دزدی ایمان؛ بزرگ‌ترین خیانت به جامعه بشری از دیدگاه قرآن کریم

سخنرانی در مهدیه تهران
تاریخ: 
پنجشنبه, 29 ارديبهشت, 1356

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین لاسِیَّما بَقِیَّةَ اللهِ فِی الأرَضِین رُوحِی وَ أرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لَهُ الْفِدَاءِ

أَعوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ * إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولَئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ خَالِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ.[1]

معمای عجیب آفرینش انسان

از نظر قرآن شریف، انسان موجودی بسیار ارزنده است. حتی از آیات شریفه می‌شود استظهار کرد که خلقت جهان به خاطر آفرینش انسان بوده و عالَم با این عظمت، با این کهکشان‌ها، با این سحابی‌ها و با این منظومه‌های شمسی آفریده شده برای اینکه مثل انسانی به وجود بیاید؛ خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا،[2] وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا.[3]

همه کم‌وبیش از مضامین این آیات اطلاع داریم و می‌دانیم که قرآن شریف چقدر به انسان اهمیت داده است؛ ولی وقتی به یک دسته دیگر از آیات توجه می‌کنیم شبه تناقضی به نظر می‌رسد. این انسانی که خدا این‌قدر برای او ارزش قائل است و می‌فرماید جهان را برای انسان خلق کردم و همه آنچه در زمین و آسمان هست را به نفع شما و برای شما آفریده‌ام، خود همین کتاب حکایت می‌کند که در طول تاریخ، بارها اتفاق افتاده که خداوند متعال گروه‌گروه از این انسان‌ها را به صورت یکجا هلاک کرده و حتی از سکنه روی زمین جز یک عده معدودی باقی نگذاشته است! داستان حضرت نوح و غرق شدن قوم نوح به واسطه طوفان، مکرر در قرآن بیان شده است و همینطور عذاب قوم ثمود و قوم عاد و امثال این‌ها که چه در سوره‌های مکی و چه در سوره‌های مدنی، مکرر در مکرر یادآوری شده است. وقتی این دو دسته از آیات را ملاحظه می‌کنیم انسان متحیر می‌شود؛ اگر انسان پیش خدا این‌قدر ارزش دارد پس چطور آن‌ها را یک‌دفعه این‌گونه به صورت دسته‌جمعی هلاک می‌کند و اگر ارزش ندارد پس چطور می‌فرماید همه چیز را برای انسان آفریدم؟!

تفکر هیومنیسم در تضاد با معارف قرآن

از نظر تفکر محدود ما واقعاً این یک معضله و معمایی است. ملاحظه می‌فرمایید کسانی که طرفدار هیومنیسم می‌شوند به‌هیچ‌وجه حاضر نمی‌شوند که انسانی را محکوم به مرگ کنند و حتی کوشش می‌کنند که جنایات انسان‌هایی که موجب جنایات بزرگ شده‌اند را به نحوی توجیه کنند و بگویند در اثر عوامل اجتماعی، نارسایی شرایط اجتماعی، بدی تربیت و امثال این‌ها بوده و بالاخره مجرم درواقع مریضی است که باید معالجه شود. به‌این‌ترتیب اگر کسی مرتکب جنایتی شد و هزارها نفر را هم کشت باز هم حاضر نمی‌شوند به‌آسانی فتوا به قتل او بدهند و امروز در بسیاری از کشورهای دنیا مجازات قتل به خاطر همین افکار هیومنیستی و انسان‌دوستی لغو شده است؛ ولی قرآن این حرف‌ها سرش نمی‌شود؛ صاف می‌فرماید که تمام قوم نوح را غیر از چند نفری که با نوح بودند و به او ایمان آورده بودند هلاک کردیم. قوم لوط را همین‌طور؛ قوم ثمود را همین‌طور؛ قوم عاد را هم همین‌طور. آن هم نه اینکه یک مرتبه، دو مرتبه و یا با اشاره بفرماید بلکه صریحاً بیان می‌فرماید و بعد تأکید می‌فرماید که چرا نمی‌روید جاها و شهرهایشان که خراب شده را ببینید و آثار خرابه‌اش که هست را تماشا کنید؟! أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ؟![4]

یا اقوامی را اشاره می‌فرماید و به عرب‌های آن زمان می‌فرماید که جاهای زندگی این‌ها سر راه شما هست؛ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ؛[5] عرب‌ها وقتی برای مسافرت‌های تجاری به شام می‌رفتند از محلی که قوم لوط و قوم شعیب هلاک شده بودند عبور می‌کردند؛ می‌فرماید این‌ها سر راهتان است، ببینید که به چه روزگاری مبتلا شدند! و کیفیت عذاب این‌ها را مفصلاً ذکر می‌فرماید که چگونه آب از زمین و آسمان جوشید و به کجا رسید؛ فَارَ التَّنُّورُ ‌‌و امثال این‌ها که ‌‌وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ. داستان غرق شدن قوم نوح و همین‌طور عذاب شدن سایر اقوام را تفصیلاً و دقیقاً بیان می‌فرماید. یا قوم لوط را وقتی عذاب کردیم چگونه عذاب شدند؛ من حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ؛[6] و امثال این‌ها. خصوصیات عذاب‌هایی که بر این اقوام نازل شده را بسیار با دقت بیان فرموده است.

این دوتا طرز فکر و این دوتا بینش چگونه با هم جمع می‌شوند؟! اگر انسان ارزش دارد چطور این‌گونه دسته‌دسته، آن هم اکثریت انسان‌های یک زمان، دفعتاً هلاک می‌شوند، آن هم نه یک هلاکی که اتفاقی باشد و فرض بفرمایید در اثر عوامل طبیعی مثل زلزله پیش بیاید، بلکه نصّ قرآن است که هلاکت آن‌ها با عمد، با اراده و با وعده قبلی صورت پذیرفته است. به آن‌ها گفتیم که اگر چنین کنید عذاب می‌شوید و اگر نکنید عذاب نمی‌شوید.

فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ؛[7] می‌فرماید پس چرا سایر اقوام مثل قوم یونس نبودند که با اینکه مقدمات عذاب ظاهر شده بود ایمان آوردند و نجات یافتند؟! چرا سایر اقوام این کار را نکردند؟!

بالقوه بودن ارزش انسان در پیشگاه الهی

این یک معمایی از معماهایی است که یک ناظر ابتدایی در قرآن به آن برخورد می‌کند که این دوتا با هم جور درنمی‌آید؛ اما حل مسئله به این است که می‌فرماید إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا يُؤْمِنُون؛[8] می‌فرماید ما انسان را خیلی گرامی داشتیم، خیلی او را احترام کردیم، خیلی برای او ارزش قائل شدیم اما در میان این انسان‌ها کسانی هستند که پست‌ترین و بدترین حیوانات و جانورها هستند! آن‌ها چه کسانی هستند؟! الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا يُؤْمِنُون.

از اینجا معلوم می‌شود که ارزش انسان، ارزش بالقوه است یعنی اینکه انسان پیش خدا ارزش دارد نه به خاطر این است که بر خلاف حیواناتی که روی چهار پا راه می‌روند انسان روی دو پا راه می‌رود یا خدا مثلاً العیاذبالله عاشق چشم و ابروی انسان است و از شکل و شمایل او خوشش می‌آید بلکه ارزش انسان به واسطه یک امری است که بالقوه در انسان موجود است و خود انسان به اختیار خودش باید آن را به فعلیت برساند.

خدا استعدادهای عظیمی در انسان قرار داده که انسان باید با اختیار خودش این استعدادها را به فعلیت برساند. انسان اگر این استعدادها را به فعلیت رساند به آن ارزشی که خدا خواسته و انسان را برای آن آفریده نائل می‌شود و اگر از این استعدادها بهره‌برداری نکرد، این‌ها را ضایع کرد و از آن سوءاستفاده کرد نه‌تنها ارزش انسان‌ها را نخواهد داشت بلکه از همه حیوانات و جانواران پست‌تر و بدتر می‌شود و آن‌وقت است که مستحق عذاب می‌شود، آن‌وقت است که حیوانات حق دارند او را بدرند، بر او سنگریزه ببارانند و او را هلاک کنند. حتی گاهی به انسان‌های دیگری که پیش خدا ارزنده هستند دستور می‌دهد که قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ؛[9] بروید این‌ها را بکشید تا خدا این‌ها را به دست شما عذاب کند!

ملاک برتری انسان بر سایر مخلوقات

پس ارزش انسان یعنی انسانی که ما او را انسان حساب می‌کنیم، به قول طلبه‌ها بما أنّه انسانٌ نیست بلکه ارزش انسان به واسطه آن استعدادهایی است که خدا در او قرار داده و باید آن‌ها را با اختیار خودش به فعلیت برساند. اتفاقاً ارزش انسان به همین است و افضلیت او بر سایر موجودات به این است که دارای نیروی انتخاب و اختیار است، خودش را می‌تواند به اعلی مراتب برساند و خودش را می‌تواند به پایین‌ترین درکات، منحط و پرت کند. چون خدا چنین قدرتی را به انسان داده و چنین استعدادی را در او قرار داده است این است که انسان ارزش بالقوه دارد. ارزش بالفعل او در گرو اعمال اختیاری خودش است. اگر خواست به آن ارزش می‌رسد و اگر نخواست از همه چیز پست‌تر می‌شود.

ملاک ارزش انسان؛ نقطه اختلاف بین اسلام و اومانیسم

اینجاست که نقطه اختلاف بین اسلام و اومانیسم کاملاً روشن می‌شود. آن‌ها برای انسان بما اینکه یک موجود دو پایی است و نیروی فکر و اندیشه دارد ارزش قائل هستند ولی اسلام و خدا ارزش را برای انسان از آن نظر که با خدا راه پیدا می‌کند قائل است و لذا می‌فرماید اگر کسی به خدا ایمان نیاورد و کافر شود ارزش او از همه حیوانات کمتر است.

بنابراین ارزش انسان به واسطه ایمانش است یعنی به واسطه آن راهی است که از درون روح و جان و عمق دلش با خدای جهان پیدا می‌کند. ارزش او به آب و گِلش نیست، به آن روحی است که خدا به او عطا فرموده و به آن روح، قدرت داده که به سوی بی‌نهایت پرواز کند. اگر چنین پروازی کرد ارزش پیدا می‌کند و اگر نکرد و سقوط کرد همه ارزش‌ها از دست او می‌رود.

پس نقطه اساسی اختلاف بین اسلام و اومانیسم همین است که اسلام برای انسان بما اینکه یک جنس دو پایی است و یک حیوانی است که مشخصات خاص طبیعی دارد ارزش قائل نیست بلکه برای انسان از آن جهت که دارای روح الهی است و می‌تواند با خدا انس بگیرد و با خدا رابطه پیدا کند و به سوی مقام قرب الهی ترقی و تعالی کند از آن نظر ارزش قائل است. برعکس اگر نه‌تنها قربی پیدا نکرد و راهی با او پیدا نکرد بلکه درصدد برآمد که راه دیگران را هم ببندد چنین انسانی از هر سگ درنده‌ای و از هر حیوان لاشخواری پست‌تر، متعفن‌تر و گندیده‌تر خواهد بود. این از نظر آفرینش و دستگاه تکوین که خداوند متعال می‌فرماید ما این‌ها را برای انسان آفریدیم. بعد از اینکه می‌فرماید ما آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفریدیم و خدا به فرمانروایی جهان پرداخت، ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ،[10] بعد می‌فرماید لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا؛[11] همه این جهان را با این عظمت آفریدیم، این نظام عجیب و حیرت‌انگیز و مدهوش کننده را بر جهان حاکم قرار دادیم و این پدیده‌های شگفت‌انگیز را در طبیعت آفریدیم برای چه؟ لِيَبْلُوَكُمْ؛ تا شما را بیازماید که کدام‌یک از شما نیکوکارتر هستید. این دستگاه تکوین. پس به حسب نظر قرآن، آفرینش جهان مقدمه پیدایش موجودی مثل انسان است وگرنه خروارها سنگ و خاک چه ارزشی دارد؟! گیرم کُرات دیگری باشد که میلیاردها برابر کُره خورشید ما باشد، اگر در آن یک موجودی با شعور، با ادراک و با نیروی انتخاب و اختیار پدید نیاید چه ارزشی دارد؟!

نگویید ما این را از دیدگاه خودمان می‌بینیم چون انسان یک موجود مغروری است خودش را اشرف مخلوقات نامیده است این‌گونه که بسیاری از فلاسفه قرون وسطی مثل مونتنی و دیگران این حرف‌ها را زده‌اند و گفته‌اند اینکه انسان خودش را اشرف مخلوقات و گل سر سبد عالم معرفی می‌کند این از غرور و خودخواهی اوست وگرنه از کجا می‌توانیم اثبات کنیم که حیوانات از ما پست‌تر هستند؟! در پاسخ به این‌ها باید گفت ما به اتکای دید خودمان و بر اساس غرور شخصی یا غرور نوعی خودمان این حرف را نمی‌زنیم بلکه به اتکای وحی و به اتکای آفریدگار جهان این حرف را می‌زنیم. این از نظر دستگاه تکوین.

آگاهی و قدرت عمل؛ لازمه اختیار و انتخاب

خدا چون انسان را یک موجود انتخاب‌گر و مختار آفریده و سعادت، کمال و ارزش او را در گرو اعمال اختیاری خودش قرار داده است اختیار انسان به دو رکن، قائم است. انسان وقتی می‌تواند اراده آزاد داشته باشد و یکی از دو راه را به اختیار خودش و با اراده آزاد خودش انتخاب کند که دو چیز در او وجود داشته باشد؛ اول، آگاهی؛ دوم، قدرت عمل.

الف) آگاهی

انسان باید راه خوب و بد را بشناسد. بداند این راه به کجا منتهی می‌شود و آن یکی به کجا تا یکی را انتخاب کند. انسان اگر نمی‌دانست که کدام‌یک از این راه‌ها صحیح و کدام غلط است نمی‌توانست انتخاب کند، انتخاب او یک انتخاب کور بود و یک انتخاب آگاهانه نبود. خدا انسان را آفریده برای اینکه از روی آگاهی و با اراده آزاد، راه خودش را انتخاب کند؛ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ.[12] انسان اگر راه را نشناسد، اگر شناخت برای او پیدا نشود، اگر آگاهی برای او پیدا نشود و نتواند حق و باطل و راه صحیح و غلط را تشخیص بدهد این اختیار برای او مفهومی ندارد. چه چیزی را انتخاب کند؟! پس شرط اول اختیار، شناخت و آگاهی است ولو اینکه کسب آگاهی در اختیار خودش باشد و همان هم با یک مقدماتی برای او حاصل شود ولی به‌هرحال باید توانایی تشخیص حق و باطل در او وجود داشته باشد.

ب) قدرت عمل

حالا اگر یک کسی شناخت که راه خوب و راه بد چیست اما قدرت پیمودن راه حق را نداشت و نیروی کافی برای آنکه آنچه اختیار کرده را به عمل دربیاورد نداشت، برای او هم اختیار مفهومی ندارد. یک کاری را اختیار کرده است اما نمی‌تواند انجام دهد؛ این چگونه اختیاری است؟! پس قوام اختیار به دو رکن است؛ یکی آگاهی و یکی هم قدرت عمل. در چنین شرایطی است که انسان می‌تواند انتخاب آزاد داشته باشد و راهی را به اختیار خودش بپیماید.

نقش دستگاه وحی در تکامل و هدایت بشر

چون خداوند متعال می‌دانست که انسان در شرایط عادی نمی‌تواند راه حق و باطل را کاملاً تشخیص بدهد و برنامه دقیق سعادت و شقاوت را برای خودش طرح کند لذا اراده خدا بر این تعلق گرفت که در میان انسان‌ها انبیائی مبعوث بفرماید و راه حق و باطل را به آن‌ها وحی کند تا آن‌ها به دیگران بیاموزند. این بود که اولین فردی را که آفرید او را پیغمبر قرار داد چون اگر همان فرد اول باوجوداینکه یک انسان مختار بود، اگر به او وحی نشده بود نه خودش می‌توانست راه را تشخیص بدهد و نه فرزندان او. دلیل نبوت می‌گوید که اولین فرد انسان باید پیغمبر باشد وگرنه وجودش لغو است، استعدادهای او از بین می‌رود و نمی‌تواند راه حق و باطل را تشخیص دهد. پس دستگاه آفرینش انسان با دستگاه تشریع توأم بوده است. علاوه بر اینکه خدا عالم تکوین را برای انسان آفرید و او را مسخَّرکننده و به‌کارگیرنده آن‌ها قرار داد، علاوه بر این‌ها دستگاه نبوت و وحی را هم برای انسان برقرار کرد و از روز اول آفرینش به اولین انسان فرمود إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُون.[13]

واکنش مردم به دعوت انبیای الهی

ما اگر به همان اندازه از معلومات یقینی‌ای که یا از راه تاریخ و یا از راه وحی و یا از راه علوم امام که به وحی و الهام منتهی می‌شود به ما رسیده و قدر مسلّمش آنچه در متن قرآن هست یک مطالعه مختصر و یک نظر اجمالی در وضع دستگاه تشریع و کسانی که مبعوث به رسالت شده‌اند داشته باشیم مشاهده می‌کنیم که انبیا و جانشینان آن‌ها از ابتدا تا خاتم پیغمبران‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله برای هدایت بشر چقدر خون دل خورده‌اند، چه زحمت‌ها که نکشیده‌اند و چه رنج‌ها که نبرده‌اند. مردم بسیاری از انبیا را صاف صاف کشتند و سر بریدند! قرآن از بنی‌اسرائیل، به‌اصطلاح همین شعب مختار و ملت برگزیده خدا، نقل می‌فرماید که این‌ها عده‌ای از انبیا را کشتند! وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ؛[14] فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا؛[15] تا آنجا که می‌فرماید وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِيَاء بِغَيْرِ حَق![16]

مردم بسیاری از انبیا را در چاه انداختند. سر بعضی از انبیا را با ارّه بریدند و به صورت‌های دیگری به مخالفت با انبیا پرداختند ازجمله اینکه بعضی از انبیا را از شهر بیرون کردند، آن‌ها را بارها کتک زدند، آن‌ها را تبعید و زندان کردند. تاریخ انبیا از این‌گونه فداکاری‌ها و رنج‌هایی که کشیده‌اند پر است. نمونه آن هم پیغمبر اسلام و ائمه اطهار‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين که همه کم‌وبیش از تاریخ این بزرگوارها اطلاع دارید.

رسالت پیامبران در هدایت و تکامل اختیاری انسان‌ها

این‌ها برای چه بود؟! خدا برای چه این عزیزکرده‌هایش را در اختیار مردم قرار می‌داد که این‌گونه با این‌ها رفتار کنند؟! چرا به مردم مهلت می‌داد که این رفتارهای غیرانسانی و وحشیانه را با عزیزترین بندگانش انجام بدهند؟! چرا؟! لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل.[17] مگر نه این بود که انسان برای تکامل اختیاری آفریده شده است؟! تکامل اختیاری، مشروط به آگاهی است. انسان‌ها باید راه را بشناسند. باید کسانی در میان مردم باشند که راه حق و باطل را به آن‌ها معرفی کنند تا حجت بر مردم تمام شود؛ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل و دیگر بعد از آمدن پیغمبران کسی نتواند بگوید من نفهمیدم و نشناختم.

میراث وحی و مسئولیت عالمان

دینی که در هر دوره‌ای به وسیله فداکاری انبیا به دست بشر رسید، مردمی که حق را از باطل شناختند، کسانی که استعدادهای بیشتری داشتند و امکانات بیشتری برای آن‌ها فراهم بود که بیشتر با حق آشنا شدند، آن‌ها موظف بودند که دیگران را راهنمایی کنند. علمای اهل کتاب موظف بودند کتاب آسمانی را حفظ کنند و به نسل‌های آینده برسانند؛ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّه.[18] پیغمبرانی که می‌آمدند، از امتشان میثاق و عهد و پیمان می‌گرفتند، از دانشمندانشان پیمان می‌گرفتند که باید حق را برای آیندگان بیان کنید و نگذارید دیگران در گمراهی بمانند.

مانع‌تراشی در مسیر دعوت انبیا؛ بزرگترین خیانت به بشریت

اولین دسته خیانتگران به جامعه انسانی، کسانی بودند که علناً از پیشرفت انبیا جلوگیری می‌کردند مثل نمرودها، فرعون‌ها و امثال این‌ها. این‌ها بزرگترین خائن‌ها در عصر خودشان بودند. خدا عزیزترین بندگانشان را فرستاده برای اینکه مردمی را از جهالت، از هلاکت و از ضلالت نجات بدهد تا مردم راه حق را تشخیص بدهند و به سعادت ابدی خودشان برسند. او که نیازی به مردم نداشت؛ إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيد؛[19] خدا که به شما نیازی نداشت. نه‌تنها شما بلکه اگر تمام مردم روی زمین در تمام زمان‌ها کافر بشوید و خدا را انکار کنید و با خدا بجنگید به خدا ضرری نمی‌رسد؛ فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيد؛ خدا بی‌نیاز و ستوده است. همه این‌ها برای خود شماست.

منطق رسالت انبیا؛ هدایت در برابر خشنودی الهی

پیغمبران از مردم چه می‌خواستند؟! آن‌ها تمام شعارشان این بود که إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ،[20] إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي؛[21] آن‌ها می‌گفتند ما از شما مزدی نمی‌خواهیم، ما خودمان را از شما طلبکار نمی‌دانیم بلکه از طرف خدا وظیفه‌ای داریم که باید انجام دهیم و رسالتی داریم که باید به شما ابلاغ کنیم و بگوییم خدا راه سعادت شما را در این برنامه می‌داند. بعد از اینکه فهمیدید می‌خواهید بروید، نمی‌خواهید برگردید! ولی بدانید که اگر تمام شما کافر شوید سر سوزنی به خدا ضرر نمی‌خورد و هرچه می‌کنید به خودتان می‌کنید. ضررهایی هم که به ما می‌زنید پاداش آن در آخرت برای ما محفوظ است، ما ضرر نمی‌کنیم؛ قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ؟![22] چیزی از دست ما نمی‌رود. ما در راه خدا و برای رضایت او داریم کار می‌کنیم، خشنودی خدا برای ما بس است؛ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَر.[23] ما ضرری نمی‌کنیم خدا هم ضرر نمی‌کند. کسانی ضرر می‌کنند که از برنامه خدا رو بگردانند. آن‌ها ضرر می‌کنند.

دنیاپرستی؛ ریشه‌ مخالفت با پیامبران الهی

انبیا با چنین منطقی در میان مردم آمدند و عمری زندگی کردند. بعضی از آن‌ها 950 سال شبانه‌روز مردم را دعوت کرد؛ دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا؛[24] 950 سال! انبیا در میان مردم با کمال پاکی، پاکدامنی، صداقت، راستی، امانت، درستی، بدون غرض، بدون مرض و با کمال مهربانی و دلسوزی زندگی کردند و همه مردم هم آن‌ها را شناختند. منطق آن‌ها هم این بود که ما از شما چیزی نمی‌خواهیم، پیامی است که از طرف خدا برای شما آورده‌ایم؛ اما این بشر ناسپاس، همین حیوانی که اومانیسم‌ها او را می‌پرستند، این حیوان درّنده وحشی، در مقابل چنین رهبران فداکار و دلسوزی پرچم مخالفت برافراشتند و همین رهبران را به دست خودشان کشتند! چرا؟! برای اینکه مزاحم لذت‌های دنیوی آن‌ها بودند و چون شما زندگی را بر ما تلخ کردید!

خیانت به امانت الهی برای حفظ منافع دنیوی!

نوبت به کسانی رسید که باید امانت انبیا را به سایر مردم برسانند. دسته دوم خیانت گران، کسانی بودند که امانت‌هایی که انبیا به دست آن‌ها سپرده بودند را به دست مردم نرساندند؛ چرا؟! برای اینکه اگر می‌رساندند مردم از آن‌ها نمی‌خریدند و از اطرافشان پراکنده می‌شدند و دیگر از اموال آن‌ها استفاده نمی‌کردند، دیگر دست آن‌ها را نمی‌بوسیدند، دیگر به آن‌ها احترام نمی‌کردند. این بود که به خاطر اینکه منافع و مقامات خیالی دنیوی آن‌ها محفوظ باشد حاضر شدند حق را تحریف کنند، محو کنند، بر طبق دلخواه مردم تفسیر و تأویل کنند و بعضی از آیات الهی را کتمان کنند تا مردم از اطراف آن‌ها پراکنده نشوند!

تحریف و کتمان حق؛ خیانت پنهان

اگر مردمی با انبیا به مبارزه برخیزند و به روی انبیا شمشیر بکشند همه کس می‌فهمند که این‌ها دارند چه خیانتی می‌کنند. اگر آن‌هایی که اهل آن زمان بودند اقرار نمی‌کردند ولی انسان‌های باانصافی پیدا خواهند شد که قضاوت کنند که این مردم چه خیانت بزرگی مرتکب شدند؛ اما خیانت دسته دوم را افراد بسیار نادری هستند که بتوانند تشخیص بدهند؛ اولاً کاری مخفی است و همه مطلع نمی‌شوند. ثانیاً اگر مطلع هم بشوند اهمیت خطر آن را درک نمی‌کنند.

مراتب لعنت بر کتمان کنندگان حق و حقیقت

در این آیات شریفه‌ای که تلاوت شد با این لحن شدیدی که در این دو آیه هست اهمیت کار این‌ها کاملاً روشن می‌شود، گویی خداوند متعال می‌خواهد به ما بفهماند شما که خطر این‌گونه افراد را درک نمی‌کنید، با این تشدیدات و تهدیدات و این لعن‌های پی‌درپی که خدا و ملائکه و تمام مردمی که اهل لعنت کردن هستند و لعنت آن‌ها پذیرفته می‌شود بر این‌ها نثار می‌کنند بفهمید که این‌ها چه کسانی هستند! إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَاب؛ با اینکه ما نشانه‌های آشکار و راه هدایت را به وسیله انبیا در کتاب‌های آسمانی بیان کردیم و حجت را بر مردم تمام کردیم و نوبت به خود مردم بود که هدایت الهی را دست‌به‌دست منتقل کنند و به نسل‌های آینده برسانند، درعین‌حال مردمی پیدا شدند که حق را کتمان کردند و آنچه باید به نسل آینده برسانند و آن امانتی که باید سالم به مردم دیگر برسد را تحریف و کتمان کردند. می‌دانید که این‌ها چگونه مردمی هستند؟! أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ؛ خدا و هر کسی که لیاقت لعنت کردن داشته باشد بر این‌ها لعنت می‌فرستد!

شرایط قبولی توبه برای کتمان‌کنندگان و تحریف‌کنندگان حقایق الهی

حالا اگر کسانی بر اساس یک عوامل زودگذر و یک منافع آنی یک وقتی لغزشی کردند و حقی را کتمان کردند و بعد پشیمان شدند، آیا مثل سایر گناهان است که وقتی از ته دل پشیمان شدند و استغفار کردند گناهشان آمرزیده شود؟! اگر کسی در خانه خودش مرتکب گناهی شد و کسی هم نفهمید، بعد پشیمان شد و بعد از پشیمانی هم گفت خدایا! من را ببخش! و راست هم گفت، خدا او را می‌بخشد؛ اما این‌ها چطور؟! این‌ها هم باید توبه کنند اما توبه آن‌ها به این آسانی نیست؛ إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولَئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ.

آن کسانی که حق را کتمان کرده‌اند اگر بخواهند توبه کنند علاوه بر اینکه توبه می‌کنند باید خرابکاری‌ها و افسادهایی که کرده‌اند را هم اصلاح کنند؛ باید هرچه تابیده‌اند را وابتابند و کسانی را که گمراه کرده‌اند دوباره هدایت کنند و آنچه از حقایق که کتمان کرده‌اند را باید برای مردم بیان و آشکار کنند؛ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا؛ چنین مردمی که بعد از پشیمانی، کارهای خراب خودشان را اصلاح کردند، افکار نادرستی که پخش کرده بودند را جبران کردند، کسانی را که به افراد فاسد راهنمایی کرده بودند آن‌ها را برگرداندند و حقایق را برای آن‌ها بیان کردند و خلاصه، کارهای غلطی که انجام داده بودند را جبران کردند و تدارک کردند آن‌وقت است که فَأُولَئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ.

اگر کسی کس دیگری را گمراه کرد، یا مستقیماً خودش گمراه کرد یا او را پیش کسی فرستاد که او را گمراه کند و یا کتابی به او معرفی کرد که او را گمراه کند، بعد بگوید استغفرالله، از او نمی‌پذیرند. اگر بخواهد توبه کند که باید هم توبه کند، باید تمام کارهای غلطی که کرده را جبران کند. دیگر از شخصیت خودش نترسد؛ شخصیت او فدای آتش جهنم او! اینکه من اگر بگویم اشتباه کردم شخصیت من از بین می‌رود و دیگر مردم از من حرف نمی‌پذیرند این دیگر عذر مقبولی نخواهد بود. آن‌وقتی که دیگران را گمراه می‌کردی و تقصیر و قصور می‌ورزیدی در اینکه مطالب نادرست را به خورد مردم می‌دادی، می‌خواستی آن‌وقت فکرش را بکنی! فکر چنین روزی باش که اگر بعد از 10 سال فهمیدی که اشتباه کردی، بدانی که چه بلایی مرتکب شدی و چه بلایی به سر دیگران آوردی و چاره‌ای جز اینکه دیگران را راهنمایی کنی و متوجه کنی نخواهی داشت. سعادت انسان‌هایی به دست تو و به واسطه یک کلمه حرف که بخوانید یا روشن بشوید نابود شده است. این‌ها با یک استغفرالله که درست نمی‌شود؛ إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولَئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ.

خیانت به دین؛ نادیده‌گرفتن خون‌های ریخته شده در راه حق

اما در مقابلشان إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ. در مقابل این‌ها تعبیر به کفر می‌کند و می‌فرماید اما اگر این کار را نکردند و به خدا کفر ورزیدند! به‌راستی کسی خیلی باید بر خدا جرأت داشته باشد که با اهداف الهی مبارزه کند؛ یعنی آن دینی را که به قیمت خون زکریا، یحیی، حسین بن علی، علی بن ابیطالب، پیغمبر اسلام و انبیا و اولیاء دیگری که اسم آن‌ها هم به گوش ما نخورده و قرآن اجمالاً می‌فرماید وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِيَاء، دینی که به قیمت این خون‌های عزیز تمام شده و به دست ما سپرده شده، این دین را به‌آسانی و به یک کلمه از دست مردم بگیریم؛ شاید دلمان هم خوش باشد که من که نگفتم خدا نیست! من که نگفتم پیغمبر نیست!

بالاترین خیانت، سرقت ایمان با عبارات فریبنده

اگر شما دستور بدهید یک کسی را بکشند و شما خودتان کارد به حلق او نگذارید آیا شما قاتل حساب نمی‌شوید؟! کسی که اسباب کاری را فراهم کند مسئول آن است. کسی که کسی را به شخص گمراهی راهنمایی کند، راهنمایی کننده هم گمراه‌کننده و مسئول است. اهمیت گناه به مرتبه گمراهی‌ای که در اینجا حاصل می‌شود بستگی دارد؛ یک‌وقت یک کسی گمراه می‌شود، فرض بفرمایید مرتکب گناهی می‌شود. یک‌وقت گمراه می‌شود و العیاذ بالله یک حکمی را انکار می‌کند. یک‌وقت گمراه می‌شود و یکی از عقاید تفصیلی را انکار می‌کند. فرض کنید قیامت را قبول دارد اما تفاصیل آن را انکار می‌کند؛ اما یک‌وقت هست که این گمراهی موجب انحراف از اصل توحید، از اصل نبوت، از اصل معاد و از اصل امامت می‌شود! این را با چه چیزی می‌شود مقایسه کرد؟!

اگر کسی را با توصیه به خواندن یک کتاب یا با حواله دادن به یک شخص، اسباب گمراهی او را در یکی از این چیزها فراهم کنند که در اثر مطالعه آن کتاب یا تماس با یک شخص، ایمان او به خدا ضعیف شود و کار او به جایی برسد که بگوید خدا یعنی همین نظام طبیعت، یا خدا یعنی نظام ریاضی عالم، این را با چه چیزی می‌شود مقایسه کرد؟! با کدام گمراهی؟! آن خدایی که فرمول ریاضی باشد، آن خدایی که نه اراده‌ای دارد، نه شعوری دارد، نه فهمی دارد، نه از او می‌ترسند و نه کسی به او امیدی دارد - اگر از فرمول‌های ریاضی که در کتاب‌های ریاضیات نوشته شده کسی حساب می‌برد از چنین خدایی هم حساب می‌برد! - آیا این شد خدا؟! این در خصوص اعتقاد به خدا.

در خصوص پیغمبر هم بگوید این یک نوع نبوغی است که یک فردی پیدا می‌کند و یک رسالت اجتماعی پیدا می‌کند. اگر ته دلش را بشکافید که گاهی هم بعضی از آن‌ها در جلسات خصوصی گفته‌اند اما اگر من برای شما بگویم باور نمی‌کنید لذا نمی‌گویم، ته دلشان این است که لنین هم پیغمبر بود! مائو تسه‌تونگ هم پیغمبر بود! این‌ها هم رسالت اجتماعی داشته‌اند! مگر پیغمبر چیست؟! حتی بالاتر از این‌ها، لنین‌های خود ایران ما هم آن‌ها هم پیغمبر هستند! آن‌ها هم صاحب رسالت هستند! مگر پیغمبر یعنی چه؟! آن‌ها هم جبرئیل را در ته چاه می‌بینند! این هم در خصوص اعتقاد به مسئله نبوت.

در خصوص معاد چطور؟! می‌گویند معاد هم یعنی خدمت به اجتماع، یعنی رستاخیز ملت‌ها، یعنی بقاء انسانیت!

اگر کسی چنین افکاری پیدا کرد به نظر شما این چه جرمی دارد؟! به نظر ما که هیچ جرمی ندارد! اما از نظر قرآن چه جرمی دارد؟! اگر کسی که به خدا، به معاد و به وحی به معنای حقیقی آن که جبرئیل واقعی از طرف خدا به پیغمبر مطلبی را وحی کند، اگر به این‌ها ایمان نیاورد از نظر قرآن شَرَّ الدَّوَابِّ است.[25] حالا اگر نه‌تنها خودش چنین ایمانی نداشته باشد بلکه ایمان دیگران را هم با عبارات زیبا و فریبنده بدزدد، این چه خیانتی است؟! این را با کدام خیانت می‌شود مقایسه کرد؟! به خدا قسم این خیانت با هیچ خیانتی جز خیانت شمر و یزید قابل مقایسه نیست! به جان امام زمان، این خیانت‌ها باید با خیانت قاتل حسین بن علی‌علیه‌السلام مقایسه شود!

جواب خدا را چه بدهیم؟!

ما خواب هستیم و شعورمان را از دست داده‌ایم و نمی‌فهمیم که با ما چه می‌کنند! نمی‌فهمیم! آن‌وقت این‌ها را به عنوان اسلام‌شناس و به عنوان رهبر می‌ستاییم! خاک بر سر ما! خاک بر سر من اگر به خاطر اینکه شما از اطراف من پراکنده شوید این حرف‌ها را نزنم! تف به ریش من اگر به خاطر اینکه منافع مادی من به خطر بیفتد این حقایق را نگویم! نجاست به این ریش من اگر به خاطر اینکه دوستانم را از دست بدهم حقایق را کتمان کنم! ما کجا هستیم؟! با ما چه کنند؟! ما را کجا می‌برند؟! و ما مست، بیهوش، کودن و غافل هستیم! باور نکنید که هوش الاغ از هوش امثال بنده‌ای که این‌ها را به چشم خودمان می‌بینیم و باز هم سکوت می‌کنیم بیشتر باشد! جواب خدا را چه بدهیم؟!

به یک آقایی که یک وقتی با هم در نجف هم‌درس بودیم به او گفتم برادر! اگر واقعاً برای تو کشف شده که خدایی نیست، پیغمبری نیست، قیامت دروغ است برای من هم ثابت کن تا من هم راحت بشوم و دیگر این وجدان من، من را اذیت نکند، ترس از قیامت من را ناراحت نکند و بفهمم خبری نیست! اگر هم هست پس چرا این‌گونه آشکارا با دین خدا بازی می‌کنی؟! جواب خدا را چه می‌دهی؟! آیا خدا یعنی نظام ریاضی؟! آیا آخرت یعنی نظام دیگر؟! آیا بهشت یعنی جامعه بی طبقه؟! آیا جهنم یعنی جامعه طبقاتی؟! آیا يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خِلَالٌ[26] یعنی روزی که این احکام شیطانی نسخ می‌شود؟! یعنی روزی که فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ؟![27]

چه کار می‌کنید؟! به خدا قسم جای این دارد که آدم خون بگرید! از بس قسم می‌خورم خجالت می‌کشم. آخر چه بگویم؟! نمی‌دانم به چه زبانی بگویم! این‌گونه با دین و با قرآن بازی کردن! به این رسوایی!

لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ

اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَوَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّ وَتَرْضَى وَجَنِّبْنَا الاِتِّبَاعَ الْهَوَى وَأَلْهِمْنَا ذِكْرَكَ وَشُكْرَكَ وَاجْعَلْ عَوَاقِبَ أُمُورِنَا خَيْرًا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ


[1]. بقره، 159 الی 162.

[2]. بقره، 29.

[3]. اسراء، 70.

[4]. روم، 9.

[5]. حجر، 79.

[6]. هود، 82 و 83.

[7]. یونس، 98.

[8]. أنفال، 55.

[9]. توبه، 14.

[10]. فرقان، 59.

[11]. ملک، 2.

[12]. کهف، 29.

[13]. بقره، 38.

[14]. آل‌عمران، 21.

[15]. نساء، 160.

[16]. نساء، 155.

[17]. نساء، 165.

[18]. مائده، 44.

[19]. ابراهیم، 8.

[20]. شعراء، 109.

[21]. هود، 51.

[22]. توبه، 52.

[23]. توبه، 72.

[24]. نوح، 5.

[25]. انفال، 22.

[26]. ابراهیم،31.

[27]. حج، 52.

 

Selected Questions

Darwin's Theory in TV Documentaries I am a relatively educated Moslem with solid Islamic religious believes, and fluent in few languages. I am a keen listener to your speeches and also very keen on the programs which I can see on the 4th Channel of the IRIB. There are the following 2...
Read more...