مطالعه منصفانه واقعه غدیر؛ بهترین راه برای فهم حقیقت

در حسينيه اعظم گراش (شب عيد غدير)
تاریخ: 
يكشنبه, 17 دى, 1385

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَه وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّه بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَه وَفِی کُلِّ سَاعَه‌‌وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقديم به روح پرفتوح امام راحل و شهداى والامقام اسلام صلواتى اهدا مى‌‌كنيم.

فرارسيدن عيد شريف غدير را به پيشگاه مقدس بقية‌‌الله الأعظم‌ارواحنافداه و همه دوستداران اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين تبريك و تهنيت عرض مى‌‌كنم و از خداوند متعال درخواست مى‌‌كنيم كه عيدى ما را تعجيل در ظهور فرزندشان امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف قرار دهد.

عيد غدير است و در چنين محفلى با اين عظمت و در چنين شبى، انتظاری غير از اين نيست كه درباره غدير و صاحب اين روز گفتگو شود؛ اما گفتگو درباره غدير و درباره على بن ابيطالب‌علیه‌‌السلام آن‌قدر دامنه‌‌هاى گسترده‌‌اى دارد كه دست‌کم از مثل اين حقير در يك مجلس، شايد یک‌صدم آن‌ها هم قابل بيان نباشد و چون من بعد از سال‌ها خدمت شما عزيزان شرفياب شده‌ام و معلوم هم نيست که بار دیگر چه زمانی چنین فرصتی نصیبم شود این است که دلم مى‌‌خواهد يك چيزهايى كه ضرورت بيشترى دارد را خدمت شما عرض كنم.

سرفصل‌‌هاى كلى بحث و تحقیق درباره غدير و ولایت حضرت على‌‌علیه‌‌السلام

داستان غدير به عنوان يك داستان تاريخى در آخرين سال حيات پيغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله و تقریباً 70 روز قبل از رحلت ایشان اتفاق افتاد. خود بحث درباره خصوصيات اين حادثه تاريخى و ويژگى‌‌هايى كه داشت مجال وسيعى را مى‌‌طلبد كه حق اين داستان ازلحاظ داستان‌سرایی ادا شود.

الف) اهمیت غدیر در عالم اسلام

مطلب ديگرى كه درباره اين موضوع مى‌‌شود مطرح كرد اين است كه اين موضوع چه اندازه در عالم اسلام اهميت داشت كه حدود دو ماه و اندى قبل از رحلت پيغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله بايد با يك تشريفات خاصى، آن‌گونه كه در تاريخ و در احاديث شيعه و سنى آمده، باید در گرمای يك ظهر، در وسط بيابان، در جايى كه نامش غدير خم است اتفاق بيفتد، دستور داده شود که همه حجاجى كه رفته‌اند برگردند و حجاجى كه هنوز نرسیده‌اند صبر كنند تا بقیه بيايند و پيغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله على‌علیه‌‌السلام را به مردم نشان بدهند و اين جمله معروف كه تقریباً متواتر است را بفرمایند که مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ يا آن‌گونه که در دعاى ندبه آمده است مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ؛ اين موضوع چه اندازه اهميت داشت كه 70 روز قبل از رحلت پيغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله بايد با اين تشريفات انجام بگيرد؟! اين هم يك موضوعى است كه جاى بحث و گفتگوى زيادى دارد.

ب) آیات مربوط به واقعه غدیر

يك موضوع بحث ديگر، بحث درباره آياتى است كه مربوط به اين واقعه نازل شده يا لااقل در روايات زيادى آمده كه اين آيات در شأن اين داستان نازل شده است كه مهم‌ترین آن‌ها دو تا آيه است. يكی آیه يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ[1] تا آخر آيه و يكى هم آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي که آیه سوم سوره مائده است. یکی از مباحث، بررسی آیاتی است که به‌ویژه در همین روز نازل شده‌اند یا طبق برخی روایات، چند روز پیش از آن نازل شده است. به‌عنوان‌مثال در روايات اهل سنت هست كه آيه يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْك در روز عرفه آن سال نازل شده است يعنى نه روز قبل از روز غدير ولى به‌هرحال مربوط به اين داستان است. درباره اين آيات و اینکه اين آيات چه اندازه بر وصايت و جانشينى اميرالمؤمنين على‌علیه‌‌السلام دلالت دارد هم بحث‌‌هاى فراوانى شده كه بيشتر جنبه تفسيرى دارد.

آيات فراوان ديگرى هم به همين مناسبت هست كه شيعه و سنى در كتاب‌‌هايشان نقل کرده‌اند. بعضى از علماى اهل تسنن درباره آياتى كه در شأن اميرالمؤمنين‌صلوات‌‌الله‌‌عليه نازل شده است كتاب مستقلى نوشته‌اند. حتی بعضى از علماى اهل تسنن ادعا کرده‌اند كه در قرآن 300 آيه در شأن اميرالمؤمنين‌صلوات‌‌الله‌‌عليه نازل شده است. بعضى‌‌هايشان گفته‌اند 70 آيه فقط در شأن على‌علیه‌‌السلام نازل شده است كه در اين 70 آيه هيچ كس ديگری با على‌علیه‌‌السلام شريك نيست و اختصاصاً در مورد على‌‌علیه‌‌السلام است.

این‌هایی كه عرض مى‌‌كنم از علماى بزرگ اهل تسنن هستند و كتاب‌‌هاى زيادى مخصوص همين موضوع نوشته‌اند؛ یعنی بحث در اين آيات كه این‌ها چه ربطى به ولايت اميرالمؤمنين‌صلوات‌‌الله‌‌عليه دارد و اصلاً على‌‌علیه‌‌السلام چه جايگاهى دارد كه اين همه آيات، حالا فرض كنيد همان 70 آيه‌‌اى كه بعضى گفته‌اند، در شأن ایشان نازل مى‌‌شود. اين هم يك بحث است كه جا دارد كتاب‌‌هايى درباره‌‌اش نوشته شود، همچنان كه نوشته شده است و بنده اگر بخواهم به سرفصل‌‌های آن‌ها هم اشاره كنم كل زمان جلسه را اشغال مى‌‌كند.

ج) شأن و منزلت اميرالمؤمنين‌‌صلوات‌‌الله‌‌عليه در احادیث پیامبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله

يك بحث ديگر درباره رواياتى است كه از پيغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله در شأن اميرالمؤمنين‌‌صلوات‌‌الله‌‌عليه يا درباره خمسه طيبه و اصحاب كساء كه یکی از آن‌ها على‌‌علیه‌‌السلام است نازل شده است. يك نكته‌‌اى كه جالب است که توجه داشته باشيد اين است كه بسيارى از رواياتى كه اهل تسنن در اين زمينه‌‌ها نقل کرده‌اند بيش از رواياتى است كه شيعه نقل کرده‌اند! در يكى از اين ابواب، رواياتى كه اهل تسنن نقل کرده‌اند 33 روايت است درحالی‌که رواياتى كه شيعه نقل کرده‌اند 11 روايت است!

يكى از علماى بحرين یک كتاب با نام «غایَةُ الْمَرام» نوشته است و رواياتى كه اهل تسنن و اهل تشيع درباره اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين نقل کرده‌اند را در دو فصل جداگانه پشت سر هم آورده است. يك باب، رواياتى است كه اهل تسنن نقل کرده‌اند و يك باب هم رواياتى كه شيعه نقل کرده‌اند. در بسيارى از اين موارد، بخش مربوط به روايات اهل تسنن مفصل‌‌تر بوده و روايات آن از روايات نقل‌شده توسط شيعه بيشتر است!

د) مودت اهل‌بیت‌‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين، اجر رسالت پيغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله

تقریباً به اتفاق نظر علمای شیعه و سنی، مودت اهل‌بیت‌‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين وظيفه‌‌اى است كه به عنوان اجر رسالت پيغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله معرفی شده است. این موضوع هم يك باب مستقلی دارد كه به چه مناسبت، مودت خاندان پيغمبر به عنوان اجر رسالت پيغمبر معرفى شده است؟! آيا صرفاً به خاطر اينكه این‌ها خويش و قوم‌‌هاى پيغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله بوده‌اند يا نه، خصوصيت ديگرى دارد؟!

من در اینجا به‌صورت اجمالی به سرفصل‌های کلی مباحث مرتبط با غدیر و حضرت على‌علیه‌‌السلام که می‌شود درباره آن‌ها بحث کرد اشاره می‌کنم. همه شما هم مى‌‌دانيد كه در طول بيش از 13 قرن، علما كه بسيارى از آن‌ها اهل تسنن هم بوده‌اند چه زحماتى در اين باره کشیده‌اند؛ شَكَّرَ اللَّهُ سَعْيَهُمْ.

ه) محبت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين؛ عامل وحدت‌بخش امت اسلام

در بعضى از روايات هست كه محبت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين عامل وحدت‌بخش همه مسلمين است. به تعبير ساده، همین‌گونه كه بند تسبيح باعث اين مى‌‌شود كه دانه‌‌هاى تسبيح به هم پيوند بخورند و با هم وحدت پيدا كنند و يك تسبيح بشوند، محبت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين هم مثل بند تسبيحى است كه همه احكام دين را با هم متصل مى‌‌كند و همه مسلمان‌ها را در زير يك چتر گرد مى‌‌آورد؛ چون كسى با خاندان پيغمبر و به‌خصوص دختر پيغمبر و على، داماد پيغمبر، مخالفتى ندارد مگر بعضى از اشخاصى كه سوءتفاهم یا کج‌فکری‌هایی برای آن‌ها پيدا شده باشد که گروه معروف آن‌ها که نمی‌دانم الآن هم وجود دارند يا منقرض شده‌اند، همان ناصبی‌ها هستند كه نسبت به اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين دشمنى دارند وگرنه اکثریت قریب به ‌اتفاق و شايد امروز بشود گفت همه اهل تسنن، مودت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين را دارند و به آن مى‌‌بالند و افتخار مى‌‌كنند. باز جالب است بدانيد اشعارى كه اهل تسنن درباره مدح على‌علیه‌‌السلام سروده‌اند از اشعارى كه شيعه سروده كمتر نيست.

و) اختصاص نداشتن محبت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين به شیعه

شعرى را به يكى از ائمه اربعه اهل تسنن نسبت مى‌‌دهند. من حقيقتاً فرصت نکرده‌ام تحقيق كنم كه نسبت اين شعر به جناب شافعى چه اندازه صحت دارد اما مفاهیم اين شعر آن‌قدر بلند است كه بعضى از ساير فرق اهل تسنن گفته‌اند اين شافعى شيعه بوده كه اين شعرها را سروده است و شافعى را به خاطر اين اشعارى كه در مدح على يا به‌طورکلی در مدح اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين سروده متهم به تشيع مى‌‌كنند. منظورم اين است كه محبت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين اختصاص به شيعه ندارد.

در همين زمان يكى از ائمه جمعه اهل تسنن كه شخصيت بسيار بزرگوار و عالم جلیل‌القدری است ايشان به خود من مى‌‌گفت پدر من كه رئيس يك فرقه‌‌اى از اهل تسنن حساب مى‌‌شد در عمرش جلوى پاى كسى بلند نمى‌‌شد اما اگر كسى از اولاد حضرت زهراسلام‌‌الله‌‌عليها وارد مجلس مى‌‌شد تمام‌قد بلند مى‌‌شد. زمانی هم که پير شده بود و ديگر درست نمى‌‌توانست از جايش بلند شود اگر سيدى وارد مجلس مى‌‌شد مى‌‌گفت زير بغل من را بگيريد تا جلوى سيد به احترام او بلند شوم. خود او مى‌‌گفت ما معتقديم اگر كسى به حضرت زهراسلام‌‌الله‌‌عليها جسارت كند كافر است. ايشان يكى از علماى بزرگى هستند كه الآن حيات دارد و بسيار مرد شريفى هستند. من به ایشان گفتم پس شما از ما شيعه‌‌تر هستید! گفت نه، من سنى هستم، شافعى هم هستم اما عقيده‌‌مان اين است.

به‌هرحال محبت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين يك گوهر گرانبهايى است كه در طول تاريخ اسلام، چه شيعه و چه سنى از اين گوهر در طول عمرشان بهره‌‌ها برده‌اند و نتایج ارزشمندی کسب کرده‌اند. در جايى كه كفار، مسيحيان، يهوديان و حتى كسانى كه اصلاً به خدا معتقد نيستند درباره على‌علیه‌‌السلام عشق ورزیده‌اند شگفت‌آور نیست که همه مسلمان‌ها این عشق را در قلب خود داشته باشند.

به علی شناختم من، به خدا قسم خدا را!

اجازه دهید به یک داستان اشاره کنم؛ يك شخصى كه فيلسوف و استاد دانشگاه است و قبلاً مسيحى بوده و مسلمان شده دخترى داشت که در كانادا زندگى مى‌‌كرد و در آنجا درس مى‌‌خواند. يك وقت آن دختر براى پدرش نامه نوشته بود كه من درباره اعتقادات، مبتلا به شك‌‌هايى شده‌ام که اصلاً وجود خدا چه دليلى دارد؟! پدرش دلايلى براى اثبات خدا نوشته بود. اين را خود ایشان براى من نقل می‌کرد؛ ایشان می‌گفت من برای او نوشتم که اگر براى من هيچ دليلى نبود جز اينكه على، خداپرست بود من خدا را مى‌‌شناختم و قبول مى‌‌كردم؛ يعنى يك شخص مسيحى، على را قبل از خدا شناخته و به او عشق ورزيده و خدا را از راه على شناخته است. ایشان مصداق عینی آن شعر شهريار هستند که به علی شناختم من، به خدا قسم خدا را! ایشان براى دخترش نوشته بود این‌که على به خدا معتقد بود يك دليل اين است كه خدا واقعيت دارد.

عشق به اهل بیت‌صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین؛ حقیقتی فراتر از مذهب

بنابراین در ضرورت محبت به اهل بیت‌صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین و دوست داشتن حضرت علی‌علیه‌السلام هیچ جای بحثی وجود ندارد. الحمدلله همه مسلمانان به اهل بیت‌صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین محبت دارند. اين قضیه‌ای که می‌خواهم تعریف کنم مربوط به سال‌ها قبل است. مى‌‌دانيد که برادران اهل تسنن معتقد هستند كه 27 رجب روز معراج پيغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله است درحالی‌که ما این روز را روز بعثت ایشان می‌دانیم و آن را روز مبعث می‌نامیم زیرا پيغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله در آن روز به رسالت مبعوث شدند. آن‌ها مى‌‌گويند 27 رجب روزى است كه پيغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله به معراج رفتند و به همین مناسبت در مناطق سنی‌نشین، معمولاً از ۲۷ رجب چند روز یا حتی یک ماه مراسم جشن برگزار می‌کنند. اتفاقاً سال‌ها پیش من در همین ایام یک سفر به اندونزی داشتم. در آنجا ما را به یکی از جشن‌های معراج دعوت کردند. رابطة العالم الاسلامی هم یکی از علمای اهل تسنن مصر را به آنجا اعزام کرده بود که در آن جشن شرکت داشته باشد. ایشان در آن مراسم درباره پیامبر اکرم و اهل بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين سخنرانی کرد و سخنان زیبایی بیان نمود. پس از جلسه به ایشان گفتم که در میان سایر مسلمانان، شما مصری‌ها علاقه ویژه‌ای به اهل بیت‌صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین دارید. اين شخص جا خورد و گفت چه مى‌‌گویید که ما به اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين علاقه داريم و آن‌ها را دوست داریم؟! نَحنُ مُفتَوْنُونَ بِأَهْلِ البَيْتِ؛ يعنى ما شيداى اهل‌بیت هستيم!

بنابراين نبايد تصور شود كه دوستى اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين مخصوص ما شيعه‌‌هاست. ما مسلمانى را سراغ نداريم كه نسبت به اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين بى‌‌علاقه باشد. مى‌‌گويند يك كسانى بوده‌اند که ناصبى بوده‌اند و این‌ها دشمن اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين بوده‌اند. اگر هم چنین کسانی بوده‌اند ولی در حال حاضر منقرض شده‌اند و ما الآن چنین اشخاصی را سراغ نداريم. اگر هم هستند بنده نمى‌‌شناسم؛ بنابراين بحث كردن در اين باره هم «زيره به كرمان بردن» است. الحمدلله همه شما، چه شيعه و چه سنى، اين چيزها را بهتر از من بلد هستید و به‌خوبی با آن آشنا هستید.

غدیر؛ حقیقتی فراتر از تاریخ، درسی برای زندگی امروز

اما يك بحث‌‌هايى هست كه ما مى‌‌توانيم از آن‌ها براى زندگى امروزمان استفاده كنيم و تنها يك قضيه تاريخى نيست كه درباره‌‌اش تحقيق كنيم يا بررسى كنيم كه چرا كسانى با حضرت علی‌علیه‌السلام مخالفت كردند و با ایشان جنگيدند و علتش چه بود؟! و يا حتى چرا خلافت بلافصل حضرت علی‌علیه‌السلام را نپذيرفتند و ایشان را فقط براى مرتبه چهارم، خليفه حساب كردند و خليفه بلافصل يعنى خلیفه بى‌‌واسطه پيغمبرصلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله حساب نكردند؟! – همان‌گونه که می‌دانید اكثريت اهل تسنن، حضرت علی‌علیه‌السلام را خليفه چهارم مى‌‌دانند و خليفه اول نمى‌‌دانند- چرا این‌گونه شد و اين چه آثارى در عالم اسلام داشت؟! اين بحث‌ها اگر عالمانه، محققانه و منصفانه انجام بگيرد و نه از روى تعصب، قطعاً مى‌‌تواند براى زندگى امروز ما بسيار مفيد باشد. تعصب كه مى‌‌گويم از طرفين است. غالباً وقتى میان عقايد دو گروه اختلاف پيدا مى‌‌شود هركدام از طرفين نسبت به آن مسئله دچار تعصب می‌شوند و يك طرف تعصب مثبت و يك طرف هم تعصب منفى پیدا می‌کنند. آن‌هایی كه تعصب مثبت پيدا مى‌‌كنند گاهى غُلوّ مى‌‌كنند و آن را از حد خودش هم بالاتر مى‌‌برند، مثل كسانى كه العياذبالله قائل به الوهيت حضرت على‌علیه‌‌السلام شدند و به على‌اللهى معروف شدند. از آن طرف هم كسانى لج مى‌‌كنند. نه اين افراط درست است و نه آن تفريط؛ بلکه هر دوی این‌ها غلط است. اگر بحث‌ها منصفانه‌‌ انجام بگيرد انسان می‌تواند از ماجرای غدیر، جایگاه اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين و نحوه تعامل ایشان با دیگران، درس‌های ارزشمندی برای زندگی امروز خود بگیرد. اين بسیار مهم است.

نگاه منصفانه به واقعه غدیر

می‌دانیم که پس از رحلت پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، هنوز جنازه ایشان دفن نشده بود که مسلمانان گرد هم آمدند تا جانشینی برای ایشان تعیین کنند. این در حالی بود که ۷۰ روز پیش از آن، پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، حضرت علی‌علیه‌السلام را در غدیر معرفی کرده بودند. پس از گذشت ۷۰ روز، پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از دنیا رفتند و مسلمانان به عنوان يك وظيفه واجب‌‌شان گفتند ما نبايد بدون رهبر بمانيم! این بود که گرد هم آمدند تا جانشینی برای پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله تعیین کنند.

این قضیه دو بُعد داشت؛ بعد مثبت آن این بود که چه‌بسا برخی واقعاً نگران بودند که امت اسلامی بدون جانشین بماند و این امر خطری برای جهان اسلام باشد؛ اما از سوی دیگر، یک بُعد منفی نیز داشت. درحالی‌که حضرت علی‌علیه‌السلام مشغول کفن‌ودفن پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله بودند و تنها یکی، دو نفر به ایشان کمک می‌کردند، گروهی از مسلمانان گرد هم آمدند تا برای پیامبر جانشین تعیین کنند!

بحث‌های زیادی درگرفت؛ برخی معتقد بودند که جانشین پیامبر باید از مهاجرین باشد درحالی‌که انصار تأکید داشتند که آنان مهاجران را پناه داده، در خانه‌هایشان جای داده و با آنان مواسات کرده‌اند، بنابراین خلافت حق آنان است. برخی دیگر پیشنهاد کردند که دو خلیفه تعیین شود، یکی از مهاجرین و یکی از انصار. این بحث‌ها به قدری بالا گرفت که بر اساس برخی نقل‌ها حتی کار به درگیری و کشمکش کشیده شد!

اما نکته عجیب این است که در میان این بحث‌ها و کشمکش‌ها، کسی از واقعه غدیر خم سخن نگفت، یا دست‌کم من نقل معتبری در این باره ندیده‌ام كه بگويند 70 روز پیش‌تر که پيغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله در غدير خم، دست على را بلند كرد، آن براى چه بود؟!

بااینکه تنها 70 روز از این واقعه گذشته بود ولی همه این واقعه را فراموش كرده بودند! حتی اگر این معرفی به ‌معنای انتصاب قطعی ایشان به خلافت نبود ولی آیا دست‌کم نشان‌دهنده تمایل پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله به این امر نبود؟! آیا منطقی نبود که در کنار سایر دیدگاه‌ها، نظر خود پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز مورد بحث و بررسی قرار می‌گرفت؟!

اعتراف خلفا به حقانیت جانشینی علی‌‌علیه‌السلام!

عجيب اين است كه در تواريخ آمده كه خود خلفا قبول داشتند كه نظر پيغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله اين بوده كه علی‌علیه‌السلام بايد جانشين ایشان شود! ابن ابی‌الحدید در شرح نهج‌البلاغه داستانی را نقل می‌کند. ایشان مى‌‌گويد در يكى از جنگ‌‌ها كه در زمان خليفه دوم اتفاق افتاد، خليفه دوم به علی‌علیه‌السلام پيشنهاد كرد كه تو با ما به جنگ بيا! ولی علی‌علیه‌السلام قبول نكردند. مى‌‌دانيد که بعد از رحلت پيغمبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله، علی‌علیه‌السلام در هيچ جنگى از جنگ‌‌هايى كه در صدر اسلام در زمان خلفا واقع شد شركت نكردند. ایشان طرف مشورت بودند و راهنمايى مى‌‌كردند اما اینکه عملاً شمشير به دست بگيرند و بجنگند چنين چيزى نبود. گاهى براى خلفا سنگين بود که ببینند كسى كه در زمان پيغمبر اكرم‌‌صلی‌الله‌علیه‌وآله همواره در ميدان‌‌هاى جهاد، نقش اول را ایفا می‌کرد و سخن اول را مى‌‌گفت، حالا چطور شركت نمى‌‌كند؟!

در یکی از جنگ‌ها، خلیفه دوم به حضرت علی‌علیه‌السلام اصرار کرد که همراهشان به جنگ برود، اما ایشان نپذیرفتند. این موضوع همچنان ذهن خلیفه را درگیر کرده بود. ابن ابی‌الحدید نقل می‌کند که در میانه راه، چادری برای استراحت برپا شد. در آنجا، خلیفه دوم ابن عباس را دعوت کرد و گفت: اینجا بیا!

ابن عباس پسرعموى علی‌علیه‌السلام بود. عباس، عموى پيغمبر و عموى على بود. ابن عباس هم پسرعموی ایشان بود. خليفه دوم به ابن عباس گفت مى‌‌دانى چرا على در اين جنگ با ما شركت نكرد بااینکه من این‌قدر اصرار كردم؟! ابن عباس پاسخ داد نه، نمى‌‌دانم چرا شركت نكرد؛ او پس از رحلت پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله در هیچ‌یک از جنگ‌های دیگر نیز شرکت نکرده است؛ این جنگ نیز همچون سایر جنگ‌ها بود.

ایشان گفت: خب، من انتظار داشتم که علی در جنگ شرکت کند! با این پیشنهادی که من مطرح کردم، می‌دانی چرا نپذیرفت؟! ابن عباس پاسخ داد: نه، نمی‌دانم.

خود خلیفه دوم ادامه داد: علی در مدینه مانده تا خود را برای خلافت آماده کند؛ یعنی زمینه‌سازی کند تا پس از من خلیفه شود. او از فرصت نبودن ما در مدینه استفاده کرده تا تبلیغ کند و مردم را آماده سازد که بعد از من خلافت را بر عهده بگیرد.

ابن عباس می‌گوید که به خلیفه دوم پاسخ دادم: علی‌علیه‌السلام نیازی به چنین کارهایی ندارد زیرا معتقد است که پیامبرصلی‌الله‌علیه‌و‌آله او را به‌عنوان جانشین خود تعیین کرده بود. اینجا را دقت بفرمایید! ابن عباس صراحتاً به خلیفه دوم می‌گوید که علی‌علیه‌السلام نیازی به تبلیغات ندارد چون خودش معتقد است كه او از طرف پيغمبر تعيين شده است.

اما خلیفه دوم پاسخ داد: إنَّ مُحَمَّدًا كَانَ يُرِيدُ ذَلِكَ وَلَكِنَّ اللَّهَ لَمْ يُرِدْ؛ یعنی پیامبر قصد داشت علی جانشین او شود اما خداوند چنین نخواست!

این نشان می‌دهد که آنان نیز می‌دانستند که نظر پیامبرصلی‌الله‌علیه‌و‌آله به علی‌علیه‌السلام بود. پس منطقی بود که حداقل در میان گزینه‌هایی که درباره آن‌ها بحث می‌شد، نامی هم از علی برده شود. به‌ویژه با توجه به روایات فراوانی که در شأن علی‌علیه‌السلام، ویژگی‌های ایشان در زمامداری، عدالت ایشان، دلسوزی ایشان برای مردم و زهدی که نسبت به دنیا داشت، نازل شده بود جای تعجب داشت که نامی از او برده نشد و درباره او بحثی صورت نگرفت!

البته اینکه نتیجه این موضوع چه می‌شد مشخص نیست و ما نیز نمی‌دانیم که به کجا منتهی می‌شد اما شاید اگر مطرح می‌شد و بحثی در مورد آن صورت می‌گرفت، طرفداران حضرت علی‌علیه‌السلام نیز کم نبودند.

تحلیل انگیزه‌های مخالفان خلافت بلافصل حضرت علی‌علیه‌السلام

به‌هرحال ما معتقدیم که پس از رحلت پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله مسلمانان دست‌کم در این مسئله مرتکب اشتباه شدند. ما علم غیب نداریم که بدانیم چه کسانی واقعاً از روی غرض‌ورزی چنین تصمیمی‌گرفتند و چه کسانی صرفاً دچار اشتباه شدند. مسلماً بسیاری از آنان از روی ناآگاهی اشتباه کردند چراکه مردم ساده‌ای بودند و رفتار و تفکرشان عمق زیادی نداشت. شواهد بسیاری نشان می‌دهد که بسیاری از مسلمانان در آن زمان در تصمیم‌گیری‌های خود چندان تأمل نمی‌کردند؛ مثلاً اگر رئیس قبیله‌ای ایمان می‌آورد، تمام افراد قبیله ایمان می‌آوردند و اگر او مرتد می‌شد، آنان نیز مرتد می‌شدند! آن‌ها هنوز تازه از کفر و شرک و بت‌پرستی به اسلام گرویده بودند و آن‌چنان فرهنگ و تمدن عمیقی نداشتند بنابراین بسیاری از آنان اشتباه کردند.

البته شاید در میان آنان کسانی هم بودند که به‌قول‌معروف، عمداً اشتباه کردند یعنی بااینکه می‌دانستند باید علی‌علیه‌السلام را به خلافت بپذیرند، چنین نکردند. اینکه چه کسانی در آن زمان حضور داشتند و چه تصمیم‌هایی گرفتند، علمش نزد خداست. ما قصد نداریم درباره آنچه گذشته، بحث کنیم اما باید این نکته را بپذیریم که درهرحال، تصمیم اشتباهی اتخاذ شد.

برخی نیز بدون قصد و غرض شخصی تشخیصشان این بود که علی‌علیه‌السلام جوان است و اهل شوخی؛ بنابراین ابتدا یک فرد مسن‌تر و جاافتاده‌تر باید جانشین پیامبر شود و سپس علی‌علیه‌السلام در سن بالاتر به خلافت برسد.

صرف‌نظر از اینکه چه کسانی عمداً با خلافت بلافصل حضرت علی‌علیه‌السلام مخالفت کردند و چه کسانی از روی اشتباه چنین کردند، باید منصفانه بپذیریم که تصمیمی که در آن زمان اتخاذ شد نادرست بود.

جالب است كه ابن ابى الحديد باوجوداینکه خودش سنى معتزلى است ولی مقدمه كتابش را با اين جمله شروع مى‌‌كند که ٱلْحَمْدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي قَدَّمَ ٱلْمَفْضُولَ عَلَى ٱلْفَاضِلِ.[2] ایشان در یک جاى ديگر هم به این مطلب اشاره مى‌‌كند. البته يك بحثى هم دارد كه تفضيل مفضول بر فاضل، صحيح نيست یعنی تا زمانی که فردی بهتر وجود دارد نباید با کسی که نسبت به او برتری ندارد بیعت کرد.

پیامدهای سوء یک انتخاب نادرست

به‌هرحال، اشتباهات گذشته کافی است. ما باید از تاریخ و از اشتباهات گذشتگان عبرت بگیریم و از تکرار آن‌ها پرهیز کنیم. اگر قرار است فردی را برای پست و مقامی انتخاب کنیم، باید در انتخاب خود دقت کافی داشته باشیم تا مبادا يك كسى كه ناصالح است را انتخاب كنيم. یکی دیگر از نکات قابل‌تأمل در این ماجرا که به زندگی امروز ما نیز مربوط می‌شود این است که اگر مردم در طول ۲۵ سال از رهبری حضرت علی‌علیه‌السلام بهره می‌بردند چه زیان‌هایی را متحمل نمی‌شدند؟!

گاهی انسان فكر مى‌‌كند دو نفر که شرايط مساوى دارند و فقط اندكى با هم تفاوت دارند، مثلاً يكى نوافل بيشتر می‌خواند و يكى قرآن بيشتر می‌خواند ولى در تدبير امور جامعه با هم فرقى ندارند، در چنین شرایطی اگر یکی انتخاب نشود دیگری جایگزین او خواهد بود و حالا اینکه یکی از این‌ها يك مقدار عبادتش بيشتر است مهم نيست، مهم اين است كه تدبير مملكت را خوب بلد باشد و امور جامعه را اصلاح كند.

یکی از مسائل قابل تحقیق این است که مسلمانان با کنار گذاشتن حضرت علی‌علیه‌السلام در طول ۲۵ سال چه خسارت‌هایی متحمل شدند و اگر ایشان از همان ابتدا به خلافت پذیرفته شده بودند، چه تحولاتی رخ می‌داد که به نفع جامعه اسلامی بود؟! ما صرفاً یک موضوع تاریخی را بررسی نمی‌کنیم که آیا مسلمانان تصمیم درستی گرفتند که سراغ دیگران رفتند یا خیر، بلکه این مسئله فراتر از یک انتخاب تاریخی است. نکته‌ای که می‌خواهم از آن برای زندگی امروز بهره بگیرم این است که اگر به جای خلفای سه‌گانه، حضرت علی‌علیه‌السلام از روز نخست به خلافت تعیین شده بود، چه رویدادهایی رخ می‌داد و چه جریان‌هایی شکل می‌گرفت.

هر فردی که اندکی با تاریخ خلفا، خلافت حضرت علی‌علیه‌السلام و سیره و سنت ایشان آشنایی داشته باشد می‌تواند حدس بزند که چه اختلافاتی پیش می‌آمد. برخی نویسندگان بی‌طرف ازجمله نویسندگان مسیحی مانند جرج جرداق که یک قاضی مسیحی است، به بررسی زندگی حضرت علی‌علیه‌السلام پرداخته‌اند. او در نوشته‌های خود، به‌صورت غیرمستقیم و در برخی موارد به‌طور مستقیم، بیان کرده است که مسلمانان در آن ۲۵ سال نخست پس از رحلت پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله چه خسارت‌هایی متحمل شدند.

اکنون قصد ندارم بگویم چه کسی مسئول این تصمیم بود؛ شاید کسانی که چنین کردند، مقصر بودند یا صرفاً دچار اشتباه شدند؛ اما مسئله مهم‌تر این است که چه ضررهایی به مسلمانان وارد شد؟!

ریخت‌و‌پاش‌های بیت‌المال و سرنوشت خلیفه سوم

یکی از خسارت‌های آشکاری که همه مردم می‌توانند درک کنند ریخت‌و‌پاش‌های گسترده در بیت‌المال به‌ویژه در دوران خلافت خلیفه سوم بود. اگرچه احتمالاً مقدمات این امر از پیش فراهم شده بود اما در آن دوره به اوج خود رسید. برخی افراد ثروت‌های نجومی به دست آوردند درحالی‌که عده‌ای حتی به نان شب محتاج بودند. این سوءاستفاده‌های مالی که در سایه خلافت خلیفه سوم رخ داد شاید به‌طور مستقیم از سوی خود او انجام نشد اما اطرافیان، نزدیکان و گروه‌های وابسته به او بیت‌المال مسلمانان را چپاول کردند، کاخ‌های مجلل ساختند و ثروت‌های هنگفتی اندوختند. درنهایت، ظلم و بی‌عدالتی به حدی رسید که مسلمانان از سراسر قلمرو اسلامی تصمیم گرفتند خلیفه سوم را از قدرت برکنار کنند و سرانجام او را به قتل رساندند. آن‌ها با خلیفه دشمنی شخصی نداشتند بلکه عوامل حکومتی و کارگزاران او در مناطق مختلف، رفتارهای ناشایست، ظلم و سوءاستفاده‌های مالی آن‌چنان گسترده‌ای داشتند که مردم دیگر توان تحمل آن را نداشتند.

افرادی که در مدینه گرد هم آمدند و عثمان را در خانه‌اش به قتل رساندند، نه کافر بودند، نه مسیحی و نه یهودی؛ بلکه مسلمانانی از مصر و دیگر شهرها بودند که از ظلم و ستم عاملان و کارگزاران عثمان به ستوه آمده بودند.

انتقاد ابوذر از فساد دستگاه خلافت

نمونه‌ای از این افراد، ابوذر بود، شخصیتی که پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در فضایلش سخن‌ها گفته بود. او همواره امر به معروف و نهی از منکر می‌کرد و به تعبیر امروز، دستگاه عثمان را به‌شدت مورد انتقاد قرار می‌داد. انتقادات ابوذر به قدری شدید بود که عثمان او را به شام، نزد معاویه تبعید کرد اما او در شام نیز از اوضاع انتقاد کرد و رسوایی‌ها را آشکار ساخت. معاویه به عثمان نامه نوشت که نمی‌تواند حضور ابوذر را تحمل کند و او را به مدینه بازمی‌گرداند تا هر تصمیمی که لازم است درباره‌اش اتخاذ شود. پس از بازگشت ابوذر به مدینه، عثمان او را به ربذه تبعید کرد، داستانی که بسیاری از مردم از آن آگاه‌ هستند.

خلافتی که می‌توانست مسیر تاریخ را تغییر دهد!

اگر حضرت علی‌علیه‌السلام از همان ابتدا به خلافت منصوب شده بود قطعاً این سوءاستفاده‌ها رخ نمی‌داد. بسیاری از مشکلاتی که ایشان در دوران خلافت خود با آن مواجه شد و موجب شد که گروه‌هایی علیه او به جنگ برخیزند به دلیل تلاش ایشان برای اصلاح بی‌عدالتی‌های گذشته بود. حضرت علی‌علیه‌السلام در همان آغاز خلافت، تصریح کرد که هر مالی که به ناحق از بیت‌المال مصرف شده، بازگردانده خواهد شد، حتی اگر مهریه زنانتان شده باشد! چنین فردی نه خود از بیت‌المال سوءاستفاده می‌کرد و نه اجازه می‌داد که دیگران به فساد، رانت‌خواری، چپاول و رشوه‌خواری دچار شوند. این یکی از خسارت‌های بزرگی بود که مسلمانان صدر اسلام به دلیل نپذیرفتن خلافت حضرت علی‌علیه‌السلام متحمل شدند.

مطالعه منصفانه تاریخ؛ بهترین راه برای فهم حقیقت

به گمان من، هر فرد منصفی که تاریخ این دوره را مطالعه کند، لااقل به این اشتباه اذعان خواهد کرد که مسلمانان، چه از روی غرض‌ورزی و چه از روی ناآگاهی، انتخاب مناسبی انجام ندادند.

آنچه می‌تواند برای زندگی امروز ما مفید باشد این است که بسیاری از کسانی که در آن زمان حکومت حضرت علی‌علیه‌السلام را نپذیرفتند، تحت تأثیر تبلیغات مخالفان قرار گرفته بودند. تبلیغاتی که علیه ایشان شکل گرفت، لایه‌های پیچیده‌ای داشت و بررسی آن تفاسیر مختلفی دارد.

اما آنچه به همه شنوندگان عزیز تأکید می‌کنم این است که تاریخ صدر اسلام را با انصاف مطالعه کنید و بدون تعصب درباره آن قضاوت کنید. نه شیعیان به خاطر عشق به حضرت علی‌علیه‌السلام دچار غُلوّ و افراط شوند و نسبت به دیگران بدبینی‌های بی‌جا پیدا کنند و نه اهل تسنن صرفاً به دلیل خوش‌بینی نسبت به خلفا، از قضاوت صحیح بازبمانند.

مطالعه منصفانه تاریخ، بهترین راه برای فهم حقیقت است. اگر عملکرد مسلمانان صدر اسلام درست نبوده باید مراقب باشیم که در زمان خودمان، اشتباهات مشابه را تکرار نکنیم. این اشتباه یک‌بار و ده‌ها بار در تاریخ اسلام رخ داده است. بیایید تلاش کنیم که گرفتار این خطاها نشویم. هر جا که در انتخاب فردی نقش داریم، باید فرد اصلح را بشناسیم و آگاهانه به او رأى بدهيم.

نگرش خلفا به تغییر احکام دین؛ تحلیل تاریخی یک دیدگاه فقهی

یک نکته پایانی که به زندگی امروز ما نیز مرتبط است اين است که بعضى از خلفاى سه‌گانه نظرهاى خاصى در فقه داشتند. آن‌ها معتقد بودند كه خلیفه مسلمین حق دارد بر اساس مصالحی که به نظرش برای جامعه اسلامی مفید است، احکام خاصی را رسميت ببخشد و اگر تشخیص داد که انجام بعضى از كارهايى كه شرعاً جايز است به مصلحت نیست، از انجام آن‌ها جلوگيرى كند. این یک دیدگاه فقهی محسوب می‌شد که در چند مورد قابل مشاهده است اما دو نمونه از آن‌ها بسیار واضح‌تر هستند. بر اساس آنچه از منابع تاریخی و احادیث به دست می‌آید، حتی در روایات اهل تسنن نیز آمده که زمانی که برخی احکام از سوی پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله تشریع می‌شد، برخی از افراد از ایشان سؤال می‌کردند که آیا این دستور از سوی خداوند است یا اینکه خود شما دستور داده‌اید؟!

در مواردی نیز، هنگامی که پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله حکمی را بیان می‌فرمودند، عده‌ای که آن حکم مطابق با سلیقه شخصی‌شان نبود، اظهار تعجب می‌کردند و حتی نوعی کراهت از خود نشان می‌دادند! ازجمله اینکه همه شما می‌دانید که از دیرباز رسم بود که حجاج هنگام ورود به مکه، احرام عمره می‌بستند و آن را تا ایام حج ادامه می‌دادند؛ یعنی پس از انجام عمره، بدون خروج از احرام، اعمال حج را به جا می‌آوردند و سپس بازمی‌گشتند؛ اما با نزول آیه فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ[3] مشخص شد که فردی که عمره را به‌جا آورده، می‌تواند از احرام خارج شود و از آنچه در حالت احرام ممنوع بود ازجمله آمیزش با همسر استفاده کند، سپس مجدداً برای اعمال حج، احرام ببندد.

این همان روشی است که در حج تمتع اجرا می‌شود؛ ابتدا عمره انجام می‌شود، سپس فرد از احرام خارج شده و چند روزی از ممنوعیت‌های احرام مانند استفاده از عطر و بهره‌گیری از برخی امور دنیوی رهایی می‌یابد و پس از آن دوباره برای حج، احرام می‌بندد.

در برخی روایات که در منابع اهل سنت نیز آمده است نقل شده که وقتی این حکم تشریع شد، برخی از مسلمانان خدمت پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله رسیدند و با تعابیر نامناسبی اعتراض کردند. آنان می‌گفتند: یعنی شما می‌فرمایید ما پس از انجام عمره، از احرام خارج شویم و سپس در حالی که جُنب هستیم، مجدداً احرام حج ببندیم؟! این مسئله برای آن‌ها بسیار عجیب بود و آن را ناپسند می‌دانستند.

ازنظر آن‌ها ایام حج باید کاملاً به عبادت اختصاص یابد، نه اینکه فرد پس از انجام عمره، چند روز از ممنوعیت‌های احرام خارج شود، سپس مجدداً برای حج، احرام ببندد. همچنین ازدواج تمتع نیز از جمله احکامی بود که پذیرش آن برای برخی دشوار بود و آن را سنگین می‌دانستند.

در زمان خلیفه دوم، ایشان مصلحت ندانست و هر دوی این‌ها را ممنوع کرد. این روایت به اشکال مختلف نقل شده است که مُتْعَتَانِ كانَتَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَنَا أُحَرِّمُهُمَا وَأُعَاقِبُ عَلَيْهِمَا؛[4] یعنی دو نوع متعه در زمان پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله جایز بود، یکی متعه حج تمتع و دیگری ازدواج موقت اما من آن‌ها را حرام می‌کنم و هرکس انجام دهد او را مجازات خواهم کرد!

ایشان این حق را برای خود قائل بود که حکمی را بنا بر مصلحت ممنوع کند. حالا این رویکرد چه ناشی از اجتهاد نادرست باشد و چه در نتیجه ضعف در منابع فقهی ایشان ولی به‌هرحال اعتقاد ایشان این‌چنین بود.

تحریف احکام و پیامدهای آن در تاریخ اسلام

اگر این يك مسئله‌ای بود که فقط مربوط به شخص ايشان می‌شد و اگر صرفاً یک یا دو حکم را تحریم می‌کرد شاید تأثیر چندانی نداشت اما در فاصله‌ای کوتاه، به‌تدریج زمینه‌ساز آن شد که بسیاری از مقدسات شرعی توسط بنی‌امیه مورد بی‌احترامی قرار گیرد! وقتى کسی حرفی مى‌‌زد مى‌‌گفتند خليفه دوم آنجا فلان كارى كرد که پيغمبر نكرده بود. خلفای بنی‌امیه و خلفای مروانی دست به اقداماتی زدند که روى مسلمان‌ها را سياه كرد، از نمازخواندن در حال مستی گرفته تا تیراندازی به قرآن و حتی برگزاری نماز جمعه در روز چهارشنبه! بسیاری از مُحرّمات، به‌ویژه در دربار خلفا، بی‌اعتبار شد و رواج فساد، سگ‌بازی و مشروب‌خواری به امری عادی تبدیل گشت. همه چيز براى خليفه، جايز بود. آن‌قدر چيزهاى زشت نقل شده كه خدا شاهد است که من خجالت مى‌‌كشم بگويم که چه كار مى‌‌كردند!

همان‌گونه که در مثل معروف گفته می‌شود که آب را باید از سرچشمه بست یعنی اگر در مسیر یک نهر آب، نشتی پیدا شود باید بلافاصله جلوی آن را گرفت وگرنه وقتی جریان آب راه افتاد، دیگر مهارشدنی نخواهد بود، اگر چنین امری هم مشروع تلقی شود که فردی به‌عنوان خلیفه اسلامی حق داشته باشد احکام را تغییر دهد، یعنی بتواند حلال را حرام کند یا حرام را حلال، دیگر هیچ اصل و بنیانی پابرجا نخواهد ماند.

دیدگاه مذهب تشیع در خصوص قیاس و رأی در فقه

اين كارى بود كه اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين صددرصد با آن مخالف بودند. اصلاً مذهب اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين در ميان ساير علماى آن زمان به عنوان جریانی شناخته می‌شد که مخالف بدعت و قياس است. آنان تأکید داشتند که احکام دین همان است که خداوند مقرر کرده و هیچ‌کس حق ندارد احکام را بر اساس قیاس تغییر دهد و یا از یک حکم، حکمی دیگر استخراج کند. در کتاب‌های روایی ما بخش‌هایی به تحریم اظهار نظر شخصی درباره احکام دین اختصاص یافته است که با عنوان «القیاس و الرأی» شناخته می‌شود. بر اساس این مباحث، احکام اسلام باید دقیقاً مطابق همان چیزی باشد که خداوند و پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بیان کرده‌اند و هیچ‌کس حق ندارد آن‌ها را تغییر دهد یا دگرگون سازد.

حکم ولایی و تفاوت آن با تغییر احکام شرعی

البته باید توجه داشت که حکم ولایی، محدود به یک زمان خاص و شرایط استثنایی است و ارتباطی با تغییر احکام شرعی ندارد. این نوع دستور، بنا بر ضرورت‌های خاص و شرایط استثنایی صادر می‌شود و ولی‌فقیه حق دارد که چنین حکمی را اعمال کند. این مسئله یک حکم حکومتی است که همه، اعم از شیعه و سنی، بر آن اتفاق‌نظر دارند و در آن اختلافی نیست اما اینکه یک حکم شرعی به‌طورکلی تغییر کند، یعنی حکمی که تا کنون حلال بوده، ازاین‌پس تا قیامت حرام اعلام شود، این همان بدعت است.

البته ممکن است فردی که چنین اقدامی انجام می‌دهد، خود معتقد نباشد که در حال ایجاد بدعت است اما در عمل، نتیجه همین خواهد بود.

پیامدهای بی‌ثباتی در دین

ما یزدی‌ها یک مَثل داریم که می‌گویند خشت هِره لق می‌شود. نمی‌دانم شما هم این تعبیر را به کار می‌برید یا نه. در یزد، به آجرهایی که در لبه باغچه یا پله‌ها به‌صورت مرتب چیده می‌شوند، هِره می‌گویند. تا زمانی که همه این آجرها محکم و در جای خود باشند، استواری ساختار حفظ می‌شود اما اگر یکی از آن‌ها شل شود بقیه نیز به‌مرور فرومی‌ریزند. می‌گویند خشت هِره نباید لق شود زیرا وقتی یکی سست شد، بقیه نیز از بین می‌روند.

همین اصل در احکام شرع نیز صدق می‌کند یعنی اگر زمینه‌ای فراهم شود که فردی بتواند حکمی را تغییر دهد، یعنی حلالی را حرام کند یا حرامی را حلال، دیگر راه برای تغییرات بی‌حدومرز باز خواهد شد و دیگران هرچه بخواهند انجام خواهند داد. در این صورت، دیگر هیچ بنیانی پایدار نمی‌ماند و سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.

از عدالت تا فساد؛ تأثیر انتخاب‌های تاریخی بر جهان اسلام

امروز بسیاری از مفاسدی که در جهان اسلام گریبان‌گیر مسلمانان شده است و نمونه‌هایی از آن را در کشور خودمان نیز مشاهده می‌کنیم ریشه در همین انحرافات دارد. اگر حضرت علی‌علیه‌السلام از همان ابتدا به خلافت منصوب شده بود اجازه نمی‌داد که این بدعت‌ها شکل بگیرد. وقتی مسیر انحرافی از ابتدا سد می‌شد، دیگر کسی به خود اجازه نمی‌داد که نماز جمعه را در روز چهارشنبه برگزار کند، یا در حالت مستی، نماز صبح را چهار رکعت بخواند! دیگر چنین تصوری به وجود نمی‌آمد که سلطان وقت حق دارد هر کاری که دلش بخواهد انجام دهد و هر عمل خلاف شرع یا خلاف عفت را مجاز بشمارد. مسلمانان قطعاً مانع این روند می‌شدند و از بروز چنین انحرافاتی جلوگیری می‌کردند.

این روایت را هم شیعه و هم اهل سنت نقل کرده‌اند که روزی خلیفه دوم روی منبر گفت: اگر من در دینم منحرف شدم، شما چه خواهید کرد؟! اگر از مسیر حق منحرف شدم و کج‌راهه رفتم چه واکنشی نشان می‌دهید؟! در این هنگام، مردی عرب شمشیرش را بیرون کشید و گفت با این شمشیر، تو را به راه راست بازمی‌گردانیم! خلیفه این پاسخ را تحسین کرد.

تغییر احکام و پیامدهای آن بر آینده اسلام

مسلمانان باید این‌چنین باشند اما اگر بنا باشد که احکام اسلام یکی پس از دیگری دستخوش تغییر و تحریف شود، دیگر از اسلام چه باقی خواهد ماند؟! حالا هر روز با یک عنوان مانند قرائت‌های جدید یا عناوین دیگر، زمینه‌هایی فراهم ‌شود که به احکام اسلامی تجاوز شود مطمئن باشید که اگر چنین چیزی رواج پیدا کند، دیگر چیزی از اسلام باقی نمی‌ماند. هر روز، هرکسی به بهانه‌ای حکمی را وارد اسلام می‌کند یا از آن حذف می‌کند. اگر بپرسید چرا چنین کاری را کردی؟! خواهد گفت: پیشینیان این کار را کردند، اتفاقی نیفتاد، پس ما هم انجام می‌دهیم!

اما اگر حضرت علی‌علیه‌السلام در رأس امور بود اجازه نمی‌داد چنین اتفاقی رخ دهد. در همان مسئله متعه، ایشان فرمودند لَوْلَا أَنَّ عُمَرَ نَهَى عَنِ ٱلْمُتْعَةِ مَا زَنَىٰ إِلَّا شَقِيٌّ؛[5] یعنی اگر عُمر ازدواج موقت را ممنوع نکرده بود، هیچ‌کس جز افراد شقی مرتکب زنا نمی‌شد!

اگر چنین حکمی ممنوع نمی‌شد کسی که در شرایط دشوار قرار می‌گرفت، مثلاً در سفر یا در موقعیتی خاص، می‌توانست به ازدواج موقت روی بیاورد اما زمانی که این راه بسته شد، تنها دو گزینه باقی ماند: ازدواج دائم یا زنا. وقتی کسی قادر به ازدواج دائم نیست، ممکن است دچار گناه شود.

اگر در این زمینه هیچ آیه‌ای نداشتیم، یا سنت پیامبر چنین حکمی را تأیید نکرده بود، جا داشت که در آن تردید کرد اما وقتی خلیفه دوم به‌صراحت گفت مُتْعَتَانِ كانَتَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَنَا أُحَرِّمُهُمَا وَأُعَاقِبُ عَلَيْهِمَا؛ یعنی این دو نوع متعه در زمان پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله جایز بود اما من آن را ممنوع می‌کنم.

مشخص است که این اقدام، اساس اسلام را به خطر می‌اندازد. شاید خود او توجه نداشت که با این اقدام، چه پیامدهای بزرگی ایجاد می‌شود. او گمان می‌کرد که صرفاً دو حکم را بنا بر مصلحت ممنوع می‌کند اما متوجه نبود که چه تأثیر گسترده‌ای بر آینده امت اسلامی خواهد گذاشت!

ارزش یک رأی در سرنوشت یک جامعه

در پایان، اجازه دهید آخرین نکته عرایضم را بیان کنم؛ عزیزان من! ما گاهی برخی امور را ساده می‌شماریم اما در واقعیت، اهمیت زیادی دارند. مثلاً همین مسئله انتخابات. حالا ايام انتخابات نيست كه بگويند اين شيخ آمده اينجا مى‌‌خواهد براى انتخابات تبليغات كند. كسانى فكر مى‌‌كنند انتخابات مثل پولى است كه در جيب انسان هست، آن را درمی‌آورد و به هر كسی که مى‌‌خواهد مى‌‌دهد و اشكالى هم ندارد، مال خودم است ديگر. من يك دسته اسكناس در جيبم هست، در جیبم دست مى‌‌كنم و هر مقدار از آن را که خواستم و به هر كس که خواستم مى‌‌دهم؛ فقير باشد يا نباشد، دوست باشد يا دشمن باشد؛ مال خودم است، به هر كس که خواستم مى‌‌دهم، هيچ كس هم حق ندارد بگويد چرا؟! تا اسراف نشده بخشش است، به هر كسی که مى‌‌خواهد مى‌‌دهد، هيچ اشكالى هم ندارد.

برخی خيال مى‌‌كنند رأى هم همين است بلكه از اين هم كمتر است چون انسان ضررى هم نمى‌‌كند و فقط يك كلمه مى‌‌نويسد، رأى هم مال خودش است، به هر كس مى‌‌خواهد مى‌‌دهد. اگر امروز خواستم به زيد مى‌‌دهم، فردا خواستم به عَمر مى‌‌دهم، تمام شد، كسى نمى‌‌تواند به من بگويد چرا، چون مال خودم بوده، رأى خودم بود به هر كس خواستم دادم؛ درصورتی‌که مسئله این‌گونه نيست. رأى دادن يعنى شريك شدن در سرنوشت يك جامعه. آن كسى كه با رأى شما سركار مى‌‌آيد اگر كار خير بكند شما هم در ثواب او شريك هستید و اگر گناه كند شما هم در گناه او شريك هستید. این‌گونه نيست كه مال خودم است و به هر كس که مى‌‌خواهم رأى مى‌‌دهم.

انتخاب آگاهانه؛ حق فردی، تکلیف اجتماعی

شما حق داريد رأى بدهيد و تكليف داريد كه به شخصى كه اصلح است رأى بدهيد. اينجا غير از حق، تكليف هم مطرح است. بايد شناسايى كنيد که چه كسى اصلح است و به او رأى بدهيد. نمى‌‌توانيد بگوييد رأى خودم است و به هر كس که مى‌‌خواهم مى‌‌دهم. شما داريد در سرنوشت يك جامعه‌‌اى اثر مى‌‌گذاريد و مسؤوليتش را بايد بپذيريد؛ اگر انسان ناصالحى سركار آمد شما شريك او هستيد. اگر تا هزار سال ديگر در اثر آن پست، گناهانى انجام گرفت شما به همان اندازه‌‌اى كه در این‌که آن شخص را سر كار بياوريد تأثير داشته‌اید در اين گناهان شريك هستید. ما نباید تصور کنیم که این مسئله یک امر صرفاً شخصی است و می‌توانیم هر طور که بخواهیم درباره آن تصمیم بگیریم. ازنظر علمی و اخلاقی، تنها حق مطرح نیست، بلکه تکلیف نیز وجود دارد. ما حق داريم انتخاب كنيم ولی تنها حق نداريم بلکه تكليف هم داريم؛ واجب است انتخاب كنيم و واجب است اصلح را انتخاب كنيم. اگر كسى رفتارش، اخلاقش، نوشته‌‌هايش و گفتارش نشان مى‌‌دهد که پايبند به دين نيست و به ضرر اسلام قدم برمى‌‌دارد شما حق نداريد او را انتخاب كنيد. اين هم چيزى است كه ما بايد از تاريخ صدر اسلام و تواريخ بعد عبرت بگيريم و براى اين زمان خودمان استفاده كنيم.

حاصل عرايضم اين شد كه در بين ابعاد مختلف مسائلی كه درباره غدير و على‌علیه‌‌السلام مطرح است من روى چند بُعد آن دست گذاشتم كه نمونه‌‌اش در زندگى امروز ما هم هست و ما مى‌‌توانيم از آن داستان‌‌ها براى امروز خودمان بهره بگيريم.

پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم مى‌‌دهيم عزت اسلام و مسلمين روزافزون بفرما!

خدايا! دل‌‌هاى همه مسلمان‌ها را به هم مهربان قرار ده!

اختلاف و خصومت و دشمنى را از بين مسلمان‌ها بردار!

پروردگارا! ما را قدردان همه نعمت‌‌هاى مادى و معنويت قرار ده!

روح امام راحل و شهداى عزيز ما را با انبيا و اوليا محشور فرما!

سايه مقام معظم رهبرى را بر سر ما مستدام بدار!

در ظهور ولى عصرارواحنافداه تعجيل فرما!

عاقبت امر ما ختم به خير فرما!

والسلام عليكم و رحمةالله


[1]. مائده، 67.

[2]. شرح نهج‌البلاغه ابن حدید، ج 1، ص 3.

[3]. بقره، 196.

[4]. بحارالانوار، ج 30، ص 637.

[5].  زواج المتعة، ج 1، ص 230.

 

Selected Questions

Darwin's Theory in TV Documentaries I am a relatively educated Moslem with solid Islamic religious believes, and fluent in few languages. I am a keen listener to your speeches and also very keen on the programs which I can see on the 4th Channel of the IRIB. There are the following 2...
Read more...