سنت‌های إلهی در یاری مؤمنان و شرایط آنها

در جمع گروهی از خواهران
تاریخ: 
دوشنبه, 20 تير, 1384

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌‌وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح پرفتوح امام راحل و شهداى والامقام اسلام صلواتى اهدا مى‌‌‌‌كنیم.

تشریف‌‌فرمایی شما گرامیان را به این مؤسسه كه به نام مبارك امام‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه مزین است خوش‌‌آمد عرض مى‌‌‌‌كنم و براى خودم توفیقى مى‌‌‌‌دانم كه چند دقیقه‌‌‌‌اى اجازه داشته باشم وقت شما را بگیرم و مزاحم اوقات شما باشم. از خداوند متعال مسألت مى‌‌‌‌كنم كه به ما توفیق بدهد و چیزى را الهام بفرماید كه براى گوینده و شنونده و بلكه براى امت اسلامى موجب خیر و سعادت باشد.

سنت‌‌های تغییرناپذیر الهی در تدبیر انسان و جهان

خداوند متعال در تدبیر این جهان و انسان سنت‌‌‌‌هایى دارد كه در قرآن كریم به بسیارى از این سنت‌‌‌‌ها اشاره شده و بلکه تصریح شده و ما با توجه به این اصول محكم و بیّن و غیرقابل‌‌تردید است كه مى‌‌‌‌توانیم هم حوادث جهان را تحلیل و تفسیر كنیم و هم وظایف خودمان را نسبت به این پیشامدها بهتر بشناسیم و بهتر عمل كنیم. البته به بركت آموزه‌‌‌‌هاى قرآن و سنت این اصول در ذهن همه مسلمان‌‌‌‌ها مرتکز است ولى بسیارى از مطالب ارتكازى است كه انسان به آن‌‌ها توجه تفصیلى ندارد و جا دارد كه انسان با استناد به آیات و روایات، این مطالب را در ذهن خودش زنده نگاه داشته باشد تا همین‌‌گونه كه عرض كردم بتواند هم در تفسیر حوادث و هم در تشخیص وظایف از آن‌‌ها استفاده كند.

الف) سنت آزادی انسان و انتخاب آگاهانه

یكى از اصول مسلَّمى كه همه ما مى‌‌‌‌دانیم و به صورت‌‌‌‌هاى مختلف در قرآن كریم مورد تأكید واقع شده این است كه اراده الهى در تدبیر انسان در این عالم این است كه زمینه انتخاب و اختیار براى انسان فراهم ‌‌‌‌شود تا هر كسى آزادانه مسیرى را انتخاب كند و خودش مسئولیت آن كار را بپذیرد. در این زمینه آیات فراوانی هست و همه شما مى‌‌‌‌دانید و لذا من فقط یک اشاره مى‌‌‌‌كنم؛ إِنّا هَدَیناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً؛[1] یا آیات دیگرى ازجمله این آیه که می‌‌فرماید فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَكْفُرْ؛[2] این یك سنت الهى است. خدا شرایط را به‌‌گونه‌‌ای فراهم نمى‌‌‌‌كند كه انسان‌‌‌‌ها مجبور بشوند یك راهى را انتخاب كنند و دیگر راه برگشتى نداشته باشند؛ چون این دیگر از اختیار خارج مى‌‌‌‌شود و چنین چیزى براى انسان مایه كمال و سعادت نخواهد بود. حتى معجزاتى كه خدا براى پیغمبران نازل مى‌‌‌‌كند براى اینكه حقانیت آن‌‌ها را ثابت كند به‌‌گونه‌‌ای نیست كه مردم را مجبور كند بلکه فقط در همین حد است كه آن‌‌هایی كه می‌‌خواهند حقیقت را بشناسند، بتوانند از آن راه بشناسند.

یك آیه‌‌‌‌اى هست که مى‌‌‌‌فرماید ما اگر مى‌‌‌‌خواستیم، یك معجزه و آیتى در عالم ظاهر مى‌‌‌‌كردیم كه مردم خواه‌‌ناخواه در مقابل آن خضوع كنند، تسلیم شوند و چاره‌‌‌‌اى جز قبول آن نداشته باشند؛ فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ.[3] می‌‌فرماید ما اگر مى‌‌‌‌خواستیم آن‌‌چنان معجزه‌‌‌‌اى به پیغمبران مى‌‌‌‌دادیم یا آن‌‌چنان آیتى را در عالم ظاهر مى‌‌‌‌كردیم كه گردن مردم در مقابل آن خاضع شود؛ ولى ما این‌‌گونه نمى‌‌‌‌خواهیم؛ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لَهَدَى النّاسَ جَمِیعاً؛[4] اگر خدا مى‌‌‌‌خواست همه را به‌‌اجبار هدایت مى‌‌‌‌كرد و به راه راست وامى‌‌‌‌داشت ولى آن دیگر راه انسانى نبود. راه انسانى این است كه بر اساس انتخاب و اراده خود شخص باشد و هركسی که مى‌‌‌‌خواهد، ایمان بیاورد و هركسی که مى‌‌‌‌خواهد، كفر بورزد؛ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَكْفُرْ. این یك اصل است.

ب) سنت امداد الهی به دنبال آزادی در انتخاب

اصل دوم این است كه خداوند متعال براى همه مردم زمینه رشد در مسیرى كه انتخاب مى‌‌‌‌كنند را فراهم مى‌‌‌‌كند؛ چه آن‌‌هایی كه راه حق، راه ایمان و راه خدا را انتخاب مى‌‌‌‌كنند و چه آن‌‌هایی كه راه باطل را انتخاب مى‌‌‌‌كنند. انسان‌‌ها بعد از اینكه اصل راه را انتخاب كردند و زاویه را ترسیم كردند كه به كدام طرف مى‌‌‌‌خواهند بروند، خدا در مسیر هم به آن‌‌ها كمك‌‌‌‌ مى‌‌‌‌كند. این هم از سنت‌‌‌‌هاى عجیب الهى است كه ما كمتر به آن توجه داریم.

قرآن صریحاً مى‌‌‌‌فرماید كُلاًّ نُمِدُّ هؤلاءِ وَ هَؤلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً؛[5] یعنى ما، هم دنیاپرستان و هم آخرت طلبان را یعنی هر دو گروه را امداد مى‌‌‌‌كنیم. مَنْ كانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً؛ وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْیها وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْیهُمْ مَشْكُوراً؛[6] در این آیه مردم را به دو دسته تقسیم مى‌‌‌‌كند. بعد مى‌‌‌‌فرماید كُلاًّ نُمِدُّ هؤلاءِ وَ هَؤلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ؛ یعنی بعد از اینكه راه را انتخاب كردند، یا دنیاطلب شدند و یا خدا طلب و آخرت طلب، ما هر دو دسته را كمك مى‌‌‌‌كنیم. این هم یك سنت است.

ج) سنت امداد مضاعف

سنت سوم این است كه هنگامی‌‌که بین دنیاپرستان و خداخواهان و حقیقت‌‌طلبان تعارض واقع مى‌‌‌‌شود این‌‌گونه نیست كه مددهای الهی یكسان باشد بلکه كسانى كه طالب حق هستند آن‌‌ها مدد مضاعف دارند؛ یعنی بعد از اینكه راهى را انتخاب كردند، در آن راه استقامت كردند و سختى‌‌‌‌هایش را تحمل كردند و ثابت كردند كه در آن راه، صداقت دارند و جدى هستند خدا غیر از آن كمكى كه هم به خوبان مى‌‌‌‌كند و هم به بدها، به خوبان یك كمك اختصاصى مى‌‌‌‌كند. این هم یكى از سنت‌‌‌‌هاى الهى است. حالا سنت‌‌های الهی فراوان است.

درس‌‌هایی از سنت‌‌های تغییرناپذیر الهی

آن چیزی كه من مى‌‌‌‌خواستم عرض كنم این است که به این دو، سه تا سنت توجه داشته باشید. اولاً ما نباید توقع داشته باشیم كه خدا كسانى را به‌‌زور به راه حق بكشاند. این توقع یک توقع بیجاست و خلاف سنت الهى است. خداوند متعال این عالم را برپا كرده تا مردم امتحان بشوند و هركسى راهى را كه مى‌‌‌‌خواهد انتخاب كند. پس ما چه در مسائل فردی‌‌مان اگر بخواهیم راه صحیحى برویم و چه در مسائل اجتماعى و سیاسى‌‌‌‌مان اگر بخواهیم جامعه صحیحى داشته باشیم باید تلاش كنیم، باید زحمت بكشیم، باید خون دل بخوریم و باید فداكارى كنیم. اینکه بگوییم چون این راه حق است خدا خودبه‌‌خود كمك خواهد كرد این‌‌گونه نیست؛ خدا بى‌‌‌‌جهت كمك نخواهد كرد. آن‌‌هایی كه در مسیر صحیح قدم بگذارند و آنچه در توان دارند را به كار بگیرند آن وقت خدا كمك مضاعف خواهد كرد.

جهاد در راه حق حتی در برابر نزدیکان!

امیرالمؤمنین‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه در نهج‌‌البلاغه مى‌‌‌‌فرمایند وَ لَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ‌‌‌‌صلی‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه‌‌‌‌و‌‌آله.[7] مى‌‌‌‌دانید كه امیرالمؤمنین‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه بعد از رحلت پیغمبر اكرم‌‌صلی‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه‌‌‌‌و‌‌آله در حدود 30 سال در این جهان بودند؛ 25 سال آن كه در زمان سه خلیفه قبل از ایشان گذشت كه حكومت را در دست گرفتند. 5 سال آخر، چهار سال و نه ماه، حكومت در دست ایشان بود. غالباً، شاید هم كلاً، این خطبه‌‌‌‌ها و سخنرانى‌‌‌‌هایى كه از امیرالمؤمنین‌‌‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه مانده براى همین چند سال اخیر عمرشان است. آن‌‌وقت‌‌ها قدرت در دست دیگران بود و آن‌‌ها خطیب بودند و سخنرانى مى‌‌‌‌كردند و دیگر زمینه خطبه خواندن و سخنرانى، آن هم به این شكل‌‌‌‌ها برای حضرت فراهم نبود. به‌‌هرحال حضرت مى‌‌‌‌فرمایند ما در زمان پیغمبر‌‌صلی‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه‌‌‌‌و‌‌آله این‌‌گونه بودیم! توجه داشته باشید که تقریباً 25 سال، یعنی فقط حدود یك ربع قرن از زمان پیغمبر‌‌صلی‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه‌‌‌‌و‌‌آله گذشته كه امیرالمؤمنین‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه دارند این سخنرانى را مى‌‌‌‌كنند! حضرت این سخنان را براى اصحابشان مى‌‌‌‌فرمایند؛ مى‌‌‌‌فرمایند ما در زمان پیغمبر‌‌صلی‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه‌‌‌‌و‌‌آله مثل شما نبودیم. در آن زمان با پدر و برادر و خویشان خودمان مى‌‌‌‌جنگیدیم. ما كسانى كه ایمان آورده بودیم در اقلیت بودیم. اكثریت کسانی كه در مقابل روى ما بودند و با ما مى‌‌‌‌جنگیدند از خویش و قوم‌‌‌‌هاى خود ما بودند. گاهى شخص در میدان نبرد با پدر خودش، با برادر خودش، با عموهاى خودش، با عموزاده‌‌‌‌هاى خودش باید می‌‌جنگید و این امتحان سختى بود.

جنگیدن انسان حتی با بیگانگان هم كار سختى است؛ مگر حضور پیدا كردن در خط مقدم جبهه كار آسانى است؟! جنگیدن انسان با بیگانه سخت است چه رسد به اینکه انسان بخواهد با برادر و خواهر و برادرزاده و خواهرزاده خودش بجنگد!

نصرت الهی در گرو ثبات قدم، صداقت و اخلاص

حضرت مى‌‌‌‌فرمایند ما وقتى وظیفه‌‌‌‌مان بود كه با كفار و مشركان بجنگیم - طبعاً بعد از اینكه آن‌‌ها حمله مى‌‌‌‌كردند و آغاز به ظلم و ستم مى‌‌‌‌كردند، وَ هُمْ بَدَؤكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ[8] - وظیفه ما بود که دفاع یا جهاد كنیم. در چنین شرایطی به این نگاه نمى‌‌‌‌كردیم كه آیا طرف ما از خویشان، از دوستان و یا از همسایه‌‌‌‌هاى ما هست یا نه؟ اگر كسى در فكر و عقیده، مخالف ما بود با او مى‌‌‌‌جنگیدیم.

فَلَمَّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَینَا النَّصْرَ.[9] ببینید چه كسى دارد این حرف را مى‌‌‌‌زند؛ امیرالمؤمنین‌‌‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه مى‌‌‌‌فرمایند؛ مى‌‌‌‌فرمایند ما وقتى با خویش و قوم‌‌‌‌ها و دوستان خودمان جنگیدیم، خدا دید كه راست مى‌‌‌‌گوییم؛ یعنى این یک امتحانى بود كه آیا ما حاضر هستیم براى خدا با خویشان خودمان بجنگیم یا نه؟! فَلَمَّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَینَا النَّصْرَ؛ وقتى خدا دید ما راست مى‌‌‌‌گوییم و حاضر هستیم براى دین خدا با برادر خودمان بجنگیم، آن‌‌وقت نصرت را بر ما و شكست را بر دشمن ما نازل فرمود.

این یعنى چه؟ یعنى این عالم، عالم امتحان است. امتحان‌‌‌‌ها گاهى سخت مى‌‌‌‌شود به حدى كه انسان باید با پدر، مادر، خواهر، برادر و نزدیكان خودش هم دربیفتد. دیگر ملاحظه‌‌كارى و اینکه نكند یك روزى کار من دست او بیفتد و نكند او یك روزى به قدرت برسد آن وقت من چه خاكى به سر كنم، نباید باشد. تا این حرف‌‌‌‌ها هست این‌‌ها صدق نیست و اینجا خدا كمكى نمى‌‌‌‌كند. اگر کمکی هم بکند همان كمكى است كه به كفار هم مى‌‌‌‌كند؛ كُلاًّ نُمِدُّ هؤلاءِ وَ هَؤلاءِ. آن یك كمك مشتركى است؛ خدا براى افراد امكاناتی را فراهم مى‌‌‌‌كند که در هر راهى كه مى‌‌‌‌خواهند پیش بروند اما آن كمك اختصاصى كه به مؤمنان و اهل حق مى‌‌‌‌كند آن وقتى است كه عملاً نشان بدهند براى این حقى كه انتخاب کرده‌‌اند حاضر هستند از همه چیز بگذرند؛ فَلَمَّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَینَا النَّصْرَ.

لزوم عمل به وظیفه و فداکاری در راه دین

ما اولاً باید بدانیم كه كسى مُفت به جایى نمى‌‌‌‌رسد. كسى با راحت‌‌‌‌طلبى و تنبلى، نه دنیا گیرش مى‌‌‌‌آید و نه آخرت. ما راه حق را كه انتخاب مى‌‌‌‌كنیم باید در این راه زحمت بكشیم، تلاش كنیم، فداكارى كنیم، گذشت كنیم. ثانیاً این گذشت، تنها یك گذشت‌‌‌‌هاى ساده‌‌‌‌اى نیست كه حالا یك جزئی از مالمان را یك جا صرف كنیم یا یك جا یك حرفى بزنیم آن هم ساده که به كسى برنخورد، «آسه برو، آسه بیا، كه گربه شاخت نزند!»، این‌‌ها فایده ندارد؛ باید مردانه و جدى به میدان آمد. ببخشید اینکه مى‌‌‌‌گویم مردانه، این دیگر در ادبیات ماست. وقتى انسان فهمید که چیزى وظیفه‌‌‌‌اش است و خدا از او مى‌‌‌‌خواهد، حالا نمى‌‌‌‌خواهد با علم غیب بفهمد چون بعضى‌‌‌‌ها گفته‌‌اند و در روزنامه‌‌‌‌ها نوشته‌‌اند که فلانى گفته وقتى فهمیدیم امام زمان از ما چیزى مى‌‌‌‌خواهد! مگر او با امام زمان تلگرافى صحبت مى‌‌‌‌كند كه ببیند او از این چه مى‌‌‌‌خواهد؟!

ما این را که گفتیم یعنى از قرآن، از سنت و از سیره اهل‌‌بیت‌‌صلوات‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیهم‌‌‌‌اجمعین بفهمیم. ما که علم غیب نداریم. اینکه گفته‌‌ایم یعنى از همین چیزها. البته ما بیش از 50 سال است كه براى فهمیدن كتاب و سنت ریش سفید کرده‌‌ایم و با كسانى كه تازه از راه رسیده‌‌اند یك مقدار فرق داریم ولى آنچه مى‌‌‌‌فهمیم از همین‌‌‌‌هاست.

وقتى فهمیدیم که چیزى وظیفه‌‌‌‌مان است یعنى خدا راضى نیست که دینش از بین برود، خدا راضى نیست که احكامش پایمال شود، خدا راضى نیست که ارزش‌‌‌‌هاى دین فداى اقتصاد شود، وقتى این را فهمیدیم باید جدى ایستاد. باید با زبان گفت و با دست انجام داد. اگر كسى ثروت دارد باید صرف كند، اگر موقعیت اجتماعى دارد باید از آن استفاده كند تا آنچه هدف الهى است و مى‌‌‌‌داند كه خدا از او مى‌‌‌‌خواهد تحقق پیدا كند.

پیروزی؛ تنها در سایه لطف الهی

البته همه زحمت‌‌‌‌هایى كه ما مى‌‌‌‌كشیم براى آن نتیجه‌‌‌‌اى كه باید بر آن مترتب شود باز چیزى نیست. خدا باید كمك كند. آخرش هم بعد از همه تلاش‌‌‌‌هایى كه مسلمان‌‌‌‌ها در جبهه‌‌‌‌ها مى‌‌‌‌كنند باز خدا مى‌‌‌‌فرماید وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزِیزِ الْحَكِیمِ؛[10] شما باید در جبهه بروید، فداكارى كنید، شمشیر بزنید، گرسنگى و تشنگى هم بكشید؛ اما پیروزى فقط از ناحیه خداست. به صورت جمله حصر هم فرموده است؛ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ؛ یعنى پیروزى نیست جز از ناحیه خدا.

ضرورت ارزیابی عمل به وظایف دینی و اجتماعی

با توجه به این‌‌ها ما باید خودمان را ارزیابى كنیم. هم ما آقایان و هم حالا چون صحبت خانم‌‌‌‌ها هست بیشتر درباره شما صحبت مى‌‌‌‌كنیم؛ خواهران عزیز ما باید خودشان را بیازمایند و ببینند در این فرصتى كه خدا برای آن‌‌ها میسر فرموده، به‌‌خصوص از آن وقتى كه به تكلیف رسیده‌‌اند و سیاه و سفید عالم را تشخیص داده‌‌اند و مشكلات اجتماعى را درك کرده‌‌اند آیا واقعاً در راه احیاء دین و انجام وظایف، آنچه می‌‌توانسته‌‌اند تلاش کرده‌‌اند؟! یا نه، یك مقدار تا آنجایى كه زحمت زیادى نباشد، به جایى برنخورد و كسى بدش نیاید تلاش کرده‌‌اند اما آنجایى كه باید فداكارى كنند، نه، اهلش كم است!

ان‌‌شاءالله كه همه شما از كسانى باشید كه در راه انجام وظیفه هیچ كوتاهى نكرده باشید و ان‌‌شاءالله بعداً هم نكنید اما بنده با این امكاناتى كه خدا به من داده در این سنى كه هستم اعتراف مى‌‌‌‌كنم كه آن‌‌گونه كه باید كار نکرده‌‌ام. خیلى كارها مى‌‌‌‌شد بكنم و مى‌‌‌‌توانستم بكنم كه نکرده‌‌ام؛ تنبلى کرده‌‌ام یا غفلت کرده‌‌ام؛ حداكثرش، آن كارهاى خوبم این بوده كه غفلت کرده‌‌ام.

ما بعد از این باید سعى كنیم ببینیم واقعاً چه وظایفى داریم. براى تشخیص وظایف و فهم صحیح از اسلام هم باید تلاش كرد، باید درس خواند، مطالعه كرد، بحث كرد. همین‌‌جوری كه یک‌‌دفعه به انسان الهام نمى‌‌‌‌شود كه خدا از انسان چه مى‌‌‌‌خواهد. انسان باید كتاب و سنت را بخواند تا بفهمد.

بنابراین این یك اصل است و باید بپذیریم كه باید تلاش و فداكارى كرد و براى احیاء دین خدا آنچه در توان داریم را باید به كار بگیریم. اگر كوتاهى كردیم امید این را نداشته باشیم كه خدا كمك غیبى بكند و بدون ‌‌‌‌زحمت ما مسائل را حل كند.

از روضه تا عمل؛ درس‌‌های اجتماعی و سیاسی از زندگی حضرت زهرا‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیها

دوم؛ بعد از اینكه فهمیدیم كه یك وظایف سنگین اجتماعى داریم باید وظایفمان را انجام دهیم. شاید این‌‌ها در مورد خواهران بیشتر صادق باشد؛ متأسفانه تا قبل از پیروزى انقلاب، بسیارى از خواهرهاى متدین به این وظایف اجتماعى‌‌‌‌شان توجه نداشتند. داستان حضرت زهرا‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیها هر سال خوانده مى‌‌‌‌شد، گریه هم مى‌‌‌‌كردند، به سر و سینه هم مى‌‌‌‌زدند، عزادارى هم مى‌‌‌‌كردند اما این سؤال كه آیا ما هم وظیفه‌‌‌‌اى مثل حضرت زهراسلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیها داریم كه باید در مقابل یك حركت اجتماعى نادرست قیام كنیم، حرفى بزنیم، كارى بكنیم، این سؤال برایشان مطرح نمى‌‌‌‌شد! خیال مى‌‌‌‌كردند وظیفه خانم‌‌‌‌ها فقط همین است كه در خانه‌‌‌‌شان یك روضه‌‌‌‌اى بخوانند و یك گریه‌‌‌‌اى بكنند؛ همین؛ در صورتى كه این روضه‌‌‌‌ها براى این است كه ما به ایشان تأسى كنیم و از ایشان یاد بگیریم؛ البته آنجایى كه مثل حضرت زهرایی‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیها مى‌‌‌‌بایست حركت كند، ما هم اگر جاى ایشان باشیم باید حركت كنیم. امروز هم ممكن است مواردى وجود داشته باشد كه عین آن حركت یا شبیه آن حركتى كه حضرت زهرا‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیها در صدر اسلام، در ظرف آن 75 روزى كه فرصت فعالیت اجتماعى ـ سیاسى‌‌‌‌شان بود انجام دادند، ما هم باید انجام دهیم.

دفاع از اسلام، فراتر از جنسیت

در سایه رهنمودهاى حضرت امام‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه كه خدا روزبه‌‌‌‌روز بر علو درجات ایشان بیفزاید خانم‌‌‌‌هاى مسلمان و شیعه ایران‌‌زمین پى بردند كه آن‌‌ها هم وظایف اجتماعی‌‌ای دارند. این‌‌گونه نیست كه وظیفه اجتماعى فقط مخصوص مردها باشد. آن‌‌ها هم در مقابل ظلم، در مقابل كفر و در مقابل تحمیل یك نظام غیردینى و ضددینى باید احساس وظیفه كنند و فعالیت كنند؛ ولى هنوز هم به آن حدنصابى كه لازم است نرسیده‌‌اند. ان‌‌شاءالله كه این حركت به‌‌تدریج بیشتر اوج بگیرد و بدانند كه در جهت دفاع از اسلام فرقى بین مرد و زن نیست. بالاخره خانم‌‌‌‌ها نیمی یا گاهى بیشتر از نیمی از جمعیت مردم را تشكیل مى‌‌‌‌دهند. مگر آن‌‌ها لااقل براى جمعیت خودشان نباید از اسلام دفاع كنند؟! این یك مطلب.

برداشت‌‌های نادرست از وظایف دینی

مطلب دیگرى كه باید به آن توجه كرد این است كه باز گاهى در اثر برداشت‌‌‌‌هاى نادرستى كه مى‌‌‌‌شود و البته بسیاری هم در اثر غفلت است ولى در بسیارى از موارد انسان وظایف شرعى را درست تشخیص نمى‌‌‌‌دهد و بعضى جاها از یك وظایفى خوددارى مى‌‌‌‌كند و خیال مى‌‌‌‌كند كه این كار بسیار خوبى است و نشانه تقواست! اصولاً ما یك اشتباهى در مفهوم تقوا داریم و آن این است خیال مى‌‌‌‌كنیم وقتى مى‌‌‌‌گوییم انسان باتقوا، همان‌‌گونه كه از مَثل معروف «آسه برو، آسه بیا كه گربه شاخت نزند» برمی‌‌آید خیال می‌‌کنیم تقوا یعنى این؛ یعنی آدم هیچ وقت نه باید حرف تندى بزند، نه یك حركت جدى انجام بدهد و نه سروصدایى از او پدید بیاید. تصور می‌‌کنیم که آدم این‌‌ها را نباید انجام دهد چون این‌‌ها خلاف تقواست. خیال می‌‌کنیم تقوا این است که انسان، آرام و سربه‌‌زیر باشد و صدایش به بالا سرش نرسد، هیچ وقت هیچ چیز نگوید، این تقواست؛ چه در مردها و چه زن‌‌ها. در مردها هم همین‌‌‌‌هاست؛ وقتى انسانی را مى‌‌‌‌گویند باتقواست یعنی مثلاً یك آخوند، عبایى سرش مى‌‌‌‌كشد، مسجد مى‌‌‌‌رود و برمى‌‌‌‌گردد، كارى به كار كسى ندارد؛ این مى‌‌‌‌شود باتقوا. وقتى مسائل اجتماعى و ضرورت‌‌‌‌هاى جامعه و تسلط كفر بر جامعه اسلامى مطرح مى‌‌‌‌شود و می‌‌خواهد یك حرفى راجع به این موضوعات بزند می‌‌گویند آقا! این حرف‌‌‌‌هاى دنیا را نزنید! فكر آخرتتان باشید! نماز بخوانید!

تقوا؛ عمل به وظیفه

بابا! همان كسى كه نماز را واجب كرده، امر به معروف را هم واجب كرده است! اهتمام به امور مسلمین را هم واجب كرده است! همان فرموده مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ اَلْمُسْلِمِینَ فَلَیسَ مِنْهُمْ؛[11] اگر كسى صبح كه از خواب بلند مى‌‌‌‌شود فكر اهتمام به امور مسلمین را نداشته باشد و فكر صلاح و اصلاح جامعه نباشد مسلمان نیست؛ ولى خیال مى‌‌‌‌كنیم عبادت فقط همین است كه انسان نماز بخواند، مواظب باشد وضویش را درست بگیرد، یك وقت ترشحى، نجاستی به لباسش نشود یا گردوخاک نجسى به لباسش ننشیند. بعضى از مقدس‌‌‌‌ها این‌‌گونه هستند دیگر. خیال مى‌‌‌‌كنند تقوا همین است در صورتی که تقوا یعنى عمل به وظیفه. آن وقتى كه امیرالمؤمنین‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه نصف شب در محراب عبادت گریه مى‌‌‌‌كرد، آن عبادت بود؛ آن وقتى هم كه شمشیر به دست مى‌‌‌‌گرفت و همین طور سرها را درو مى‌‌‌‌كرد آن هم عبادت بود. هم آن تقوا بود، هم این تقوا بود. تقوا فقط نمازخواندن ایشان نبود. آن وقتى كه با شمشیرش سرها را درو می‌‌کرد، آن هم تقوا بود. اگر این کار را نمى‌‌‌‌كرد خلاف شرع بود و گناه كرده بود و دیگر به درد امامت نمى‌‌‌‌خورد براى اینكه خلاف شرع كرده، معصیت كرده و تكلیف واجبش را عمل نكرده است.

این یك برداشت غلطى است كه در بسیارى از مسلمان‌‌‌‌ها هست كه تقوا یعنى اینکه انسان هیچ كارى به كسى نداشته باشد؛ به‌‌قول‌‌معروف به خیر و شر كسى كار نداشته باشد!

خیانت به 60 میلیون نفر؛ تقوا، جهالت یا حماقت؟!

خب بسم‌‌الله! خانم باتقوا! اگر همسایه شما پهلوى شما آمد و گفت خانم! یك كسى براى دخترم خواستگاری آمده، آیا شما او را مى‌‌‌‌شناسید، به نظر شما صحیح است كه من دخترم به این بدهم یا نه؟! شما مى‌‌‌‌دانید كه این شخص، هروئینى است، تارك الصلاة است، مال حرام هم قاطى مالش است. خب باید به او بگویید كه خانم! دخترت را به این شخص نده براى اینكه این هروئینى است، مشروب‌‌خوار است، فردا دخترت بدبخت مى‌‌‌‌شود. آیا باید بگویید یا نباید بگویید؟! كسانى که معتقد هستند که تقوا این است كه آدم به خیر و شر مردم كارى نداشته باشد می‌‌گویند من چه مى‌‌‌‌دانم؟! حالا ان‌‌شاءالله هر چه خیر است مى‌‌‌‌شود!

بابا! این آمده با تو مشورت مى‌‌‌‌كند؛ اَلْمُسْتَشَارُ مُؤْتَمَنٌ. اگر كسى كه طرف مشورت است حقیقت را به طرف نگوید به او خیانت كرده است! گناه كرده است! اینجا واجب است كه غیبت كنى! واجب است بگویى این مرد، شراب‌‌خوار است، دخترت را به او نده! اما خیلى‌‌‌‌ها خیال مى‌‌‌‌كنند تقوا این است كه بگویند ما به كار مردم کار نداریم و پشت سر مردم حرف نمى‌‌‌‌زنیم، برو از كس دیگری بپرس!

حالا یك وقت است که انسان مشورت را قبول نمى‌‌‌‌كند چون یك جهت مصلحتى دارد. حالا باز یك وجهى دارد. البته اگر به‌‌گونه‌‌ای باشد كه او بتواند با دیگرى مشورت كند. آن وقت اگر منحصربه‌‌فرد است، فقط این خانم است كه این آقا را مى‌‌‌‌شناسد، آمده سؤال مى‌‌‌‌كند از او که من دخترم را به این بدهم یا نه؟ بگوید من پشت سر مردم حرف نمى‌‌‌‌زنم، برو استخاره كن! بابا! دارد با تو مشورت مى‌‌‌‌كند! اگر مى‌‌‌‌خواست استخاره كند كه مشورت نمى‌‌‌‌كرد! مشورت قبل از استخاره است. وظیفه شما این است كه درعین‌‌حال آنچه را که از طرف مى‌‌‌‌دانید بگویید، هر عیبى که دارد را باید بگویید، اگر نگویید گناه کرده‌‌اید، خیانت کرده‌‌اید؛ درست است که غیبت است اما غیبتِ واجب است. ما همان‌‌گونه كه غیبت حرام داریم غیبت واجب هم داریم.

خب اگر 60 میلیون جمعیت سؤال كردند كه آقا! ما اگر به فلان كسى رأى بدهیم آیا این به صلاح كشور است یا نیست؟! آیا درست است که بگویید من به کار مردم کاری ندارم، پشت سر مردم هم حرف نمى‌‌‌‌زنم، ما چه كار به این كارها داریم؟! چطور وقتى براى ازدواج دخترشان با شما مشورت مى‌‌‌‌كنند شما واجب است عیوبش را بگویید، وقتى بناست به كسى رأى بدهند كه مى‌‌‌‌دانید فردا براى اسلام، براى نظام اسلامى و براى مصالح اسلامى ضرر دارد آن وقت شما باید خوددارى كنید و هیچى نگویید چون پشت سر مردم حرف مى‌‌‌‌زنید و غیبت مى‌‌‌‌شود؟! شما اگر نگویید یعنى مردم را در چاله انداخته‌‌اید! یعنی به برقرارى یك نظام غلط، به برقرارى ظلم، تبعیض، سوءاستفاده از بیت‌‌المال و بدنام كردن نظام اسلامى كمك کرده‌‌اید!

یك كسانى خیال مى‌‌‌‌كنند تقوا این است كه انسان اینجا حرف نزند و سكوت كند براى اینكه غیبت مى‌‌‌‌شود! در رساله عملیه بخوانید، ما غیبت واجب هم داریم؛ آنجایى كه مشورت مى‌‌‌‌شود، آنجایى كه اگر شما غیبت طرف را نكنید كسى بناست در چاله بیفتد، بناست ضرر دنیوى و اخروى به او بخورد، او به شما اعتماد كرده، مى‌‌‌‌خواهد حرف شما را بپذیرد، راهنمایى بشود، اگر نگویید خیانت کرده‌‌اید! آن هم نه به یك نفر؛ در چنین موردى به 60 میلیون نفر! اینجا تقوا این است كه انسان حرف نزند و بگوید من به خیر و شر كار ندارم؟! این تقواست یا جهالت است یا حماقت است؟!

هركسى اندكى شعور داشته باشد مى‌‌‌‌فهمد آنجایى كه مصالح كشور، مطرح است انسان باید كمك كند و مردم را روشن كند. حالا که از مصالح كشور گذشته و مصالح اسلام در كار است! كسانى هم هستند که شما مى‌‌‌‌دانید طرفدار بدعت هستند و دارند بدعت‌‌‌‌هاى گذشته را تصحیح و توجیه مى‌‌‌‌كنند، باز هم انسان سكوت كند؟! چرا؟! چون باید تقوا داشته باشیم، ما به خیر و شر مردم كارى نداریم و پشت سر مردم حرف نمى‌‌‌‌زنیم!

معاویه و شگرد مقدس‌‌نمایی!

من یك وقت در یكى از سخنرانى‌‌‌‌ها راجع به این طیف از مردم یك داستانى را نقل كردم، شاید شما هم شنیده باشید. اگر نشنیده‌‌اید یك بار دیگر بشنوید؛ معاویه قبل از اینكه سال‌‌‌‌هاى آخر عمرش فرا برسد، از مدت‌‌‌‌ها پیش فكر این بود كه یزید را جانشین خودش بكند و براى این كار، مقدمه‌‌چینی مى‌‌‌‌كرد. ازجمله اینکه یک سفرى به حج آمد. خب حالا خلیفه پیغمبر است دیگر و طبق به‌‌اصطلاح صلح‌‌نامه‌‌ای هم كه نوشته شده، دیگر از طرف ائمه اهل‌‌بیت هم به او تجاوزى نمى‌‌‌‌شود!

معاویه از شام حركت كرد و آمد مكه و مدینه و در آن سفر چه كارها و چه شیطنت‌‌‌‌هایی کرد و چه پول‌‌‌‌هایى بین افرادى كه مى‌‌‌‌خواست آن‌‌ها را بخرد تقسیم كرد. معاویه بالاخره مى‌‌‌‌دانست كه مهم‌‌ترین كسى كه مى‌‌‌‌تواند در اینجا نقش داشته باشد امام حسین‌‌علیه‌‌‌‌السلام است. براى زمینه‌‌سازی، خودش پیش امام حسین‌‌علیه‌‌‌‌السلام آمد و گفت من براى مصلحت اسلام، فكر این هستم که براى اینكه اختلاف نشود، بعد از خودم یزید را به‌‌عنوان ولیعهد معرفى كنم، نظر شما چیست؟ توجه داشته باشید که این منطق در بین طواغیت، شایع است. نظیرش در زمان موسى بن جعفر‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه وقتى هارون‌‌الرشید مى‌‌‌‌خواست حضرت را بگیرد و زندان كند سر قبر پیغمبر رفت و گفت یا رسول‌‌الله! من از شما معذرت مى‌‌‌‌خواهم! من براى مصلحت جامعه اسلامى مى‌‌‌‌خواهم پسرتان را زندان كنم چون این موجب اختلاف مى‌‌‌‌شود! مصلحت جامعه اسلامى اقتضا مى‌‌‌‌كند من این پسرتان را بگیرم! عذرخواهى مى‌‌‌‌كنم! هارون اول رفت از پیغمبر عذرخواهى كرد و بعد رفت موسى بن جعفر را زندانى كرد!

معاویه هم آمد و گفت من براى مصلحت اسلام، فكر این هستم که براى اینكه اختلاف نشود، بعد از خودم یزید را به عنوان ولیعهد، معرفى كنم و پرسید که نظر شما چیست؟ سیدالشهدا‌‌صلوات‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه فرمودند همین پسرى كه شراب‌‌خوار است، سگ‌‌باز است، همین مى‌‌‌‌خواهد خلیفه پیغمبر بشود؟! فكر مى‌‌‌‌كنید معاویه از چه شگردى استفاده كرد؟! از شگرد مقدس‌‌مآبی! آنجا مقدس شد! آن كسى كه خون یاران حضرت امیرالمؤمنین‌‌صلوات‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه را مثل آب خوردن مى‌‌‌‌ریخت، اینجا مقدس شده است! به سیدالشهدا‌‌صلوات‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه مى‌‌‌‌گوید كه ولى یزید پشت سر شما این‌‌گونه حرف نمى‌‌‌‌زند! شما دارید پشت سر یزید مى‌‌‌‌گویید این شراب‌‌خوار است، بدگویى مى‌‌‌‌كنید ولى او پشت سر شما بدگویى نمى‌‌‌‌كند! یعنى مى‌‌‌‌خواهد بگوید اولاً شما دارید گناه مى‌‌‌‌كنید كه غیبت مى‌‌‌‌كنید! ثانیاً یزید از شما بهتر است براى اینكه او غیبت نمى‌‌‌‌كند!

معاویه براى امام حسین‌‌علیه‌‌‌‌السلام مسئله مى‌‌‌‌گوید! البته مؤدبانه و سیاستمدارانِ؛ مى‌‌‌‌گوید آقا! شما دارید این نسبت‌‌‌‌ها را به یزید مى‌‌‌‌دهید ولى او پشت سر شما این‌‌گونه حرف نمى‌‌‌‌زند!

غیبت واجب؛ ضرورت افشاگری در دفاع از اسلام و ارزش‌‌های دینی

یادم است که اوایل نهضت، وقتى حضرت امام‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه از شاه بدگویى مى‌‌‌‌كردند، بعضى اشخاص بودند که مى‌‌‌‌گفتند ما یك شاه اسلام‌‌پناه و شیعه داریم، این را هم پشت سرش بدگویى مى‌‌‌‌كنید؟! غیبت شاه اسلام‌‌پناه جایز نیست!

كسى كه اساس اسلام را مى‌‌‌‌خواست ریشه‌‌کن كند، بعضى از افراد ناآگاه مى‌‌‌‌گفتند پشت سرش غیبت و بدگویى نكنید! انسان نباید بدزبان باشد! همیشه زبان خیر داشته باشید! بگویید اعلی‌‌حضرت همایونى فرمودند!

این قبیل افراد، به اصطلاح امروزى‌‌‌‌ها، كاتولیك‌‌‌‌تر از پاپ هستند! شما خود على‌‌علیه‌‌‌‌السلام را ببینید که نسبت به صحابه چه جور صحبت مى‌‌‌‌كرد؟ نسبت به یاران خودش چه جور حرف مى‌‌‌‌زد؟ وقتى از اصحاب خودش کسی یك حرف نامربوطى مى‌‌‌‌زد مى‌‌‌‌فرمود ثَكَلَتْكَ أُمُك![12] مادرت به عزایت بنشیند! على‌‌‌‌علیه‌‌‌‌السلام این‌‌گونه می‌‌فرمود! حتی بالاتر از على، خود قرآن این‌‌گونه می‌‌فرماید؛ مى‌‌‌‌فرماید فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ؛[13] كسى كه دینش را به دنیایش بفروشد مثل سگ مى‌‌‌‌ماند! إِنْ تَحْمِلْ عَلَیهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَثْ. چرا قرآن اینجا رعایت ادب نمى‌‌‌‌كند؟!

درباره علماى یهود مى‌‌‌‌فرماید كَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً؛[14] این‌‌ها مثل الاغى هستند كه بارشان كتاب است. الاغ از آن بارى كه بر پشتش هست، از كتاب‌‌‌‌هایى كه پشتش هست چه استفاده‌‌‌‌اى مى‌‌‌‌كند؟ این عالمان بى‌‌‌‌عمل مثل الاغى هستند كه بارشان كتاب باشد. قرآن چرا رعایت ادب نمى‌‌‌‌كند و انسان را به الاغ و سگ تشبیه مى‌‌‌‌كند؟! چرا كرامت انسان را حفظ نمى‌‌‌‌كند؟! لابد حضرت على اعلامیه حقوق بشر را نخوانده بوده و از حقوق اولیه انسان اطلاع نداشته و بلد نبوده كه كرامت انسان‌‌‌‌ها باید حفظ شود!

باید بدانیم كه بعضى جاها غیبت واجب است و اگر نكنیم خیانت به اسلام و مسلمین کرده‌‌ایم. آن وقت كسانى از روى ناآگاهی، وقتى در چنین مسئله ضروری‌‌ای كه بقاى اسلام و نظام اسلامى به آن بستگى دارد نسبت به یك كسى افشاگرى می‌‌شود مى‌‌‌‌گویند بروید توبه كنید! گناه کرده‌‌اید! گناه كبیره کرده‌‌اید و مستوجب عذاب هستید! بروید توبه كنید! چون این‌‌ها تكلیف واجبشان را انجام داده‌‌اند و غیبت واجب کرده‌‌اند، مى‌‌‌‌گویند بروید توبه كنید!

مرز حقیقت‌‌گویی در برابر انحراف و فساد

عین این حرف براى خانم‌‌‌‌ها هم هست. حالا اجازه بدهید من اینجا یك شوخى هم بكنم. معروف است كه خانم‌‌‌‌ها نُقل مجلس محافل‌‌‌‌شان غیبت است. حالا ان‌‌شاءالله كه دروغ است و بین خانم‌‌‌‌هاى شیعه و انقلابى كه این‌‌گونه نیست. آن‌‌هایی كه نُقل مجالس‌‌‌‌شان غیبت است به اینجا كه مى‌‌‌‌رسد مقدّس مى‌‌‌‌شوند و می‌‌گویند غیبت نكنید چون تخریب مى‌‌‌‌شود! پس مردم چگونه باید مصالح‌‌‌‌شان را بفهمند؟! بله، اینكه كسانى راه بیفتند و تهمت‌‌‌‌هایى را پخش كنند، دروغ‌‌‌‌هایى را بگویند، جنجالى راه بیاندازند، مردم را به جان هم بیاندازند این‌‌ها تخریب است و نباید كرد؛ اما ملاحظه مى‌‌‌‌فرمایید كه در بحث‌‌‌‌هاى تلویزیونى، طرفین نشستند و نسبت به همدیگر افشاگرى كردند، البته بعضى‌‌‌‌ها رعایت ادب كردند، بعضى‌‌‌‌ها هم بى‌‌‌‌ادبانه و ناجوانمردانه طرف خودشان را كوبیدند ولى آن‌‌ها غیبت نبود و اشكالى نداشت. اگر كس دیگرى در یك مجلس خصوصى بگوید آقا! این‌‌چنین كسى فكرش این‌‌گونه است، از رفتار گذشته‌‌‌‌اش پند بگیرید! مى‌‌‌‌گویند این غیبت مى‌‌‌‌شود، تخریب است، این حرام است!

این مقدس گری‌‌ای است كه معاویه در مقابل امام حسین‌‌علیه‌‌‌‌السلام كرد. معاویه باید دین را از امام حسین‌‌علیه‌‌‌‌السلام یاد بگیرد یا امام حسین‌‌علیه‌‌‌‌السلام از معاویه؟! اشتباه نكنیم! مصالح را درست بفهمیم! احكام دین را درست بشناسیم! همان كسى كه گفته غیبت حرام است، در یك جایى هم گفته غیبت واجب است و اگر غیبت نكنید گناه کرده‌‌اید، عامل مخفى شدن حق شده‌‌اید، عامل رواج باطل و فساد شده‌‌اید. آن وقت به بهانه این‌‌که غیبت است و بدگویى نمی‌‌کند، زمینه را فراهم مى‌‌‌‌كند كه یك عامل ناشایستى سر كار بیاید و اختیارات 70 ـ 60 میلیون مسلمان را در دست بگیرد و عاقبت انقلاب را به فساد بكشاند؛ به خیال اینكه شرایط عوض شده، یك روزگارى بود که ما باید دم از انقلاب و ارزش‌‌‌‌هاى انقلابى مى‌‌‌‌زدیم، حالا دیگر باید با آمریكا سازش كنیم و باید نسبت به ارزش‌‌‌‌ها انعطاف داشته باشیم؛ یعنى فاتحه اسلام و ارزش‌‌‌‌هاى اسلامى را بخوانید! ما هم سكوت كنیم براى اینكه تخریب نشود و چون غیبت حرام است و پشت سر مردم نباید بدگویى كنیم! این هم یك نكته‌‌‌‌اى است كه باید توجه داشته باشید.

البته به قول طلبه‌‌‌‌ها اَلضَّرُورَاتُ تُقَدَّرُ بِقَدْرِهَا؛ در آن حدى كه لازم است باید گفت. انسان یک‌‌دفعه سراغ یك چیزهایى نرود كه اصلاً مربوط به مصالح و مفاسد جامعه نیست و مسائل شخصى است یا اسرار مردم است و ربطى به مسائل اجتماعى ندارد. حد را باید رعایت كرد. آن اندازه‌‌‌‌اى كه شناختن حق و تشخیص مصالح و مفاسد جامعه بر آن متوقف است، همان حد را باید گفت. یعنى آن خانمى هم كه آمده با شما مشورت مى‌‌‌‌كند كه دخترم را به فلان مرد بدهم یا نه، به همان اندازه باید بگویید كه از اینكه دخترش را به او بدهد جلوگیرى شود اما دیگر بیشتر از این، دیگر هر چه دلتان خواست بگویید نه دیگر، فقط در همان حدى كه مصلحت او را به او بفهمانید. تقوا یعنى این؛ یعنى رعایت حدود كردن. در یك جهتى که انسان وارد مى‌‌‌‌شود افراط نكند اما تفریط هم نكند. آن حدى كه لازم است را بگوید، بیش از آن را هم نگوید.

از پیروزی در امتحان صداقت تا بهره‌‌مندی از نصرت الهی

بالاخره آخرین نكته‌‌‌‌اى كه خود شما بهتر از من مى‌‌‌‌دانید این است كه بعد از رحلت امام‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه تابه‌‌حال كه در حدود 16 سال است، مردم متدین خیلى خون دل خوردند، مخصوصاً خانواده‌‌‌‌هاى شهدا. همه ما کم‌‌وبیش مى‌‌‌‌دانیم. چه‌‌بسا در بین شما كسانى باشند كه نیمه‌‌شب‌‌ها پیش خدا اشك ریخته باشند و از خدا خواسته باشند كه به این فسادها خاتمه بدهد. فَلَمَّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَکُم؛ آن وقتى كه خدا دید كه راست می‌‌گویید - شعار دادن آسان است. ما همیشه مى‌‌‌‌توانیم بگوییم ما طرفدار اسلام هستیم، ما طرفدار عدالت هستیم، اما فردا یك كارى كه به ضرر خودمان باشد زیر بار حكم خدا نمى‌‌‌‌خواهیم برویم! شعار عدالت مى‌‌‌‌دهیم اما اگر دادگاه به حق، علیه ما حكم كند، دادمان درمی‌‌آید! مى‌‌‌‌خواهیم با رشوه شده، با پارتی‌‌بازی شده، با هر چه شده حكم را برگردانیم چون به ضرر ماست. پس عدالت‌‌خواهی براى كجا بود؟! براى همسایه؟! مرگ خوب است براى همسایه؟! آنجایى كه به من مربوط مى‌‌‌‌شود نه، عدالت همین است كه من مى‌‌‌‌گویم. - اگر كسانى اثبات كردند که عدالت مى‌‌‌‌خواهند ولو به ضرر خودشان باشد، ارزش‌‌ها و احكام اسلامى را مى‌‌‌‌خواهند ولو به‌‌زحمت خودشان تمام شود، حق را بگویند ولو باعث این بشود كه آن‌‌ها را از اداره بیرون كنند و پست‌‌‌‌شان را از آن‌‌ها بگیرند اما آن‌‌ها دست از حق برندارند؛ اگر این‌‌گونه شدند أَنْزَلَ عَلَیهِمُ النَّصْرَ.

ما این پیروزی‌‌ای كه در این ایام اخیر نصیب جامعه اسلامى شد را به فال نیك مى‌‌‌‌گیریم و این را اماره و كاشف از این قرار مى‌‌‌‌دهیم كه مردم ما به حد نصابى از صدق و صفا و استقامت و صبر در راه حق رسیده‌‌اند كه خدا چنین پیروزى را نصیب‌‌‌‌شان فرمود پیروزی‌‌ای كه تا آنجایى كه من اطلاع دارم، در روى این زمین و زیر این آسمان، هیچ كس امیدى به آن نداشت.

من گاهى به یك آقایى كه الآن در این مجلس هست شوخى ‌‌‌‌كردم، آن هم از سر خیال‌‌‌‌پردازى، ته دلم نبود، یعنى باورم نمى‌‌‌‌شد، ‌‌‌‌گفتم ای‌‌کاش مى‌‌‌‌شد خدا یك شیرین‌‌کاری كند! این را به صورت یك خیالى مطرح کردم که ای‌‌کاش مى‌‌‌‌شد خدا یك همچون شیرین‌‌کاری‌‌ای بكند! دیدیم که خدا این شیرین‌‌کاری را به نحو بسیار اكمل انجام داد؛ چرا؟! براى اینكه صدق شما را دید، گریه‌‌‌‌هایتان را دید، نذرهایتان را دید، فداكارى‌‌‌‌هایتان را دید. خانمى كه مهریه‌‌اش را از شوهرش گرفت و آمد به ستاد انتخابات داد! این مگر شوخى است؟! این‌‌ها افسانه است. نظیرش را اقلاً در 26 ـ 25 سال، مگر چیزى سراغ داریم که این‌‌گونه واقع شده باشد؟! دختر دانشجویى كه نذر مى‌‌‌‌كند اگر فلان شخص پیروز شد من به تعداد آراى او صلوات مى‌‌‌‌فرستم! الآن 18 میلیون صلوات به گردنش است! 18 میلیون! چه موقع چنین چیزى در جامعه ما سابقه داشته و كجاى دنیا چنین چیزى سابقه داشته است؟! آن‌‌هایی كه مى‌‌‌‌گویند چطور شد که این‌‌چنین چه شد باید این‌‌ها را ببینند؛ فَلَمَّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا...أَنْزَلَ عَلَینَا النَّصْرَ.

از همین‌‌جا باید درس بگیریم که بعد از این هم براى حفظ ارزش‌‌‌‌هاى اسلام، صاف و صادق باشیم، شیله‌‌پیله و زیرورو نداشته باشیم، پای حرفى كه مى‌‌‌‌زنیم بایستیم، تا آخرین نفس هم دست از حق برنداریم، آن وقت خواهیم دید كه روزبه‌‌‌‌روز بركات خدا بر ما بیشتر نازل مى‌‌‌‌شود و ان‌‌شاءالله به ظهور ولى عصرارواحنافداه منتهى خواهد شد.

وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكَاتُهُ

 


[1]. انسان، 3.

[2]. کهف، 29.

[3]. شعراء، 4.

[4]. رعد، 31.

[5]. اسراء، 20.

[6]. اسراء، 18 و 19.

[7]. نهج‌البلاغه، خطبه 56.

[8]. توبه، 13.

[9]. همان.

[10]. آل‌عمران، 126.

[11]. کافی، ج 2، ص 164.

[12]. به عنوان نمونه رجوع شود به نهج‌البلاغه، حکمت 417.

[13]. اعراف، 176.

[14]. جمعه، 5.

 

Selected Questions

Darwin's Theory in TV Documentaries I am a relatively educated Moslem with solid Islamic religious believes, and fluent in few languages. I am a keen listener to your speeches and also very keen on the programs which I can see on the 4th Channel of the IRIB. There are the following 2...
Read more...