وظایف علما به‌ عنوان وارثان انبیا

در افتتاحیه سال تحصیلی 90-91؛ مدرسه معصومیه
تاریخ: 
سه شنبه, 12 مهر, 1390

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین والصَّلوةُ والسَّلامُ عَلَی سَیِّدِالأنْبِیَاءِ وَالمـُرْسَلِین حَبِیبِ إِلهِ الْعَالَمین أَبِی‌الْقَاسِمِ مُحَمَّد وَعَلَی آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ المـَعْصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحلرضوان‌الله‌علیه و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا می‌کنیم.

فرارسیدن دهه مبارک کرامت که با میلاد مسعود ولی‌نعمت‌مان حضرت معصومهسلام‌الله‌علیها شروع می‌شود و با میلاد برادر بزرگوارشان امام رضاصلوات‌الله‌علیه پایان می‌پذیردـ را به پیشگاه مقدّس ولی‌عصرارواحنافداه و همه علاقه‌مندان به اهل‌بیتصلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین تبریک و تهنیت عرض می‌کنیم. مقارنت شروع این سال تحصیلی را با این دهه مبارکه به فال نیک می‌گیریم و امیدواریم که در این سال، بیش‌از‌پیش مشمول عنایات و ادعیه زاکیه اهل‌بیتصلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین قرار بگیریم.

برای بنده افتخاری است که در آغاز سال تحصیلی برای عرض خوش‌آمد به کسانی که تازه وارد حوزه شده‌اند و عرض ارادت به عزیزانی که سابقه تحصیلی دارند، در این محفل نورانی شرکت کنم به امید این‌که خداوند متعال به ما چیزی الهام کند که برای همه‌مان مفید باشد.

دو نوع دعوت انبیا

به نظرم رسید مقدمه بحث را از این‌جا شروع کنم که از بیانات قرآن کریم این‌طور استفاده می‌کنیم که انبیاء عظامسلام‌الله‌علیهم‌اجمعین یک وظیفه کلی و عام داشته‌اند که به یک تعبیر در سرلوحه دعوتشان انعکاس پیدا می‌کرده است؛ ولی بعضی از انبیا یا هر یک از آن‌ها وظایف خاصی هم داشته‌اند که شرایط زمانی و موقعیت‌های اجتماعی خاص، اهتمام به آن وظایف را می‌طلبیده است. به‌ عنوان نمونه، آیه کریمه‌‌ای از قرآن شریف می‌فرماید وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ.[1] در این آیه تصریح شده که همه انبیا موظف بوده‌اند امت‌های خودشان را با این دو دعوت، آشنا کنند و این پیام الهی را به آن‌ها برسانند؛ یکی اعْبُدُواْ اللّهَ و دیگری اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ. این دو، مکمل هم هستند و اگر در یک کلمه بخواهیم از هر دو حکایت کنیم همان لَا اِلَهَ‌ اِلَّا اللَّه است؛ قُولُوا لَا اِلَهَ‌ اِلَّا اللَّهُ‌ تُفْلِحُوا.[2] دعوت به پرستش خداوند یگانه و رها کردن سایر معبودها، هدف کلی انبیا بود و آن را در سرلوحه دعوتشان بیان می‌کردند.

ولی در خود قرآن کریم نقل شده که هر یک از انبیا گاهی یک دعوت خاص و یک وظیفه و مسئولیت ویژه هم داشته‌اند. به‌ عنوان نمونه، جناب شعیبسلام‌الله‌علیه وقتی مبعوث شدند، بعد از این دعوت عام گفتند وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیاءهُمْ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ.[3] تعبیر دیگر قرآن از همین حقیقت این است که وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا.‌[4] این تعابیر، مبیّن آن است که در آن زمان یک فساد اقتصادی از یک نوع خاصی در جامعه شیوع داشته و به‌وسیله کم‌فروشی و خیانت در معامله، به‌خصوص به طبقات ضعیف ضرر می‌زده و ظلم می‌کرده‌اند. به ‌همین ‌دلیل، جناب شعیب غیر از آن هدف کلی اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ، به‌خصوص به این موضوع اهتمام داشته‌اند. یا سایر انبیا امثال حضرت لوط و دیگران به ‌واسطه بعضی از مفاسد خاصی که در آن زمان یا در آن قوم، شیوع داشته است روی بعضی از موضوعات تکیه خاصی می‌کرده‌اند و اهتمام بیشتری می‌ورزیده‌اند.

علما؛ وارثان انبیا

از اینجا می‌توان آموخت که اگر کسانی وارثان انبیا باشند و قرار باشد وظیفه انبیا را در جامعه دنبال کنند، آن‌ها هم دو نوع وظیفه دارند. یک وظیفه کلی دارند که در همان جهت اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ است؛ ولی وظایف خاصی هم ممکن است داشته باشند که به‌ حسب شرایط زمانی و مکانی تفاوت می‌کند. بعضی از وارثان انبیا ممکن است در یک زمان، وظیفه خاصی برای آن‌ها تعیّن پیدا کند که در زمان‌های دیگر اهمیتی نداشته و لزومی نداشته روی آن تکیه شود. این تعیّن وظیفه به خاطر شرایط خاصی است که در آن زمان پیش آمده است.

من به صورت قضیه شرطیه گفتم که اگر کسانی وارثان انبیا باشند آن‌ها هم دو نوع وظیفه دارند. حالا استثنای آن را عرض می‌کنیم که اعتقاد ما که مستفاد از بیانات اهل‌بیتصلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین است این است که إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ.‌[5] آن باری که خداوند متعال بر دوش انبیا گذاشته بود مرتبه‌ای از آن را به دوش وارثان آن‌ها گذاشته است. این وارثان در درجه اول اوصیای انبیا هستند و بعد علمایی که در مکتب آن‌ها تربیت و این مسئولیت را عهده‌دار شده‌اند یعنی قبول کرده‌اند که آن وظیفه انبیا را در حد توان خودشان دنبال کنند.

بر فرض محال اگر ما در این زمان، پیغمبر بودیم خداوند متعال از ما چه می‌خواست؟ ممکن است بگویید ما چه می‌دانیم؟! وقتی به ما وحی نشده نمی‌دانیم از ما چه می‌خواهد! اما بنا بر این اعتقاد که آنچه برای سعادت بشر ضرورت داشته در شریعت اسلام گنجانیده شده و اگر بنا بود انبیایی مبعوث شوند وظیفه داشتند که همان‌ها را ترویج کنند، می‌توان نتیجه گرفت حالا که بنا نیست پیغمبری مبعوث شود و امام معصومی هم حضور ندارد، کسانی که آن وظیفه را به عهده دارند یعنی علما، می‌بایست همان حقایق را در جامعه ترویج کنند منتها بعضی از مصادیق این حقایق، ممکن است در یک زمانی برجستگی پیدا کند یا در اثر عواملی مورد غفلت واقع شود. عالمان آگاه و بابصیرت باید توجه پیدا کنند و آن غفلت را برطرف کنند، مردم را به آن بخش فراموش‌شده از معارف اسلام توجه دهند یا همتشان را بیشتر صرف مبارزه با مفاسد خاصی کنند که در اثر برخی عوامل، رواج پیدا کرده است.

وظیفه کلی علما و راهکار تحقق آن

با این مقدمه خواستم توجه عزیزان را جلب کنم به اینکه ما به‌عنوان وارثان انبیا باید وظایفی را برای خودمان تعریف کنیم و به آن‌ها توجه داشته باشیم. وظیفه کلی ما این است که دین را درست معرفی کنیم و به شبهات پاسخ دهیم. این وظیفه کلی ما نسبت به همه معارف دینی است. باید آن چیزی را که خدا نازل کرده بدون کم‌و‌کاست به مردم برسانیم و در کنار آن با شکوک و شبهات و انحرافات مبارزه و آن‌ها را دفع کنیم و به سؤالاتی که اذهان را مغشوش می‌کند پاسخ دهیم. این وظیفه عام ما نسبت به همه معارف اسلامی از عقاید گرفته تا اخلاق و احکام فردی، اجتماعی، سیاسی و عبادی در هر زمانی است. اگر پیغمبری در این زمان می‌بود باید این کارها را می‌کرد. اکنون کسانی که جانشین پیغمبر و وارثان انبیا هستند باید همین کارها را عهده‌دار شوند.

ولی می‌دانیم که انجام این وظیفه، طیف گستر‌ده‌ای از علوم و معارف و فعالیت‌های علمی، تحقیقی، تبلیغی، پژوهشی و ترویجی را شامل می‌شود که طبعاً هر کسی به‌تنهایی نمی‌تواند همه آن‌ها را عهده‌دار شود و به‌طور طبیعی نوعی تقسیم کار باید انجام بگیرد. باید رشته‌های معارف مختلف اسلام کم‌یا‌بیش دسته‌بندی و رشته‌های تخصصی تعریف شود تا کسانی بر اساس ذوق و استعداد یا شرایط دیگری که برای آن‌ها فراهم می‌شود یا موقعیت خاص جامعه‌شان بخشی از این تخصص‌ها را دنبال کنند و به سامان برسانند. این را همه می‌دانیم و عملاً هم کم‌یا‌بیش این کار انجام می‌گیرد. البته هر قدر علمی‌تر و با برنامه عالمانه‌تر و به‌ قول امروزی‌ها سیستماتیک باشد مفید‌تر و نتایج آن بیشتر خواهد بود و نیروها کمتر هدر می‌رود.

راه کلی همین است و همیشه هم کم‌یا‌بیش بوده، منتها تفکیک رشته‌ها و تعریف هر یک از رشته‌های تخصصی ضرورت چندانی نداشته و به ‌طور طبیعی انجام می‌گرفته است؛ اما امروز به ‌واسطه وسعت نیازهایی که در جوامع بشری و حتی جوامع اسلامی پیدا شده به‌ناچار باید این رشته‌ها از هم تفکیک و هر کدام تعریف شود تا بهتر بتوانیم وظایف‌مان را نسبت به بخش‌های مختلف انجام دهیم. همه این‌ها در قالب همان وظایف کلی، معرفی اسلام، دفاع از مواضع اسلامی و پاسخ دادن به شبهات و شکوک، تعریف می‌شود.

وظایف خاص و مغفول‌مانده علما

ولی همان‌گونه که اشاره کردم گاهی در جامعه نیازهای خاصی پیدا می‌شود از‌جمله اینکه در اثر غفلت، بخشی از معارف مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد. از‌این‌جهت وظیفه‌ای برای عالمان و وارثان انبیا پیدا می‌شود که اهتمام بیشتری به بخش غفلت‌شده داشته باشند. گاهی هم عوامل دیگری موجب شیوع بعضی از مفاسد و شبهات می‌شود و ایجاب می‌کند که علما به پاسخ آن‌ها و مبارزه با آن مفاسد بپردازند. به‌ عنوان نمونه، مثالی عرض کنم که همه ما خوب درک کرده‌ایم و فقط از‌ باب یادآوری است.

قبل از نهضت حضرت امامرضوان‌الله‌علیه ـ نیم‌قرن قبل که شاید هیچ‌یک از شما هنوز متولد نشده بودید یا بعضی‌هایتان اگر متولد شده بودید هنوز در سنین کودکی بودید ـ فرهنگ عمومی جامعه دینی ما این بود که مسلمانی و دین‌داری، در واجب و حرام‌های فردی خلاصه می‌شود. هرکس باید وظایف دینی‌اش را یاد بگیرد، پاکی و نجسی را بداند، نمازش را درست بخواند، قرائت نمازش درست باشد و.... کمی فراتر، کاسب‌کارها و بازرگانان حساب سال داشته باشند و خمس و سهم امام را بدهند، آن‌هایی که ثروتمندترند در عمرشان یک‌مرتبه به حج بروند. دین به این معنا بود. کسانی که می‌خواستند در دین‌، کامل‌تر شوند و فضائل بیشتری داشته باشند باید مستحباتی را انجام می‌دادند. ما شیعه‌ها معتقد بودیم بهترین مستحباتی که باید انجام بدهیم عبارت است از برپایی مراسم عزاداری، روضه‌خوانی و هفته‌خوانی در محرم و صفر یا برگزاری جشن‌ها و مراسم شادمانی و مدیحه‌سرایی در موالید ائمه اطهارصلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین. آنچه در دایره دین تعریف نمی‌شد پرداختن به مسائل اجتماعی و سیاسی بود. این‌ها نه‌تنها جزو دین‌داری تعریف نمی‌شد بلکه گاهی غیردینی و ضدِدینی معرفی می‌شد.

شاید برای شما که الآن در این جامعه و با این فرهنگ که به برکت حرکت امامرضوان‌الله‌علیه به وجود آمده زندگی می‌کنید عجیب باشد و بگویید مگر ممکن است انسان مسلمان باشد و وظایف سیاسی و اجتماعی را جزو اسلام نداند؟! مگر چنین چیزی می‌شود؟! بله، شده بود. نه‌تنها شده بود که اگر یک عالمی متهم می‌شد به اینکه سیاسی است، اصلاً از چشم مردم می‌افتاد. دشمنان اسلام وقتی می‌دیدند عالمی می‌تواند در جامعه نفوذ داشته باشد و علیه منافع دشمنان اسلام قدمی بردارد، کافی بود او را متهم کنند به اینکه سیاسی است تا مردم از دور او پراکنده شوند. این یعنی بخش عظیمی از دین، به فرمایش امامرضوان‌الله‌علیه بیش از نصف فقه، متروک و مغفول‌عنه بود؛ گویا اسلام اصلاً این چیزها را ندارد.

الف) مبارزه با ظالم و دفاع از مظلوم

حال‌آنکه این وظیفه قطعی‌ای است که در نهج‌البلاغه با همین عنوان برای علما تعریف شده است. در قرآن و روایات کم داریم که وظیفه‌ای برای علما تعریف شده باشد. در قرآن داریم إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ؛[6] اما اینکه در منابع دینی، وظیفه خاصی برای علما تعریف شده باشد تا‌ آنجا‌ که من یادم هست فقط در خطبه شقشقیه در نهج‌البلاغه آمده که و ما أخَذَ اللّه ُ عَلَى العُلَماءِ أن لا يُقارُّوا على كِظَّةِ ظالِمٍ و لا سَغَبِ مَظلومٍ؛[7] عهد و پیمانی که خدا از عالمان گرفته این است که در مقابل سیری و پرخوری ظالمان و گرسنگی و محرمیت مظلومان، آرام و قرار نداشته باشند و قیام کنند؛ أن لا يُقارُّوا على كِظَّةِ ظالِمٍ و لا سَغَبِ مَظلومٍ. این وظیفه‌ای است که به این عنوان در نهج‌البلاغه برای علما تعریف شده است. البته وظایف دیگری با بیانات مختلف استفاده می‌شود ولی تعبیر صریحی که بفرماید علما باید چکار کنند این تعبیر است؛ اما در فرهنگی که بنده یادم هست که ما از بچگی در محیط دینی‌مان فرا گرفته بودیم چنین چیزی را نمی‌شناختیم که وظیفه عالم، مبارزه با ظالمان و دفاع از محرومان است؛ عالم کسی بود که نماز جماعت و نماز میت بخواند، منبر برود، مسأله‌‌‌ بگوید، وعظ کند و روضه بخواند.

هنوز زود است که ما بفهمیم حرکتی که امامرضوان‌الله‌علیه شروع کرد چه خدمت بزرگی به اسلام بود. غیر از اینکه خدمتی به جامعه ایرانی بود، خدمت بزرگی به جامعه اسلامی بود. اصلاً نصف اسلام را ایشان احیا کرد، به یاد مردم آورد که چنین چیزهایی هم در اسلام هست. این بخشی از بزرگ‌ترین وظیفه عالمان دینی است که باید علیه ظلم قیام کنند؛ أن لا يُقارُّوا على كِظَّةِ ظالِمٍ و لا سَغَبِ مَظلومٍ. بالاخره ایشان در‌ این ‌جهت حرکت کرد و خداوند متعال هم وقتی اخلاص ایشان را دید آن‌چنان کمک کرد که به پیروزی انقلاب در سی و چند سال قبل منجر شد.

این یک نمونه بود از اینکه گاهی بخشی از دین در جامعه مورد غفلت قرار می‌گیرد. وقتی چنین وضعی پیش آمد عالمان فقط به وظیفه عادی همیشگی‌شان نباید اکتفا کنند. امامرضوان‌الله‌علیه به‌ عنوان یک عالم، استاد حوزه، فقیه و مرجع تقلید، کارش این بود که رساله بنویسد و درس بگوید که این کارها را انجام می‌داد. دیگر اینکه یک نهضت و قیامی را در جامعه شروع کند تا به یک انقلابی منتهی شود، در قاموس علما چنین چیزی نبود. چون دید این بخش دین متروک مانده و مورد غفلت واقع شده است، یک‌تنه برای احیاء آن قیام کرد و سختی‌های زیادی را متحمل شد.

شما الآن نمی‌توانید تصور کنید امامرضوان‌الله‌علیه در چه شرایطی بود و چه خون دلی خورد تا بتواند این راه را بپیماید. در بعضی از فرمایش‌هایشان گاهی اشاره می‌کردند که "خون دلی که پدر پیر شما از دست بعضی از این خشکه‌مقدس‌ها خورد". جهادی کرد تا توانست این را در جامعه اسلامی نهادینه کند که بخشی از دین مربوط به مسائل سیاسی و اجتماعی است و با رها کردن این‌ها نمی‌توانید دین‌دار باشید و نصف دین را دارید ولو هزاران عبادت مستحبی انجام بدهید، پیاده به حج بروید، به کربلا و اماکن زیارتی دیگر مشرف شوید، سال‌ها روزه بگیرید، اگر روزه دهر هم بگیرید، عبادات مستحبی و نماز شب‌تان هم ترک نشود، تا این بخش دین را نداشته باشید دین را به طور کامل ندارید و نصف آن را دارید. زمانی دین‌دار هستید که دین را به کماله و تمامه داشته باشید. این هم بخشی از دین است.

این شرایط گاهی ایجاب می‌کند که وارثان انبیا به برخی مسائل بیشتر اهتمام داشته باشند؛ یعنی بیش از آنکه به رساله نوشتن اهمیت بدهند به احیای این امور در جامعه بپردازند. خودشان آستین‌ها را بالا بزنند و وارد میدان مبارزه با ظالمان و ستمگران شوند و دیگران را هم با خودشان به حرکت دربیاورند.

ب) مبارزه با مفاسد فکری و اخلاقی

بخش دیگری از این سنخ وظایف خاص که گاهی ضرورت بیشتری پیدا می‌کند ناظر به شرایط اجتماعی‌ای است که یک فساد تحت تأثیر صدها عامل شیوع پیدا کند و مبارزه با آن با تلاش‌های فردی امکان‌پذیر نباشد. در این بخش، نمونه‌ای که امروز با آن مواجه هستیم مبارزه با تهاجم فرهنگی بیگانه به‌وسیله ماهواره‌ها، سایت‌ها و اینترنت است. بیست سال پیش اصلاً چنین موضوعی در جامعه وجود نداشت و خطری از این جهت احساس نمی‌شد. آن زمان وقتی می‌خواستند منشأ مفاسد اجتماعی و اخلاقی را معرفی کنند رادیو یا تلویزیون را می‌گفتند. تلویزیون نهایت فسادی بود که به درون خانواده‌ها سرایت می‌کرد. بسیاری بودند که اصلاً خرید رادیو و تلویزیون را بر خودشان حرام کرده بودند. بعضی از علما هم احتیاط می‌کردند که اصلاً معامله نکنید. در خانه‌های متدینان رادیو هم به‌زحمت پیدا می‌شد چه رسد به تلویزیون.

اما امروز با یک تلفن همراه به‌اندازه کف دست می‌توان با فاسدترین مراکز انحراف اخلاقی ارتباط برقرار کرد و از دستاوردهای آن‌ها اثر پذیرفت. بیست، سی سال پیش اصلاً در مخیله کسی نمی‌گنجید که چنین چیزی ممکن باشد. این شرایطی که امروز پیش آمده با آنچه در طول هزار و چهارصدسال گذراندیم بسیار متفاوت است. باید این مسأله‌‌‌ را خوب درک کنیم، عمق خطرش را احساس کنیم و بفهمیم که مسأله‌‌‌‌ای نیست که به‌سادگی بشود با آن برخورد کرد. با یک امر و نهی و صدور یک فتوا نمی‌شود جلوی این کار را گرفت. اگر مجموعه‌ای از فتاوا را هم گردآوری و چاپ کنید که همه بگویند اصلاً خرید تلفن همراه مخصوصاً اگر با این ابزارها توأم باشد حرام است، فکر می‌کنید چند درصد از جوانان به این فتاوا ترتیب اثر می‌دهند؟! بلایی است که شیوع پیدا کرده و فرهنگی است که رواج یافته است.

شاید اگر از ده‌ها سال پیش، ابزارهای فرهنگی و نیروی انسانی کافی در اختیار داشتیم به نحوی می‌توانستیم با این‌ها تقابل داشته‌ باشیم؛ یعنی یک کار ایجابی انجام دهیم و برنامه‌های مثبتی تولید کنیم تا آن‌کسانی که ریگی به کفششان نیست و واقعاً دلشان می‌خواهد از معلومات استفاده کنند و آگاهی بیشتری داشته باشند یا برنامه‌ها و سرگرمی‌های سالمی در اختیارشان باشد چنین امکانی برای آن‌ها فراهم شود. نه مسئولان ما آن آگاهی را داشتند و نه نیروی انسانی برای این کار داشتیم. هنوز هم این‌ها را نداریم. ولی نباید فکر کنیم با اینکه بگوییم این کار حرام است، این فیلم را تماشا نکنید و گناه دارد قضیه تمام می‌شود. امروز مسائل از این حدّ گذشته است.

یکی از وظایف بزرگی که جامعه ما و به‌خصوص وارثان انبیا دارند این است که باید برای برخورد با این ناهنجاری‌های فکری و اخلاقی، کج‌اندیشی‌ها و شبهاتی که به‌ وسیله سایت‌ها پخش می‌شود یک فکر جدی کنند. البته نه به این معنا که وظایف کلی همیشگی‌مان را فراموش کنیم. باید بخشی از فعالیت‌ها را در این قسمت‌ها متمرکز کنیم، به این مسائل اولویت دهیم و مسائل دیگر را به‌ نحوی محدود کنیم. باید مسائلی را که جنبه فضل دارند موقتاً کنار بگذاریم و به واجبات آن‌ها اکتفا کنیم تا بتوانیم به این واجب مهم بپردازیم و با این فساد خانمان‌‌برانداز مبارزه کنیم.

متأسفانه آثار سوء این فساد تنها دامن‎گیر کسانی نیست که لاابال در دین هستند یا آشنایی با احکام شرعی ندارند. موج این فسادها به مقدس‌ترین نهادها سرایت کرده است. من خیلی پرده‌برداری نکنم. امروز در پاک‌ترین جاهایی که در کشور تصور می‌شود یکی از مشکلات، فسادهای خانوادگی‌ای است که در اثر ارتباط با اینترنت پیدا شده است؛ طلاق‌ها، جدایی‌های زن‌و‌شوهرها، اختلافات خانوادگی، دعواها و چیزهای دیگری که گفتنی نیست در پاک‌ترین محیط‌ها اتفاق می‌افتد.

راهکارهای مبارزه با مفاسد فکری و اخلاقی

وقتی با چنین جریانی مواجه هستیم نمی‌توانیم بگوییم ما علما وظیفه خودمان را داریم و باید فقط دنبال مسائل فقهی خودمان باشیم، آن‌ها وظیفه دولت است و به ما ربطی ندارد. دین خاصی برای دولت نداریم؛ دین برای امت اسلامی داریم. در اسلام دولت و ملت به‌ معنای تقسیم و تفکیک مسئولیت‌هاست وگرنه دولت یک موجود مستقل و متفاوت از نوع ملت نیست. این‌گونه نیست که دولت وقتی متولد می‌شود به‌عنوان دولت متولد شود و وقتی از دنیا می‌رود به‌عنوان دولت از دنیا برود. انسانی است مثل انسان‌های دیگر. یک تقسیم کاری شده و مسئولیتی را پذیرفته، مسئولیت را انجام می‌دهد و در مقابلش حقوق می‌گیرد. این به ‌معنای آن نیست که مسئولیت از دیگران برداشته شده است. تازه آنجا هم که مسئولیت به عهده نهاد خاصی گذاشته شده است اگر نتواند به‌درستی از عهده آن بربیاید سایرین باید کمک کنند؛ واجب کفایی است.

به ‌عنوان نمونه، امروز در همه کشورهای دنیا به ‌استثنای یکی، دو کشور که ارتش رسمی آن‌چنانی ندارند، وظیفه دفاع از کشور به عهده ارتش است. در کشور ما هم همین‌طور بود. ما هم وقتی از طرف همسایه غربی مورد هجوم قرار گرفتیم انتظار داشتیم ارتش بیاید مبارزه کند و کشور را نجات دهد؛ ولی یادمان هست که ارتش آن زمان از عهده این کار بر نمی‌آمد. تازه انقلاب شده بود و ارتش از ‌هم ‌پاشیده بود و هنوز تجدید و بازسازی نشده بود و خودش را نیافته بود. آیا این‌طور بود که بگوییم به ما مربوط نیست، ارتش باید برود دفاع کند، می‌تواند بکند نمی‌تواند نکند، سایر مردم وظیفه‌ای ندارند؟! یا وظیفه همه مردم بود که با مشارکت خودشان جبهه‌ها را پر کنند؟! وقتی یک نهاد رسمی نتواند وظیفه‌اش را انجام دهد مسئولیت از دوش مردم برداشته نمی‌شود.

فرض کنید خدای‌نکرده یک بیماری واگیر، شیوع پیدا کند و لازم باشد مردم واکسینه شوند. اگر وزارت بهداشت و درمان نیروی کافی برای واکسینه کردن مردم نداشته باشد، یک واجب کفایی است و کسان دیگری که از عهده‌شان برمی‌آید باید همکاری کنند. نمی‌توانند بگویند به ما مربوط نیست و وظیفه دولت است. یک حالت استثنایی پیش آمده که دولت از عهده‌اش بر‌نمی‌آید، دیگران باید انجام بدهند. در سایر موارد هم همین‌گونه است.

البته در همه کشورها مردم کم‌یا‌بیش این کارها را وظیفه خودشان می‌دانند. ما به‌خصوص در اندیشه اسلامی این را خیلی بهتر می‌دانیم، برای این‌که دولت را از ملت جدا نمی‌دانیم. ما در اسلام چیز خاصی به نام دولت نداریم. کسانی عهده‌دار این مسئولیت شده‌اند و وظیفه‌ای دارند که باید آن را انجام بدهند. اگر هم صلاحیت نداشته باشند از کار برکنار می‌شوند و دیگران جای آن‌ها را می‌گیرند. بله، آنچه در قانون آمده و مورد تصویب ولی‌فقیه قرار گرفته، از‌ آن‌ جهت که امر اوست واجب‌الاطاعه است و ما باید اطاعت کنیم اما آن هم با این نکته‌هایی که عرض کردم منافاتی ندارد.

به‌هر‌حال ما در شرایطی هستیم که مبارزه با این فسادهای اخلاقی و فکری از عهده دولت ساخته نیست. همه ما این را می‌دانیم و هرکس که با شرایط اجتماعی، مختصر آشنایی‌ای داشته باشد این را به‌خوبی درک می‌کند؛ بنابراین نهادهای غیررسمی و غیردولتی باید کمک کنند تا این بار برداشته شود. البته یک فکر آرمانی و خیال‌بافانه هم مشکلی را حل نمی‌کند؛ نظیر اینکه بگوییم باید طوری شود که اصلاً امکان انجام یک گناه هم در کشور وجود نداشته باشد. چنین چیزی در زمان هیچ پیغمبری هم تحقق پیدا نکرد. در زمان امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه چه تعداد دستشان بریده شد یا حدّ زنا و حدّهای دیگر برایشان اجرا شد؟ تازه زمان امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه هم بود! بنابراین توقع اینکه در این زمان که ما زندگی می‌کنیم زمینه گناه آن‌چنان برداشته شود که هیچ‌کس مرتکب گناهِ مستوجب حدّ نشود خیال‌بافی است. واقعیت جامعه انسانی این نیست. افراد متخلف همیشه وجود خواهند داشت و اصلاً فلسفه وجود احکام جزایی همین است. چون چنین کسانی همیشه پیدا خواهند شد برای ایجاد بازدارندگی و اینکه از این‌ها جلوگیری شود، قوانین جزایی هم وضع شده که اجرا شود.

ما باید در حدّ توان خودمان تلاش کنیم که هم به شبهات و شکوک پاسخ دهیم و هم با کج‌اندیشی‌ها، کج‌روی‌ها و ناهنجاری‌های رفتاری مبارزه کنیم؛ اما توان خودمان را هم باید بسنجیم. توان ما فقط توان فردی نیست که بگوییم من تنها نمی‌توانم پس هیچ. در این موارد توان‌های اجتماعی مطرح است. باید ببینیم با چه همکاری‌هایی، با تشکیل چه گروه‌هایی و با چه تشکیلاتی می‌شود با این‌ها مبارزه کرد. تشکیل این گروه‌ها و تشکیلات از باب مقدمه واجب، واجب است. بله، هیچ فردی به‌تنهایی نمی‌تواند با مفاسد اجتماعی مبارزه کند. کاری که میلیون‌ها انسان در آن مشارکت دارند چطور ممکن است با مبارزه یک نفر خنثی شود؟! باید دست‌کم جمعیتی مشابه آن‌ها ـ اگر نه به‌همان‌اندازه اقلاً نصف آن‌ها ـ مشارکت کنند تا بتوانند مبارزه کنند.

بنابراین اولاً باید بر تعداد کسانی که در مقام وارثان انبیا هستند افزوده شود، به‌رغم اینکه کمیت حوزه‌ها در این چند سال اخیر بسیار افزایش پیدا کرده، هنوز هم کافی نیست. ثانیاً بر کیفیت کار و تحصیل آن‌ها باید افزوده شود؛ به‌گونه‌ای که در کم‌ترین فرصت بهترین نتایج به دست آید. در این زمینه باید کار شود. برنامه‌ها را باید به‌گونه‌ای تنظیم کرد که حتی‌المقدور وقت کمتری گرفته شود و بازده بیشتری داشته باشد. آنچه مهم‌تر است پرداختن به آموزه‌های مرتبط با این دو نوع فساد، فساد فکری و فساد اخلاقی است. باید یاد بگیریم که چگونه با این‌ها مبارزه کنیم و در صورتی موفق خواهیم شد که خودمان قرنطینه شده باشیم. اگر کسی بخواهد با وبا مبارزه کند باید خودش عامل میکروب وبا نباشد وگرنه عامل شیوع آن خواهد شد. کسی که مبتلا به وباست نمی‌تواند با آن مبارزه کند. چنین فردی وقتی به میان جامعه می‌آید خودش عامل شیوع بیماری می‌شود.

ما برای اینکه بتوانیم با مفاسد اخلاقی جامعه مبارزه کنیم باید خودمان را از هرگونه آلودگی اخلاقی پاک کنیم. چیزی را سبک نشماریم، نگوییم این چیزی نیست، گناه کوچکی است، آمرزیده می‌شود. گناه کوچک با تکرار به گناه بزرگ تبدیل می‌شود. تکرار بیشتر، آن را به عادتی تبدیل می‌کند که دیگر قابل ترک نیست. کم‌کم آثار آن ظاهر می‌شود و به دیگران سرایت می‌کند. کسانی که در این پُست قرار می‌گیرند باید به این موارد توجه داشته باشند. البته فراموش نکنیم که بر عهده گرفتن این کار چندان هم اختیاری نیست و واجب کفایی است. اگر کمبود آن را جبران نکنیم همه مسئول هستیم. نمی‌توانیم بگوییم ما چون صلاحیت اخلاقی این کار را نداریم، وارد حوزه نمی‌شویم. در ‌این ‌صورت یک واجب کفایی را که متعین بوده ترک کرده‌ایم که خودش گناه بزرگی است. باید بگوییم واجب است وارد شویم و واجب است خودمان را اصلاح کنیم و برای مبارزه با این انحرافات آماده شویم.

این‌ها نکاتی است که در یک سطح عامی در حوزه باید مورد توجه قرار بگیرد و شما که به‌خصوص از بصیرت خاصی برخوردار هستید و با نیت پاک و اخلاص بیشتر و با گذشت و فداکاری وارد حوزه شده‌اید باید به این مسائل توجه بیشتری داشته باشید تا وظایف خودتان را بهتر درک کنید.

مهم‌ترین مفسده در جامعه امروز ما

از‌جمله مفاسد خاصی که در این دوران ما شیوع پیدا کرده انحرافات دینی است. البته انحرافات دینی تعبیر چندان رسایی نیست و منظورم را توضیح خواهم داد. دشمنان اسلام دریافته‌اند که بهترین راه نفوذ در مسلمانان و به‌ بردگی کشاندن آن‌ها تضعیف دین آن‌هاست. این را قرن‌ها آزموده و به‌خصوص در این دوران اخیر، دوران انقلاب اسلامی ایران، به‌خوبی درک کرده‌اند. تحلیل‌های آن‌ها همه به اینجا منتهی شده که اگر ما بخواهیم از بیداری مسلمانان در امان بمانیم و از قیام‌های آن‌ها ضربه نخوریم باید سعی کنیم که آن‌ها دین‌شان را درست درک نکنند و به آن پای‌بند نباشند.

یکی از این‌ راه‌ها ایجاد اختلاف در دین است. آنچه به همه انبیا سفارش و در قرآن به آن تصریح شده این است که أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ.[8] این پیمانی است که از انبیا گرفته شده است. دشمنان از همین جا می‌دانند که بهترین عامل برای تضعیف دین و خنثی کردن اثر آن، ایجاد تفرقه است. این را باید به هوش داشته باشیم. در هر جا یک نوع تفرقه را دنبال می‌کنند؛ از‌جمله ایجاد اختلاف بین ادیان توحیدی، ایجاد اختلاف بین فرق اسلامی و بالاخره در جامعه ما تا آن‌جا پیش رفته‌اند که با ترویج عرفان‌های کاذب، گرایش‌های معنوی را از مسیر صحیح خود منحرف کنند.

باید بررسی کرد که بیشترین عاملی که باعث شد دشمنان به این مسأله‌‌‌ اهمیت دهند چه بود؟ البته این یک مسأله جامعه‌شناختی است که باید مورد تحلیل قرار بگیرد و تحقیقات میدانی روی آن انجام شود، من پاسخی را به‌عنوان یک ایده خام عرض می‌کنم و آن اینکه بعد از پایان یافتن جنگ، آن‌کسانی که با روحیه بسیجی در جبهه شرکت کرده بودند، خصوصاً آن‌ها که سالیانی را در جبهه گذرانده، همه چیز دنیا، راحتی‌ها، آسایش‌ها، ثروت‌ها، مسائل جنسی و... را کنار گذاشته و خود را برای شهادت آماده کرده بودند، وقتی جنگ تمام شد و به جامعه برگشتند، عطشی را در خودشان احساس کردند که در مسیر معنویت رشد کنند تا آن تشنگی‌ای را که برای رسیدن به شهادت و قرب الهی در جبهه داشتند اشباع کنند. متأسفانه شرایط اجتماعی بعد از جنگ به‌گونه‌ای نبود که بتواند این نیاز از‌جبهه‌برگشته‌ها را ارضا کند. دشمنان فرصت را غنیمت شمردند و شروع کردند به ابداع عرفان‌های کاذب و ارائه راه‌های به‌اصطلاح میان‌بر برای رسیدن به معنویت و قرب الهی؛ شیاطین هم کمک کردند.

یکی از عواملی که باعث شد بعد از جنگ، عرفان‌های کاذب رواج پیدا کند همین تشنگی‌ای بود که یک عده برای رشد معنویت در خودشان احساس می‌کردند اما شرایط اجتماعی مساعد نبود. به تعبیر دیگر، مربیان کافی در جامعه در دسترس نبودند. این عده دنبال کسی می‌گشتند که راهنمایی‌شان کند، طالب حق هم بودند و بازی درنمی‌آوردند اما آب زلالی که تشنگی‌شان را رفع کند نمی‌یافتند. گاهی به آب‌های شور و تلخی هم برمی‌خوردند که نه‌تنها تشنگی‌شان را رفع نمی‌کرد بلکه بر دردشان می‌افزود.

به‌هر‌حال این مصیبتی برای جامعه امروز ما شده است که در گوشه‌و‌کنار کسانی به نام عرفان و معنویت، سیر‌و‌سلوک، ارتباط با امام ‌زمانارواحنافداه و... مریدانی را دور خود جمع کرده‌اند. حتی کار به جایی رسیده که بعضی از شیادان سیاست‌باز هم برای فریفتن مردم و سوارشدن بر خر مراد، از مقولاتی نظیر ارتباط با امام‌ زمانارواحنافداه، دریافت پیغام از غیب و... استفاده می‌کنند. این‌ درد خاصی است که امروز در جامعه ما پیدا شده و نمی‌توان آن را یک‌دستی گرفت. این از همان وظایف خاصی است که گاهی بروز پیدا می‌کند و باید اهتمام خاصی برای مبارزه با آن‌ها داشت.

از خداوند متعال درخواست می‌کنیم که همه ما را مشمول عنایت‌های خاص آقا امام ‌زمانارواحنافداه قرار بدهد. به خودم و همه شما عزیزان توصیه می‌کنم که در هیچ حال فراموش نکنیم که ما صاحب و مربی و دلسوزی داریم که اگر با او ارتباط برقرار کنیم مشکلات دنیوی و اخروی‌مان راه حل پیدا خواهد کرد.

وفّقنا الله وایّاکم ان‌شاء‌الله


[1]. نحل، 36.

[2]. الطبقات الكبرى، ج 1، ص 168.

[3]. هود، 85.

[4]. اسراء، 35.

[5]. منیة المرید، ص 112.

[6]. فاطر، 28.

[7]. نهج‌البلاغه، خطبه 3.

[8]. شوری، 13.

 

بعض الأسئلة

كیف یمكن الحصول على ملكة التقوى و ما هی السبل العملیة للحصول علیها؟
اقرأ أكثر...
لا زال بعض المؤمنین یرى فی الأخباریة منهجاً فكریاً أصیلاً ومغایراً عن المنهجیة الأُصولیة، ویقول: «إنه لا یمتلك القناعة والحجة التامة بینه وبین الله عزّوجلّ فی سلامة وحجیة الاستنباط الأُصولی». ویفند رأی أحد الفقهاء العظام: «الأُصولیة المعاصرة أُصولیة نظریة فقط، ولكنها عملیاً...
اقرأ أكثر...
بعد سیاحة ممتعة فی رحاب رسائل بعض علمائنا الأعلام المتعلقة بتاثیر الزمان والمكان على الأحكام الشرعیة... اتسائل هل یسمى هذا التاثیر المطروح تاثیرا حقیقیا على الاحكام ام انه كنائی؟ واذا كان كنائیانخلص بذلك الى نتیجة واضحة هی أن ما كان كنائیا وعلى سبیل المجاز فهو لیس بحقیقی.. فما أطلق علیه تأثیر هو فی...
اقرأ أكثر...
السلام علیكم ورحمة الله وبركاته ما رأی سماحتكم بوجوب تقلید الأعلم ؟ وماالدلیل ؟ الرجاء التوضیح بشیء من التفصیل ﻋلاء حسن الجامعة العالمیة للعلوم الإسلامیة
اقرأ أكثر...
سماحة آیة الله مصباح الیزدی دام ظله الوارف السلام علیكم ورحمة الله وبركاته . السؤال: البعض یدعو إلی ترك ممارسة التطبیر بصورة علنیة أمام مرأی العالم لا لأنهم یعارضون حكم الفقیه ولكن من باب أن التطبیر لا یصلح أن یكون وسیلة دعویة إلی الإمام الحسین وإلی مذهب الحق . لذلك ینبغی علی من یمارس التطبیر...
اقرأ أكثر...
هل یقول سماحتكم دام ظلكم بإجتهاد السید علی الخامنئی دام ظله ؟
اقرأ أكثر...