بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَه وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّه بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَه وَفِی کُلِّ سَاعَه وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا میکنیم.
تشریففرمایی برادران و خواهران گرامی را به این مؤسسه که خانه خودشان است خوشآمد عرض میکنم. از خداوند متعال درخواست میکنم به برکت عنایت حضرت بقیة اللهارواحنا فداه ما را مشمول ادعیه زاکیه آن بزرگوار قرار بدهد و به وظایفمان آشناتر و در انجام آن موفقتر بدارد.
نعمتی که خداوند متعال در این عصر به ما ایرانیها مرحمت فرموده ـ یعنی برقراری نظام اسلامی ـ نعمتی است که با هیچ یک از نعمتهایی که در طول این چهارده قرن به انسانها و مسلمانها داده شده است هم ازنظر وسعت و کمیت و هم ازنظر عمق و کیفیت قابل مقایسه نیست و هنوز زود است که تاریخنویسان، جامعهشناسان و سیاستمداران بتوانند درست ارزیابی کنند که ارزش این نعمت چه قدر است و با سایر حرکتهای اجتماعی و انقلابها چه نسبتی دارد و چه برتریهایی بر همه آنها دارد. ازاینرو هر چه در این زمینه فکر و خدا را شکر کنیم هرگز عشری از اعشار حق آن را نمیتوانیم ادا کنیم.
برای نمونه، در این دورانی که ما زندگی میکنیم، وسایل شیطانی برای فریب دادن مردم ازلحاظ فکری و رفتاری بسیار گسترده شده است و این چیزی نیست که احتیاج به توضیح داشته باشد. امروز در درون خانهها انواع وسایل گناه فراهم شده است که صد سال پیشتر، حتی پنجاه سال پیشتر، نمونهای از اینها وجود نداشت؛ عوامل تحریککننده بهخصوص برای جوانها به صورتهای مختلف از طریق رادیو، تلویزیون، سیدیها، ماهواره و اینترنت که بهتدریج استفاده از آن با تلفن همراه، همگانی میشود نمونههایی است که در اعصار گذشته نهتنها وجود نداشت بلکه به ذهن کسی نیز خطور نمیکرد. شاید شما ده سال پیشتر باور نمیکردید که به این زودی این وسایل اینچنین گسترش یابد.
به رغم اینکه این وسایل گستردهتر شده است ولی گرایش به دین و ارزشهای معنوی در میان همان جوانهایی که برای دشمنان اسلام هدف هستند، روزبهروز بیشتر میشود. نمونه آن حضور جوانان در مراسم عبادی، اردوهای زیارتی به قم، شبهای احیا، ایام اعتکاف بهخصوص نیمه ماه رجب و سایر مراسم مذهبی و سیاسی است؛ البته گفتنی است که سیاست ما توأم با دیانت ماست. نمونه دیگر تظاهراتی بود که در دو ماه اخیر در کشور علیه نابسامانیها، ناهنجاریها و کجاندیشیهای گروهی اتفاق افتاد. حقیقتاً این حضور گسترده برای کسانی هم که با روحیه ملت ایران آشنا بودند و بارها آن را تجربه کرده بودند باورکردنی نبود. اینها نشانه آن است که خداوند متعال یک موج معنوی در روح جوانان ما ایجاد کرده است تا بتوانند با آن موج شیطانی و هوسهای حیوانی مقابله کنند؛ یعنی تعادلی بین عوامل فساد و عوامل خیر و نور برقرار شود. حال که عوامل ظلمت اینچنین گسترش پیدا کرده است خدا در دلهای جوانان یک نورانیت و گرایشی به طرف حق و اولیای خدا قرار داده است که آنها را جبران میکند.
البته تقویت هر دو عامل، زمینه انتخاب را فراهم میکند و چون هر دو عامل تقویت میشود، انتخاب روزبهروز مشکلتر میشود. به عبارت سادهتر، خداوند متعال در هر زمانی امتحان متناسب با شرایط آن زمان را برای مردم قرار میدهد. تابهحال، امتحانها ـ آنهایی که ما با آنها آشنا هستیم ـ غالباً ساده بودند؛ امتحانهای سخت برای گروه معدودی از خواص بود ولی عموم مردم امتحانهایشان ساده بود؛ امتحانهایی مانند اینکه نمازشان را بخوانند، روزهشان را بگیرند، خمسشان را بدهند، زیارتی بروند و عزاداریای بکنند؛ زیرا رشد اجتماعی و فرهنگی جامعه ما آنقدر قوی نبود که امتحانهای سخت را ایجاب کند. عموم مردم در کلاسهای ابتدایی بودند و امتحانهایشان نیز متناسب با همان سطح بود؛ اما سطح فرهنگ بالا آمده و فهم و ظرفیت مردم گسترش پیدا کرده است و استحقاق امتحانهای سخت را پیدا کردهاند.
همه شما با تحصیلات دبیرستانی و دانشگاهی آشنا هستید؛ پرسشهایی که برای امتحان دیپلم میدهند برای دوره ابتدایی نمیدهند. سؤال سخت، نشانه آن است که توقع است که این سؤالها جواب داده شود؛ یعنی ظرفیت آن در کسانی که امتحان میدهند وجود دارد که این سؤالها را طرح میکنند. امتحانهای سخت خدا نیز نشانه آن است که سطح فهم مردم افزایش یافته است و ظرفیت این امتحان را دارند. اینکه گفته میشود در آخرالزمان فتنهها و امتحانهای سخت وجود دارد و نگهداشتن دین مثل نگهداشتن آهن گداخته در کف دست است مذمت آخرالزمان نیست؛ این به یک معنا ستایش مردم آخرالزمان است که لیاقت این را پیدا کردهاند که چنین امتحانهایی برای آنها انجام بگیرد وگرنه خدا که کار لغو نمیکند. این امتحانها هزار سال پیش برای مردم نبود زیرا ظرفیت آن را نداشتند اما حالا فهم مردم بیشتر شده است و لیاقت امتحانهای سخت را پیدا کردهاند. البته وقتی امتحان، سخت شد کسی که پیروز میشود امتیاز بالایی میگیرد. اگر انسان مردود هم بشود خیلی خسارت میبیند. انسانی که مدتها درس خوانده، پیشدانشگاهی خوانده و زیاد مطالعه کرده است تا در کنکور قبول شود اگر مردود شود خیلی ناراحت میشود. چهبسا سرمایه دو یا سه سالش را یکباره از دست میدهد؛ بنابراین مردود شدن در این امتحانها خیلی خسارت دارد.
در اوایل انقلاب کسانی بودند که آنها را دوست میداشتیم و برای آنها ارزش قائل بودیم ولی بعد از سی سال منافق شدند و در امتحان، رفوزه شدند؛ یعنی سی سال عمرشان را به باد دادند؛ سی سال کار کردند و مردم نیز در ظاهر دوستشان میداشتند و به آنها اهمیت میدادند و برای آنها احترام قائل بودند اما یکباره معلوم شد که خطا بوده است. حال یا از اول منافق بودند و خودشان را سی سال پنهان کرده بودند و یا دچار تحول شدند.
در تاریخ هر دو نمونه را داریم؛ قرآن تصدیق میکند که ممکن است کسی در درجات معنوی، رشد بالایی پیدا کند و بعد هم یکباره سقوط کند: وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ.[1] خدا بهخصوص تأکید میکند که این داستان را برای مردم بیان کن؛ وَاتْلُ عَلَيْهِمْ! بسیاری از داستانها در قرآن اینگونه شروع میشود که خداوند به پیغمبرصلیاللهعلیهوآله خطاب میکند که ای پیغمبر ما! این داستان را برای مردم بگو! اگر خداوند هم نفرموده بود، پیغمبر آن را میگفت زیرا ایشان هر چه از طرف خدا وحی میشد را به مردم میگفت؛ اما این تأکید برای آن است تا توجه ما را جلب کند که مسئله مهمی است که من این داستان را برای شما نقل میکنم. قرآن کتاب قصه نیست؛ داستانی که نقل میشود بسیار بااهمیت و آموزنده است که نقل میشود. میفرماید داستان آن شخصی را نقل کن که ما آیات خودمان را به او دادیم. این تعبیر، تعبیری است که درباره پیامبران به کار میرود. اگر اراده الهی بر آن تعلق گرفته بود، او میتوانست به وسیله این آیات به مقامات خیلی رفیع برسد؛ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا؛ ولی خدا کسی را مجبور نمیکند؛ یعنی خدا ابزاری را به او داد که به عالیترین مقام اولیای خدا برسد؛ ولی او را مجبور نکرد. او از این ابزار سوءاستفاده کرد و یک مدتی در بین مردم محبوبیت پیدا کرد و مستجابالدعوه شد و مردم به او احترام گذاشتند و بعد کمکم تمایل به دنیا پیدا کرد و تابع هوا و هوسش شد؛ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ؛
این خیال نبود و این شخص واقعاً به مقام عالی رسید و سقوط کرد؛ میفرماید آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا؛ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا؛ ولی او وقتی دید که مردم میگویند یار امام خوش آمد! از اختیار خودش سوءاستفاده کرد. با خودش گفت چه کنیم که این مردم بیشتر جلب بشوند و از آنها بهرهکشی کنیم؛ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ. کار او به جایی رسید که قرآن میفرماید مثل سگ شد؛ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ!
کسانی هم بودند که از اول ایمان درستی نداشتند و اظهار ایمان میکردند تا منافعشان تأمین شود. هر دو نمونه در تاریخ وجود داشته است؛ امروز هم هست، فردا نیز خواهد بود؛ تا من و شما داخل کدام گروه باشیم؛ مؤمن، مؤمن خالص، منافق، یا کسی که اول مؤمن باشد و بعد منافق؟! این مسیر پیش روی همه انسانها هست. امتحانهایش هم سخت است زیرا لیاقت ما زیاد شده و ظرفیتمان برای امتحانهای سخت بالا رفته است.
پیشتر اینگونه ظرفیتی وجود نداشت. در صدر اسلام اگر رئیس یک قبیلهای ایمان میآورد و مسلمان میشد همه اهل قبیله او مسلمان میشدند؛ اگر بعد از چندی رئیس قبیله مرتد میشد، همه اهل قبیله مرتد میشدند؛ سطح آگاهی مردم پایین بود. پیامبرصلیاللهعلیهوآله در روز غدیر دست علیعلیهالسلام را بلند کردند و فرمودند این جانشین من است. هفتاد روز بعد از آن جمع شدند تا برای پیغمبر جانشین تعیین کنند! حتی یک نفر هم نگفت که هفتاد روز پیشتر پیغمبر چه فرمود؛ زیرا سطح فهم، فکر، معرفت و آگاهی مردم پایین بود و مردم بهآسانی از این رو به آن رو میشدند؛ مُّذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لاَ إِلَى هَـؤُلاء وَلاَ إِلَى هَـؤُلاء.[2] در حال حاضر سطح فکر مردم بالا رفته است. بچههای کوچک ما چیزهایی میفهمند که بیست سال پیشتر آدمهای بزرگ نمیفهمیدند. اینها لیاقت پیدا کردهاند که امتحانهای سخت بشوند؛ کلاسشان بالا آمده است. کلاس که بالا آمد، امتحانشان سختتر میشود. امتحان سخت نتیجه این است که سطح فراگیر بالا آمده است و لذا ما از سخت بودن امتحان نباید نگران باشیم. البته باید نگران باشیم که مردود نشویم و وظیفهمان را درست انجام بدهیم.
بنابراین برای اینکه ما در دام شیطان نیفتیم و در این امتحانها مردود نشویم باید پیشاپیش تمهیداتی بیندیشیم و چارهاندیشی کنیم. وقتی انسان در دام افتاد، خلاص شدنش خیلی مشکل است اما اگر زودتر فکر کنیم و حواسمان جمع باشد که در دام نیفتیم، خیلی به نفعمان است. برای اینکه در دام نیفتیم اولین وظیفه این است که دامها را بشناسیم. آنهایی که حیوانات را صید میکنند، حیوانات خوب یا بد را، برای استفاده یا جلوگیری از ضرر، تله میگذارند. طعمهای آنجا میگذارند، طعمهای که فریبنده، خوشرنگ وخوشبو باشد تا جاذبه داشته باشد و وقتی حیوان آن را میبیند مجذوب آن رنگ و بو و ظاهرش بشود؛ اما طعمه، وسیله به دام انداختن است. باید دید پشت سر آن و لایه زیرین آن چیست؟ اولین کاری که باید بکنیم تا در دام شیطانها نیفتیم، شناختن دامهاست و اینکه شیطانها چگونه دام میگسترانند و چگونه افراد را فریب میدهند.
بهطورکلی شیطانها دو نوع دام برای انسان دارند که با هم تفاوت ماهوی دارند و از دو سنخ متفاوت هستند؛
یک دسته از دامها، دامهایی است که فکر افراد را میدزدند، اعتقادشان را تحریف و تخریب میکنند، اعتقادات دینیشان را سست میکنند و درنهایت اگر موفق بشوند دینشان را میگیرند. ابزار این دامها، فکر، سخن، بیان، شبهه و مطالبی است که در ظاهر مطالب مطلوبی به نظر میرسد و خوشآیند و قابلفهم است اما باطن آن خراب است؛ یک لعابی از حق روی آن قرار دارد. افرادی که میشنوند، میگویند این حرف قشنگی است. آنها متوجه نیستند که لایه زیرین این زیبایی ظاهری، سمی مهلک است. نمیتوانند تشخیص بدهند؛ مانند همان طعمهای که در دام، ظاهر آن شیرینی است اما باطن آن سم کشنده است.
قرآن میفرماید: يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا.[3] این شیاطین سخنان زیبا و خوشظاهر را به هم القا میکنند؛ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ؛ حرفهای زیبا، سخنان اتوکشیشده، نقاشیشده و رنگآمیزی شده مانند آزادی، دموکراسی، مردمسالاری، حقوق بشر و... اینها حرفهای قشنگی است. وقتی میگویند آزادی، انسان میخواهد پر بزند. مثل اینکه انسان در قفس است و میخواهد پرواز کند. وقتی میگویند ما طرفدار آزادی هستیم انسان میپندارد در قفس است و آنها درِ قفس را باز میکنند و او پرواز میکند؛ چه قدر زیباست! آزادی، دموکراسی، حکومت مردم و اینکه مردم هر چه دلشان میخواهد و شعارهای اینچنینی زیباست اما کسانی که مقداری هوشیارند، میدانند این آزادی که در دنیا هست به چه معناست. بهعنوانمثال یک نفر برای یک مسئله تاریخی، سؤالی طرح میکند که احتمال میدهم این قضیه تاریخی اینطور نبوده و طور دیگری است؛ هولوکاستی که شما میگویید معلوم نیست صحت داشته باشد. بهراحتی او را میگیرند و به زندان میاندازند که چرا در هولوکاست تشکیک کردی؟! اسم آن را هم آزادی فکر، آزادی اندیشه و آزادی تحقیق میگذارند! خب اگر اشتباه کرده است راهنماییاش کنید و بگویید کجا اشتباه کرده است. او میگوید شما مدرک ندارید؛ خب شما به او مدرک نشان بدهید و او را به یک مناظره دعوت کنید؛ چه چیزی از این راحتتر؟! نه زوری دارد، نه تانکی، نه توپی دارد و نه بمب اتمی. او گفته است این هولوکاستی که میگویند، درست نیست، دلیل تاریخی ندارد و یک امر جعلی است. این شخص را محاکمهاش میکنند و به زندان میاندازند که تو چرا گفتی این مسئله قابل تشکیک است؟! پروفسور یا استاد دانشگاهی را که از مفاخر یک کشور است به دلیل اینکه این حرف را میزند، تبعید میکنند و او را به زندان میاندازند و حتی او را جریمه مالی میکنند! آیا اسم این آزادی فکر است؟! اسم چه قدر قشنگ است اما باطن آن چه زهر کشندهای است!
حدود بیست سال پیشتر، در الجزایر با حضور نمایندگان همه کشورهای دنیا انتخابات شد و اسلامگرایان پیروز شدند. کشورهای اروپایی جمع شدند و گفتند ما نتیجه انتخابات را قبول نداریم و کودتا کردند. انتخابات الجزایر باطل شد برای اینکه اسلامگرایان پیروز شدند! در فلسطین انتخابات شد و حماس پیروز شد؛ دولت تشکیل دادند. همه دنیا، آنهایی که بیغرض بودند، دولت را پذیرفتند. اسماعیل هنیه نخستوزیر شد اما کشورهای اروپایی گفتند این دروغ است و درست نیست! چرا؟! چون اینها اسلامگرا هستند!
نظیر این موضوع در چند کشور اسلامی رخ داده است؛ با تصدیق همه نمایندگان کشورهای دنیا با انتخابات آزاد، اکثریت مردم اینگونه رأی دادهاند که دلشان میخواسته دین داشته باشند. میگویند این دموکراسی نیست! اگر نتیجه دموکراسی این میشد که دین باید حاکم باشد و یا کسانی که تمایل دینی قویی دارند، انتخاباتشان را باطل و بعد از چندی هم کودتا میکردند! زندانشان کردند، بیرونشان کردند، عدهای را کشتند که چرا شما به اسلام رأی دادید؟! این میشود دموکراسی و حکومت مردم!
در کشور خود ما چهل میلیون از مردم آمدند در انتخابات شرکت کردند که چنین انتخاباتی در دنیا بینظیر است. هنوز انتخابات تمام نشده کسانی گفتند که تقلب شده است! سرّ آن چیست؟! همه اینها به خاطر این است که آنهایی که طرفدار آمریکا بودند پیروز نشدند، پس تقلب شده و قبول نیست. این اسمش این است که آمریکا مظهر دموکراسی و طرفدار رأی مردم است! این همان الفاظی است که يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ؛ زیباییهای سخن را به هم القا میکنند؛ حرفها قشنگ است اما محتوایی ندارد. این یک سنخ دام با دامنه خیلی گسترده است. بحثهای درباره عقاید دینی، مذهبی، ارزشهای اخلاق، بحثهای مختلفی که به شکلی با دین ارتباط پیدا میکند و شبهه انداختن در همه اینها، از این مقوله است؛ یعنی فکر را منحرف میکنند.
دام دیگری که گسترده میشود، تعویض گرایشهای رفتاری افراد است؛ یعنی انگیزههای رفتار خاصی را در افراد، ایجاد یا تقویت کنند. برای اینکه انسان یک رفتار اختیاری انجام دهد دو نوع عامل، فعال هستند؛ اول اینکه درباره آن فکر کند که این کار را که انجام میدهد چه فایده و چه ضرری دارد؛ آنها را با هم مقایسه کند و بفهمد نفع آن بیشتر است و برای انجام دادن آن اقدام کند. این موضوع مربوط به فکر انسان است؛ بهعبارتدیگر، باید فکر، تحقیق و مشورت کند تا بفهمد که این کار، ارزشمند است. گاهی نیز میداند یک کار خیلی خوب است ولی تنبلی میکند و آن را انجام نمیدهد. گاهی نیز میداند یک کار خیلی بد است اما انگیزهای پیدا میکند که آن را انجام بدهد؛ هیجانی بر خلاف آنچه عقلش حکم میکند پیدا میکند و این هیجان احساسی، شهوی و غضبی مانع از انجام دادن درست کار میشود. بعد از چند مرتبه که بر اثر هیجان، این کار را انجام داد، کمکم عادت میشود و حتی اگر آن عامل محرک هم نباشد، انجام دادن این کار، درونی شده است و دلش میخواهد آن را انجام بدهد. موضوع این نیست که این کار خوب و ارزشمند است و منافعی دارد یا این اعتقاد، صحیح است یا باطل و یا اینکه این رفتار، معقول است یا نامعقول، بلکه از سنخ تحریک و وادار کردن به انجام دادن عملی است؛ به ویژه درباره کسانی مثل جوانها که حالت تحریکپذیریشان زیاد است؛ زیرا وقتی سن انسان زیاد میشود قوای بدنیاش ضعیف، تجربهاش زیاد و تحریکپذیریاش کم میشود اما در جوانی برای تحریک آماده است و در هر جهتی که عامل محرکی وجود داشته باشد، در آن جهت هیجان پیدا میکند. نشان دادن برخی فیلمها و دیدن یک صحنه، چهبسا یکباره حالت انسان را عوض میکند. بعضی از موسیقیهای تند مبتذل و چیزهایی از این قبیل، فکر را عوض نمیکند بلکه یک حالت هیجانی برای جهتدهی رفتار در انسان ایجاد میکند.
ریشه همه دامهای شیاطین به دو نوع فعالیت برمیگردد:
هدف اصلی این دام، دانشگاههاست. دانشجویان رجال فکری آینده، اندیشهساز و فرهنگساز هستند. دانشجویان مدیران آینده جامعه هستند. شیاطین دیدند که اگر بتوانند فکر آنها را منحرف کنند به هدفشان میرسند. البته این اختصاصی به دانشجویان ندارد بلکه منظور قشر فرهیخته جامعه است؛ دانشجو یا استاد بودن و یا دانشگاهی یا حوزوی بودن فرقی نمیکند. بهبیاندیگر آخوند یا دانشگاهیای تربیت کنند که در جهت اهدافشان حرکت کند؛ فکرش استعماری و ابزاری برای آنها باشد. این یک سنخ فعالیت است که شامل کتاب، سخنرانی، رمان و کتابهای علمی، فلسفی، اخلاقی، تاریخی و رسانههای نویسا و غیرنویسا میشود که از طریق آنها افکار خاصی که برای شیاطین مفید است را رواج میدهند. از این رو در یک کشور یکباره یک نهضت ترجمهای شروع و صدها کتاب خارجی در یک سال ترجمه میشود؛ اما وقتی بررسی میکنید درمییابید که همه اینها در یک راستاست. در همان کشوری که این کتابها نوشته شده است صدها کتاب دیگر ضد این کتابها نوشته شده اما حتی یکی از آنها هم ترجمه نشده است! یعنی همه آنچه ترجمه شده است در یک جهت خاص است. انسان میفهمد که برنامهای در کار بوده که این سنخ کتابها ترجمه شود وگرنه ترجمه کتابهای خارجی برای این بود که فرهنگ، توسعه پیدا کند و از افکار مختلف آگاه شویم. شایسته بود ضد آن را هم ترجمه میکردند تا زمینه انتخاب فراهم شود؛ پس یک سنخ کتاب ترجمه میشود برای اینکه یک فکر در جامعه و دانشگاهها رواج پیدا کند، درصورتیکه در خود کشورهای اروپایی، افکار، مکاتب مختلف و دانشگاههایی هستند که اصلاً با این فکر مخالفاند ولی از آنها اسمی برده نمیشود و کتابهایشان نیز ترجمه و مطرح نمیشود. بههرحال اینها دامهایی است که نتیجه آن تغییر منفی افکار است؛ یعنی تغییر افکار به صورت غلط.
تبلیغاتی که به شکل نوشتن لغات انگلیسی بر روی لباسهاست یا استفاده از عکسهای خاص بر لباسها و پارچههایی که عرضه میشود و یا آرمهای مخصوص ـ گاهی کسانی که آنها را میخرند نمیدانند این آرم چیست، بلکه کسانی که آگاه هستند میفهمند که این آرم، علامت یک گروه خاصی است ـ نشانه یک رفتار غلط اجتماعی است. آنها ازلحاظ روانشناسی روی آن کار کردهاند و میدانند این آرم و نوشتن این کلمات تأثیر دارد و بهتدریج این افراد را به سمت اهداف آنها سوق میدهد. همچنین آنها از طریق فیلمها، رمانها، سیدیهای مبتذل و چیزهای دیگر همین هدف را دنبال میکنند.
بنابراین قدم اول شناسایی دامهاست. قدم دوم این است که سعی کنیم فعالیت دشمن را متوقف کنیم. این یک حرکت اورژانسی و مانند قرص مسکن است. فرض کنید سردرد شدیدی داشته باشید که مربوط به میگرن یا بیماری سختی باشد اما این درد شدید مانع فعالیتهای انسان میشود. پزشکان نیز میگویند درد شدید است، اول درد را تسکین بدهید و بعد درصدد معالجه بربیایید؛ اورژانسی یک داروی مسکنی بدهند و آرامشی پیدا کند تا فردا او را به بیمارستان ببرند و با انجام دادن آزمایشها، بیماری و نحوه درمان او را تشخیص دهند؛ اما این داروی مسکن معالج نیست. اثر تخدیری آن که تمام شد، دوباره درد عود میکند. افزون بر اینکه خود درد نعمت است. وقتی درد هست میفهمیم بیماری داریم. اگر احساس درد نمیکردیم، نمیدانستیم که بیماری داریم تا درصدد معالجه برآییم. درد هم اگر تسکین پیدا کرد و دیگر احساس درد نکردیم، میگوییم الحمدلله خوب شد. خود وجود درد، نعمت خداست که به ما هشدار میدهد که درصدد معالجه برآییم؛ بنابراین، این را نباید معالجه قطعی تلقی کنیم. قرص مسکن علاج نیست؛ باید فکر علاج بود. منظور این است که وقتی فهمیدیم دشمن از چه راهی وارد میشود یک قدم این است که جلوی نفوذ او را از آن راه سد کنیم؛ یعنی به دوستانمان بگوییم مثلاً این فیلم را تماشا نکن؛ اگر تا نیمهشب بیدار بمانی و این فیلم را تماشا کنی، چهبسا به گناه مبتلا بشوی. پس چشم بپوش و نگاه نکن. شب زودتر بخواب تا صبح هم با نشاط بیشتری سر کار بروی. نمونه دیگر اینکه به ویدئوکلوپها هم سفارش بشود که این فیلمها را کمتر نمایش بدهند.
این کارها موقتی است؛ اما کار اساسی دو چیز است؛ اول اینکه ما بنیه فرهنگی جامعه هدف را تقویت کنیم. آنجایی که از راه افکار منحرفشان میکنند فکر صحیح و سالم در اختیارشان بگذاریم. جوان و به ویژه دانشجو، به مطالعه علاقهمند است؛ بعضیها دوست دارند رمان مطالعه کنند و برخی تاریخ و کتابهای علمی و یا کتابهای فلسفی. باید در هر زمینهای کتاب خوب داشته باشیم. برای مثال کتاب فلسفی درستی داشته باشیم و مسائل فلسفی بنیادی را ترویج کنیم. مطالب علمی صحیح علوم انسانی که با دیدگاههای اسلام موافق باشد را در اختیار آنها قرار بدهیم. این یک کار مثبت و درواقع اصلیترین کار است. در کنار آن، برای مبارزه با دشمن باید بر او هجوم آورد. ما نیز عاجز نیستیم؛ گوش، چشم و عقل داریم و باید فرهنگ فاسدشان را به رخ خودشان بکشیم. باید افشا کنیم که فرهنگ غربی این عیبها را دارد. کاری که بعضی از برنامههای تلویزیونی مدتی است آن را انجام میدهند. البته آنها فقط در بعد سیاسی است. در بعدهای دیگر نیز باید این کار را کرد. جوان علاقه دارد در زندگیاش زیبایی و تنوع وجود داشته باشد. وقتی ابزار التذاذ، استراحت و تفریح سالم در جامعه نباشد در دام شیاطین میافتد. انسان تشنه، آب میخواهد. اگر آبِ سالم نبود آبِ آلوده میخورد.
ما باید کالای سالم برای فکر جوانان تهیه و برای اوقات فراغتشان برنامهریزی کنیم وگرنه اگر فقط اظهار ناراحتی کنیم که عجب روزگاری شده است، چگونه جوانان دستهدسته فاسد میشوند، چگونه شبهات رواج پیدا میکند و دین مردم ضعیف میشود، با این اظهار ناراحتی چه مشکلی حل میشود؟! یا اینکه فقط از مسئولان انتقاد کنیم که چرا اینها را اصلاح نمیکنید؟! مسئولان که فرشتهای نیستند که از آسمان نازل شده باشند. آنها نیز مانند ما هستند. آن مسئولی که امروز نماینده مجلس یا وزیر یا رئیسجمهور است، دیروز مثل من و شما بود. حالا عنوانی به او افزوده شده است. او فرشته نشده، قدرتش هم بینهایت نشده و به اندازه همان یک نفر میتواند کار کند. خیلی که تلاش کند شاید بتواند به اندازه دو نفر کار کند.
ما باید احساس مسئولیت ملی داشته باشیم؛ یعنی همه باید احساس مسئولیت کنیم. هر کسی هرگونه میتواند قدمی در این راه بردارد. اگر این احساس عمومی پیدا شد امید است که جلوی مفاسد گرفته شود، مشکلات حل شود، جلوی دشمنان سد ایجاد شود و یا حتی دشمنان مورد حمله قرار بگیرند؛ اما اگر همه فرافکنی کردیم، به من میگویند شمای آخوند چرا چنین کاری نکردی؟! میگویم این وظیفه من نبود، وظیفه دانشگاه بود. به مسئول دانشگاهی یا وزیر علوم یا کس دیگری بگویند چرا وظیفهتان را انجام ندادید؟! بگوید این کار حوزه است، به ما ربطی ندارد. این میگوید تقصیر آن است، آن میگوید تقصیر این است. در بسیاری از کارهای جاری مملکت نیز دیدهاید که کاری را به این وزیر میگویند، او میگوید این قسمت مربوط به وزارت رفاه است. وزارت رفاه میگوید مربوط به وزارت تعاون است. وزارت تعاون میگوید مربوط به سازمان بهزیستی است. چرا چنین شد؟ با این روند کار انجام نمیگیرد. باید احساس مسئولیت عمومی باشد و همه در برابر این سیل خروشانی که شیاطین برای از بین بردن حیات دینی و اسلامی و انسانی ما ایجاد کردهاند احساس وظیفه و تلاش کنند؛ شبیه احساسی که در زمان جنگ برای مردم ما پیدا شد. آنها که خیلی جوان هستند یادشان نیست. آنهایی که مقداری سنشان بیشتر است یادشان میآید که عراق در حالی به تحریک آمریکا و با پشتیبانی کشورهای غربی به کشور ما حمله کرد که کشور ما نوپا بود و ارتش آن از هم پاشیده بود و قوه دفاعی قویای نداشت. آنها به همین دلیل فرصت را غنیمت شمردند و به ایران حمله کردند. اگر مردم مینشستند و میگفتند به ما چه؟! وظیفه ارتش است و باید دفاع کند، کار به کجا میرسید؟! امروز دیگر اسمی از ایران اسلامی وجود نداشت؛ اما مردم وقتی احساس مسئولیت کردند و گفتند اگر ارتش نمیتواند، خودمان ارتش مردمی هستیم؛ بسیج تشکیل شد؛ همه احساس مسئولیت کردند و این باعث شد در طول هشت سال جنگی که بینظیر بود، با همه پشتیبانیهایی که همه کشورهای دنیا کردند ما با دست خالی پیروز جنگ بشویم. این فایده حرکت ملی همگانی عمومی است.
ما امروز در معرض حمله فرهنگی و جهادی قرار داریم یعنی باید یک جهاد فرهنگی مانند جهاد نظامیِ آن زمان انجام دهیم. اگر این احساس در عموم ما پیدا شد که هر کس هر چه میتواند در راه اصلاح فرهنگ جامعه یعنی تقویت باورها و ارزشهای صحیح تلاش کند، بیتردید در کمترین زمان پیروز خواهیم شد. البته یک مشکل ما این است که وقتی از فرهنگ سخن میگوییم، موسیقی، حرکات موزون و تئاتر و مانند آن به ذهن میآید. میپنداریم اصلاح فرهنگی یعنی فقط همین که رقصها و گویشهای محلی را تقویت کنیم. درحالیکه منظور از فرهنگ، باورها و ارزشهاست؛ یعنی دین. متأسفانه این احساس، ضعیف است. در زمان جنگ با بمباران شهرها خراب میشد و جنازهها را میآوردند. درنتیجه، احساسات ما تحریک میشد و میفهمیدیم خطر جدی است و شوخی برنمیدارد. در همین شهر قم بارها موشک خورد. انسان میفهمید که واقعاً خطر جدی است؛ اما خطر فرهنگی اینگونه نیست؛ انسان متوجه نیست که چه ضربهای به فرهنگش خورده است و درست در مقام دفاع برنمیآید. دشمن هم این فرصت را غنیمت میشمارد و آرامآرام نفوذ میکند.
بنابراین وظیفه همه ما به عنوان اقشار فرهیخته و فرهنگی جامعه این است که حساسیتمان را درباره فرهنگ یعنی مسائل دینی، اعتقادات، اخلاق، باورها و ارزشها تقویت کنیم. بکوشیم خودمان کمتر تأثیر بپذیریم و آفتها در محیط زندگی ما شیوع پیدا نکند؛ سبب گسترش عوامل فساد، چه فساد فکری و چه فساد رفتاری و اخلاقی نشویم. همچنین بکوشیم دست یک نفر دیگر را هم بگیریم و او را از منجلاب نجات بدهیم. اگر این احساس پیدا شد، در زمانی کوتاه با عنایات امام زمانصلواتاللهعلیه مشکلات فرهنگی ما حل خواهد شد وگرنه این مشکل در عرصه فرهنگ کشور، به ایجاد مشکل در عرصههای اقتصادی، سیاسی و بینالمللی میانجامد. کما اینکه نمونهاش را در فتنههای اخیر دیدیم که ریشه آن فرهنگی بود اما نتیجهاش در زمینه مسائل سیاسی و اقتصادی و غیره ظاهر شد و میرفت که حتی آثار نظامی نیز داشته باشد؛ سلاحهای قاچاق زیادی که وارد کردند. آن هم افرادی که هیچ کس باور نمیکرد که اینها دستاندرکاران جمع اسلحه برای ایجاد کودتا در کشور باشند؛ با چه لباسها و سوابقی! ریشهاش فرهنگ است اما در عرصههای دیگر ظاهر میشود؛ بنابراین ما باید بیشترین همتمان را صرف اصلاح فرهنگ کشور کنیم و از خداوند متعال نیز مدد بگیریم و از رهنمودهای مقام معظم رهبریایدهاللهتعالی استفاده کنیم تا انشاءالله در این زمینه هم پیروز باشیم.