بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیِبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّه بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَه وَفِی کُلِّ سَاعَه وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تشریففرمایی عزیزان، برادران و خواهران قرآنی استان یزد را به این مؤسسه که درواقع خانه خودشان است خوشآمد عرض میکنم. امیدوارم در این سفر، از پذیرایی حضرت معصومهسلاماللهعلیها بهرهمند شوید و از زیارت این بارگاه مقدس، توشهای برای آینده خود بردارید.
در این فرصت چند دقیقهای که مزاحمتان هستم، به نظرم بهتر است درباره موضوعاتی صحبت کنیم که هم برای گوینده و هم برای شنوندگان نفع بیشتری داشته باشد وگرنه تکرار مکررات و مطالب کلیشهای سود چندانی نخواهد داشت. البته احترام به قرآن و قرآنیان در هر شکلی ارزشمند است و ما هم افتخار میکنیم که جاروکش قرآنیها باشیم اما اگر در این فرصت، صحبت از مطالبی باشد که هم برای گوینده و هم برای شنوندگان، تأثیری در زندگیشان و در سعادت دنیا و آخرتشان داشته باشد این خود موهبتی دیگر از جانب خداوند متعال است که امیدواریم شامل حال ما شود.
در ابتدا یک مقدمه عرض میکنم؛ بهطورکلی یکی از نقایص انسان این است که همه حقایق را آنگونه که بایدوشاید مورد توجه قرار نمیدهد، خیلی ساده از کنار آنها میگذرد و حتی وقتی هم فکر کند و بفهمد و اهمیت مطلبی را درک کند، باز هم بهزودی آن را فراموش میکند. این ویژگی اختصاص به یک انسان و دو انسان یا یک شهر و یک کشور ندارد؛ این خاصیت زندگی انسان در این عالم است.
حتی خداوند متعال درباره حضرت آدمعلینبیناوآلهوعلیهمالسلام که پیامبر خدا بود میفرماید: ما به حضرت آدم سفارشی کردیم ولی او یادش رفت؛ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا.[1] حالا اینکه معنای این آیه چیست و در چه موردی است را کاری ندارم؛ منظورم این است که این ویژگی که انسان از کنار حقایق بگذرد و بعد هم که فهمید، فراموش کند و همیشه یادش نباشد و از آن استفاده نکند، کمیابیش در پدربزرگ ما هم بوده که قرآن ذکر میفرماید، منتها عنایت الهی این است که انسانها با اختیار خودشان این خصیصه را جبران کنند؛ یعنی سعی کنند چیزهایی که یاد میگیرند را حفظ کنند و آنها را فراموش نکنند. آن وقت خودِ این، یک کمال برای آنها میشود. چیزهایی که انسان با اختیار خودش به دست بیاورد ارزش بیشتری دارد. خداوند متعال راههایی را قرار داده تا اولاً ما حقایق را بهتر درک کنیم؛ سپس درباره آنها بیندیشیم و سعی کنیم آنها را در یاد خود نگه داریم و در موقع عمل، از آنها استفاده کنیم. بهطورکلی این مقدمهای است که خوب است همه ما به آن توجه داشته باشیم.
در قرآن کریم در چند جا از انسانها گله شده است که اینها نشانههای حقیقت را میبینند و راههایی برای شناخت حقایق دارند اما توجه نمیکنند؛ وَكَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ؛[2] میفرماید ما در عالم نشانههای فراوانی قرار دادیم برای اینکه انسانها خدا را بشناسند، خودشان را بشناسند، حقیقت زندگیشان را درک کنند، تکلیفشان را بفهمند، نفع و ضرر خودشان را تشخیص دهند؛ اما انسانها از کنار آنها میگذرند و توجه نمیکنند!
به همین دلیل یکی از شیوههای قرآن کریم که شما قرآنیها بهتر از من میدانید این است که خداوند متعال در موارد مختلف، با تعبیر وَمِنْ آيَاتِهِ[3] میفرماید: یکی از نشانههای خدا این است...؛ یا إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ؛[4] یعنی یک چیزهایی را یادآوری میکند، بعد میفرماید اینها آیه هستند یعنی نشانه خدا هستند؛ دربارهشان دقت کنید! فکر کنید! چیزهایی که خیلی ساده به نظر میرسند.
مثلاً میفرماید: وَآيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا؛[5] یعنی یکی از نشانههای خدا این است که ببینید زمین در فصل زمستان، خشک و بایر است و اثری از حیات در آن نیست. فصل بهار که میشود، باران میبارد و این زمین خشک، زنده میشود. زمین مرده به اراده خداوند متعال زنده، سبز و خرّم میشود؛ میوهها، حبوبات و غلات در آن میروید و زندگی مردم تأمین میشود. فکر کنید این نظامی که خداوند متعال برقرار کرده است چقدر حکمت دارد. اگر بنا بود زمین همینطور بماند و هرچه روی آن کار کنید سبز نشود و میوه ندهد، غذای خودتان را از کجا تهیه میکردید؟! فکر کنید خدا این را برای شما قرار داده که وقتی بر روی زمین، دانه و بذر میافشانید و رسیدگی میکنید سبز میشود، هر دانه به هفتاد دانه تبدیل میشود و باعث میشود غذا تهیه کنید.
خدا آنقدر میوههای رنگارنگ و گوشتهای مختلف آفریده است، چه آنهایی که در خود ایران هستند و چه آنهایی که از کشورهای دیگر وارد میشوند که اگر بخواهید تعدادشان را بشمارید بسیار دشوار است. هنوز هم انواعی از میوهها هستند که در بازار ایران یافت نمیشوند؛ میوههای محلیای هستند که در همان کشورها رشد میکنند. هم حملونقل آنها به اینجا دشوار است و هم تقاضا کم است.
از جمله چیزهایی که خدا مرتب میفرماید فکر کنید، همین شب و روز است. همه ما عادت کردهایم شب بخوابیم، صبح بیدار شویم و بانشاط دنبال کار برویم. میگوییم باید هم همینطور باشد دیگر؛ اما آخر چطور میشود که هوا روشن میشود و دوباره تاریک میشود؟! چه کسی این نظام را برقرار کرده است؟! برای چه این کار را کرده است؟! قرآن میفرماید اگر ما شرایط بهگونهای قرار داده بودیم که همیشه شب بود و هوا تاریک بود شما چطور زندگیتان را تأمین میکردید؟! چطور دنبال کار میرفتید؟! و اگر همیشه روز بود و شب نمیشد، چگونه زمینهای برای استراحت از این خستگی و همچنین تجدید قوا پیدا میشد؟! میفرماید ما این حکمت را به کار بردیم که زمین باید حرکتی داشته باشد؛ یک طرف آن رو به خورشید باشد و روز باشد؛ طرف دیگر آن که پشت است نور خورشید به آن نتابد و شب باشد. باز همینطور کمکم میگردد؛ آنجایی که روز بود، شب میشود و آنجایی که شب بود، روز میشود. این تدبیری است که ما برای نفع شما اندیشیدهایم؛ اما فکر کنید! و خیلی چیزهای دیگر.
این امور تکوینی بهتنهایی برای سعادت انسان کافی نیست؛ یعنی اگر ما بودیم و فقط عقل خودمان را به کار میبردیم تا بفهمیم چگونه باید زندگی کنیم، همانگونه که بسیاری از مردم دنیا چنین میپندارند و میگویند: «ما با عقل خودمان میفهمیم باید چه کنیم و دیگر دین لازم نداریم» درنهایت شاید زندگی دنیایشان را تأمین میکردند؛ اما از کجا میدانستند بعد از مرگ چه خواهد شد؟! و چه باید کرد تا در زندگی ابدی خوشبخت بود؟!
بالاخره انسانها در همین دنیا هم نیازمند چیزهایی هستند که با عقل خودشان نمیفهمند. به همین دلیل خداوند پیامبران را فرستاد تا مردم از گمراهی بیرون بیایند، راه صحیح را تشخیص دهند، هم زندگیشان در دنیا تأمین شود و هم راه سعادت ابدی را بیابند؛ حالا من به زبان خودم عرض میکنم و مضمون آیه قرآن را میگویم؛ ما کتابهای آسمانی را فرستادیم، پیامبران را فرستادیم، این همه زحمت کشیدیم اما متأسفانه این آدمیزاد قدرشان را نمیداند! ما هر پیامبری که فرستادیم، مردم او را مسخره کردند. در سوره یس آمده است: يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ؛[6] به زبان بنده: دریغا! جای حسرت است! اصلاً لفظ «حسرت» دارد؛ يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ! دریغا! ما هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه مردم او را مورد استهزاء قرار دادند! از همان ابتدا خواستند شخصیت او را ترور کنند و کاری کنند که نزد مردم، بیاهمیت جلوه کند. میگفتند این دیوانه است! حرفهای الکی میزند! ولش کنید!
ما آیات قرآن را نازل کردیم اما گفتند اینها شعر است! شعر میگوید! لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ![7] تازه آنهایی هم که ایمان آوردند و پذیرفتند و فهمیدند که این کلام، کلام ماست و برای هدایت و سعادت دنیا و آخرت نازل شده، باز هم آنگونه که باید آن را درست نمیخوانند تا آن را بفهمند، به آن عمل کنند و از آن بهره ببرند!
و بالاخره روزی میرسد که همین قرآنی که برای هدایت مردم فرستادیم و پیامبر اکرم و ائمه اطهار اینهمه زحمت کشیدند تا آن را نشر دهند، حقایقش را برای مردم بیان کنند، سفارش کردند که آن را هر روز بخوانید- هرچند پنجاه یا صد آیه- و گفتند کسی که چند آیهاش را حفظ کند چقدر ثواب دارد و اگر با قرائت خوب بخوانید، با آواز خوش بخوانید، با صدای زیبا بخوانید، ثوابش چند برابر است؛ با این همه سفارش، قرآن در روز قیامت نزد خداوند متعال شکایت میکند! پیامبرصلیاللهعلیهوآله نیز شکایت میکنند و میفرمایند: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا![8]
میفرماید ما به آنها عقل دادیم اما عقلشان را به کار نگرفتند! لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا؛[9] ما نشانههایی برای هدایت قرار دادیم اما توجه نمیکنند و فکر نمیکنند. میگویند: «خب باید همینطور باشد دیگر!» میفرماید: شیرخوار وقتی متولد میشود، چگونه است؟ ما از مدتها پیش تغذیهاش را بهتدریج فراهم کردهایم بهگونهای که وقتی به دنیا میآید، نوشیدنی داشته باشد تا زنده بماند. این را از قبل، در سینه مادر برای او آماده کردهایم؛ اما بعضیها میگویند: «خب، باید باشد دیگر!» اما آخر چه کسی این نظام را برقرار کرده است؟! آیا نباید قدرش را دانست؟! آیا نباید از او تشکر کرد؟! فکر میکنند عادی است دیگر! نه به آن نشانهها درست توجه میکنند، نه عقلشان را درست به کار میبرند، نه به پیامبران توجه میکنند و قدرشان را میدانند؛ بلکه حتی آنها را مورد استهزاء و تمسخر قرار دادند، بعضیشان را زندانی کردند و بعضی را کشتند!
و بالاخره به جایی میرسد که پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله در روز قیامت از قوم خودشان شکایت میکنند نه از سایر مردم! میفرمایند: إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا! میفرمایند اینها با قرآن قهر کردند و قرآن را کنار گذاشتند! اینجاست که جا دارد بگویند: إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ![10] یعنی آدمیزاد هم ستمگر است و هم ناسپاس؛ قدر نعمتهای خدا را نمیداند؛ از آنها درست استفاده نمیکند؛ حق دیگران را هم ضایع میکند.
بااینحال راه باز است؛ میتوانیم برگردیم، توجه کنیم و اولاً این نعمتهایی که خداوند در وجود ما قرار داده را بشناسیم، قدرشان را بدانیم و شکرشان را بهجا بیاوریم.
آیا هیچ شده بنشینید و بگویید: راستی این چشمهایی که دارم و میبینند، عجب نعمت خوبی است؟! خدا را شکر! خدا به من چشم بینا داده. یا گوش من صدا را میشنود؛ عجب نعمت خوبی است! اگر نمیفهمیدم دیگران چه میگویند، چطور میتوانستم با آنها زندگی کنم؟! خدا را شکر! دست من، پای من... آیا هیچ شده فکر کنید؟! خیلی کم پیش میآید آدمیزادها این فکر را بکنند! حالا فکر کردن و شکر کردن پیشکش، لااقل سعی کنند از این نعمتها درست استفاده کنند و آنها را خراب نکنند. همین دندانها را مسواک بزنند، تمیز نگه دارند تا بتوانند از آن استفاده کنند. مثل ما نباشند که بعد از چندی مجبور شویم از دندان مصنوعی استفاده کنیم.
اینها چیزهای بسیار ساده هستند؛ تا برسد به نعمت پیامبر، قرآن، اهلبیت و امام زمانصلواتاللهعلیه. خداوند متعال با حکمت خود، امام زمان را غایب قرار داده اما برای ما راهی گذاشته تا هر وقت و هر جا که بخواهیم بتوانیم از راه دلمان با ایشان ارتباط برقرار کنیم. شما هر جا که باشید، در هر حالی، در بدترین یا در بهترین حالات، میتوانید در دلتان به وجود مقدس امام زمان توجه کنید، با زبانتان یک سلام بدهید، یک صلوات بفرستید و بگویید: «آقا! به من کمک کن! عنایت داشته باش!» این راه را خدا برای ما باز گذاشته است.
خودشان فرمودهاند: «اگر شما از ما غافل باشید، ما از شما غافل نیستیم. بلاهایی که بر شما نازل میشود، ما هم محزون میشویم، برای شما دعا میکنیم. عبادتهایی که انجام میدهید، دعا میکنیم خدا قبول کند. گناه میکنید، دعا میکنیم خدا بیامرزد.» آن وقت ما هفتهای چند بار به یاد امام زمان هستیم؟! آیا حتی یک بار تشکر کردهایم؟! آیا شده بگوییم: «آقا! دست شما درد نکند! ما از صدقه سر شما سلامتی داریم، امنیت داریم، نظام اسلامی داریم. بلاهایی که در کشورهای همسایه هست را ما نداریم. اینها همه از صدقه سر شماست.» ما چقدر ایشان را یاد میکنیم؟!
امروز روز جمعه است، روزی که به آقا امام زمانعجلاللهفرجهالشریف تعلق دارد. اینها را عرض کردم برای اینکه این احساس در ما زنده شود. در فطرت ما هست که اگر کسی خدمت کوچکی به ما کند، دلمان میخواهد جبران کنیم؛ لااقل زبانی تشکر کنیم و بگوییم: «دست شما درد نکند! تشنه بودیم یک لیوان آب دادید.» این فطرت در همه انسانها هست.
حالا بین این حرفها، یک قصه هم برای شما نقل کنم که نشان میدهد این حس در همه هست؛ خیال نکنیم فقط ایرانیها، مسلمانها، شیعهها اینگونه هستند. ما چندین سال پیش یک سفر به آمریکا داشتیم. تاریخ دقیقش را یادم نیست. همان سالی بود که زلزلهای در شمال کشور در رودبار اتفاق افتاد. اتفاقاً همان ایام، ما با جمعی از اساتید و بزرگان یک مأموریت فرهنگی داشتیم و به آمریکا رفتیم. این سفر با تیرماه مصادف شده بود و آمریکاییها در این ماه جشن استقلالشان را برگزار میکنند؛ روزی که آمریکا مستقل شده، میگویند «فورث آف جولای» یعنی چهارم جولای که حدوداً تیرماه ما میشود.
در آنجا در شب آن روز، دیگر اذن عام است! هر کاری که بخواهند میکنند؛ انواع شادیهایی که برای بشر ممکن باشد، آزاد است و هیچکس متعرض کسی نمیشود؛ خیابانها مثل خانههای خودشان است؛ کارهایی که در پستو باید انجام شود را در خیابان انجام میدهند؛ انواع مشروبات الکلی و شیرینی پخش میکنند و به انواع شادیها میپردازند. وضع عجیبی بود. از یک طرف زلزله رودبار بود و از طرف دیگر ما با اساتید دانشگاه یک مأموریت فرهنگی داشتیم.
اقامتمان در خود نیویورک بود. نیویورک شهری است که جمعیتش در روز، بیش از دو برابر شب است چون محل کار و تجارت است. خیلیها روزها از شهرهای اطراف میآیند آنجا کار میکنند و شبها به شهر خودشان برمیگردند. مثل اینکه بعضی کرجیها میآیند تهران کار میکنند و شب به کرج برمیگردند. در شهرهای بزرگ دیگر هم کموبیش همینطور شده است.
ما در نیویورک بودیم ولی محل خوابمان خانه یکی از اعضای نمایندگی ایران در سازمان ملل بود که در شهری نزدیک نیویورک قرار داشت. شب باید با ایشان به منزلشان میرفتیم. جشنها برگزار شده بود و ما با صاحبخانه داشتیم از نیویورک به آن شهر مجاور میرفتیم. شب بود و باید آنجا استراحت میکردیم. هنوز اوایل انقلاب بود و زلزله رودبار هم تازه اتفاق افتاده بود.
در بین راه، دیدیم یک ماشین تاکسی که آنجا تاکسیها بزرگ هستند، خیلی اصرار دارد که نزدیک ما بیاید و مدام اشاره میکند. دوستانی که با ما بودند نگران شدند که نکند اینها از منافقین باشند و قصد سوء داشته باشند. با سرعت میرفتند که آن ماشین به ما نرسد ولی آن تاکسی مدام با اصرار نزدیک میشد. بالاخره گفتیم بگذارید بیاید ببینیم چه میخواهد!
وقتی نزدیک آمد دیدیم تاکسیای است که سه جفت دختر و پسر در آن نشستهاند؛ یک جفت جلو، دو جفت عقب. شش جوان، سه دختر و سه پسر با راننده. تابستان هم بود و فورث آف جولای. پوشششان هم متناسب با گرما و جشن بود. یکی از دخترها که جلو نشسته بود مدام اصرار داشت که نگه دارید، میخواهم حرفی بزنم! بالاخره نزدیک ماشین ما شد، راننده گوش داد ببیند چه میگوید. او من را دیده بود که عمامه دارم، فهمیده بود که ما از ایران آمدهایم. گفت به این آقا بگو که همدردی ما را درباره زلزله رودبار بپذیرد!
نصف شب، دختر و پسری که از جشن فورث آف جولای برگشتهاند، وسط راه، در بیابان، ما را دیدند. همین که فهمید ایرانی هستم و زلزلهای در ایران آمده، انسانیتش آرام نگرفت تا به من ایرانی بگوید که ما هم ناراحتیم، همدرد شما هستیم. بالاخره با اصرار آمد و گفت: «همدردی ما را به خاطر زلزله رودبار بپذیرید!» و رفت. این را هم به انگليسی گفت منتها برای ما ترجمه کردند.
خدا در وجود آدمیزاد چیزهایی قرار داده که مؤمن و کافر و ایرانی و آمریکایی ندارد ازجمله فطرت انسانی. انسان اگر از کسی خدمتی ببیند تشکر میکند؛ اگر ببیند کسی مظلوم واقع شده، دلش میخواهد از او حمایت کند؛ اما همین آدمیزاد با این فطرت پاک، وقتی نوبت به خدا میرسد، همه چیز یادش میرود! خدا این همه نعمت داده، آنوقت انسان به جای اینکه تشکر کند میگوید خب باید بدهد دیگر! اما آیا نباید یک شکر بکنید؟! وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛[11] میفرماید ما به شما چشم دادیم، گوش دادیم، عقل دادیم برای اینکه شکرش را به جا بیاورید؛ اما آیا ما اصلاً یادمان هست که خدا چنین نعمتهایی را به ما داده است؛ چشم، نعمتی است که خدا داده است؛ عقل، نعمتی است که خدا داده است و اینها شکر دارد؛ آیا اصلاً یادمان هست؟!
خوب فکر کنیم که اگر ما دیوانه بودیم، ما را به دیوانهخانه میبردند و آن جا نگهمان میداشتند چه بلایی به سرمان میآمد؟! چه کار میکردیم؟! خدا این عقل را مفت به ما داده است. نه پولی گرفته و نه چیزی خواسته. فقط فرموده این نعمت را به یاد داشته باشد و شکر آن را به جا بیاورید! آن هم نه برای اینکه از شکر ما بهرهای ببرد؛ بلکه برای اینکه خودمان از این نعمت درست استفاده کنیم و قدر آن را بدانیم.
میفرماید ما قرآن را با چه زحمتی برای مردمی آوردیم که خواندن و نوشتن بلد نبودند. تاریخنویسان نوشتهاند که در سراسر حجاز، تنها دوازده نفر بودند که سواد خواندن و نوشتن داشتند. خداوند میفرماید در چنین شرایطی قرآن را بر شما نازل کردیم. اولین آیهاش این بود: اقْرَأْ؛[12] بخوان! و در سوره الرحمن آمده است: الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَیانَ؛[13] اولین دستور، خواندن و نوشتن است. ما این نعمت را برای شما آوردیم؛ آیا نباید آن را باز کنید و ببینید در آن چیست؟!
حالا ما خیلی از خوبهایمان سعی میکنیم وضو بگیریم، قرآن را بخوانیم، ببوسیم و روی طاقچه بگذاریم! آیا غیر از این است؟! آخر قرآن را نازل کردند برای اینکه بفهمیم و عمل کنیم؛ اما میگوییم: «خب، به زبان عربی است، ما که نمیفهمیم!» با اینکه ترجمه هم دارد اما باز هم نمیخوانیم! حاضر هستیم قصه حسین کرد را بخوانیم اما نمیخواهیم کلام خدا را درست بفهمیم که در آن چه آمده است! آیا ناسپاسی از این بیشتر هم میشود؟!
اين با فرض این بود که توجه نداريم وگرنه بايد بدترين عذاب بر ما نازل شود! خدا نادیده میگیرد چون ما فراموشکار هستیم و یادمان میرود. اگر عمداً این کار را میکردیم، مستوجب عذاب ابدی میشدیم؛ اینقدر جسارت و بیادبی نسبت به خداوند متعال!
الحمدلله، به برکت این انقلاب و همت امامرضواناللهعلیه و یاران ایشان و مردان و زنان فداکار این کشور، شرایطی فراهم شده که خواندن قرآن و حفظ کردن و فهمیدن آن یکی از افتخارات شده است. شما یزدی هستید، بنده هم یزدی هستم. این قصه را از یزد خودمان برای شما نقل کنم تا قدر این نظام و این انقلاب را بدانید. بنده شش کلاس درس جدید در مدرسه خواندهام و بعد طلبه شدهام. در کلاسهای پنجم و ششم، هفتهای یکی، دو ساعت قرآن داشتیم. طبیعتاً امتحان قرآن هم برگزار میشد. مدرسهای که ما در آن درس میخواندیم مدرسهای نسبتاً خوب و برجسته بود و معلمانش هم خوب بودند اما از میان پنج، شش تا معلمی که با ما سروکار داشتند، هیچکدام روخوانی قرآن بلد نبودند! تنها کسی که روخوانی قرآن را بلد بود یک معلم زرتشتی به نام رستم بود. ما وقتی برای امتحان قرآن میخواستیم قرآن را دوره کنیم سراغ او میرفتیم و از او میپرسیدیم که این کلمه را چطور باید بخوانیم.
این حرفی که میزنم افسانه نیست؛ من یزدی هستم و این قضیه کاملاً مربوط به خودم است. معلمان مسلمان ما روخوانی قرآن بلد نبودند اما یک معلم زرتشتی بود که قرآن را بلد بود! ما کلاس ششم بودیم و او معلم کلاس پنجم بود. اسم او رستم بود. روخوانی قرآن را از او میپرسیدیم که این کلمه را چگونه باید بخوانیم. وضع زمان پهلوی اینگونه بود که با دین و قرآن چنین رفتاری داشتند؛ اما حالا ببینید، در یک روستا، بچه پنج، شش ساله حافظ قرآن است. نوجوانهای ده، پانزده ساله، قرآن را چقدر زیبا میخوانند، در مسابقات شرکت میکنند و برنده میشوند. کمکم مفاهیم قرآن و مسابقه در مفاهیم دارد رواج پیدا میکند؛ آیا اینها نعمتهای خدا نیست؟!
اگر همان وضع ادامه پیدا کرده بود، دیگر از اسلام و قرآن چه اثری مانده بود؟! اگر همان چند زرتشتی هم که روخوانی قرآن را بلد بودند از بین میرفتند، دیگر در مدارس، معلمی که روخوانی قرآن بلد باشد، پیدا نمیشد! حالا نمیگویم در هیچ مدرسهای نبود اما مدرسه ما اینگونه بود.
خدا بر ما منت گذاشت و این نظام اسلامی که در رأس آن بزرگترین روحانی و نائب امام زمانعجلاللهفرجهالشریف قرار دارد را به ما عنایت فرمود.
البته کمبودها و مشکلاتی هم وجود دارد که همه کموبیش از آنها آگاه هستیم؛ اما بسیاری از آنها هم به خود ما برمیگردد. بهترین کار این است که شروع کنیم مشکلاتمان را با قرآن حل کنیم؛ چون خداوند که قرآن را فرستاده، در خود قرآن فرموده هُدًى وَشِفَاءٌ؛[14] یعنی شفای دردهایتان در همین کتاب است و مشکلاتتان با این قرآن حل میشود. بروید آن را بفهمید، یاد بگیرید و بعد عمل کنید. خیال نکنید کسی میتواند نسخهای بهتر از قرآن برای شما بیاورد. اگر بهتر از این ممکن بود، خدا بخل نمیورزید؛ برای او فرقی نمیکرد که بهترین را نازل کند.
ما که بهترین راه هدایت را در اختیار داریم، آنوقت بیشترین بیمهری را هم نسبت به همین قرآن و این هدایت الهی نشان میدهیم! این است که اولازهمه باید از جفاهایی که نسبت به قرآن و اهلبیت کردهایم توبه کنیم. حالا شما انشاءالله هیچوقت جفا نکردهاید اما من اعتراف میکنم که ما حق قرآن را ادا نکردهایم.
ما باید تلاش کنیم که از قرآن بیشتر بهره ببریم. کلید این مسیر، خواندن قرآن است؛ سپس حفظ کردن آن؛ و بعد فهمیدن معانیاش؛ اما همه اینها مقدمهای برای عمل به قرآن است. ما باید سعی کنیم این مراحل را در نظر داشته باشیم و با هر قدمی که برمیداریم، خودمان را به عمل به قرآن نزدیکتر کنیم؛ و درنهایت، قدم مهم، فهمیدن معانی و تفسیر قرآن است.
ما باید از همین امروز شروع کنیم و از خداوند نیز بخواهیم. شما هماکنون مهمان حضرت معصومهعلیهاالسلام هستید؛ از ایشان بخواهید برای شما شفاعت کنند و دعا کنند و از خداوند بخواهند که موفق شوید، روزبهروز به قرآن نزدیکتر شوید، انستان با قرآن بیشتر شود و حقایق قرآن را بهتر بفهمید و بهتر عمل کنید؛ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِه الطَّاهِرِينَصلواتاللهعليهماجمعين.
خدایا! به حق محمد و آل محمد بر علو درجات امام بیفزا!
مقامات ایشان را ساعتبهساعت بالاتر ببر!
جانشین شایسته ایشان، مقام معظم رهبری را از همه آفات و بلایا محفوظ بدار!
بر توفیقات و تأییدات ایشان بیفزا!
در ظهور ولی عصرارواحنافداه تعجیل بفرما!
همه ما را از خدمتگزاران آستان آن حضرت و از خدمتگزاران به اسلام و قرآن قرار بده!
وَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ ٱلطَّاهِرِينَ
[1]. طه، ۱۱۵.
[2]. یوسف، ۱۰۵.
[3]. روم، 20، 21، 22 و ....
[4]. رعد، 3 و جاثیه، 13.
[5]. یس، 33.
[6]. یس، 30.
[7]. صافات، ۳۶.
[8]. فرقان، ۳۰.
[9]. اعراف، ۱۷۹.
[10]. ابراهیم، ۳۴.
[11]. نحل، ۷۸.
[12]. علق، 1.
[13]. رحمن، 1-4.
[14]. فصلت، ۴۴.