تهاجم فرهنگی دشمن و لزوم وحدت حوزه و دانشگاه

به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه؛ مدرسه عالی شهید مطهری(ره)
تاریخ: 
پنجشنبه, 28 آذر, 1392

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تشریف‌فرمایی برادران و خواهران ارجمند را به این موسسه که خانه خودشان است و به نام مبارک امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه مزین است خوشامد عرض می‌کنم. از خداوند متعال درخواست می‌کنیم که همه شما را در پناه خودش از همه آفات و بلیات حفظ کند و در راهی که موجب رضای خودش و موجب سعادت شماست موفق بدارد.

فرارسیدن ایام سوگواری سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ ، اربعین حسینی را تسلیت عرض می‌کنیم. همچنین سالگرد شهادت مرحوم استاد شهید دکتر مفتح‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه را تسلیت عرض می‌کنیم و از خداوند متعال درخواست می‌کنیم که روح ایشان را با انبیا و اولیا محشور کند و به ما توفیق بدهد که بتوانیم خلأ وجودی که از شهادت امثال ایشان در جامعه ما پدید آمده را پر کنیم و مسئولیت‌های آن‌ها را عهده‌دار شویم.

از برکات شهادت این شهید بزرگوار این بود که امام‌‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه روز شهادت ایشان را روز وحدت حوزه و دانشگاه نامیدند و این عامل مضاعفی شد که یاد ایشان همواره زنده بماند و نسل‌های آینده هم از برکت شهادت ایشان استفاده کنند.

لزوم مطالعه بیشتر درباره وحدت حوزه و دانشگاه

موضوع وحدت حوزه و دانشگاه، از همان سال‌های اول که چند دهه از آن گذشته، هر سال مورد بحث و گفتگو و سخنرانی و مقالات و امثال این‌ها واقع شده و البته بسیاری از مطالبش تکراری است ولی خیلی‌هایش هم نکته‌های دقیق و قابل‌توجهی دارد که اگر کسانی یا یک کمیته‌ای عهده‌دار می‌شدند که مجموع این‌ها را بررسی کنند و مکرراتش را حذف کنند، یک مجموعه‌ای از این مطالب را تهیه کنند، تلخیص شود، تنقیح شود و در دسترس قرار بگیرد کار بسیار خوب و مبارکی بود. شاید هم این کار شده و بنده خبر ندارم. بعد از گذشت چند دهه هنوز هم برای بسیاری، مخصوصاً دانشجویانی که از نسل جدید هستند، سؤالاتی مطرح می‌شود که پاسخ روشن آن را کمتر دریافت می‌کنند.

تعریف‌های غلط و نگاه‌های سطحی درباره وحدت حوزه و دانشگاه

از همان اوایل که صحبت وحدت حوزه و دانشگاه شد و جلسات مفصلی با حضور اساتید دانشگاه و شخصیت‌های مختلف سیاسی و فرهنگی کشور در قم و تهران تشکیل می‌شد برداشت‌های مختلفی از این تعبیر داشتند که وحدت حوزه و دانشگاه یعنی چه؟

با توجه به اینکه اوایل انقلاب بود، بعضی‌ها که البته ذهنشان یک مقدار مَشوب بود فکر می‌کردند که این کار یک زمینه‌ای است برای اینکه یکی از دو نهاد حوزه و دانشگاه به نفع دیگری کنار برود و مسئولیتش را به دیگری بدهد؛ یعنی یا حوزه در دانشگاه ادغام شود یا دانشگاه در حوزه ادغام شود. بعضی‌ها این‌گونه تصور می‌کردند و لذا موضع‌گیری می‌کردند که نه، دانشگاه جداست، حوزه هم جداست و وحدت معنی ندارد؛ درصورتی‌که نه حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه چنین قصدی داشتند و نه اشخاصی که ذهنشان مشوب نبود چنین برداشتی می‌کردند و می‌دانستند که این‌ها منظور نیست.

اما اینکه بالاخره یک تعریف روشنی از اینکه وحدت حوزه و دانشگاه یعنی چه و چگونه این هدف تحقق پیدا می‌کند و چه آثاری دارد بشود خیال می‌کنم هنوز هم برای کسانی درست روشن نباشد. طبعاً آن‌هایی که نسل جدید هستند و وارد حوزه یا دانشگاه می‌شوند از این گذشته‌ها اطلاع درستی ندارند. فرصتی هم که همه این‌ها را بررسی و مطالعه کنند کمتر پیدا می‌شود. این است که من با اجازه‌تان یک بحث کوتاه و فشرده‌ای که یک تلخیصی از این بحث‌ها باشد را خدمتتان عرض می‌کنم.

هدف و راه مشترک؛ لازمه وحدت

وقتی گفته می‌شود دو مجموعه انسانی با هم وحدت داشته باشند، در ابتدا چه فرضی به ذهن می‌آید؟ بدون شک این دو مجموعه دو حیثیت مختلف دارند، برای اهداف خاصی تشکیل شده‌اند، فعالیت‌ها و کارهایشان با هم متفاوت است و هر مجموعه‌ای هم از صدها و هزارها فرد تشکیل شده که هر فردی وجودی مستقل از وجود دیگری دارد. اینکه این‌ها وحدت پیدا می‌کنند یعنی چه؟ ‌ بدون شک اینجا وحدت حقیقی منظور نیست اما حالا به چه عنوانی به این‌ها می‌گوییم یکی شده‌اند؟

برای پرهیز از گسترش بحث، جوابش این است که این وحدت یعنی هدف مشترکی را در نظر بگیرند و برای رسیدن به آن هدف مشترک، راه مشترکی را انتخاب کنند. دو مجموعه انسانی را که می‌گویند این‌ها با هم وحدت دارند، اصل این است که هدف مشترکی داشته باشند ولی اگر این هدف از دو راه متضاد دنبال شود باز این‌ها وحدت پیدا نمی‌کنند. اگر راه مشترکی باشد که آن‌ها را به این هدف برساند آن‌وقت می‌شود گفت این دو مجموعه با هم وحدت دارند.

حالا در قشرهای مختلف مردم، وقتی می‌گوییم مردم جامعه اسلامی ما یا کشور ایران وحدت دارند این یک تعریف روشن سیاسی دارد؛ یعنی همه یک نظام سیاسی- اسلامی را می‌خواهند. همه هم یعنی اکثر قریب اتفاق و مؤثر جامعه وگرنه طبعاً افرادی هم هستند که نمی‌خواهند؛ اما وقتی گفته می‌شود دو قشرِ از جامعه با هم وحدت دارند یا باید وحدت داشته باشند این معنایش چیست؟ مخصوصاً که در اینجا دو قشر فرهنگی هستند، کسانی که سروکارشان با علم و کتاب و تحقیق و پژوهش و بحث و امثال این‌هاست؛ این وحدت داشتنشان به چیست؟

پس جمله اول اینکه منظور از وحدت، وحدتِ هدف و راه مشترک است. جمله دوم اینکه هدف واحدی که دنبال می‌شود برای دو گروه و دو مجموعه انسانی، گاهی هدف سلبی است و گاهی هم هدف ایجابی است. جور دیگر هم می‌شود تقسیم کرد، حالا من توضیح که می‌دهم شما می‌توانید عبارت و عنوان بهتری برای آن انتخاب کنید.

انگیزه‌ها و اهداف وحدت

الف) وحدت اقتصادی، سیاسی و دفاعی

یک‌وقت یک مجموعه‌ای در مقابل یک دشمن مشترک با هم وحدت پیدا می‌کنند که با هم در مقابل آن دشمن دفاع کنند و جلوی دشمن را بگیرند. هدفشان این است که نگذارند دشمن بیاید و تسلط و نفوذ پیدا کند. تا اینجا با هم همکاری می‌کنند. هدف، یک امر سلبی است یعنی دفع کردن دشمن. راهی هم که انتخاب می‌کنند راهی است که این هدف را تأمین کند. اگر اقوام مختلفی در مقابل یک دشمن مشترک قرار بگیرند می‌توانند این هدف را داشته باشند.

این ائتلاف‌ها یا اتحادیه‌هایی که بین کشورها تشکیل می‌شود، شکل نزدیک‌تر آن فدراسیون‌هاست یا مثلاً مجموعه‌ای از جمهوری‌ها که با هم یک دولت فدرال تشکیل می‌دهند، این‌ها عمدتاً به خاطر این است که در سیاست خارجی و دفاع با هم اتحاد داشته باشند. هرکدام در داخل خودشان استقلال دارند، حتی پارلمان مستقل دارند، بودجه مستقل دارند، نرخ‌ها اصلاً از این ایالت تا آن ایالت فرق می‌کند، نرخ مالیات‌ها از این ایالت تا آن ایالت فرق می‌کند. من شنیده‌ام که در ایالت‌های آمریکا بعضی‌ها هستند که به خاطر اینکه در یک ایالت دیگر بازارش ارزان‌تر است یا مالیاتش کمتر است خرید هفته‌شان را می‌روند از یک ایالت دیگر می‌کنند. البته ایالت‌های آنجا به هم وصل است و تا آنجا راهی نیست یعنی آنجا حتی نرخ‌گذاری‌ها و مالیات‌هایشان تفاوت می‌کند. وحدت فقط در این است که در مقابل دشمن خارجی و سیاست دفاعی‌شان مشترک باشند. اصل این است.

ب) وحدت فرهنگی

اینجا اگر ما گفتیم وحدت حوزه و دانشگاه، با توجه به اینکه دو قشری هستند که هویتشان هویت فرهنگی است، هویت نظامی که نیست، هویت اقتصادی که نیست، دانشجو که معنایش اقتصاددان و کار اقتصادی، بازرگانی یا کشاورزی نیست، ممکن است بازرگان هم باشد اما دانشجو بودن یعنی دنبال دانش است. حیثیت این دو قشر و سروکار آن‌ها با علم است. اگر این‌ها با هم در مقابل دشمن مشترکی بخواهند وحدت داشته باشند معنایش چیست؟ معنایش این است که احساس می‌کنند دشمنی هست که می‌خواهد فرهنگ هر دو قشر را مورد هجوم قرار دهد. این‌ها به خاطر این هدف دفاعی واحد، در مقابل دشمن مشترک در یک صف قرار می‌گیرند.

هشدارهای مکرر مقام معظم رهبری در خصوص تهاجم، شبیخون و غارت فرهنگی

هجوم فرهنگی چیزی است که حتماً در کشور ما واقع شده است و ما با آن سروکار داریم و بیش از دو دهه است که مقام معظم رهبری به صورت‌های مختلفی روی موضوع تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، غارت فرهنگی و از این تعبیرات تکیه کرده‌اند؛ تقریباً هم تنها! تقریباً تنها! ولی گوش شنوا کمتر پیدا می‌شود! تا بالاخره در همین اواخر، چند روز قبل، در ملاقات با شورای انقلاب فرهنگی، باز روی این موضوع تکیه کردند و اشاره‌ای کردند به سفارش‌ها و توصیه‌هایی که قبلاً فرموده بودند و چندان مورد عمل واقع نشده بود! ان‌شاءالله که بعد از این بشود! ان‌شاءالله!

هدف اصلى دشمن در تهاجم فرهنگی

به‌هرحال ما مورد هجوم فرهنگی هستیم، هجومی که هم بر حوزه و هم بر دانشگاه وارد می‌شود و قصدش این است که فرهنگ اسلامی ما را که بین این دو قشر، مشترک است نابود کند و در یک فرهنگ جهانی الحادی هضمش کند، حالا خیلی رقیقش در یک فرهنگ سکولار؛ ولی آن‌ها اصل هدفشان الحادی است و دنبال فرهنگ در کشور خودشان هستند و دنبال فرهنگ معنوی و دینی و امثال این‌ها نیستند. حالا ما آن را خیلی رقیق‌تر می‌کنیم و می‌گوییم دنبال یک فرهنگ سکولار، چیزی که امروز سعی می‌شود همه عالم به عنوان یک خانواده واحد، تحت سیطره این فرهنگ قرار بگیرد. حالا اینکه مشخصه‌ها، مؤلفه‌ها و آثار این فرهنگ چیست بحث‌های طولانی می‌خواهد که نه بنده صلاحیتش را دارم و نه فرصت عزیزان است که حالا وقتشان را بگیرم.

اهداف سلبی و ایجابی از وحدت حوزه و دانشگاه

پس یک نوع وحدت حوزه و دانشگاه، یعنی وحدت دو قشر فرهیخته در مقابل هجوم دشمن مشترک. اگر هدف، این شد راه مشترک کدام است؟ گفتیم وحدت، این است که ما هدف مشترکی داشته باشیم و آن را با راه مشترکی دنبال کنیم. اینکه در مقابل این دشمن مشترک چه کار می‌خواهیم بکنیم جای این دارد که عزیزان فکر کنند، مقاله بنویسند، سخنرانی کنند، روی این‌ها شعار بسازند و در جلسات بحث، تریبون‌های آزاد و جاهای مختلف واقعاً روی آن کار شود که ما در مقابل این فرهنگ مشترکی که هردوی ما را تهدید می‌کند چه باید بکنیم و چه راه مشترکی را باید اتخاذ کنیم؟ این یک معنای وحدت برای حوزه و دانشگاه است.

ولی وحدت از این بالاتر هم می‌شود یعنی تنها این نباشد که ما در مقابل دشمن با هم اتحاد داشته باشیم. هدف ایجابی هم می‌تواند مشترک باشد. آن یک هدف سلبی بود، دفاع در مقابل دشمن و کنار زدن دشمن بود ولی در مقابلش می‌توانیم هدف ایجابی مشترک داشته باشیم و با هم کار مثبت بکنیم. آن کار مشترکی که بین دو قشر فرهیخته با توجه به اینکه فرهنگ هر دوی این‌ها اسلامی و انقلابی است و هدفشان این است که این نظام اسلامی پایدار بماند، راسخ شود، رشد کند و بالنده شود می‌توانند عمل مشترک فرهنگی داشته باشند؛ اما اینکه این هدف چگونه هدفی می‌تواند باشد و چگونه می‌تواند تحقق پیدا کند، یک مقدار احتیاج به دقت و بحث و گفتگوی بیشتر دارد.

اگر بخواهیم این کار را شروع کنیم، به عنوان یک طرح اجمالی عرض می‌کنم، اول باید معنای وحدت فرهنگی را خوب تعریف کنیم که اصلاً فرهنگ یعنی چه؟ و اینکه ما یک هدف مشترک فرهنگی داشته باشیم یعنی چه؟ و حوزه و دانشگاه در جهت تحقق آن هدف چه کار مشترکی می‌توانند انجام دهند؟

الفبای کار فرهنگی

خود این مطلب که اصلاً معنای کار فرهنگی در دوران ما به خصوص بعد از انقلاب چیست - البته کار فرهنگی قبلاً هم بود و بعد هم ادامه و وسعت هم پیدا کرد- متأسفانه ما هنوز هم تعریف روشنی از این مسئله نداریم. البته خود کلمه فرهنگ و معادلاتش در زبان‌های خارجی تعریف‌های فراوانی از آن شده است. بعضی ادعا کرده‌اند که بیش از پانصد تعریف برای فرهنگ وجود دارد. پانصد تعریف! بعضی‌ها گفته‌اند حتی بیشتر.

در کتاب‌ها و فرهنگ‌های بزرگ، فرهنگ به معنای توضیح لغات و واژه‌ها، اشاره کرده‌اند به این اختلاف اصطلاحاتی که در فرهنگ هست و تعریف‌هایی که دارد؛ چند تا عنصر دارد؟ مؤلفه‌هایش چه چیزهایی هستند؟ اصل کدام است؟ فرع کدام است؟ شامل چه مسائلی می‌شود؟ خیلی بحث طولانی‌ای شده است که بیشتر مربوط به علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی است ولی کار به جایی رسیده که این واژه در اثر ابهامی که دارد کاربردهای مختلفی پیدا کرده که کسانی می‌توانند از این واژه زیبا سوءاستفاده کنند.

تصورات ناصحیح در خصوص مصادیق کار فرهنگی

امروز مثلاً در ادبیات رایج کشور ما کلمه فرهنگ تقریباً با کلمه تفریح، ورزش و هنر جفت شده است. شما می‌بینید مثلاً خیلی جاها می‌گویند مرکز فرهنگی - تفریحی، مرکز ورزشی- فرهنگی و چیزهایی از این قبیل. در آنجا عنصر فرهنگی‌اش چیست؟ عمدتاً وقتی گفته می‌شود، ذهن سراغ موسیقی، فیلم و احیاناً حرکات موزون و چیزهایی از این قبیل می‌رود.

در مسائل سیاسی وقتی صحبت از فرهنگ می‌شود، صحبت از زبان، زبان فارسی، لهجه‌های گوناگون، گویش‌های مختلف و امثال این‌ها می‌شود که این‌ها جزو فرهنگ است. می‌گویند وزارت فرهنگ و ارشاد. وظیفه آن‌ها چیست؟ گویش‌های مختلف و ترویج زبان فارسی و بحث‌هایی از این قبیل؛ یا آداب‌ورسوم، جمع‌آوری آداب‌ورسوم، لباس‌های محلی، آشپزی‌های محلی. این‌ها کارهای فرهنگی است. فرهنگ که می‌گویند یعنی این‌ها؛ جشنواره‌هایی که تشکیل بدهند برای آشپزی، برای انواع لباس‌ها، انواع گویش‌ها، انواع ترانه‌ها و هنرهای دستی، این‌ها کارهای فرهنگی می‌شود؛ ولی آیا واقعاً فرهنگ یعنی همین؟!

حالا اینکه یک تعریف جامعی هم از این‌ها پیدا کنیم خیلی کار آسانی نیست اما به‌هرحال مصادیق کارهای فرهنگی این‌هاست. صرف اینکه کسانی یک آداب‌ورسومی دارند، حالا ما بشناسیم یا عمل کنیم یا احترام بگذاریم، مثلاً ماهیت یک مردم و جامعه‌ای را عوض می‌کند؟! این چه نقشی در زندگی مردم دارد؟! به‌هرحال حالا بحث‌های زیادی هست، بحث‌های مبنایی و تحقیقی هست و ما فعالیت‌های علمی دیگران را نفی نمی‌کنیم ولی جا دارد که نظریات دیگری هم در کنار این‌ها مطرح شود، شاید یک بحث‌های عمیق‌تری انجام بگیرد و نتایج بهتری گرفته شود.

باورها و ارزش‌ها؛ عناصر اصلی فرهنگ

ما اگر ریشه‌یابی کنیم می‌شود تصویری از فرهنگ را به این صورت مطرح کنیم که در همه چیزهایی که به نحوی با واژه فرهنگ به آن اشاره می‌شود یک نوع عامل شناختی و یک نوع عامل ارادی مؤثر است؛ مثلاً می‌گویند فلان قومی در عروسی‌ها و در عزاداری‌هایشان چه آداب‌ورسومی دارند؛ یعنی یک چیزی را پذیرفته‌اند و یک ارزشی را برای آن قائل شده‌اند که خوب است این کار انجام بگیرد و دوست دارند. یک عامل شناختی دارد و یک عامل عاطفی؛ و این وقتی برای یک عده‌ای ثبات پیدا می‌کند می‌گویند فرهنگ یک مردم است.

اگر ما حساب کنیم که این دوتا عامل یک عامل شناختی است، ریشه‌اش به چه چیزهایی برمی‌گردد؟ به یک سلسله مسائل اساسی در زندگی انسان می‌رسیم که این‌ها اصلی‌ترین مسائل شناختی هستند که بشر نیاز دارد و این‌ها چیزهایی است که حالا اگر بخواهیم فرموله کنیم شاید بهترین فرمولش همین فرمولی باشد که مکتبی‌های قدیم ما هم می‌گفتند؛ می‌گفتند ما در دین یک اصول دین داریم، یک فروع دین داریم. اصول دین این است که خدا هست و پیغمبر و قیامت؛ یعنی انسان از کجا پیدا شده؟ اینجا چگونه باید زندگی کند؟ نهایتش به کجا منتهی می‌شود؟ این راجع به شناخت انسان و هستی است. هستی چیست؟ فقط همین محسوسات است یا خدا هم هست، عالم غیرمادی هم هست و ما چه رابطه‌ای با آن داریم؟ و درنهایت، ما کجا خواهیم رفت و چه خواهیم شد؟ این یک سلسله باورهای بنیادی است. اگر دقت کنیم ما مسئله‌ای از این بنیادی‌تر در عالم نداریم.

به دنبال این باورها یک سلسله ارزش‌ها مطرح می‌شود یعنی کسانی که معتقد می‌شوند که انسان مخلوق خداست، اتفاقاً پیدا نشده، هدفی در آفرینشش بوده، بعد هم عمرش محدود به همین زندگی مادی نیست و بعد در یک عالم دیگری زنده می‌شود و تا بی‌نهایت زنده خواهد بود، یک چنین بینشی با آن کسی که می‌گوید نه بابا! یک مرد و زنی به نام پدر و مادر، ارتباطی برقرار کردند و اتفاقاً ما پیدا شدیم، یک چندی زندگی می‌کنیم، بعد هم می‌میریم و تمام می‌شود؛ بین این دو بینش نسبت به انسان، زمین تا آسمان فرق هست. این بینش می‌گوید آفرینش انسان یک پدیده اتفاقی است، ارزشی هم ندارد، یک‌مشت گوشت و پوست و استخوانی است که پیدا شده، بعد هم می‌میرد و خاک می‌شود؛ اما آن بینش می‌گوید ما خالقی داریم که ما را با حساب آفریده است، روح الهی در ما دمیده شده، زندگی ما با این پنجاه، شصت سال و صد سال تمام نمی‌شود و تا بی‌نهایت ادامه پیدا می‌کند. ارزش این موجود با آن بسیار تفاوت می‌کند.

به دنبال این یک سلسله ارزش‌ها مطرح می‌شود. آن‌ها بالاترین ارزششان درواقع بی‌بندوباری است که اسمش را آزادی می‌گذارند؛ ما که حالا پیدا شده‌ایم، کِیف کن! چه کنیم؟! هرچه بیشتر می‌توانی کِیف کن! نه آمدنش دست ما بوده و نه رفتنش، حالا که هستی دم غنیمت است! دم غنیمتی است لذت‌گرایی، فردگرایی، خودخواهی، طلبکار بودن از دیگران، آدم می‌خواهد از همه به نفع خودش استفاده کند، این لازمه آن نوع است؛ اما اگر ما خالقی داریم که اختیار وجود ما در دست اوست و او ما را با هدفی آفریده، بعد هم در اینجا برای ما زمینه انتخاب گذاشته تا خودمان سرنوشت خودمان را انتخاب کنیم و بعد نتیجه‌اش در یک عالم ابدی پیدا خواهد شد، خیلی باید در رفتار و در زندگی‌مان دقت کنیم و اینکه هرچه دلم خواست و هر جوری شد نمی‌شود؛ همه چیز حساب‌وکتاب دارد.

روح فرهنگ آمریکایی

این طرز بینش، آدم را محدود می‌کند، مقید می‌کند که مقرراتی را باید رعایت کند و به آن پایبند باشد. درست نقطه مقابل آن؛ آن‌ها فقط مقرراتی را می‌پذیرند که یک نظمی در جامعه برقرار شود و به آزادی دیگران لطمه نزند، همین اندازه است وگرنه به چیز دیگری پایبند نیستند؛ و به این افتخار می‌کنند. این روح فرهنگ آمریکایی است که حتی اروپایی‌ها هم به این اندازه غلیظ نیستند. اینکه مقام معظم رهبری اشاره کردند که اروپایی‌ها هم می‌گویند جلوی تهاجم فرهنگی را باید گرفت، این‌ها هم فرهنگ آمریکایی را یک فرهنگ مهاجم می‌دانند و زیر بار آن نمی‌روند؛ اما آمریکایی‌ها نه، خیلی آزاد هستند.

بنده خودم در دانشگاه آمریکا برای سخنرانی دعوت داشتم. چیزهایی است که خجالت‌آور است در حضور خواهران عرض کنم؛ یک دانشجوی دختر و پسر سر کلاس دست به گردن هم کرده‌اند، یک شیشه آب جو هم دستشان است، اکثریت بدنشان هم پیداست! حالا دیگر توضیح بیشتر ندهم. استاد سر کلاس می‌آید و می‌پرد لب میز می‌نشیند و سیگار هم زیر لبش می‌گذارد؛ خیلی آزاد، نه حیایی، نه شرمی، مثلاً  برای کسی بد باشد؛ از هر کسی خوشت بیاید! یک چنین کلاسی را شما تصور کنید ببینید علم چقدر پیشرفت می‌کند؟! منتها می‌گویید پس این علم‌ها چگونه پیدا شده است؟! باز می‌توانید تحقیق کنید؛ اکثر تحقیقات و اکثر شخصیت‌های مؤثر در پیشرفت‌های علمی و تکنولوژی آمریکا شرقی‌ها هستند. بخش عظیمش ایرانی‌ها هستند. این‌ها با آن فرهنگ خودشان دنبال کار و درس خواندن هستند، فرهنگ غالب بر آن‌ها هم غالباً فرهنگ عیاشی و خوش‌گذرانی. تک‌وتوک که هنوز از فرهنگ‌های مسیحی قبلی برخوردار هستند، مذهبی‌های آن‌ها، آن‌ها چرا، کم‌یابیش یک مقدار تقیداتی دارند ولی اصل فرهنگ آمریکای این است.

اجزای درخت فرهنگ

پس اصل فرهنگ را می‌شود گفت ریشه‌اش باورهاست، همین‌که در مکتب‌ها می‌گفتند اصول دین. به دنبالش یک سلسله ارزش‌هاست که باز نمادش فروع دین است. این شاخه‌هایی است که از این ریشه می‌روید. به دنبال این، شاخ و برگ‌ها و میوه‌هایی است. فرهنگ را به صورت یک درختی تصویر کنید که ریشه‌اش باورهاست، تنه و شاخه‌های اصلی آن ارزش‌هاست، میوه آن هم برگ و بارهای آن است. آن‌وقت مسائلی از قبیل آداب‌ورسوم و گویش‌ها و امثال این‌ها از آن برگ‌های مختلفی است که خیلی تأثیری در ماهیت این درخت ندارد. همه هویت این درخت را ریشه‌اش تعیین می‌کند یا شاخه‌های اصلی‌ای که پیوند می‌خورد اما به شاخه‌های فرعی و میوه که می‌رسد دیگر این‌ها نتیجه و آثار آن است؛ ولی به‌هرحال مجموع این را می‌شود گفت این درخت فرهنگ است.

نقطه مرکزی تهاجم فرهنگی دشمن

دشمنانی که می‌خواهند هجوم کنند سعی می‌کنند از ریشه شروع کنند و ریشه را مسموم کنند. به دنبال آن، شاخه‌ها هم کم‌کم لاغر و بی‌جان می‌شود. از طرفی شاخه‌های فرعی را آن‌گونه به آن پیوند می‌زنند که به دلخواه خودشان هست تا میوه‌ای را که خودشان می‌خواهند به بار بیاورد.

آن ماهیت فرهنگ بود این هم ماهیت هجوم فرهنگی. مقابله با آن هم به این است که اصول بهداشتی را رعایت کنیم که سموم به این درخت نرسد، پای این درخت‌ها مواد سمی نریزند تا ریشه بخشکد، به‌موقع خودش باید تغذیه شود، آبیاری شود، هوای سالم و نور کافی داشته باشد تا رشد کند.

پایه و اساس فرهنگ

اگر ما فرهنگ را این‌گونه تعریف کنیم به نظرم کار بدی نکرده باشیم. اینکه صرفاً بگوییم فرهنگ یعنی گویش‌ها، یعنی آداب‌ورسوم اجتماعی، یعنی ترانه‌ها آن‌وقت مثلاً چه می‌شود؟! چه اندازه در ماهیت انسان تأثیر دارد؟! حالا امروز شما فارسی صحبت می‌کردید، مثلاً فردا به یک کشور عربی رفتید و عربی صحبت کردید، پس‌فردا به اروپا رفتید و انگلیسی یا زبان دیگری صحبت کردید، آیا ماهیت شما عوض می‌شود؟! زبان و مکالمه یک امر عَرَضی است و برای رفع نیازهاست. این ارزشی ندارد که بگوییم این گویش با آن گویش چقدر فرق دارد و این‌ها دو فرهنگ هستند و با هم تباین دارند یا نمی‌دانم چه دارند. این‌ها چیزهای عَرَضی است. اینکه ماهیت این فرهنگ است و در هویت انسانی ما تأثیر دارد باورها و ارزش‌هاست؛ بنابراین اگر ما اصل فرهنگ را باورها و ارزش‌ها بدانیم، به نظرم نه‌تنها خطایی نکرده‌ایم بلکه به مهم‌ترین مسئله فرهنگی توجه کرده‌ایم.

معنای تهاجم فرهنگی

پس هجوم فرهنگی یعنی آن چیزی که باورها و ارزش‌های ما را به خطر می‌اندازد، در آن تشکیک می‌کند، در آن شک ایجاد می‌کند و این‌ها را از دست ما می‌گیرد وگرنه حالا فرض کنید گویش شما تهرانی باشد یا مثلاً کرمانی باشد مثلاً چه می‌شود؟! ما خیلی کسانی داشته‌ایم که اهل یک شهری بوده‌اند، بعد آمده‌اند یک جایی زندگی کرده‌اند و لهجه‌شان را عوض کرده‌اند. مرحوم آقای دکتر بهشتی، اصفهانی بودند ولی عمدتاً تهرانی صحبت می‌کردند. البته یک ته‌لهجه اصفهانی داشتند. حالا مثلاً آیا ماهیت فرهنگی ایشان عوض می‌شود؟! یا حالا مثلاً از تهران به آلمان رفتند، ایشان پنج سال آنجا بودند و به زبان آلمانی هم خوب صحبت می‌کردند، حالا ماهیت فرهنگی ایشان عوض شد؟! این‌ها چیزهای عرضی است و تأثیری در ماهیت انسان ندارد. ما را به این‌ها سرگرم کرده‌اند تا از این مسئله اصلی غفلت کنیم! خود این یک هجوم فرهنگی است.

غفلت‌ها و ساده‌انگاری‌های فرهنگی

بنابراین برای مقابله با این، گفتیم که اولین کار برای وحدت حوزه و دانشگاه این بود که هدف مشترکی داشته باشیم. هدف مشترک این بود که از فرهنگ خودمان دفاع کنیم. دفاع در مقابل یک دشمن است. آن دشمن چه کار می‌خواهد بکند؟ آیا گویش‌های ما را می‌خواهد عوض کند؟! آیا ترانه‌های جدیدی یا موسیقی جدیدی می‌خواهد به ما یاد بدهد؟! یعنی فقط در مقابل این؟! حالا موسیقی خوبی هم بود اگر اشکال شرعی نداشت چه عیبی دارد از خارج باشد یا از داخل؟! هیچ تعصبی ندارد.

یک‌وقت لازم شد در یکجایی فرض کنید انگلیسی صحبت کنیم، بگوییم نه من حتماً باید فارسی حرف بزنم. حالا وزیر خارجه ما بر خلاف وزرای خارجه قبلی، در مجامع بین‌المللی، خودش انگلیسی صحبت می‌کند و نیاز به مترجم ندارد، اشکالی ندارد. حالا به عنوان مثال عرض می‌کنم؛ این‌ها تأثیری در هویت فرهنگی ما ندارد. آن که تأثیر اصلی دارد باورهای ما و ارزش‌های برخاسته از‌ آن است. دشمن می‌خواهد آن‌ها را از ما بگیرد. سر ما را به این چیزها گرم می‌کند که آن‌ها با صدها- باز خدا ان‌شاءالله بر طول عمر مقام معظم رهبری بیفزاید، فرمودند من می‌گویم صدها برای احتیاط می‌گویم ولی از هزارها هم بیشتر است- آن‌ها با صدها و هزارها رسانه شبانه‌روز دائماً دارند علیه اسلام کار می‌کنند و ما بی‌خیال خواب هستیم و داریم با هم راجع به چی صحبت می‌کنیم، غافل از اینکه چه تیشه‌ای دارد به ریشه فرهنگی ما می‌خورد، باورهای ما، به دنبالش هم ارزش‌های دینی ما که این‌ها اساس فرهنگی ماست، چیزی است که خدا برای ما نازل کرده، عزت به ما بخشیده و ما داریم از این‌ها غفلت می‌کنیم و می‌گوییم این‌ها که فرهنگ نیست! فرهنگ، موسیقی است و رقص و گویش‌ها و آشپزی و لباس و...!

زنگ هشدار انحراف فرهنگی در جمهوری اسلامی ایران!

در همین جمهوری اسلامی ما، شما فرض کنید از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تابه‌حال در چند کشور، جشنواره مد لباس تشکیل شده است، به‌خصوص مد لباس زنانه. دیگر عمدتاً مد لباس بیشتر مال خانم‌هاست. بنده خودم در یک کشوری بودم که آن جشنواره در آنجا تشکیل شد. میلیون‌ها - میلیون‌ها که چه عرض کنم، حالا که دیگر میلیون‌ها عددی نیست و میلیاردها واحد شده است- میلیون‌ها صَرف این شده که مثلاً یک جشنواره در یک کشور به عنوان یک کار فرهنگی از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران، مد لباس خانم‌ها را ارائه می‌دهد و این در حالی است که اصل فرهنگ ما فراموش شده است! غافل هستیم از اینکه چه هجمه‌هایی دارد بر اصل این باورها و ارزش‌های ما وارد می‌شود و افتخار می‌کنیم که ما چند مد لباس عرضه کرده‌ایم! حالا در کجا؟! مثلاً در بوسنی. این‌ها انحرافاتی است که در مسیر ما پیش می‌آید.

گروه موسیقی به پاکستان فرستاده می‌شود که بروند در آنجا موسیقی ایرانی اجرا کنند. آن‌ها خودشان پیغام می‌دهند ما انواع موسیقی‌ها را داریم، آن را که ما احتیاج داریم فرهنگ اسلامی است، شما یک کسی بفرستید که به ما دین یاد بدهد. ما هنر می‌کنیم گروه موسیقی می‌فرستیم و جشنواره و...! این‌ها انحرافات فرهنگی است.

اصل فرهنگ که باورها و ارزش‌هاست فراموش شده و به یک چیزهایی پرداخته می‌شود که به فرض اینکه ضرر نداشته باشد چندان نفعی هم ندارد. حالا اگر ضرر داشته باشد و حرام باشد و تأثیرات سوء هم داشته باشد که دیگر هیچ؛ ما به دست خودمان داریم فرهنگ خودمان را یعنی فرهنگ اسلامی‌مان را تخریب می‌کنیم!

وحدت حوزه و دانشگاه؛ راهکاری در برابر تهاجم فرهنگی دشمن

پس اگر ما بخواهیم وحدت داشته باشیم هم در جهت دفاعی یعنی دفاع از هجوم فرهنگ غربی و الحادی، باید سعی کنیم که در باورها و ارزش‌ها بیشتر کار کنیم. به نحوی، هم کار دانشگاهی است هم کار حوزوی است؛ بخش‌هایی، دانشکده‌های از دانشگاه‌های ما با همین مسئله باورها و ارزش‌ها سروکار دارند؛ دانشگاه الهیات، فلسفه، ادبیات و بسیاری از رشته‌های علوم انسانی ما با مسائل فرهنگی سروکار دارند. در حوزه هم که تقریباً تمام رشته‌هایش ارتباط با مسائل فرهنگی دارد. همکاری در این زمینه‌ها این‌ها باعث این می‌شود که رشد و بالندگی بیشتری پیدا شود و توان ما برای مقابله با هجوم دشمن، بیشتر شود؛ اما با وجود اینکه سی و پنج سال از انقلاب گذشته چقدر در این راه کار کرده‌ایم؟! هر سال هم جشن همکاری حوزه و دانشگاه می‌گیریم و هزینه‌هایی هم صرف می‌کنیم و مقاله‌هایی هم می‌نویسیم و سخنرانی‌هایی ولی آن چیزی که قطعاً نتیجه می‌دهد یک فاتحه‌ای است که برای روح مرحوم دکتر مفتح‌رضوان‌‌الله‌‌علیه می‌خوانیم! ما هم یک صلواتی می‌فرستیم، شما هم یک فاتحه‌ای برای ایشان قرائت بفرمایید.

وصلّی الله علی محمد وآله الطاهرین

 

بعض الأسئلة

كیف یمكن الحصول على ملكة التقوى و ما هی السبل العملیة للحصول علیها؟
اقرأ أكثر...
لا زال بعض المؤمنین یرى فی الأخباریة منهجاً فكریاً أصیلاً ومغایراً عن المنهجیة الأُصولیة، ویقول: «إنه لا یمتلك القناعة والحجة التامة بینه وبین الله عزّوجلّ فی سلامة وحجیة الاستنباط الأُصولی». ویفند رأی أحد الفقهاء العظام: «الأُصولیة المعاصرة أُصولیة نظریة فقط، ولكنها عملیاً...
اقرأ أكثر...
بعد سیاحة ممتعة فی رحاب رسائل بعض علمائنا الأعلام المتعلقة بتاثیر الزمان والمكان على الأحكام الشرعیة... اتسائل هل یسمى هذا التاثیر المطروح تاثیرا حقیقیا على الاحكام ام انه كنائی؟ واذا كان كنائیانخلص بذلك الى نتیجة واضحة هی أن ما كان كنائیا وعلى سبیل المجاز فهو لیس بحقیقی.. فما أطلق علیه تأثیر هو فی...
اقرأ أكثر...
السلام علیكم ورحمة الله وبركاته ما رأی سماحتكم بوجوب تقلید الأعلم ؟ وماالدلیل ؟ الرجاء التوضیح بشیء من التفصیل ﻋلاء حسن الجامعة العالمیة للعلوم الإسلامیة
اقرأ أكثر...
سماحة آیة الله مصباح الیزدی دام ظله الوارف السلام علیكم ورحمة الله وبركاته . السؤال: البعض یدعو إلی ترك ممارسة التطبیر بصورة علنیة أمام مرأی العالم لا لأنهم یعارضون حكم الفقیه ولكن من باب أن التطبیر لا یصلح أن یكون وسیلة دعویة إلی الإمام الحسین وإلی مذهب الحق . لذلك ینبغی علی من یمارس التطبیر...
اقرأ أكثر...
هل یقول سماحتكم دام ظلكم بإجتهاد السید علی الخامنئی دام ظله ؟
اقرأ أكثر...