صوت و فیلم

صوت:
16

ماه‌های حرام؛ فرصتی برای توجه به هدف آفرینش

در جمع دانشجویان دانشگاه امام حسین‌علیه‌السلام
تاریخ: 
جمعه, 20 مهر, 1380

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا بفرمایید.

تشریف‌فرمایی برادران و خواهران ارجمند را به این مؤسسه که منزل دوم خودشان است خوش‌‌آمد عرض می‌‌کنم و از خداوند متعال درخواست می‌‌کنیم که همه ما را در راه انجام وظایفمان موفق بدارد.

ایام ماه رجب است و روز جمعه که تعلق به آقا امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف دارد و این مؤسسه که به نام نائب امام زمان، مزین است. این است که از زوایای مختلفی می‌‌شود وارد بحث و گفتگو شد ولی متأسفانه فرصت بسیار تنگ است. به‌هرحال این دقایقی که توفیق زیارت شما عزیزان نصیبم شده را غنیمت می‌‌شمارم و چند جمله به صورت فشرده و فهرست‌‌وار عرض می‌‌کنم.

فلسفه نام‌گذاری ماه‌های حرام

می‌‌دانید که ماه رجب یکی از ماه‌‌های حرام است. هر کس این را می‌‌شنود این سؤال برای او پیش می‌‌آید که ماه حرام یعنی چه؟

حرام در اینجا یعنی محترم؛ ازلحاظ این‌که در این ماه بعضی از فعالیت‌‌ها ازجمله جنگ، حرام است، آن هم به خاطر احترام این ماه. سؤال می‌‌شود که این ماه حرام را چه کسی حرام کرده و برای چه حرام کرده است؟ در خود قرآن می‌‌فرماید إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ؛[1] می‌فرماید ماه‌‌های سال دوازده تا هستند. در اینجا منظور، ماه‌‌های قمری است. البته ماه‌های شمسی هم دوازده تا هستند ولی در اینجا منظور ماه‌‌های قمری است. چهار ماه از این ماه‌ها حرام است. این ماه‌‌های حرام را خدا به خاطر حکمت‌‌هایی مُحرَّم فرموده است و این یکی از ویژگی‌‌های دین استوار است؛ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ.

این تشریع الهی قبل از اسلام هم بوده است. از زمان حضرت ابراهیم هم این موضوع بیان شده بوده و مردم معتقد بوده‌اند. عرب‌‌ها هم از آیین حضرت ابراهیم، این را حفظ کرده بودند و با این‌که بسیاری از اوقات را به جنگ و ستیز می‌‌گذراندند، در این چهار ماه، جنگ را ترک می‌‌کردند. در اسلام هم همان سنت ابراهیمی و ملت حضرت ابراهیم هست که این چهار ماه، حرام است و در آن‌ها نباید جنگ واقع شود. خب جنگ واقع نشود که چه بشود؟! این ماه با یک ماه دیگر چه فرقی می‌‌کند که در این ماه، جنگ نباید باشد و در ماه‌‌های دیگر اگر جنگ باشد اشکالی ندارد؟! این برمی‌گردد به این‌که اصولاً زندگی بشر برای چیست و ما برای چه زندگی می‌‌کنیم و چه بایدونبایدها و چه ارزش‌هایی را باید برای زندگی‌‌مان قائل باشیم؟ وقتی ریشه‌‌ای‌‌تر بحث کنیم ریشه ارزش‌‌ها به چیزهایی برمی‌گردد که متناسب با هدف آفرینش ماست که اصلاً آدمیزاد برای چه آفریده شده است؟ هر کدام از این‌ها بحث‌‌های گسترده‌‌ای می‌‌خواهد. من عرض کردم که قصد دارم یک چیزهایی را به صورت فهرست‌‌وار خدمت شما عزیزان عرض کنم.

هدف از آفرینش انسان

حاصل آنچه از قرآن کریم و از منابع اسلامی استفاده می‌‌شود این است که انسان در این عالم آفریده شده تا با اختیار خودش، با خدا آشنا شود، با خدا راه پیدا کند، به سوی خدا حرکت کند و به قرب خدا نائل شود.

اولی که انسان آفریده می‌‌شود چه به صورت نطفه و جنین و چه وقتی‌که در این عالم متولد می‌‌شود این چیزها سرش نمی‌‌شود. خدا او را آفریده تا به‌تدریج آمادگی این را پیدا کند که شعور، عقل و معرفت پیدا کند، خدا را بشناسد و بداند که نهایت کمال و سعادتش در این است که با او آشنا شود و درنهایت به مقامی برسد که اسمش قرب خدا، جوار خدا و همسایگی خداست؛ ولی همه مردم این را نمی‌‌دانند. اغلب، به‌خصوص در ابتدا، چندان فرقی با حیوانات ندارند. بچه آدمیزاد هم با همه قداست و پاکی و طهارتی که دارد چندان فرقی با بچه‌‌های حیوانات ندارد تا وقتی‌که به حد نزدیک سنین بلوغ برسد و توان درک ایمانی را پیدا کند. این الطاف خداست که انسان را رشد می‌‌دهد تا این استعداد را پیدا کند.

ریشه پوچی و بی‌ارزش بودن زندگی

ولی باز هم بسیاری خیال می‌‌کنند که ما آفریده شده‌‌ایم که بخوریم و بخوابیم و بعد دوباره تلاش کنیم تا چیزی به دست بیاوریم، بخوریم و بخوابیم و دوباره بیدار شویم و تلاش کنیم تا یک چیزی پیدا کنیم، بخوریم و بخوابیم و همین تسلسلِ پایان‌‌ناپذیر. قرآن می‌‌فرماید اگر این‌گونه باشد این آفرینش، بازیچه است؛ مثل کسی می‌‌ماند که سوار اتومبیل بشود، مثلاً به پمپ‌بنزین برود و در اتومبیل بنزین بریزد و بعد سوار شود تا خودش را به یک پمپ‌بنزین دیگر برساند! بنزین می‌‌ریزد؛ می‌‌پرسند برای چه؟! می‌‌گوید می‌‌خواهم حرکت کنم و راه بروم. کجا بروی؟! می‌‌خواهم به آن پمپ‌بنزین بروم. آنجا که می‌‌رسد باز بنزین می‌‌ریزد و حرکت می‌‌کند؛ کجا می‌‌روی؟! می‌‌خواهم به پمپ‌بنزین بعدی بروم. زندگی بی‌هدف انسانی همین است؛ زحمت بکش، پول پیدا کن، نان بخور، سیر شو. بعد دوباره زحمت بکش تا این‌که وعده بعدی که گرسنه می‌‌شوی نان بخوری! حالا نان خوردن به عنوان مثال است. در سایر نیازهای طبیعی آدم هم همین‌گونه است. خب آخرش چی؟ هیچی!

أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ؟![2] اگر بازگشتِ به سوی خدا و زندگی در جوار الهی نباشد زندگی، پوچ و بیهوده است و ارزشی ندارد.

دعوت به سوی خدا و ارائه طریق بندگی

چه کار کنیم که با خدا آشنا شویم و به طرف خدا برویم؟ خدا انبیا را فرستاده برای همین‌که راه را به ما نشان بدهند که چه کارهایی باید انجام دهید که استعداد قرب خدا را پیدا کنید و چه کارهایی به این زندگی‌‌تان لطمه می‌‌زند و آن‌‌ها را نباید انجام دهید. این واجب و حرام‌‌ها و بایدونبایدها در همین رابطه است منتها انسان در ابتدا، آن‌گونه کششی که بخواهد خودبه‌خود به طرف خدا برود را ندارد. این است که باز خدا از باب لطف خودش، انسان را آرام‌آرام به طرف خودش دعوت می‌‌کند.

خوف از ضرر و امید به منفعت؛ عامل حرکت‌های انسانی

شما عزیزان با لطف قریحه‌‌تان در این نکته‌‌ای که عرض می‌‌کنم دقت بفرمایید؛ ما به طور طبیعی دو تا عامل برای حرکت داریم. خوب که فکر کنید می‌‌بینید که همه حرکت‌‌های انسان از همین دو تا عامل سرچشمه می‌‌گیرد؛ یا یک چیزی داریم و می‌‌ترسیم از دستمان برود و می‌‌خواهیم آن را نگه‌داریم. یا یک خواسته‌‌ای داریم که به آن نرسیده‌‌ایم، تلاش می‌‌کنیم تا به آن برسیم. اولی را می‌‌گویند خوف از ضرر؛ آدم می‌‌ترسد یک ضرری به او برسد، تلاش می‌‌کند تا از آن ضرر، مصون بماند؛ از سرما، از گرما، از گرسنگی، از بیماری. رعایت بهداشت می‌‌کنیم برای چه؟ برای این‌که مریض نشویم. از مرض می‌‌ترسیم، تلاش می‌‌کنیم، زحمت می‌‌کشیم، رعایت بعضی از اصول و قواعد را می‌‌کنیم تا مریض نشویم. در اینجا عامل حرکت، دفع ضرر است. یا یک خواسته‌‌ای داریم که الآن در اختیارمان نیست، تلاش می‌‌کنیم تا به دست بیاوریم. پُستی می‌‌خواهیم، مقامی می‌‌خواهیم، خانه‌‌ای می‌‌خواهیم، همسری می‌‌خواهیم و سایر خواسته‌هایی که آدم دارد، زحمت می‌‌کشد تا آن‌ها را به دست بیاورد.

اگر این دو تا عامل نباشد چه عاملی ما را به کار و فعالیت تحریک می‌‌کند؟ یک عوامل دیگری هم هست که بسیار لطیف است و به این آسانی‌‌ها در انسان، فعال نمی‌‌شود. عامل عمده لااقل در فعالیت همه آدمیزادها خوف از ضرر و امید به منفعت است؛ آدم آن چه دارد از دستش نرود و آن چه ندارد و دلش می‌‌خواهد را به دست بیاورد.

دوام و نفع بیشتر؛ معیار ترجیح خواست‌ها

ما غرایز و خواسته‌‌های مختلف و متنوعی داریم. به قول روانشناس‌‌ها سائقه‌‌های متعدد داریم. گاهی لازم می‌‌شود که از بعضی به خاطر بعضی دیگر صرف‌نظر کنیم؛ آدم، راحت‌‌طلب است و دلش می‌‌خواهد یک جا بیفتد و لم بدهد ولی وقتی آدم می‌‌بیند که اگر اینجا بخوابد پول گیرش نمی‌‌آید، درس هم خودش خوانده نمی‌‌شود این است که بلند می‌‌شود، راه می‌‌افتد، زحمت می‌‌کشد، خستگی و زحمت و رنج را تحمل می‌‌کند تا به یک خواسته بالاتری برسد.

همه ما این کار را می‌‌کنیم. اصلاً زندگی ما همین است. کارگر، کشاورز، دانش‌‌آموز، دانشجو، استاد و همه کسانی که کار می‌‌کنند باید از بعضی از خواسته‌‌هایشان بگذرند تا یک کاری را انجام بدهند. آدم نمی‌‌تواند همان وقتی‌که دارد غذا می‌‌خورد، همان وقتی‌که نیازهای دیگرش را می‌‌خواهد تأمین کند، همان وقت هم کار کند، کشاورزی کند، در معدن هم برود، در آزمایشگاه هم تحقیق کند. این‌ها با هم جمع نمی‌‌شود؛ بنابراین باید گزینش کرد و یکی را فدای دیگری کرد.

ملاک این گزینش‌‌ها این است که چیزی که دوامش بیشتر است یا منفعتش بیشتر است آن را ترجیح بدهد. همه ما به طور طبیعی همین جور کارها را می‌‌کنیم. اگر دقت کنیم ملاک فعالیت‌‌ها و گزینش‌‌های ما همین‌‌هاست.

اسباب تقرب و نزدیکی به خداوند متعال

خداوند متعال از همین ویژگی‌‌های طبیعی انسان برای هدایت او و برای کشاندن او به طرف خودش استفاده کرده است. کشاندن انسان به طرف خدا هم از رحمت خداست که می‌‌خواهد انسان را به کمال برساند وگرنه او که سودی نمی‌‌برد ولی از نهایت لطفش، از اول نمی‌‌آید بگوید که تو باید به قرب من برسی و همه چیز را باید در این راه فدا کنی. او نمی‌‌فهمد که قرب خدا یعنی چه. مگر من و شما، بنده بعد از قریب هفتاد سال، هنوز می‌‌فهمیم که قرب خدا یعنی چه؟! باید به یک صورت دیگری یواش‌یواش ما را جذب کند تا کم‌کم اصلاً بفهمیم که قرب یعنی چه.

الف) ترسِ از ضرر و امیدِ به منفعت

خدا از همان عامل ترسِ از ضرر و امیدِ به منفعت شروع می‌‌کند. می‌‌فرماید آیا نمی‌‌ترسید این نعمت‌‌هایی که دارید از دستتان برود؟! آیا نمی‌‌ترسید این آبِ چشمه زلالی که از آن استفاده می‌‌کنید این خشک بشود؟! این روزها در دنیا مسئله آب مسئله روز است. پیش‌بینی می‌‌کنند که در آینده‌ای نزدیک، نیاز انسان به آب، بسیار شدید می‌‌شود و آب، بسیار گران می‌‌شود. الآن هم آب، گران است. بعضی از شخصیت‌‌ها می‌‌فرمودند که اگر ما آب تهران را صادر کنیم استفاده‌‌اش از معادن نفتمان بیشتر است! یعنی در دنیا این‌قدر خریدار دارد.

به‌هرحال این آب، بسیار مورد حاجت است و ما روزبه‌روز اهمیتش را بیشتر درک می‌‌کنیم. خدا از همین‌جا استفاده می‌‌کند و می‌فرماید قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ؟![3] اگر این آب گوارا در زمین فرو برود و در دسترس شما قرار نگیرد و از بین برود و تمام شود چه کسی برای شما یک آب گوارایی ایجاد خواهد کرد؟! یعنی بترسید از این‌که این نعمت از دستتان برود! سراغ خدا بروید و از او بخواهید که این نعمت را برای شما حفظ کند!

چیزهای دیگری هم که انسان می‌‌خواهد علیرغم اینکه خودش هم تلاش می‌‌کند ولی به آن نمی‌‌رسد. این است که می‌‌بیند ما خیلی چیزها می‌‌خواهیم و با این وسایلی که در اختیارمان هست فراهم نمی‌‌شود. مخصوصاً گاهی شدایدی پیش می‌‌آید که اسباب ظاهری، دیگر پاسخگو نیست؛ بیماری‌‌های لاعلاج، بلاهای عالم‌‌گیر، زلزله، سیل، صاعقه؛ یک چیزهایی پیش می‌‌آید که دیگر اسباب ظاهری برای بسیاری از ثروتمندان عالَم هم کفاف نمی‌‌دهد. وقتی صاعقه نازل می‌‌شود، وقتی در یک جایی سیل می‌‌آید، دیگر نمی‌‌پرسد چه کسی پولدار است و چه کسی فقیر. حالا آن‌هایی که ساختمان‌‌های محکم دارند مثلاً در زلزله یا در سیل، کم‌‌تر خسارت می‌بینند اما وقتی‌که ماشینشان در خیابان و یا در بیابان درون سیل گیر می‌‌کند چه کسی نجاتشان می‌‌دهد؟!

ب) درک نیاز به خدا؛ حکمت مشکلات و گرفتاری‌ها

یکی هم از این راه‌‌هاست که خدا گرفتاری‌‌هایی را برای آدمیزاد پیش می‌‌آورد تا نیاز خودش را به خدا درک کند. ما به طور فطری احساس نیاز به خدا می‌‌کنیم اما این فطرت غالباً خاموش است و فعال نیست. وقتی یک شدتی پیش می‌‌آید، آن‌وقت این نیاز را می‌‌فهمیم. خود قرآن می‌‌فرماید انسان‌ها وقتی سوار کشتی می‌‌شوند و دریا طوفانی می‌‌شود و کشتی مشرف به غرق شدن می‌شود آن‌وقت دست به دعا بلند می‌‌کنند. آن‌وقت‌ها این احساس بیشتر در این حالات پیش می‌‌آمده است.

مثل اینکه در سفرهای امروزی یک هواپیمایی در حال سقوط باشد. خب اتفاق می‌‌افتد. تا حالا برای شما اتفاق نیفتاده و ان‌شاء‌الله هم هیچ وقت پیش نیاید ولی کسانی بوده‌‌اند که برایشان اتفاق افتاده است. کسانی که زیاد سفرهای هوایی می‌‌کنند با این حوادث هم بیشتر مواجه می‌‌شوند؛ مثلاً یکهو می‌‌بیند هر چه تلاش می‌‌کنند چرخ هواپیما باز نمی‌‌شود و دیگر خودش را در حال مرگ می‌‌بیند. آن وقت است که دست به دعا برمی‌دارد که یا حضرت عباس! به فریادم برس!

فقط برای گفتن یک یا الله!

خدا گاهی این کارها را می‌‌کند به خاطر همین‌که بگویی یا الله! مرحوم آقای طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه از استادشان نقل می‌‌کردند که گاهی خدا مدت‌‌ها یک شخصی را بیمار می‌‌کند و به یک مرض سختی مبتلا می‌‌کند که یک یا الله بگوید؛ یعنی یک یا الله گفتن، این‌قدر ارزش دارد و این‌قدر در سعادت انسان، در رشد انسان و در ترقی روحی انسان اثر دارد که جا دارد انسان مدت‌‌ها در بستر بیماری بیفتد تا یک یا الله بگوید! این‌ها خودش رحمت خداست که زمینه‌‌ای فراهم می‌‌کند تا آدم به خدا توجه کند. چرا؟ برای این‌که هنوز آن‌گونه رشدی پیدا نکرده است که بداند قرب خدا چیست، محبت خدا یعنی چه و به خدا رسیدن یعنی چه؟ این است که باید از همین راه‌‌ها او را جذب کرد.

رسیدن به قرب الهی، زمینه‌ساز بهره‌مندی از نعمات همیشگی

بعدها که آدم یک مقداری به خود می‌‌آید و عقلش رشد می‌‌کند به او می‌‌گویند مگر تو نمی‌‌خواهی که این نعمت‌‌هایی که داری دوام داشته باشد؟! حالا همین نعمت‌‌هایی که هست از همین خوردنی‌‌ها، پوشیدنی‌‌ها، لباس‌‌های زیبا، همسر خوب؛ این‌ها اگر یک روز، دو روز باشد بهتر است یا صد سال، هزار سال، صد هزار سال، میلیون‌‌ها سال و بی‌‌نهایت باشد؟! آیا نمی‌‌خواهی یک راهی بروی که این نعمت‌‌هایی که از آن‌ها در دنیا استفاده می‌‌کنی همیشگی بشود؟! أُكُلُهَا دَائِمٌ![4] آیا دوست نداری که از خوردنی‌‌ها هر چه که دلت می‌‌خواهد فراهم شود و هر همسری که دوست داری، به هر شکلی، به هر قیافه‌‌ای برای تو فراهم باشد؟! چطور در این دنیا حساب می‌‌کنی که من چه کار کنم که نفعش طولانی‌‌تر و بیشتر باشد، خب برای بعد از دنیایت هم فکری کن! یک کاری کن که برای همیشه در زندگی ابدی راحت باشی! این قدم دوم است.

قدم اول راجع به همین نفع و ضررهای دنیوی بود که محدود بود ولی در ابتدا همت آدم بیش از این‌ها نیست و همین منفعت‌‌های محدود دنیا را می‌‌خواهد و از همین ضررهای محدود دنیا می‌‌ترسد. بعد که این کلاس را گذراند، در کلاس بالاتر به او می‌‌گویند این نعمت‌‌ها، دائمی‌‌اش را بخواه! اگر از بیماری می‌‌ترسی از بیماری‌ای بترس که خوب شدن ندارد! اگر از سوختگی می‌‌ترسی، اگر از آتش‌‌سوزی می‌‌ترسی، از یک آتشی بترس که خاموش شدنی نیست! این مرحله دوم است که باز سراغ خدا برو تا تو را از آتش‌‌های ابدی حفظ کند؛  رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ.[5]

حالا که این عالم، سرسری نیست ممکن است ما در اثر رفتار بد و گناهانمان مستحق عذاب ابدی بشویم. آن‌وقت دستشان را بلند می‌‌کنند و عرض می‌کنند فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ! و همین‌گونه که ما در این عالم به خوردنی‌ها، پوشیدنی‌‌ها و سایر منفعت‌‌ها و لذت‌‌ها نیاز داریم، در آن عالم هم نیاز خواهیم داشت؛ پس خدایا! در آن عالم هم آن وعده‌‌های خوبی که به پیغمبران دادی، برای ما هم آن وعده‌‌ها را عمل کن و ما را به آن نعمت‌‌های ابدی برسان! وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَىٰ رُسُلِكَ؛[6]

عشق و محبت، زمینه‌ساز حرکت به سوی قرب الهی

در این جریان که آدم می‌‌بیند که خدا نعمت‌‌های محدود دنیا را به او می‌‌دهد و او را از گرفتاری‌‌ها نجات می‌‌دهد، بعد نعمت‌‌های ابدیِ آخرتی را برای او فراهم می‌‌کند و او را از عذاب ابدی نجات می‌‌دهد، در این جریانات آدم کم‌کم خدا را دوست می‌‌دارد. عجب! مگر در این دنیا اگر یک کسی به آدم خدمت کند آدم او را دوست نمی‌‌دارد؟! گاهی آدم تا آخر شرمنده یک کسی است که یک بار خدمتی به او کرده است؛ مگر نیست؟!

شما هنوز جوان هستید و به سختی‌‌های زندگی مبتلا نشده‌‌اید تا ببینید که آدم یک حالاتی برای او پیش می‌‌آید و آن‌چنان در تنگنا قرار می‌‌گیرد که یک دوستی که یک خدمتی به آدم انجام می‌‌دهد انگار یک حیات جدیدی به آدم بخشیده است و آدم تا آخر عمر فراموش نمی‌‌کند که او در آن لحظه چه خدمتی بزرگی به من کرده است. حالا خدایی که همه این نعمت‌‌های دنیا را او به ما داده و آخرتش را هم او به ما خواهد داد، همه بدبختی‌‌ها و سختی‌‌ها را او از ما دفع می‌‌کند و خیلی چیزهایی که ما نمی‌‌دانیم، چه بلاهایی که سر راه ما بوده و او از لطف و کَرَم خودش این بلاها را از ما دور کرده است، چه‌بسا آمریکا می‌‌خواسته به ایران حمله کند و خدا حمله‌‌اش را دفع کرده و این‌ها متوجه جای دیگری شده‌اند و الآن هم هنوز این خطر از ما دفع نشده است؛ چه کسی می‌‌تواند ما را نجات بدهد؟! و آن کسی که این کارها را می‌‌کند آیا دوست‌داشتنی نیست؟!

آدم به طور فطری وقتی توجه کند که همه این نعمت‌‌ها از اوست و همه بلاها را هم او می‌‌تواند دفع کند فطرت انسانی عاشق او می‌‌شود. مگر ملاک محبت چیست؟ آن‌وقت تازه آدم انگیزه پیدا می‌‌کند که به این موجود، نزدیک شود. آدم وقتی یک کسی را دوست می‌‌دارد دلش می‌‌خواهد که به او نزدیک شود. تا اینجا هنوز وقتی ما می‌‌گوییم قربةً الی الله و می‌‌خواهیم به خدا نزدیک بشویم و تقرب بجوییم، این‌ها غالباً لقلقه زبان است و خودمان هم نمی‌‌فهمیم یعنی چه. همه ما می‌‌گوییم دو رکعت نماز صبح می‌‌خوانم قربةً الی الله. قربةً الی الله یعنی چه؟ قربت یعنی نزدیکی؛ یعنی می‌‌خواهم نزدیک خدا بشوم. نزدیک خدا بشوم یعنی چه؟ هنوز ما مزه نزدیکی به خدا را نچشیده‌ایم.

آدم آن وقتی از نزدیکی خدا لذت می‌‌برد و از فراقش رنج می‌‌برد که او را دوست داشته باشد. آدم دوست‌‌های ساده‌‌ای که دارد، وقتی مدتی آن‌ها را نبیند و از آن‌ها جدا باشد چقدر رنج می‌‌برد و ناراحت می‌‌شود؟ با این‌که آن‌ها خوبی‌‌هایشان بسیار محدود و زودگذر است، تازه صفات و اخلاق خوبشان هم دائمی نیست و بالاخره با مرگ، همه چیز تمام می‌‌شود اما خدایی که همه زیبایی‌‌های عالم از آغاز تا انجام را که روی هم بگذاری یک پرتویی از خورشید بی‌‌نهایت جمال اوست؛ یوسف‌‌ها و لیلاها و دیگران از آغاز خلقت تا پایان، همه حُسن‌‌هایشان را که روی هم بگذاری یک شعاعی از خورشید جمال بی‌‌نهایت است، آیا این خدا دوست‌داشتنی نیست؟! پیغمبران آمده‌اند تا این چیزها را به ما حالی کنند. دین برای این‌ها آمده است.

تقرب انسان به خداوند متعال، هدف دین

به این حرف‌‌ها گوش ندهید که ما احتیاجی به دین نداریم و نیازهای جسمانی و اقتصادی‌‌مان را با علم حل می‌‌کنیم، سیاستمان را با قرارداد حل می‌‌کنیم و همه مسائل زندگی‌‌مان با رعایت اصول دموکراسی حل می‌‌شود، پس دیگر جای دین کجاست؟! دین همه چیز ماست و آن چیزهایی که هنوز نفهمیده‌ایم که به آن‌ها احتیاج داریم. اغلب ما در این عرصه مثل طفل نوپایی هستیم که باید او را به امید شکلات به مدرسه فرستاد. به ما هم می‌‌گویند نماز بخوان تا روزی‌ات وسیع شود، نماز شب بخوان تا روزی‌ات وسیع شود؛ نماز شب کجا، روزی کجا؟! مگر این شکم چقدر ارزش دارد؟! در اصل نماز شب بخوان برای این‌که با خدا آشنا بشوی، منتها چون تو نمی‌‌فهمی که آشنایی با خدا یعنی چه این است که می‌‌گویند نماز شب بخوان تا روزی‌ات وسیع شود، تا دعایت مستجاب شود. البته می‌‌شود اما این، هدف نیست؛ این یک انگیزه کودکانه‌ای است که برای ما مطرح می‌‌کنند چون ما بیشتر از این لیاقتش را نداریم.

آن‌هایی که معرفت پیدا می‌‌کنند آن‌ها دیگر نه نظری به نعمت‌‌های دنیا دارند و نه حتی به نعمت‌‌های بهشت؛ مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لاَ طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ.[7] کلاس آن‌ها بسیار بالاست. انبیا آمده‌اند تا ما را یواش‌یواش به طرف آن کلاس سوق بدهند.

حالا با توجه به این فلسفه آفرینش انسان، آیا انسان در دوازده ماه، اقلاً ثلثش را نباید یک مقدار فراغت بیشتری پیدا کند که به این مسائل اصلی بپردازد؟! ما سراسر زندگی‌‌مان رفتنِ دنبال شکم و خانه و لانه و آشیانه شده است؛ مثل مسافری هستیم که در بین راه به قهوه‌خانه رسیده و تمام فکرش متمرکز این است که این چند ساعتی که در این قهوه‌خانه است خوش بگذرد. بابا! این یک قهوه‌خانه‌ای است، اینجا باید یک استراحتی بکنی، یک نیازی برطرف کنی و راه بیفتی! هدف جای دیگر است! ولی خب وقتی آدم توجه ندارد چه کار باید کرد؟! باید با او مدارا کرد و آرام‌آرام او را به هدف اصلی سوق دارد.

این است که می‌فرماید در دوازده ماهِ سال، چهار ماهش را استثنا کن و یک مقدار به خودت بپرداز! این ماه حرام که این احترام‌‌ها را پیدا کرده برای این است که ما به هدف آفرینش‌‌مان بیشتر بیندیشیم و بیشتر ببینیم که اصلاً ما کی هستیم؟ چی هستیم؟ برای چه آفریده شده‌ایم؟ چه کار باید بکنیم؟ یک‌خرده بیشتر سعی کنید با خدا آشنا بشوید. آن چیزهایی که آدم را کاملاً از این مسائل دور می‌‌کند و توجهش را به‌کلی معطوف می‌‌کند و به خودش جذب می‌‌کند گفته‌‌اند که این‌ها را در این چهار ماه کنار بگذارید؛ جنگ‌‌های ناخواسته‌‌ای که بر آدم تحمیل می‌‌شود خب این تحمیلی است و آدم اگر دفاع نکند خودش از بین می‌‌رود اما اگر بناست جنگ را شما شروع کنید یا می‌‌توانید تعطیل کنید، حتی در حال جنگ هم در این چهار ماه، جنگ را کنار بگذارید! یکی از آن چهار ماه، ماه رجب است، یکی ماه محرم است، دو ماه دیگر هم ذی‌القعده و ذی‌الحجه است.

سیره اهل بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين در ماه رجب و شعبان

از این ماه حرام چند روز دیگر مانده است؟! این چند روز را غنیمت بشماریم، سعی کنیم بیشتر بیندیشیم که برای چه آفریده شده‌‌ایم و به دنبال چه می‌‌گردیم. این ماه به یک معنا منتسب به امیرالمؤمنین‌سلام‌‌الله‌‌عليه است چون تولد آقا در این ماه بوده است. این سال هم سال رفتار علوی است. امیرالمؤمنین‌سلام‌‌الله‌‌عليه که ما این‌قدر ایشان را دوست داریم و مقتدای ما هستند و می‌‌خواهیم الگوی زندگی ما باشند، در این ماه‌ها چه کار می‌‌کردند؟ پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله چه کار می‌‌کردند؟ معمولاً این دو ماه رجب و شعبان را روزه مستحبی می‌‌گرفتند؛ شصت روز پشت سر هم! نه‌تنها آن‌ها بلکه بسیاری از دوستانشان، یاورانشان و شاگردان مکتبشان این عادت را داشتند.

در دعای ماه شعبان می‌‌خوانیم الَّذِی کانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ یَدْأَبُ فِی صِیامِهِ وَ قِیامِهِ‌ فِی لَیالِیهِ وَ أَیامِهِ بُخُوعاً لَک فِی إِکرَامِهِ وَ إِعْظَامِهِ إِلَى مَحَلِّ حِمَامِهِ‌؛[8] پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله تا آخرین سال حیاتشان ماه شعبان را شب و روز به عبادت می‌‌پرداختند؛ فِی لَیالِیهِ وَ أَیامِهِ بُخُوعاً لَک فِی إِکرَامِهِ وَ إِعْظَامِهِ؛ کرنش کردن در پیشگاه الهی از راه بزرگداشت این ماه.

 

من چند سال پیش یک سفری در آفریقا، در کنیا بودم. اتفاقاً حالا ماه رجب بود یا شعبان را یادم نیست، یکی از این دو ماه بود. یک جوان مسلمان در کنیا، در قلب آفریقا، دور از این محیط‌‌هایی که من و شما هستیم، در سفارت آنجا رفت‌وآمد می‌‌کرد. من دیدم که ایشان روزه است. گفتم نذر کرده‌ای؟ گفت نه، ما عادتمان است که ماه رجب و شعبان را همیشه روزه می‌‌گیریم! شیعه آفریقایی در کشور کنیا، می‌‌گوید ما عادتمان است که ماه رجب و شعبان را همیشه روزه می‌‌گیریم. حالا هم هستند، آن هم در قلب آفریقا.

توصیه‌های عملی برای ماه رجب و ماه شعبان

الف) رعایت احترام ماه

ما یک مقدار سعی کنیم که احترام این دو ماه را بیشتر درک کنیم و بیشتر به خودمان برسیم. با این کار درواقع به خودمان احترام گذاشته‌ایم یعنی خودمان را یک خورده از حیوانیت، بالا آورده‌ایم وگرنه ماه که به ما احتیاج ندارد. خدا هم به ما احتیاجی ندارد. ما اگر به خدا احترام می‌‌گذاریم، اگر به اولیای خدا احترام می‌‌گذاریم، اگر به ماه خدا احترام می‌‌گذاریم، درواقع به خودمان احترام گذاشته‌ایم و برای خودمان ارزش قائل شده‌ایم.

ب) انجام فرایض و واجبات

بالاترین وظایفی که ما همیشه داریم و باید در این دو ماه و بعد هم در ماه مبارک که ماه ضیافت خداست به آن توجه داشته باشیم، بالاترین عبادت‌‌ها، انجام فرایض و واجبات است. حالا روزه ماه رجب و شعبان مستحب است. آنی که مهم است این است که فرایضمان را درست و باکیفیت انجام دهیم؛ نمازمان با حال و با حضور قلب باشد؛ وظایف دیگرمان را درست انجام دهیم؛ حقوق برادران و خواهران ایمانی‌مان را رعایت کنیم.

ج) کمک به محرومان و رعایت حقوق برادران و خواهران ایمانی

باز در همین دعای ماه شعبان خواهید خواند که اللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَى الاِسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِیهِ وَ نَیلِ الشَّفَاعَةِ لَدَیهِ‌. ازجمله چیزهایی که در آن دعا می‌‌خواهید این است که خدایا! به ما توفیق بده که از آن نعمت‌‌هایی که به ما دادی، به آن کسانی که محروم هستند کمک کنیم! کمک کردن به محرومان و در این روزها کمک کردن به مردم فلسطین و مردم افغانستان. شما نفرمایید ما مگر چه ثروتی داریم که کمک کنیم؟! هر کسی در حد و اندازه خودش، ده تومان، صد تومان. آنچه مهم است این است که نیتش را داشته باشید، فکرش را داشته باشید، عاطفه‌‌اش را داشته باشید.

د) حفظ سنت‌‌های الهی و مبارزه با بدعت‌‌ها و انحرافات

یکی از واجب‌‌ترین واجبات ما حفظ سنت‌‌های الهی و مبارزه با بدعت‌‌ها و انحرافات است که متأسفانه با شیوع فرهنگ کفرآمیزِ تساهل و تسامح، به‌تدریج دارد به‌کلی فراموش می‌‌شود! فرهنگ فردگرایی و بی‌تفاوتی و بی‌رگی که به نام تساهل و تسامح ترویج می‌‌شود، کم‌کم دارد این مسؤولیت اجتماعی و فکر دیگران بودن را از ما می‌‌گیرد.

مؤمن باید از این‌که می‌‌بیند گناهی در زیر این آسمان و روی زمین واقع می‌‌شود آتش بگیرد؛ چرا باید مخالفت امر خدا بشود؟! باید در مقابل ناهنجاری‌‌ها و عصیان‌‌ها حساسیت و غیرت داشته باشیم. این بی‌احترامی به ساحت قدس الهی است! این جسارت به محبوب من است! مگر آدم جسارت به دوست و به محبوبش را تحمل می‌‌کند؟! عصیان خدا یعنی جسارت به مقام قدس الهی! هر کس خدا را بیشتر دوست داشته باشد باید غیرتش بیشتر باشد. هر کس خدا را بیشتر دوست دارد بندگان خدا را بیشتر دوست دارد و هر کس بندگان خدا را بیشتر دوست دارد، از این‌که مبتلا به عذاب باشند باید ناراحت بشود. می‌‌بیند فساد اجتماعی و فحشا و منکر، عذابی است که بندگان خدا به آن مبتلا می‌‌شوند و آن‌ها را از ساحت قدس الهی دور می‌‌کند و آن‌ها را در چاه وِیل جهنم سرازیر می‌‌کند، آن‌وقت نباید متأثر بشود؟! بگوید آزادی است، هر کار دلشان می‌‌خواهد بکنند؟!

پشت پرده آزادی!

و بالاتر این‌که معروف، منکَر بشود و منکَر، معروف بشود! نه‌تنها گناه انجام بگیرد بلکه گناه به نام ثواب، معرفی شود و کار خوب، زشت تلقی شود! می‌‌گویید نه، نمی‌‌شود؟! چرا امروز شما در خیابان به یک کسی که جلوی شما علناً دارد گناهی را مرتکب می‌‌شود جرئت نمی‌‌کنید بگویید فلان گناه را ترک کن؟! گناه مرتکب می‌‌شود، شما هم نمی‌‌توانید چیزی به او بگویید! هر چه می‌‌خواهید به او بگویید نمی‌‌شود! چرا؟! برای این‌که می‌‌گویند این کار، فضولی است؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر در فرهنگ امروز ما فضولی در کار دیگران شده است! این‌گونه نیست؟! آیا فضولی خوب است یا بد است؟! بد است دیگر. امر به معروف واجب، شده بد، شده زشت و ما که نمی‌‌توانیم امر به معروف کنیم مال این است که می‌‌گوییم زشت است در کار دیگران دخالت کنیم و دیگران خوششان نمی‌‌آید. این مصداق این است که معروف، منکر شده است و به نام آزادی و به نام احترام به آزادی‌‌های فردی ممنوع می‌‌شود! آمرین به معروف را می‌‌کُشند! گاهی علناً وسط روز می‌‌زنند می‌‌کشند! گاهی شب تهدید می‌‌کنند! گاهی درون خانه‌‌هایشان می‌‌ریزند و شیشه‌‌هایشان را می‌‌شکنند! به زن و بچه‌‌شان تعرض می‌‌کنند! این یعنی معروف، منکر شده است. اسمش را هم آزادی و طرفداری از کرامت انسان گذاشته‌‌اند! انداختن مردم در چاه جهنم، اسمش احترام به کرامتشان است!

پروردگارا! تو را به عظمت خودت، به مقامی که اولیای خدا پیش تو دارند، به‌خصوص مقام امیرالمؤمنین‌سلام‌‌الله‌‌عليه قسم می‌‌دهیم که ما را به راهی که رضای تو در آن است موفق بدار!

ما را به وظایفمان آشنا بفرما!

در انجام وظایف، موفق بدار!

این نعمت عظیم نظام اسلامی را تا زمان ظهور ولی عصرارواحنافداه مستدام بدار!

به ما توفیق قدردانی و پاسداری از ارزش‌‌های این نظام را مرحمت بفرما!

سایه مقام معظم رهبری را مستدام بدار!

قلب مقدس امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف را از همه ما راضی بفرما!

ما را از خدمتگزاران آستان آن حضرت قرار ده!

والسلام علیکم و رحمة الله


[1]. توبه، 36.

[2]. مؤمنون، 115.

[3]. ملک، 30.

[4]. رعد، 35.

[5]. آل‌عمران، 191.

[6]. آل‌عمران، 194.

[7]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج ۶۷، ص ۱۸۶.

[8]. مفاتیح الجنان، صلوات شعبانیه.

 

Selected Questions

Darwin's Theory in TV Documentaries I am a relatively educated Moslem with solid Islamic religious believes, and fluent in few languages. I am a keen listener to your speeches and also very keen on the programs which I can see on the 4th Channel of the IRIB. There are the following 2...
Read more...