صوت و فیلم

صوت:

طرح ولایت، حاصل هفتاد سال کار علمی

در همایش نسیم بهشتی ـ تجلیل از برگزیدگان بیستمین دوره طرح ولایت کشور
تاریخ: 
پنجشنبه, 8 بهمن, 1394

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّاهِرِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌‌‌‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

خداوند متعال را شکر می‌کنم که حیات و توفیقی افاضه فرمود که در جمع نورانی شما عزیزان که به گمان بنده از بهترین خدمتگزاران این نظام و انقلاب هستید شرکت کنم تا در این فرصت کوتاهی که میسر است وظیفه قدردانی خودم را به عرضتان برسانم و دعا کنم که خداوند متعال روزبه‌روز بر توفیقات شما بیفزاید و به ما هم توفیق خدمتگزاری به شما و امثال شما از خدمتگزاران نظام را مرحمت بفرماید.

طرح ولایت، حاصل ۷۰ سال کار علمی

من این مطلبی را که می‌خواهم بگویم، بارها در جاهای دیگر گفته‌ام و شاید خیلی‌ها هم حمل بر مبالغه کرده‌اند ولی فکر نمی‌کنم که در این سن و در این موقعیت، جایی برای مبالغه‌گویی باشد؛ بنده قریب به هفتاد سال است که مشغول تحصیل علوم دینی هستم یعنی از سن دوازده سالگی، طلبه شده‌ام و تقریباً هفتاد سال است که مشغول کار طلبگی هستم. هر وقت و هر زمانی هم در فرصت‌های مختلف کارهایی انجام داده‌ام. حالا بخشی از این زمان یعنی تقریباً نصفش در زمان طاغوت، گذشته است و نصفش هم در این سی و شش، هفت سال بعد از انقلاب، در دوران درخشان نظام اسلامی ایران بوده است. به حسب محاسبات خودم، فکر می‌کنم این کاری که به نام اجرای طرح ولایت با همت و کمک دوستان و شما عزیزان در این بیست سال انجام گرفته، این بهترین خدمتی بوده که بنده در طول این هفتاد سال سهمی در آن داشته‌ام.

امروز می‌خواهم یک چیزی بگویم که تا حالا این را نگفته بوده‌ام. اگر آن‌ها را حمل بر مبالغه می‌کنید این را هم به آن اضافه کنید و اگر آن‌ها را صادقانه حساب می‌کنید این را هم به آن‌ها اضافه کنید. این یکی از اعترافات صادقانه‌ای است که اگر بگویم ثمره همه تحصیلات، مطالعات و تحقیقاتی که در این دوران هفتاد ساله داشته‌ام، ثمره‌ و میوه این درخت را می‌توانم این طرح ولایت حساب کنم حرف گزافی نگفته‌ام؛ یعنی آنچه امروز در طرح ولایت عرضه می‌کنم به نظر خودم، میوه درختی است که هفتاد سال پای آن زحمت کشیده شده است. این محاسبه خودم است. دیگران حق دارند بگویند خیلی بی‌خود می‌گویی! از جایی خبر نداری که چه خدمت‌هایی انجام می‌گیرد و این محاسبات الکی را انجام می‌دهی! خب هر کسی نظری دارد. بنده نظر خودم را عرض کردم. شاید بعضی از دوستان دیگر هم با نظر بنده موافق باشند. شاید خیلی‌ها هم موافق نباشند و اصلاً هم چنین چیزی را باور هم نکنند و بگویند مگر می‌شود؟!

بهترین خدمت به نسل آینده

بر اساس این محاسبه، خدا را بسیار شکر می‌کنم که به‌هرحال جزو یک تیمی بوده‌ام که این کار از آن‌ها ساخته شده و این افتخار از آن‌ها برآمده است. همین عضویت در این تیم برای من افتخار بزرگی است. اگر این ادعای من به نظر شما خیلی گزاف نیاید آن‌وقت جای این هست که به شما توصیه کنم که قدر این کار را بدانید. اگر احتمال می‌دهید که من در حد یک آدمی که هفتاد سال در حوزه بوده راست می‌گویم جا دارد به شما توصیه کنم که این کار را سبک نشمارید. قدرش را بدانید. محتوای این کار، مهم است. حالا اینکه اسمش چه باشد خیلی مهم نیست. البته اسمش هم طرح ولایت است. اسمش را من نگذاشته‌ام اما اسم بسیار مناسبی است چون نهایت این بحث‌ها به ارزشیابی و تحکیم مبانی نظام ولایی می‌انجامد. شش بخش است ولی هر کدام مقدمه‌ای برای بخش بعدی است. بخش نهایی‌اش به اثبات ولایت‌فقیه و امور مربوط به این امر برمی‌گردد. پس اسم دوره هم اسم مناسبی است. الآن هم معتقد هستم که بهترین خدمتی که می‌شود برای نسل آینده کرد، در هر پُست و در هر رده‌ای که باشند، انتقال این مفاهیم به آن‌ها به صورت معقول، قابل‌باور و قابل عمل است. باز تأکید می‌کنم که منظورم اسم و عنوان دوره و انتساب آن به اشخاص نیست. منظورم محتوای این دوره است.

مهم‌ترین نیاز یک انسان آگاه

علت این‌که چنین ادعایی می‌کنم این است که باز به‌ حسب نیازی که خودم درک می‌کنم بیشترین نیاز یک انسان آگاه، یعنی یک انسانی که کمی از مرز حیوانیت فراتر آمده باشد، کارش تنها بر اساس غریزه نباشد، بخواهد با عقل کار کند، مهم‌ترین نیازش این است که بفهمد چه کسی است؟ کجاست؟ کجا می‌رود؟ کجا باید برود؟ ما اگر این را نفهمیم با حیوانات دیگر چندان فرقی نداریم. اگر انگیزه و عامل حرکت ما، غرایزی از قبیل خوردن و خوابیدن و غریزه جنسی و راحت‌طلبی و استقلال‌طلبی و مقولاتی باشد که مؤمن و کافر در آن فرقی نمی‌کنند، این با حیوانات چندان فرقی نمی‌کند.

دنیاپرستانِ روی‌گردان از یاد خدا

قرآن می‌فرماید فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّىٰ عَنْ ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * ذَلِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ؛[1] این‌هایی که جز فکر زندگی دنیا فکر دیگری ندارند این‌ها را ولشان کن! اصلاً از این‌ها رو بگردان! فَأَعْرِضْ...؛ أَعْرِضْ یعنی اعراض کن! اعراض کن یعنی چه؟ یعنی رهایشان کن! ولشان کن! برو! چه کسانی را؟ فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّىٰ عَنْ ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا؛ کسانی که جز فکر زندگی دنیا فکر چیز دیگری نیستند.

در جای دیگر می‌فرماید فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّىٰ يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ؛[2] این‌هایی که جز فکر همین زندگی دنیایشان فکر چیز دیگری نیستند و نفهمیده‌اند که از کجا آمده‌اند، برای چه خلق شده‌اند، کجا باید بروند، حوصله فکر کردن در این‌ها را ندارند، تنها فکر این هستند که زندگی دنیایشان را توأم با لذت بیشتر، خوشی بیشتر و آرامش بیشتر بگذرانند یعنی همان چیزهایی که همه حیوانات هم دنبال همین‌ها هستند، می‌فرماید فَذَرْهُمْ! در فارسی تعبیری که بتواند واژه ذَرْهُمْ را درست ترجمه کند بلد نیستم. ذَرْهُمْ، دَعهُم و اُترُکهُم تقریباً به یک معنی هستند؛ یعنی ولشان کن! رهایشان کن! ولشان کن تا بروند بخورند و بچرند! مثل این‌که فرض کنید آدم در یک آغلی چند تا گوسفند دارد. می‌گوید این‌ها را در بیابان ولشان کن تا بروند بچرند! خدا به پیغمبرش می‌فرماید که این‌گونه آدم‌ها را ولشان کن که بخورند و بچرند و بازی کنند! شأن این‌ها غیر از خوردن و بازی کردن و سرگرمی چیزی نیست!

شاید شما دیده باشید یا شنیده باشید که در بعضی گوشه‌های دنیا کسانی هستند که اگر از صبح تا شب پای تلویزیون یا اینترنت بنشینند یا بعضی از بازی‌ها را تماشا کنند یا فیلم‌هایی که همه می‌دانند دروغ است و هیچ واقعیتی ندارد و گاهی جز وحشت و ناراحتی هم چیزی از آن درنمی‌آید را صبح تا شب و شب تا صبح ببینند، خسته نمی‌شوند اما وقتی می‌خواهند دو رکعت نماز بخوانند انگار می‌خواهند جان بدهند! قرآن می‌فرماید فَذَرْهُمْ یخُوضُوا وَیلْعَبُوا؛ این‌ها را ولشان کن تا بخورند و بچرند و بازی کنند! مگر نمی‌خواهید بازی کنید و بازی‌های رایانه‌ای و سریال‌ها را تماشا کنید؟! این‌ها همه‌اش بازی است؛ بگذار بازی کنند! ولشان کن! ما با این‌ها کاری نداریم! این‌ها ارزش این‌که آدم وقت و نیروی خودش را صرف این‌ها کند ندارند! حالا یک وقت آلودگی‌ای هست و قابل اصلاح است، در این حالت باید وقت صرف‌شان کرد، هدایت‌شان کرد، نجات‌شان داد و به آن‌ها توجه داد اما اگر نه، یک کسی تصمیمش را گرفته و گوشش به چیزی بدهکار نیست، تو هم این‌ها را ولشان کن! شأن‌ این‌ها فقط خوردن و بازی کردن است؛ يَأكُلُواْ، وَیلْعَبُوا.

راه نجات انسان از سقوط در ورطه حیوانیت

چه چیزی می‌تواند انسان را نجات دهد؟ یک سلسله شناخت‌ها و آگاهی‌هایی که انسان را از این حالت دربیاورد و دیگر همّش خوردن و بازی کردن نباشد و دنبال واقعیات و امور جدّی باشد. اگر آدم دائماً دنبال شوخی‌ها باشد، حرف‌هایی که می‌داند شاید هیچ واقعیتی هم نداشته باشد، بازی‌هایی است، سرگرمی است، این یعنی خودش هم برای زندگی‌اش ارزشی قائل نیست.

چیزی که بتواند آدم را از این حالت وابستگی به شوخی‌ها و خنده‌بازارها و بازی‌های کودکانه دربیاورد این است که عقل آدم به کار بیفتد که تو چه هستی؟! برای چه آمده‌ای؟! تو را برای چه آفریده‌اند؟! چه انتظاری از تو دارند؟! به کجا می‌توانی برسی؟! لیاقت چه چیزی را داری؟!

تو لیاقت داری به جایی برسی که فرشتگان، خادم تو بشوند! تو لیاقت این را داری که خلیفه خدا بشوی! در فارسی خیلی درست نمی‌دانیم که خلیفه یعنی چه. اگر بخواهیم معادلش را در پُست‌ و مقام بگوییم، یعنی قائم‌مقام. قائم‌مقام در مقابل رئیس چه نسبتی دارد؟ خلیفه یعنی این.

خدا تو را از یک اسپرم و از یک قطره آب گندیده آفریده که تو قائم‌مقام خدا بشوی! آن‌وقت جا دارد همه عمرت را، نشاط و جوانی‌ات را و همه انرژی‌هایت را صرف بازی و سرگرمی و امثال این‌ها بکنی؟! پس با حیوانات چه فرقی داری؟! با یک بچه گربه، یا یک توله‌سگ، یا یک بچه میمون که بازی می‌کند چه فرقی داری؟! اگر ملاک، سرگرمی و بازی و شوخی و خنده است خب تو هم مثل آن‌ها هستی. این کجا و جانشین خدا شدن کجا؟!

مرز بین این دو را چه کسی تعیین می‌کند؟ چه چیزی باعث این می‌شود که انسان از آن حالت در ردیف توله‌سگ و توله میمون بودن دربیاید و جانشین خدا، محبوب خدا و معشوق خدا بشود؟ این اولین شناخت‌هایی است که من باید پیدا کنم که من چه هستم؟ من را برای چه ساخته‌اند؟ بعد ببینم در زندگی فردی و اجتماعی‌ام راهش چیست که به آن جا برسم. این محتوای طرح ولایت است. شما در دانستنی‌ها چیزی را از این لازم‌تر و مهم‌تر سراغ دارید؟! خدا که چیزی را از این لازم‌تر معرفی نمی‌فرماید. آن‌هایی هم که ما خیلی دل به آن می‌بندیم و دلبستگی به آن پیدا می‌کنیم همان چیزهایی است که شبیه بچه میمون بودن و بچه گربه بودن و همین‌هاست، ما دلمان را به همین‌ها می‌بندیم؛ بازی، سرگرمی. آن که خدا می‌خواهد رها کردن این‌هاست و رفتن دنبال یک چیزهای جدی و بسیار جدی است؛ کار خدایی کردن، محبوب خدا شدن. باید بفهمیم چنین چیزی هست، راهش چیست و بعد هم عمل کنیم.

اگر من ادعا می‌کنم که در هفتاد سال زندگی‌ام، چیزی مهم‌تر از این‌ها پیدا نکرده‌ام بی‌جهت عرض نمی‌کنم. این را طبق منطق قرآن می‌گویم. اگر دیگران به این حرف‌های من می‌خندند برای این است که زندگی‌شان با خنده و شوخی و بازی می‌گذرد. وقتی چیزی از آن سنخ نباشد می‌گویند شیخ! حالا چه حرف‌هایی در آوردی! خلیفة الله است و... از همین صحبت‌ها! خود خدا از کجا اثبات می‌شود تا برسد به اینکه انسان محبوب خدا و جانشین خدا بشود! ما چه برهانی بر وجود خدا داریم؟!

برکات انقلاب اسلامی ایران

به‌هرحال اولین مرتبه شکری که ما باید به جا بیاوریم برای این است که در زمانی زندگی می‌کنیم که اجازه این‌گونه فکر کردن‌ها و این‌گونه صحبت‌ کردن‌ها را به ما می‌دهد. هیچ کدام‌ از شما آن زمان را درک نکرده‌اید. زمانی بود که دانشجو در دانشگاه اگر نماز ظهرش را نخوانده بود و می‌خواست بخواند باید مخفیانه یک گوشه‌ای می‌رفت نمازش را می‌خواند تا کسی او را نبیند و مسخره‌اش نکنند که نماز می‌خواند! یعنی نمازخواندن مساوی بود با امل بودن! یعنی مرتجع بودن! یعنی کهنه‌پرست بودن! یعنی خرافی بودن! اگر کسی می‌خواست نماز واجبش را هم بخواند، حالا اگر در صد تا یکی پیدا می‌شد که مقید به نماز بود و می‌خواست نمازش را بخواند باید یک جایی پیدا می‌کرد که کسی او را نبیند و مسخره‌اش کند!

الحمدلله شما آن زمان نبوده‌اید. در زمانی زندگی کرده‌اید که اقلاً شعارهای اسلام، مطرح است. حالا اگر صد در صد عمل نمی‌شود اما همین‌که شعارش هم مطرح است خودش نعمتی است. اینکه بگذارند آدم حرفش را بزند. آن‌وقت آدم جرئت نمی‌کرد حرفش را بزند!

از طرفی در زمانی زندگی می‌کنیم که در نقطه‌ای از این زمین پهناور، یک کشوری هست که راست‌راستی می‌خواهد بر اساس دین زندگی کند؛ دین در قانون اساسی‌اش هست. جزو اسمش هم اسلام است؛ جمهوری اسلامی ایران. البته دو، سه تا دیگر کشور هم این اسم را دارند اما با نداشتنش چندان فرقی نمی‌کنند. تنها کشوری که بنیان‌گذارش واقعاً از اول روی این کلمه تأکید کرده و مسئولان کشور به صورت رسمی خودشان را حامی این می‌دانند و برای این سوگند یاد می‌کنند این کشور است. خدا ما را در این کشور آفریده است.

وجود مقام معظم رهبری؛ برترین نعمت اجتماعی در عصر حاضر

همچنین ما را در زمانی آفریده که رهبری به ما داده که در همه دنیا، چه در کشورهای اسلامی و چه در کشورهای غیر اسلامی بی‌نظیر است. سران کشورهای کفر، پیشرفته‌ترین کشورهای دنیا از لحاظ صنعتی و اقتصادی و سیاسی، اعتراف دارند که بالاترین شخصیت سیاسی دنیا رهبر ایران است. متواضعانه می‌آیند در مقابلش زانو می‌زنند و چیز یاد می‌گیرند. این‌ها را در عرصه‌های بین‌المللی هم مطرح می‌کنند. یک چیزی نیست که قایمکی، یک جایی به صورت خصوصی مطرح کنند.

رئیس‌جمهور یکی از دو کشور مهم دنیا وقتی وارد کشور ایران می‌شود قبل از این‌که تشریفات رسمی انجام بگیرد مستقیماً به خانه رهبر می‌رود و افتخار هم می‌کند. نه مسلمان است، نه نژاد ایرانی دارد، نه زبانش زبان ایرانی است، جهت اشتراکی نداریم بلکه سال‌ها و دهه‌هایی بوده که بزرگ‌ترین اختلاف را با این‌ها داشته‌ایم؛ آن‌ها اصلاً منکر دین بودند، حالا نه خود این شخص، ولی نظام‌شان نظام مارکسیستی و ماتریالیستی بود. این‌ها با مظاهر دین، حتی با مساجد مسلمین مبارزه می‌کردند. حالا در مقابل رهبر ایران، یک رهبر مسلمان، یک روحانی، این‌گونه خضوع می‌کنند، این نعمت کمی است؟!

در داخل کشور ما هم آن‌هایی که در این عرصه‌ها کار کرده‌اند و تجربه دارند، اعتراف می‌کنند کسی که صائب‌ترین نظرها را در مسائل سیاسی و بین‌المللی دارد همین رهبر است. دیگران با همه سوابق‌شان اشتباهات درشتی دارند. خودشان هم گاهی اعتراف می‌کنند؛ اما در زندگی این رهبر یک نقطه سیاه بیّنی سراغ ندارند. این‌ها نعمتی کمی است؟!

سرنوشت تلخ انقلاب‌های بدون رهبر

اگر ما بعد از همه شرایط انقلابی‌مان، مثل انقلاب مصر یا مثل کشور افغانستان بودیم، نمی‌دانم شما اصلاً تاریخچه انقلابات مصر را مطالعه کرده‌اید و خبر دارید یا نه؟ بنده اعتراف می‌کنم که در زمان طاغوت، حرکت فرهنگی دینی مصر، برای ایرانیان الگو بود. کتاب‌های رسمی‌ای که با تیراژهای زیاد پخش می‌شد و برای استفاده علما و نویسندگان ما بود کتاب‌هایی بود که دانشمندان مصری‌ می‌نوشتند. اگر آن‌وقت‌ها در بعضی از نشریات، مقالات دینی منتشر می‌شد ترجمه همین آثاری بود که مصری‌ها نوشته بودند. اخوان‌المسلمین یک تشکل رسمی قوی دینی در مصر بود. ما هیچ تشکل دیگری که در عرض اخوان‌المسلمین قابل عرضه باشد را نداشتیم. اگر نخوانده‌اید بروید بخوانید. بعد از پنجاه سال مبارزه در عرصه‌های مختلف، تازه انقلاب کردند و انقلاب‌شان پیروز شد. ولی حالا ببینید که چه کلاهی بر سرشان رفته است! یک حکومت با کودتا غالب شده و این مردم دین‌دار را به بهانه دین‌داری می‌کشند، خم هم به ابرو نمی‌آورند، افتخار هم می‌کنند، به نام کشور اسلامی، به نام فرهنگی‌ترین ‌کشور اسلامی عالم!

آن‌ها اعتراف می‌کنند و می‌گویند نقص ما فقط نداشتن رهبری مثل امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بود و امروز هم نقص ما نداشتن رهبری مثل رهبر شماست وگرنه در بسیاری از چیزها آن‌ها از ما جلوتر بودند. بنده به عنوان کسی که هفتاد سال سابقه تحصیل، تدریس و تحقیق در حوزه‌های علمیه را دارم اعتراف می‌کنم که آن‌ها در مفاهیم سیاسی و اجتماعی اسلام از ما جلوتر بودند ولی حالا کارشان به اینجا کشیده شده است.

در جوار ما در افغانستان، گروه‌های اسلامی و انقلابی‌ای که در افغانستان برای اسلام و به نام اسلام زحمت کشیدند، خون دل خوردند، فداکاری کردند، زحمت‌هایی که آن‌ها کشیدند نمونه‌اش در ایران ما نبود؛ یعنی خدا آن سختی‌ها را برای ما پیش نیاورد. من چیزهایی می‌دانم که در حضور شما هم قابل گفتن نیست که مردم افغانستان در دوران انقلاب‌شان چه خون دل‌هایی خوردند، چه زحمت‌هایی کشیدند، در کوه‌ها چه گرسنگی‌هایی کشیدند، برای این‌که نمیرند چه چیزهایی خوردند. من اطلاع دارم ولی آن‌قدر نگفتنی است که در این جلسه هم به زبان من نمی‌آید که بگویم که این‌ها در طول زحمات انقلابی‌شان، از گرسنگی چه چیزهایی خوردند. آخرش کارشان به کجا رسید؟! برادرکشی! همدیگر را می‌کشند! و هنوز هم ادامه دارد.

انقلاب اسلامی، عزیزترین نعمت الهی

این‌ها را باید مقایسه کنیم تا ببینیم خدا به برکت انقلاب اسلامی، به برکت تشیع، به برکت فقاهت و به برکت ولایت چه چیزهایی به ما داد که دیگران از آن محروم هستند و دارند چوب محرومیت خودشان را می‌خورند که به دست خودشان به سر خودشان وارد شده است. اگر این‌ها را درست بفهمیم آن‌وقت قدر این نظام را با همه ضعف‌هایی که دارد خواهیم دانست. من از ضعف‌هایش هم بی‌اطلاع نیستم و شاید به یک معنا از منتقدان هم باشم اما اصل نظام آن‌قدر ارزشمند است که همه این ضعف‌ها با همه عظمت و بزرگی‌اش در مقابل آن برکاتی که از اصل این نظام، عاید ما و عاید جهان اسلام شده است قابل اغماض است.

اسلام؛ عامل بقای انقلاب ایران

حالا جا ندارد ما ببینیم این اسلامی که این‌همه برکت دارد چیست؟! شاید هنوز اکثر سیاست‌مداران ما این برکات را، ثمره مبارزات سیاسی خودشان و امثال خودشان بدانند. حق هم دارند؛ آن‌ها جز همین مفاهیم سیاسی و مبارزه سیاسی، با چیزهای دیگر آشنایی ندارند؛ اما وقتی کلمات امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه را می‌بینید، همین کلماتی که الحمدلله باز یکی از خوبی‌های رسانه‌های ما این است که گه گاهی هم حرف‌های امام را نقل می‌کنند، تکیه‌کلام ایشان اسلام است؛ یعنی این‌ها از من و شما نترسیدند، این‌ها از اسلام سیلی خوردند، دشمنی‌شان هم با اسلام است نه با من و شما، چون از اسلام سیلی خوردند. ایشان می‌فهمد که چه عاملی باعث این تحول شد.

فرق پیروزی ما با سایر انقلاب‌هایی که بعد از ده سال، بیست سال، پنجاه سال کمتر یا بیشتر خاموش شد و از بین رفت و سایر سیاست‌مداران لیبرال دنیا از همان اول منتظر بودند که بعد از شش ماه و حداکثر بعد از یک سال، انقلاب ایران هم از بین برود چون با آن‌های دیگر مقایسه می‌کردند اما انقلاب اینجا از بین نرفت چون امام می‌دانست که اینجا متکی به چه چیزی است و با رهنمودهای ایشان مردم بیدار شدند و بیشتر قدر این عامل اصلی و تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز را دانستند. به برکت قدردانی از اسلام است که ما مانده‌ایم. هر کس غیر از این بگوید معرفتش نسبت به این حقایق تاریخی و اجتماعی کم است.

سعادت دنیا و آخرت در پرتو اسلام

امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه این‌ها را خوب فهمید. بنده بینی و بین‌الله معتقدم، حالا شما حق دارید هرگونه که دلتان می‌خواهد قضاوت کنید ولی بنده معتقدم در عهد ما، در این قرن ما، در این صد سال اخیر، در دنیا کسی را سراغ نداریم که ملت خودش را مثل امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه شناخته باشد. ایشان مردم را شناخته بود. ویژگی این مردم هم که علاقه به دین و تشیع است را خوب شناخته بود. امثال ما هم با شصت، هفتاد سال سابقه طلبگی نشناخته بودیم اما خدا یک فراست و یک نورانیتی به ایشان داده بود که خیلی چیزها را می‌دید که ما نمی‌دیدیم و الآن بعد از ده‌ها سال داریم اندکی از آن‌ها را می‌فهمیم. ایشان چه خوب فهمیده بود و ما چه اشتباه می‌کنیم.

پس به پاس قدردانی از این نعمت هم ما باید سعی کنیم اسلام را بهتر بشناسیم و اگر اسلام را شناختیم و باور کردیم و دانستیم که عامل سعادت دنیا و آخرت ما اسلام است آن‌وقت همّ اصلی‌مان شناخت اسلام می‌شود چون عامل تعیین‌کننده سعادت ما همین است. همه چیزهای دیگر را هم اگر بخواهیم، همه در سایه اسلام و تکالیف دینی است.

نور اسلام، عامل پیشرفت در عرصه علم

اگر دنبال انرژی هسته‌ای هم می‌رویم به دلیل این است که اسلام امروز این تکلیف را برای ما لازم کرده است. انگیزه اصلی اطاعت خداست. این جوان‌های ما هم که در این سن و با این محرومیت‌ها و با این تحریم‌ها، این پیشرفت‌ها و این جهش‌های علمی را کرده‌اند آن‌ها هم به خاطر همان ایمان‌شان بود؛ بی‌وضو وارد آزمایشگاه نمی‌شدند. این‌ها شوخی نیست. ممکن است بنده‌ای که هفتاد سال در حوزه بوده‌ام بی‌وضو سر درس و مطالعه بروم اما دانشجوی بیست ساله، بیست و دو ساله، بیست و پنج ساله ما در آزمایشگاه که می‌رود وضو می‌گیرد و می‌رود! این به برکت آن اسلامی است که امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه به او معرفی کرده است. او باور کرد و در این سن که جوا‌ن‌ها ‌مشغول خوشی و شادکامی و حالا اگر تعبیر زشتی نباشد در خیلی جاها مشغول عیاشی هستند این‌ها شبانه‌روزشان را در آزمایشگاه، پشت کتاب و کتابخانه می‌گذرانند آن هم با توسل و توکل، با وضو و طهارت و توجه به خدا. خدا هم این عنایت‌ها را به آن‌ها می‌فرماید؛ هَنیئأ لَهُم؛ اما ما فراموش نکنیم که ریشه همه این‌ها نور اسلام است.

عرضه هفتاد سال کار علمی، تنها در هفت هفته!

ما اگر افتخاری داشته باشیم این است که خادم این نور هستیم. تلاش ما هم در میان همه فعالیت‌هایی که در کشور انجام می‌گیرد این است که این نور را در میان جامعه زنده بداریم. تقسیم کار می‌شود؛ او در آزمایشگاه باید کار کند، پاسدار باید کارهایش را در جبهه انجام دهد، سرباز باید کارش را در میدان نظامی انجام دهد، ما هم سربازی هستیم که در این جبهه باید اصل این اسلام را درست معرفی کنیم. این هم یک نوع سربازی است. مگر در میدان جنگ همه یک طور کار می‌کنند؟! در میدان جنگ هم کارها مختلف است؛ از فرماندهی گرفته تا سرباز صفر تا کسانی که کارهای خدماتی انجام می‌دهند، همه‌اش باید باشد. همه‌اش هم مقدس است چون برای هدفی است که آن خداست. به حسب تقسیم کار، وظیفه ما هم این است که خود اسلام را معرفی کنیم؛ اول خودمان خوب بشناسیم، بعد به دیگران خوب معرفی کنیم. آن وقت اگر بشود عصاره هفتاد سال کار علمی را در هفت هفته عرضه کرد چقدر ارزشمند خواهد بود؟! یک بار دیگر تکرار می‌کنم؛ اگر بشود حاصل هفتاد سال کار علمی را در هفت هفته عرضه کرد! ثمره‌اش را پای آن گذاشت. البته باغبان تا بخواهد یک میوه گلابی به عمل بیاورد سال‌ها باید زحمت بکشد. امروز که نهال گلابی را غرس می‌کنند تا چند سال میوه نمی‌دهد. باید اقلاً پنج، شش سال به این درخت رسیدگی کنند، آن را آبیاری کنند، به آن کود بدهند، از آن پذیرایی‌ بکنند، سرما و گرمای آن را بسنجند تا نوبارش را بیاورد.

کسانی هفتاد سال زحمت کشیده‌اند تا این میوه گلابی رسیده را امروز در بشقاب جلوی شما گذاشته‌اند. زحمت آن‌ها نادیده گرفته نشود. اگر آن‌ها آن زحمت‌ها را نکشیده بودند این گلابی رسیده نصیب شما نمی‌شد. اگر قدردانی نکنیم مصداق آن هستیم که کفران نعمت خدا کرده‌ایم و خدا دیگر ضمانتی برای حفظ آن نعمت نخواهد داشت؛ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِیدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ![3]

پروردگارا! تو را به حق عزیزانت قسم می‌دهیم ما را قدردان همه نعمت‌های خودت قرار ده!

به ما توفیق شناخت بیشتر و عمیق‌تر نسبت به اسلام عطا فرما!

توفیق قدردانی از نعمت ولایت و شخص رهبر عزیزمان را به همه ما مرحمت فرما!

در ظهور ولی عصر‌ارواحنا‌فداه تعجیل فرما!

ما را از خدمت‌گزاران مخلِص آن حضرت قرار ده!

عاقبت امر همه‌مان را ختم به خیر فرما!

و صلّ‌ علی محمد و آله ‌الطاهرین

 

پرونده ویژه: 

Selected Questions

Darwin's Theory in TV Documentaries I am a relatively educated Moslem with solid Islamic religious believes, and fluent in few languages. I am a keen listener to your speeches and also very keen on the programs which I can see on the 4th Channel of the IRIB. There are the following 2...
Read more...