بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین لاسِیَّما بَقِیَّةَ اللهِ فِی الأرَضِین عَجَّلَ الله تَعَالَی فَرَجَه وَسَهَّلَ مَخْرَجَه وَجَعَلَنَا مِنْ أعوَانِهِ وَاَنْصَارِه
قَالَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى فِی کِتابِه الکریم: أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ.[1]
نثار ارواح پاک شهدای اسلام صلواتی اهدا بفرمایید!
در همین فرصت کوتاه، به مناسبت برگزاری این مراسم و با استفاده از آیه شریفهای که تلاوت شد چند جملهای به جهت تبرّک و تیمّن تقدیم حضورتان میکنم.
ابتدا میلاد مسعود امام پنجم، حضرت أبی جعفر محمد بن علی الباقرصلواتاللهعليهوعليآبائهوأبنائهالطاهرین را خدمت حضّار محترم تبریک و تهنیت عرض میکنم و مصادف شدن افتتاح این مرکز که برادران نام آن را مرکز تحقیقات باقرالعلوم گذاشتهاند را با این روز شریف به فال نیک میگیریم و امیدواریم که خداوند متعال به برکت انوار علوم این امام بزرگوار که مظهر علوم الهی و شکافنده حقائق هستند به ما توفیق بدهد که در راه جهاد فرهنگی قدمهای استواری برداریم.
به عنوان مقدمه، یکی از مفاهیم عامّی که در فرهنگ اسلامی مطرح است و کاربرد بسیار گستردهای دارد مفهوم حق و باطل است. گو اینکه موارد استعمال این دو واژه بسیار با هم تفاوت دارد و حتی میشود آن معانیاش را از قبیل مشترکات بهشمار آورد ولی بین این معانی یک قرابت و خویشاوندی هست. برای اینکه وقت بزرگان و حضّار محترم را زیاد نگرفته باشم از تفصیل و توضیح این مطلب میگذرم.
اجمالاً میبینیم که در قرآن کریم گاهی حق و باطل در زمینه معبودها مطرح میشود که خداوند متعال معبود حق است و سایر معبودها باطل؛ ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ.[2] گاهی در زمینه عقاید و افکار و اندیشهها مطرح میشود. گاهی در زمینه کردارها و رفتارها مطرح میشود و موارد دیگری که برادرها آشنا هستند و احتیاج به توضیح ندارد.
یکی از مطالبی که قرآن به ما تعلیم میدهد این است که این جهان، از حق و باطل، آمیخته شده است و میتوانیم بگوییم که ساختار این عالم دنیا، ترکیبی از دو عنصر حق و باطل است که البته عنصر اصلی حق است و باطل عنصری طفیلی است که در پرتو حق و زیر پوشش حق جلوه میکند. قرآن کریم به دنبال این مطلب به ما تعلیم میفرماید که این آمیختگی حق و باطل همیشگی نیست. روزی فرا خواهد رسید که حق کاملاً از باطل جدا میشود و پایدار میماند و باطل نابود میشود؛ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ.[3] در آیه شریفهای که ابتدای عرایضم تلاوت شد خداوند متعال ابتدا میفرماید که ما آبی از آسمان نازل کردیم و این آب در درّهها جریان یافت و هر وادیای، هر قطعه زمینی، هر گودالی به اندازه ظرفیت خودش از این آب فراگرفت؛ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا. در همین جمله بسیاری از حقائق نهفته است که فعلاً جای بیانش نیست و بزرگان هم بهتر از بنده میدانند.
شاهد عرضم جمله بعد است که میفرماید وقتی این آب از آسمان سرازیر شد و از کوهها و درّهها جریان یافت و به صورت سیل درآمد، روی این سیل کفی ظاهر میشود. این آبی که مایع حیات و باعث تکامل موجودات زنده است، با کفی آمیخته میشود. این کف نهتنها روی سیل وجود دارد بلکه بسیاری از مایعهای دیگر هم هست که روی آنها کف ظاهر میشود؛ وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ. وقتی چیزی را در آتش میگدازند و آب میکنند، مثلاً وقتی فلزی را آب میکنند برای اینکه متاع یا ابزار زینتی بسازند و یا طلا یا نقره و یا چیزهای دیگر را آب میکنند بر روی آنها نیز کفی ظاهر میشود.
كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ؛ به اینجا که میرسد قرآن به آن نتیجهای که میخواهد از این مَثَل بگیرد گریز میزند؛ میفرماید همانگونه که آب جریان پیدا میکند و روی آن کفی ظاهر میشود و یا طلا را وقتی در بوته، آب میکنید روی آن کفی ظاهر میشود، حق و باطل نیز در این جهان اینگونه است؛ حق از طرف خدا نازل شده اما همراهش کفی ظاهر میشود که آن، باطل است.
در تشبیه باطل به کف، نکتههای بسیار ظریفی وجود دارد؛ حقیقت کف چیست؟ حبابی است که روی آب ظاهر میشود. کف صابون روی آب چیست؟ یک حبابی از آب است که وسطش یک مقدار هوا گرفته است. اگر یک تشتی پر از کف صابون باشد آدم وقتی نگاه میکند میبیند یک حبابهایی در حال رقّاصی هستند، بالا میروند، پایین میآیند، سبز، زرد، سرخ، با رنگهای مختلف و فریبنده در حال جولان و حرکت هستند. اگر کسی برای اولین بار با این صحنه برخورد کرده باشد همین کف، چشم او را میگیرد و توجهش را به خودش جلب میکند و از آن آبی که زیر این کف هست و منشأ پیدایش این کف شده غافل میشود و خیال میکند همه چیز همین حبابهایی است که ظاهر میشوند و بالا و پایین میرود و رنگهای مختلف در آن ظاهر میشود.
خاصیت حبابها این است که نور را تجزیه میکنند. انسان، فریفته همین رنگها و همین حرکتها و بالا و پایین رفتنها میشود در صورتی که این اصلاً واقعیت خودش را از همان آب گرفته است، وجود و حیات این حباب در پرتو آب است، یک پوششی از آب دارد که این را حفظ کرده است. اگر همین اندازه آب که دورتادور این حباب هست کنار برود و حق از باطل جدا شود دیگر چیزی نمیماند. قوام این باطل به همان پوشش حقی است که روی آن قرار گرفته است.
عالم، مرکَّب از حق و باطل است اما باطلها به طفیل حق موجود هستند. ممکن است حجم زیادی داشته باشند، زرقوبرق زیادی داشته باشند، حرکتها و جولانهای زیادی داشته باشند، خیلی بالا و پایین بروند اما آنچه حق است آن آبی است که آرام زیر این قرار گرفته و آن پایدار میماند. این کفها از بین خواهند رفت.
خود قرآن ادامه میدهد: فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ؛ آن کف بالاخره از بین خواهد رفت و نابود میشود ولی آنچه باقی میماند و آنچه ماندنی است چیزی است که برای مردم سودمند است. نمیفرماید آب یا نمیفرماید حق را که مَثَل زدیم. به جای اینکه بفرماید وَأَمَّا الحَقُّ فَیَبقی یا وَأَمَّا الحَقُّ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ، میفرماید وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ. اشاره به این است که حق است که برای مردم نافع است. باطل نفع واقعی ندارد. کسانی خیال میکنند که از باطل سود میبرند. این همان جلوه چند لحظهای است که کف، روی آب دارد.
البته لحظات را ما با معیارهای خودمان که میسنجیم فکر میکنیم که لحظه باید یک ثانیه یا یک دقیقه باشد اما برای کسی که بر ازل و ابد احاطه دارد، زمانهای صدسال و هزارسال هم لحظهای بیش نیست. معیار او با معیار ما فرق دارد. مقیاسی که ما در اندازهگیری زمانها و مقدار بقاء و ثبات اشیاء به کار میبریم با مقیاسهای حق فرق میکند. برای آن کسی که دیده حقبین دارد این طول زمانها چه لحظه باشد یا ساعت یا سال یا قرن، اعتباری ندارد. بینش او از این وسیعتر است. افقی را که میبیند بسیار بالاتر، طولانیتر و پایدارتر است. وقتی با آن معیار و مقیاس حساب میکنند، باطل چیزی نیست و دوامی ندارد. وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ؛ خدا اینچنین مثل میزند و حقایق را در لباس تمثیلات برای مردم بیان میکند.
از یک دیدگاه، صحنه زندگی انسان در این عالم، چه زندگی فردی و چه زندگی اجتماعی، صحنه نبرد بین حق و باطل است. در وجود یک فرد، عقاید حق و عقاید باطل، گرایشهای حق و هوسهای باطل، کنشهای حق و کنشهای باطل در مقابل هم صفآرایی کردهاند. این یک صحنه نبرد است که در درون هر فرد وجود دارد. این صحنه نبرد از درون به بیرون سرایت میکند و وارد جامعه میشود؛ اختلاف فردی با فردی، فردی که طرفدار حق است با فردی که طرفدار باطل است؛ نبرد گروهی که طرفدار حق هستند با گروهی که طرفدار باطل هستند؛ جنگ امتی که حق هستند با امتهایی که باطل هستند. اینها هم در صحنه زندگی اجتماعی است.
قرآن به ما نوید میدهد که همه اینها با پیروزی حق، خاتمه خواهد یافت. پس از نظر تکوین، بینش الهی و قرآنی این است که این عالم علیرغم آمیزههایی که از باطلها دارد و درگیریهایی که بین حق و باطل وجود داشته و خواهد داشت، سرانجام با پیروزی حق بر باطل خاتمه خواهد یافت. اراده تکوینی الهی بر پیروزی حق بر باطل قرار دارد. این یک بینش در زمینه تکوین.
اما در صحنه تشریع؛ انسانها موظف هستند که به دنبال حق بروند؛ جهت حرکتشان را به سوی حق قرار بدهند؛ در میدانهای نبرد از گروهی که طرفدار حق هستند حمایت کنند؛ با گروهی که طرفدار باطل و مظهر باطلها، مظهر اعتقادات باطل، گرایشهای باطل و رفتارهای باطل هستند به مبارزه برخیزند. این روح تشریع اسلامی است؛ در درون خودت حق را بر باطل پیروز کن! گرایشهای الهی را بر هوسهای نفسانی غالب کن! با گرایشهای نفسانی و شیطانی مبارزه کن! در بیرون و در صحنه اجتماع هم با افراد، با گروهها و با جوامعی که طرفدار باطل هستند مبارزه کن!
البته همینجا میتوانیم این نکته را باز یادآور شویم که چه فردی، چه گروهی و چه جامعهای هرقدر طرفدار باطل باشند حیاتشان زیر یک پوششی از حق میتواند دوام داشته باشد؛ مثل همان حبابهای روی آب. درست است که زَبَدی است و باطل است و واقعیتی ندارد و نابود میشود اما به همان اندازهای که از عناصر حق در وجودش باشد قابل دوام است؛ یعنی هرچه این حباب آب بیشتری داشته باشد و توازن این آب در اطراف این حباب بیشتر باشد پایدارتر است. هر باطلی هر اندازه عنصر حق در آن بیشتر باشد دوام نسبی دارد. باطل صِرف که هیچ بهرهای از حق نداشته باشد، حتی یک پوششی از حق هم نداشته باشد در عالم اصلاً نمیتواند وجود داشته باشد. از آن طرف حق صِرفی هم که هیچ آمیزه باطلی در آن نباشد این هم کم یافت میشود. مصداق آن وجود انبیای عظامصلواتاللهعليهماجمعين، ائمه اطهارصلواتاللهعليهماجمعين و بعد دستپروردگان آنها، الأمثل فالأمثل، الأکمل فالأکمل، الأقرب فالأقرب هستند. حق در وجود آنها نسبتاً کاملتر است و باطل ضعیفتر است. البته خود معصومینصلواتاللهعليهماجمعين مظهر حق صرف و مظهر تامّ حق هستند و هرکسی به هر اندازه به آنها نزدیکتر باشد از حق، بهره بیشتری دارد.
تقسیم افراد و گروهها و امتها به حق و باطل، بسته به این است که عنصر اصلی در ساختارشان حق باشد یا باطل، عوامل حق در وجودشان غالب باشد یا عوامل باطل، وگرنه همانگونه که گفتیم حق صرف در فرد و گروه و امتی بسیار کم پیدا میشود. حالا اینکه چرا این حق و باطل، آمیخته هستند مسئله دیگری است که باز احتیاج به بحث مفصل دارد. اجمالش این است که چون بنای این عالم بر آزمایش است باید حق و باطلها آمیخته باشد تا ظرفیت افراد در مقابل مبارزه با باطل و تقویت حق، شناخته و ظاهر شود.
بههرحال تشریعاً ما موظف هستیم هم در وجود خودمان حق را تقویت کنیم و هم در صحنه زندگی اجتماعی، طرفداران حق را یاری و حمایت کنیم و بالاخره به جایی میرسد که جبهه حق باید در مقابل باطل قیام کند و به جنگ نظامی بپردازد که یکی از مظاهر روشن مبارزه جبهه حق علیه جبهه باطل است و مصداق روشن آن در کشور ما هست که میشود گفت در صحنه اجتماعی جهان تنها مصداق رویارویی جبهه حق علیه باطل است وگرنه همه جای دیگر جنگ باطلهاست. از خداوند متعال درخواست میکنیم که رزمندگان عزیز ما را در این جبهه به پیروزی کامل و عاجل برساند.
ولی این تنها، جبهه نبرد حق و باطل نیست. این از یک نبرد ریشهایتر و بنیادیتر سرچشمه میگیرد. این جنگ در ابتدا بین اعتقادات، افکار، اخلاق، منشها و کنشهای اینها درگرفته که امروز به زدوخورد نظامی کشیده شده است. اگر افکار و عقاید هردوی اینها حق بود که به اینجا نمیکشید. اگر اندیشههایشان هم اندیشههای صحیحی بود کار به اینجا نمیکشید. اگر گرایشهایشان گرایشهای حق بود به جنگ نظامی نمیکشید. قبل از اینکه جنگ نظامی تحقق پیدا کند جنگی در اندیشهها، در منشها و در کنشها پیدا میشود. درواقع جنگ نظامی جلوهای از جنگهای درونی است. بنابراین از یک نظر، مهمتر از جنگ نظامی، جنگ در مبانی و مبادی این اختلافها و کشمکشهاست.
از یک نظر دیگر میتوانیم بگوییم نبرد حق و باطل، چند جبهه، چند وجهه، چند سیما و چند بُعد دارد؛ یک بعد آن بعد نظامی است. ابعاد دیگری هم دارد که مهمترین آنها بعد فرهنگی است. باید اول با افکار باطل مبارزه کرد و درنهایت هم به پیروزی فکر حق بر باطل رسید تا بتوانیم در صحنههای دیگر نیز پیروز شویم؛ و هدف از این نبردهای نظامی هم رسیدن به آن جایی است که انسانها عقیده صحیح، فکر صحیح، گرایش صحیح و رفتار صحیح داشته باشند. الآن اگر همین جبهه باطلی که ما با آن میجنگیم، برگردد و طرفدار حق شود، یعنی اعتقاد و فکرشان درست شود و گرایش و رفتارشان موافق حق باشد، دیگر ما با آنها جنگی داریم؟!
یکی از بزرگترین جنگهایی که ما در صحنه اجتماع موظف هستیم انجام بدهیم جنگ فرهنگی است؛ جنگ با افکار و عقاید باطل، جنگ با برداشتهای نادرست، با اندیشههای ناصحیح، با گرایشهای شیطانی و با روشهای غلط. این کار را به زور اسلحه، چه اسلحه سرد باشد و چه گرم، نمیشود انجام داد. این کار با انباشته شدن نیروهای فیزیکی در یک صحنه نبرد حل نمیشود. اگر پنجاه میلیون جمعیت ایران، پشت بر پشت هم بگذارند و در یک صحنهای حضور پیدا کنند نمیتوانند فکر غلط را از ذهنها بیرون ببرند. اگر تمام سلاحهای دنیا در دست ما باشد نمیتوانیم فکر غلط را از مغزها بیرون کنیم. آن یک سلاح دیگری میخواهد.
در میدان مبارزه فرهنگی، سلاح ما علم است. با منطق صحیح میشود فکر غلط را از بین برد و شکست داد نه با زور، نه با هُو، نه با شعار. اینها هم هرکدام سر جای خودش صحیح است و از آن هم استفاده میشود اما این میدان، میدان منطق است، میدان علم است، عقل باید تجلی کند، فکر باید به کار بیفتد، حقایق باید روشن شود. البته حقایق روشن خواهد شد؛ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ؛ اما بحث ما در زمینه تشریع و وظیفه است. اینکه خدا تکویناً چه خواهد کرد آن سر جای خودش؛ اما ما را به چه چیزی موظف کرده است؟!
ما در جبهه جهاد فرهنگی موظفیم که افکار صحیح را به دنیا عرضه کنیم، در مقابل مکتبهای انحرافی موضع صحیح بگیریم، خودمان را با سلاحی که بتوانیم با آن در این دنیای اندیشههای متضاد، اندیشههای حق را بر کرسی بنشانیم و اثبات کنیم، مجهز کنیم. این وظیفه ماست به عنوان اینکه سالیانی را در مراکز علمی و فرهنگی گذراندهایم و از میراث گذشتگان، مخصوصاً ائمه اطهارصلواتاللهعليهماجمعين بهره گرفتهایم و از اساتید و علمای بزرگ استفاده کردهایم و در مقابل حوزه، در مقابل علما و اساتید و در مقابل شهدای عزیزی که جانشان را برای برقراری نظام اسلامی فدا کردند دینی به گردن ما آمده است و ما مدیون آنها هستیم. این دین بر هر قشری به یک صورتی ظاهر میشود؛ توانمندان باید مالشان را در راه اسلام صرف کنند تا دِینشان را به شهدا ادا کنند؛ دانشمندان باید دانششان را عرضه کنند، تقویت کنند، گسترش بدهند و به دنیا برسانند تا دینشان را به شهدا ادا کنند. آنها جانشان را برای اسلام دادند. هر کسی با هر وسیلهای که میتواند به اسلام خدمت کند، اگر آن وسیله را به کار گرفت دِینش را به شهدای اسلام ادا کرده است. ما هم ابزاری که در دست داریم معلوماتی است که از دیگران به ما رسیده و امانتی در دست ما است که باید به صاحبانش رد کنیم.
در این صحنه هم حق و باطلی وجود دارد؛ مکتبهایی هستند که پوششهایی از حق دارند، حتی نام اسلام را با خودشان یدک میکشند، زیر سرپوش اسلام زندهاند و به حیات خودشان ادامه میدهند یا در هر منطقهای، در هر کشوری با آن عنصری که از حق در آنجا وجود دارد که البته بالاترین و بیشترین عناصر حق، به برکت پیشوایان اسلام امثال امام باقرعلیهالسلام در دست ماست، کسانی هستند که به شکلهای مختلف، کم یا زیاد از این عناصر حقی که در دست ما آمده سوءاستفاده میکنند و آن را پوششی برای باطل خودشان قرار میدهند تا چندی در زیر این پوشش به حیات خودشان ادامه دهند. وظیفه ما این است که با این باطلها مبارزه کنیم، این پوششهای حق را بشکنیم و چهرههای باطلشان را آشکار کنیم.
وقتی پوشش حقی که باطل برخود تنیده است، شکست، دیگر باطل دوام نمیآورد. وقتی آب روی حباب رفت دیگر حباب دوام نمیآورد؛ أَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً. اینکه میتوانند لحظاتی، ایّامی، ساعاتی و سالیانی به حیات خودشان ادامه بدهند برای همان پوشش حقی است که از آن سوءاستفاده کردهاند و باطل خودشان را زیر این پوشش مخفی کردهاند. سعی کنیم آمیزههای باطل از حق جدا شود تا اهل باطل نتوانند از پوشش حق سوءاستفاده کنند و مردم نادان گول آن پوششها را نخورند.
امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه در نهجالبلاغه میفرمایند: اگر حق از باطل جدا میشد کسی فریب باطل را نمیخورد، وَلَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَمِنْ هَذَا ضِغْثٌ.[4] التقاطیها و خوشهچینها یک خوشه حق را با یک خوشه باطل با هم ضمیمه میکنند. اینجاست که مردم ناآگاه فریب میخورند؛ چشمشان به آن خوشه خوشرنگ گل میافتد، به خیالشان کل این دسته، حق است. نمیفهمند که یک عنصر حقی را عاریه گرفتهاند و در مکتبشان گنجانیدهاند تا دیگران را فریب بدهند؛ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَمِنْ هَذَا ضِغْثٌ؛ یک شاخه از حق را با یک شاخه از باطل ضمیمه میکنند و یک دستهگل درست میکنند و تحویل جامعه میدهند. اینجاست که مردم گول میخورند. وظیفه دانشمندان این است که دست بگذارند عنصر حقش را روشن کنند و دربیاورند و بگویند این حق است و بقیهاش باطل است، به جای آن عناصر باطل باید عناصر دیگر حق را از معادنش اخذ کنید تا دستهگل بسازید وگرنه با ده شاخه خار و یک شاخه گل، دستهگل نمیشود. ممکن است چند روزی کسانی را فریب بدهد ولی بالاخره حقیقت روشن خواهد شد.
ما امروز در شرایطی قرار گرفتهایم که به پاس نعمتهای عظیمی که خداوند متعال بر ملت ما ارزانی داشته وظیفه سنگینی بر دوش ما آمده که همچون سربازانی که در جبهه نظامی با اهل باطل میجنگند ما در جبهه فرهنگی با اهل باطل بجنگیم و تحقیقاً اگر این جهاد را با انگیزه صحیح الهی انجام بدهیم هیچگاه پیش خدا کمارزشتر از آن جهاد نخواهد بود. ممکن است یک شرایط خاصی پیش بیاید که حتی عالم هم باید به جبهه برود، آن را نفی نمیکنم، آن شرایط استثنایی است و به خاطر ضرورتی است که پیش آمده ولی فی حدّ نفسه مِدادُ الْعُلَماءِ افْضَلُ مِنْ دِماءِ الشُّهَداء؛ اینها اندیشههای باطل را نابود میکنند، زمینههای جنگهای نظامی را از بین میبرند و زمینه پیروزی در جنگ نظامی را فراهم میکنند. اساس حرکتهای انسانی فکر و اندیشه اوست.
امروز بار بسیار سنگینی بر دوش ماست. البته در حوزه علمیه قم به برکت زحمات علمای بزرگ و فقهای گذشته و حال -رضوان الله علیهم، اعلی الله درجاتهم، شکرالله مساعیهم- یک حرکت علمی بسیار ارزندهای وجود دارد و همین حرکت بوده که امثال امام را پرورش داده و سایر رهبران روحانی این انقلاب، در این حوزهها پرورش پیدا کردهاند و الآن هم کسانی در این حوزهها برای تشخیص حقایق در زمینه فقه، تفسیر و سایر مسائل اسلامی زحمت میکشند؛ اما در کنار اینها یک نیازهای دیگری هم در اثر شرایط خاص زمانی پیش آمده است. آن وقتی که جامعه اسلامی ما یک جامعه بسته بود و ارتباط چندانی با جوامع کفر نداشت اندیشههای کفرآمیز چه در زمینه عقاید، چه در زمینه مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و غیره کمتر در جوامع ما نفوذ میکرد اما با اختلاط فرهنگیای که جامعه ما با همه جوامع دنیا پیدا کرده، خواهناخواه افکار نادرست از فرهنگهای بیگانه وارد جامعه ما شده و نیازهای فرهنگی جدیدی را پدید آورده است و شبهاتی را جدیداً مطرح کرده که قبلاً برای ما مطرح نبود تا علمای ما در طول ده، دوازده قرن به پاسخگویی به آنها بپردازند. برخی از شبهات مستحدث است و عمدتاً در زمینه مسائل اعتقادی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و امثال اینهاست؛ یعنی مسائلی که در حوزههای سابق کمتر مورد نیاز بود و در اثر بستگی جامعه اسلامی و انزوایی که از جوامع دیگر داشت مورد هجوم آن شبهات قرار نمیگرفت و احتیاج هم نبود که علما به آنها بپردازند اما در این عصر همانگونه که مفاسد اخلاقی و اجتماعی از کشورهای غربی به کشورهای دیگر سرازیر میشود، مفاسد فکری و اعتقادی هم سرایت میکند و لااقل به صورت شبهاتی در قشرهایی از جوانان ما نفوذ میکند. اگر ما نسبت به اینها بیاعتنایی کنیم و فکر کنیم که همیشه همه میبایست بر همان روش سابقین سیر کنند و در همان محدودهای که پیشینیان میاندیشیدند دیگران هم در همان محدوده بیندیشند، عالِم به شرایط زمانمان نخواهیم بود و در مقابل عوامل شیطانی معاصر، تاب مقاومت نخواهیم آورد.
باید دشمن را شناخت، ابزارها و حربهها و سلاحهای دشمن را شناخت تا بتوانیم در مقابل آنها موضع مناسبی اتخاذ کنیم. ما اگر سلاحهای شیمیایی دشمن را نمیشناختیم نمیتوانستیم خودمان را در مقابل آنها مصون کنیم و عوامل ضدش را بسازیم. باید شناخت که سلاحهای دشمن از چه نوعی است تا در مقابلش هم سلاحی متناسب ایجاد کرد.
ما باید بدانیم چه آفتهای فکری و اعتقادیای به جامعه ما رو آورده تا در مقابل آنها سلاح و ابزاری متناسب بسازیم و به یاری خدا آن آفتها را از بین ببریم. این است که در کنار فعالیتهای وسیعی که در حوزه مقدس علمیه قم و سایر حوزههای علمیه، عمدتاً در جهت فقه و اصول و بعضاً در قسمتهای دیگر عقاید و تفسیر صورت میپذیرد باید فکری برای این نیازهای مستحدث هم کرد و چارهای برای این آفتهای جدید هم اندیشید. همانگونه که کسانی که در کشاورزی با آفات نباتی مبارزه میکنند اگر همیشه یک فرمول را به کار بگیرند و بخواهند نباتات را با یک نوع سمّ، سمپاشی کنند موفق نخواهند شد برای اینکه با رفتن یک نوع از آفت، یک نوع دیگری از نو به وجود میآید و با سمّ سابق نمیشود این آفت را از بین برد، باید آفت جدید را شناخت و سمّی متناسب با آن ساخت.
ما خیال نکنیم که همان ابزاری که علمای کلام -رضوان الله علیهم- در مبارزه اهل باطل داشتند آن سلاح همیشه برای ما کارآیی خواهد داشت. اینگونه نیست. آفتها و میکروبهای جدیدی پیدا شده و باید اینها را شناخت. انگلهای جدیدی پیدا شده، اینها را باید در آزمایشگاههای مخصوص شناخت و متناسب با آنها سمّ، زهر و دارویی به دست آورد که کارآیی داشته باشد وگرنه خدایی نکرده این محصول ما و این حرث و نسل ما از بین خواهد رفت.
نسل آینده انقلاب مثل نسل صد سال پیش نیست که بشود با یک سلسله افکاری که در مجالس و منابر القا میشد آنها را مصون و واکسینه کرد. امروز واکسنهای جدیدی باید اختراع شود چون مرضهای جدیدی پیدا شده است. البته کل حوزه نمیتوانند این کار را بکنند و صحیح هم نیست ولی در کنار حوزه، افرادی باید به این مسائل بپردازند.
خداوند متعال به بعضی از دوستان ما در طول چهارده سال گذشته این توفیق را داد که به فکر این کار افتادند و در مؤسسه در راه حق که خالصترین و پاکترین مؤسسهای است که من در این مملکت میشناسم، افرادی با نیّت خالص و با انگیزههای الهی این بنیاد الهی را بر اساس تقوا گذاشتند و رشد کرد و میوههای شیرین و گوارایی به بار آورد تا اینکه بخش آموزش در مؤسسه ایجاد شد و برادرها کمیابیش با محصولات این بخش آشنا هستند و احتیاج به توضیح ندارد. یک قسمت کسانی هستند که الآن در دفتر همکاری حوزه و دانشگاه در علوم انسانی کار میکنند. البته این نیروهایی که تربیت شدهاند اینها کسانی هستند که از پیش از انقلاب در شرایط بسیار محدود و تحت فشار رژیم تربیت شدهاند. امروز که ما در فضای طلایی و آزاد جمهوری اسلامی هستیم نمیشود تلاشمان فقط به همان حدّی که آن زمان انجام میگرفت محدود شود. امروز باید از این امکانات استفاده کنیم و این فعالیتها را گسترش بدهیم. برای نیازهایی که در داخل مملکت و خیلی بیشتر در فراتر از مرزهای خودمان وجود دارد و صدها میلیون مسلمان در سراسر دنیا چشمشان به دستاوردهای علمی شما دوخته شده، باید برای اینها پاسخی تهیه کنید.
اینکه عرض میکنم اغراق نیست. تنها در آفریقا که یک قاره عقبافتادهای است در حدود چهارصد میلیون مسلمان وجود دارد. کل جمعیت آن در حدود پانصد میلیون است. حدود هشتاد درصد آنها مسلمان هستند که البته اندکی شیعه هستند و اغلب سنّی هستند. بعد از انقلاب که جهان استعمار و استکبار متوجه خطر اسلامی شد که از ایران ظهور کرد، بر فعالیت تبلیغاتی آنها چندین برابر افزوده شد. آنگونه که نقل کردهاند الآن در حدود هشتاد هزار مبلّغ مسیحی از کلیساهای کاتولیک و پروتستان و تا حدود معدودی از کلیسای ارتدوکس در آفریقای تنها مشغول فعالیت هستند! در مقابل هشتاد هزار مبلّغ که بعضی از آنها رسماً کشیش هستند، بسیاری از آنها هم در لباس پزشک و مهندس و امدادگر و چیزهای دیگری از این قبیل، در مقابل اینها از مرکز اسلامی ایران که پرچم تبلیغ اسلام و صدور انقلاب اسلامی را به دست گرفته است چند نفر به آفریقا رفته باشند خوب است؟! تا آنجا که بنده اطلاع دارم به عدد انگشتان یک دست هم نمیرسد! هشتاد هزار مبلّغ مسیحی از روم، انگلیس، هلند، آمریکا و کشورهای دیگر به آفریقا سرازیر شدهاند؛ از ایران شاید تابهحال پنج نفر به عنوان مبلّغی که در آنجا بمانند به آفریقا نرفتهاند! از آن طرف از الأزهر مصر، از دانشگاه مدینه، کسانی با پول، آنها را میخرند و برای تبلیغ به آنجا میفرستند؛ چه چیزی را تبلیغ میکنند؟! وهابیّت را، اسلام آمریکایی را، اسلام تخدیر کننده را، اسلام وارونه را!
ما در مقابل اینها هیچ مسئولیتی نداریم؟! آیا جا ندارد که در این حوزهای که بیش از ده هزار نفر محصّل مشغول تحصیل هستند یکدهم از این جمعیت به بررسی و رفع این نیازها اختصاص داده شود؟! از ده هزار نفر، نه هزار نفر مشغول فقه و اصول باشند، نیازهای فقهی که البته زیاد است و میبایست هم تأمین شود اینها سر جای خودش، یکدهم این جمعیت به یک برنامههای تخصصی در رشتههایی که مورد نیاز است و این نیازها کمتر از سایر نیازها نیست اختصاص داده شود. اگر این نیازها برآورده نشود خدایی نکرده کار ما به جایی میرسد که نباید برسد! اینها «اگر» است و البته خدا نمیگذارد؛ اما وظیفه ما چیست؟!
ما باید اینها را بدانیم و توجه داشته باشیم تا وظیفه خودمان را تشخیص بدهیم. اگر خدایی نکرده ما نتوانیم اسلامشناس واقعی برای نسل آینده جامعه خودمان بپرورانیم، حالا برای کشورهای دیگر هیچ، اگر اسلامشناسان آینده ما افکار التقاطی داشته باشند، يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَمِنْ هَذَا ضِغْثٌ باشند، کار این انقلاب به کجا خواهد رسید؟! به همان جایی که منافقین در اول انقلاب رساندند. آنها مگر شاخ داشتند؟! میدانید و میدانیم که بسیاری از این منافقین بچههای علما بودند و در همین شهر و در خانههای علما و آیات تربیت شده بودند! چطور شد که اینگونه شدند؟! اینها ضد دین بودند؟! ضد خدا بودند؟! اینها اهل نماز شب بودند! اهل توسلات بودند!
پدر یکی از این بچهها به خود من میگفت که من از نمازخواندن کاظم غبطه میخورم. یکی از بچههایش را میگفت که از منافقین شد. چرا اینگونه شد؟! چون او در دبیرستان طاغوتی رها شد. پدر در مدرسه فیضیه مشغول کار بود، او هم در دبیرستان، زیر دست آن دبیری بود که افکار انحرافی داشت. وقتی کتاب اسلامی میخواست بخواند کتابی به او عرضه میشد که اسلام پاک نبود. به اسم اسلامشناسی بود اما آمیخته با افکار انحرافی بود. همانها او را اینگونه ساخت که به اینجا رسیده بود. اگر آن وقت به پدر میگفتی یک مقدار به پسرت رسیدگی بکن باورش نمیشد. اگر میگفتی خواندن این کتاب برای این جوان خطرناک است، باورش نمیشد؛ اما همان کتاب، او را به آنجا رساند.
اگر روزگاری بیاید که نسل آینده ما اسلام را از همین کتابها بخواهند بشناسند، دستاوردهای علمی من و شما تقریرات عربی شود و دائماً چاپ کنیم و در کتابخانهها بگذاریم و کارهای علمی ما به استصحاب قهقری، برائت و اشتغال و الیآخر منحصر شود، جامعه ما اسلامشان را از چه کسانی یاد بگیرند؟! ما چیزی به آنها تحویل نمیدهیم که بفهمند. یکمشت قلمبهسلمبه به آنها تحویل میدهیم که از آن سر درنمیآورند. طبعاً آنها دنبال کسی میروند که حرفی بزند که بفهمند.
اگر گویندگان و دانشمندان و اسلام شناسان، کسانی که از مکتب پاک، از سرچشمه زلال اهل بیتصلواتاللهعليهماجمعين مایه گرفته باشند نباشند و به جای اینها، افکار انحرافی غربی را به اسم اسلام قالب بزنند یا آمیزه افکار اسلامیکنند، کار این انقلاب به کجا خواهد رسید؟! مگر همیشه این علما و پیرمردهای هشتاد، نود ساله باقی خواهند ماند؟! مگر بزرگان اسلامشناسی که داشتیم امثال شهید مطهری، دکتر بهشتی و دیگران، کموبیش اینها باقی ماندند؟! مگر دیگران باقی خواهند ماند؟! مگر تنها با این فعالیتها و تحقیقات فقهی و اصولی سنّتی ما یعنی آن درسهایی که داریم، بار اجتماع ما بسته میشود و نیاز جامعه ما رفع میشود؟! شبهات مارکسیستی را با همینها میشود جواب داد؟! با اصالت برائت؟!
باز تأکید میکنم که نود درصد همین حوزه باید به همین علوم مشغول باشند چون ما خیلی زیاد نیاز داریم؛ قاضی باید از همین جا دربیاید، مفتی و مجتهد باید از همین جا دربیاید و سایر محققین و اساتید فقه و اصول؛ اما لااقل ده درصدی هم باید به مسائل دیگر بپردازیم و اگر نپرداختیم روزگاری جامعه ما که امروز به برکت این پیر میکده عشق بگویم، این رهبر روشنضمیر بگویم، این مرد الهی از خاندان پیغمبر بگویم، جامعه ما به برکت این مرد به من و شما احترام میگذارد، اینهمه آوازهها از او بُوَد؛ اگر روزی جامعه ما فهمید که من و شما نیاز علمی و دینی او را برطرف نمیکنیم به ما دیگر کاری نخواهد داشت بلکه به چشم خائن به ما نگاه خواهد کرد! میگوید شما به اسلام خیانت کردید! شما به خونهای پاک شهدا خیانت کردید! فهمیدید جامعه اسلامی به چه چیزی نیاز دارد، به چه مسائل اسلامیای و آنها را تأمین نکردید! آن وقت چوب غفلتهایمان را خواهیم خورد همانگونه که بعضی از روحانیان زمان پهلوی چوب غفلتهای قبلیشان را خوردند.
باید از این حوادث تاریخی عبرت بگیریم. خدا با کسی خویش و قومی ندارد. اگر ما با جدیت در راه وظیفهای که میفهمیم، تلاش کردیم، وظیفه خودمان را عمل کردهایم. طلبکار هم نخواهیم بود. خدا از لطف خودش اگر چیزی عنایت کند کرده است؛ ما وظیفهای انجام دادیم؛ اما اگر در اثر غفلتها یا تغافلهایی کوتاهی کردیم و به راهی رفتیم که صرفیین رفته بودند و نخواستیم بفهمیم نیازهای جدیدی مطرح است و اسلام امروز به چیزهای دیگری احتیاج دارد و تلاشهای دیگری را باید شروع کرد، پاسخی در مقابل خدا، پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله و وجود مقدس ولی عصرارواحنافداه نخواهیم داشت و چوب کفرانهای نعمت را خواهیم خورد؛ لَيْسَ بَيْنَ اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ وَبَيْنَ اَحَدٍ قَرابَةٌ؛[5] یهودیها فکر میکردند آنها شَعب مختار هستند و خدا هیچ وقت آنها را مجازات نمیکند. ما آخوندها هم فکر میکنیم قشر مختار هستیم؟! سوگولی هستیم؟! تافته جدابافته هستیم؟! خدا با ما یک حساب دیگری دارد؟! یا نه، خدا هرکسی را که به وظیفهاش عمل کند دوست دارد؟! إِنَّ اَللَّهَ لاَ يَنْظُرُ إِلَى صُوَرِكُمْ وَأَعْمَالِكُمْ؛[6] خدا که به ریش و عمامه نگاه نمیکند؛ وَإِنَّمَا يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ وَنِيَّاتِكُمْ؛ نگاه میکند به اینکه اندیشههایتان چیست؟ انگیزههایتان چیست؟ در چه فکر هستید؟ در چه کاری هستید؟ به آن نگاه میکند؛ و همینطور قشرهای دیگر. چون ما باید وظیفه خودمان را عمل کنیم، سایر برادران هم وظایف دیگری دارند. آنها خودشان میدانند و حالا ما در مقام بیان آنها نیستیم. هرکسی آنچه را که دارد میبایست در راه هدفهای الهی به کار بگیرد؛ رزمنده باید نیروی بدنی و بازویش را به کار بگیرد، من و شما هم باید فکرمان را به کار بگیریم. دیگران هم هر چیز دیگری که دارند. هرکدام که کوتاهی کنیم به این انقلاب و به این خونهای شهدا خیانت کردهایم و روزی چوب این خیانت را در همین دنیا خواهیم خورد؛ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ.[7]
پروردگارا! تو را به حق مقام حضرت باقرالعلوم قسم میدهیم که در پرتو انوار وجود آن حضرت، دلهای ما را به نور ایمان و معرفت و علم به حقایق روشن بفرما!
ما را نسبت به وظایفمان آشناتر بفرما!
در انجام وظایفمان موفقتر بدار!
رزمندگان عزیز ما را به پیروزی نهایی برسان!
سایه امام بزرگوار را بر سر ما مستدام بدار!
به ما توفیق قدردانی از این نعمت عظیم مرحمت بفرما!
وجود مقدس ولی عصرارواحنافداه را در پناه خودت از همه آفات و بلیات محفوظ بدارد!
قلب مقدس آن حضرت را از همه ما راضی بفرما!
ما را از بهترین خدمتگزاران آستان مقدسش قرار بده!
عاقبت امر ما ختم به خیر بفرما!
و صل علی محمد و آله الطاهرین
[1]. رعد، 17.
[2]. حج، 62.
[3]. انبیاء، 18.
[4]. نهجالبلاغه، خطبه 50.
[5]. كمال الدين وتمام النعمة، ج 2، ص 484.
[6]. بحار الأنوار، ج ۶۷، ص ۲۴۸.
[7]. ابراهیم، 7.