعیین جانشین الهی برای پیغمبر اکرم‌‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله محور وحدت در جامعه مشخص شد.

کسانی که با روایات شریفه آشنایی دارند می‌دانند که در موارد فراوانی ازجمله در نهج‌البلاغه، در برخی از روایات، در خطبه حضرت صدیقه کبری فاطمه زهراسلام‌‌الله‌‌عليها در موارد فراوانی روی این نکته تکیه شده است که در اسلام امامت، ملاک وحدت و مانع افتراق و پراکندگی است؛ بِمُوالاتِكُمْ...ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَهُ؛[10] به وسیله شما خاندان است که افتراق‌ها و پراکندگی‌ها به ائتلاف و الفت گرایید و دشمنی‌ها برداشته شد. این کار تشریعاً انجام شد یعنی خداوند متعال نعمت خود را بر مردم تمام کرد؛ اما چه می‌شود کرد اگر مردمی خودشان قدر نعمتی را ندانستند و آن را از دست دادند؟!

خدا برای وحدت امت یک محوری قرار داد که صلاحیت این محوریت را داشته باشد یعنی کسی همانند وجود مقدس پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله باشد ولی اکثریت مسلمان‌ها به عللی این محور وحدت را یا نشناختند یا تغافل کردند و از ایشان اعراض کردند و از همان زمانی که از این محور وحدت دور شدند اندک‌اندک عوامل سقوط، پراکندگی، اضمحلال و دور شدن از حقایق اسلام و از سعادت دنیا و آخرت برای آن‌ها فراهم شد. اگر قدر این نعمت را دانسته بودند و این عامل وحدت را حفظ کرده بودند و همه بر گرد شمع وجود امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ پروانه‌وار حلقه زده بودند هیچ گاه آن نکبت‌ها و ابتلائات نصیب جامعه اسلامی نمی‌شد؛ ولی بالاخره آنچه نمی‌بایست بشود شد و جامعه اسلامی دچار افتراق و پراکندگی گردید.

اگر جامعه اسلامی بخواهد باز عزّت و شوکت خودش را بازبیابد آیا راهی جز این دارد که حول یک محور صالح و شایسته گِرد آید، محوری که ادامه‌دهنده همان مسیر نبوی و علوی باشد و بتواند امت را به سمت وحدت، تعالی و حقیقت اسلام رهنمون سازد؟!

پُلی میان فهم ما و هدایت الهی

در کتاب تحف العقول نامه‌ای از امام صادق‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ نقل شده که شیعیان نسخه‌ای از این نامه را در خانه‌هایشان داشتند و گهگاه و برخی هرروز آن را مطالعه می‌کردند. این یک سنّت صادقی است، سنّتی است که امام صادق‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ به ما دستور داده‌اند. بسیار خوب است که ما هم به این سنّت عمل کنیم و وصیت‌نامه امام بزرگوار‌رضوان‌‌الله‌‌علیه را که همه آن متّخذ از کلمات ائمه اطهارصلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين است در خانه داشته باشیم و مطالعه کنیم و از آن‌ها استفاده کنیم.

ممکن است کسانی بگویند ما قرآن داریم، کتاب حدیث داریم، دیگر چه احتیاجی به این‌ها داریم؟! بله، قرآن کتاب هدایت الهی است، باید هم آن را داشت و خواند و از مضامین آن استفاده کرد اما آنچه با فهم ما نزدیک‌تر است، آن زبانی که ما بهتر با آن آشنا هستیم و آن را بهتر درک می‌کنیم آن زبانی است که سطحش از قرآن و کلام پیغمبر و امام پایین‌تر است و در افق فهم ماست. تأکید ما از اینکه از کلمات امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه یا کلمات علمای دیگر استفاده کنیم به معنای این نیست که کتاب و سنّت را کنار بگذاریم؛ بلکه به این معناست که این‌ها بیان و توضیحی برای کتاب و سنّت است. نگاه کردن به این کلمات درواقع یادآوری کتاب و سنّت و کلام خدا و ائمه اطهار‌سلام‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين است.

دو رکن عزّت جامعه اسلامی

در وصیت‌نامه امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه آمده است که آنچه عامل عزّت جامعه اسلامی شد - البته این تعبیرات از بنده است و متأسفانه عبارتش را حفظ نیستم- مضمونش این است که رمز موفقیت جامعه ما دو چیز بود؛ یکی انگیزه الهی برای ایجاد حکومت اسلامی و یکی هم وحدت و هماهنگی قشرهای جامعه برای تحقق بخشیدن به این هدف. ایشان می‌فرمایند عامل موفقیت ما دو چیز بود؛ یکی اینکه مردم ما به‌راستی خواستند یک زندگی الهی داشته باشند و این مسئله را جدی گرفتند که باید حکومت اسلامی در جامعه به وجود بیاید یعنی انگیزه الهی برای ایجاد یک حکومت اسلامی.[11]

خیلی‌ها در دلشان هوس تشکیل حکومت اسلامی را داشتند اما به عنوان یک انگیزه جدی که منشأ عمل و اثر باشد آن‌قدر قوی نبود. بیشتر یک هوس یا آرزو بود؛ آرزویی که البته برای جوانان عیب محسوب نمی‌شود؛ اما ملت ما آن‌وقتی که این آرزو را به صورت یک انگیزه الهی برای فعالیت خودش پذیرفت بزرگترین عامل را برای موفقیت و سعادت به دست آورد و این تنها کافی نبود. اگر این انگیزه در میان همه افراد وجود داشت اما هرکسی با یک شیوه خاص و طبق سلیقه شخصی خودش می‌خواست کار کند و به این هدف، جامه تحقق ببخشد هرگز این هدف عملی نمی‌شد. عامل دوم موفقیت ما این بود که همه اقشار راه واحدی را در پیش گرفتند، محوری برای وحدت و هماهنگی برگزیدند و به دور او حلقه زدند. دیگر امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه اسم او را نمی‌برند اما همه می‌دانیم که ایشان چه کسی بود.

وقتی جامعه ما به فکر تشکیل حکومت اسلامی افتاد و دریافت که رهبر آن باید چه کسی باشد، همین اندازه از وحدت برای برگزیدن او به رهبری جامعه، ضرورتی حیاتی برای پیشبرد این حرکت بود. البته اگر انواع دیگری از وحدت نیز وجود داشته باشد بسیار مطلوب است. اگر همه مردم مقلِّد یک مرجع باشند بسیار مطلوب و ایده‌آل است ولی چنین چیزهایی کم اتفاق می‌افتد.

آنچه برای یک حرکت پیروزمند اجتماعی لازم است این است که رهبریِ اجتماعی و سیاسی واحدی داشته باشد. ممکن است کسانی از دیگران هم تقلید می‌کردند، در زمان پیش از پیروزی انقلاب و بعد از پیروزی انقلاب هم کسانی که از مراجع دیگری تقلید می‌کردند کم نبودند اما در مسائل اجتماعی و سیاسی، رهبر خودشان را امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه می‌دانستند و هیچ تنافی‌ای هم بین این‌ها نیست.

پاسخ به شبهه تعدد مراجع و وحدت رهبری

چون من معتقد هستم که بسیاری از مسائل هست که به‌خصوص در ذهن‌ جوانان عزیز ما خلجان می‌کند و این‌ها صریحاً در جایی بحث نمی‌شود و این خلجانات گاهی موجب وسوسه می‌شود و زمینه‌ای برای نفوذ افکار نادرست در دل‌ها پدید می‌آید این است که دوست دارم در هر موقعیتی به بعضی از این وسوسه‌ها اشاره کنم و جواب قانع‌کننده‌ای عرض کنم، هرچند مختصر باشد. ممکن است این سؤال در ذهن بسیاری از مردم بیاید که چگونه ممکن است جامعه‌ای چند مرجع تقلید داشته باشد اما یک رهبر سیاسی واحد داشته باشد؟! هرکسی که مقلِّد هر مرجعی هست در همه فتاوا از او تبعیت می‌کند؛ چطور ممکن است در یک مسئله اجتماعی و سیاسی از دیگری تبعیت کند؟!

جواب ساده‌ای که من می‌خواهم عرض کنم جوابی بر اساس یک مسئله فقهی است که در اغلب کتاب‌های رساله عملیه نوشته شده است. البته این بحث، بحث مفصلی است و مقدماتی می‌خواهد تا کاملاً از نظر علمی حل شود اما یک جوابی که قابل فهم باشد و برای آن کسانی که احیاناً اشکال می‌کنند قانع‌کننده باشد این جواب است.

مقدمتاً برای حل این مسئله می‌توانید به کتاب‌های مسائل مانند عروة الوثقی، تحریرالوسیلة و کتاب‌های دیگر مراجعه کنید. حتی به احتمال زیاد این مسئله در توضیح المسائل هم آمده باشد. البته مطمئن نیستم اما قاعدتاً باید در آن باشد. در کتاب‌های بزرگ فقهی و رساله‌های عملیه معمولاً این مسئله وجود دارد که اگر یک مجتهد جامع‌الشرائط در یک مسئله‌ای قضاوت کند هیچ مجتهد دیگری حق ندارد حکم او را فسخ کند.

اگر دو نفر با هم مشاجره‌ای داشته باشند و کار آن‌ها به مراجعه به حاکم شرع بکشد و نزد یک مجتهد بروند و دعوایشان را مطرح کرده و از او بخواهند که بر اساس حکم خدا میانشان داوری کند - توجه داشته باشید که این مجتهد، مرجع تقلیدشان نیست بلکه یکی از مجتهدین ساکن محله‌شان است- و مجتهد مذکور شرایط قضاوت را نیز داراست. در صورتی که دعوی را بررسی کند و حکم صادر نماید، مثلاً در مسائل مالی بگوید این مال متعلق به فلان شخص است، یا در سایر حقوق تعیین کند که حق با چه کسی ا‌ست و بگوید حَکَمتُ یعنی حکم کردم که این حق متعلق به فلان شخص است، در این صورت هیچ مجتهد دیگری هرچند اگر اعلم یا مرجع تقلید باشد حق ندارد حکم او را نقض کند.

اگر مجتهدی جامع‌الشرائط بر اساس موازین شرعی حکم کند، هیچ مجتهد دیگری حق ندارد حکم او را نقض کند و بگوید نه، من حکم آن حاکم و حکم آن قاضی را نقض کردم و خودم مجدداً حکم می‌کنم مگر اینکه علم و یقین به فساد آن حکم داشته باشد؛ مثلاً ثابت شود که شاهد مورد نظر فاسق بوده یا یکی از شرایط لازم برای صحت حکم رعایت نشده باشد. فقط در چنین مواردی نقض آن حکم جایز است ولی تا زمانی که یقین به فساد حکم حاکم پیدا نشده است هیچ قاضی‌ای هرچند اگر اعلم من فی‌الارض باشد حق ندارد حکم صادره از سوی یک قاضی دیگر را نقض کند.

این مسئله در کتاب‌های فقهی و رساله‌های عملیه مطرح شده است و جای هیچ اختلافی نیست. همه مراجع تقلید در این مسئله اتفاق نظر دارند که نقض حکم حاکم از سوی حاکم دیگر، بدون تحقق شرایط خاص، جایز نیست.

این حکمی که اینجا گفتم این حکم دادگاهی است، حکمی است که مربوط به دادگستری است. این حکم را قاضی شهر، کسی که مجتهد جامع‌الشرائط باشد، طبق فتاوایی که فقها فرموده‌اند می‌تواند انجام دهد و در مسئله‌ای حکم کند.

حال اگر در یک مسئله حکومتی یا اجتماعی نیازی به صدور حکم باشد، در جایی که فردی آگاه به مسائل جامعه که می‌داند جامعه اسلامی باید به چه سمت حرکت کند و چه مسیری را بپیماید تا به سعادت دنیوی و اخروی دست یابد باید تصمیم‌گیری کند، در این صورت اگر چنین حاکمی یعنی همان که می‌گوییم ولی‌فقیه، حکمی صادر کند که حکم ولایتی و حکومتی محسوب می‌شود آیا حاکم دیگری مجاز است حکم او را نقض کند؟!

به همان ملاکی که حکم هیچ قاضی واجد صلاحیتی قابل نقض نیست، اگر فردی ولایت امر مسلمین را بر عهده داشته باشد، مجتهدی نافذالکلمه باشد، از سوی مردم پذیرفته‌شده باشد، حکم او نافذ باشد، با او بیعت صورت گرفته باشد و صلاحیت این کار را دارا باشد یعنی مجتهد، عادل، مدیر و مدبر باشد، مصالح جامعه را درست درک کند و سیاست داخلی و خارجی را به‌درستی بشناسد، در این صورت اگر چنین ولی‌فقیهی حکمی صادر کند یا امری را اعلام کند، حتی اگر أعلم نباشد یا مرجع تقلید اکثریت مردم نباشد حکم او نافذ است. همان‌گونه که در مورد قاضی، شرط نبود که أعلم من فی الارض باشد. حتی برخی فقها لازم ندانسته‌اند که قاضی، أعلم علمای یک شهر باشد. البته برخی احتیاط کرده‌اند که قاضی دریک شهر باید أعلم اهل آن شهر باشد ولی بعضی حتی این شرط را هم لازم ندانسته‌اند. به‌هرحال بنا بر نظر همه فقها اگر قاضی واجد شرایطی حکمی صادر کند هیچ قاضی دیگری حق نقض آن را ندارد و باید مطابق آن حکم عمل شود.

در امور سیاسی و اجتماعی نیز امر به همین منوال است. جامعه اسلامی به یک سرپرست نیاز دارد که البته باید مجتهد، عادل و آگاه به مصالح اسلام باشد؛ هرچند اعلم نباشد و هرچند مرجع تقلید نباشد. اگر او حکمی صادر کند، هیچ مجتهد دیگری، حتی اگر اعلم باشد، جایز نیست آن حکم را نقض کند؛ و این امر تازه‌ای نیست. در مسئله حکم کردن، چه در امور قضائی و چه در مسائل سیاسی، وقتی حکمی از سوی یک حاکم صلاحیت‌دار صادر شد، نقض آن بر دیگران حرام است و اطاعت از آن واجب؛ حتی اگر مرجع تقلید باشند. این موضوع تازگی ندارد؛ بنابراین جامعه اسلامی به یک ولیّ امر نیاز دارد که محور وحدت جامعه باشد.

اگر در مسائل فردی اختلافی وجود دارد، مثلاً یکی تسبیحات اربعه را در نماز سه مرتبه واجب می‌داند و دیگری یک مرتبه، مشکلی پیش نمی‌آید؛ آن‌ کسی که مرجع تقلیدش یک مرتبه را کافی می‌داند، همان‌گونه عمل می‌کند؛ اما در مسائل اجتماعی اگر بنا باشد هرکسی طبق نظر خود یا نظر مرجع تقلید خود عمل کند وحدت جامعه اسلامی هرگز حفظ نخواهد شد و این امر زمینه‌ساز تفرقه و اختلافی خواهد شد که نتیجه‌ای جز ذلّت اسلام و مسلمین ندارد. آیا خداوند به چنین ذلّتی راضی است؟! پس باید تلاش کنیم وحدت جامعه خود را با انتخاب یک رهبر سیاسی واحد حفظ کنیم و همه فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی را بر اساس دستور او انجام دهیم و پیگیری کنیم.

رمز عزّت و بقای امت اسلامی

تجربه به ما نشان داد که جامعه ما آن‌گاه پیروز شد که این عامل وحدت‌آفرین را شناختیم. همان‌گونه که امام فرمودند، این علتِ مُحدِثه، علتِ مُبقیه هم هست. این تعبیر از بنده است؛ این یک اصطلاح معروف بین طلبه‌هاست. همان چیزی که از آغاز موجب عزّت جامعه اسلامی شد، بقای جامعه اسلامی نیز مشروط به همان است.

اگر ایران اسلامی در دنیا عزّت پیدا کرد، به فرموده امام امت، در اثر انگیزه الهی و وحدت کلمه بود. بقای این عزّت نیز مرهون همین دو عامل است؛ اول باید نیت‌ها پاک باشد، دل‌ها متوجه خدا باشد، همه بخواهیم که به راه خدا برویم و حکومت اسلامی را پیاده کنیم. ابتدا باید این انگیزه الهی را در خودمان تقویت کنیم.

و اما عامل دوم حفظ وحدت کلمه است. وحدت کلمه با یک شعار تحقق نمی‌یابد. اینکه همه به زبان بگوییم «ما یکی هستیم» اما در عمل هرکدام راهی جداگانه برویم، با لفظ که وحدت شکل نمی‌گیرد. اگر در هر گوشه‌ای، هر قشری، هر محله‌ای برای خود رأی، سلیقه، فکر، روش و تاکتیکی داشته باشد این بار به منزل نمی‌رسد. عزّت جامعه مرهون وحدت رهبری است؛ وَ الإِمامَةَ نِظاماً لِلأُمَّةِ؛[12] نظام امت در گرو داشتن امام و سرپرست واحد است. البته زمانی که امام معصوم حضور دارد اطاعت از ایشان بر همگان واجب است و در زمان عدم حضور امام معصوم، کسی باید در رأس قرار بگیرد که اقرب به او باشد؛ کسی که در شناخت و حفظ مصالح اسلامی به امام معصوم نزدیک‌تر باشد، فقیه باشد و بتواند احکام خدا را درک کند و نیز به مصالح امت و مسائل سیاسی، داخلی و خارجی آگاه باشد تا بتواند مصالح مردم را تأمین کرده و از تفویت مصالح اسلامی جلوگیری کند.

وقتی مردم چنین فردی را یافتند، به حکم عقل، پیش از آن‌که حکم شرع باشد، واجب است که او را انتخاب کنند، با او بیعت نمایند و او را محور وحدت خود قرار دهند؛ همان‌گونه که بحمدالله خداوند متعال این نعمت عظیم را به ما ارزانی داشت و این آگاهی را به مردم ما بخشید که پس از رحلت امام بزرگوار، در کمتر از بیست و چهار ساعت، محوری برای وحدت بیابند؛ کسی که اقرب، نزدیک‌تر و اشبه به امام راحل باشد، او را شناسایی کرده و انتخاب کنند.

امروز نیز این آیه به گوش ما چنین پیامی را می‌رساند که ای مردم! به یاد داشته باشید که خداوند عامل وحدت را به شما عطا فرمود، اختلاف‌سلیقه‌ها را از میان شما برداشت و کدورت‌هایی که موجب تفرقه می‌شد را به الفت و مهربانی تبدیل کرد؛ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا.

چه کسی است که نداند اگر چنین رهبری واحدی در جامعه اسلامی ما پیدا نمی‌شد این جامعه آسیب‌پذیر می‌شد و در معرض انواع خطرها قرار می‌گرفت؟! فکر می‌کنم پیرزن‌های گوشه خانه هم این مسئله را درک می‌کنند، بچه‌های دبستانی هم می‌فهمند که اگر این عامل وحدت در جامعه ما تحقق نمی‌یافت کار ما به سامان نمی‌رسید و هرلحظه، خطرهایی از داخل و خارج، ما را تهدید می‌کرد.

چه کسی بود که این خطرها را از میان برداشت و این عامل وحدت و درنتیجه عامل عزّت را به جامعه اسلامی عطا فرمود؟! وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ؛ دل‌ها به دست خداست. آن‌وقتی که مردم از صدق دل از خدا کمک خواستند خدا دل‌هایشان را با هم مهربان کرد، سلیقه‌هایشان را یکی ساخت و آنچه حتی در خیالشان هم نمی‌گنجید را به آن‌ها القا و تعلیم فرمود تا راه سعادت خود را بیابند و در آن مسیر، گام بردارند.

مراقب نغمه‌های اختلاف باشید!

مسلمان‌ها! قرآن به شما می‌گوید این نعمت را به خاطر داشته باشید! چرا؟! چون درست است که اکنون کار انجام گرفته اما کار هنوز تمام نشده است. شما همواره در معرض وسوسه‌های شیاطین جن و انس هستید. مواظب باشید هر جا نغمه‌ای از اختلاف آغاز شد جلوی آن را بگیرید. هرکس خواست سخنی بگوید که بوی اختلاف از آن به مشام می‌رسید مانع شوید. بگویید: برادر! این حرف شما موجب اختلاف می‌شود، اختلاف موجب نفاق است، نفاق و شقاق موجب ذلّت است و عذاب دنیا و آخرت را در پی دارد؛ بس کن! بگذار مردم همان راهی را که یافته‌اند و خدا به آنان الهام کرده، همان راه را ادامه دهند!

فایده توجه کردن به این نعمت این است که جلوی اختلاف را بگیرید و نگذارید شیاطین جنّ و انس در دل‌های شما نفوذ کنند و این علاقه و محبتی که به این رهبر الهی پیدا کرده‌اید، سست شود.

هدایت به قیمت شهادت

در پایان عرایضم به یک جمله دیگر هم اشاره کنم و آن اینکه این آیه فرمود وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ. به گمان بنده، اگر بنا بود پس از قرآن آیه‌ای نازل شود، شاید یکی از آن آیات این بود که: ای مسلمان‌ها! به یاد داشته باشید که ما عزیزترین بندگانمان را برای شما به شهادت رساندیم و شهادت او را پذیرفتیم؛ یعنی حسین بن علی، عزیزترین بندگان خدا، جان خود و عزیزانش را در راه هدایت شما فدا کرد. او تا آخرین قطره خون قلب خود را داد، بَذَلَ مُهْجَتَهُ تا بندگان خدا را از حیرتِ گمراهی و جهالت نجات دهد و آن‌ها را به سوی هدایت رهنمون شود؛ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ، لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَحَيْرَةِ الضَّلَالَةِ.[13]

امام حسین‌علیه‌‌السلام به شهادت رسید تا مردم هدایت شوند و سعادت خود را بشناسند؛ تا بدانند اسلام چه نعمت عظیمی است که ارزش دارد امثال حسین و حسینیان، چه در کربلا و چه در زمان ما، جان‌های پاک و عزیز خود را فدا کنند تا این اسلام پایدار بماند.

پروردگارا! تو را به حق حسین بن علی، به حق خون‌های پاک شهیدان، به روح پرفتوح امام عزیز و به مقام اولیائت قسم می‌دهیم که هر لحظه بر این الفت و اتحاد و وحدت جامعه اسلامی بیفزا!

عامل دشمنی و کدورت را از میان مسلمین بردار!

ما را قدردان این نعمتت قرار ده!

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِكَ 

 

 

 


[1]. آل‌عمران، 103

[2]. أعراف، 179.

[3]. ق، 37.

[4]. حاقّة، 48.

[5]. زخرف،44.

[6]. بقره،47.

[7]. فاطر، 3.

[8]. أنفال، 26.

[9]. همان.

[10]. زیارت جامعه کبیره.

[11]. بی‌تردید رمز بقای انقلاب اسلامی همان رمز پیروزی است؛ و رمز پیروزی را ملت می‌داند و نسل‌های آینده در تاریخ خواهند خواند که دو رکن اصلی آن: انگیزه الهی و مقصد عالی حکومت اسلامی؛ و اجتماع ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه برای همان انگیزه و مقصد؛ صحیفه امام خمینی، ج 21، ص 404.

[12]. نهج‌البلاغه، حکمت 252.

[13]. زیارت اربعین.