صوت و فیلم

صوت:

فهرست مطالب

جلسه دوازدهم؛ توحید، ریشه ای ترین مساله اعتقادی

تاریخ: 
چهارشنبه, 30 آذر, 1390

بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1390/09/30 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

توحید، ریشه‌ای‌ترین مسأله اعتقادی

نگاهی به آنچه گذشت

بحث جلسات اخیر را با این هدف آغاز کردیم که زیربنای فکری محکمی را برای رفتارهای خود بیابیم؛ چراکه اگر انسان بخواهد برای رفتارهای خود معیاری صحیح و عقلانی داشته باشد و به خطا و اشتباه نیافتد و اعمال او برای وی پشیمانی به بار نیاورد لازم است زیربنای فکری محکمی داشته باشد. پیشنهاد ما برای رسیدن به این هدف، تفکر در هدف آفرینش انسان بود. به نظر می‌رسد بهترین راه برای نیل به این هدف این است که انسان به این موضوع بیاندیشد که برای چه آفریده شده و قوایی که خدای متعال در اختیار او گذاشته به چه منظور بوده است. یافتن پاسخ این پرسش به انسان کمک می‌کند تا راه به‌کارگرفتن استعدادها و امکانات خدادادی را بیابد. انسان با به‌کارگیری توانایی‌های خویش در راه هدف آفرینش، در حقیقت راه پشیمانی و حسرت را بر روی خود می‌بندد و زمینه را برای شکوفا شدن استعدادهای شگفت‌انگیز الهی خویش فراهم می‌کند. حاصل بحث این شد که خدای متعال انسان را برای نیل به رحمت، کمال و فضلیتی آفرید که هیچ موجود دیگری را یارای درک آن مقام نیست. این مقام مراتبی خواهد داشت که قلّه آن را با عناوینی کلی همچون «مقام خلیفه ‌الهی» و «مقام قرب الهی» می‌شناسیم، اما حقیقت آن را هنگامی درک خواهیم کرد که به آن دست یابیم. راه کلی رسیدن به آن مقام هم تنها «بندگی خدا» است و هیچ راه دیگری ندارد. تنها شناخت کلی آن مقام و دانستن راه کلی رسیدن به آن، انسان را آن چنان که باید و شاید برای حرکت برای نیل به این هدف قانع و مصمم نمی‌کند و حتی اگر آن را باور کند و تصمیم بر حرکت هم بگیرد این امکان وجود دارد که در یافتن مصداق آن اشتباه کند. از این‌رو لازم است که ما شناخت‌های خود را مضاعف کنیم، به‌گونه‌ای که بدانیم این است و جز این نیست. توأم شدن این دو علم، در نفسْ اثر مطلوبی خواهد گذاشت. از حضرات معصومین صلوات‌الله‌علیهم‌أجمعین‌ نقل شده است که: ما همان‌گونه که باید توحید را بیاموزیم لازم است شرک را هم بیاموزیم تا در دام شرک نیافتیم و گرنه ممکن است مصداق توحید را با مصداق شرک اشتباه بگیریم.1

وهابیت، شرک حقیقی

بعضی از جاهلان وهابی چنین اشتباه روشنی را مرتکب شده‌اند که هر گونه توسل و احترام به اهل‌بیت علیهم‌السلام و اولیای خدا را شرک می‌دانند. اینان شرک را با توحید اشتباه گرفته‌اند و در واقع این‌گونه توسلات عین توحید است و آن‌ها مبتلا به شرک‌اند. خدای متعال می‌فرماید: وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا.2 وقتی خداوند متعال به گنه‌کاران فرمود: شما نزد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بیایید تا ایشان برای شما استغفار کند و خدا به برکت استغفار او شما را بیامرزد، مؤمنین بی ‌غل و غش قبول می‌کردند و با افتخار از پیغمبر اکرم می‌خواستند که برای آن‌ها دعا کند. رسم التماس دعا گفتن از همان زمان پیغمبر اکرم کم‌کم شایع شد. اما عده‌ای بودند که رفتن نزد رسول خدا و درخواست دعا از ایشان برایشان سخت بود و می‌گفتند: خودمان از خدا درخواست آمرزش می‌کنیم؛ چرا سراغ رسول خدا برویم؟! قرآن در توصیف چنین افرادی می‌فرماید: رَأَیْتَ الْمُنَافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودًا؛3 وقتی به آن‌ها گفته می‌شود نزد پیامبر بیا تا ایشان برای تو دعا کند، روی برمی‌گردانند و متکبرانه می‌گویند: خودمان دعا می‌کنیم! برای خود عار می‌دانند که از رسول خدا درخواست دعا کنند. آیا این توحید است یا شرک؟ چنین انسانی در مقابل خدا معبودی دیگر را برگزیده و آن هوای نفس خودش است. این توحید از سنخ توحیدی است که ابلیس از آن دم می‌زد و می‌گفت: من بر آدم سجده نمی‌کنم و فقط برای خدا سجده می‌کنم. آیا ابلیس موحد بود یا مشرک؟ تمرد از این امر به معنای مبارزه با خداست. ما برای این‌که در دام انواع شرک‌ها نیافتیم باید شرک را هم بشناسیم. «لااله الاالله» شعار توحید است و ابتدا معبودهای دیگر را نفی می‌کند. شاید علت این امر اشاره به این نکته است که تنها اعتراف به پرستش الله کافی نیست و باید اول سایر پرستش‌ها نفی شود.
وقتی می‌گوییم: انسان باید هدف خود را قرب خدا قرار دهد و برای رسیدن به این هدف کار کند و راه رسیدن به این هدف بندگی خداست، ممکن است کسانی ادعا کنند که غرض ما قرب به خداست و اعمالمان همه بندگی خداست، اما در عین حال به هزار گونه گناه و فساد مبتلا باشند. تنها وقتی انسان خود را فریب نمی‌دهد و در دام شیطان گرفتار نمی‌شود که واقعا مرز توحید و شرک را شناخته باشد. اگر انسان این مرز را به خوبی نشناسد، گاهی امر برای خودش هم مشتبه می‌شود. از عجایب خلقت انسان این است که خودش خودش را فریب می‌دهد (ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُون‏).4 بنابراین، از آن‌جا که هدف بحث ما یافتن نظامی ارزشی از دیدگاه اسلام بود، شایسته است که سخن دیگران را هم در این زمینه بدانیم تا بتوانیم مرز آن‌ها را با اسلام تشخیص دهیم. در جلسه قبل به برخی از این نظرات اشاره کردیم و در این جلسه به چند مکتب مشهور دیگر اشاره می‌کنیم.

چند نمونه از مکاتب اخلاقی

1. اطاعت از عقل عملی

یکی از مکاتب معروفی که قرن‌هاست در مغرب زمین طرفداران فراونی دارد و در محافل دینی و فلسفی سایر کشورها هم جا باز کرده است مکتبی است که خوب و بد را ناشی از عقل عملی می‌داند و می‌گوید: ما اصلا یک قوه مدرکه خاصی داریم به نام عقل عملی که کار آن درک خوب و بد است و این کار از ذاتیات آن به شمار می‌رود. به نظر ایشان انسان دو گونه عقل دارد: عقل نظری و عقل عملی. کار نوع اول عقل این است که واقعیت‌ها را درک می‌کند و کار نوع دوم این است که انسان را به خوبی امر و از کار بد نهی می‌کند. این عقل خاصی است که درک خاصی دارد و این‌گونه خلق شده است؛ از این‌رو نمی‌توان سؤال کرد که: چرا راست گفتن خوب است؟ چون این قضیه چیزی جز فرمان عقل عملی نیست. پایه‌گذار این مکتب، کانتْ فیلسوف معروف آلمانی است. اما هدف ما از طرح هدف خلقت در اینجا، یافتن نظامی ارزشی بود و با روشن شدن هدف می‌توانیم بگوییم: هرچه ما را به این هدف نزدیک کند خوب و هرچه ما را از آن دور کند بد است. درحالی که کانت می‌گوید: کار خوب، خوب است چون عقل می‌گوید و بس. انسان هم وقتی فضیلت دارد که عمل را به قصد امتثال فرمان عقل انجام دهد و هیچ انگیزه دیگری نداشته باشد. حتی اگر انسان عملی را به اقتضای عواطفش انجام دهد عمل خوب شمرده نمی‌شود و ارزش اخلاقی ندارد.

2. اخلاق قدرت

مکتب دیگری وجود دارد که می‌گوید: اخلاق ساخته زورمندان برای فریب مردم است. در بین فیلسوفان غربی هستند کسانی که می‌گویند: توصیه‌های اخلاقی مانند: لزوم دلسوزی برای محرومان و مهربانی با مردم، اخلاق ضعف است که زورمندان برای کم کردن مزاحمت مردم ساخته‌اند وگرنه اصل اخلاق پیدا کردن قدرت است. هر چه می‌توانی باید قدرت کسب کنی! این نظریه مبنای اخلاق نیچه آلمانی است که آن را اخلاق قدرت می‌نامد.

3. اصالت لذت

مکتب اخلاقی دیگری وجود دارد که عموم مردم در عمل آن را پذیرفته‌اند و می‌گوید: باید دید چه چیزی لذت‌بخش است و باید به دنبال آن رفت. کار خوب کاری است که برای انسان لذت داشته باشد. اگر برخی محدودیت‌ها را باید پذیرفت از روی ناچاری است؛ چراکه اگر انسان بخواهد همه خواسته‌هایش را اعمال کند سایر انسان‌ها به او اعتراض می‌کنند و مانع او می‌شوند و امکان دارد گرفتار زندان یا سایر مجازات‌ها شود. باید این محدودیت‌ها را در حد ضرورت پذیرفت تا دچار عواقب آن نشویم. این نظریه مکتب لیبرالیسم (به معنای آزادی‌خواهی) است و می‌گوید: انسان نباید هیچ قید و بندی داشته باشد مگر آنچه که چاره‌ای از آن نباشد.

4. نسبیت اخلاق

عده دیگری معتقدند: گرچه نمی‌توان هیچ اصل اخلاقی و ارزشی نداشت، اما نمی‌توان گفت: اصول اخلاقی و ارزشی ثابتی هم وجود دارد به طوری که برای همه و در همه جا باید رعایت شوند، بلکه ارزش و اخلاقْ بستگی به سلیقه و پسند اکثریت هر جامعه دارد. باید دید اکثر افراد جامعه چه چیزی را می‌پسندند، آن چیز، خوب اخلاقی می‌شود و هر چه که اکثریت نپسندیدند آن چیز، بد اخلاقی خواهد بود. بنابراین ارزش‌ها و اخلاقیات متغیر خواهند بود و بستگی دارد که مردم چه چیزی بپسندند. در یکی از سفرهایی که به آمریکا داشتیم و برای سخنرانی در دانشگاهی دعوت شده بودیم در واشنگتن به ساختمانی بسیار زیبا و مجهز رسیدیم که هم کتابخانه و هم کتاب‌فروشی بود. گفتیم برویم از کتاب‌های آن بازدیدی کنیم شاید کتاب جالبی داشته باشد تهیه کنیم. شخصی که راهنمای ما بود گفت: نه، این کتاب‌فروشی همجنس‌بازان است که برای خود فلسفه‌ای و کتاب‌های دانشگاهی دارند و اساتیدی هستند که رسما آن را تبلیغ می‌کنند؛ این‌جا صلاح نیست شما پیاده شوید. وضع دنیا به این‌جا رسیده است که چنین گروه‌های کثیفی مدعی هستند که اصلا کار ما درست است و شما اشتباه می‌کنید.

هشداری جدّی

در این دنیایی که ما زندگی می‌کنیم در درجه اول باید بتوانیم در میان همه این مکاتب، از مکتب خودمان دفاع کنیم و عیوب و اشتباهات آن‌ها را ثابت کنیم و همچنین مراقب خودمان باشیم که بعضی از این انحرافات به فکر ما هم نفوذ پیدا نکند. باید مواظب باشیم که حتی یک وقت بوی این افکار متعفن هم به ما نخورد. انحرافات فراوانی جامعه ما را تهدید می‌کند. سایت‌ها، مجلات، روزنامه‌ها، اینترنت، ماهواره‌ها و ... که دائما روی ذهن جوانان ما کار می‌کنند. این همه باید برای پدر و مادرها زنگ خطری باشد. این همه هجمه بی‌تأثیر نخواهد بود و آرام‌آرام اثر خود را خواهد گذاشت وگرنه دشمن این همه بر روی این رسانه‌ها سرمایه‌گذاری نمی‌کرد. اکنون صدها سایت علیه اسلام، تشیع، ارزش‌های اسلامی، احکام اسلامی و تاریخ اسلام مشغول به کار هستند. جوان‌های ما که همه آماده دفاع از عقاید و افکارشان نیستد. لذا آرام آرام تحت تأثیر واقع می‌شوند. در مقابل این همه هجمه ما هم باید دائما در فکر باشیم که زمینه‌های فرهنگی‌مان را تقویت کنیم و به فرمایش مقام معظم رهبری فکر تولید و عرضه کنیم. تنها تولید کردن و نوشتن در یک کتاب که در کتابخانه خاک بخورد کافی نیست. باید فکر صحیح تولید شود و کیفیت بیانش هنرمندانه، جاذبه‌دار، قابل فهم و قابل قبول باشد و تلاش کنیم در اختیار جوا‌ن‌ها قرار گیرد. اگر من و شما این کار را نکنیم پس چه کسی باید انجام دهد؟ آیا شایسته است دشمن این چنین تلاش کند و ما آسوده بنشینیم؟! باید شرایط زمان را درک کنیم و وظیفه خودمان را در مقابل این عوامل شیطانی که در طول تاریخ بی‌سابقه بوده است انجام دهیم.

خدا محور هستی، و رضایت او محور ارزش‌ها

وظیفه اصلی ما این است که به مسایل ریشه‌ای بپردازیم. مسایل دانستنی در عالم بی‌شمار است که ذهن بشر را به خود مشغول کرده است. مثلا هزینه‌هایی فراوانی صرف می‌شود تا مجهولات کیهانی شناخته شوند. یکی از فواید این قبیل دانستنی‌ها این است که انسان را با عظمت خلقت خدا آشنا می‌کند و می‌تواند برای ما بسیار مفید باشد. اما دو نوع مسأله هست که ریشه‌ای است و سعادت ابدی ما به آن‌ها بستگی دارد؛ یکی شناخت ماهیت این عالم است از این جهت که آیا این عالم هستی مستقل است یا قائم به اراده خداست، و مسأله دیگر شناخت جهت حرکت اخلاقی و رفتاری ماست. ریشه همه مفاسد اصلی موجود در عالم یا برمی‌گردد به این‌که شناخت ما نسبت خدا و رابطه خدا با هستی شناخت صحیحی نیست، یا به مسائل اخلاقی برمی‌گردد که چه باید کرد و چه نباید کرد. ما در میان مسایل دینی‌مان باید به این دو رکن بها بدهیم. این‌که فلان شاعر شیعه بود یا سنی، مسأله‌ای نیست که شب اول قبر از من و شما بپرسند، اما نسبت به وجود خدا، پیامبر و امام نمی‌توان بی‌تفاوت بود. این‌ها ریشه و اصل باورهای ماست و باید جدی گرفته شوند. نباید وضع جامعه ما به گونه‌ای باشد که جوان‌ ما بعد از مدتی که به دانشگاه می‌رود، در اعتقادش به خدا خدشه وارد شود و در وجود خدا شک کند. این شخص خود را بر لبه پرتگاه جهنم برده است و خطر بزرگی او را تهدید می‌کند و اگر برای از بین رفتن شک خود تلاش نکند به اعماق جهنم سقوط می‌کند. شما هم اگر بتوانید به او کمک کنید و نکنید مسئول خواهید بود. اگر جامعه‌ای که ما ساختیم به این نحو باشد که جوان‌های مؤمن را بی‌دین کند ما نسبت به این جامعه مسئول هستیم و هر کس که کافر شد ما هم سهمی در بدبختی او داریم. اگر نسبت به آنچه در دانشگاه‌ها و جامعه می‌گذرد، بی‌تفاوت باشیم کار به این‌جا می‌کشد.
مسأله مهم دیگر، مسایل اخلاقی و رفتاری است. واقعا چند درصد رفتارهای ما فقط برای لذت‌های دنیاست؟ قرآن می‌فرماید: مَّن كَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا * وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْیُهُم مَّشْكُورًا.5 ما در کدام یک از این دو دسته قرار می‌گیریم؟ آیا ما واقعا تربیت شده قرآن هستیم؟ آیا ما همان طور رفتار می‌کنیم که پیغمبر اکرم و ائمه اطهار علیهم‌السلام می‌خواستند؟ چه‌قدر در عمل شبیه آن‌ها هستیم؟ چه قدر حاضریم برای دین مایه بگذاریم؟ وقتی خطرهایی دین را تهدید می‌کند چه اندازه حاضریم تلاش کنیم و از مال، جان و آبرویمان مایه بگذاریم تا گوشه‌ای از دین حفظ شود؟ خطاهای رفتاری ما به خاطر این است که معیار انتخاب رفتارهای ما معیار صحیحی نیست. دسته‌ای اگر به اعماق دلشان مراجعه کنند خواهند دید که انگیزه انجام کارهایشان لذت بردن و خوش بودن است یا به خاطر این است که مردم می‌پسندند و اگر این کار را نکند مردم آنها را سرزنش یا مسخره می‌کنند. اما دسته‌ای دیگر از لحظه‌ای که بیدار می‌شوند، اولین چیزی که به یادشان می‌آید یاد خداست و تمام حرکات و سکنات ایشان در راه کسب دوستی و رضایت خداست. وقتی می‌خواهند بخوابند آخرین چیزی که در ذهنشان وجود دارد باز یاد خداست. اسلام می‌خواهد ما این‌گونه تربیت شویم. این هدفْ زمانی محقق می‌شود که شخص این واقعیت را پذیرفته باشد که اصل و ریشه ارزش‌ها کار برای خداست و زمانی می‌تواند این واقعیت را بپذیرد که خدا را بشناسد و او را دوست بدارد و به او عشق بورزد. در این صورت می‌تواند همه کاری خود را برای خدا انجام دهد.
باید بدانیم که خواسته اسلام تنها این نیست که خودمان را اصلاح کنیم، بلکه از ما خواسته که نسبت به دیگران هم بی‌تفاوت نباشیم. باید سعی کنیم که این اندیشه را که محور هستی خداست و محور ارزش‌ها رضایت اوست در خانه‌مان، شهرمان، کشورمان و همه جهان توسعه دهیم.

وفقناالله و ایاکم


1 . الکافی، ج2 ص415

2 . نساء، 64.

3 . نساء، 61.

4 . بقره، 9.

5 . اسراء، 18 و 19.