بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
همایش طبالنبی(ص)؛ سالن همایشهای رازی دانشگاه علوم پزشكی تهران
با تشكیل نظام اسلامی و در دوران انقلاب اسلامی لازم است درباره میراثهای دینی خود، در همه زمینهها تحقیق كنیم و از آنها برای سعادت دنیا و آخرت بهره بگیریم. در این میان بالاترین میراث، میراثی است كه از پیغمبر اكرم(ص) به ما رسیده است كه یكی از آنها بعنوان «طب النبی» یا «الطب النبوی» است. از دیرباز توسط علمای شیعه و سنی در این زمینه كتابهایی نوشته شده كه علاوه بر اشاره به ابوابی از طب و مسایل مربوط به آن، تحقیقاتی انجام گرفته و شرحهایی نیز برای آن روایات نوشتهاند. البته از نظر مكتب شیعه منابع غنیتر است. چون غیر از روایاتی كه مأثور از پیغمبر اكرم(ص) است، از ائمه اطهار(ع) نیز روایات بسیاری در باب طب وارد شده كه یكی از آن نمونهها، رسالهی «طب الرضا» است كه حضرت علی بن موسی الرضا(ع) به سفارش خلیفه وقت تنظیم فرمودند. هدف و منظور از مطرح كردن «طب النبی» توجه به میراثهای اسلامی، در این زمینه است.
اما وقتی برای بازیابی این میراثهای كهن به منابع اسلامی مراجعه میشود، سؤالاتی مطرح میشود كه كمتر به صورت یك مسألة قابل طرح و تحقیق مطرح میشود. گاهی نیز بین مسایل به سبب شباهتهایی كه موجود است خلط میشود، از جمله این كه آیا پیغمبر اكرم و ائمه اطهار(ع) در زمینه «طب» مطلب جدیدی آوردهاند یا آنچه نقل شده، كم و بیش در كتابهای پیشینیان و هم دورههای آنان هست. یا بلكه آیا آنان همان دستوراتی است كه در طبهای قدیم باستانی نظیر طب یونانی، طب ایرانی، هندی و چینی مطرح بوده است، چرا كه حتی در بعضی از كشورهای متمدن، كه تمدنهای آنها منقرض شده، كم و بیش آثاری از این علوم یافته میشود. به هر حال نخستین پرسش در این باب این است كه بین آنچه در روایات اهل بیت(ع) راجع به مسایل طبی آمده، با آنچه در كتب یونانی یا كتب ایرانی یا سایر تمدنهای كهن وجود داشته، چه تفاوتی است؟ دوم، تفاوتهای ریشهای طب سنتی با طب جدید كه امروز در مغرب زمین روبه رشد و تكامل است و هر لحظه خدمتی را نصیب جامعه میكند، چیست؟ سوم، آیا با پیدایش طب جدید، طب سنتی و اسلامی منقرض شده و از ارزش افتاده و یا اینكه هنوز قابل استفاده است؟ این پرسشها كه در اذهان بسیاری مطرح میشود نیازمند قدری درنگ و تحقیق است كه هم چنین باید پرسید كه آیا معنای پیدایش طب مدرن ابطال طب قدیم است، یا اینكه طب مدرن اصلاحی و یا تكمیلی است بر آن؟ به هر حال باید اشاره كرد كه در طب قدیم مطالبی وجود دارد كه هنوز هم قابل استفاده است و اگر ما آنها را نادیده انگاریم، به خود ظلم كردهایم و سرمایهای گرانبها را از دست دادهایم.
گاهی در روایات به مطالبی برخورد میكنیم كه تفسیر غلط آنها زمینه را برای تحقیق در علم تضعیف میكند. برای مثال: در آموزههای دینی، در قرآن و حدیث توجه به این كه، بیماری و بهبودی در دست خداست و او كسی را كه میخواهد مریض میكند، هر كه را بخواهد شفاء میدهد جای تأمل دارد. به خصوص در آیهای كه از زبان حضرت ابراهیم نقل شده، وقتی نمرود از او پرسید خدای تو كیست، فرمود: «رَبّی الَّذی یُحیی و یُمیتُ قالَ أَنَا أُحْیِی و امیت». و همچنان كلام را ادامه میدهد تا آنجا كه میفرماید: «وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ»، خدای من آن كسی است كه وقتی مریض میشوم، من را شفاء میدهد. بنابراین شفاء دست خداست، تلاش ما برای كسب داروها و راههای معالجه بیهوده است! این نظر از دیدگاه اسلام درست نیست، این توهم است، و برای بعضی از افرادی كه از معارف اسلامی دور هستند، مطرح میشود و در ذهن آنها در قالب شبههای نمود میكند. هم چنین شبهه دیگر این كه: گاهی در روایات، آمده برای بهبودی بیماران فلان دعا را، یا فلان سورهی قرآن را بخوانید و چیزهایی از این قبیل. آیا طب اسلامی یعنی دعا خواندن و ذكر آیاتی چند از قرآن؛ همراه با مأثورات و منقولاتی كه در طب سنتی وجود دارد و به آن ضمیمه شده است؟ و در واقع طب اسلامی مطلبی ندارد كه آن را مطرح كنیم؛ و سؤالات و شبهاتی نظیر آن كه از اشاره به آن خودداری میشود.
اگر قرار است به مسأله طب اسلامی بها دهیم، و آن را بكاویم و بررسی كنیم كه در این میراث دینی، چه چیزهایی وجود دارد كه میتوان از آن استفاده كرد، باید طرح تحقیقی عالمانهای برای این كار طراحی كنیم. صرف قرائت چند آیه و روایت و نقل یك داستان، مشكل ما را در تحقیق طب اسلامی یا طب نبوی حل نمیكند. روایات در دسترس است، كتابهایی هم نوشته شده و شرحهایی نیز برای آن، نگاشتهاند، اینها اگر كارآیی داشت، تا به حال از آن استفاده میكردند. آیا تعریف از طب بوعلی و محمدبن زكریا رازی، مفهوم طب النبی را شرح میكند؟ آیا طب النبی همان است كه آنها گفتهاند؟! درحالی كه بیشتر مطالب آنان از یونانیان گرفته شده و براساس نظر و روش آنها پیش رفته و تحقیق شده است. مبانی طب بوعلی همان اصول موضوع یونانیان است. مطالبی از قبیل: عناصر اربعه و اخلاط اربعه كه در بدن موجود است مثل: خون، صفرا، بلغم و سودا در طب یونانی و طب باستانی وجود دارد. پس نمیتوان مطالب ذكر شده را طب اسلامی نامید چرا كه در آنها نه از اسلام اثری پیداست، نه وحی در آن مطالب نازل شده و نه بر تحقیقاتی كه دیگران كردهاند مطلب خاصی اضافه شده است. پس ما به دنبال چه میگردیم؟ گاهی مفاهیم برای ما خلط میشود.
اما صرف نظر از این كه طب اسلامی و طب النبی چیست، باید پرسید آیا طب سنتی منقرض شده و غیرقابل استفاده است، به طوری كه آن طب فرضی یا تجربیاتی عامیانه بوده، منقرض شده و جایش را به علوم دیگری داده است كه براساس تجارب حسی و آزمایشگاهی اثبات میشود و بنابراین آن را به طور كلی باید كنار گذاشت؟ بحث دربارهی این مباحث باید در جای خود مطرح شود. سپس برای تحقیق درباره طب اسلامی و طب سنتی و یا هر دو، به طور جداگانه یا با هم، زمینه را فراهم كنیم و بخصوص روش و چگونگی تحقیق را روشن كنیم. آیا نتایج حاصل از تطبیق بعضی دستاوردهای طب قدیم با طب جدید و یا آنچه در روایات آمده با دستاوردهایی كه بر اثر تجارب علمی حاصل شده، ارزش تحقیق را دارد؟ سرمایه گذاری نیروی انسانی و مالی؛ استفاده از ابزارها و بودجهای برای این كار زمانی ارزش دارد و میتواند فایده؛ داشته باشد كه چند اصل و موضوع را برای ما ثابت كند. یعنی كسانی چند موضوع یا پیشفرض تحقیق را در اختیار نهند تا انگیزه تحقیق پیدا شود. اگر پاسخی برای پرسشهای مطرح شده نداشتیم انگیزهای هم برای تحقیق ایجاد نمیشود. اگر گفتیم طب اسلامی همان طب یونانی است ــ یا چیزی شبیه آن یا با یكی از طبهای باستانی شباهت دارد ـ تحقیق درباره طب اسلامی (به عنوان اسلامی) دیگر جایگاهی نخواهد داشت، و اگر بخواهیم تحقیق كنیم باید در همان طب سنتی تحقیق كنیم. وقتی میتوانیم طب اسلامی را به عنوان یك موضوع ویژه تحقیق كنیم كه، بر این باور باشیم اسلام موارد خاصی را در این زمینه آورده است و این میتواند پیشفرض تحقیق باشد، یعنی بدانیم كه اسلام مطلب جدیدی را در این زمینه آورده كه باید آن را كشف كرد. برای مثال صرف این كه روایتی را پیدا كنیم كه مسألهای را مورد تأكید قرار داده كه هم در قانون بوعلی، هم در كتاب جالینوس، هم در كتاب بقراط و... نشانهای از اشاره به آن مسأله دیده میشود نمیتوان اظهار داشت كه آن را اسلام آورده است.
مرتبه و شأن پیغمبر(ص) هیچ وقت بیان مطالب طبی یا مطالب فیزیكی نبوده، بلكه شأن او هدایت است. دلیلی كه ما برای نبوت اقامه میكنیم این نیست كه نیازهای مادی بشر را رفع كند. بشر با تحقیقات علمی خود و به همراه انگیزههایی كه در نهان دارد، میتواند راه زندگی دنیایی و راه تأمین سلامتی خود را كسب كند. اگر پیغمبر اكرم و ائمه اطهار مطالبی را در این زمینهها فرمودهاند، برای این نبوده كه وظیفه نبوت و رسالت آنان اقتضاء میكرده است؛ بلكه آن مسایل مصالحی بوده از روی تفضل و كمك به مردم، عنایت میفرمودند، بیان و راهنمایی میكردند. وظیفهی اسلام این نیست كه مطالب طبی بیان كند، هواپیماسازی را به ما یاد دهد، انرژی اتمی را به ما معرفی كند و راه غنی كردن اورانیوم را به ما نشان دهد. در حقیقت، ما اگر طبی به عنوان طب اسلامی نداشته باشیم، هیچ نقصی در دین اسلام یا در انجام وظیفه پیغمبری نیست. اگر در این زمینه میخواهیم تحقیقی كنیم، برای دانستن این مهم است كه بدانیم پیامبر و امامان علاوه بر وظیفه نبوت و رسالت چه كمكهایی به انسانیت كردند و چه مواریث علمی و گرانبهایی برای ما جهت بهرهگیری برجا گذاشتند. پس اولین اصلی كه ما باید به عنوان یك اصل و پیشفرض تحقیق دربارة طب اسلامی یا طب النبی بپذیریم این است كه پیغمبر مطالب جدیدی آورده باشد.
مطلب دیگر اینكه، به فرض بدانیم آنچه از مطالب طبی در قبل از دوران مدرنیته و قبل از پیدایش طب جدید در میان بشر بوده منقرض شده است و مطالب آن دیگر قابل استفاده نیست، ولی باز آیا جای تحقیقی نمانده است؟ درست است كه آن مسایل منقرض شده و قابل استفاده نیست و امروزه جایگزینهای بهتری از آنها داریم ولی باید این احتمال - كه احتمال قابل اعتنا و قابل توجهی است - را بدهیم كه در طب باستانی و در طب اسلامی مطالبی موجود است كه امروزه نیز بشر به آن احتیاج دارد و اگر از آنها استفاده كند، چه بسا برای معالجه امراض به نتایجی آسانتر، مطمئنتر، و بیضررتر دست یابد. هم اكنون در كشور محققینی هستند كه عمری را زحمت كشیدند و اثبات كردهاند كه بسیاری از امراض صعب العلاج را كه اگر بخواهند با وسایل طبی امروزه معالجه كنند، هم هزینه بسیار سنگینی میطلبد و هم اینكه باید دست به دامن بیگانگان شوند. آنان در این زمینه مدعیاند و معتقدند كه امراض صعب العلاج را میشود با دستورات سادهای كه از قانون بوعلی و یا دیگران به دست میآید، معالجه كرد. این محققین كه در همین تهران هم هستند، معتقدند به جای اینكه برای شناختن یك بیماری از انواع و اقسام وسایل آزمایشگاهی استفاده كنید ــ كه گاهی هزینههای بسیار سنگینی را در برداردــ با گرفتن یك نبض میتوان 80 نوع بیماری را كشف و اثبات كرد كه بسیار مطمئنتر از آزمایشهای امروزی است. با این بیان استفاده از ابزار آلات نفی نمیشود ولی نبض گرفتن راه سادهای است كه در بعضی جاهایی كه به آن ابزارها و بیمارستانها دسترسی ندارند و از عهدهی هزینهاش برنمیآیند، مفید خواهد بود. هم چنین بیان این مطلب میتواند انگیزهای برای تحقیق در این زمینه را در پی داشته باشد.
توجه كنیم كه تحقیق دربارة آموزههای گذشتگان و تجربیات آنان زمانی عقلایی خواهد بود و ارزش دارد كه ما پژوهشگرانی را برای فهم تجربههای آنان فراهم كنیم و بودجهای را نیز برای این كار در نظر بگیریم. باید توجه كنیم كه در میراث گذشتگان مطالبی است كه امروزه با وجود پیشرفت علوم طب تجربی، طب آزمایشگاهی و طب جدید باز آنها قابل استفاده است. در این زمینه ادعای برخی این است كه بعضی از امراض لاعلاج را میتوان معالجه كرد. این یك ادعا و البته قابل اثبات است. چرا باید این سرمایه گرانبها را از دست دهیم؟ به ویژه این كه كشف آنها هزینه كمتری دارد و به سادگی و با وسایل سادهتری صورت میگیرد. بنابراین اصل دوم وجوب تحقیق این است كه باید احتمال دهیم، ممكن است در بررسی مطالب و تحقیق میراث گذشتگان، مطالبی یافت شود كه امروز برای ما مفید باشد كه این معنایش ابطال طب جدید نیست بلكه معنای آن، این است كه در كنار طب جدید، میراث گذشتگان نیز به كار گرفته شود. در كشورهایی مثل چین و هند نمونههای فراوانی از این گونه معالجات وجود دارد. دانشجویان رشتهی پزشكی ما نیز كه برای تحصیل به آنجا فرستاده شدهاند، این آموزشها را دیدهاند. از باب نمونه باید به طب سوزنی و امثال آن اشاره كرد كه براساس طب جدید نیست و فرمولها و تجربههایی است كه از طب قدیم و طبهای باستانی مرسوم بوده است. به هر حال اگر این احتمال را در نظر داشته باشیم و به آن توجه كنیم، هدف تحقیق ما مشخص میشود. این احتمال به آن اندازهای است كه ما را وادار به تحقیق میكند.
مسأله سوم در اختلافات اصولی بین طب جدید و طب قدیم است. یكی از آنها این است كه در طب قدیم، انسان مركب از دو عنصر مختلف، یعنی دو بخش جداگانه است. دو بخشی كه به هم مربوط است، اما با هم تفاوت اساسی دارند. یك بخش بدن و یك بخش روح است. بدن را میتوان دید، ولی روح را با ابزارهای آزمایشگاهی نمیتوانیم بشناسیم و ویژگیهایش را درك كنیم، اما حقیقتی است كه باید به آن توجه كرد. این روح با بدن تأثیر و تأثر متقابل دارد. هم روح در بدن اثر میگذارد و هم بدن در روح. گفتنی است در بسیاری از تجربههای علمی دانشمندان جدید در رشتههای مختلف طب امروزی، نتایج عجیبی به دست آمده مبنی بر این كه حالات روحی در معالجات بسیاری از امراض تأثیر فوق العاده دارد. حتی در بهبود امراضی كه باور آن برای انسان مشكل است مثل بیماریهای كبدی، قلبی و عصبی. به راستی تمركز فكر انسان، توجه او به خدا، دعا كردن و عبادت كردن او چه اثری بر گلبولها، دستگاه ایمنی بدن و تأثیر و تأثرات شیمیایی بدن دارد؟ از موضوعاتی كه از گذشته تا امروز انكار نشده، موضوع «تلقین» است. تلقین كردن در بسیاری از موارد مؤثر است. استاد بزرگوار حضرت آیتالله حسن زاده با اشاره به داستانی از مولوی نقل كردند، كه این مسألهای ثابت شده است كه تلقین در بهبودی بیماری یا در بیمار كردن انسان سالم مؤثر است. این تأثیر و تأثرات، فیزیكی و شیمیایی نیست و از جنس دیگری است، یعنی روح به بدن چیزی را القاء میكند.
تلقین پدیدهای است كه همگان از دیندار و بیدین به آن معتقدند. در اینجا پسندیده است به نكتهای اشاره شود. ماتریالیستها بسیاری از معجزات و كرامات را به تلقین تفسیر كردهاند. با افزایش گرایشهای ماتریالیستی، دكتر تقی ارانی در كتاب «عرفان و اصول مادی»، مسایل عرفانی، كشف و شهود، و كرامات اولیاء خدا را به تلقین تفسیر میكند و معتقد است كه آن یك امر مادی است. اما باید پرسید تلقین چه مقولهای است. آیا فعل و انفعالات شیمیایی است؟ این كه من به خود یا به دیگری تلقین كنم كه تو سالمی یا بیماری، یا امروز بهتر از دیروز هستی، یا امروز بیمارتر شدهای، یا بیماریات بدتر شده، این چه تأثیری دارد؟ در واقع تلقین دلیل بر این است كه یك امر غیرمادی در این جا وجود دارد. تلقین اثر هوا نیست كه به دمیدن جابهجا شود. تلقین این نیست كه من خود در وجود خود یك چیزی را ایجاد كنم. اگر تلقین صرف فعل و انفعال طبیعی باشد، تحت اراده و اختیار كسی نیست و نمیتواند تأثیری در امور داشته باشد، و خود این دلیل است بر اینكه، عاملی غیر از بدن وجود دارد كه آن تلقینكننده است و اثر میگذارد.
قابل توجه این كه مسایل و تأثیرات كرامات و معجزات نمیتواند با تلقین قابل تفسیر باشد. ماتریالیستها ادعایی كردند، پس باید به گونهای آن ادعا را در هر زمینهای دخالت دهند، پس تلقین را یك اثر مادی دانستند. در این باره باید گفت اول تلقین اثر مادی نیست. دوم در بسیاری از موارد تلقین كارگشا نیست. معجزات و كراماتی كه از اولیاء خدا نقل شده و یكی از آنها میتواند تحولی در زندگی ایجاد كند را نمیتوان در اثر فعل و انفعالات مادی دانست. چگونه میشود كسی كه از اولیاء خداست میتواند چنین تأثیری را ببخشد ولی دیگران نه؟ آنقدر در این زمینه مطالبی تحقیق و ثابت شده است كه اگر جمع آوری شود یك دایرةالمعارف چند جلدی میشود. لازم است دربارهی كرامت یكی از اولیای خدا اشارهای كنم. یكی از دوستان ما میگوید: من شنیده بودم حضرت رضا (ع) كرامات زیادی دارند. من به همراه دوستم به سوی مشهد حركت كردیم. در روزهایی كه در مشهد بودیم، به آن حضرت عرض كردم: یا امام رضا! میخواهم خود ببینم كه در حق كسی كرامتی را انجام میدهید و كسی را شفاء میدهید. آن دوست نقل میكند: پس از اقامت سه روز در مشهد، بالاخره در شب سوم كه من تا سحر نشسته بودم، بیماری كه كور مادرزاد بود را دیدم كه اصلاً اندام چشم نداشت و برای شفاگرفتن آمده بود. وی توجه من راجلب كرد. تا سحر نشستم و گفتم شاید امشب امام رضا بخواهد آن كور را شفا دهد. میگوید: موقع سحر دیدم شكافی در صورت آن كور پیدا شد، كم كم باز شد و اندام چشم پیدا شد. این گونه كرامتها و معجزات اثر فعل و انفعالات شیمیایی نیست. این چنین عنصری در انسان وجود دارد كه قوت و ضعف دارد و قوتش در دست اولیاء خداست و چنین آثاری را میتواند داشته باشد، البته شاید مرتبه ضعیفش در دیگران هم پیدا شود. به هر حال یكی از مواردی كه اختلاف اساسی بین طب جدید و طب قدیم است، این كه، در طب جدید از وجود چنین عنصری غفلت میورزند و آن را انكار میكنند، مگر در مواقعی مجبور شوند و بپذیرند كه اثری ناشناخته نیز هست.
بنابراین مطالبی است كه اگر به عنوان پیشفرض تحقیق و حل شود، هم انگیزهای جدید و قوی را برای تحقیق ایجاد میكند و هم راه برای تحقیق بیشتر باز میشود. گفتنی است مسایل سایكوسماتیك را كه هم جنبه روانی و هم جنبة طبی آزمایشگاهی دارد و تأثیر و تأثر متقابل بین روان و بدن است را باید به تحلیل و توجیه علمی پرداخت و مسایلی را كه از اختصاصات روح است و هیچ تأثیری از بدن در آن نیست باید با روش عقلی تحقیق كرد، اما برخی از آنها اولویت دارد، آسانتر است، و بیشتر در دسترس است. اما باید بدانیم كه در زمینه مسایلی كه مربوط به پزشكی و سلامتی و بیماری بدن است، چند عرصه وجود دارد و برای تحقیق در هر یك از اینها چه متدی را باید اختیار كرد. اگر روش نقلی است، در این صورت باید به اسناد و مدارك مراجعه كرد، و اگر روش عقلی است ، در آن صورت باید با استدلال و برهان جواب دارد. به هر حال ما زمینههای تحقیق را باید مشخص كنیم یعنی بدانیم در چه زمینه باید مطالعه كرد، هر زمینهای چه لوازمی دارد و چه كسانی میتوانند در آن زمینهها تحقیق كنند؟ در این صورت هر كدام را به اهلش، متخصصین یا كسانی كه متخصص بالقوهی آن هستند و میتوانند با همتشان، با سعی و تلاششان متخصص بالفعل هم شوند وابگذاریم تا بتوانیم قدمهای بلندی برای آیندهمان برداریم.
این فكر كه ما همیشه باید منتظر باشیم تا از مغرب زمین برای ما سوغاتی بیاید، فكر آبرومندانه و عزتمندانهای نیست. الحمدلله نعمت انقلاب سبب شد این فكر در بسیاری از زمینهها گرفته شود و امروز خودباوری در میان جوانهای ما در زمینههای سیاسی، نظامی، علمی و پزشكی رشد كرده است. انشاءالله پیشرفتهای ما گسترش پیدا كند و ما برای تحقیق همت بیشتری داشته باشیم و در آیندهی نه چندان دوری هم بتوانیم از مواریث گذشتگان استفادههای شایانی كنیم. امیدواریم با استفاده از مواریثی كه تا به حال ندیده گرفتیم، بتوانیم قدمهای نویی در این راه برداریم،؛ هم خودمان استفاده كنیم و هم جهانیان بهرهمند شوند. ما از كسانی نیستیم كه اگر در زمینهای تحقیق كردیم، آن را انحصاری كنیم و به كسب منافع مادیش بپردازیم. تحقیق، در این زمینهها را در اختیار همه جهان میگذاریم تا بشریت از آن استفاده كند، به شرط این كه همت داشته باشیم و راهی را طی كنیم كه راه عالمانه، محققانه و دارای روشی صحیح و براساس پیشفرضهای استوار باشد.