بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
فرارسیدن این دو عید بزرگ را به پیشگاه مقدس ولی عصرارواحنافداه تبریک و تهنیت عرض میکنیم و از محضر مقدسشان عاجزانه درخواست میکنیم که به برکت این روز عزیز، عنایت خاصی به مسلمین، به شیعیان و بالأخص به دوستان حاضر در این جمع نورانی بفرمایند. ایشان اگر گوشه چشمی بفرمایند، مشکلات ما حل خواهد شد.
به مناسبت اینکه این جلسه از طرف سروران عزیز و فارغالتحصیلان مؤسسه تشکیل شده و نشانهای از رشد فکری و اجتماعی عزیزان ماست که موجب شده از راههای دور و نزدیک، اجتماع کنند و به این نشست اهمیت بدهند عرض میکنم که از سالیان خیلی دراز، شاید بیش از چهل سال، یکی از آرزوهای ما این بود که شرایطی پیش بیاید تا ارتباط دوستانی که ازلحاظ فکر و تحصیلات، جهات مشترک زیادی دارند بیشتر فراهم شود و در سایه این ارتباط، خدمات بیشتر و بهتری به جامعه اسلامی و ازجمله حوزه روحانیت و حوزه علمیه قم ارائه شود. در ضمن این برکات، ممکن است برکات جنبی و ثانوی هم برای خود افراد در مسائل خاصشان پیش بیاید؛ بالأخره کسانی که بیست سال پیش با هم دوست بودهاند، الآن در پستهای مختلفی هستند و کمیابیش میتوانند به همدیگر کمک کنند. این آشناییها و ارتباطها باعث میشود که هر دو در کارشان موفقتر باشند.
بههرحال این فکری بوده که از دهها سال پیش آرزو داشتیم که چنین شرایطی پیش بیاید و بحمدالله برنامههای مؤسسه در راه حق، بعد بنیاد باقرالعلوم و حالا این مؤسسه که به نام حضرت امامرضواناللهعلیه مفتخر است، شرایطی را فراهم کرده که این ارتباط بین دوستان بیشتر برقرار شود و فرصتهایی پیش بیاید که تبادلنظر کنند و تجربیاتشان را به همدیگر ارائه بدهند و اگر پیشنهادی داشته باشند مطرح کنند.
طبعاً برنامه تریبون آزاد که پیشبینی شده، زمینه بسیار خوبی فراهم خواهد کرد که آقایان، نظرهای شخصیشان را که گاهی در طول سالیانی دراز برای آنها حاصل شده و تجربههایی که اندوختهاند را به دیگران هم عرضه کنند و در سایه تبادل فکر و تجربه، بتوانند خدمات بهتری برای اسلام ارائه دهند.
خدا را شکر میکنیم که چنین زمینهای فراهم شده و این نشانه رشد اجتماعیای است که برای حوزه و بهخصوص برای دوستان ما فراهم شده است. امیدواریم که به این مطلب، ارج بنهند و فکر نکنند که سرمایهگذاریهایی که ازلحاظ وقت یا مسائل دیگر در این راه میکنند هدر میرود؛ بلکه میتواند نتایج بسیار خوبی برای اهداف ما که همان اهداف اسلام و روحانیت است در بر داشته باشد.
به مناسبت این که بالأخره آفتاب زندگی ما رو به افول است و ماهها، روزها و یا لحظات آخر زندگیمان را میگذرانیم، انسان در چنین شرایطی بیشتر روی چیزهایی تأکید میکند که خیلی به آنها علاقه دارد تا مبادا اینها فراموش شود؛ بههرحال بهعنوان تجربه یک عمر چند دههای که خداوند متعال به ما داده و بیش از پنجاه سال است که در حوزههای علمیه تردد داشتهایم و اگر لیاقت داشتهایم خدماتی عرضه کردهایم، بهطور طبیعی تجربیاتی هم اندوختهایم. البته این هنر نیست؛ بالأخره هر کسی که پنجاه سال در مسیری قدم بردارد تجربیاتی خواهد داشت. من در این فرصتی که میسر شده تا خدمت عزیزانی برسم که شاید بعضیهایشان را سالهای متمادی است که خدمتشان نرسیدهایم و اکنون توفیق زیارتشان در اینجا فراهم شده، دریغم میآید که چیزی غیر از اینها بگویم.
عزیزان من! خدا راست است و شوخی نیست؛ قدرت در دست اوست، تدبیر عالم هم به دست اوست و او ربّالعالمین است؛ کار از دست او در نرفته و نخواهد رفت؛ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِه،[1] وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ.[2] معنای این تحولات و زیر و رو شدنها و مسائل زندگی فردی و اجتماعی، این نیست که خدا عاجز شده یا رها کرده است؛ اینگونه نیست. اینها دقیقاً جزو طرح آفرینش است؛ رنگهای سیاه و سفیدی است که در تابلوی نقاشی آفرینش لحاظ شده است. خیال نکنید که تابلوی آفرینش، همیشه باید یکرنگ، سفید باشد یا یکرنگ مثلاً صورتی یا سبز باشد؛ نه، تابلوی زیبا باید نقطههای سیاه هم داشته باشد. همه این حوادث، رنگآمیزیهایی است که در این تابلوی عظیم آفرینش، لحاظ شده و تمام آنها بهجاست و سر سوزنی خللی در آن نیست. همانگونه که در سوره تبارک میفرماید: ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ.[3]
اعتقاد به اینکه خدا حضور دارد و دست خدا در عالم و در زندگی ما در کار است باعث میشود که از یک طرف تقوای الهی و خوف و خشیت الهی داشته باشیم و چیزی که وظیفه ماست را انجام بدهیم و از طرف دیگر امید بینهایت داشته باشیم و از هیچ چیز نترسیم و از هیچکس نهراسیم: لَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ.[4]
هر اندازه که ایمان ما به خدا به بیشتر باشد این آثار در عملمان بیشتر ظاهر خواهد شد. هرجا که میبینیم در عملمان سستی پیش میآید، جرأتمان کم میشود، ملاحظهکاری میکنیم، میگوییم حالا ببینیم چطور میشود، لَیتَ و لَعلُّ و ... اینها نشانه این است که ایمان ما به حضور خدا کم شده است وگرنه کسی که به خدا ایمان دارد و قدرت را از او میداند از هیچ چیز نمیترسد؛ هرچه وظیفهاش هست را عمل میکند، خدا هم بهتر میداند که عالم را چگونه باید اداره کند.
نکته دوم اینکه قیامت هم حق است. واقعاً ما زنده خواهیم شد و بناست به کارهای ما رسیدگی کنند. اینها شوخی نیست! لحظهلحظه زندگی ما باید حساب داشته باشد. از هیچ کار ریز و درشتی فروگذار نمیکنند. به تعبیر عامیانهای که مناسب زبان بنده است: «مو را از ماست میکشند!»
این شوخیهایی که یکجا ببخشند و یکجا ندیده بگیرند را باور نکنید؛ سر سوزنی از هیچ کاری نمیگذرند و همهاش حساب دارد. آن جاهایی که بیحساب وارد بهشت میشوند یا بیحساب چنین و چنان میشوند، این «بیحسابها» یعنی غیر از این حسابهایی که شما در ذهن دارید؛ وگرنه مگر میشود که خدا کار بیحساب داشته باشد؟! مگر ممکن است اراده الهی بیحساب و گترهای باشد؟! منظور همین است که این حسابهایی که شما فکر میکنید اینگونه نیست؛ وگرنه کار خدا گترهای و بیحساب و گزاف نیست؛ او حکیم علیالإطلاق است. مگر ممکن است سر سوزنی، کاری بیحساب از او صادر شود؟!
امام راحلرضواناللهعلیه که خدا آناً فآناً بر علوّ درجات ایشان بیفزاید، بارها و معمولاً سالی یکی، دو مرتبه در آخرهای سال موعظه میکردند. بنده در طول عمری که در قم بودم و در خدمت ایشان در درسهایشان شرکت میکردم، چند آیه را مکرر در همین درسهای اخلاق و مواعظشان از ایشان شنیدم. یکی از آنها همین است که ایشان میفرمودند: «أحکمُ آیةٍ فی کتاب الله قولُ عزّوجلّ: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ.[5]» ایشان روی این ضمیر آن تکیه میکردند و میفرمودند: یَرَهُ! فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ!
اگر چنین اعتقادی در ما هست باید حواسمان به همه چیز، از نفس کشیدنها، چشم به هم زدنها، سخن گفتنها و سخن شنیدنهای کوتاه گرفته تا موضعگیریهای سیاسی و اجتماعی و برنامههای درازمدت و طولانیای که هم در زندگی خود ما و هم در جامعه میتواند آثار ماندگاری بر جا بگذارد، خیلی جمع باشد. اینها شوخی نیست.
اگر حرکتی از ما -اگر اشتباه میگویم برای من ثابت کنید و بفرمایید که اشتباه گفتهام- اگر حرکتی از ما موجب شود که به تصویب قانونی کمک کند و آن قانون موجب تجویز ارتکاب گناهی شود و آن گناه صدها سال ادامه پیدا کند و از میلیونها نفر صادر شود، بنده به هر نحوی که مشارکت داشته باشم ولو با انداختن یک رأی در صندوق، در گناه میلیاردها انسان شریک خواهم بود.
این موضوع بسیار ساده به نظر میرسد؛ آدم خیال میکند رأی خودش است، انتخاب میکند و به هر کسی که بخواهد رأی میدهد؛ اما همین یک رأی ممکن است موجب شود که آدم در فسادی شریک شود که امروز جامعه ما را به لجن کشیده و در آستانه فروبردن آن در منجلابی از نجاست است. ممکن است همه من و شما شریک باشیم.
شما حساب کنید در این چند سال اخیر، به چه نسبتی گناه در جامعه افزایش پیدا کرده است؟! یک بندوبست، یک خوشوبش، یک نشستوبرخاست با یک مسئول ولو به نیت خیر باشد. امروز ببینید به نام فرهنگ و هنر چه کارهایی که در این مملکت اسلامی انجام نمیگیرد! چند روز پیشتر در قزوین چه فسادی بود، در تبریز چه، در ارومیه چه، در تهران چه، در دانشگاه امیرکبیر چه؛ و همه اینها از بودجه بیتالمال و با تشویق و چراغ سبز مسئولان درجه اول کشور انجام میگیرد!
ما به هر اندازهای که در تأیید این افراد کمک کرده باشیم در گناهانشان شریک خواهیم بود و این چیزی است که توبه هم برنمیدارد. حالا به فرض اینکه من استغفرالله و غلط کردم گفتم و گریه هم کردم، آخرش چه؟! آثار عملیای که بر آن مترتب شده را چگونه برگردانم؟!
اگر قیامتی هست من و شما باید در رفتارمان بیشتر دقت کنیم. اگر هم نیست که خب خیالمان راحت است؛ اما بسیار بعید است که نباشد؛ و اگر باشد حساب برای ما بسیار دشوار خواهد بود!
مسئله سوم هم این است که پیغمبر، راست است و قرآن هم کلام خداست. علیرغم اینکه متفکران جدید - نمیدانم چه عرض کنم- نوگرایان، نواندیشان، نوآوران یا به تعبیر ما قدیمیها بدعتگذاران، میگویند قرآن کلام خدا نیست، کلام پیغمبر است و اعتباری هم ندارد، علم حصولی است و دلیل بر واقعیتش نیست، از احساسات خود پیغمبر نشأت گرفته و چیزهایی از این قبیل، علیرغم همه اینها ما همان اعتقاد قدیمی را داریم که عوام هزار و سیصد، چهارصد سال پیشتر داشتند؛ ما هنوز هم معتقد هستیم که قرآن کلام خداست.
اگر قرآن کلام خداست و ما معتقدیم که از اسلامی حمایت میکنیم که منبع آن همین قرآن است، این اعتقاد هیچ معنای دیگری ندارد جز اینکه معارف آن حق است و احکامش همین امروز هم باید اجرا شود وگرنه چه معنایی دارد بگوییم کتابی است که احکامش مال هزار و چهارصد سال پیش بوده و هیچ دلیلی نداریم که امروز به آن عمل کنیم؟! این با دین منسوخ یهود چه فرقی میکند؟!
اگر بگوییم قرآن حق است، آن را با لحن بخوانیم، مسابقه برگزار کنیم، به کسانی که بهتر میخوانند جایزه بدهیم، الله و احسنت و بارکالله بگوییم که چه؟! با هزینههای گزاف آن را تذهیب کنیم، نقاشی هم بکنیم، همان کارهایی که شاه هم میکرد، که چه؟! هیچ؛ یک کتاب است که مال هزار و چهارصد سال پیش است و کتاب قشنگی است؛ اما عمل چه؟! عمل یعنی امروز هرچه رأی مردم باشد باید اجرا شود. این حرفها که باید به آیه و روایت عمل کنیم دیگر قدیمی شدهاند!
بیشرمهایی که عمامه به سر دارند، به نام آیتالله این چرندها را میگویند! ما زندهایم و این حرفها را میشنویم! کسانی به نام اساتید حوزه و آیتالله، کسانی که میخواهند بر اساس آیه و روایت عمل کنند را مسخره میکنند! میگویند: «امروز زمان آیه و روایت گذشته است و باید از تجربههای علمی استفاده کرد»؛ این کلام با این کلام که قرآن دروغ است مساوی است و تفاوتی ندارد.
راست بودن قرآن برای این است که ما به آن عمل کنیم؛ وگرنه یهودیان هم میگویند تورات حق است، مسیحیان هم میگویند انجیل حق است. حالا ما اگر بگوییم تورات حق است آیا یهودی هستیم؟! مسلمان بودن یعنی اینکه بگوییم امروز باید به این کتاب عمل کرد، نه اینکه یک وقتی باید عمل میکردند. امروز چه کنیم؟! هیچ! امروز دیگر دین کنار گذاشته شده است؛ باید دنبال دلیلی بگردیم که آیا دلیلی داریم که امروز هم باید به احکام اسلام عمل کرد؟! این مسئله مشکوکی است.
اگر قرآن راست است، راست بودنش یعنی امروز باید به آن عمل کرد؛ وگرنه با دروغ بودنش چه فرقی میکند؟! با منسوخ بودنش چه فرقی میکند؟! اینکه میفرماید هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ[6] با وَلَوْ كَرِهَ الغَرْبِيُّونَ، وَلَوْ كَرِهَ المُسْتَغْرَبُونَ، وَلَوْ كَرِهَ نواندیشان، وَلَوْ كَرِهَ المُبتدِعون چه فرقی میکند؟!
هر کسی که از حاکم شدن قرآن کراهت دارد، با مشرکان و کفار چه فرقی میکند؟! اصلاً مگر کفر چیست؟! انکار حتی یک حکمی که انسان بداند «ما أنزلالله» است، کفر است. مگر کفر شاخ دارد؟! ایمان، ایمان به جَمیعِ ما أَنزَلَ اللهُ است. اگر کسی یکی را استثناء کند، با انکار همهاش مساوی است.
اینکه فرمودهاند: يُصبِحُ الرَّجُلُ فيها مُؤمِناً و يُمسي كافِراً،[7] شوخی نکردهاند. ممکن است بنده هم مصداق آن باشم. به عمامه و ریش من نگاه نکنید! اگر در دلم آمد که این حکم، دیگر امروز به درد نمیخورد، خطور همان است و کفر قلبی همان. حالا مسئله ارتداد ظاهری و محکوم شدن به اعدام بحث دیگری است؛ این یک مسئله حقوقی است که باید در دادگاه اثبات شود؛ اما کفر باطنی یعنی انکار حتی یکی از مَا أَنْزَلَ اللَّهُ.
میفرماید:...نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا * أُولَٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا؛[8] تعبیر «بِبَعْضٍ» حتی یک حکم را هم در بر میگیرد. اگر کسی بگوید: نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ؛ حتی اگر یک حکم باشد، قرآن میفرماید: أُولَٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا!
ما یا باید بگوییم قرآن راست است و اسلام درست است؛ یا اگر یک جزء آن را کنار را گذاشتیم این با انکار کلی آن مساوی است. این مجموعه، اسلام است.
مگر شیطان منکر خدا بود؟! تا آخر هم مشافهتاً با خدا صحبت میکرد و میگفت: رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ.[9] مگر منکر خالقیت خدا بود؟! گفت: خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ؛[10] خالقیت خدا را که انکار نمیکرد. آیا ربوبیت خدا را انکار کرد؟! میگفت: رَبِّ...! رَبِّ...! ربوبیت خدا را که انکار نمیکرد. آیا قیامت را انکار کرد؟! پس اینکه گفت: رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ،[11] این يَوْمِ يُبْعَثُونَ چه بود؟!
پس منشأ اینکه درباره او میفرماید وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ[12] چه بود؟! آیا جز انکار یک حکم خدا بود؟! خدا به او یک دستور شرعی داد و آن اینکه بر آدم سجده کن! اما او گفت: نه، این درست نیست، أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ؛[13] یعنی ربوبیت تشریعی خدا را انکار کرد. شیطان چیز دیگری را انکار نکرد؛ اصل خدا را قبول داشت، خالقیت او را قبول داشت، ربوبیت تکوینیاش را قبول داشت، قیامت را قبول داشت، معاد را هم قبول داشت. او هیچ کدام از اینها را انکار نکرد.
شیطان حتی عبادت خدا را هم انکار نمیکرد. این کلام امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه در نهجالبلاغه هست که حضرت میفرمایند: وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَةِ؛[14] یعنی شیطان شش هزار سال عبادت خدا کرده بود. آیا این سالها، سالهای دنیایی بوده یا سالهایی که هر روز آن هزار سال است؟! حضرت میفرمایند: معلوم نیست از کدام سالها بوده است؛ سالهای دنیایی یا آخرتی؛ لَا يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَةِ. حالا گیرم که همین سالهای دنیا بوده است؛ شیطان شش هزار سال عبادت خدا کرده بود؛ چرا كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ شد؟! چون یک حکم خدا را در دل قبول نکرد. البته در عمل هم اطاعت نکرد اما آنچه منشأ کفر او بود، اعتقاد بود نه عمل. اطاعت نکردن در عمل، عصیان است. خود امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه میفرمایند: وقتی خدا فرشتهای که شش هزار سال عبادت کرده بود را به خاطر ترک یک فرمان، جهنمی کرد، آنوقت آیا برای من و شما حساب جداگانهای باز میکند؟! آیا میشود بدون آن عبادتهای چند هزار ساله، هر غلطی که بخواهیم بکنیم و دلمان هم خوش باشد که اسم اسلام را داریم؟! اینگونه نیست! خودمان را گول نزنیم!
اگر همین سه کلمه، همانهایی که در مکتبخانهها به بچهها یاد میدادند، همان اصول دین که بین شیعه و سنی مشترک است راست باشد، همه ما باید در زندگیمان تجدیدنظر کنیم. اگر هم که دروغ است ما هم «زیر عیسایش بزنیم و خیالمان را راحت کنیم!»
میگویند یک مبلِّغ مسیحی آمده بود و با یک عالم روحانی بحث میکرد. این کشیش، زرنگ بود و به او گفت: ما و شما در اینکه حضرت عیسی و کتاب انجیل حق است مشترک هستیم. آن روحانی هم گفت: بله، ما حضرت عیسی را قبول داریم، انجیل را هم قبول داریم. گفت: بسیار خب، منتها ما در مورد پیغمبر شک داریم و شما یقین دارید. خب بیایید اخذ به یقینیات کنیم؛ این یقینی، مشترک است و آن مشکوک. برای اینکه وحدت حفظ شود بیاییم مشترکات را بگیریم و مشکوکات را رها کنیم.
این روحانی ماند که چه بگوید؟! یک عوام آنجا بود و گفت: بگذار من جوابش را بدهم! به آن کشیش مسیحی گفت: با من صحبت کن! گفت: حضرت عیسی که مورد قبول شما هست... گفت: چی؟! گفت: حضرت عیسی! گفت: حضرت عیسی کیه؟! گفت: نه آخر این که شما... گفت: ما که پیغمبر خودمان را میشناسیم. گفت: ایبابا! شما مگر نگفتید...؟! گفت: کی گفتیم؟! ما اصلاً عیسی را نمیشناسیم! اصلاً عیسی کی بود؟! و بهاینترتیب آن طرف، مغلوب شد. بعد گفتند: چهکار کردی؟! گفت: هیچی؛ زیر عیسایش زدم!
حالا ما هم اگر زیر عیسایش بزنیم خب راحت میشویم؛ بگوییم نه خدایی هست و نه پیغمبری؛ اینها شوخیهای خوشمزهای است؛ دین یعنی همینها دیگر؛ مثل گرایشهای موسیقی، گرایشهای نقاشی؛ یک کسی این را دوست دارد، یک کسی آن را؛ پلورالیسم است دیگر؛ هر کسی هرچه خوشش میآید، فرقی هم نمیکند، توحید باشد یا تثلیث، بتپرستی باشد یا اسلام، شیعه باشد یا سنی؛ فرقی نمیکند. اصلاً ترجیحی هم ندارد؛ همه آنها صراط مستقیم است!
اگر اینگونه باشد راحت هستیم؛ اما من فکر نمیکنم که سرِ کفر به این سادگی از ما بگذرند. یک جایی ریش مبارک را میگیرند. اگر راست است، باید فکر جواب باشیم و به لوازم آن ملتزم باشیم. عزیز من! اینها شوخی و تعارف برنمیدارد. اینکه آیتالله باشی یا حجةالاسلام یا حمّال و بقّال، خدا به اینها نگاه نمیکند؛ آیا به اینها معتقد هستی یا نه؟! آیا به لوازمش عمل کردی یا نه؟!
این است که خودمان را به پست و مقام و سابقه و لاحقه و جهاد و انقلابیگری و مدرنیست و جبهه فلان و جبهه فلان گول نزنیم. اینها برای ما کاری نمیکند. سروکار ما با کسی است که همه چیز را از ریشه میداند؛ فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِيرٌ بَصِير.[15] کلاه هم سر او نمیرود. گول اسم و عنوان و پست و مقام را هم نمیخورد. او نیتها را خوب میداند؛ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ؛[16] عمق دلها را میداند.
فکری کنیم؛ شاید ما فردای دیگر شما را نبینیم. شوخی هم برنمیدارد. مگر کسانی که شما آنها را دیروز میدیدید و امروز نمیبینید کم بودند؟! چه کسی میداند فردا چه کسی زنده است و چه کسی نیست؟! اما من یک روزی پیش خدا حجت داشته باشم که خدا، پیغمبر و قیامت را به یاد دوستانم آوردم. این شما و این هم چیزی که خدا از شما میخواهد.
ما شیعهها معتقدیم که غیر از اینها، مسئله امامت هم درست است، امام زمان هم هست، بیکار هم نیست، از ما غافل نیست، از کارهای ما خبر دارد، از خیلی از کارهای ما رنج میبرد و دل ایشان هم خون است؛ آن هم از بعضی از کارهای من و شما! از کارهای دیگران نه؛ چون ما منسوب به ایشان هستیم.
اگر این را هم به آن سهتا اضافه کنیم، زندگیمان خیلی فرق میکند. خواهیم دانست که پشتیبانی داریم، دلسوزی داریم، آقایی داریم، رها نیستیم؛ اگر غصهای داشته باشیم، کسی هست که با او درد دل کنیم؛ کسی که صدای ما را بشنود، خیر ما را بخواهد و در مقام بندوبست و معامله و دادوستد نباشد. اگر باور کنیم که هست، دیگر زندگیمان خیلی آباد میشود.
پروردگارا! تو را به حق صاحبان امروز که عزیزترین بندگانت هستند قسم میدهیم ایمان ما را به همین سه، چهار کلمه زیاد بفرما!
توفیق عمل به مقتضای آن را به همه ما مرحمت بفرما!
در ظهور آقا امام زمانعجلاللهفرجهالشریف تعجیل بفرما!
سایه مقام معظم رهبری، مراجع تقلید و خدمتگزاران به اسلام را مستدام بدار!
شر دشمنان اسلام را به خودشان برگردان!
مرگ ما را شهادت در راه خودت قرار بده!
عاقبت ما را ختم به خیر بفرما!
وَالسَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ ٱللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ
[1]. طلاق، 3.
[2]. یوسف، 21.
[3]. ملک، 4.
[4]. مائده، 54.
[5]. زلزال، 7 و 8.
[6]. توبه، 33.
[7]. كنز العمّال، ج 11، ص 125، حدیث 30883.
[8]. نساء، 150 و 151.
[9]. حجر، 39.
[10]. اعراف، 12 و ص، 76.
[11]. حجر، 36 و ص، 79.
[12]. بقره، 34.
[13]. اعراف،12 و ص، 76.
[14]. نهجالبلاغه، خطبه 192.
[15]. اخلاق محتشمی، ج 1، ص 67.
[16]. فاطر، 38.