نقش جهاد و شهادت در سعادت جامعه

در جمع روحانیان سپاه قدس
تاریخ: 
سه شنبه, 3 اسفند, 1395

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تشریف‌فرمایی سروران عزیز را به این مؤسسه که به نام مبارک حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه مزیّن است خوشامد عرض می‌کنم. شاید این لحظات از بهترین ساعات عمر ما باشد که در چنین موقعیت‌هایی به حضور سربازان پذیرفته‌شده دستگاه امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف مشرف می‌شویم و بهانه‌ای پیدا می‌شود که عرض ارادتی کنیم و بلکه به این وسیله گوشه چشمی هم به ما شود.

در این فرصتی که برای بنده مغتنم است و مزاحم آقایان هستم دو، سه نکته را به صورت فشرده اشاره می‌کنم. البته معتقد هستم که در این نکته‌ها هم احتیاج به تذکر نیست و الحمدلله همه شما اهل فضل و فضیلت هستید ولی تذکر و تواصی از مطالبی است که قرآن کریم روی آن تکیه می‌فرماید؛ فَذَكِّرْ.[1] وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.[2] بنده هم از این باب به خودم اجازه می‌دهم که اگر چیزی به نظرم برسد را عرض کنم وگرنه می‌دانم که شما احتیاجی به عرایض مثل بنده‌ای ندارید.

ارزش جهاد و شهادت

یک نکته مربوط به اصل قضیه دفاع و برخورد با دشمنان و فداکاری در راه اهداف و آرمان‌هاست و درنهایت‌ اینکه آدم این مسیر را طی کند تا آنجایی که آخرین لحظات عمری که خداوند متعال برای او مقدر فرموده را در راه این خدمت صرف کند و با شهادت از دنیا برود. در روایات داریم که جهاد و شهادت عمری را کم نمی‌کند؛ هرکسی عمرش هرچه مقدر است درنهایت همان خواهد بود منتهی جهاد و شهادت باعث این می‌شود که آخرین لحظات عمر او در بهترین راه‌ها صرف شود؛ اگر کمبودی هم در گذشته داشته، در همان اواخر، در همان عملیات آخر عمرش، جبران کند و به برکاتی نائل شود که قابل وصف نیست و ما هزاری هم بگوییم ولو از دیگران آموخته‌ایم و بالاخره از فرمایشات اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين استفاده کرده‌ایم اما حقیقت آن را نمی‌توانیم بیابیم. آدم حقیقت آن را آن‌وقتی می‌یابد که خدا چنین سعادتی نصیب او بفرماید که وقتی چشم باز کند ببیند سر او در دامان سیدالشهدا‌علیه‌السلام است، یا امیرالمؤمنین‌سلام‌‌الله‌‌عليه با لبخند به استقبال او آمده است. اگر در آن لحظه همه لذت‌های دنیا را یکجا جمع کنند به آن پایه نمی‌رسد؛ ولی همین چیزهایی که برای ما نقل شده، در حدی که فهم ما می‌رسد و تصور می‌کنیم، این‌ها بسیار توفیق مغتنمی است که الحمدلله به برکت رهنمودهای امام راحل‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و حرکتی که ایشان در طول چندین سال شروع کردند و ادامه دادند و به ثمر رساندند بهره‌ای از آن نصیب ما هم شده و یک چیزهایی را باور کرده‌ایم که قبلاً توجه نداشتیم.

امام خمینی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه؛ احیاگر فرهنگ جهاد و شهادت

آن برخوردی که امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه با سربازها، با پاسدارها و یا با خانواده شهدا می‌کردند، آن تعبیراتی که به کار می‌بردند، آن خضوعی که ایشان می‌کردند که گاهی می‌فرمودند: ای‌کاش من هم یک پاسدار بودم! یا می‌فرمودند: وقتی چهره‌های نورانی شما را می‌بینم من پیش خودم خجالت می‌کشم! ما آن معرفت را نداریم اما به‌هرحال بویی از آن معارف که امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه نشر داد و عملاً در جامعه زنده کرد به مشام ما هم رسیده و الحمدلله این روحیه در بسیاری از جوان‌های پاک، حتی نوجوان‌هایی که شاید بعضی از آن‌ها هنوز به سن تکلیف هم نرسیده‌اند ایجاد گردیده است.

من یادم می‌آید یک سفری در دامغان بودم. مسئول سپاه آنجا ما را دعوت کرده بود برای اینکه برویم آنجا صحبت کنیم. این داستان مربوط به بیش از 20 سال پیش است. ما آنجا رفتیم و یک برنامه‌ای اجرا کردیم و صحبتی کردیم. صاحب‌خانه که خودش معاون سپاه یا مسئول سپاه آنجا بود یک پسر داشت که ده، دوازده‌ساله بود. وقتی من وارد شدم یواشکی پیش من آمد و گفت: آقا! من یک صحبت خصوصی با شما دارم، تا اینجا هستید یک فرصتی بدهید که یک لحظه به صورت خصوصی با شما صحبت کنم.

آن‌وقت که ما برای سخنرانی رفتیم فرصت نشد. سخنرانی که تمام شد و آمدیم که برویم، دم در آمد که من از شما خواهش کردم یک فرصتی به من بدهید، یک صحبت خصوصی داشتم. گفتم هرچه می‌فرمایید من در خدمت شما هستم. گفت تشریف بیاورید اینجا یک مقدار خلوت‌تر است. گفت عرض من این بود که از شما بخواهم دعا کنید خدا شهادت را نصیب من کند! یک پسربچه ده، دوازده‌ساله! اگر چند مورد این جریان را ندیده بودیم این چیزها برای ما افسانه بود؛ بچه ده، دوازده‌ساله، تازه اول زندگی اوست، با هزارها آرزو، به صورت خصوصی بیاید اصرار کند که من یک حرف خاص دارم، می‌خواهم به صورت خصوصی به شما بگویم. من واقعاً در دلم گفتم این چه موضوع مهمی است که به صورت خصوص می‌خواهد بیان کند؟! مثلاً بین پدر و پسر اختلافی هست؟! مشکلی پیش آمده است؟! چه می‌خواهد به من بگوید؟! آمد گفت دعا کنید من به شهادت برسم!

گفتن این‌ها آسان است اما این یکی از برکات کاری بود که امام‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه در این مملکت کرد. از کس دیگری نمی‌آمد که این کار را انجام دهد. ایشان هم به‌واسطه آن اخلاصی که داشتند در دل‌ها نفوذ کردند، حرف‌های ایشان مثل نور می‌تابید و همه می‌پذیرفتند، چون خود ایشان این‌ها را باورشان بود و بازی ایشان نبود.

به‌هرحال یک مسئله که ما باید بیشتر درباره آن فکر کنیم این است که هر نوع کاری، حالا البته شهادت دست خود آدم نیست که حتماً من شهید بشوم اما هر نوع کاری که مربوط به جهاد و ترویج دین و فداکاری در راه خدا است این یک غنیمتی است، یک توفیق فوق‌العاده‌ای است که خدا به یک کسی می‌دهد تا این معرفت را پیدا کند و به دنبال آن یک حرکتی را انجام دهد تا قسمت و مقدر او چه باشد.

شهید؛ مهمان ویژه خداوند متعال

در میان همه آنچه در فضائل جهاد و شهادت گفته شده و در روایات و آیات و امثال این‌ها آمده، آن‌که برای من بسیار مایه اعجاب است لحن یک آیه‌ای است که همه شما هزارها بار گفته‌اید، شنیده‌اید و بحث کرده‌اید. محتوای آن را عرض نمی‌کنم، لحن آن را عرض می‌کنم؛ می‌فرماید وَلاَتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا.[3] در یک آیه‌ای می‌فرماید وَلاَتَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ.[4] این یک نکته تربیتی دارد که به شهدا، اموات نگویید. این بیشتر به ادبیات مربوط می‌شود که سبُک است که به این‌ها اموات بگویید.

آدم از این آیه یک چنین چیزی تلقی دارد که احترام آن‌ها را بیشتر نگه‌دارید و به این‌ها نگویید مرده‌اند؛ اما لحن این آیه لحن دیگری است؛ به مؤمنین می‌فرماید لاَتَقُولُواْ. خطاب به پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله می‌فرماید لاَتَحْسَبَنَّ؛ با نون تأکید ثقیله می‌فرماید مبادا گمان کنی، مبادا بپنداری که آن‌هایی که در راه من شهید شده‌اند این‌ها مرده‌اند؛ یعنی صحبت اسم‌گذاری و تعارف و احترام و این حرف‌ها نیست. مبادا بپنداری! اصلاً خیالش را نکن! حرف بسیار نادرستی است! اصلاً فکرش را نکن! که چی؟ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا؛ مبادا خیال کنی این‌ها مرده‌اند؛ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ.‌

شما این لحن کلام را ملاحظه بفرمایید، ما درباره چه مطلبی این‌گونه لحنی به این محکمی در قرآن داریم؟! صحبتِ گفتن و اسم‌گذاری و لقب و این حرف‌ها نیست که بگویند مثلاً شهدا‌ احیاء هستند، ازاین‌پس به این‌ها بگویید زندگان، مثل ‌اینکه می‌گویند زنده‌یاد و چیزهایی از این تعبیرات که در ادبیات هر زبانی به کار می‌برند. نه، صحبت این حرف‌ها نیست؛ می‌فرماید اصلاً! مبادا! مبادا بپنداری که کسانی که شهید شده‌اند این‌ها مرده هستند؛ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ. مگر زندگی چیست؟ اینکه موجودی زنده باشد، غذا بخورد، استفاده کند، رشد کند. پس حیات یعنی چه؟ این‌ها عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ؛ این‌ها سر سفره خدا روزی داده می‌شوند و این یعنی بالاترین احترام.

اگر فرض کنید مثلاً ما را به مهمانی مقام معظم رهبری در دفتر ایشان دعوت کنند، نماینده‌ ایشان هم می‌آیند پذیرایی می‌کنند، احترام می‌کنند، ما افتخار می‌کنیم که نماینده مقام معظم رهبری آمده پذیرایی کرده و به مهمان‌ها احترام کرده است. اگر خود آقا بیایند چقدر بر ارزش کار افزوده می‌شود؟! چه مایه افتخاری است! مقام معظم رهبری ما را دعوت کرده‌اند! خودشان آمده‌اند پذیرایی کرده‌اند! حالا اگر به‌ جای ایشان، فرض آن که اشکال ندارد، امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف دعوت کنند این افتخار چقدر بالا می‌رود؟! امام زمانی که ما آرزو داریم یک لحظه ولو از دور هم شده ایشان را ببینیم، ایشان بفرمایند سفره من است، بسم‌الله! بفرما! سر سفره من غذا میل کنید! تازه امام زمان‌‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف بنده‌ای از بندگان خداست. اگر خود خدا بفرماید بیایید من به شما غذا بدهم، عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ، چقدر ارزش دارد؟! برای بهشتی‌ها هم چنین چیزی نیست. تعبیراتی هم که چنین مضمونی را برساند بسیار کم است.

به‌هرحال به نظر بنده در میان آیات و روایات، چیزی که بیش از همه‌ چیز ارزش شهادت را اثبات می‌کند لحن این کلام است. اگر همین‌طور بگوید که این‌ها زنده هستند خیلی اهمیتی ندارد تا اینکه بگوید مبادا گمان کنی که این‌ها مرده‌اند! بعد هم تأکید کند که این‌ها زنده‌ هستند و سر سفره ما دارند غذا می‌خورند. نمی‌دانم از این احترام و تکریم چیزی بالاتر هم می‌شود؟!

این یک مبحث است که حالا ما هرقدر هم فکر کنیم و آیات و روایات را درباره این‌که این چه مقامی است را بررسی کنیم و این باعث این شود که آرزو داشته باشیم که یک چنین مقامی نصیب ما هم بشود، ما که چنین لیاقتی در خودمان نمی‌بینیم. نهایتش این است که دعا کنیم خدا به ما توفیق بدهد که به خانواده‌های شهدا خدمتی کنیم. خوش به حال آن‌هایی که با صدق و صفا و اخلاص چنین موهبتی نصیب آن‌ها می‌شود و به نتایج آن هم می‌رسند! ان‌شاءالله خدا از صدقه‌سر آن‌ها به ما هم عنایتی بفرماید!

تأثیر جهاد و شهادت در حرکت و سعادت جامعه

یک مسئله ‌این است که این قضیه را ما از بُعد اجتماعی آن در نظر بگیریم. حالا این رابطه انسان با خدا بود که انسان حیاتی را از دست می‌دهد و خدا یک حیاتی به او می‌دهد که ابدی است و سر سفره خدا غذا می‌خورد و دیگر تعبیر میت برای او اصلاً درست نیست و بالاترین حیات را خواهد داشت.

یک بحث دیگر این است که این فداکاری و جهاد تا برسد به شهادت، چه تأثیری برای جامعه دارد؟ چه نفعی برای دیگران دارد؟ این چیزی است که نصیب خود آدم می‌شود و ثواب آن گیر خود آدم می‌آید، فضیلتی است، یک مسئله‌ای است بین انسان و خدای خودش. یک بحث دیگر درباره جهاد و شهادت این است که تأثیر جهاد و شهادت در حرکت جامعه و سعادت جامعه چیست؟

این مسئله ابعاد فرعی مختلفی دارد که اصلاً‌ زندگی اجتماعی چه لوازمی دارد و بشر به‌گونه‌ای آفریده شده که خواه‌ناخواه بین آن‌ها اختلافاتی پیش می‌آید، اختلافاتی در زندگی، در منافع و معمولاً‌ در زندگی انسان از همان روزهای اول خلقت، این مسئله‌ها و این اختلافات بوده است. حتی یکی از دو فرزندان بی‌واسطه حضرت آدم، دیگری را کشت! قتل از همان زمان خود حضرت آدم بوده است. زندگی انسان این‌گونه است و تا آخر هم همین‌گونه خواهد بود. آن‌وقت این جهاد چه نقشی در سعادت جامعه دارد؟

اینکه آدم فکر کند که اگر آدم بخواهد برای یک جامعه‌ای خدمت کند چه خدماتی می‌تواند انجام دهد، یک سلسله خدمات مادی هست که آدم به زندگی‌شان کمک کند؛ رفاه زندگی‌شان را، درآمدشان را، کسب‌وکارشان را یا خدماتی را برای سلامتی و رفاه آن‌ها فراهم کند؛ پزشکی که مجانی معالجه کند یا حتی داروی مجانی هم بدهد، این‌ها خدماتی برای جامعه است اما آن خدمت، خدمتی است که باعث این می‌شود که روح انسان‌ها ترقی کند که اثر ترقی آن تا ابد باقی بماند؛ آن خدمات دیگر هرچه باشد تا دم مرگ و تا لب گور است. اگر سلامتی هم باشد تا دم مرگ است، آدم تا زمانی که زنده است از سلامتی استفاده می‌کند، وقتی اجل او رسید و از دنیا رفت دیگر پزشک چه‌کار می‌تواند بکند؟! منافع مادی هم باشد، رفاه هم باشد، خانه خوب هم باشد، درآمد خوب هم باشد همه این‌ها برای قبل از مرگ است و با رسیدن مرگ، پایان پیدا می‌کند اما آن خدمتی که به روح انسان‌ها ‌شود و روح آن‌ها تعالی پیدا کند هرگز از بین نخواهد رفت؛ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا.[5] این چقدر با خدمات دیگر قابل‌مقایسه است؟!

خدمت برای سعادت ابدی

فرض کنید آدم یک بیمارستان خیلی مهمی که در دنیا بی‌نظیر است را در شهر قم بسازد و همه ضعفا و علما‌ و بیماران را مجانی، با بهترین صورت و با بهترین روش معالجه کنند. آخرش چه می‌شود؟ یک کسانی تا زمانی که زنده هستند می‌توانند از این استفاده کنند؛ اما می‌شود به هر نفر هزار سال خدمت کرد؟! عمرها به صد سال هم نمی‌رسد. نهایتش این است که آدم مثلاً صد سال بتواند خدمت کند، حالا چه رفاه زندگی آن‌ها باشد یا سلامتی آن‌ها باشد یا هر چیز دیگری مربوط به این‌ها؛ اما اگر آدم توانست یک کاری کند که این‌ها إلی‌الأبد سعادتمند شوند چقدر ارزش خواهد داشت؟!

چه کارهایی می‌شود که یک جامعه‌ای سعادتمند شود؟ بالاخره کلید آن، علم و هدایت و ارشاد و امثال این‌هاست که این را خداوند متعال نصیب علما‌ می‌کند. خدمتی که از راه علم و هدایت و ارشاد می‌توان به بندگان خدا کرد با هیچ خدمت دیگری قابل‌مقایسه نیست برای اینکه اثر این خدمت می‌ماند؛ این اگر هدایت شد و مؤمن شد اثر ایمان، إلی‌الأبد باقی می‌ماند. پس در بین انسان‌ها کسانی که عالم باشند بیش از همه می‌توانند به جامعه خدمت کنند.

حالا شاهد این مطلب از روایات فرمایش پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله به امیرالمؤمنین‌سلام‌‌الله‌‌عليه است؛ آن‌وقتی که در یمن شورش شده بود و حضرت، امیرالمؤمنین را به سمت یمن می‌فرستادند به ایشان فرمودند: یا علی! لَأَنْ یَهْدِیَ اللهُ عَلى یَدَیْکَ رَجُلاً خَیْرٌ لَکَ مِمّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ؛ تو را می‌فرستم که بروی ولی بدان اگر بتوانی قبل از جنگ، یک نفر را هدایت کنی ارزش آن از آنچه خورشید بر آن تابیده بیشتر است؛ یک نفر! این کاری است که از علما برمی‌آيد.

الحمدلله خدا توفیق خدمتگزاری علما را نصیب ما فرموده است اما این خدماتی که ما معمولاً‌ به زبان و قلممان می‌توانیم بکنیم این‌ها یک آثار محدودی دارد. همه این را آزموده‌ایم. شما در عالم چه خدمتی را سراغ دارید که یک عالمی کرده باشد، در روح کسانی اثر گذاشته باشد که اولاً کمیت آن‌ها حدّ نداشته باشد، یعنی اصلاً آنجا نشود گفت چند نفر؛ میلیاردها انسان ممکن است تحت تأثیر یک نفر واقع شوند! حالا این را فرض می‌کنیم. شاید شما بگویید یک فرض محالی است، مگر می‌شود یک نفر آدم در میلیون‌ها آدم اثر بگذارد؟! حالا مصداق آن را عرض می‌کنم.

آثار و برکات خون شهید

آیا یک نفر آدم می‌تواند در افرادی اثر بگذارد که ازنظر تعداد قابل‌شمارش نیستند، این خدمت ازنظر زمان هم تا چندین سال ادامه داشته باشد و صدها سال بعد از رفتن او از این دنیا هم این اثر باقی بماند؛ آیا چنین چیزی می‌شود؟‌! حالا اگر چنین چیزی بشود و ازنظر کیفیت، آن‌گونه تأثیری در عمق روح افراد ببخشد که هیچ بیان و آموزه‌ای آن اثر را نمی‌تواند داشته باشد، اگر چنین چیزی فرض شود چه خواهد بود؟! این یک اعجاز است؛ یک اعجاز فرضی است؛ مگر چنین چیزی می‌شود؟!

همه ما شبانه‌روز سروکار ما با همین چیز است؛ یعنی سروکار ما با نام سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌عليه نیست؟! ایشان یک نفر بود که یک روز عاشورا در میدان فعالیت کرد. چند نفر به‌ وسیله ایشان هدایت می‌شوند؟! گفتیم که پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله به امیرالمؤمنین‌سلام‌‌الله‌‌عليه فرمودند لأنْ یَهْدیَ اللهُ عَلى یَدَیْکَ؛ اگر یک نفر هدایت شود ثواب آن از آنچه خورشید بر آن تابیده بیشتر است! یک نفر! اما به‌ وسیله سیدالشهدا‌‌صلوات‌‌الله‌‌عليه چند نفر هدایت شده‌اند؟! این دستگاه تا چه زمانی ادامه دارد؟! بگویید تا چه زمانی ادامه ندارد! این إلی‌الأبد باقی خواهد بود. تا انسان هست این دستگاه زنده است. تأثیری که این دستگاه می‌بخشد چه بیان و چه قلمی می‌تواند ببخشد؟! کافرانی با شنیدن نام سیدالشهدا‌‌صلوات‌‌الله‌‌عليه و داستان ایشان مسلمان شده‌اند، عاشق دین شده‌اند، زندگی آن‌ها عوض شده است که اگر شما ده سال درس دین و اعتقادات دینی به آن‌ها می‌دادید یک چنین اثری را نمی‌کرد. پس ماهیت شهادت یک چنین چیزی است. شهادت سیدالشهدا‌‌صلوات‌‌الله‌‌عليه مصداق اعلای آن بود. حالا هرکسی به اندازه ظرفیت خودش. مگر علم که گفتیم همه به یک اندازه علم دارند؟! مگر انفاق که گفتیم همه یک‌جور انفاق می‌کنند؟! شهادت هم وقتی گفتیم همه یک‌جور نیستند اما این ماهیت، چنین ظرفیتی را دارد.

شهادت چنین ظرفیتی را دارد که میلیاردها انسان را از جهنم به بهشت ببرد؛ زندگی دنیای آن‌ها را تأمین کند؛ دست دشمنان، طواغیت و شیاطین را از مردم کوتاه کند. هیچ چیز دیگری مثل جهاد و شهادت نمی‌تواند این کار را بکند. پس ما روی محاسبات خودمان در عالم یک نوع کار، یک نوع حرکت و یک نوع فعالیتی که چنین پتانسیلی را داشته باشد سراغ نداریم؛ حالا اینکه ما چه اندازه استفاده می‌کنیم، هرکسی به اندازه ظرفیت خودش؛ ولی چنین ظرفیتی را داشته باشد که میلیاردها انسان را هدایت کند و آن‌ها را به عالی‌ترین کمالات برساند و بیشترین دوام را داشته باشد. آیا شما مصداق دیگری سراغ دارید؟!

یکی از حضار:‌ بحث مداد العلماء.

حاج‌آقا: حالا مداد العلماء که هیچی، حتی اینکه شما یک نفر را تربیت کنید؛ اما بیان، چه اندازه در یک کسی اثر می‌گذارد؟! آن تأثیری که دیدن این جریان یا نقل آن به هر صورتی دارد، این داستان عجیبی است. اینکه برای من نقل کنند و برای همه ما نقل می‌کنند، خود ما هم نقل می‌کنیم که پدری، بچه شش‌ماهه خود را بیاورد سر دست بلند کند و بگوید یک مقدار آب به این بچه بدهید! بعد جلوی چشم او تیر بزنند و گلوی او را ببرند؛ او خون‌های او را بگیرد به آسمان بپاشد که مبادا روی زمین بریزد و بلایش زمین را نابود کند؛ بعد هم بگوید خدایا! چون تو می‌بینی، تحمل این بلا برای من آسان است. کدام بیانی می‌تواند چنین کاری را بکند؟! به‌هرحال از افتخارات مکتب اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين این است که این نمونه‌های عینی را دارد.

ما کسانی را داریم که بت‌پرست هستند اما عاشق سیدالشهدا‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ هستند. من چند سال پیش یک سفری به هندوستان رفتم. مقام معظم رهبری سفارش فرموده بودند که به آنجا بروم. در آنجا برای من توضیح دادند و گفتند که یک گروهی از برهمن‌ها هستند که این‌ها هندوی بت‌پرست هستند. می‌دانید که در جامعه طبقاتی، برهمن‌ها بالاترین ارزش را در جامعه دارند. این‌ها اسم خودشان را حسینی برهمن گذاشته‌اند. برهمن‌هایی که به سیدالشهدا‌صلوات‌‌الله‌‌عليه علاقه دارند و در ایام سال کارها و مراسم‌هایی را به نام ایشان انجام می‌دهند و اموالی را وقف کرده‌اند. حالا شاید این را نشنیده باشید، شاید هم شنیده باشید، بسیار معروف است؛ اموالی در هندوستان وقف شده، قسمت‌هایی از جنگل که شاخه‌های این درخت‌ها را ببرند، شب تاسوعا که می‌شود این درخت‌ها را آتش بزنند تا بسوزد و بیابان به صورت یکپارچه پر از زغال برافروخته قرمز بشود. صبح می‌آیند دسته می‌گیرند، شعر می‌خوانند و دسته‌دسته با پای لخت روی این آتش‌ها می‌روند و برمی‌گردند. یک جنگلی را وقف کرده‌اند برای اینکه شاخه‌های درختان آن را هرسال ببُرند، بسوزانند و برای روز تاسوعا و عاشورا زمینه در آتش رفتن عزاداران را فراهم کنند. چه مکتبی یک چنین ظرفیتی را دارد؟! این از کجا پیدا شده است؟ همه این‌ها اثر شهادت است. اگر شهادت نبود این آثار پیدا نمی‌شد. حالا هرکسی چنین ظرفیتی را داشته باشد که بویی از این حقیقت به مشام او برسد.

این هم یک بعد قضیه درباره شهادت است. وقتی مطالعه می‌کنید که این چیست که این‌گونه است توضیحاتی دارد که ما هم گفته‌ایم و شنیده‌ایم که آدم باید هرچه دارد را برای خدا بدهد، خدا هم هرچه دارد را به او می‌دهد. از این چیزها می‌گوییم اما درست است که این‌ها یک مفاهیمی است، مفاهیم قشنگی هم هست اما آن اثری که خود داستان به دل انسان اثر می‌گذارد و ارتباط روحی‌ای که پیدا می‌کند آن یک چیز دیگری است. کسانی هستند که نام امام حسین‌علیه‌‌السلام که برده می‌شود اشکشان جاری می‌شود. این چه عشقی است؟! با چه علمی و با چه تعلیمی می‌شود این کارها را کرد؟! با چه خدمتی؟! با چه بیمارستانی؟! با چه سرمایه‌گذاری‌ای؟! این یک چیز دیگری است. مؤمن، کافر، پیر، جوان، حتی دشمنان اسلام هم نسبت به امام حسین‌علیه‌‌السلام این‌گونه هستند. این خاصیت، حقیقت شهادت است که چنین ویژگی‌هایی را دارد. سایر امام‌ها هم مثل امام حسین‌علیه‌‌السلام معصوم هستند. کدام از عصمت کم داشتند؟ همه نور واحد هستند اما این خاصیت برای سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌عليه هست. اگر ما بتوانیم این درس‌ها را از این مکتب، درست یاد بگیریم و اول این‌ها را در خودمان درست تحقق ببخشیم، باور کنیم و آن ارادتی که باید را نسبت به دستگاه اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين پیدا کنیم، چون قابل توصیف نیست و به سفارش هم درست نمی‌شود، آدم باید یک نورانیتی داشته باشد تا خدا به او بدهد؛ بالاخره رابطه خودمان را با اهل‌‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين تقویت کنیم، این ضرر ندارد، همه‌چیز در سایه این پیدا می‌شود.

عشق به سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌عليه؛ ریشه انقلاب اسلامی

امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه فرمود ما هرچه داریم از محرم و صفر است. این را یک منبری که مثلاً‌ برای بازارگرمی این حرف را بگوید، این حرف را نگفته است. ایشان در بحران مبارزات با آمریکا، فرمود آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند! می‌فرمود ما هرچه داریم از سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌عليه است. این‌ها نه تعارف بود، نه شوخی بود و نه مبالغه بود. اگر ما باور نمی‌کنیم نقص از ماست! آن‌وقت در پرتو این حقیقت و این نورانیتی که پیدا می‌شود چه منافع مادی و معنوی و چه عزت دنیا و چه عظمت آخرتی به دنبال این‌ها خواهد آمد. شما ببینید که چه چیزهایی در اثر این حرکت امام‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و این انقلاب خدایی نصیب مسلمان‌ها و اول نصیب ایرانی‌ها شد. یک چیزی ما می‌گوییم و می‌شنویم. اصلاً ایران در پنجاه، شصت سال پیش‌تر، در دنیا چیزی نبود که کسی روی آن حسابی بکند. آمریکا هرچه می‌خواست یک دستوری به نوکرش، حداکثر به سفیرش، به شاه می‌گفت که باید اجرا می‌شد دیگر تمام بود. می‌گفت باید ارتش ایران برود در عمان و با خلق زفار بجنگد! یادتان است؟! شاید شما اصلاً بعضی‌هایتان متولد هم نشده بودید. آمریکا دستور داد که ارتش ایران به عمان برود، علیه خلق زفار که مارکسیست بودند و در عمان علیه سلطان عمان حرکت کرده بودند بجنگند! سرباز ایرانی باید برود آنجا کشته شود؛ چرا؟! چون آمریکا گفته است! ایران ملک طلق او بود. اگر به شاه می‌گفت باید این کار را بکنی، مگر کسی جرأت می‌کرد نه بگوید؟! ولی حالا می‌بینید که مسائل پیچیده سیاسی بین‌المللی جز با حضور ایران حل نمی‌شود. ببینید که تفاوت راه از کجاست تا به کجا!

ریشه این‌ها چیست؟ همه این‌ها به برکت این انقلاب است. ریشه انقلاب چه بود؟ امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه فرمود ما هرچه داریم از سیدالشهداست. از اینجا باید بفهمیم که جهاد یعنی چه. امیدواریم که خداوند متعال معرفت ما را هرروز نسبت به خودش و اولیاء‌ خودش و ارزش‌هایی که اسلام آورده بیشتر کند. ایمان ما را نسبت به حقایق دین روزبه‌روز افزایش بدهد. ارادت ما را نسبت به اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين و نسبت به وجود مقدس سیدالشهداصلوات‌الله‌علیه و وجود مقدس امام زمان‌صلوات‌الله‌علیه و عشق ما را به این بزرگان روزبه‌روز بیشتر کند. نمادش هم این است که این‌ها هرقدر اضافه می‌شود علاقه ما نسبت به جانشین امام زمان‌صلوات‌الله‌علیه بیشتر می‌شود.

سعه‌صدر مقام معظم رهبری

سؤال- می‌شود خواهش کنیم یک خاطره‌ای از مقام معظم رهبری که تا الآن نگفته باشید را بفرمایید؟

پاسخ- اجمالاً به شما عرض کنم که من در زندگی خودم کمتر انسانی را مثل مقام معظم رهبری دیده‌ام که جا دارد آدم عاشق‌وار نسبت به ایشان خدمت کند. این‌همه برکات از یک نفر آدم! شما در هر صحنه‌ای که وارد شوید ایشان نقش مؤثر فعال تعیین‌کننده‌ای دارد؛ در زمینه فرهنگ، در زمینه مسائل اختلاف شیعه و سنی، در حوزه، برنامه حوزه، هرچه شما بگویید، تا می‌رسد شعر و تئاتر و سینما و .... کدام زمینه است که ایشان درباره آن حرف نزده باشند، دستورالعمل نداده باشند، راهنمایی نکرده باشند؟ و هر جا ما عمل کرده‌ایم آثار معجزه‌آسای آن را دیده‌ایم. حالا خدا چه برکتی قرار داده، مال این است که ایشان از اوایل جوانی، خودشان را آماده کرده‌اند برای اینکه تمام هستی خود را برای خدا بدهند؛ یعنی هرروز دارند مرتبه‌ای از شهادت را کسب می‌کنند. این به این بحث ما ارتباط پیدا می‌کند. واقعاً‌ یک فردی که این‌همه بر همه‌چیز احاطه داشته باشد و صادقانه در همه کارها راه‌حل نشان بدهد، این‌قدر صبور باشد، این‌قدر وسعت نظر داشته باشد، این‌قدر سعه‌صدر داشته باشد، بینی و بین الله عرض می‌کنم باور کنید من بعد از ائمه معصومین‌سلام‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين، در بین این اندازه از شخصیت‌هایی که از علما می‌شناسم و تاریخ آن‌ها را خوانده‌ام یا شنیده‌ام خیلی کمتر کسی دیده‌ام که به اندازه ایشان سعه‌صدر داشته باشند یعنی فقط به خاطر حفظ اسلام و منافع جامعه اسلامی همه‌چیز را تحمل کنند.

ما اگر یک کسی یک روز به ما توهین کند تا آخر عمر یادمان نمی‌رود و هر جا که باشد از او انتقام می‌گیریم که چرا آن روز با من چنین کردی؟! ولی هرروز صدها نفر به ایشان جفا می‌کنند و ایشان به روی یکی از آن‌ها نمی‌آورند، همه را تحمل می‌کنند برای اینکه مصالح اسلام است. این‌ها چیزهایی است که با عدد و رقم نمی‌شود این فضیلت‌ها را نشان داد.

برکات شکر نعمت وجود مقام معظم رهبری

این‌ها را من عرض می‌کنم برای اینکه نعمت خداست. اگر ندانیم و اگر نشناسیم در شکر آن کم می‌آوریم. وقتی شکر آن را کم کردیم در معرض این قرار می‌گیرد که نعمت از دست ما برود و خدایی نکرده کم بشود و از آن محروم می‌شویم. بقاء نعمت مشروط به این است که شکر آن را به جا بیاوریم؛ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ.[6] باید گاهی درباره این‌ها فکر کنیم، به خودمان یادآوری کنیم و با دیگران صحبت کنیم تا قدر این نعمت‌ها را بدانیم تا هم بیشتر شکر کنیم و هم از منافع آن بیشتر استفاده کنیم؛ یعنی وقتی قدر آن را بیشتر دانستیم بیشتر عمل می‌کنیم، وقتی بیشتر عمل کردیم خدا بر آن نعمت می‌افزاید، برکات آن را بیشتر می‌کند و باز هم نفع آن عاید خودمان می‌شود.

ان‌شاءالله که خدا به همه شما توفیق بهره‌برداری هرچه بیشتر از همه برکات دین مخصوصاً آنچه در سایه این انقلاب و به برکت اخلاص امام و یارانش نصیب جامعه ما و همه مسلمانان شده خدا توفیق ما را در این زمینه‌ها بیشتر کند.

وَالسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه

راه مصون ماندن از عوامل شرّ

سؤال- برای کنترل نفس مخصوصاً در بخش شهوت باید چه‌کار کرد؟ فضای مجازی و فضای جامعه خیلی گرفتاری ایجاد کرده است.

پاسخ- به‌طورکلی ما در مقابل هر عامل شرّی که البته عامل شرّ به یک معنا عامل خیر است، برای اینکه وسیله‌ای است برای اینکه آدم با برخورد صحیح با آن، ترفیع درجات پیدا کند؛ عامل شرّی است یعنی فی حد نفسه ما می‌توانیم از آن سوءاستفاده کنیم. در مقابل هر عامل شرّی باید سعی کنیم کمتر در برد تأثیر آن قرار بگیریم. مثلاً فرض کنید مغناطیس، یک محیطی دارد و تا یک حدی می‌تواند تأثیر کند. یک مقدار که دورتر شود اثر نمی‌کند. عوامل شرّ هم همین‌گونه است؛ آدم هرچه نزدیک‌تر شود بیشتر اثر می‌کند. اگر آدم سعی کند خیلی به مظانّ‌ شرّ نزدیک نشود و فاصله بگیرد، این یک عامل سلبی است که کمک می‌کند برای اینکه آدم کمتر مبتلا به گناه شود. همه‌جا مؤثر است مخصوصاً برای جوان‌ها؛ هرچه بتوانند به صحنه‌هایی که محرّک است کمتر نزدیک شوند، کمتر ببینند و کمتر تماس بگیرند.

حیات طیبه شهدا

سؤال- در رابطه با حیات، می‌فرمایید که این حیات طیبه در برزخ است یا در قیامت؟

پاسخ- این حیات به یک معنا قبل از مرگ شروع می‌شود. آن آیه شریفه هست که ما پیغمبر را فرستادیم برای اینکه شما را به حیات برساند؛ لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا.[7] شرط تأثیر انذار هم این است که مخاطب او حیات داشته باشد. این حیات، آن حیاتی که همه دارند نیست. این حیات، حیات قلب است. مقدمات این حیات از همین‌جا شروع می‌شود منتهی به‌حسب ظاهر در این عالم، بعضی از مظاهر آن با مرگ از بین می‌رود و مظاهر دیگر آن رشد می‌کند و باقی می‌ماند. فایده مهمی که در شهید و امثال این‌ها دارد این است که این در عالم برزخ رشد می‌کند.

آدم‌های عادی که از دنیا می‌روند همان‌گونه که در حال مرگ بوده‌اند دیگر به همان صورت باقی می‌مانند. ما که از دنیا می‌رویم معمولاً این‌گونه است اما عده‌ای هستند که تحت تأثیر یک عواملی، در عالم برزخ هم رشد می‌کنند؛ مثل درختی که کاشته‌اند، جوانه زده، بعد از دنیا رفته است؛ ولی این‌ها درختشان در عالم برزخ هم رشد می‌کند. شاید عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ، ‌تنها اصل حیات نیست بلکه منظور حیاتی است که رزق دارد و رزق باعث رشد می‌شود. این‌ها علاوه بر اینکه زنده هستند یعنی حیات برزخی‌ای دارند که همه دارند، اضافه بر آن حیات، این‌ها این خصوصیت را دارند که در آن عالم رشد می‌کنند. آن‌وقت در روایات، اشاراتی به این‌ها هست و در مکاشفات، چیزهایی هست. به‌هرحال این حیات از همین عالم شروع می‌شود، در عالم برزخ رشد می‌کند و کمال آن در عالم آخرت ظاهر می‌شود.

وَفَّقَنَا اللهُ وَ إیَّاکُمْ إن‌شاءالله


[1]. اعلی، 9.

[2]. عصر، 3.

[3]. آل‌عمران، 169.

[4]. بقره، 154.

[5]. نساء، 57.

[6]. ابراهیم، 7.

[7]. یس، 70.

 

پرونده ویژه: 

Selected Questions

Darwin's Theory in TV Documentaries I am a relatively educated Moslem with solid Islamic religious believes, and fluent in few languages. I am a keen listener to your speeches and also very keen on the programs which I can see on the 4th Channel of the IRIB. There are the following 2...
Read more...