بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیِبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا میکنیم.
فرارسیدن دهه مبارک کرامت که با میلاد مسعود کریمه اهلبیت، ولینعمت همه شیعیان مخصوصاً اهل قم آغاز میشود و با ولادت برادر بزرگوارشان امام رضاصلواتاللهعلیهوعلیآبائهوابنائهالمعصومین پایان مییابد را به پیشگاه مقدس ولی عصرارواحنافداه و جانشین شایستهشان، مقام معظم رهبری، تبریک و تهنیت عرض میکنیم. از خداوند متعال درخواست میکنیم که بر معرفت، محبت و ولایت ما نسبت به این خانواده بیفزاید و همه ما را قدردان نعمت اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین و بهخصوص حضرت معصومهسلاماللهعلیها قرار دهد.
یک جمله کوتاهی عرض کنم که توجه عزیزان را به عظمت نعمت این خانم توجه بدهم؛ ما معمولاً نعمتها را اینگونه میشناسیم که وقتی که آن نعمت ضعیف میشود یا فرض کنیم نباشد چه میشود؛ مثلاً وقتی میخواهیم ببینیم چشم ما چقدر ارزش دارد فرض میکنیم که اگر یک وقت نابینا بودیم آن وقت چه میشد؟! یا سایر نعمتهایی که خدا به ما عنایت فرموده است.
برای اینکه بدانیم مرقد حضرت معصومهسلاماللهعلیها در این شهر و در این کشور چه نعمت بزرگی است باید فرض کنیم که اگر حضرت معصومهسلاماللهعلیها به ایران تشریف نیاورده بودند و مرقد حضرت معصومهسلاماللهعلیها در این شهر نبود و همانجا در مدینه دفن شده بودند آیا حوزه علمیه قم در اینجا تأسیس میشد؟! بسیار بعید است. اگر حوزه علمیه نبود آیا حضرت امامرضواناللهعلیه به قم تشریف میآوردند؟! آیا ایشان در اینجا به عنوان یک استاد حوزه و مرجع تقلید شناخته میشدند؟! ظاهراً نمیشدند. اگر حوزه علمیه اینجا نبود امامرضواناللهعلیه هم به قم نمیآمدند یا اصلاً شاید امامی به وجود نمیآمد یعنی تربیت نمیشد. اگر امامی نبود آیا این انقلاب انجام میگرفت؟! اگر این انقلاب انجام نمیگرفت سرنوشت اسلام در این مملکت و در عالم چه میشد؟! آن وقت میفهمیم که این همه برکاتی که این انقلاب داشته است که حالا تازه بعد از سه دهه، آثارش دارد در دنیا و در کشورهای اسلامی دیگر ظاهر میشود، همه اینها به برکت وجود امامرضواناللهعلیه است که امام در حوزه قم تربیت شد و حوزه قم به برکت مرقد حضرت معصومهسلاماللهعلیها تأسیس شده است. این محاسبهای است که ما میتوانیم بکنیم اما حساب واقعیاش از این هم فراتر است.
حضرت معصومهسلاماللهعلیها با یک عنایت و گوشه چشمی که به دوستانشان، به شیعیانشان و به علاقهمندانشان بکنند مشکلات دنیا و آخرتشان را حل میکنند کما اینکه این کار را انجام دادهاند و هزاران نمونه کرامت از این بزرگوار دیده شده است، چیزهایی که متأسفانه ما آنقدر همت نداریم که آنها را جمعآوری و ذکر کنیم! همین اندازه که گاهی در گوشه و کنار اذهانمان مانده، میبینیم که دنیا پر از کرامات این خانم بزرگوار است که ایشان یادگار حضرت زهراسلاماللهعلیها هستند. این است که از خداوند متعال درخواست میکنیم که بر معرفت ما نسبت به این بزرگوار بیفزاید تا بیشتر قدردان این نعمت عظیم باشیم.
چون موضوع بحث را قبلاً پیشنهاد کرده بودند من در این باره دیگر بیشتر صحبت نمیکنم و به همین اندازه اکتفا میکنم و امیدوارم این یادآوری، باعث این بشود که توسلات ما به حضرت معصومهسلاماللهعلیها بیشتر شود و گاهی اگر نمیرسیم که خاک آستانه آن حضرت را زیارت کنیم و دستی بمالیم و به سر و رویمان بکشیم، برآورده شدن حاجات دنیوی و اخرویمان و حل مشکلات مادی و اجتماعیمان را به برکت این بانوی بزرگوار از خداوند متعال درخواست کنیم.
موضوعی که پیشنهاد شده بود که دربارهاش صحبت شود موضوع مهدویت و گرایشهای انحرافی در این زمینه بود. برای این موضوع، من ابتدا یکی از معارف قرآنی که یک قاعده کلی است که شامل امثال این مسائل هم میشود را به عرضتان میرسانم و توضیح کوتاهی میدهم؛ أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ * أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِیةٌ بِقَدَرِهَافَاحْتَمَلَ السَّیلُ زَبَدًا رَّابِیا وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاء حِلْیةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِكَ یَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْكُثُ فِی الأَرْضِ.[1]
شاید در این باره کمتر مطلب شنیده باشید با اینکه این یک حقیقت قرآنی است که با یک بیان بسیار زیبا، ادیبانه و حکیمانه و درعینحال روشن و دلنشین، بیان شده است و ما بر این اساس میتوانیم بسیاری از حقایق عالم و حوادث زندگی اجتماعی انسانها را تفسیر کنیم. اول ترجمه این آیهای که خواندم را خدمتتان عرض میکنم با اینکه قاعدتاً بسیاری یا همه شما اهل فضل هستید و احتیاج به ترجمه بنده ندارید.
ترجمه آیه این است که خداوند متعال از آسمان، آبی فرو فرستاد. این آب در زمینهایی جریان پیدا کرد تا به صورت سِیلی ظاهر شد. سیل که راه افتاد، روی سیل یک کفی ظاهر شد و سیل در جریان خودش، کفی را بر روی خودش حمل میکرد. این یک مَثل را داشته باشید که آبی که مایه حیات انسان است و خدا از آسمان نازل میکند و در کوهها جریان پیدا میکند و به صورت سیلی ظاهر میشود، این همان آبی است که مایه حیات است اما روی آن یک کف آلودهای هم هست.
همینجا خداوند متعال اشاره میفرماید که یک مَثل دیگری هم برای شما بزنیم که چنین کفی را برای شما نمایش میدهد. جواهرسازها و طلاسازها وقتی میخواهند طلا را ذوب کنند تا با آن زیورآلات بسازند این ماده طلایی را در بتهای میگذارند، بته را روی آتش میگذارند و حرارت میدهند تا آب شود تا عیار خالص طلا روشن شود و چیزهایی که قاطی دارد از آن جدا شود و طلای ناب به دست بیاید. این طلا را که در این بته میگذارند و آب میکنند روی آن هم یک کفی ظاهر میشود؛ وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاء حِلْیةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ.
آن یک مَثل بود که آبی از آسمان نازل شده که مایه حیات است اما روی آن هم یک کفی هست. این هم یک مَثل است؛ طلای نابی که قیمت زیادی دارد و با آن زیورآلات میسازند، یک انگشتری میسازند که چقدر قیمت دارد یا سایر ابزارها را با آن میسازند اما آن طلا را که در بته میگذارند تا آب کنند روی آن هم یک کفی ظاهر میشود.
این دو مثل، دو مثل است برای اینکه حوادث این جهان هر چند دارای منافع بسیار زیادی باشد گاهی یک کفی هم همراهش هست، یک آلودگیها و ناخالصیهایی هم دارد. امور این عالم اینگونه نیست که خالص محض باشد. هر جا یک حقی جریان دارد یک آمیزهای از باطل هم قاطیاش میشود. هر جا چیز نافعی هست یک آمیزهای از ضرر هم همراهش است. بهترین غذاهایی که ما میخوریم بالاخره یک موادی دارد که اگر از آن زیاد استفاده کنیم ضرر میزند. داروهایی که مصرف میکنیم برای بسیاری از بیماریها منفعت دارد اما گاهی برای یک چیز دیگر هم ضرر میزند. مطالبی که در دسترس انسانها قرار میگیرد بسیار مطالب حق مفیدی است اما گاهی یک چیزهای غلط و باطلی قاطیاش میشود، حواستان جمع باشد؛ كَذَلِكَ یَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ.
همانگونه که آب سیل با کف، آلوده میشود، همانگونه که طلای ناب با یک عناصر بیگانهای قاطی میشود که در بته که میگذارند به صورت یک کفی روی آن بته ظاهر میشود، حوادث این عالم هم حقایقی است که با یک کفهای باطلی آمیخته است و آمیزههایی دارد ولی بدانید که این کفها از بین خواهد رفت؛ أَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاء؛ سیل هم که میآید آبهای سیل کمکم فروکش میکند و در درون زمین میماند و بعد به وسیله چشمهها ظاهر میشود یا از چاهها استخراج میشود و مایه حیات انسانها خواهد بود. آن کفهایش هم میخشکد، روی زمین میماند و بعد جزو کود زمین میشود. آن طلایی هم که زرگر در بته، آب میکند آن هم طلای نابش را میگیرد و از آن زیورآلات میسازد اما عناصر دیگرش را، چیزهای دیگری که قاطیاش است، چیزهای فاسد آن را بیرون میریزد و آنها از بین میرود.
در این عالم هم حق و باطل آمیخته است اما سرانجام، آن باطلها مثل آن کفهایی که میخشکد و دور ریخته میشود آنها هم از بین خواهد رفت و آنچه باقی و پایدار میماند حق است؛ أَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاء؛ یعنی کفها خشک میشود و از بین میرود؛ أَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْكُثُ فِی الأَرْضِ؛ آن آب سیلی که برای مردم نافع است در زمین میماند، تصفیه هم میشود، بعد آن را به صورت آب زلال مفید استخراج کرده و از آن استفاده خواهند کرد. آن آب در ابتدا آلوده است و قابل استفاده نیست و اگر آدم آن را بخورد چهبسا مریض میشود اما همان آب در زمین میماند، تصفیه میشود، آب خالصش میماند و مردم زندگیشان را با آن آب ادامه میدهند. کفهایش هم از بین میرود و کود زمین میشود.
حوادثی هم که در عالم اتفاق میافتد همینگونه است یعنی حق و باطلها با هم قاطی است. خدا هم اجازه میدهد که این کارها بشود چون مصالحی دارد و باید انسانها امتحان بشوند؛ حق و باطلها را با هم آمیخته کنند تا کسانی را به خیال خودشان فریب بدهند و گول بزنند. اصل کار هم برای شیطان است. شیطان قسم خورد که همه بنیآدم را گمراه خواهد کرد. او با همین چیزها گمراه میکند یعنی میآید روی یک باطل یک لعاب حق میزند، روی یک داروی تلخ یک لعاب شیرین میزند که آدم وقتی در دهانش میگذارد ابتدا خیال میکند چیز شیرین و خوشمزهای است، غافل از اینکه در درونش زهر کشندهای هست!
این اختلاط حق و باطل کار شیطان و تربیتشدگان دست شیطان است. شیاطین کارشان همین است که حق و باطل را با هم قاطی میکنند تا مردم را بفریبند. یک ظاهر و یک پوشش حقی روی حوادث و جریانات میدهند، یک شعارهای حقی مطرح میکنند تا مردم را فریب بدهند. باطنش چیز دیگری است. آنها درصدد منافع خودشان هستند اما میخواهند مردم را به یک شعارهای حقی گول بزنند.
این تفسیری برای حوادث این عالم است که خداوند متعال در این آیه با این بیان زیبا و با این تشبیهی که همه بفهمند بیان فرموده است. ظاهراً آیه در سوره رعد است. اگر فرصتی پیدا کردید آیه را ملاحظه کنید. آیه بسیار زیبا و آموزندهای است.
این قاعده کلی را داشته باشید که ما در این عالم، حق صِرف که هیچ باطلی قاطیاش نباشد نداریم. نمیگذارند که حقِ صِرف بماند. شیاطین میآیند قاطیاش میکنند. آنهایی هم که دنبال باطل هستند برای اینکه باطلشان پیش برود یک آمیزهای از حق قاطیاش میکنند، یک پوششی از حق، یک شعاری از حق، یک لعابی از حق روی باطل خودشان میزنند تا جاذبه داشته باشد. بدانید که بساط این عالم اینگونه است و حواستان جمع باشد که فریبش را نخورید. این یک مقدمه را بهطورکلی داشته باشید، خیلی جاها به دردتان میخورد.
نکته دوم اینکه در این عالم هر چه مفیدتر، نفیستر و ارزشمندتر باشد انگیزه برای اینکه بدلی آن را ایجاد کنند بیشتر است. یک چیزهایی که خیلی ساده و ارزان همه جا فراهم میشود کسی درصدد برنمیآید بیاید جنس قلابیاش را ایجاد کند. من تا حالا نشنیدهام که مثلاً یک جایی مس قلابی بسازند. جنس مسی زیاد است اما دیگر مس قلابی ندارد. مس را از معدن استخراج میکنند، به دکان مسگری میآورند و با آن دیگ یا چیز دیگری میسازند و از آن استفاده میکنند اما من نشنیدهام که در بازار یک جایی باشد که کسانی جنس مس قلابی بفروشند. من نشنیدهام، اگر شما شنیدهاید بفرمایید؛ اما طلای قلابی را چه طور؟! چرا؟! برای اینکه هر گرم یا هر مثقال طلا چند اندازه قیمت دارد اما مس را روی یک کیلویش قیمتگذاری میکنند؛ مثلاً این دیگ مسی چند کیلو است؟ هر کیلویی چند است؟ این دیگر صرف نمیکند که بروند جنس قلابی بسازند. حالا با چه قلابی بسازند که ارزانتر از این باشد؟! اما طلا چون قیمتی است میروند یک جنس بدلی میسازند و روی آن آب طلا میدهند تا کسانی خیال کنند طلاست ولی طلا نیست، داخل و زیرش مس یا فلز دیگری است که روی آن آب طلا دادهاند و میشود جنس بدلی. برای چه چیزهایی بدلی میسازند؟ آن چیزهایی که خیلی مرغوب است و جنسش قیمتی است و اگر بخواهند خالص بسازند مؤونه دارد. برای اینکه ارزانتر تمام شود، برای اینکه مردم را فریب بدهند میآیند بدلی جنسهای قیمتی را میسازند. پس هر چه قیمتیتر باشد انگیزه برای بدلیاش بیشتر است. چیزهایی که قیمتی ندارد کسی هم انگیزه ندارد که بدلیاش را بسازد.
ما در میان معارفمان و در میان اعتقاداتی که داریم و ادیان الهی آوردهاند یک اعتقادات اصیل بسیار ارزشمندی هست که با هیچ چیزی در عالم قابل مقایسه نیست یعنی یک گرم یا یک قیراطش را با کوههایی از طلا هم نمیشود مقایسه کرد. شاید ابتدا باور کردنش مشکل باشد که اصلاً یک چنین چیزی هم میشود؟! حالا ما قیمتیترین جنسهایی که میشناسیم که در بازار هست مثلاً الماس است. الماس با قیراط به فروش میرود. از طلا هم بسیار گرانتر است اما حالا میشود یک چیزی داشته باشیم که یک مشت کم آن یا یک چیز کوچک آن از یک کوه الماس بیشتر بیارزد؟! آیا چنین چیزی میشود؟! بله، میشود. حالا اینکه ما قدرش را نمیدانیم آن مشکل ماست وگرنه فی حد نفسه چنین ارزشی دارد. یک مثل کوچک برای شما بزنم که بهسادگی قابل پذیرفتن باشد، آن وقت این حقیقت را زودتر میتوانید باور کنید.
در یک سفری که پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه را به نمایندگی از طرف خودشان به یمن میفرستادند سفارشاتی به ایشان کردند. یکی از سفارشاتشان این بود که یا علی ... لَأَنْ یَهْدِی اللَّهُ عَلَى یَدَیكَ رَجُلًا خَیرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیهِ الشَّمْس...؛[2] علی جان! سعی کن آنجا که میروی حتی اگر شده یک نفر را هدایت کنی؛ اگر تو یک نفر را هدایت کنی برای تو از آنچه آفتاب بر آن میتابد بهتر است!
آفتاب بر چه چیزهایی میتابد؟ بر همه کوهها، دریاها، جنگلها، معادن. اگر کوههای الماس هم داشته باشیم بر آنها هم میتابد. همه اینها را در یک کفه بگذار، همه این عالم را، آنچه آفتاب به آن میتابد با این معادنش، اورانیومها، طلاها، الماسها، همه اینها را در یک کفه بگذار، هدایت یک انسان را در یک کفه بگذار؛ پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله به علیعلیهالسلام فرمودند اگر یک نفر را با خدا آشنا کنی، این کفه سنگینتر از آن است؛ یعنی اگر یک نفر انسان با خدا آشنا شود ارزشش از همه عالم، عالمی که آفتاب بر آن میتابد، از معادن زیرزمینی و روزمینی، جنگلها و معادن و ساختمانها، ارزشش از همه اینها بیشتر است!
مگر هدایت کردن یک انسان چقدر حجم دارد؟ چقدر وزن دارد؟ چقدر مؤونه دارد؟ گاهی ممکن است با یک جلسه باشد. اینکه یک جلسه با یک کسی صحبت کنی و او را هدایتش کنی، آن هم علیصلواتاللهعلیه بخواهد صحبت کند، این ارزشش از آنچه آفتاب بر آن میتابد بیشتر است! چرا؟! برای اینکه هر چه آفتاب بر آن میتابد بالاخره در این دنیا از بین خواهد رفت و ما هم تا زنده هستیم میتوانیم از آن استفاده کنیم. وقتی مردیم دیگر استفادهای نمیتوانیم بکنیم؛ اما آن ایمان و معرفتی که به خدا پیدا میکنیم الیالابد باقی است و هر روز میوههای بهشتی را به بار میآورد؛ یک سعادت ابدی بینهایت؛ اما اینها، هم متناهی است و هم زود از بین میرود. کدام ارزشش بیشتر است؟! پس قیمتیترین چیزی که ما در عالم داریم هدایت انسان به خداست. اینکه کسی خدا را بشناسد و بندگی خدا بکند قیمتیترین چیزی است که خدا آفریده است. چیزی از این قیمتیتر در عالم یافت نمیشود.
گفتیم که هر چه قیمتیتر است بدلیاش را بیشتر میسازند. در خصوص چنین چیز نفیسی شیطان سعی میکند برای فریب دادن انسانها خداشناسی بدلی درست کند، پرستش بدلی درست کند تا برسد به امام زمان بدلی! کاری کند که مردم از این ارتباط صحیح با خدا باز بمانند. این همان قسمی است که شیطان خورده است؛ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ.[3]
شیطان به خدا عرض کرد به عزت تو قسم که همه این انسانها را گمراه خواهم کرد؛ به چه وسیلهای؟! به همین وسیله که به آنها جنسهای بدلی نشان بدهم. شیطان اگر از اول بتواند به مردم بگوید و چنین وانمود کند که خدایی نیست دیگر اصلاً زمینهای برای این ارزش پیدا نمیشود اما شیطان تا کنون نتوانسته این کار را انجام بدهد و این کار در طول تاریخ عملی نشده است. همه جای عالم نشانههایی از پرستش خدا وجود دارد. از آثار باستانی و امثال اینها گرفته تا حتی فسیلها، در هرچه یافت میشود نشانهای از خداپرستی حس میشود. شیطان وقتی نتوانست اصل جدایی انسان از خدا را به کرسی بنشاند سعی کرده که خدای بدلی درست کند؛ بتها را به جای خدا و بعضی از پیغمبران را به عنوان پسر خدا به مردم معرفی کند!
حضرت عیسی از بندگان بزرگ خدا بود و مقام بسیار شایستهای داشت. ما هم اگر خاک پای ایشان گیرمان بیاید به چشم میکشیم؛ اما شیطان آمد و گفت این خودش خداست، این پسر خداست و یکی از خداهای سهگانه است؛ و به این وسیله مردم را گمراه کرد.
این انحرافات ادامه یافت تا اینکه به اسلام رسید. از همان اوایل صدر اسلام که معارف اسلامی داشت گسترش پیدا میکرد شیطان عقاید انحرافی را در بین مردم ترویج کرد. در همان اوایل صدر اسلام به کسانی القا کرد که علی خداست! خود این بزرگواران آتش روشن کردند و کسانی که قائل به الوهیت علی بودند را سوزاندند.
این جریان تا زمان امام زمانعجلاللهفرجهالشریف ادامه پیدا کرد. در زمان غیبت، کسانی مدعی شدند که ما خودمان امام زمان یا نائب امام زمان هستیم! اسمها و داستانهایشان در تاریخ آمده است. داستان شَلمَغانی معروف است. شاید اسمش را شنیده باشید. اینها تازه از زمان غیبت صغری بود. چرا اینها مطرح شد؟ چون اعتقاد به مهدویت در میان همه عقاید، آنقدر ارزشمند است و آنقدر در سعادت انسان مؤثر است که شیاطین فکر میکنند بدلی آن را باید درست کنند.
این قاعده کلی را گفتیم که هر چه نفیستر بود بدلیاش درست میشود. در توحید، در نبوت و در امامت که اینها اصیلترین و باارزشترین اعتقادات بشری هستند که رابطه انسان را با خدا تنظیم میکنند و باعث این میشوند که انسان با خدا آشنا شود و راه خدا را پیدا کند اینها را شیطان سعی میکند که یا راهش را سد کند و یا اینکه مصادیق بدلی برای مردم درست کند.
در عصر ما بازار اینگونه فعالیتهای شیطانی بسیار رواج پیدا کرده است. در طول تاریخ ما کسانی که ادعای مهدویت کردهاند زیاد هستند. حتی در بعضی از کشورهایی که ما آنها را به عنوان کشورهای شیعه نمیشناسیم و البته جزو کشورهای شیعه هم نیستند اما از زمانهای سابق در آن کشورها مدعی مهدویت وجود داشته است! یکی از کشورهایی که مدعی مهدویت زیاد داشته سودان است. عنوان المهدی اصلاً یکی از اصطلاحاتی است که امروز هم خیلی معروف است. یکی از شخصیتهای سیاسی معروف سودان، صادقالمهدی است. اصلاً المهدی یک عنوان پرارزشی است که خیلیها برای تبرک و تیمن از آن استفاده میکنند. این تفکر وجود مهدی در آنجا بسیار رایج است و کسانی زیاد مدعی مهدویت شدهاند با اینکه آنجا کشور شیعه نیست.
در کشور ما بهخصوص بیش از صد سال است که دستهای زیادی در کار بوده که از این جنسهای بدلی به مردم تحویل بدهند. بررسی تاریخچه این فعالیتها، کیفیت اینکه اینگونه افراد چگونه پیدا شدند، چگونه در میان مردم شناخته شدند و طرفدارانی پیدا کردند و کارشان به کجا رسید برای ما میتواند بسیار مفید باشد چون بهترین نتیجهای که ما از تاریخ و زندگی دیگران میتوانیم بگیریم این است که آسیبهایش را بشناسیم تا خودمان به آن مبتلا نشویم.
اینکه قرآن مدام میفرماید قُلْ سِیرُواْ فِی الأَرْضِ،[4] أَوَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ،[5] چرا نمیروید در زمین سیر کنید؟! چرا تاریخ را مطالعه نمیکنید؟! چرا بررسی نمیکنید؟! برای این است که از آنها باید عبرت گرفت تا خود ما دوباره به آن چالهها نیفتیم.
در کشور ما در این قرن اخیر، مذهبی به نام مذهب بابیت و بعد به دنبال آن مذهب بهاییت پیدا شده است. حالا شاید بسیار از جوانهای ما اطلاع نداشته باشند که این مذهب چه بود و اصلاً چگونه پیدا شد؟ متأسفانه این مذهب تا اوایل انقلاب در همین روستاهای اطراف قم هم طرفدارانی داشت! این مذهب چگونه پیدا شد؟ من یک اشارهای به تاریخچه پیدایش این مذهب میکنم برای اینکه همانگونه که عرض کردم بتوانیم خودمان را از حوادث مشابه آن حفظ کنیم.
یک طلبه سید جوانی از شیراز برای تحصیل علوم دینی به کربلا میرود. اسمش هم سید علیمحمد بود. این ازیکطرف از اینجا قربةالیالله بلند میشود میرود درس دینی بخواند. از آن طرف هم یک شخصی از شاهزادههای روسیه سابق، قبل از نهضت بلشویکی و کمونیستی، شاهزادهای به نام کینیاز دالگورکی بوده که برای جاسوسی به نفع دستگاه روسیه آن روز که روسیه تزاری بوده و یک امپراتوری عظیمی بوده به ایران آمده بود. در آن زمان دو تا امپراتوری مهم بود، یکی امپراتور روسیه و یکی هم امپراتوری انگلیس. اینها برای اینکه با هم رقابت داشته باشند در فکر این بودند که کارهایی انجام بدهند. یکی از کارهایشان هم نفوذ در عقاید و مسائل دینی و مذهبی مردم بود.
این آقای کینیاز دالگورکی که اسم او یک اسم روسی است به تهران میآید و پیش علمای آنجا میرود که من حقانیت اسلام را فهمیدهام و میخواهم مسلمان بشوم! آنها هم خوشحال شدند و گفتند اهلاً و سهلاً! یک نفر روسی میخواهد مسلمان بشود؛ بیا مسلمان شو! طبعاً چون در کشور اسلامی شیعه مسلمان شده است، مسلمان شیعه هم است.
این آقا بعد از چندی میگوید من آن قدر به اسلام و اینها علاقه دارم که میخواهم علوم دینی بخوانم. پیشنهاد میکند که یک مدرسه یا یک حجرهای به من بدهید که میخواهم طلبه بشوم! تصور بفرمایید که یک شاهزاده روسی آمده مسلمان و شیعه شده و حالا میگوید میخواهم طلبه و عالم دینی بشوم؛ این است که در یکی از مدارس دینی تهران مشغول درس طلبگی میشود و بعد از چندی برای ادامه تحصیلاتش به عراق و کربلا میرود. اتفاقاً در آنجا با این طلبه سید شیرازی آشنا میشود. وقتی با این طلبه آشنا میشود میبیند این یک رگ سادگیهایی دارد و این طعمه خوبی است، اگر روی آن کار کنم به دردمان میخورد. این است که میآید با این آشنا میشود و دو کار انجام میدهد؛ اولاً این را یواشیواش به بعضی از مواد مخدر معتاد میکند چون آنوقتها قلیان کشیدن خیلی مرسوم بوده و مواد چَرس و بنگ و امثال اینها را سر قلیان با تنباکو قاطی میکردهاند و یک حالت مخدریت داشته است. این سید قلیان میکشیده، این هم میگفته من برای شما قلیان چاق میکنم و بهاینترتیب آرامآرام این را به این چَرس معتاد میکند. وقتی یککمی سرحال میآمده و شنگول میشده این شروع میکرده به تعریف کردن که آقا! شما خیلی شخص بزرگواری هستید و من خیلی به شما ارادت دارم و به نظرم شما با امام زمان یک ارتباطی دارید! طلبه میگوید نه بابا! من یک طلبه هستم، چه لایقی؟! من کجا و امام زمان کجا؟! او هم میگوید نه، من از حالات شما فهمیدم، نمیخواهید به من بگویید ولی من فهمیدم که شما ارتباط دارید.
بالاخره شروع میکند به دستبوسی و احترام و کمک مالی و.... این هم وقتی میبیند او را احترام میکنند و به او پول هم میدهند این هم هیچ چیز نمیگوید و نفی هم نمیکند. خلاصه کمکم با آن چرس کشیدن و با این احترامات و کمکهایی که به این میکرده، این هم جدی میگیرد که نه آقا! شما حتماً با امام زمان ارتباط دارید، خواهش میکنم این پیغام من را به ایشان برسانید و از ایشان دعایی بگیرید و از این کلکها، چندی که میگذرد میگوید در اینجا قدر شما را درست نمیدانند، بیایید در ایران، در مسقط الرأس خودتان و این برکاتی که از ناحیه امام زمان دارید را برای مردم بگویید تا مردم هم استفاده کنند. او را تشویق میکند که به شیراز برگردد و در آنجا ارتباط خودش را با امام زمان ظاهر کند و به این وسیله به آنجا برمیگردد و ادعا میکند که من باب امام زمان هستم - باب یعنی در- و با ایشان ارتباط دارم.
با آن کمکهایی که این میکرده و نقشههایی که کشیده بود، بهتدریج زمینه فراهم شد که یک عده سادهلوح هم گیرش میآورند و التماس دعا میگویند و اینکه پیغام ما را به آقا امام زمان برسانید، برای ما دعا کنید و فلان حاجتی داریم و یا این هدیه را به آقا امام زمان برسانید. کار از اینجا شروع میشود. وقتی یک چیز تازهای پیدا میشود، مثلاً همه بگویند فلان خانمی یا فلان آقایی آقا امام زمان را خواب میبیند و در خواب یک چیزهایی به او میگوید، یکمشت افراد ساده دور او جمع میشوند. نمونههایش زیاد است. یک چیز تازهای که پیدا میشود حس کنجکاوی افراد را تحریک میکند. کسانی هم هستند که نیازها و مشکلاتی دارند، میگویند بلکه از این راه حل شود. خلاصه طولی نکشید که این یک مذهب شد و طرفدارانی پیدا کرد و ایشان هم ادعای خودش را علنی کرد و کمکم از عنوان باب امام زمان، به اینجا رسید که گفت من خود امام زمان هستم!
یککمی که کارش بیشتر گرفت، گفت من بالاتر هستم؛ من اصلاً پیغمبر هستم؛ به من وحی میشود و کتاب آسمانی بر من نازل شده است! یک چیزهایی را به نام کتاب بیان جمع کرد و گفت این کتابی است که بعد از قرآن نازل شده است، من هم پیغمبر هستم و این کتاب بر من نازل شده است. روسها هم به این کمک کردند و بالاخره بعد در رقابت بین روس و انگلیس افتاد و انگلیسها آمدند این را از چنگ روسها قاپیدند. بعد هم نوبت به جانشینش یعنی میرزا حسینعلی بها رسید و داستان مفصلی دارد. انگلیسها آمدند یک جایگاهی را در فلسطین اشغالی به نام عکّا که امروز هم در آنجا هست آنجا را پایگاهی برای اینها کردند و میرزا حسین علی بها هم که از دنیا رفت آن را آنجا دفن کردند و یک زیارتگاهی شد و الان هم مهمترین مرکز بهاییت در اسرائیل است. این تاریخچهای از پیدایش این فرقه بود. خیلی از جوانها شاید ندانند که اصلاً بهاییت و بابیت چگونه پیدا شده است.
این اولاً عبرتی است برای بسیاری از افرادی که از اولی که زاویه باز میشود حواسشان جمع باشد. این از اول نیامد بگوید من پیغمبر هستم یا امام زمان هستم. نه اصلاً خودش فکرش را میکرد که چنین کاری را بکند و نه کسی از او میپذیرفت. اولش از اینجا شروع شد که من گاهی خدمت آقا میرسم. آن هم خودش نگفت بلکه به او القا کردند. بعد دید بد نیست، از اینجا یک منافعی عایدش میشود. این بود که سکوت کرد و قبول کرد که بله، ما ارتباط داریم.
ما حواسمان جمع باشد به این چیزها فریب نخوریم. کار در ابتدا از این چیزها شروع میشود؛ از یک خواب، از اینکه من در عالم مکاشفه حضرت را دیدم، یا پیغامی به من داده شده است. کار از این حرفها شروع میشود و به آنجا منتهی میشود که پیغمبر میشود! به آنجا منتهی میشود که یک دینی ایجاد میکند و این جریان بابیت و بهاییت را ایجاد میکند که در خود کشور ما میبینید که چه فسادهایی به بار آورد و چه کشتههایی و چه جنگهایی اتفاق افتاد. به دنبالش بابیکشی و حملاتی که طرفین نسبت به هم دیگر میکردند که داستانهایی دارد. در چند تا شهر ایران در طول این تاریخ، بارها به واسطه اختلافات بین همین مذهبی که اینها درست کردند صدها نفر کشته شدند؛ و سایر مفاسد اخلاقی به وجود آمده که امروز عمدتاً از همین راهها جذب طرفدار میکنند. ابتدای آن از همین سید سادهای شروع شد که اصلاً چهبسا هیچ قصد سوئی هم نداشت و رفته بود کربلا درس بخواند ولی چنین جریانی منشأ چنین فساد عظیم اجتماعی شد که حالا یک حزب سیاسی و یک ابزاری در دست استعمارگران شده و اخیراً دیگر در روزنامهها و تلویزیون و امثال اینها هم گفتند که کسانی به عنوان ارتباط با بیبیسی دارند فعالیت میکنند و یک باند جاسوسی را تشکیل دادهاند. آنها همین بهاییها هستند که در قالب ارتباط با یک خبرگزاری انگلیسی برای براندازی نظام فعالیت میکنند.
آیا فکر میکنید دیگر این داستان تمام شده است؟! یعنی پیدایش بابیت و بهاییت یک بار در تاریخ بود و تمام شد؟! خب اگر یک بار بود، چه طور در طول 1400سال اتفاقاً در زمان ما اتفاق افتاد؟! آیا آن کسی که باعث این کار شد که گفتیم اصلش از جناب ابلیس است، او دیگر دست از اغوایش کشیده و از اغواگری بندگان خدا استعفا داده، یا نه آن قسم تا روز قیامت باقی است و هر روز برای اغوا کردن مردم استادتر میشود و تجربههای بیشتری میاندوزد که از چه راهی میشود دیگران را فریب داد؟!
از این مسئله تاریخی و از این عبرت کلیاش بگذرم و به بعضی از شگردهایی که این دسته از شیاطین در زمان ما هم برای فریب دادن به کار میگیرند به آنها توجه بدهم که عزیزان توجه داشته باشند و دیگران را هم متوجه کنند تا در دام این شگردها نیفتند.
یکی از چیزهایی که ما را از امام زمان حقیقی بازمیدارد، ما را که انشاءالله بازنخواهد داشت ولی ممکن است کسانی را فریب بدهد، یک فکری است که یک عده از صوفیان مطرح کردهاند. حالا من اسم آن گروه را نمیبرم ولی این فکر کمیابیش در بعضی از متصوفه وجود دارد و آن این است که امام زمان یک شخص خاص نیست بلکه امام زمان یک مقام است. بهاصطلاح، امام زمانِ شخصی نیست و امام زمانِ نوعی است؛ یعنی مقام امام زمان یک مقامی است که کسانی ممکن است با سیر و سلوک به آن مقام برسند و وقتی به آن مقام رسیدند مقام امامت را دارند! اینها معتقدند که یک امام زمانی بود که پسر امام حسن عسگری بود. او در زمان خودش یعنی هزار و دویست سال پیشتر زندگی کرد و از دنیا رفت ولی در طول زمان، کسانی ممکن است با سیر در مقامات معنوی به یک مقامی برسند که آن هم مقام امام زمان است یا بفرمایید با روح امام زمان اتحاد پیدا میکنند. اینها معتقدند که قطبهایشان، چون هر گروه متصوفه یک قطبی دارد، اینها معتقدند که قطبهایشان مقام امامت دارد یعنی روحش با امام زمان ارتباط و اتصال دارد و خودش یک امام زمان است. آنها معتقدند که اصلاً امام زمان یک مقام است بلاتشبیه مثل ولایتفقیه. ما در خصوص ولایتفقیه چه میگوییم؟! میگوییم حضرت امامرضواناللهعلیهکه تشریف داشتند ایشان دارای مقام ولی امر مسلمین بودند و بعد این مقام ولایت امر مسلمین به جانشین ایشان رسید. درهرصورت این یک مقام است. بعدها هم انشاءالله که دیگر نیاز نباشد و خود آقا امام زمانعجلاللهفرجهالشریف تشریف خواهند آورد ولی فرضاً اگر بعدها هم باز یک ضرورتی باشد، کس دیگری باز همین مقام را خواهد داشت. اینها معتقدند امام زمانی هم یک مقام است. قطب وقتی یک مراحلی را از سیر و سلوک را طی میکند و به مقامات عرفانی ترقی میکند، به یک جایی میرسد که اسمش مقام امام زمان است و او امام زمان میشود و آن امام زمانی که بایست شناخت این است!
اینهایی که من میگویم یک شاهد عینی دارد که من خودم با بعضی از بزرگانشان در جوانی صحبت کردهام، در جلساتشان در مشهد رفتهام، بحث کردهام و به یک نتایجی رسیدهام. آنها به روایاتی در کتابهای ما استناد کردهاند که در هر زمانی باید امام زمان حاضری باشد و بحث کردهاند. این را انکار نمیکنند، من خودم از آنها شنیدهام. بالاخره این یک راهی برای فریب دادن مردم و دور کردن مردم از امام زمان واقعی است و اینکه میگویند امام زمان، نوعی است، یک مقامی است که کسانی در اثر سیر و سلوک میتوانند به مقامات عرفانی بالا برسند، آنجا که رسیدند امام زمان میشوند. مثلاً قطب فلان فرقه دراویش، این امام زمان است. این یک راه برای فریب دادن مردم است. آنها دست او را میبوسند، برای استشفا پهلوی او میروند، زیر خرقه میروند، تبرک و تیمم میکنند و چیزهای دیگری، عین آن چیزهایی که ما درباره ائمهمان معتقدیم اینها برای اقطابشان قائل هستند.
یک راه دیگر هم هست که باز خیال نکنید این مسئله اختصاص به صوفیها دارد و باید سبیلو باشند و اینگونه باشند؛ کسانی همین امروز، در سِلک کسان دیگری و در پستهای دیگری چنین فکری را دارند القا میکنند که اولاً ما خودمان شخصاً با امام زمان ارتباط داریم و آخرش هم ما خود او هستیم! امام زمان یعنی کسی که بخواهد عدالت را اجرا کند. خب ما هم میخواهیم عدالت را اجرا کنیم! شما بیخود این طرف و آن طرف میروید.
کسانی آرامآرام دارند این فکر را دنبال میکنند. گفتم مواظب زاویه باشیم که باز میشود. زاویه در ابتدا خیلی نزدیک به خط مستقیم است و کمکم کج میشود. وقتی گفت دیگر ما احتیاجی به مرجع نداریم، به فکر آقای مطهری احتیاج نداریم، ما خودمان مستقیماً از امام زمان دریافت میکنیم، فردا هم میگوید مستقیماً از خدا دریافت میکنیم! این همان مسیر است. صد سال یا صد و پنجاه سال پیشتر بابیت در یک فضایی رواج پیدا میکرد. امروز یک بابیت مدرن است. حتماً نباید عین همان سید علیمحمد باب باشد. این در یک فضای دیگری است با یک ادبیات متناسب با فرهنگ امروز، با مسائل فلسفی و عرفانیای که امروز در دنیا مطرح است ولی خط، همان خط است.
ما لااقل باید نگران باشیم. اگر آدم از خطر نترسد خواهناخواه در آن خطر خواهد افتاد. شما نگویید از کجا اثبات میکنید که چنین ادعایی دارند؟! من نمیخواهم اثبات کنم؛ من میگویم مواظب باشید با چنین خطری مواجه نشوید! نمیگویم الآن سید علیمحمد باب دیگری هست؛ میگویم اگر کسی بخواهد امروز سید علیمحمد باب بشود راهش این است، حواستان جمع باشد، اگر اینگونه حرفها را از کسی شنیدید دربارهاش شک کنید، تحقیق کنید، مواظب باشید فریب اینها را نخورید! اگر گفتند خود امام زمان امروز در کشور ما حکومت میکند، بگویید کجا امام زمان حکومت میکند؟! امروز در کشور ما یکی از نائبهای عام امام زمان حکومت میکند که انشاءالله سایهاش بر سر ما مستدام باشد، خاک پایش را هم به چشم میکشیم اما آن نوکرِ نوکر امام زمان است. اینکه خود امام زمان حکومت میکند یعنی چه؟! این حرف، حرف بوداری است. فردا به دنبالش میروند که آن که گفتید حکومت میکند امام زمان بود، این من هستم؛ من بودم که حکومت میکردم؛ شما نمیدانستید که چه کسی این سیاستها را دارد در کشور میچرخاند؛ چگونه ما گلوگاه اقتصادی را میگیریم، چگونه به دوستانمان واگذار میکنیم، چگونه بانکها را بدهکار میکنیم، این همین امام زمانی است که میگفتیم؛ او دارد اموال را میگیرد، تصرف میکند. حواسمان جمع باشد! مرجع تقلید و رهبر ما که سایهاش بر سر ما باشد و ما به نوکری ایشان افتخار میکنیم اما ایشان نوکر نوکر امام زمانعجلاللهفرجهالشریف است. ایشان کسی است که خودش افتخار میکند که بگوید جانم فدای خاک پای امام زمان! همانگونه که خود امامرضواناللهعلیه میفرمود روحی لِتُرابِ مَقْدَمِهِ الفِداء. ایشان نمیفرمود من خود امام زمان هستم یا با امام زمان ارتباط دارم بلکه میفرمود جان خمینی فدای خاک کفش امام زمان! جانشین او هم همین افتخار را دارد و ما جانمان را فدای او میکنیم برای اینکه این اعتقاد را دارد. ما حاضریم جان خودمان را فدای این رهبر کنیم به خاطر اینکه این اعتقاد صاف زلال را دارد. اگر غیر از این بود ما به ایشان ارادتی نمیداشتیم. چون ایشان اینگونه هستند ایشان را دوست داریم و به ایشان عشق میورزیم.
حالا اگر یک کسی یک غلطی کرد و گفت من خود امام زمان هستم ما در دهانش میزنیم! تو کجا و امام زمان کجا؟! خیلی بزرگتر از تو به خودشان اجازه نمیدهند که خودشان را نوکر نوکر امام زمان بدانند!
حواسمان جمع باشد اما بالاخره در همین فضاهای این کشور اینگونه مذاهب پیدا شد، اینگونه کسانی پیدا شدند، کسانی هم حاضر شدند حتی جانشان را هم بدهند. وقتی انسانی گمراه شد عقل از او ربوده میشود. آخر به چه دلیل دنبال این شخص میروی؟! آخر این چه امتیازی دارد؟! وقتی عقلش ربوده شد دیگر منطقی ندارد؛ میگوید این خط قرمز است، درباره این دیگر صحبت نکنید! آخر چرا؟! به چه دلیل؟! ما حواسمان جمع باشد عقلمان را از دست ندهیم. راه صحیح را بدانیم. راه صحیح راهی است که بزرگان ما، مراجع تقلید ما، خادمان دین ما پیمودند و بالاخره امروز مقام معظم رهبری که افتخار جهان اسلام و همه مسلمانهای دنیا به محبت ایشان و علاقه ایشان و تبعیت از ایشان افتخار میکنند. البته هزینهاش را هم میپردازند.
این آقای برهانالدین ربانی یک رهبر سنی بود. گناه ایشان این بود که گفت امروز جوانان مسلمان عالَم از امام خامنهایحفظهالله تبعیت میکنند. هزینهاش را هم پرداخت و عاقبت به خیر شد. قبل از او هم شیخالاسلام، عالم بزرگ سنندج، استاد دانشگاه، نماینده مجلس خبرگان، در اثر ارادتش به مقام معظم رهبری به شهادت رسید. کسی که در این راه قدم میگذارد خودش را باید برای اینها آماده کند. عشق به حق ورزیدن، پایداری میخواهد. عاشق باید ثابت کند که من عاشق هستم؛ و اینها ضرری نکردند. کفاره اشتباهات عمرانه خودشان را با یک شهادت تأمین کردند. خوش به حالشان! اما راه بزرگان این است؟!
این یکی از شگردهای شیاطین است. یکی از شگردهای شیاطین که گفتم امامتِ نوعی بود که بعضی از دراویش و متصوفه معتقد هستند. یکی از شگردها هم ارتباط با امام زمان است با ادعای اینکه که به ما القائاتی میشود و از غیب به ما خبرهایی داده میشود و توجهاتی میشود. بالاخره شیاطین هم یک شگردهایی دارند که کسانی را فریب میدهند. اینها را حواسمان جمع باشد که گولمان نزنند.
راه صحیح زندگی انسانی، خداپرستی و اطاعت خداست. احکام خدا را باید شناخت و موبهمو باید اجرا کرد. هر که راهش این است بر حق است. هر کسی که اندکی انحراف پیدا کند خوف این است که به 180 درجه انحراف مبتلا شود. زاویه که باز شد دیگر حدی را نمیشناسد. مواظب باشیم مسیر صحیح را که همان مسیری است که بزرگان دین ما در طول 1400 سال برای ما بیان کردهاند مواظبت کنیم و از آن انحراف پیدا نکنیم.
پروردگارا! تو را به مقام حضرت معصومهسلاماللهعلیها و برادرشان امام رضاعلیهالسلام و همه اهلبیت قسم میدهیم که ایمان ما را تا آخرین لحظه حفظ بفرما!
کشور ما را از همه آفات و بلیات محفوظ بدار!
سایه مقام معظم رهبری را تا ظهور ولیعصرارواحنافداه بر سر ما مستدام بدار!
به ما توفیق معرفت، اطاعت و ولایت مرحمت بفرما!
همه ما را عاقبت به خیر بفرما!
وَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ ٱلطَّاهِرِینَ