بسم الله الرحمن الرحیم
خدای متعال را شکر میکنیم که در زمانی زندگی میکنیم که میراث علمی اهلبیت (ع) به وسیله علما و بزرگان محدثین و اساتید به ما منتقل شده است و میتوانیم از آنها بهرهمند شویم. و هم چنین خدا را شکر میکنیم که در این زمان خدا نعمت امام خمینی(ره) و جانشین شایسته ایشان مقام معظم رهبری(حفظهالله) را به ما داده، و برقراری نظام جمهوری اسلامی و تداوم آن را مدیون زحمات آن عزیزان و یارانشان هستیم. به شکرانهی استفادهای که از فرمایشات اهلبیت(ع) کردهایم، وظیفه خود میدانیم که اسلام را بهتر بشناسیم و سعی کنیم آن را به دیگران بهتر معرفی کنیم. چون همه جا نیاز به این شناخت است، لذا معرفی اسلام از حوزهها و فارغالتحصیلان آن انتظار است.
ما شاهد هستیم که نیازی فوقالعاده شدید و گسترده نسبت به فراگیری اسلام وجود دارد. اما فعالیتی که انجام میگیرد و محصولی که ارائه میشود، تناسبی با آن نیاز ندارد. یعنی فعالیت ما خیلی کمتر از آن چه که باید باشد، هست. همان گونه که مقام معظم رهبری فرمودند حوزههای علمیه باید نسبت به برنامهریزی و تولید علم و بسط علوم و معارف اسلامی در کشورهای مختلف مسئولیت بیشتری را احساس کنند. زیرا تکلیف آن در درجه اول متوجه امثال ماست.
اگر یک طلبه و روحانی بخواهد وظیفه خود را دقیقاً تشخیص بدهد و عمل کند باید در چند زمینه فکر عمیق و اطمینان آوری داشته باشد؛ چون از یک طرف زمینه کار خیلی وسیع است و دامنهی انواع فعالیتهایی که روحانیت باید به عنوان دین شناس انجام بدهد، بسیار وسیع است.
در این جا ما باید ابتدا بررسی کنیم که چگونه و از کجا میتوانیم شناخت و معرفی دین را شروع کنیم. زیرا انبوهی از کارها جلوی ما قرار دارد،؛ اما ما نمیدانیم به کدام یک از آنها بپردازیم که اهمیت و ضرورت آن بیشتر است. ما باید بررسی کنیم که چه کارهایی را باید انجام بدهیم تا اگر روزی از ما حساب کشیدند، -که خواهند کشید- و اگر روزی صاحب کار را دیدیم -که خواهیم دید- بتوانیم به او نگاه کنیم و پاسخی برای سؤالهای او داشته باشیم.
ابتدا ما از یک طرف باید گستره علوم و معارف اسلامی را در نظر بگیریم و ببینیم که شامل چه عرصههایی میشود، سپس بررسی کنیم که كدام یك از عرصهها اشباع شده است و دیگر نیاز شدیدی به فعالیت ندارد، و کدام عرصهها نیاز مبرم به فعالیت علمی برای گسترش این معارف دارد. البته در این مطالعه کشور خود ما در اولویت است، سپس سایر مناطق باید مورد مطالعه قرار گیرد. در این نوع مطالعه گستره معارف اسلام با آن چه از اسلام در عالم عرضه و شناخته شده مقایسه میشود.
این مطالعه به ما كمك میكند تا بفهمیم که کدام عرصهها نیاز بیشتری به فعالیت دارد. در این بررسی شاید به این نتیجه برسیم که هیچ عرصهای هنوز اشباع شده نیست و همه عرصهها نیاز به فعالیت جدی دارد. هر چند این فعالیت در عرصههای مختلف از حیث شدت و ضعف تفاوت دارد. در این صورت نیز باید مطالعه دیگری انجام دهیم و بررسی کنیم که كدام یك از این عرصهها مهمتر است و كدام یك از این زمینهها اگر وارد نشویم ضررهای زیادی برای آینده اسلام و مسلمین خواهد داشت. اگر در برخی از زمینهها مغالطاتی انجام گیرد و انحرافاتی ایجاد شود ما نیزمسؤول خواهیم بود که چرا در این زمینهها کار نکردیم.
در این نوع مطالعه باید ملاك و معیاری برای سنجش وجود داشته باشد. باید مشخص شود كه این زمینه فعالیت از چه جهتی مهمتر است؛ آیا از لحاظ محتوای این معرفت اهمیت آن بیشتر است، یا از آن جهت که این عرصه آسیبپذیرتر است و دشمن بیشتر به آن حمله کرده است، و یا از آن جهت که این فعالیت در رفتار و زندگی مردم بیشتر مؤثر است، و یا بیشتر در اعتقاد و فکر آنها مؤثر است؟ بنابر این ما به یک معیارهایی برای سنجیدن نیاز داریم،؛ تا بگوییم کدام عرصه اهمیت آن بیشتر است. مثلا وقتی دانشجویان تازه وارد سؤال میكنند که کدام یک از این رشتههای علوم مهمتر است تا آن را انتخاب کنیم، انسان باید با یک معیاری بگوید که کدام رشته و از چه جهت مهم است. آیا به لحاظ محتوا مهم است، یا از لحاظ نیاز مردم و تأثیری که در رفتار و زندگی فردی و اجتماعی و حتی ارتباطات بینالمللی؛ آنها دارد، و یا شرایط تأثیرپذیری كه از ماهوارهها و امثال اینها چنین اهمیت و اولویتی را ایجاب میکند؟ البته باز سؤال میشود که اهمیت محتوای خود اینها را با چه ملاکی سنجیدیم. پاسخ این است که زیرا اینها منطقاً اساسیترند، و اگر این موارد حل نشود، سایر مسائل نابود میشود و دیگر جایی برای سایر معارف مثل اصول دین باقی نمیماند.
گاهی ملاک، گمراهی جوانان است، زیرا انسان میبیند جوانها دسته دسته رو به گمراهی و فساد و احیاناً کفر میروند. لذا این عرصه را انسان مهمتر میداند و در پی این است كه چه کنیم تا جلوی اینها گرفته شود یا به حداقل برسد. گاهی ملاك خاصتر میشود و مثلا فعالیت وهابیت ملاك میشود. زیرا ما شاهد هستیم كه وهابیت شمشیر را از رو بسته و دیگر وارد شیعهکشی شده است، و به ترویج شبهات مذهبی و امثال اینها میپردازند.
به هر حال با یک ملاکی باید تشخیص دهیم که کدام عرصه بیشتر به ما احتیاج دارد. البته در این بررسی ما باید توانایی خود را هم در نظر بگیریم. چون ممکن است در یک عرصهای به امثال آقای مطهری احتیاج باشد، اما ما که آقای مطهری نیستیم. لذا باید در پی چیزی باشیم (و در آن حدی) که از توان ما برمیآید و میتوانیم نقشی در آن ایفا کنیم.
عامل دیگری که باید در نظر بگیریم، امکان عمل است. ممکن است از نظر ذهنی فکر کنیم فلان عرصه خیلی اهمیت دارد و با استعداد و ظرفیت ما نیز سازگار است، اما امکان عمل آن نباشد. زیرا هر اقدامی كه انسان میخواهد بکند، ضرورتاً یک شرایط عملی را ایجاب میکند. با دست خالی نمیشود در جامعه کار کرد. بنا بر این یکی از عوامل تعیین کننده در این جا این است که انسان بررسی كند و ببیند در کنار این نیازها، کدام یك زمینه عمل آن بیشتر است.
بنا بر این انسان به این نتیجه میرسد که تا آنجا که در اختیار من است و مسؤولیت من ایجاب میکند، کدام عرصه برای من مهمتر است. ورود در کدام عرصه برای من اهمیت بیشتر دارد. لذا وقتی من در این عرصه وارد شدم، اگر فردا از من پرسیدند چرا این کار را انجام دادی و آن کار را نکردی، جواب معقولی برای آن و نیز عذری برای عدم ورود به سایر عرصهها داشته باشیم.
این محاسبات عرض عریضی دارد. زیرا برای یک طلبه تازه وارد، در یک سطحی قابل مطالعه است و برای آقایانی که فارغالتحصیل هستند در سطحی دیگر، و برای اساتید طبعاً سطحهای دقیقتر و عمیقتری مطرح است. یعنی هر كس باید فکر کند و موقعیت خود را بهتر درک کند و ببیند خدماتی که میتواند ارائه بدهد برای چه کمیتی از انسانها اثر دارد و چه اندازه ارزش این خدمات بیش از سایر خدمات است، و جامعه به چه امری بیشتر نیاز دارد.
پس از آنکه ما در این بررسی به تشخیص رسیدیم که برای فردی مثل من، این نویسندگی، این سخنرانی، این تدریس در دانشگاه و یا در حوزه، آن هم تدریس در این ماده درسی واجبتر است، تازه وارد فاز دیگری میشویم که خطر آن کمتر از جهل نسبت به فاز اول نیست. وقتی کسی وظیفه؛ خود را خوب تشخیص داد، به این معنا نیست كه خوب هم عمل میکند. زیرا در انجام وظیفه موانع مختلفی وجود دارد. گاهی موانع خیلی آشکار است كه مانع بودن آنها كاملا مشخص است. البته برخورد با اینها خیلی مشکل نیست. اما گاهی موانعی وجود دارد که مخفی است و شیطان، طبق فرهنگ دینی ما، آن گونه آنها را تزیین میکند که ما را از انجام وظیفه باز میدارد و یا منحرف میكند. هر چند او در مرحلهی تشخیص وظیفه نیز دخالت میکند، ولی شیطان در عمل بیشتر وارد میشود و به وسیلهی خواستههای نفسانی از عمل مانع میشود. زیرا اگر ما درست تشخیص بدهیم، باید به آن عمل کنیم. در این جا او به وسیله چیزهای مختلفی ـکه کمابیش با آنها آشنا هستیمـ مانع میشود. گاهی چیزهایی را تشخیص میدهیم و میفهمیم که باید کاری کرد اما نمیتوانیم خود را برای انجام آن آماده کنیم، و بهانهگیری، عذرتراشی و توجیه میکنیم. به نظر من خطر این کمتر از آن نیست که ندانیم وظیفه؛ ما چیست. شاید عذر را از جاهل زودتر بپذیرند تا کسی که برای تخلف خود توجیهگری میکند.
خداوند بر درجات امام(ره) بیفزاید! مطلبی را ایشان بیش از سایر اساتید تأکید میکردند. ایشان در فرمایشات خود بیش از دیگران می فرمودند: شیطان نمیآید ابتدائاً به یک روحانی بگوید زنا کن، یا شرب خمر کن. او خیلی بهتر میداند که اگر بخواهد یک روحانی را به یک خطای بزرگ بکشاند، باید آرام آرام او را وادار سازد. البته این روش مختص به روحانی نیست، بلكه هر کسی همین طور است. زیرا کم کسی پیدا میشود که بداند کاری القای شیطان است و آن را انجام بدهد. او ابتدا زمینههایی را فراهم میکند و آرام آرام بدون اینکه انسان متوجه شود که چه راه خطرناکی را در پیش گرفته است، او را به گمراهی میکشاند.
یكی از بزرگترین خطرهایی که زندگی ما را تهدید میکند، مكر شیطان است. او از همان ابتدا میدانست چگونه باید آحاد انسان را فریب بدهد،؛ این گونه نیست كه ما از فریفتهشدن دیگران تجربه كسب كنیم و مطمئن شویم كه دچار دام شیطان نمیشویم، بلكه او برای تمامی افراد انسانی نقشه انحصاری دارد. او در صدر اسلام چه نقشههای عمیقی برای برخی از مسلمانان کشید، و موفق هم شد. او الآن هم به آن نقشهها آگاه است و میداند چگونه ما را اغوا كند، لذا هر لحظه ما در معرض خطرها هستیم. خیلی سادهانگاری است كه فرض کنیم دیگر شیطان با ما كاری ندارد. بلکه باید مطمئن باشیم امروز شیطان مکائد خیلی عمیقتر و پیچیدهتری برای فریفتن ما دارد.
و نکته حساس و قابل توجه كار شیطان این است که در همه توطئههای او سیر تدریجی وجود دارد و او آرام آرام انسان را به راههای خطرناک میكشد. من وقتی در زندگی خودم نگاه میکنم میبینم از این راه، شیطان مرا خیلی فریب داده است. حدس میزنم امثال من هم کم نباشند. ابتدا شیطان به صورت موجه، حتی گاهی به عنوان یك وظیفه شرعی و تکلیف واجب، انسان را وادار و توجیه میکند. حتی شاید آن کار در اصل هم واجب باشد اما او انسان را طوری وارد در آن کار میکند كه زمینهای برای نتایج انحرافی بعدی آن مهیا شود. مثلا انسان در آن کار ضعفی نشان میدهد، شیطان همان نقطه ضعف را آرام آرام دنبال میکند تا یک جایی که انسان خواب آن را هم نمیدید. ما در همین زمان چیزهایی را دیدهایم که باعث میشود که یک مقدار از افتادن در دام شیطان بیشترخائف باشیم.
من میترسم اگر بعضی از این جزئیات و مثالها را بگویم، احیاناً سوء ظن نسبت به برخی اشخاص پیدا شود. ولی اشخاص مختلفی که سالها مقدم بر ما بودند و حتی به یک معنا استاد ما حساب میشدند و برای آنها قداستی قائل بودیم، کارشان به جایی رسید که الان من اصلاً باور نمیکنم. برای سهولت تصور، این سؤال را طرح میکنم كه آیا شما هیچ احتمال میدهید یکی از این مراجع تقلید ـحفظهماللهتعالیـ در یک توطئهای شرکت کند که باعث قتل مرجع دیگری شود؟ آیا یک چنین چیزی را احتمال میدهید كه این بزرگان ـکه همه آنها از بزرگان دین ما هستندـ کار آنها به یک جایی برسد که حاضر شوند در قتل یک نفر دیگر شرکت کنند؟ هرگز انسان نمیخواهد خیال آن هم به ذهنش خطور کند. ولی اگر زمانی چنین چیزی ثابت شد و اتفاق افتاد، ما چقدر باید نسبت به آینده خودمان بیمناک باشیم؟ آیا شیطانی که میتواند چنین کاری بکند، برای ما دامی فراهم نکرده است؟ دیگر نیاز نیست كه شیطان برای ما آن دامهای پیچیده را بگذارد. داستانی است که خود بنده چند بار نقل کردهام و اولین بار حدود پنجاه و چند سال پیش آن را از حضرت آیت الله وحید شنیدم. آن وقت ایشان در مسجد حاج سید عزیزالله تهران، دههی اول محرم منبر میرفتند بعد از این كه مرحوم آسید احمد خوانساری آنجا نماز میخواندند. ایشان این داستان را نقل کردند که مرحوم شیخ انصاری رضوان الله علیه در زمان مرجعیت و ریاستشان بر حوزه علمیه، همسرشان حامله بود و شب وضع حمل ایشان بود. همیشه از قدیم الایام در خانوادههای سنتی مرسوم است که زائو بعد از وضع حمل باید روغن بخورد. بالاخره خانمهایی که دست اندرکار بودند آمدند پیش شیخ که امشب همسر شما وضع حمل میکند و در خانه چیزیی نداریم، پولی بدهید که مقداری روغن برای ایشان بخریم. مقداری پول سهم امام نزد ایشان بود، حدود یک تومان ـالبته یک تومان آن زمان شاید بیش از هزار تومان حالا بودـ شیخ از جا برخاست تا آن پول را بیاورد برای تهیه روغن به آنها بدهد. ناگهان در بین راه این فكر به ذهن شیخ میآید که اگر یک طلبهای امشب در یک گوشه از نجف همسرش وضع حمل کند، حتماً این پول را دارد که روغن بخرد؟ ایشان با خود میگوید من رییس هستم و این پول در اختیارم است، اما ممکن است طلبهای باشد و حتی به نان شب هم محتاج باشد. برمیگردد و به خانمها میگوید من پولی که برای این کار بدهم ندارم. آنها هم ناامید میشوند. فردا صبح یکی از شاگردان شیخ كه انسان با معنویتی بود خیلی سراسیمه میآید پیش شیخ و میگوید من دیشب یک خواب عجیبی دیدم. میگوید من شیطان را در خواب دیدم، در حالی که بندهای خیلی مختلفی روی شانهاش افتاده بود و داشت میرفت. به او كه رسیدم، پرسیدم اینها چیست؟ او گفت اینها دامهایی است که برای اشخاص مختلف دارم؛ یکی پول، یکی زن، یکی مقام و... . گفتم کدام یك مال من است؟ خندید و گفت تو احتیاج به دام نداری، تو خودت دنبال من میآیی و دیگر نیازی نیست كه برای تو دام تهیه کنم. یک طناب خیلی محکم و پیچیدهای داشت كه پاره شده بود، گفتم این چیست؟ گفت من نه ماه است این طناب را بافتهام تا به گردن شیخ انصاری بیندازم! اما او دیشب با یک تکان آن را پاره کرد. او از اینکه تلاش نه ماههاش از بین رفته است، خیلی ناراحت بود. وقتی این خواب را برای شیخ نقل کرد و پرسید که شیطان نه ماه برای شما چه نقشهای کشیده؟ شیخ گریه افتاد، و خدا را شکر کرد، و گفت جریان این است: كه همسر من نه ماه حامله بوده است، دیشب وقت وضع حملش بود. شیطان از وقت انعقاد نطفة این بچه، برای من دام گسترده بود که من امشب از پول سهم امام بردارم و برای او مصرف کنم، در حالی كه من حق نداشتم این کار را بکنم، زیرا این؛ برای دیگران میسر نبود. وقتی رفتم این پول را بردارم ناگهان متوجه شدم و برگشتم و دام را پاره کردم.
شیطان حتی از شیخ انصاری هم نمی گذرد. او از همان وقتی که نطفه بچه شیخ منعقد میشود فکر دام برای او هست. باید مراقب باشیم، شیطان چنین دامهای بزرگی را هم برای او میگستراند!
حال ما از دو صورت خارج نیست؛ یا ما جزء همانهایی هستیم که از او پرسیده بود دامی که برای من گذاشتی چیست؟ و شیطان در پاسخ گفت تو احتیاج به دام نداری. اما اگر فرض کنیم که حال ما این گونه است كه خیلی خودساخته و تربیتشده هستیم، اما مسلماً بنده از حیث تقوا مانند شیخ انصاری نمیشوم! خطر اینکه شیطان برای ما دامی متناسب با ما درست کند کم نیست. این گونه نیست که یا شیطان به ما رحم کند و بگوید تو را معاف کردم! یا ما آن قدر قدرت داشته باشیم که حتماً بر شیطان غالب شویم!
لغزشهایی که از کسانی میبینیم که به هیچ وجه انتظار آن را نداریم از این جهت است که شیطان از دهها سال پیش آرام آرام زمینه؛ لغزشها را برای آنها فراهم کرده است. اما ابتدا نیامده به انسان بگوید که این کار را انجام بده، تا او هم متوجه بشود و به او بگوید: خدا تو را لعنت کند من چنین کاری نمیکنم! شیطان آن قدر زمینه را آرام آرام فراهم میکند تا میرساند به آن جایی که دیگر انسان نمیتواند انجام ندهد، او خود را در چنگال شیطان میبیند. ما باید بیشتر از این بیمناک باشیم.
ای طلبههای جوان! شاید آن وقت که ما هم جوان بودیم کم و بیش همین طور بودیم و فکر میکردیم مشكل این است كه نمیدانیم وظیفه چیست، و باید چه کار بکنیم، و یا چگونه باید وظیفه را تشخیص داد. یعنی تصور میکردیم که اگر وظیفه خود را بدانیم دیگر مشکلی نیست، چون میدانیم که باید چه کار کنیم و حتماً آن را انجام خواهیم داد. اما کم کم انسان متوجه میشود که مشکل اساسی نشناختن وظیفه نیست، بلكه مشکل آماده نبودن برای انجام وظیفه است. و شیطان آن چنان زمینهها را برای انسان فراهم میکند که او را فریب بدهد، و انسان را توجیه کند که حتی گاهی لباس واجب شرعی هم به کار خلافش می پوشاند که این کار واجب شرعی است. او انسان را در یک دامی می اندازد که افتادن همانا و نابود شدن و سوختن آخرتش همان.
بنابراین ما در دو صحنه ناچاریم کار بکنیم، و الا این خطرها برای ما کمتر از دیگران نیست. اول درست فکر کنیم و موقعیت خود را بسنجیم كه در این پازل جامعه جای ما کجاست؟ این هم درست نیست كه چون من نمیتوانم همه مفاسد را اصلاح کنم، پس هیچ كاری انجام ندهم، زیرا ممکن است در این مجموعه یک نقطهای وجود داشته باشد که من میتوانم در آن نقطه قرار گیرم و انجام وظیفه كنم. لذا من باید تلاش كنم و آن را پیدا کنم. هر چند من همه علوم را که نمیتوانم اصلاح کنم، ولی بخشی از آن را شاید بتوانم اصلاح كنم. یا من همه شبهات را نمیتوانم جواب بدهم،؛ اما ممكن است یک مورد از آن را بتوانم پاسخ دهم، پس باید همان یك مورد را انجام بدهم.
بنا بر این اول باید فکر کنیم ببینیم جایگاه ما کجاست و چه کارهایی از عهدهی ما بر میآید، و در بین کارهایی که میتوانیم انجام بدهیم، بررسی كنیم و آن چه كه مهمتر است آن را مقدم بداریم. این مرحلهی تشخیص وظیفه است. اما مرحله دوم کسب آمادگی برای انجام وظیفه است که آن یک عمر خودسازی نیاز دارد. و الا شیطان انسان را فریب میدهد و انسان را به راههایی که هیچ گمان او نمیرود و خود شیطان میخواهد، میکشاند.
اعاذنا الله و ایاکم انشاءالله و وفقنا الله و ایاکم لما یحب و یرضی.
و السلام علیکم و رحمت الله.