لباس روحانیت؛ راه بهره‌مندی از عنایت ویژه امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف

در دیدار با طلاب مدرسه علمیه رشد
تاریخ: 
شنبه, 26 بهمن, 1398

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیِبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

قبل از هر چیز فرارسیدن میلاد مسعود حضرت صدیقه کبری، فاطمه زهراسلام‌‌الله‌‌عليها را به پیشگاه مقدس ولی عصرارواحنافداه و به همه دوستداران اهل بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين مخصوصاً حضار محترم تبریک و تهنیت عرض می‌کنم. امیدوارم که همیشه مشمول عنایت‌های این بزرگواران باشیم و دعای صاحب‌مان همیشه شامل حال ما باشد و از آفات و بلیات، مخصوصاً انحرافات فکری و رفتاری در امان باشیم.

ارزش تشبه به اولیای خدا

مناسبت‌های زیادی هست که می‌شود درباره‌اش صحبت کرد اما به مناسبت تاج‌گذاری شما عزیزان دوتا قصه یادم آمد. یک قصه این است که همان‌گونه که می‌دانید وقتی حضرت موسی‌علی نبینا واله وعلیهم السلام برای هدایت فرعون و نجات بنی‌اسرائیل مبعوث شدند ایشان به صورت یک شبان و چوپانی بودند که یک چوب‌دستی دستشان بود و لباس پشمی به تن داشتند. ایشان وقتی نزدیک دربار فرعون آمدند متصدیان جلوی ایشان را گرفتند و گفتند اینجا دربار فرعون است، تو چه کسی هستی؟! برو! ایشان فرمودند من پیغامی از خدا دارم. آن‌ها هم به ایشان خندیدند و نگذاشتند که ایشان وارد شوند.

حضرت موسی رفتند و فردا مجدداً آمدند و تا چند روز مرتب به آنجا می‌آمدند و آن‌ها هم اصلاً اجازه نمی‌دادند که ایشان پیش فرعون بروند و حرفشان را بزنند.

فرعون یک نقّالی داشت که می‌رفت برای فرعون جوک می‌گفت و او را می‌خنداند و مجلس فرعون را گرم می‌کرد. این دید یک سوژه خوبی گیرش آمده، این بود که آمد یک لباسی شبیه لباس حضرت موسی پوشید و یک چوبی هم به دستش گرفت و به کاخ فرعون رفت و جلوی تخت فرعون ایستاد و گفت که من از طرف خدا آمده‌ام، تو باید ایمان بیاوری! و چوب خودش را بلند کرد و به‌اصطلاح نمایش داد. فرعون خندید و گفت این‌ها را از کجا یاد گرفته‌ای؟! گفت یک درویشی هست که اینجا درِ کاخ می‌آید، من ادای او را درمی‌آورم تا شما بخندید. فرعون گفت حالا که ادای او را درآوردی به خودش هم بگویید بیاید تا به خودش هم بخندیم! این وسیله‌ای شد که اجازه بدهند حضرت موسی وارد کاخ فرعون بشوند و پیغام الهی را به فرعون برسانند؛ از راه اینکه یک نفر خودش را شبیه او درآورده بود و به آنجا رفته بود و فرعون خندیده بود، این وسیله‌ای شد و فرعون گفت حالا خودش را هم بیاورید تا او را ببینیم و کمی هم به خودش بخندیم!

این جریان گذشت تا اینکه حضرت موسی سال‌ها مردم را دعوت کرد و داستان‌هایی که در طول ده‌ها سال اتفاق افتاد و بالاخره به غرق شدن فرعون در رود نیل منتهی شد. همه اطرافیان فرعون هم به همراه فرعون غرق شدند. طبق نقلی که شده خداوند متعال به جبرئیل وحی کرد که برو این درویشی که ادای موسی را درمی‌آورد را نجات بده! جبرئیل از طرف خدا آمد. گفت چطور من را انتخاب کردی؟! وحی شد که چون لباس دوست ما را می‌پوشید باید با دیگران فرق داشته باشد. این کافر بود، ایمان نیاورده بود اما لباس دوست ما را می‌پوشید. این یک داستان برای اینکه درست است که نوع لباس و شباهت به دیگران این‌ها یک امور اعتباری و قراردادی است اما همین‌که ارتباطی پیدا می‌شود و وقتی مردم می‌بینند یاد یکی دیگر می‌افتند خود همین برکتی دارد که هم در دنیا آثاری دارد و هم اگر نیت پاکی باشد در عالم ابدی تا بی‌نهایت آثارش باقی خواهد ماند. این یک داستان که فکر کنم اگر اشتباهی هم داشت و چیزی کم‌وزیاد کرده باشم اشتباهاتم خیلی زیاد نبوده است. به‌هرحال روح داستان همین بود که خدمتتان عرض کردم.

عنایت ویژه امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف به لباس روحانیت

یک داستان دیگر هم از یک شخص بزرگی که همه شما می‌شناسید نقل کنم. اگر خود ایشان را ندیده‌اید اسم ایشان را شنیده‌اید، کتاب‌های ایشان را دیده‌اید و از درس‌ها و بیانات ایشان استفاده کرده‌اید و می‌کنید. داستان مربوط به مرحوم علامه طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه است. اگر اشتباه نکنم این داستان را من از زبان مبارک خود ایشان شنیدم و واسطه‌ای ندارد. حالا اگر یک چیزی از آن یادم رفته باشد این از ضعف بنده است وگرنه نقل این داستان از زبان مبارک خود ایشان است. حالا مقدماتی داشت که مقدماتش بماند. ایشان فرمودند من با اینکه همسر و فرزند و فرزند شیرخوار داشتم ولی مدتی بود که جنگ جهانی بود و رابطه ایران و عراق قطع شده بود. ما هم از یک زمین مزروعی در شادآباد تبریز یک درآمدی داشتیم که آن را برای ما می‌فرستادند و هزینه‌های زندگی‌مان از آن راه تأمین می‌شد. وقتی این روابط قطع شده بود مدتی به ما پول نمی‌رسید. حالا یک آدم غریب، طلبه، با زن و بچه، با کسی هم ارتباطی نداشتیم، این بود که یک مدتی بر ما بسیار سخت گذشت. فکر می‌کردم که چه کار کنم؟! آیا به کسی بگویم؟! آیا قرض کنم؟! به چه کسی بگویم چون آن‌گونه ارتباطی هم با کسی ندارم؟!

یک شب همین‌طور نشسته بودم و داشتم فکر می‌کردم که دیدم کسی در زد. رفتم در را باز کردم و دیدم یک قیافه دهاتی هست که در زمان ما این‌گونه لباسی مرسوم نبود. در داستان‌ها و تصاویر دیده بودم که مثلاً صد سال یا دویست سال پیش‌تر روستایی‌های تبریز چنین لباسی می‌پوشیدند ولی در زمان ما من اصلاً چنین لباسی را ندیده بودم. ایشان سلام کرد. من هم جواب سلام ایشان را دادم و پرسیدم شما چه کسی هستید و این وقت شب چه فرمایشی دارید؟! گفت من شاه حسین ولى هستم. تعجب کردم؛ گفتم چه فرمایشی دارید؟! گفت: آقا فرموده‌اند شما هشت سال است که تحت تکفل ما هستید، شما نگران نباشید، زندگی‌تان تأمین خواهد شد. خداحافظی کرد و رفت. در را بستم و آمدم داخل و نشستم و با خودم گفتم اینکه گفت آقا فرمودند، آقا دیگر چه کسی است؟! گفتم چون در نجف هستم و حرم حضرت امیر، لابد منظور ایشان این بوده که حضرت امیر فرمودند. حالا خود این شخص چه کسی بود؟! خیلی فکر کردم. یادم آمد که آن روزهایی که در تبریز بودیم در اطراف آن روستایی که ما زندگی می‌کردیم که اسم آن روستا، روستای شادآباد بود مقبره‌ای بود که به قبر شاه حسین ولى معروف بود. این‌که اسمش را برد من یادم آمد که ما بچه بودیم در اطراف روستایمان مقبره‌ای به این نام بود. این شخص که شاید مثلاً صد سال، دویست سال است که از دنیا رفته است. چطور گفتند که من او هستم؟! بالاخره این سؤال همین‌طور برای ما باقی ماند.

یک مشکل هم ازلحاظ تعیین این هشت سال بود. ایشان فرمودند از آن وقتی که پدر ما مرحوم شده بود بیش از 8 سال گذشته بود؛ گویا 12 سال گذشته بود؛ ایشان پدرشان در طفولیت مرحوم شده بود و ایشان یتیم شده بودند؛ این شخص گفت که آقا فرمودند ما هشت سال است که متکفل شما هستیم؛ پس این چهار سالش چی؟! این هشت سال چه خصوصیتی داشته است؟! آیا منظور این است که حضرت امیر فرموده‌اند یعنی از آن وقتی که شما به نجف آمده‌اید مهمان ما هستید و ما متکفل شما هستیم؟! این که هنوز هشت سال نشده است! اینکه فرمودند شما هشت سال است که تحت تکفل ما هستید این یعنی چه؟!

خیلی فکر کردم. بعد از مدت‌ها کم‌کم یادم آمد که هشت سال است که من معمم شده‌ام. پدر ما مدتی جلوتر از آن از دنیا رفته بود و بالاخره زندگی ما به یک صورتی اداره می‌شد. این هشت سالی که فرمودند یعنی از آن وقتی که شما معمم شده‌اید و به صورت رسمی طلبه شده‌اید. از آنجا هم فهمیدم که اینکه فرمودند آقا، منظور آقا امام زمان‌صلوات‌‌الله‌‌عليههستند.

ایشان این داستان را با یک حال مخصوصی نقل می‌کردند که همین‌که آدم لباس روحانیت را می‌پوشد این یک ویژگی خاصی پیدا می‌کند؛ یعنی این لباسی که منسوب به اهل بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين است. از آن وقتی تحت تکفل آن‌ها قرار می‌گیرد که به صورت رسمی لباس آن‌ها را بپوشد وگرنه اگر فقط درس خوانده باشد، حتی اگر بیست سال هم درس بخواند آن تکفل را ندارد. خب این بزرگواران به همه مؤمنین، شیعیانشان عنایت دارند آن هم یکی اما این که بفرمایند تحت تکفل ما هستی و زندگی تو هم اداره می‌شود برای همه این‌گونه نیست. ایشان فرمودند بعد چند روز پول برای ما رسید و مشکل ما حل شد.

لباس روحانیت؛ عهدی مقدس، برکتی بی‌پایان

من امشب در این جلسه خواستم با ذکر این دو تا داستان، مخصوصاً این‌هایی که از زبان مبارک خود علامه طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه شنیده‌ام دل‌های شما را متوجه کنم به اینکه مسئله ارتباط با امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف حتی در لباس، فضیلتی است که هیچ چیزی جای آن را نمی‌گیرد. برای زندگی دنیایی انسان هم مؤثر است. اگر کسی صادقانه به قصد اینکه من نوکر امام زمان‌‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف بشوم این لباس را بپوشد، نگران هیچ چیز نباید باشد؛ نه نگران وضع مالی‌اش باشد، نه خانوادگی‌اش، نه درسش، نه بحثش، اینکه کدام درس را بخوانم؟ کدام مدرسه؟ کدام استاد؟ چه کتابی؟ چه جور؟ مطمئن باشد که همه این‌ها تحت نظم و برنامه، به موقع خودش انجام خواهد شد.

شاید پذیرفتن این ادعا مشکل باشد اما کسانی هستند که ادعا می‌کنند که نه‌تنها سال‌به‌سال مثلاً وضع ما و زندگی ما تحت نظارت آقا امام زمان‌‌‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف است بلکه ساعت‌به‌ساعت، برنامه‌ریزی انجام‌شده‌ای تحقق پیدا می‌کند که اصلاً خارج از فکر و ذهن ما بوده و بعد می‌بینیم این‌ها به نفع ما تمام شده است که اگر غیر از این بود شاید اشتباه می‌کردیم و چه ضررهایی برای ما داشت. حالا العُهدةُ علیهم؛ آن‌هایی که می‌گویند، گردن آن‌ها؛ اما احتمالش را باید داد. برای آن‌ها که زحمتی ندارد؛ یعنی فکر می‌کنید آقا خیلی باید زحمت بکشند تا اسم یکایک ما را بدانند چیست و بدانند کجا هستیم و باید تحقیق کنند و تو برو بپرس کیست و پرونده‌اش را بیاور من ببینم و این‌ها؛ فکر می‌کنید این‌گونه است؟!

نجات در لحظه‌ی ناامیدی؛ عنایتی از امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف

حالا که این قصه را گفتم یک قصه دیگر هم یادم آمد. این قصه را هم کسی که برای خودش اتفاق افتاده بود خودش برای من نقل کرد.[1] خداوند ان‌شاءالله درجات ایشان را عالی بفرماید. فرزندان ایشان الآن هم هستند. دو تای آن‌ها معمم بودند. یکی از آن‌ها اوایل انقلاب، رئیس اوقاف قم بودند. یکی از آن‌ها هم کارشان فقط درس و بحث بود. ایشان در یک مناسبتی این داستان را برای ما نقل کردند. حالا اینکه همه‌اش را در یک جلسه نقل کردند یا جایی، این‌ها را من دیگر سن و حالم اجازه نمی‌دهد و یقین ندارم ولی این‌هایی که عرض می‌کنم 99 درصد معتقدم که همه کلماتش را هم خود ایشان گفتند. ایشان گفتند من یک روز از طرف بازار به طرف حرم می‌آمدم. مقابل قبرستان شیخان که رسیدم به دلم گذشت که خیلی شوق زیارت آقا امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف دارم و این اشتیاق اوج گرفت. بعد به ذهنم آمد که ما که این‌قدر به یاد ایشان هستیم و اظهار علاقه می‌کنیم آیا آقا هیچ یادی از ما می‌کنند؟! این به ذهنم خطور کرد، چیزی هم به کسی نگفتم. همین‌که این به ذهنم خطور کرد یک کسی پشت سرم گفت آشیخ حسین! یادت هست که فلان جا کار تو گیر کرد و از همه جا ناامید شدی؟! چه کسی نجاتت داد؟! برگشتم و دیدم که اصلاً کسی نیست. این آقا الآن مرحوم شده‌اند و در مقبره مرحوم آقای مفتح در صحن مدفون هستند. همان وقتی که به ذهنم خطور کرد که آیا آقا یادی از ما می‌کنند؟! فوراً جوابش را دادند که یادت هست فلان جا گیر کردی و از همه جا ناامید شدی و یک‌دفعه کار تو درست شد؟! چه کسی نجاتت داد؟! ایشان گفتند من بسیار ناراحت شدم و گریه‌کنان تا حرم رفتم و عذرخواهی کردم.

آن‌ها یاد خدمتگزارانشان هستند و غفلت نمی‌کنند. ما به هر اندازه که اعتمادمان به آن‌ها باشد و طبعاً اطاعتشان می‌کنیم آن‌ها به ما بیشتر کمک خواهند کرد، شاید تا آن حدی که ساعت‌به‌ساعت برای ما برنامه‌ریزی کنند. شاید. حالا این احتمال، احتمال محالی نیست، کسانی هم ادعا کرده‌اند. آیا جا ندارد مایی که در بین هشت میلیارد انسانِ روی زمین این توفیق را پیدا کرده‌ایم که معرفت به امام زمان داریم – آیا همه این معرفت را دارند؟! آیا برای همه میسر است؟! - و در بین این همه شیعیانی که حالا چند صدم جمعیت روی زمین را تشکیل می‌دهند ما موفق شده‌ایم بیاییم درس دینی بخوانیم - آیا این چیزی است که برای همه میسر است؟! یا یک نعمت اختصاصی‌ای است که نصیب ما شده است و نصیب همه نمی‌شود؟! خیلی کسانی هستند که دلشان می‌خواهد اما موفق نمی‌شوند - مایی که این‌گونه اعتقادی را داریم و این‌گونه داستان‌ها را شنیده‌ایم و آثارش را کم‌وبیش تجربه کرده‌ایم جا دارد که ما از آن بزرگوار غافل بشویم و دستمان را به طرف کس دیگری دراز کنیم؟!

غفلت از امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف؛ اوج حماقت!

اگر روزی به من بفرمایند تو که می‌دانستی که ما اینجا به تو کمک می‌کنیم چرا در خانه فلانی رفتی؛ من چه جوابی بدهم؟! اگر گفتند کی آمدی که ما جوابت را ندادیم؟! آیا جوابی دارم بدهم؟! آدم گاهی برای یک کاری سال‌ها نقشه می‌کشد، وسایطی را شناسایی می‌کند، از این به آن، از آن به آن، آن سفارش کند، آن بنویسد، درِ خانه چه کسی بروم، آیا راهم بدهند یا ندهند، آیا اصلاً اجازه بدهند که با فلان مقامی حرفی بزنم؟! مدت‌ها طول می‌کشد، آخرش هم آن چیزی که خواست من است انجام نمی‌گیرد. آن وقت بدون منت، دست نوازش هم سر آدم بکشند، بگویند اگر باز هم کاری داشتی بیا! حتی اگر گاهی غفلت هم بکنیم یک وسیله‌ای فراهم کنند که ما از غفلت دربیاییم! دیگر سراغ چه کسی برویم که این‌گونه احاطه و این‌گونه قدرتی داشته باشد، از دل ما خبر داشته باشد، مصلحت ما را بداند در چیست و از چه راهی باید تحقق پیدا کند، بعد از اینکه انجام می‌دهد هیچ مزدی از ما نخواهد، حتی منتی هم سر ما نگذارد که من بودم که برای تو کار درست کردم؛ اگر جای دیگری برویم اسم این کار چیست؟! آیا جز حماقت اسم دیگری دارد؟!

خیال می‌کنم که در این مجلسی که از اولی که تشکیل شده تابه‌حال نام اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين برده شده و مدح ایشان خوانده شده و توجهات قلبی به وجود مبارکشان بوده، عاجزانه بخواهیم که آقا! از خداوند متعال بخواهید که دست ما را از دامن شما کوتاه نکند! برای ما برنامه‌ای پیش بیاید که شما بپسندید؛ در راهی قدم برداریم که شما دوست دارید؛ سرانجام و عاقبت ما به‌گونه‌ای باشد که شما راضی باشید.

پروردگارا! روح امام را مهمان حضرت زهراسلام‌‌الله‌‌عليها قرار ده!

شهدای ما را در این ایام مهمان حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها قرار ده!

به کسانی که در راه دین، در راه ترویج احکام، در راه نشر معارف اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين در سراسر عالم تلاش می‌کنند توفیق بیشتر مرحمت فرما!

به ماهم توفیق خدمت، با اخلاص کامل مرحمت فرما!

وَ عَجِّلْ فِي فَرَجِ مُولانا صاحِبَ الزَّمان


[1]. مرحوم شیخ حسین فاضلی ابرقویی.

 

بعض الأسئلة

كیف یمكن الحصول على ملكة التقوى و ما هی السبل العملیة للحصول علیها؟
اقرأ أكثر...
لا زال بعض المؤمنین یرى فی الأخباریة منهجاً فكریاً أصیلاً ومغایراً عن المنهجیة الأُصولیة، ویقول: «إنه لا یمتلك القناعة والحجة التامة بینه وبین الله عزّوجلّ فی سلامة وحجیة الاستنباط الأُصولی». ویفند رأی أحد الفقهاء العظام: «الأُصولیة المعاصرة أُصولیة نظریة فقط، ولكنها عملیاً...
اقرأ أكثر...
بعد سیاحة ممتعة فی رحاب رسائل بعض علمائنا الأعلام المتعلقة بتاثیر الزمان والمكان على الأحكام الشرعیة... اتسائل هل یسمى هذا التاثیر المطروح تاثیرا حقیقیا على الاحكام ام انه كنائی؟ واذا كان كنائیانخلص بذلك الى نتیجة واضحة هی أن ما كان كنائیا وعلى سبیل المجاز فهو لیس بحقیقی.. فما أطلق علیه تأثیر هو فی...
اقرأ أكثر...
السلام علیكم ورحمة الله وبركاته ما رأی سماحتكم بوجوب تقلید الأعلم ؟ وماالدلیل ؟ الرجاء التوضیح بشیء من التفصیل ﻋلاء حسن الجامعة العالمیة للعلوم الإسلامیة
اقرأ أكثر...
سماحة آیة الله مصباح الیزدی دام ظله الوارف السلام علیكم ورحمة الله وبركاته . السؤال: البعض یدعو إلی ترك ممارسة التطبیر بصورة علنیة أمام مرأی العالم لا لأنهم یعارضون حكم الفقیه ولكن من باب أن التطبیر لا یصلح أن یكون وسیلة دعویة إلی الإمام الحسین وإلی مذهب الحق . لذلك ینبغی علی من یمارس التطبیر...
اقرأ أكثر...
هل یقول سماحتكم دام ظلكم بإجتهاد السید علی الخامنئی دام ظله ؟
اقرأ أكثر...