جهاد فرهنگی؛ مهم‌ترین مصداق امر به معروف و نهی از منکر

در جمع بسیج پزشكان دانشگاه مشهد
تاریخ: 
جمعه, 3 ارديبهشت, 1378

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ‌تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا أَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الأَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ.

فرارسیدن ایام عاشورا را به پیشگاه مقدس ولى عصرارواحنافداه، مقام معظم رهبرى و همه شیفتگان مکتب حسینی تسلیت عرض مى‌‌كنم. امیدواریم که خداوند متعال به بركت انوار بركات پایان‌‌ناپذیر سیدالشهدا‌صلوات‌‌الله‌‌علیه، ما و همه مسلمین را همواره مشمول عنایات خاص خودش قرار دهد و توفیق بدهد که از این چراغ هدایت براى سعادت دنیا و آخرت خودمان استفاده كنیم.

همان‌گونه كه مستحضر هستید سیدالشهدا‌صلوات‌‌الله‌‌علیه امر به معروف و نهى از منكر را به عنوان مهم‌ترین هدف براى قیام خودشان مطرح كردند و فرمودند خَرَجتُ لآمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهی عَنِ الْمُنْکَرِ و به همین مناسبت این ایام به نام هفته امر به معروف و نهى از منكر نامیده شده است. من در حضور اساتید و خواهران و برادران ارجمند فرصت را غنیمت مى‌‌شمارم و در ارتباط با امر به معروف و نهى از منكر و جایگاه آن در قیام سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه و درسى كه ما باید از نهضت حسینى براى زندگى و عصر خودمان بگیریم به‌خصوص در ارتباط با امر به معروف و نهى از منكر، جملاتى را به عرض شما می‌رسانم.

بررسی محورهای مختلف تشكیل جوامع بشری

به عنوان یک مقدمه، جوامعى كه در عالم تشكیل شده، از بدو پیدایش زندگى اجتماعى انسان بر روى زمین تا كنون، بر اساس موازین، معیارها و اهداف خاصى تشكیل شده است. شاید ابتدایى‌‌ترین جوامع بشرى جوامع قبیله‌‌اى بوده كه ارتباط نزدیك فامیلى منشأ پیدایش این جامعه مى‌‌شده است. بعدها كه جوامع گسترش پیدا كرده است كم‌‌كم نژاد، خون و زبان منشأ پیدایش جوامع مختلف شده است و به‌هرحال امروز كار به آنجا رسیده كه ملاحظه مى‌‌فرمایید بالاترین عاملى كه محور تشكیل یك جامعه مى‌‌شود عوامل سیاسى است كه البته در سایه آن، همکاری‌های اقتصادى و اجتماعى و مرزهاى جغرافیایى هم نقش دارند و اگر از دیدگاه جامعه‌‌شناختى بخواهیم سؤال كنیم كه مُقوِّم یك جامعه بشرى چیست، جواب مشخص و روشنى نمى‌‌شنویم. مى‌‌گویند عوامل مختلفی دخالت دارد ازجمله خون، نژاد، رنگ پوست، زبان، اشتراك در منافع و مرزهاى جغرافیایى و مرزهاى طبیعى و مرزهاى قراردادى و چیزهایى از این قبیل ولی هیچ‌کدام ملاک اصلى نیست که اگر این باشد جامعه حتماً تشكیل مى‌‌شود و اگر این نباشد جامعه تحقق پیدا نمى‌‌كند.

امروز ما جوامعى داریم كه ده‌ها نژاد در آن مشاركت دارند مثل جامعه آمریكا و كانادا. اصلاً درست است كه آنجا مسئله نژاد مطرح است و نسبت به نژاد سیاه حساسیت دارند ولى درصد زیادى از مردم آنجا را همین سیاه‌پوست‌ها تشکیل می‌دهند و حتى سناتورها و فرماندارها از همین سیاه‌‌ها هستند. این‌ها از قضات هم هستند و نمایندگان مجلس هم دارند. در خصوص زبان هم درست است كه زبان رسمی‌شان انگلیسى است ولى بسیارى از آن‌ها به زبان‌های دیگرى سخن مى‌‌گویند. حتى چینى، اسپانیولى، عربى و فارسى و اردو در آنجا زیاد وجود دارد و انواع اختلافات دیگرى كه هست ولی بااین‌وجود این مجموعه را به خاطر اشتراك در منافعى كه دارند و طرح‌ها و نقشه‌‌هایى كه از طرف زورمداران کشیده شده این‌ها را باهم مربوط کرده و پنجاه و چند ایالت را باهم به صورت یک حکومت فدرال درآورده و در حال حاضر یك کشور حساب می‌شوند.

اگر بگوییم ملاك جامعه، نژاد است، آن‌ها که نژاد واحدى نیستند؛ اگر بگوییم زبان است زبان آن‌ها که زبان واحدى نیست؛ اگر بگوییم مذهب است، آن‌ها مذهب واحدى ندارند؛ اگر بگوییم مرز جغرافیایى، درست است كه ایالت‌ها به‌هم‌پیوسته است ولی دیده‌اید که آلاسكا را خریدند و این را جزو آمریكا کردند، بااینکه فاصله مرزی ندارد. كشورهاى دیگری هم هستند كه فاصله مرزى دارند. مثلاً كشور پاكستان در ابتدا که تشكیل شد پاكستان و بنگلادش با هم یك كشور بودند. نصفش این طرف بود و نصفش آن طرف و فاصله مرزى داشتند. باید از خاک هندوستان عبور می‌کردند و از این قسمت هندوستان به یک قسمت دیگر می‌رفتند. پس وحدت مرزهاى جغرافیایى هم ملاك تشکیل جامعه نیست؛ گاهى ممکن است فاصله مرزى هم داشته باشند ولى درعین‌حال یك كشور هستند.

تمام این‌ها به یك نوع قرارداد برمى‌‌گردد كه به‌هرحال این‌ها با هم توافق كنند که با هم یك جامعه بشوند وگرنه یك ملاك اصلى تكوینى كه به طور طبیعى ایجاب كند كه این‌ها یك كشور باشند چنین ملاكى وجود ندارد و به قرارداد بستگى دارد. ما در این ایران خودمان انواع قومیت‌‌ها داریم؛ فارس داریم، تُرك داریم، ترکمن داریم، کرد داریم، عرب داریم، بلوچ داریم و شاید اقوام دیگری و این‌ها یك كشور هستند. اگر ملاك، زبان فارسى باشد تاجیك‌‌ها و بخشى از افغانستان فارسى صحبت مى‌‌كنند ولی از ما جدا هستند. از آن طرف هم بخشی از مردم ما به زبان عربى صحبت مى‌‌كنند مثل طرف‌های اهواز و خرمشهر ولى این‌ها جزو ایران هستند؛ پس ملاك تشکیل جامعه، زبان نیست.

اگر بگوییم ملاک، مذهب است، درست است كه اكثریت‌قریب‌به‌اتفاق مردم ما مسلمان هستند ولى درصد قابل‌توجهی از آن‌ها سنى هستند. بعضی از اقلیت‌های دیگر هم هستند. این‌ها هیچ‌کدام ملاك نیست. به‌هرحال طبق منافعی که به هم گره خورده و شرایط سیاسى و اجتماعى گذشته و حال، قرارداد شده و چنین مجموعه‌ای را به نام كشور ایران به وجود آورده است. کشور ایران در سابق گسترده‌‌تر بود و دائم تکه‌تکه از ایران کنده شد و به این‌وآن ملحق شد و این اندازه‌اش باقى ماند.

دین مبین اسلام؛ ملاک اصلی شکل‌گیری جامعه اسلامی

اما ما یك نوع جامعه دیگر داریم كه یك ملاك مشخص دارد که اگر آن ملاک باشد آن جامعه، هست و اگر آن ملاک نباشد، آن جامعه نیست و آن ملاك، دین است. جامعه اسلامى نه در بند زبان است، نه در بند مرز جغرافیایى است، نه در بند نژاد است و نه در بند بندوبست‌های سیاسى و بین‌‌المللى است. وحدت جامعه ‌‌اسلامى به این است كه مردم عقیده و دینشان یكى باشد. هر جا چنین عقیده‌ای بود این جزو جامعه اسلامى است و اگر نبود خارج از جامعه اسلامى است، منتها این جامعه اسلامى یک بند و بیل و وابسته‌هایی می‌تواند داشته باشد؛ یعنی جامعه اسلامی یك اصل و یك ریشه اساسى دارد و یك چیزهایی هم می‌تواند به عنوان فرع و طفیلى در کنار این باشد. حقیقتش این است؛ یعنى پذیرفتن اقلیت‌های غیر اسلامی در كنار اسلام، این‌ها فروع این جامعه هستند وگرنه اصل جامعه اسلامى به اسلام است.

نقش ایمان در پیوند قلبی، اجتماعی و سیاسی امت اسلامی

انبیاسلام‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین و به‌خصوص پیغمبر اسلام‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله سعى مى‌‌كردند که بر اساس این عامل، مردم را هر چه بیشتر به هم نزدیك كنند و پیوند دهند و یك رابطه قلبى و عاطفى و بعد به دنبالش روابط اقتصادى و اجتماعى و به عنوان سمبل آن یك حكومت واحد و یك وحدت سیاسى به وجود آورند. این با سایر بینش‌های جامعه‌‌شناختى تفاوت دارد. امروز در دنیا این ملاك را نمی‌شناسند و معتبر نمى‌‌دانند. چه در بحث‌های جامعه‌‌شناسی و چه در بحث‌های سیاسى، این را واقعاً یک ملاك اصیلی برای وحدت جامعه به حساب نمى‌‌آورند. اگر گاهى اسمی هم مى‌‌برند به عنوان یک مسئله تاریخى که در گذشته چنین بوده اسم مى‌‌برند ولى این دید اسلامى همواره هنوز باقى است.

خداوند متعال در قرآن می‌فرماید إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ؛ مؤمنان با هم برادر هستند؛ و به دنبالش می‌فرماید فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ.[1] یا آن روایتى كه شنیده‌اید كه پیغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله فرمودند رابطه مؤمنان مثل اندام‌های یك پیكره است كه بعد سعدى از این اقتباس كرده و مى‌‌گوید بنى‌‌آدم اعضای یکدیگرند ولى اصل حدیث از پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله این است که مؤمنان با هم چنین ارتباطی دارند وگرنه مؤمن و كافرِ دشمنی كه تشنه خون همدیگر هستند که چنین رابطه‌ای را با هم ندارند.

وحدت جامعه اسلامی؛ فراتر از مرزهای قراردادی و جغرافیایی

حالا بر این اساس كه جامعه دینى و اسلامى یك ملاك واقعى دارد كه افراد را به هم پیوند مى‌‌دهد و تابع عوامل قراردادى سیاسى اجتماعی یا عوامل طبیعی و مرزهای جغرافیایى نیست، این یک واقعیتی است، حالا سایر مكاتب جامعه‌‌شناختى و سیاسی دنیا بپذیرند یا نپذیرند، دین این است؛ بر این اساس، جامعه اسلامى واقعاً از یک وحدتى برخوردار است كه باز این وحدت در هیچ جامعه دیگرى بر هر اساس دیگری که باشد وجود ندارد.

نقد دیدگاه‌های افراطی و تفریطی جامعه‌گرایی و فردگرایی مدرن

درست است كه امروز در مكاتب مختلف جامعه‌‌شناسى، دیگر از دُركیم به بعد یك اصالت برای جامعه قائل هستند و اصلاً یك مكتبى در شناخت انسان وجود دارد كه اصالت براى جامعه است و افراد فقط در سایه زندگى اجتماعى وجود دارند، یک چنین تعبیرى در كلمات دركیم هست كه اگر جامعه نباشد انسانى وجود ندارد و حیوانات پراكنده‌‌اى هستند، مضمونش تقریباً این است یعنى انسانیت انسان بستگى به جامعه دارد، اگر جامعه نبود نمی‌شود گفت انسانِ فردى است. فردِ انسان آن‌وقتی است که در ضمن جامعه باشد. چیزى شبیه اندام‌های انسان؛ مثلاً دست انسان وقتى دست است كه در بدن انسان باشد. اگر دست را بریدند و دور انداختند آن دیگر دست نیست و یک تکه گوشت و استخوان است. اصلاً انسانیت انسان به این است که در اجتماع باشد. اگر از اجتماع برید و منزوی، در یک گوشه‌ای یا در یک غاری زندگی کرد آن دیگر انسان نیست و یک حیوان است. یک چنین دیدگاه افراطى در این زمینه در مقام تئورى و نظر وجود دارد كه اصلاً انسان بودن انسان به اجتماع است و اصالت براى جامعه است و فرد در سایه جامعه اصلاً وجود فردی دارد و اگر جامعه نباشد اصلاً وجودى هم براى این فرد به عنوان انسان نخواهد بود.

ولی علیرغم این حرف‌ها، امروز گرایش حاکم بر دنیا فردگرایى مطلق است. البته آن گرایش هم یک گرایش افراطى است. این‌گونه نیست که واقعاً فردیت فرد هم تابع جامعه باشد ولى آنچه امروز در دنیا حاکم است فردگرایى مطلق است یعنى اصل، مال وجود فرد است و جامعه باید باشد تا اینكه افراد بتوانند به خواسته‌هایشان برسند. گرایش‌های لیبرالى هم بر اساس همین فردگرایی شكل مى‌‌گیرد که آزادى فرد به طور مطلق است مگر اینکه مزاحم آزادى دیگران بشود. به خاطر همین است كه اصالت براى فرد است.

این دو دیدگاه افراطى و تفریطى ازنظر اسلامى مردود است. نه انسانیت انسان به‌گونه‌ای است كه فقط در جامعه، انسان باشد و اگر به دلایلى از جامعه جدا شود دیگر انسان نباشد بلکه آن هم یک انسان است منتهی یک انسانی که محدود است، رشد نمی‌کند، ترقی و تکامل ندارد و قصورهایی خواهد داشت؛ و نه آن معنا كه بگوییم انسانیت و هویت انسان اصلاً تابع جامعه است خودش یک احكام مستقلى نخواهد داشت یعنى فرد تكلیف مستقلى ندارد و به عنوان جزئی از جامعه باید حركت كند و کاری انجام دهد و خودش نمى‌‌تواند جداى از جامعه تصمیم بگیرد و نتایج دیگرى كه یک نوع جبرگرایى بر آن مترتب مى‌‌شود؛ وقتی جامعه به هر سو مى‌‌رود این فرد هم به طور طبیعی به همان سو خواهد رفت و نمی‌تواند در مقابلش مقاومت کند. این‌ها نتایج آن جامعه‌‌گرایى افراطى است.

در مقابل هم گرایش فردیت این هم یك گرایش تفریطى است كه مردود است. اولین ضررش این است كه فرد نسبت به فرد دیگری مسؤولیتى ندارد مگر اینكه این بی‌مسئولیتی و بی‌تفاوتی موجب هرج‌ومرج و به هم خوردن نظم اجتماعی بشود که در چنین شرایطی، ضرورتاً باید یک مسؤولیتى را بپذیرد یا منافع خودش در گرو ارتباط با دیگران باشد و به دیگران هم کمکی بکند. امروز کمک‌هایی كه در كشورهای غربى به انسان‌های دیگر مى‌‌شود، البته این‌که می‌گوییم در كشورهاى غربى منظور همان گرایش مسلطشان است وگرنه در غرب هم آدم‌های متدین علاقه‌مند به معنویات وجود دارند و كم هم نیستند ولى آنچه این فرهنگ مسلط غربى و فرهنگ فردگرای غربى ایجاب مى‌‌كند، این کمک‌هایی که می‌کنند گاهی به افراد جامعه خود‌شان و گاهی به كشورهاى دیگر فقط براى حفظ منافع خودشان است و لذا جایی که برای آن‌ها منفعتى نداشته باشد كوچكترین قدم انسانی هم برنمى‌‌دارند. نمونه‌اش آمریکا که حاضرند زیادى محصولات كشاورزى را به دریا بریزند و بسوزانند برای اینکه قیمتشان نشكند در حالی که در آن طرف دنیا میلیون‌ها مسلمان یا انسان دیگر ممکن است از گرسنگی بمیرند و این‌ها باكشان نیست و محصولات یا غلاتشان را می‌سوزانند یا به دریا مى‌‌ریزند كه قیمتشان نشكند! البته به خاطر افكار عمومى دنیا مقرراتى وضع کرده‌اند. بالاخره این‌ها در مقابلش یک حرفی باید داشته باشند ولى ریشه فكرشان منافع خودشان است. در یک جایى كه منافعى داشته باشند هیچ مسائل و مقررات بین‌المللی و این حرف‌ها نیست؛ می‌گویند منافع ملی آمریکا اقتضا می‌کند، ما در این گوشه جهان منافعى داریم. طبق چه قانونی منافعی دارید؟! چه کسی این منافع را برای شما تصویب کرده است؟! بر چه اساسی حق پیدا کرده‌اید؟! هیچی، منافعی داریم باید ارتش ما در اینجا حضور داشته باشد تا منافع ما حفظ شود. در جاهای دیگری هم که امکان منافعی دارد، به هر بهانه‌ای که هست جنگى راه مى‌‌اندازند و حضور پیدا مى‌‌كنند تا آن منافع محفوظ باشد. من در این مقوله نمى‌‌خواهم وارد بشوم. منظورم تكیه روى مسئله وحدت جامعه از دیدگاه اسلامى ‌‌است.

مسؤولیت فردی در جامعه اسلامی و تفاوت آن با نگرش غربی

اسلام آن‌قدر نسبت به این پیوستگی افرادى كه این ملاك وحدت جامعه در آن‌ها است یعنى ایمان به خدا، آن‌قدر نسبت به این حساس است كه هر فردى را نسبت به هر فردى مسئول قرار می‌دهد. امر به معروف و نهى از منكر یعنى این. در جامعه و فرهنگ غربى اصلاً این مفهوم براى آن‌ها قابل تصور نیست که یعنى چه فرد نسبت به دیگری مسئولیت داشته باشد؟! حداكثر یك مسؤولیتى براى دولت قائل هستند آن هم به حد ضرورت كه نیازهاى ضروری جامعه را تأمین كند. آن‌ها نه‌تنها مسؤولیتى به عنوان یک تکلیف برای یک فردی نسبت به فرد دیگر قائل نیستند بلكه اصلاً معتقد هستند که هیچ فردی حق ندارد در زندگى فرد دیگری دخالت كند یعنی این کار نه‌تنها ارزش مثبت ندارد بلكه ارزش منفى دارد؛ یعنى امر به معروف و نهى از منكر که در فرهنگ اسلامى ما به عنوان یک تكلیف واجب و گاهى به نام بزرگترین واجبات نامیده مى‌‌شود كه اگر این نباشد سایر فرایض هم باقى نمى‌‌ماند، بِها تُقامُ الفَرائضُ، نماز و روزه هم در سایه امر به معروف باقى مى‌‌ماند، اگر این برداشته شود به‌تدریج آن‌ها هم از بین می‌رود، امر به معروف و نهى از منكری که چنین جایگاهى در فرهنگ ما دارد در فرهنگ غربى اصلاً جایگاهی ندارد؛ از دیدگاه فرهنگ غربى اصلاً امر به معروف یعنی چه؟! نه‌تنها واجب نیست بلكه بد هم است، اصلاً این فضولى است!

ما در جامعه خودمان مى‌‌بینیم كه ما وظیفه داریم اگر كسى یك حركت ناهنجار اجتماعى انجام مى‌‌دهد که اسم آن منكَر است، منكَر یعنى ناهنجار منتها ناهنجار از دیدگاه ارزشی اسلامى، واجب است او را نهی کنیم. حالا با شیوه‌‌ها و مراتب مختلفى كه دارد و بحث‌هایش هست. این یك تكلیف است. مثل نمازخواندن كه واجب است، این احساس مسؤولیت كردن نسبت به فردى كه كار ناهنجار انجام مى‌‌دهد این هم یک واجب است. در فروع دین در کنار نماز و روزه و حج و نماز و جهاد، امر به معروف و نهى از منكر هم دوتا واجبی هستند که ضروری دین است و همه مسلمان‌ها از هر مذهب و از هر ملتی قبول دارند. این اصلاً در فرهنگ غربى هیچ معنى ندارد. نه‌تنها معنی ندارد بلكه ارزش منفى هم دارد.

اگر شما در جامعه غربى به یک کسی كه مثلاً مشروب خورده و در خیابان عربده مى‌‌كشد یا مى‌‌خواهد مشروب بخورد و مى‌‌دانید كه به دنبالش چه بدمستی‌هایی به وجود می‌آید به او بگویید آقا! مشروب نخور! مى‌‌گوید به تو چه؟! تو چه کاره‌ای؟! آزادی هست! دلم می‌خواهد! اگر بگویید عقلت از بین می‌رود، مریض می‌شوی، مشکلات به وجود می‌آید! می‌گوید به تو مربوط نیست! بدن و عقل خودم است، به تو مربوط نیست! یا هر كار دیگرى، مخدرات و چیزهاى دیگر تا انواع مفاسد و جنایات. اگر به جایى برسد كه موجب هرج‌ومرج شود كه اگر آن‌قدر آزادى به آن‌ها بدهند دیگر زندگى باقى نمى‌‌ماند آن‌وقت می‌آیند یک مقرراتی وضع مى‌‌كنند و جلوی آن‌ها را می‌گیرند كه به هرج‌ومرج نكشد. کار قانون هم فقط همین است.

ملاحظه می‌فرمایید که امروز در آمریكا روزانه چه جنایاتى واقع مى‌‌شود و كارى نمى‌‌شود كرد. داستان اخیرش همین است که دو نفر به آن دبیرستان حمله كردند و ده، بیست نفر را كشتند. بعد مفسر رادیویی گفت كه چون یک جمعی بوده که بیست و پنج نفر در یك جا كشته شدند صدا كرده است وگرنه در آمریکا این جریان روزانه‌ای است و یک چیز تازه‌‌اى نیست و هر روز از این‌ها واقع می‌شود. به اینجاها كه برسد كه موجب هرج‌ومرج اجتماعى و ناامنى شود آن وقت پلیس مثلاً دخالت مى‌‌كند و یک مقرراتی هست وگرنه صرف‌نظر از این‌ها این حرف‌ها نیست و خریدوفروش اسلحه آزاد است. حالا چون این جریان واقع شده شاید این مقررات را وضع مى‌‌كنند که وقتی می‌خواهید اسلحه بفروشید سابقه فردی که می‌خواهد اسلحه بخرد را در نظر بگیرید، ببینید این جانی بوده یا نه! تازه می‌خواهند این مقررات را وضع کنند که شما برای فروش اسلحه بروید سابقه طرف را مثلاً از پلیس سؤال کنید که این جنایتی کرده یا نه و اگر جنایتی کرده دیگر به او اسلحه نفروشید!

در اسلام درست نقطه مقابله این مسئله است؛ هر فردى نسبت به هر فرد دیگر مسئول است و هر فرد به طریق اولی نسبت به جامعه، جامعه نسبت به فرد، رهبر جامعه نسبت به افراد، امام و پیشوا و رئیس نسبت به همه جامعه و جامعه نسبت به رئیس متقابلاً همه مسئول هستند؛ یك مسؤولیت یكپارچه همگانى و متقابل. این پیوستگى یعنى همین.

همبستگی اجتماعی در اسلام؛ از رفاه مادی تا تعالی معنوی

آن رابطه طبیعی و ارگانیکی که اندام‌های بدن با هم دارند را شما آقایان بهتر می‌دانید. در موقع گرفتارى چگونه همه اندام‌های بدن سهیم هستند؟ از سهم خودشان از خون، كم مى‌‌گذارند تا آن عضو آسیب‌‌دیده ترمیم شود؛ و چیزهای دیگری که روزبه‌روز علم بیشتر کشف می‌کند. این رابطه فقط در جامعه اسلامى وجود دارد و مهم این است كه این ارتباط و همکاری و همدلی و همیارى تنها در زمینه امور مادى نیست بلکه مهم‌تر از آن در زمینه امور معنوى است چون انسانیت انسان که فقط به جهات مشترکش با حیوانات نیست؛ انسانیت انسان به فکرش، به عقلش، به شعورش، به عواطفش، به ایمانش و به ارتباطش با غیب و ارتباطش با خداست. این است که این ناهنجاری‌ها در آنجاها هم راه پیدا مى‌‌كند و مسؤولیت‌ها هم در آنجا راه پیدا مى‌‌كند؛ یعنى در دید اسلامى، فرد نسبت به رفیقش، نسبت به همسایه‌اش، نسبت به خویش و قومش تا برسد به سایر افراد جامعه، الأقرب فالأقرب، در امور مادى مسئول است؛ یعنى اگر همسایه‌اش گرسنه بخوابد و خودش سیر، مسئول است. این یك مسئولیت است. حالا مسئله مالیات و خمس و زكات همه سر جای خودش. فرض كنید همه این‌ها هم اعمال شده ولى همسایه من امشب گرسنه است و نان شب ندارد و من دارم، من شرعاً موظف هستم غذاى خودم را با او نصف كنم.

بی‌تفاوتی یا بی‌ایمانی؟!

همه شما داستان مرحوم بحرالعلوم‌رضوان‌‌الله‌‌علیه را شنیده‌اید. عیبى ندارد که باز اشاره‌ای کنیم؛ یكى از شاگردان مرحوم بحرالعلوم‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه نقل مى‌‌كند که یك شب ایشان کسی را به دنبال من فرستاد و من را دعوت كرد. من خدمت ایشان رفتم. ایشان فرمودند شنیده‌ام همسایه تو وضع مالی‌اش خوب نیست و تو رسیدگى نکرده‌ای! گفتم من اطلاع نداشتم! فرمودند من مى‌‌گویم چرا اطلاع ندارى؟! اگر اطلاع داشتى و رسیدگی نمى‌‌كردى كه كافر بودى! مى‌‌گویم چرا نباید اطلاع داشته باشی؟! بعد یک سینى غذا فراهم مى‌‌كند و مى‌‌فرمایند خودت بردار و برو خانه آن‌ها و امشب از این غذا استفاده كنند و فردا باید بروید رسیدگى كنید!

منظوم این نکته‌اش است که او عذرخواهی می‌کند و می‌گوید من خبر نداشتم. می‌فرمایند چرا خبر نداشتی؟! اگر خبر داشتی و رسیدگی نمی‌کردی که کافر بودی!

درجات مسئولیت در اصلاح جامعه

این بینش و تربیت اسلامى است. این‌گونه ارتباط و مسؤولیتی که نسبت به امور مادى و حتی مسئله شکم افراد جامعه اسلامی وجود دارد نسبت به مسائل اجتماعى هم باید وجود داشته باشد؛ اگر آبروى كسى در خطر باشد دیگران موظف هستند حمایت کنند تا آبروی کسی بی‌جهت نریزد. اگر دیدند كسى را به چیزى متهم كردند و آبرویش در جامعه مى‌‌ریزد باید بلند شوند دفاع كنند که نه، این‌گونه نیست!

قرآن در سوره نور آنجایی که داستان یک كسى که او را متهم کرده بودند كه ارتباط نامشروع با کسی دارد بیان شده است مى‌‌فرماید لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ...؛ چرا وقتی شنیدید که چنین تهمتی زدند انكار نكردید و در صدد دفاع از او برنیامدید؟! تنها مسئله شكم نیست که شما باید به دیگران کمک کنید بلكه آبروى دیگران را هم باید حفظ كنید و شما مسئول هستید.

حتی بالاتر، مسئله ارزش‌های معنوی و دین؛ اگر می‌بینید كسى دارد در رفتارش ناهنجارى دینی پیدا مى‌‌كند یعنى به گناه آلوده مى‌‌شود باید برداشت شما این باشد كه این دارد در یک چاه آتش می‌افتد و می‌خواهد خودش را در یک چاه آتش بیندازد. اگر آدم ببینید یک کسی می‌خواهد خودکشی کند و خودش را در آتش بیندازد چه کار می‌کند؟! آیا منتظر می‌ماند دستوری از جایی بگیرد یا پلیس خبر کند؟! نه، بلکه خودش دست او را مى‌‌گیرد و نمى‌‌گذارد که خودش را در آتش بیندازد. این عقل و فطرت انسان است. منتظر باشیم که پلیس بیاید جلوی او را بگیرد؟! باید دستش را بگیریم و نگذاریم.

اگر شخص مسلمان، معتقد است كه گناه یعنى آتش، آلوده شدن به گناه یعنى سقوط، یعنی هلاكت، مسلمانان دیگر چه باید بكنند؟! بگویند به من چه؟! باید دست او را بگیرند و نگذارند که خودش را در آتش بیندازد. حالا راه‌ها و مراتبى دارد كه سر جاى خودش باید بحث کرد. این مسؤولیت در اسلام به نام امر به معروف و نهى از منكر است.

 امر به معروف در برابر آزادی فردی؛ تقابل فرهنگ اسلامی و غربی

ممكن است كسانى به ذهنشان بیاید، مخصوصاً اگر مثل زمان ما مسلمانان کم‌وبیش تحت تأثیر فرهنگ غربى واقع شده باشند، بگویند به من چه و به تو چه؟! او بد مى‌‌كند، خودش به جهنم مى‌‌رود، هر كسى درون گور خودش مى‌‌خوابد یا بالاتر، نه‌تنها بگوییم ما تكلیفى نداریم بلکه اصلاً حق نداریم! آزادى است! دخالت در امور دیگران ممنوع است! آزادى است؛ همین بت عصر ما؛ أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ؟![2] امروز بت زمان ما همین آزادى است به جاى الله. به جای سایر بت‌هایی که می‌پرستند، امروز بت آزادى مورد پرستش است. طبق این، اصلاً ما نه‌تنها نسبت به دیگران تكلیفى نداریم بلكه حق نداریم! چه کار داری که در کار دیگران فضولی می‌کنی؟! هر لباسی مى‌‌پوشد خب دلش می‌خواهد، دوست دارد. فلان رفتار ناهنجار اخلاقی دارد، خب به تو چه؟! حداكثر اگر بنا به هرج‌ومرج است دولت و پلیس جلوی او را مى‌‌گیرد. تا به هرج‌ومرج و اختلال نظام نکشیده که اصلاً هیچ کسی نباید دخالت کند. اگر بنا شد که به هرج‌ومرج هم کشیده شود پلیس باید دخالت کند، ما هم به پلیس اطلاع بدهیم، دیگر بیش از این نیست. این اختلاف اساسى در فرهنگ غربى یا فرهنگ الحادى یا فرهنگ لائیک با فرهنگ اسلامى ما است.

تهاجم فرهنگی؛ ریشه ضعف در اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر

علت اینكه امر به معروف و نهى از منكر در جامعه ما رواج پیدا نمى‌‌كند این است كه آن زیربناى فرهنگ غربى در آن نفوذ پیدا كرده است. تهاجم فرهنگى كه مى‌‌گویند یعنى چه؟ یعنى همین؛ یعنی من و شمایِ مسلمانِ نمازخوانِ روزه‌بگیرِ انقلابى كه همه وظایف شخصى خودمان را انجام مى‌‌دهیم وقتى مى‌‌خواهیم به رفیق خودمان بگوییم این كار بد را نكن زبانمان نمى‌‌چرخد. در مکتب و در دبستان به ما می‌گویند که یکی از فروع دین، امر به معروف و یکی هم نهی از منکر است ولى اگر از كسى بپرسند هفته‌ای، ماهى، سالى چند مرتبه امر به معروف و نهى از منكر مى‌‌كنى؟! پس این امر به معروفی که از فروع دین است کجاست؟! آیا ما هیچ ناهنجارى اجتماعی‌ای نداریم؟! آیا هیچ تخلفی در جامعه‌مان واقع نمی‌شود؟! آیا هیچ گناهی انجام نمی‌گیرد؟! پس جاى امر به معروف و نهى از منكر كجاست؟! مگر من و شما مسلمان نیستیم؟! مگر معتقد نیستیم؟! مگر از جان و مالمان هم برای اسلام نمی‌گذریم؟! اینجا که مى‌‌رسد پایمان لنگ است! من خودم را مى‌‌گویم.

یك رفتار ناهنجار قطعى، منكر یقینى كه هیچ جاى شكی نیست، اختلاف فتوا هم در آن نیست، از ضروریات دین هم هست كه این حرام و گناه است ولى اگر بخواهم به كسى بگویم نكن! زبانم نمى‌‌گردد؛ چرا؟! براى اینكه زمینه فرهنگی‌اش در جامعه فراهم نیست و جامعه آمادگی لازم برای پذیرش آن را ندارد. اگر من بگویم نکن یعنی فحشش می‌دهیم! او هم در دلش به من فحش می‌دهد که فضول! به تو چه؟! آزادی است دیگر! تو هنوز الفباى آزادى را نفهمیدى؟! هنوز پیام آزادگان به گوش تو نخورده؟! آزادى است دیگر! به تو چه؟! دلم مى‌‌خواهد! دوست دارم!

وقتى جو فرهنگى این‌گونه است آدم به خودش جرئت نمی‌دهد که امر به معروف بكند.

پیامدهای سوء نفوذ خزنده فرهنگ غربی بر اجرای امر به معروف و نهی از منکر

مشكل اساسى ما این است كه فرهنگ غیراسلامى كه اسمش را فرهنگ غربى می‌گذاریم، حالا غرب جغرافیایى منظور نیست، این فرهنگ بدون اینكه حساسیتی در ما ایجاد كند به طور خزنده و آرام‌آرام در جامعه ما نفوذ كرده است؛ یعنى فرهنگ جامعه ما اگر غربى مطلق نیست اما لااقل نیمه‌‌غربى است. نه‌تنها در سطوح پایین و افراد ناآگاه این‌گونه است بلکه اصلاً فرهنگ وقتى رشد پیدا كرد دیگر جایى براى آگاهى و ناآگاهی باقى نمى‌‌گذارد و همه باور مى‌‌كنند. آن‌وقت شما به اساتید دانشگاه بگویید، به شخصیت‌های روحانى بگویید، به کسانی كه اصلاً كارشان امر به معروف و نهى از منكر است یعنی گروه امر به معروف و نهی از منکر، مى‌‌بینید که در عمل، ناخودآگاه تحت تأثیر این فرهنگ هستند و لذا نمى‌‌توانند درست عمل كنند. حالا گاهى بعضى از جوانان تندوتیز پیدا مى‌‌شوند که از روى کم‌تجربگی و تعصب دینى كارى انجام مى‌‌دهند که چه‌بسا کار درستی هم نباشد ولى این‌ها یک چیزهای نادری است و چند درصد جامعه ما این‌گونه هستند. سایر مردم، اکثریت‌قریب‌به‌اتفاق، تحت تأثیر این فرهنگ هستند که به کار دیگران کاری نداشته باش! آزادى است! هر كسی هر چه می‌خواهد بگوید! به‌عبارت‌دیگر عصر ما همان عصرى است كه پیغمبراکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله برای سلمان پیش‌‌بینى كردند كه روزى خواهد آمد كه معروف، منكر شود و منكر، معروف!

اسلام مى‌‌گوید این دخالت و تذكر و راهنمایى یک تکلیف واجب است یعنى از خوب هم خوب‌تر است، نه‌تنها خوب است بلکه اگر انجام بدهی مى‌‌گویند بارك اللّه‌‌ و آن‌قدر خوب است كه اگر انجام ندهی مى‌‌گویند چرا انجام ندادی؟! اسلام این را می‌گوید ولى فرهنگ جامعه ما تحت تأثیر نفوذ فرهنگ غربى مى‌‌گویند اگر انجام دادی، چرا انجام دادی؟! حق نداشتی انجام بدهی! كار زشتى انجام دادی! عیب است! فضولى است!

استحاله فرهنگی؛ بالاترین منكر در جامعه اسلامی

این مشكل جامعه است؛ حالا چه باید كرد؟! این مسئله در صحنه‌‌هاى مختلف، ظهوراتى دارد. این نفوذ فرهنگ غیراسلامی و تبدیل‌شدن فرهنگ اسلامی به فرهنگ غربى عناصر گوناگونی دارد. حالا من یک مثالش را زدم. در اعتقادات هم هست، در اخلاقیات هم هست، در رفتار فردى و اجتماعى و سیاسى و اقتصادی در همه این‌ها هم مثال‌هایی دارد. اگر كسانى دیدند چنین فرهنگى دارد نفوذ پیدا مى‌‌كند قبل از هر امر به معروف دیگرى باید از نفوذ این فرهنگ جلوگیرى كرد. این بالاترین منكر است، ریشه همه منكرات است؛ یعنى یک‌وقت آدم می‌گوید که آقا! مواد مخدر دارد در جامعه شیوع پیدا مى‌‌كند و باید جلوی آن را گرفت. یک دید عمیق‌تر این است كه فرهنگى دارد در جامعه نفوذ مى‌‌كند كه استعمال كردن مواد مخدر كار خوب مى‌‌شود و جلوگیرى کردنش كار بد مى‌‌شود. اگر من جلوى یک نفر را بگیرم كه مواد مخدر استعمال نکند لازم‌‌تر است یا جلوى آن فرهنگ را بگیرم؟! کدام واجب‌‌تر است؟! این یک‌بار است، جلوی یکی را می‌گیرم، هزاران نفر دیگر ممكن است باشند که من به آن‌ها دسترسى ندارم یا نتوانم جلوی‌شان را بگیرم؛ ولى اگر فرهنگ شد دیگر اصلاً نمى‌‌شود جلوی آن را گرفت. صحبت یکی و دو تا و ده تا نیست؛ كل جامعه آلوده مى‌‌شود یعنى راه براى نفوذ سیل باز مى‌‌شود. این جا است كه دیگر این حرکت‌های آرام و رِفُرمیستى و راهنمایى و ارشاد و موعظه و امثال این‌ها دیگر فایده ندارد.

تهاجم فرهنگی و ضرورت اقدام قاطع

وقتى یك بلاى عمومى فرهنگى در جامعه پدید آمد و همه اقشار جامعه را تحت تأثیر قرار داد یا دارد تحت تأثیر قرار می‌دهد، یك راهى باز شده كه دارد همه را آلوده مى‌‌كند، یك میکروبی آمده كه عن‌قریب همه جامعه مبتلا می‌شوند، باید یك حركت قاطع فورى شدید جدی انجام داد كه جلوى نفوذ آن را گرفت وگرنه وقتى وارد شد و آب که بند را برد دیگر به این چیزها نمی‌شود جلوی آن را گرفت، سیلاب مى‌‌آید، آن هم با تعارف و لبخند و خواهش مى‌‌كنم و آقا خواهش مى‌‌كنم نگذارید فرهنگ غربى بیاید درست نمى‌‌شود. مثل این می‌ماند که كسى به بیمارى وبا مبتلا شده باشد، بگوییم خواهش مى‌‌كنم که مثلاً شما رعایت بهداشت بکنید! آن بیماری از غذای او، از تماس با او، از همه جا شیوع پیدا می‌کند. بیماری با خواهش و تمنا درست نمى‌‌شود. باید قرنطینه‌اش کرد، باید جلوی آن را گرفت وگرنه با خواهش و تمنا و آقا شما آلوده وارد کشور ما شده‌اید، مواظب باشید دیگران آلوده نشوند، این‌ها فایده ندارد. اینجا است كه یک حركت انقلابى لازم است.

حرکت‌های آرام و اصلاحگرانه تا یك مرزى مى‌‌تواند مفید باشد. نصیحت، ارشاد، موعظه، خواهش، تمنا، یك مقدار اخم کردن و تندى كردن، این‌ها مى‌‌تواند به مراحل مختلفى در امر به معروف و نهى از منكر اثر کند ولى یک جایى است که امر به معروف باید قیام سید الشهدا‌صلوات‌‌الله‌‌علیه شود. دیگر نصیحت کردن معاویه فایده ندارد. تا اینجا با معاویه مى‌‌شد یک جورهایی كنار آمد، یک چیزهایى را رعایت مى‌‌كرد اما وقتی حکومت به دست كسى رسید كه به هیچ چیز پایبند نیست، علناً مشروب مى‌‌خورد و سگ‌بازی مى‌‌كند و انكار وحى مى‌‌كند، با این چگونه می‌شود كنار آمد؟! اینجا دیگر حرکت‌های رفرمیستى و اصلاحگرانه فایده ندارد. یك حركت قاطع باید انجام داد و جلوی آن را گرفت.

امر به معروف در سیره سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه؛ از نصیحت تا قیام

اینكه سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه مى‌‌فرمایند خَرَجتُ لآمُرَ بِالْمَعْرُوف، حضرت تقریباً حدود ده سال با معاویه زندگى كردند و خروج نكردند. مگر آن موقع، امر به معروف و نهى از منكر نبود؟! چرا بود ولی امر به معروف راه‌های دیگری داشت؛ حضرت سخنرانى مى‌‌كردند، موعظه مى‌‌كردند، مردم را راهنمایی می‌کردند، در کوچه و بازار و جاهای دیگر تذكر مى‌‌دادند، جورى نبود كه چنین حركتى لازم باشد كه خون خودشان و عزیزانشان را فدا کنند، این حد لزوم نداشت. شش ماه آخر حیات سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه بود كه مقارن با یزید بود. این را نمی‌شد تحمل کرد. اینجا باید خَرَجتُ لآمُرَ بِالْمَعْرُوفكرد.

آفت امر به معروف و نهی از منکر؛ توجه به مسائل جزئی و غفلت از مبارزه با ریشه‌های فساد

ما در جامعه‌‌اى زندگى مى‌‌كنیم كه متأسفانه آن فرهنگ غیراسلامى نفوذ پیدا كرده است و روزبه‌روز هم دارد شایع‌‌تر مى‌‌شود. ما باید بدانیم كه وظیفه ما در اینجا تنها این نیست كه به یکی بگوییم آقا! دروغ نگو! یا به كسى یا خانمى ‌‌بگوییم موهایت زیر چادر پیداست، بپوشان! چادر را پایین‌‌تر بكش! مقنعه‌ات را پایین‌تر بکش! اصلاً صحبت این حرف‌ها نیست. این مثل مریضى است که مبتلا به سرطان شده، شما به او بگویید فرض بفرمایید مثلاً موهاى ابرویت هم دارد مى‌‌ریزد، فعلاً معالجه موى ابرو كن! فردا سرطان بناست که او را بکشد، معالجه موهایش چه اهمیتى دارد؟! ریشه دارد خراب مى‌‌شود، حیاتى براى او جا نمى‌‌گذارد تا بگوییم ابرویش چنین باشد یا چنان. ما باید بفهمیم كه آن منكرى كه امروز در درجه اول براى ما مطرح است و باید با آن مبارزه كنیم چیست و از چه راهى مى‌‌توانیم با آن مبارزه كنیم؟! آن منكر اصلى ریشه‌‌اى آن است كه اصل اعتقاد ما، اصل باورها و ارزش‌های ما را دارد زیر سؤال مى‌‌برد. نه‌تنها زیر سؤال می‌برد بلكه دارد نفى مى‌‌كند! این‌ها مسائل فرعى است. این‌ها صد مرتبه متأخر است؛ چه وقت نوبت به این‌ها برسد؟

ما را آن‌چنان به یک چیزهاى جزئی سرگرم کرده‌اند كه تازه وقتی بخواهیم به وظیفه خودمان عمل کنیم، به این چیزهای جزئی ظاهری مشغول مى‌‌شویم. آن‌ها هم دارند خر خودشان را می‌رانند و ما غافل از این‌که خطر كجاست و ماده اصلى فساد چیست؟!

در روزنامه‌‌هاى كشور كه بعضاً از بودجه این مردم مستضعف پابرهنه اداره مى‌‌شود، میلیون‌ها دلار صرف تأسیس آن روزنامه‌ها و كمك به آن‌ها مى‌‌شود! میلیون‌ها دلار مى‌‌دانید یعنى چه؟! در این شرایط بد اقتصادى كشور ما این كمك وزارت ارشاد به راه‌‌اندازى یک روزنامه‌ای است که این روزنامه‌ها اصل عقاید اسلامى ما را زیر سؤال مى‌‌برند یعنى اصل بت آزادى را جاى خدا مى‌‌گذارند! تا حالا مى‌‌گفتیم هر چه خدا می‌گوید باید عمل كنیم، الآن مى‌‌گویند هر چه دلتان می‌خواهد عمل کنید! آزادى!

ترویج از آزادى یعنى مبارزه با خدا! ما غافل هستیم، به خیالی که داریم خیلی هنر می‌کنیم! آزادى یک واژه مقدسى است ولى از زیر پوشش این واژه مقدس غافل هستیم که چه کارهایی دارند می‌کنند؛ همه چیز را دارند بر باد می‌دهند! رسماً در روزنامه‌های كشور اسلامى انقلابی ما و حتى بعضى از وابستگان مقامات عالى، ضروریات اسلام و ضروریات قرآن که آیات صریح قرآن درباره آن‌ها هست را مسخره مى‌‌كنند، آن وقت ما ایستاده‌ایم به این‌که در دانشگاه، دخترى موى او زیر چادرش پیدا بوده یا نه و یا یک نفری با پسرى صحبت کرده و فلان! خیال می‌کنیم این بالاترین وظیفه ما است که جلوی این کار را بگیریم. البته این كار بدى است، باید هم با روش صحیح جلوی آن را گرفت ولى ریشه، چیز دیگری است. این‌ها شاخ و برگ‌های یک درخت فسادی است آن درخت را باید کند وگرنه اگر این برگش که زرد شده را بزنید فردا یک برگ دیگری به جای آن درمی‌آید. تا آن ریشه فساد هست هر روز برگى تازه‌تر درمى‌‌آورد؛ و آن‌ها دارند ریشه را می‌زنند!

خیانت به اسلام و فرهنگ اسلامی در پوشش آزادی

ما باید بفهمیم كه امروز زیر واژه مقدس آزادى، بزرگترین خیانت‌ها را دارند به اسلام می‌کنند! فرهنگ اسلامى و فرهنگ مسؤولیت را به‌طورکلی دارند نابود مى‌‌كنند! آزادى به این معنایى كه آن‌ها مى‌‌گویند یعنى نفى مسؤولیت. البته واژه آزادى با آن معناى اسلامى خودش بسیار مقدس است ولى این‌که آن‌ها می‌گویند و عمل می‌کنند این به ‌‌آن معنا نیست؛ آن یک آزادی حیوانی است، آزادى بی‌حدومرز است، هواپرستى است.

غفلت از اصلی‌ترین بلای جامعه اسلامی!

أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ؛ آزادی‌ای که آن‌ها می‌گویند این آزادی است؛ خداى خودش را دلخواه خودش قرار مى‌‌دهد! مگر آزادى چیست؟! انكار ارزش‌ها و هر چه دست و پاگیر باشد و هر چه آدم را محدود کند. همین ارزش‌ها است كه انسان را محدود مى‌‌كند؛ مگر نیست؟! چه چیزی آدم را در رفتار محدود می‌کند؟! چرا من این کار را نمی‌کنم؟! به خاطر اینکه با یک ارزشی برخورد می‌کند. اینکه می‌گویند آزاد هستی یعنى ارزش بى‌‌ارزش، ارزش فقط مال دلخواه است؛ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ!

این بلاى اصلى جامعه ما است كه بسیاری از مردم از آن غافل هستند. عموم مردم كه به این چیزها اصلاً نمى‌‌توانند توجه کنند و این‌ها را ریشه‌‌یابى و یا تحلیل کنند. آن‌هایی هم که کم‌یابیش متوجه می‌شوند، به مسائل جزئی سرگرم می‌شوند و اولویت‌ها را رعایت نمی‌کنند. مخصوصاً شما که اعضاى محترم جامعه پزشكى هستید من به این مَثل بیشتر تکیه می‌کنم که اگر یک بیمار به شما مراجعه مى‌‌كند که چند تا مرض دارد اول باید به آن بیماری‌ای بپردازید كه او را مى‌‌كشد و خطرناك است و سریع‌تر دارد پیش مى‌‌رود. اول باید جلوی این مرض او را گرفت و بعد به‌تدریج به سایر مرض‌‌ها پرداخت. در حالی که ما عكس این را رفتار مى‌‌كنیم؛ اول چیزهاى پیش‌‌پاافتاده‌‌تر و جزئی‌تر را انجام مى‌‌دهیم چون ساده‌‌تر و آسان‌‌تر است ولى آن مسائلى كه احتیاج به برنامه‌‌ریزى دارد، احتیاج به هماهنگی دارد، احتیاج به یک تشکل دارد، احتیاج به ارتباط دارد، احتیاج به فکر دارد، برنامه‌ریزی می‌خواهد حوصله‌اش را نداریم!

بالاترین منکر؛ نفوذ فرهنگ بیگانه در فرهنگ اسلام

حاصل عرایض من این است كه بالاترین منكراتی كه ما امروز باید با درس گرفتن از مکتب سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه آن منکر را بشناسیم و براى مبارزه با آن آماده شویم منکر فرهنگی است؛ نفوذ فرهنگی بیگانه در فرهنگ اسلام. ما باید عناصرى از فرهنگ الحادى كه در فرهنگ غربى وجود دارد و آرام‌آرام به طور خزنده دارد در فرهنگ ما نفوذ مى‌‌كند را بشناسیم و با آن مبارزه کنیم.

بودجه‌های کلان و برنامه‌های پنهان؛ پشت پرده نفوذ فرهنگی در جوامع اسلامی

دوم روش مبارزه است. هر كسى مثل بنده فكر كند كه چنین حركتى با چه پشتوانه‌ای و با چه نقشه‌های سنجیده و نسنجیده‌ای از استکبار جهانی دارد در کشور ما تحمیل می‌شود؟ خب خودشان چند میلیون دلارش را صریحاً گفته‌اند که ما صرف می‌کنیم، در بودجه‌شان هم آورده‌اند، این‌ها صدها برابر آنچه گفته‌اند ناگفته دارند و عمل می‌کنند، نه‌تنها از آمریكا بلکه از سایر كشورهاى استکباری، حالا من اسم بعضی از كشورها را نبرم كه به‌اصطلاح روابط سیاسى ما بهتر مى‌‌شود، از ده‌ها سال پیش رایزن‌های فرهنگی‌شان با مطبوعات ما سروكار دارند، ماسک در اختیارشان می‌گذارند، آن‌ها را برای گردش و تفریح دعوت می‌کنند و آن‌ها را براى چنین روزى می‌سازند كه این حرکت فرهنگی را تشویق کنند.

شما راحت مى‌‌شنوید كه مثلاً فلان انجمن فرهنگى یا انجمن نویسندگان آمریكا از روزنامه‌‌ نویسان ایران دعوت كرده که آنجا بروند. آیا آن‌ها عاشق چشم و ابروى این‌ها بوده‌اند؟! چقدر خرج این دعوت مى‌‌شود كه مثلاً دویست نفر روزنامه‌‌نگار از ایران بلند بشوند بروند آمریکا و بیایند و آنجا چه وسایلى براى پذیرایی‌شان فراهم مى‌‌كنند؟! آیا آن‌ها عاشق چشم و ابروى این‌ها هستند؟! آن‌ها مى‌‌خواهند به این‌ها درس بدهند و راه را به این‌ها یاد بدهند که بروید چه كار كنید.

نظیرش در كشورهاى دیگر هم است كه حالا اسم نبرم. این‌ها صحبت یك روز و دو روز نیست، این کارها با بودجه‌های كلان پیش مى‌‌رود. ما كه از حساب‌هایی که اشخاص در بانک‌های سوئیس و لوکزامبورگ دارند که اطلاع نداریم. وقتى مارك و دلار و پوند به حساب این اشخاص مى‌‌ریزند كه به من و شما نمی‌آیند بگویند! ما فقط همین را می فهیم که چند تا روزنامه‌‌نگار رفتند آمریكا و برگشتند و یا مثلاً به بُن و برلین رفتند و برگشتند. بعد از چندى مى‌‌بینیم كه در روزنامه‌‌اى كه به مسؤولیت یک روحانى است و وزیر مملکت هم بوده تبلیغ زرتشتى گری مى‌‌شود؛ آخر چه مناسبتى دارد؟! یك وزیر روحانى كشور كه سال‌ها به عنوان یك فرد انقلابى شناخته شده است، در اولین شماره روزنامه، سرتاپا از فرهنگ زرتشتى ترویج کردن یعنى چه؟! و بعد هم همین‌طور ادامه دارد؛ ترویج از چهارشنبه‌‌سورى و تخت جمشید و امثال این‌ها.

نفوذ فرهنگ غربی و تغییر ارزش‌های اسلامی در جامعه

من معمولاً از یك تقویم كوچك دستى استفاده مى‌‌كنم. این تقویم‌ها همیشه عکس‌های امام و رهبر و چیزهای مذهبی داشته است. امسال یك دانه عکس دینی در آن نیست و برعکس، عكس تخت جمشید و گل و عكس طبیعى در آن هست. قبلاً در پایین صفحه‌هایش احادیث و کلمات بزرگان و اشعار شعرای ایرانى نوشته مى‌‌شد ولی در این شماره، تمام مطالبش از گویندگان خارجى است و حتی یك مطلب از امام صادق‌علیه‌‌السلام یا سعدى و حافظ نیست. این چطور مى‌‌شود؟! این یك نمونه كوچك است، یك تقویم است كه این تقویم را مى‌‌خریم؛ یک‌دفعه صد و هشتاد درجه گردش؟! تقویم پارسال و امسال فرق كرده است؛ پارسال عكس امام بود و عکس مقام معظم رهبری و كلماتی از ائمه اطهار، امسال به جای آن‌ها عکس تخت جمشید است و صحنه طبیعی و كلماتی از فرانكلین و روسو و غیره! و جالب این است كه ارشاد اسلامی این خط را می‌دهد! ای‌کاش مى‌‌گفتند ارشاد كفر و اقلاً این پسوند اسلامى را برمى‌‌داشتند! بودجه دولت اسلامى و بودجه این ایتام و پیرزن‌ها و جانبازان برداشته مى‌‌شود به این‌ها داده مى‌‌شود كه اسلام را محو كنند و به جاى ارزش‌های اسلامى، ارزش‌های ملى و كفرآمیز و به جای كلمات پیغمبر و اهل‌‌بیت كلمات بیگانگان و كفار جاى آن‌ها را بگیرد! این یک نمونه كوچك آن است که اصلاً کسی تصور نمی‌کند. من اتفاقاً ذهنم متوجه شد كه چطور شده امسال این‌گونه شده است؟! آقا! نفوذ خزنده فرهنگ غربى یعنى این!

به دنبال این، حالا باش تا صبح دولتش بدمد! این قدم اول است. در مقابل این هجمه فرهنگی آیا فقط نشستن و نصیحت کردن و امثال این‌ها فایده‌ای دارد؟!

اگر اين وقت درست نمى‏شد و من اينجا حضور پیدا نمی‌کردم چنين جلسه‏اى هم برقرار نمى‏شد. حالا من که چيزى نيستم، اگر برگزار هم نمى‏شد عيبى نداشت ولى اگر حرکتی بخواهد انجام بگیرد باید از همدیگر اطلاع داشته باشیم، باید ارتباط باشد، اشخاصی باید وظيفه خودشان بدانند كه در یک كار اجتماعى با هم كار كنند تا نتيجه گرفته شود وگرنه دشمنان روزبه‌روز به هم پيوند پيدا مى‏كنند و خطوط مختلفى كه 180 درجه با هم اختلاف دارند این‌ها می‌آیند به هم نزديك مى‏شوند و یک طيف واحدی را تشكيل مى‏دهند و نماينده واحدی معين مى‏كنند اما ما در یک اقليت پراكنده و هر كسى در یک گوشه‌ای براى خودش یک سازى مى‏زند!

امر به معروف ما اينجا است و بايد به اين شكل انجام بگيرد. نهى از منكر فقط اين نيست كه بگویید موهايت را بپوشان! اصل دين ما در خطر است و اساس باورها و ارزش‌های ما را دارند نفی می‌کنند، ما هم خيلى که هنر كنيم نهایتش این است که به يكى بگوييم آقا! قرائت نمازت را درست كن! یا مثلاً چيزهاي دیگری از این قبیل!

مى‏بخشيد كه وقت شما را گرفتم و احياناً حرف‌های تلخى زدم. قاعدتاً لحن من يك مقدار تلخ و گزنده است ولى معروف است كه پزشكان داروى تلخ مى‏دهند. حالا اين تا چه اندازه صحت دارد را نمى‏دانم ولى معروف است كه مى‏گويند ان‌شاء‌الله گرفتار داروى تلخ و شور نشوى! می‌گویند ان‌شاء‌الله پول تو بابت داروهاى تلخ و شور مصرف نشود! مثل اینکه بالاخره معالجه كردن بدون تلخى نمى‏شود و عمل جراحى هم بدون زخم و بريدگى به وجود نمى‏آيد. من هم به‌هرحال لحنم یک مقدارى گزنده است. يك مقدار هم كه آدم درد دارد و داد او درمی‌آید خيلى نمى‏شود كنترلش كرد.

اميدواريم که ان‌شاءالله‏ خداوند متعال بصيرت بيشترى به همه ما مرحمت بفرماید كه وظايفمان را بهتر بشناسيم و در مقام انجام آن، راه‌های مؤثرتر و خداپسندانه‏ترى را پیدا کنیم و به آن‌ها عمل كنيم.

وَصَلَّى اللَّهُ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ


[1]. حجرات، 10.

[2]. جاثیه، 23.

 

بعض الأسئلة

كیف یمكن الحصول على ملكة التقوى و ما هی السبل العملیة للحصول علیها؟
اقرأ أكثر...
لا زال بعض المؤمنین یرى فی الأخباریة منهجاً فكریاً أصیلاً ومغایراً عن المنهجیة الأُصولیة، ویقول: «إنه لا یمتلك القناعة والحجة التامة بینه وبین الله عزّوجلّ فی سلامة وحجیة الاستنباط الأُصولی». ویفند رأی أحد الفقهاء العظام: «الأُصولیة المعاصرة أُصولیة نظریة فقط، ولكنها عملیاً...
اقرأ أكثر...
بعد سیاحة ممتعة فی رحاب رسائل بعض علمائنا الأعلام المتعلقة بتاثیر الزمان والمكان على الأحكام الشرعیة... اتسائل هل یسمى هذا التاثیر المطروح تاثیرا حقیقیا على الاحكام ام انه كنائی؟ واذا كان كنائیانخلص بذلك الى نتیجة واضحة هی أن ما كان كنائیا وعلى سبیل المجاز فهو لیس بحقیقی.. فما أطلق علیه تأثیر هو فی...
اقرأ أكثر...
السلام علیكم ورحمة الله وبركاته ما رأی سماحتكم بوجوب تقلید الأعلم ؟ وماالدلیل ؟ الرجاء التوضیح بشیء من التفصیل ﻋلاء حسن الجامعة العالمیة للعلوم الإسلامیة
اقرأ أكثر...
سماحة آیة الله مصباح الیزدی دام ظله الوارف السلام علیكم ورحمة الله وبركاته . السؤال: البعض یدعو إلی ترك ممارسة التطبیر بصورة علنیة أمام مرأی العالم لا لأنهم یعارضون حكم الفقیه ولكن من باب أن التطبیر لا یصلح أن یكون وسیلة دعویة إلی الإمام الحسین وإلی مذهب الحق . لذلك ینبغی علی من یمارس التطبیر...
اقرأ أكثر...
هل یقول سماحتكم دام ظلكم بإجتهاد السید علی الخامنئی دام ظله ؟
اقرأ أكثر...