بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَه وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّه بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَه وَفِی کُلِّ سَاعَهوَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام صلواتى اهدا بفرمایید.
فرارسیدن این عید عظیم را به پیشگاه مقدس رهبر معظم انقلاب، مراجع عظام تقلید و همه منتظران ظهور آن حضرت، مخصوصاً شما عزیزان حاضر در این جلسه نورانى، تبریك و تهنیت عرض مىكنم و از خداوند متعال درخواست مىكنیم كه ما را مشمول عنایتهای خاص آن حضرت قرار دهد.
در این ایام درباره شخصیت حضرت بقیةاللهعجلاللهفرجهالشریف، اوصاف ایشان، غیبت ایشان، اسرار غیبت، علائم ظهور و مسائلى از این قبیل، زیاد گفته و شنیده شده است و همه شما هم الحمدلله اهل فضل و معرفت هستید و احتیاجى به عرایض ناقص بنده نیست كه در این زمینهها سخن بگویم. به نظرم آمد یك مقدار درباره یكى از آیاتى كه نقل شده كه در شأن یاران امام زمانصلواتاللهعلیه نازل شده است صحبت كنم. انشاءالله از این آیه الهام بگیریم که كسانى كه دوست دارند از یاران امام زمان باشند باید چگونه باشند.
آن آیه شریفه این است: أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمْ * یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ.[1] ترجمه تحتاللفظی این آیه روشن است ولی باز براى حضور ذهن بیشتر عرض مىكنم.
خداوند متعال این آیه را در زمان حیات پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله، در زمانى كه مردم در مقابل مشكلاتى كه دشمنان اسلام براى مسلمین فراهم مىكردند و احتیاج به دلدارى و دلگرمى داشتند، این آیه را در چنین موقعیتى خطاب به مؤمنین نازل فرموده است. میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا! خطاب به مؤمنین مىفرماید اگر كسى از شما مؤمنین از دین برگردد - به تعبیر بنده- براى ما مهم نیست؛ خدا بهزودی كسانى را خواهد آورد كه خدا آنها را دوست مىدارد، آنها هم خدا را دوست مىدارند. آنها چند تا صفت دارند.
یک از صفاتشان این است كه در مقابل مؤمنین، هر چند فقیر، مستضعف و تهیدست باشند، اینها در مقابل مؤمنین خاضع و خاكى هستند. وقتى با مؤمن مواجه مىشوند به لباس، ثروت و موقعیت اجتماعى او نگاه نمىكنند بلکه همینکه مؤمن است در مقابل او خاضعانه رفتار مىكنند. برعكس وقتى با كافر و با كسى كه دشمن دین است مواجه مىشوند هر قدر قدرتمند باشد، در مقابل او بسیار گردن فرازانه و سرسختانه برخورد مىكنند و هیچ نرمشى در مقابل آنها نشان نمىدهند. این دو تا صفت اولیهشان؛ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤمِنِینَ، أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِینَ. اگر بخواهم ترجمه تحتاللفظیتر بكنم یعنی نسبت به مؤمنین، ذلیل هستند و نسبت به کافران، عزیز؛ یعنى رفتارشان نسبت به مؤمنین بسیار متواضعانه است، انگار ذلیل آنها هستند اما در مقابل كفار بسیار سرسخت و سرفراز هستند و در مقابل آنها هیچ نرمشى نشان نمىدهند. این دو تا صفتشان.
صفت سوم آنها این است كه با تمام توانشان در راه خدا جهاد مىكنند. البته در اصطلاح ما جهاد فقط جهاد نظامى را شامل مىشود اما در اصطلاح قرآنى جهاد اختصاص به جهاد نظامى ندارد؛ جَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ.[2]
جهاد یعنى تلاش كردن در مقابل یك عاملى كه با آن هدفى كه انسان دارد ناسازگار است. حتى اسم مقاومت در مقابل خواستههاى نفسانى هم جهاد با نفس است و همانگونه كه مىدانید گفتهاند جهاد نظامى، جهاد اصغر است اما جهاد با نفس، جهاد اكبر است. وقتى اصحاب پیغمبرصلیاللهعلیهوآله از یكى از جنگها برگشتند پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله برای آنها سخنرانى كردند و فرمودند شما از جهاد كوچك برگشتید ولى جهاد بزرگ در پیش دارید! سؤال كردند جهاد بزرگ كدام است؟! حضرت فرمودند جهاد با نفس. جهاد با خواستهها و هوسهای نفسانى، این از جهاد در جبهه جنگ، مهمتر و عظیمتر است.
بههرحال علامت سوم این كسانى كه محبوب خدا هستند این است كه با تمام توانشان در راه خدا جهاد مىكنند یعنى آنچه را که در اختیار دارند در پیشگاه الهى در طبق اخلاص مىگذارند و از مال، جان، آبرو و حیثیت مضایقه نمىكنند تا وظیفه چه چیزى اقتضاء كند.
صفت آخرى كه شاید از جهتى از همه اینها مهمتر باشد این است كه وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ؛ از ملامت هیچ كس نمىهراسند. شاید ابتدا به نظر برسد كه این خیلى چیز مهمى نیست؛ آدمى كه حاضر مىشود جانش را در راه خدا بدهد، بعد از ذكر جهاد، دیگر ذكر كردن اینكه اینها از ملامت نمىترسند به نظر مىرسد این خیلى جا نداشته باشد؛ ولى كسانى كه دستى در كارها دارند مىدانند كه مقاومت كردن در برابر افكار عمومى و افكار دیگران، مخصوصاً دوستان و همسنگران، اگر آنها آدم را ملامت كنند مقاومت کردن بسیار سخت است. در مقابل كافر، آدم خودش را آماده كرده که بكشد و كشته شود. این است که او هر چه بگوید، فحش بدهد، بد بگوید یا رفتار ناهنجارى داشته باشد آدم از اول خودش را براى این كار آماده كرده است. اگر كفار آدم را ملامت كنند كه چرا چنین كارى كردید، آدم اصلاً بىتوقعىاش نمىشود چون او كافر است و دشمن ماست اما آدم از دوست توقع ندارد كه براى انجام وظیفه، آدم را ملامت كند كه چرا چنین كردید و با اینكه جهاد بود و انجام وظیفه الهى بود، آدم را ملامت كنند.
این ملامت کردن طبعاً یا به خاطر ضعف شناختى است كه ملامتگران دارند و نمىدانند كه این مسئله چقدر مهم بوده و مىبایست این كار به همین صورت انجام بگیرد و چون اهمیتش را نمىدانند مىگویند براى چه خودت را بیخود وارد این مسائل كردى؟! رها كن! اینها چیز مهمى نیست مثلاً! برای اینكه اهمیتش را درك نمىكنند؛ و یا خداینکرده از ضعف ایمان است. وقتى مىبینند بعضى كارها سختیها و گرفتاریها و مشكلات زیادی دارد مىگویند خودت را بیخود به آبوآتش نزن! چرا وارد این صحنه شدى؟! بههرحال مقاومت كردن در مقابل این ملامتهایی كه بهخصوص از ناحیه دوستان مىشود بسیار سخت است.
این است که بعد از اینكه خدا چند تا صفت را براى یاران امام زمانعجلاللهفرجهالشریف یا اعم از این یاران و سایر مؤمنینى كه همقطار اینها هستند نقل مىفرماید، آخرش این است كه میفرماید از ملامت ملامتگران نمىهراسند؛ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ.
این آیه شریفه ازیکطرف یك مژدهای است براى مؤمنین كه اگر بعضى از مؤمنین كوتاه آمدند و به وظایفشان عمل نكردند، مثلاً در بعضى از جنگها عقبنشینى كردند یا در انجام وظایف اجتماعىشان كوتاهى كردند، آدم غصه مىخورد كه چرا اینها اینگونه شدهاند؟! چرا جامعه اینگونه شده است؟! چرا دیگر مسلمانها اینگونه رفتار مىكنند؟! نگران مىشود كه نكند جامعه اسلامى رو به تباهى برود؛ وقتى مؤمنین اینگونه شدند که موازین شرعى را رعایت نمىكنند، به همدیگر رسیدگى نمىكنند، سر همدیگر كلاه مىگذارند، گرانفروشى مىكنند، رشوهخوارى مىكنند، دیگر آدم به چه کسی دل ببندد؟! بههرحال آخرش این است كه كسانى از میان مؤمنین اصلاً از دین خارج بشوند. قرآن مژده مىدهد كه از اینها نگران نباشید! ممكن است همه این چیزها پیش بیاید.
در جامعهاى كه بنیاد آن به دست پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله نهاده شد و این جامعه در زمان پیغمبرصلیاللهعلیهوآله ده سال بیشتر دوام پیدا نكرد چون ده سال بعد از تشكیل جامعه اسلامى، پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله از دنیا رفتند. در همین چند سالى كه این جامعه تشكیل شده خدا دارد به مؤمنین مىفرماید كه اگر در میان شما كسانى از دین برگشتند، نگران نباشید! خداوند متعال موقع خودش، یاران و دوستانى دارد كه محبوب خدا هستند. به تعبیر خودمانى عرض كنم خدا عاشق آنهاست؛ یُحِبُّهُمْ؛ آنها هم عاشق خدا هستند. این هم اوصافشان. نگران نباشید! اینها خواهند آمد و جاى این افراد ضعیفالنفس و ضعیفالایمان را خواهند گرفت.
این مژدهای است كه ما هم اگر در زندگیمان، در دوران انقلاب و بعد از انقلاب از کسانی كه انتظار نداشتیم یك ضعفهایی مىبینیم، عقبنشینیهایی مىبینیم، كوتاهىهایى مىبینیم، از کسانی كه انتظار نداشتیم، از بعضى از مسئولان بعضى سخنها را مىشنویم و بعضى رفتارها را مىبینیم كه مسئولان جمهورى اسلامى نباید چنین سخنانى بگویند و چنین رفتارهایى داشته باشند، آدم غصهدار مىشود که چرا اینها اینگونه شدهاند؟! اگر در میان مردم كسانى را مىبینیم که به جاى پاسداشت خونهای شهدا و به جاى اینکه ارزشهای اسلامى را حفظ كنند و دلهای شهدا را شاد كنند، مىبینیم كه اینها با رفتارهاى ناهنجارشان تیرهایى را به قلب شهدا روانه مىكنند و اگر كسانى چشم تیزترى داشته باشند مىبینند که درواقع این رفتارها تیرهایى است كه قلب مقدس ولى عصرارواحنافداه را نشانه رفته است! دیدن این رفتارها براى افرادى كه اهل بصیرت و معرفت هستند بسیار نگرانكننده است که هنوز یك ربع قرن، بیست و پنج سال بیشتر از انقلاب نگذشته، چرا باید اینگونه شود؟!
این آیه و امثالش كه كمیابیش چند تا آیه دیگر هم با همین مضمون داریم مژدهای است براى مؤمنین كه نگران نباشید! به تعبیر بنده، كار ممكن است بهاصطلاح به مو برسد اما پاره نمىشود. خدا موقع خودش یلان قدرتمندى را خواهد آورد، كسانى كه با تمام هستىشان از ارزشهای اسلامى دفاع كنند، چیزى براى خودشان نخواهند و جز به خواسته خدا و اولیاء خدا به چیزى نیاندیشند. خدا چنین بندههایى دارد و در آستینش و در خزانهاش از این چیزها هست، نگران نباشید! موقع خودش آنها را مىآورد؛ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ؛ خدا بهزودی چنین كسانى را خواهد آورد.
از این طرف این بشارتى است و بسیار موجب آرامش خاطر است كه ما از ضعف انقلاب و انحلال جامعه اسلامى نگران نباشیم. ممكن است ضعفهایی پیدا شود و از مسئولان و غیرمسئولان و حتى كسانى كه سابقه مبارزه و جبهه دارند رفتارهایى دیده شود كه آدم از افراد عادى هم انتظار ندارد. چنین چیزهایی ممكن است ولى نباید نگران باشیم. خدا به موقع خودش، دین خودش را به دست مؤمنان توانمندى كه این صفات را دارند حفظ خواهد كرد.
این مژده بسیار خوبى است و بسیاری از نگرانیها را رفع مىكند. حتماً خود شما از كسانى هستید كه نگرانیهایی دارید و دیدهاید که كسانى در شرف بریدن هستند و دیگر امیدى به بقاى انقلاب ندارند. این آیه دواى دردهاست؛ نگران نباشید! آرام باشید! شما وظیفه خودتان را انجام بدهید! اگر اسلام و انقلاب به خطر بیفتد خدا با آوردن چنین شخصیتهایی آن را جبران خواهد كرد.
اما از سوى دیگر یك انذارى است چون نفرموده كه اینها چه كسانى هستند و كِى مىآیند؟! آن هم كه فرموده اگر كسى از دینش برگشت، نفرموده که از كافران یا از كسان خاصى هستند كه ممكن است از دین برگردند؛ مىفرماید مَنْ یَرْتَدَّ مِنْكُمْ؛ یعنى جاى این احتمال وجود دارد كه هر مؤمنى از دین برگردد و این خطر هر انسانى را تهدید مىكند. هیچ كس نمىتواند نسبت به آیندهاش اطمینان داشته باشد. كسانى بودهاند كه سالها با پیغمبرصلیاللهعلیهوآله در جنگها شركت کردهاند، اموال خودشان را در راه اسلام صرف کردهاند، سختیها کشیدهاند اما یا در اواخر حیات پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله یا اندكى بعد از رحلت پیغمبرصلیاللهعلیهوآله مسیرشان عوض شده و حتى جانشین شایسته پیغمبر كه ایشان را از طرف خدا هفتاد روز قبل از وفاتش سردست بلند كرده بود و گفته بود این جانشین من است، هفتاد روز بعد ایشان را فراموش كردند و نشستند خودشان انتخابات برگزار كردند و كسى را براى جانشینی پیغمبر برگزیدند!
اگر این قضیه اتفاق نیفتاده بود آدم وقتی تاریخ آن اشخاص را مىخواند باور نمىكرد که به چنین سرنوشتى مبتلا شوند. حقیقت این است که آنوقتهایی هم كه ما طلبه و جوان بودیم و تازه با این مسائل و با این تاریخها برخورد مىكردیم حقیقتاً براى بنده به عنوان یك نوجوان یا جوانى كه تعمقى در این مسائل نداشتم معما بود که مگر چنین چیزى مىشود که كسى که یك عمر در جنگها شركت كرده، زخم برداشته، معلول جنگى است، خویش و قوم نزدیك پیغمبر است، مثلاً پسرعمه ایشان هم هست، پسرعمه على هم بود و پیغمبر در حق او و شمشیر او دعا كرده بود، زبیر را مىگویم، بااینوجود بعد از وفات پیغمبر اولاً على را تنها مىگذارند و بعد از این هم كه عثمان كشته شد و آمدند دور على را گرفتند كه حالا شما باید خلیفه بشوید، چند روز نگذشت كه به روى على شمشیر كشیدند و جنگ جمل را راه انداختند! آنوقتها واقعاً براى ما معما بود كه چه جور مىشود آدم اینگونه تحول پیدا كند؟! ولى در این دوران انقلاب چیزهایى دیدیم كه آنها پیش این حوادثی که دیدیم بسیار كوچك بود. این بود که بسیاری از مشكلات برای ما حل شد و فهمیدیم بسیاری از آن چیزهایى كه ما فكر مىكردیم نشدنى است بسیار خوب هم شدنى است!
نکته دومی که ما باید از این آیه استفاده کنیم غیر از آن بشارتى براى بقاء اسلام و حمایت الهى از دولت اسلامى و از نظام اسلامى است، ازیکطرف هم یك انذارى براى ما است كه حواستان جمع باشد، هیچ كس حق ندارد به خودش اطمینان داشته باشد كه در راه مستقیم باقى بماند. احتمال منحرف شدن و حتى از دین برگشتن براى همه انسانها به غیر از معصومین وجود دارد؛ معصومین حسابشان جداست.
روایاتى به این مضمون وارد شده که یك مقدارى احتیاج به توضیح و تفسیر دارد؛ ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِی إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ؛[3] یعنى همه اصحاب پیغمبرصلیاللهعلیهوآله بعد از رحلت ایشان مرتد شدند و از دین برگشتند مگر سه نفر؛ سلمان، ابوذر و مقداد؛ یعنى همان كسانى كه در سقیفه حاضر نشدند و با خلیفه اول بیعت نكردند. بعد هم گوشبهفرمان امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه بودند و هر چه ایشان مىفرمودند را بى چونوچرا عمل مىكردند و دیگر سؤال نبود كه چرا؟! این دستور از كجا ناشى مىشود؟! چرا باید این كار را بكنیم؟! حتى اگر مىدانستند که علىعلیهالسلام به چه چیزى علاقه دارد و دوست دارد چه كارى انجام بگیرد، نگفته انجام مىدادند.
حالا اینکه منظور از این ارْتَدَّ النَّاسُ این است كه یعنى از ایمانشان كاسته شد یا واقعاً منحرف شدند و اصلاً در دین شك كردند را چه عرض كنم اما چنین تعبیرى هم هست؛ ولى بههرحال در اینكه عدهاى از مؤمنین، بهخصوص بعد از رحلت پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله از دین برگشتند یعنى از آن چه خدا گفته بود و مىدانستند خدا گفته منحرف شدند شکی نیست. از دین برگشتن که شاخ ندارد. اگر آدم بداند که خدا چیزى را گفته و انكار كند و بگوید نه، اینگونه نیست، آیا این ایمان است؟! ایمان این است كه هر چه خدا گفته همانگونه كه گفته بپذیریم و هیچ شرط و قیدى هم نداشته باشیم. ایمان مشروط یا ایمان محدود، پیش خدا پذیرفته نیست. كسانى كه مىگویند نُؤمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ این مطالبی که پیغمبر گفته، این احكامی كه آورده، بعضى از آنها را قبول داریم و بعضى از آنها هم جاى تأمل دارد، قرآن در خصوص چنین افرادی مىفرماید أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا.[4]
ایمان، تجزیه برنمیدارد، شرط برنمیدارد. یا ایمان داری یا نداری. اگر ایمان داری هر چه خدا گفته را باید قبول کنی. اگر یكى از آنها را انكار كردی دومی آن را هم ممكن است انکار کنی. آن یكى چه خصوصیتى داشت؟! خدا گفته بود كه! پس چرا انکار کردی؟! پس معلوم مىشود تو تابع خواست و اراده خدا نیستى. این است که ایمان مىپرد.
آن نكته دومى كه براى گوینده و هر شنوندهاى مىتواند مایه عبرت و درسآموز باشد این است كه هیچ كس نمىتواند نسبت به عاقبت خودش اطمینان داشته باشد. ما همواره باید در حال خوف و رجاء باشیم، همیشه باید از خدا بخواهیم كه خدا ایمان ما را حفظ كند و نگذارد شك و شبههای در دلهای ما راه پیدا كند و ایمان ما كمرنگ شود و یك وقت هم خداینکرده بپرد. اینها شدنى است. خود قرآن مىفرماید ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ؛[5] آنهایی كه كارهاى خیلى بد كردند، أَسَاءُوا السُّوأَىٰ- أَسَاءُوا یعنى بد كردند- كسانى كه كارهاى خیلى بد كردند عاقبتشان این شد كه اصلاً آیات الهی را تكذیب كردند و گفتند دروغ است، دین دروغ است. مبدأش از اینجا شروع شد كه گناه كردند. گناهها تكرار شد و نتوانستند خودشان را راضى كنند كه ما اشتباه مىكنیم. این بود که خودخواهیشان موجب این شد كه درصدد توجیه بربیایند. ابتدا توجیهاتى كردند كه کموبیش ممكن بود مورد قبول واقع شود. درنهایت دیدند که هیچ راه توجیهى نیست این بود که گفتند اصلش دروغ است! ما بد نكردیم! اصلاً اینگونه نبوده است!
ما در زمان خودمان با چنین خطرهایى به صورت جدى مواجه هستیم. بنده در آن حدى كه اطلاع دارم، بالاخره بنده کموبیش 70 سال از عمرم مىگذرد و بیش از 50 سال در حوزه علمیه قم بودهام، هم حرفهای زیادی از بزرگان شنیدهام و هم کموبیش مطالعه کردهام، زمانى را سراغ ندارم كه شبهات و شكوك ویران گر به اندازه امروز موجب ضعف ایمان مردم شود. البته این هم در روایات پیش بینى شده و از علائم آخرالزمان این است كه نگهداشتن دین مثل این است كه آدم آتش سرخى را بخواهد كف دست خودش نگه دارد. آیا شما مىتوانید یك آهن سرخشدهای را كف دستتان نگه دارید؟! نگهداشتن دین در آخرالزمان اینقدر سخت است.
در روایات آمده كه يُصْبِحُ الرَّجُلُ فِيهَا مُؤْمِنًا وَ يُمْسِي كَافِرًا؛[6] آدم صبح مؤمن است و عصر كافر است! به همین راحتى! وقتى هم که كافر مىشود دو تا شاخ درنمیآورد. ممكن است باز هم نماز بخواند، بعضاً مسجد بیاید، گاهى در جشنها هم شركت كند، چون ایمان واقعى پذیرفتن كل ما أنزل اللّه است. یكى از آنها كه حذف شود ایمان میپرد. ممكن است ما در ظاهر او را مسلمان بدانیم، پاك هم هست و با او معامله هم بکنیم ولی اینها احکام ظاهرى است. ایمان واقعى آن است كه آدم را به بهشت مىبرد.
كسى كه یكى از امورى را كه خدا نازل كرده عالماً عامداً انكار كند كافر است ولو در لباس اهل علم باشد، ولو عنوان آیت اللّه هم با خودش یدك بكشد. خدا به این ظواهر نگاه نمىكند. خدا به دل نگاه مىكند؛ آیا ته دلش احكام خدا را قبول دارد یا مىگوید تاریخمصرف بعضى از اینها گذشته است؟! این تعبیر از بعضى از مسئولان نقل شده که گفتهاند امروز دیگر جامعه، حاكمیت دین را نمىپذیرد. همین اواخر از كسى نقل شده بود؛ یا تعبیراتى از این قبیل كه اسلام باید خودش را با فرهنگ زمانه تطبیق دهد! اسلام خودش را بخواهد تطبیق بدهد یعنى چه؟! یعنى باید دست از بعضى از احكامش بردارد، بعضى از احكامش باید تغییر كند؛ آن وقت این اسلام خواهد بود؟! چنین كسى كه چنین حرفى مىزند آیا واقعاً به احكام اسلامى باور دارد؟!
این خطر پیش پاى گوینده و همه شنوندهها هست. باید حواسمان را جمع كنیم تا در این دام شیطان نیفتیم. اولش هم شاید آدم متوجه نباشد که قضیه اینقدر جدى است. گاهی ممكن است یك كسانى نسبت به بعضى از احكام اسلام وقتى مىبینند برایشان یك سختىهایى دارد بگویند ایکاش این حكم اینگونه نبود! اول اینگونه میگویند. بعد کمکم میگویند كه این مجتهدین نمىتوانند یك فتواى دیگرى در این زمینه بدهند؟! بعد گاهى آدم از اشخاصى كه هیچ انتظارى از آنها ندارد مىشنود كه مراجع باید یك فكرى براى این احكام بكنند یعنى باید این احکام را تغییر بدهند!
مگر مراجع دین ساز هستند؟! شأن مراجع این است كه تمام فكر و ذكرشان را متمركز كنند تا حكم خدا را از قرآن و حدیث استنباط كنند. از جیب خودشان که نمىتوانند چیزى مایه بگذارند. نهتنها مراجع نمىتوانند حتی خود پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله هم چنین حقی ندارد. ببینید قرآن با خود پیغمبرصلیاللهعلیهوآله چگونه سخن مىگوید؛
در زمان پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله یک داستانى اتفاق افتاد. چند تا داستان هست که مفسرین کموبیش این داستانها را در ذیل این آیهاى كه مىخواهم تلاوت كنم آوردهاند. یكى از داستانها این است كه اهل طائف - طائف یك شهر كوهستانى است که نزدیك مدینه هست و بسیار خوش آب و هوا است. میوههاى خوبى دارد. هواى خوبى دارد. ما نرفته ایم اما خیلىها كه رفته بودند تعریف مىكردند که تعجب است كه كنار مكه با آن هوا چنین شهرى با این هواى خوب و آب فراوان و میوههاى خیلى خوب وجود دارد- بههرحال اهل طائف پیش پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله آمدند و گفتند ما شما را دوست داریم و دلمان مىخواهد با شما باشیم اما یك چیز مانع این است كه ما دین شما را بپذیریم و آن این است كه اینكه شما مىگویید در نماز، آدم باید روى خاك بیفتد و سرش را روى خاك بگذارد این براى ما سنگین است. ما نماز مىخوانیم، تا ركوعش را هم انجام میدهیم اما این سجده را از ما بردارید!
اینها غالباً پولدار و گردنکلفت و متشخص بودند. این بود که به اینها برمیخورد كه بگویند سرتان را روى زمین بگذارید و دماغتان را روى خاک بمالید. آخر یكى از تعبیرات رایج در عربى این است كه وقتى میخواهند بگویند یك كسى خیلى ذلیل شد مىگویند دماغش به خاك مالیده شد. در فارسى هم مىگویند. اینها گفتند ما دماغمان را به خاك نمىمالیم؛ نماز مىخوانیم، روزه مىگیریم، زكات مىدهیم، هر چه شما بگویید عمل مىكنیم ولی این را از ما بردارید؛ این دماغمان را به خاك نمالید!
اینها این پیشنهاد را در چه وقتی مطرح كردند؟ آن وقتى كه پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله در نهایت سختى به سر مىبردند، كفار هجوم آورده بودند و مسلمانها در نهایت سختى به سر مىبردند، عدهاى از مسلمانها به حبشه مهاجرت كرده بودند. در چنین موقعیتى اینها آمدند این پیشنهاد را مطرح كردند. اگر من و شما بودیم چه كار مىكردیم؟ مىگفتیم آقا! غنیمت است، پیشنهاد را قبول كن! اقلاً اینها دیگر با ما دشمنى نكنند، یکخرده مالیات بدهند، یکخرده كمك كنند، یك چند تا سرباز اضافه شود، بعدها کمکم درست مىشود.
در ابتدا یك لحظه به ذهن پیغمبر آمد كه حالا روى این پیشنهاد تأمل كنیم، حالا از اینها بپذیریم و بگوییم فعلاً شما نماز بى سجده به جا بیاورید، بعدها کمکم هدایتشان مىكنیم. چنین فکری یك لحظه به ذهن پیغمبر گذشت. جبرئیل نازل شد که لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَیهِمْ شَیئاً قَلِیلاً * إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَینا نَصِیراً![7]
كسانى كه با ادبیات عربى آشنا هستند مىدانند که لَقَدْ كِدْتَ یعنى چه؛ یعنى خیلى نزدیك بود، چیزى اتفاق نیفتاد ولی نزدیك بود؛ مىفرماید نزدیك بود كه اندكى به پیشنهاد آنها تمایل پیدا كنى، نه اینکه قبول كنى؛ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَیهِمْ شَیئاً قَلِیلاً؛ نزدیك بود اندكى به این پیشنهاد روى خوش نشان بدهى. ای پیغمبر كه بزرگترین پیغمبران و عزیزترین بندگان ما هستی و عالم را به طفیل تو آفریدهایم، اگر چنین كارى كرده بودى تو را در دنیا و آخرت دو برابر عذاب مىكردیم!
حالا تعبیر بعدی آن را ببینید؛ میفرماید و كسى پیدا نمىشد كه تو را در مقابل خدا یارى كند؛ یعنى خدا خصم تو مىشد؛ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَینا نَصِیراً! خدا آنچنان با تو خصومت مىكرد كه دیگر هیچ كس نمىتوانست تو را كمك كند و كسى نمىتوانست تو را شفاعت كند! نمىفرماید اگر حكم خدا را عوض كرده بودی بلکه مىفرماید اگر اندكى میل پیدا كرده بودى! مگر خود پیغمبر حق دارد قانون خدا را عوض كند؟! اگر درباره چنین پیغمبرى با این عظمت و محبوبیت و عزتى كه پیش خدا دارد، چنین آیهاى نازل شود آن وقت برای بنده و جنابعالى چه میگویند؟! آیا ما حق داریم قانون خدا را عوض كنیم؟!
این توهمات، این شبهات و این شكوك در این زمان بیش از هر زمانى هست به خاطر اینكه ارتباط بین انسانها زیاد شده است و دنیا مثل یك خانه واحدى شده که همه با هم مربوط هستند و از اوضاع همدیگر اطلاع دارند. از وسایل شادى و خوشى و لذت آفرینیهایی كه در مغرب زمین هست، از طریق فیلمها، سیدیها، ماهوارهها مسلمانها هم در خانههایشان و در صندوقخانههایشان آگاه مىشوند و وقتى اینها را مىبینند هوس مىكنند. آدمیزاد است دیگر، فرشته كه نیست! یك بار، دو بار تحمل مىكند. بعد كمكم عادت مىكند كه هر شب باید ببیند. كسانى هستند كه مىگویند ما تا شبها این فیلمهای مبتذل را تماشا نكنیم خوابمان نمىبرد! بعد هم به دنبال این تماشاها چه چیزهایی در آن درمیآید؟! همان چیزهایى كه همه مىدانید! آن وقت چنین جوانهایی دیگر جبهه برو مىشوند؟! كسى كه تا نصف شب، تا دو بعد از نصف شب، چنین فیلمهایی را تماشا مىكند، بعدش هم چه رخوتها و سستیهایی كه به او دست مىدهد، صبحش هم تا ساعت ده و یازده مىخوابد، کمکم با مواد مخدر هم آشنا مىشود چون هوسهایی از این فیلمها براى او برانگیخته مىشود كه به آنها دسترسى ندارد، این است که نگرانى و اضطراب برای او پیدا مىشود و سعى مىكند اضطرابش را با مواد مخدر آرام كند. خیال مىكند آنها داروى شفابخش اضطراب است. این است که در یك دام دیگرى مىافتد. چنین جوانى به چه درد مىخورد؟! آیا دانشمند مىشود؟! آیا مبتكر مىشود؟! آیا رزمنده مىشود؟! آیا تاجر خوبى مىشود؟! یك موجود عاطلِ باطلِ خودخواهِ پرتوقع میشود که از همه چیز و همه جا توقع دارد و همه چیز باید تابع او باشد، چرا آن جا چنین نشد؟! چرا این جا چنین نشد؟! به زمین و زمان بدبین مىشود. خودش هم هیچ هنرى ندارد. این مىشود نتیجه آشنایى با فرهنگ غربى، همان چیزى كه متأسفانه بعضى از مسئولان ما گاهى صریحاً و گاهى در پرده ترویج مىكنند و گاهى میلیونها و بلكه میلیاردها از بیتالمال مسلمانها را صرف ترویج این فرهنگ مىكنند!
شنیدهام یك وقتى در شهر شما هم بنا بوده چنین اتفاقاتى بیفتد كه الحمدللّه مؤمنین نگذاشتهاند. بههرحال این خطرها سر راه من و شما هم هست. این خطرها مرد و زن و پیر و جوان نمىشناسد. ازیکطرف عواملى كه رفتار انسان را به شیطنت و انحراف و حیوانیت سوق مىدهد و ازیکطرف هم شبهاتى كه به وسیله سخنرانىها و کتابها و مقالات و چیزهاى از این قبیل به ذهن جوانها تزریق مىشود که عمدهاش هم در دانشگاهها است. البته اختصاص به آن جا ندارد ولى نوك پیكان متوجه دانشگاهها است. هر روز یك شبهه جدیدى، یك حرف جدیدى، یك اشكال جدیدى مطرح میشود. در مقابل اینها چه باید كرد؟!
اجمالاً آن خطری که ایمان و دین ما را ممكن است به خطر بیندازد دو مقوله است، یكى از مقوله شناخت است و یكى از مقوله اراده؛ یعنى یكى از چیزهایى كه مردم را گمراه مىكند شبهاتى است كه القا مىشود و جوابش را بلد نیستند و به خاطر جهل و ندانستن جواب آن شبهات، تحت تأثیر واقع مىشوند و گمراه مىشوند؛ و امروز از این شبهات در دانشگاهها فراوان است، كمكم به خارج از دانشگاه هم سرایت مىكند و بچهها مىآیند در منزل براى پدر و مادرشان هم نقل مىكنند. اگر جرئت نكنند که به پدر و مادر بگویند براى خواهر و برادرشان میگویند. امروز مىبینید که شبهات فراوان است و از این مجرا اعتقادات و باورهاى جوانها به خطر مىافتد. یكى هم از مجراى تحریكات و تهییجانی كه جوانها به وسیله فیلمها، رمانها، تئاترها و نمایشنامهها مىشوند. شما از همین رمانهایی كه براى ادبیات خوانده مىشود غافل نباشید. گاهى معلمان و دبیران به بچهها سفارش مىكنند که اینها را بخوانید تا قلمتان خوب بشود غافل از اینكه محتواى این رمانها با دل بچهها چه مىكند. بالاخره آن عواملى كه هیجانات غیرطبیعی در افراد به وجود مىآورد و آنها را به طرف گناه سوق مىدهد. گناه وقتى تكرار شد ایمان آدم ضعیف مىشود و ضعف ایمان هم به كفر مىانجامد. این آسیبشناسى جامعه ما و تبیین خطرهایى كه ممكن است ما را تهدید كند و دائماً باید به خدا پناه ببریم. براى جلوگیری از اینها چه باید كرد؟
در مقابل شبهاتى كه نسبت به باورهاى ما مطرح مىشود باید سطح معلومات را بالا برد، هیچ چاره دیگری ندارد. باید بگردیم راههایی پیدا كنیم که اول خودمان بر معلومات دینیمان افزوده شود. مقام معظم رهبرى در ملاقات با خبرگان فرمودند دانشگاهها باید در كنار معرفت دانشگاهى، معرفت دینیشان ترقى كند. متأسفانه بعضى از مسئولان روز بعد گفتند دانشگاه ربطی به دین ندارد!
اگر بخواهیم در این دام نیفتیم، اگر بخواهیم جوانهایمان در دام نیفتند، از ما كه دیگر گذشته و شیطان هم دیگر چندان امیدى به ما ندارد که در خدمتش باشیم ولى جوانها و نوجوانها در معرض خطر جدى هستند، باید چارهاى اندیشید كه آنها سطح معارف دینیشان بالا برود، به مطالعه کتابهای دینى علاقهمند شوند و به بحثهای دینى رغبت پیدا كنند.
یكى از بهترین و عملیترین راهها برگزاری جلسات با حضور معلم است. خود حضور معلم باعث این مىشود كه انگیزهاى باشد، جوانها دوست دارند با معلمشان بنشینند. در جلسات مجال داده شود كه بچهها آن چه در دلشان هست نسبت به مسائل دینى مطرح كنند و قایم نكنند. معلم و استاد سعى كند با زبانى كه دانشآموز بفهمد آن شبهات را جواب بدهد و اگر - كه این اگر كم نیست- و اگر جوابش را درست بلد نیست سعى كند اول برود خودش جوابش را یاد بگیرد، جلسه بعد بیاید به بچهها یاد بدهد. خود اینكه یك جلسهاى هست که بچهها دور هم جمع مىشوند، یكى از بهترین علاقههاى جوانها این است كه با هم سن و سالهایشان، به قول ما طلبهها گعده داشته باشند، بنشینند گپ بزنند. این یك علاقهاى است در نوجوانها که خیلى سرشار است. از این خواست طبیعى جوانها باید استفاده كرد. بگوییم آقا! بیایید در منزل ما بنشینید با هم گپ بزنیم یا به صورت دورهاى باشد و هر روزى منزل یكى از اینها، هر روز جمعهاى منزل یكى از شما، من هم مىآیم آن جا در خدمت شما هستم. این نقش از آموزگاران و دبیران، بسیار بهتر برمیآید به شرطى كه خودشان صلاحیت اجرایی آن را داشته باشند و خودشان را آماده كرده باشند. راههای دیگرى هم هست ازجمله مسابقاتى که گذاشته مىشود و چیزهاى دیگر. بههرحال از هر صورتى که ممكن است سعى شود كه اعتقادات جوانها تقویت شود.
دوم نوبت به رفتارها، منشها و اخلاق مىرسد. یادتان هست در یك جلسهاى که مقام معظم رهبرى یكى، دو سال قبل با جوانها داشتند و راجع به فرهنگ صحبت مىكردند فرمودند ما كه مىگوییم فرهنگ، منظورمان عقاید و اخلاق است، منظورمان آدابورسوم، نشستوبرخاست و گپ زدن و گویش و حركات موزون و موسیقى و اینها نیست، ما كه مىگوییم فرهنگ در خطر است و تهاجم فرهنگى شده یعنى عقاید و اخلاق، باورها و ارزشها. آن خطرى كه مىگوییم متوجه فرهنگ ماست یعنى متوجه این دو ركن فرهنگ است وگرنه آدابورسوم عادى و لهجه سخن گفتن و خط و آواز و اینها كه چندان تأثیرى در ماهیت فكرى و روحى انسان ندارد. حالا ممكن است بعضى از آنها خوب باشد، بعضى از آنها هم حرام باشد اما اینها تأثیر اساسى در شخصیت و هویت جوانها ندارد. آنچه هویت فرهنگى انسان را مىسازد باورها و ارزشهایی است كه پذیرفته است.
دشمن هم با انواع وسایل مختلفى كه آزموده و گاهى چند قرن روى آن تجربه دارد سعى دارد این باورها و ارزشها را از جوانهای ما بگیرد. روانشناسان و جامعه شناسان را هم استخدام مىكنند. انواع و اقسام وسایل پروپاگاند، تبلیغات، تأثیرگذاری در جوانها، در هر سنى چه چیزهایى بیشتر تأثیر مىگذارد و الیآخر. آنها مجهزند به اینكه دین جوانها را بربایند، اخلاق و عقایدشان را تغییر بدهند و ما آنچنان كه باید آمادگى براى مقابله نداریم! چه باید كرد؟!
اولاً باید باور كنیم كه این یك وظیفه حیاتى است. این یك فضیلت نیست، یك فضل نیست، یك مستحب نیست كه یك جلسه دینى درست كنیم. این از اوجب واجبات است. اگر مىخواهید جوانهایتان دیندار بشوند باید به اینگونه جلسهها اهمیت بدهید، بچهها را دور هم جمع كنید و مسائل دینى مطرح شود، بحث كنند و هدایت شوند تا شبهاتشان برطرف شود؛ جوابهای قانعکننده بشنوند تا تحت تأثیر افكار انحرافى قرار نگیرند. خواهید گفت خب وظیفه آموزش و پرورش است كه چنین آموزگاران و دبیرانى تربیت كند و چنین برنامههایى براى جوانها بگذارند، پس این همه سازمان جوانان و چیزهاى دیگر براى چیست؟!
بنده هم قبول دارم كه اینها اول وظیفه وزارتخانههایی است كه متصدى این كارها هستند ولى حالا سؤال مىكنم که اگر در پشت كوه قاف، آن وزارتخانههایى كه متصدى اصلاح فرهنگ هستند خودشان عامل فساد فرهنگ بودند - مگر این مسائل فرهنگى در كشور ما مبدأش از كجا ناشى شد؟! چقدر پول بیتالمال صرف ترویج فساد و فحشا شد و دارد مىشود؟! - خب اینها كه اینگونه هستند ما هم دیگر هیچ وظیفهای نداریم؟! یعنى با هزار تأسف ما باید ناامید باشیم از اینكه دستگاههای رسمى مشكل ما را حل كنند.
البته باید سعى كنیم كه دستگاهها را عوض كنیم تا متصدیان آینده اینچنین نباشند. شاید بعضى از ماها در گناهان اینها سهیم باشیم براى اینكه ما هم به نحوى مستقیم یا غیرمستقیم به اینها رأى دادیم، ما هم در گناهشان شریك هستیم. باید سعى كنیم كه بعد از این، این اشتباهات را تكرار نكنیم ولى بههرحال حالا كه شده و این فسادها رواج پیدا كرده باز هم ما وظیفه داریم خودمان اقدام كنیم. اگر مدارس دولتى نمىتواند اینها را جواب بدهد مدارس غیرانتفاعی درست كنید. اگر بعضى از دانشگاههای دولتى جواب نمىدهند خودتان دانشگاههای غیرانتفاعی درست كنید و اساتید مسلمان را جلب كنید، به آنها بهاى بیشتر بدهید و بیشتر تشویقشان كنید نه اینکه هر كسی که مسلمان شد باید توى سرش هم بزنند، حقوق كمتر هم بگیرد و از مزایاى كمتر هم بهرهمند بشود چون دین دارد! باید به دینداران بهاى بیشترى بپردازید تا متدینین تشویق شوند، تا آموزگار و دبیر و استاد علاقه بیشترى براى انجام وظایف فرهنگیاش احساس كند. اینها كارى است كه هیچوقت از عهده ما برداشته نمىشود.
و بالاخره هرگونه فعالیتى كه سطح معلومات دینی جوانهای ما را بالا ببرد. برای معلومات دیگر كه کموبیش انگیزههایی هست، دولت هم در این جهت كمك مىكند. نتایج خوبى هم داشته است. از این جهت اگر جاى تشكرى هست بنده از آنها هم تشكر کردهام، از مسئولانى كه در پیشرفت علمى دانشگاهها نقش داشتهاند. البته متأسفانه سطح علمى دبیرستانها و دبستانها روزبهروز دارد تنزل پیدا مىكند و طبعاً در آینده، در دانشگاهها هم اثر خواهد گذاشت. چهبسا این امر با سفارش خارج از مرزها باشد.
بههرحال ما باید سعى كنیم با هر چه توان داریم شخصیت جوانهای خودمان را حفظ كنیم. ازیکطرف پایههاى معرفتى و شناختیشان را تقویت كنیم و از یك جهت، انگیزههاى رفتاریشان را. شناخت، بیشتر در باورها اثر دارد و رفتارها در تثبیت ارزشها؛ و فرهنگ اسلام و دین یعنى باورها و ارزشها.
پروردگارا! تو را به مقام و منزلت بقیة اللّه الأعظم قسم مىدهیم كه دلهای ما را از خواب غفلت بیدار كن!
ایمان و معرفت جوانهای ما را حفظ بفرما!
ما را در انجام وظایفمان موفق بدار!
روح امام راحل و شهدایمان را با انبیا و اولیا محشور بفرما!
سایه مقام معظم رهبرى و همه كسانى كه در تقویت باورها و ارزشهای اسلامى مؤثر هستند را مستدام بدار!
قلب مقدس ولى عصرارواحنافداه را از ما خشنود بفرما!
در ظهور آن حضرت تعجیل بفرما!
وَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ
[1]. مائده، 54.
[2]. توبه، 20.
.[3] الإختصاص، ص 6.
[4]. نساء، 151.
[5]. روم، 10.
[6]. نهج الفصاحه، ص 664.
[7]. اسراء، 74 و 75.