فهرست مطالب

درس‌دوازدهم:اهمیت و نقش خوف و حزن «2»

 

درس دوازدهم

اهمیت و نقش خوف و حزن «2»

 

ـ علم سودمند و نافع

ـ امنیت و آرامش در بهشت ره‌آورد بیم و هراس در دنیا

ـ بخشش گناهان ثمره ترس از خداوند

ـ نكوهش اعتماد بر اعمال نیك

ـ نقش توجه به گناه در دورى از شیطان

ـ تحقیقى در ماهیت خزن و خوف و معناى ترس از خداوند

ـ تحقق همزمان حالات متضاد و متفاوت

 

 

 

اهمیّت و نقش خوف و حزن «2»

«یا أَباذَرٍّ؛ مَنْ أُوتِىَ مِنَ الْعِلْمِ ما لا یُبْكیهِ لَحَقیقٌ أَنْ یَكُونَ قَدْ أُوتِىَ عِلْمَاً ما لا یَنْفَعُهُ، لاَِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ نَعَتَ الْعُلَماءَ فَقالَ: «إِنَّ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إذا یُتْلى عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلاَْذْقانِ سُجَّدَاً وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولا وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْكُونَ وَ یَزیدُهُمْ خُشُوعا.

یا أَباذَرٍّ؛ مَنِ اسْتَطاعَ أَنْ یَبْكى فَلْیَبْكِ وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَلْیُشْعِرْ قَلْبَهُ الْحُزْنَ وَلْیَتَباكَ، إِنَّ الْقَلْبَ الْقاسى بَعیدٌ مِنَّ اللّهِ تَعالى وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ.

یا أَباذَرٍّ؛ یَقُولُ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى: لا أَجْمَعُ عَلى عَبْد خَوْفَیْنِ وَ لا أَجْمَعُ لَهُ أَمْنَیْنِ فَإِذا اَمِنَنى فىِ‌الدُّنْیا أَخَفْتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ إِذا خافَنى فىِ الدُّنْیا آمَنْتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ. یا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ الْعَبْدَ لَیُعْرَضُ عَلَیْهِ ذُنُوبُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَیَقُولُ: أَما إِنّى كُنْتُ مُشْفِقَاً، فَیُغْفَرُ لَه.

یا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ الرَّجُلَ لَیَعْمَلُ الْحَسَنَةَ فَیَتَّكِلُ عَلَیْها وَ یَعْمَلُ الُْمحَقَّراتِ حَتّى یَأْتِىَ اللّهَ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبانٌ وَ أَنَ الرَّجُلَ لَیَعْمَلُ السَّیِّئَةَ فَیَفْرَقُ مِنْها فَیَأْتِى اللّهَ عَزَّوَجَلَّ آمِنَاً یَوْمَ الْقِیامَةِ.

یا أَباذَرٍّ؛ إنَّ الْعَبْدَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیَدْخُلُ بِهِ الْجَنَّةَ. فَقُلْتُ: وَ كَیْفَ ذلِكَ بِأَبى أَنْتَ وَ أُمّى یا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ: یَكُونُ ذلِكَ الذَّنْبُ نَصْبَ عَیْنَیْهِ تائِباً مِنْهُ فارّاً اِلىَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ حَتّى یَدْخُلَ الْجَنَّةَ.»

بزرگترین نعمتى كه خداوند به ما عنایت كرده نعمت اسلام و ولایت اهل‌بیت(علیهم السلام)است. در پرتو هدایت‌گرى‌ها و راهنمایى‌هاى آن خاندان پاك، ذخایر عظیمى از مواعظ و علوم، با زحمات طاقت‌فرساى علماى بزرگ در طول چهارده قرن به ما رسیده است. كمترین شكرى

كه در برابر این نعمت عظیم از ما ساخته است، مطالعه و تحقیق درباره این ذخایر ارزشمند، استفاده از آن و آگاهى به آن است. در سایه ولایت اهل بیت و روشنگرى‌هاى آنان است كه ما از تاریكى جهل و بى‌خبرى به نور معرفت و آگاهى رهنمون مى‌شویم؛ چنانكه در زیارت جامعه مى‌خوانیم:

بِمُوالاتِكُم، عَلَّمَنَااللّهُ مَعالِمَ دینِنا وَ أَصْلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیانا.»(1)

بپاس ولایت و پیشوایى شما، خداوند معالم و حقایق دین را به ما آموخت و هر آنچه از امور دنیاى ما فاسد و پریشان بود، اصلاح فرمود.

نصیحت‌هاى نورانى پیامبر(صلى الله علیه وآله) به ابوذر نمونه‌اى است روشن از هدایت‌گرى‌هاى ایشان. جا دارد ما از این نصایح و پندها بهره بریم، تا به سعادت دنیا و آخرت نایل گردیم، چون اسلام و دستورات آن بهترین نسخه‌اى است كه سعادت دنیوى و اخروى انسان و همه نیازهاى مادّى و معنوى او را تأمین مى‌سازد.

 

علم سودمند و نافع

«یا اباذرّ؛ من اوتى من العلم ما لا یبكیه لحقیق ان یكون قد اوتى علماً لا ینفعه لانّ اللّه نعت العلماء فقال جلّ و عزّ: «انّ الّذین اوتوا العلم من قبله اذا یتلى علیهم یخرّون للاذقان سجّداً و یقولون سبحان ربّنا ان كان وعد ربّنا لمفعولا و یخرّون للاذقان یبكون و یزیدهم خشوعاً.»

اى ابوذر؛ هر كس را علمى بدهند كه او را نگریاند، همانا به او علمى داده شده كه او را ثمر نبخشیده است، زیرا خداوند در قرآن كریم علما را چنین توصیف كرده است:

«آنان كه پیش از پیغمبر اسلام علم به ایشان داده شد، هنگامى كه قرآن بر آنان خوانده مى‌شود به حالت سجده به رو مى‌افتند و مى‌گویند پاك است پروردگار ما و وعده‌هاى او انجام خواهد یافت. آنان به رو مى‌افتند و مى‌گریند و خشوعشان بیشتر مى‌گردد.»


1. مفاتیح الجنان (دفتر نشر فرهنگ اسلامى) ص 109.

اسلام مكتبى است جامع و كامل كه با فراخوانى انسان به كمال، در پى تربیت او در ابعاد اجتماعى، اخلاقى و دیگر ابعاد است. وقتى انسان به كمال مى‌رسد كه هماهنگ در همه ابعاد و جنبه‌هاى علمى، اخلاقى و ارزشى رشد كند. اسلام همان‌قدر كه به علم، تخصّص، فقه و اجتهاد بها مى‌دهد، به مسائل اخلاقى و معنوى نیز بها مى‌دهد و انسان كامل به موازات رشد در جنبه‌هاى علمى و فقهى و.. در جنبه‌هاى اخلاقى نیز رشد مى‌كند.

متأسّفانه، گاهى پرداختن به مسائل علمى ما را از توجّه به مسائل اخلاقى، كه ارزشش كمتر از مسائل علمى نیست، باز مى‌دارد. چنانكه گاهى پرداختن به مسائل اجتماعى انسان را از مسائل معنوى و اخلاقى غافل مى‌سازد. انسان چنان غرق در مسائل اجتماعى و اجرایى مى‌شود كه فرصتى نمى‌یابد به خود بپردازد و نیازهاى اخلاقى خود را جستجو كند. براى این كه مغرور نگردیم و غافل نشویم، گهگاه لازم است به مسائل اخلاقى و معنوى نیز توجّه كنیم.

این بخش از روایت بر این مطلب تكیه دارد كه اگر خداوند علمى به ما عنایت كرده، مى‌خواهد در كنار آن ارزشهاى اخلاقى نیز رعایت شود، زیرا اگر تنها به مسائل علمى بپردازیم، از خود غافل گشته، به كجى‌هاى اخلاقى، از قبیل غفلت و غرور، مبتلا مى‌گردیم.

در قرآن كریم ارزشهایى مطرح گردیده كه متأسفانه در جامعه ما فراموش گشته‌اند. گرچه بعضى به برخى از آنها توجّه مى‌كنند اما چنان نیست كه آن ارزشها به صحنه‌هاى اجتماعى راه یابد. این در حالى است كه قرآن آن ویژگى‌ها و ارزشها را از صفات بندگان شایسته و علما مى‌شناسد. از جمله آن صفات و ویژگى‌ها ترس از خداوند و حالت انابه و تضرّع است.

شاید تكیه روى ویژگى حزن، اندوه و فروتنى، به جهت متعادل ساختن شخصیّت مؤمن، بخصوص عالم، است، چرا كه علم و دانش منزلت والایى دارد و پس از تقوا، برترین ارزش انسانى است. طبیعى است كه رهیافته به علم، از عزت و احترام اجتماعى برخوردار مى‌گردد و این، خود، غرور آفرین و تكبّرزاست و طبعاً عالم مواجه با خطر آلودگى است.

شرع مقدّس اسلام، براى جلوگیرى از غرور عالم و متوازن ساختن شخصیّت او، او را به

خضوع و خشوع و گریه و انابه توصیه مى‌كند، تا هرچه بر موقعیت اجتماعى او افزون مى‌گردد، در درون خود را كوچكتر و افتاده‌تر بیابد؛ این همان چیزى است كه امام سجاد(علیه السلام)از خداوند درخواست مى‌كند:

«أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِهِ وَ لا تَرْفَعْنى فىِ النّاسِ دَرَجَةً إِلاّ حَطَطْتَنى عِنْدَ نَفْسى مِثْلَها وَ لاتُحْدِثْ لى عِزّاً ظاهِراً إِلاّ أحْدَثْتَ لى ذِلَّةً باطِنَةً عِنْدَ نَفْسى بِقَدَرِها...»(1)

پروردگارا، درود فرست بر محمد و آل او و به هر درجه كه مرا نزد خلق رفعت و بلندى مى‌بخشى، به همان درجه نزد خودم پست و ذلیل گردان و به هر عزت كه در ظاهر به من عطا كردى، همان قدر، در درونم ذلّت و حقارت قرار بده.

با توجّه به آنچه ذكر گردید، پیامبر به ابوذر مى‌فرمایند: اگر علمى به تو داده شد كه بر خضوع و خشوع تو نیفزود و حالت خشوع و گریستن را در تو پدید نیاورد، بدان كه آن علم به تو سود نمى‌بخشد. علمى نافع و سودمند است كه بر خضوع انسان در برابر پروردگار بیفزاید. چنانكه خداوند، در قرآن، علما را چنین توصیف مى‌كند كه وقتى آیات الهى بر آنها خوانده مى‌شود، بى‌درنگ بر روى زمین مى‌افتند و به تضرّع و زارى مى‌پردازند. این نشانه خضوع انسان در برابر خداوند است.

گرچه گریه رفتار ظاهرى به حساب مى‌آید اما برخاسته از دگرگونى قلب و درون است؛ تا قلب محزون نگردد و انسان در برابر خداوند خاشع نشود، حالت گریستن براى او پدید نمى‌آید.

در ادامه حدیث پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى‌فرمایند:

«یا أَباذَرٍّ؛ مَنْ اسْتَطاعَ أَنْ یَبْكىَ فَلْیَبْكِ وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَلْیُشْعِرْ قَلْبَهُ الْحُزْنَ وَلْیَتَباكَ، إِنَّ الْقَلْبَ القاسىَ بَعیدٌ مِنَ اللّهِ وَ لكِنْ لا یَشْعُرُون.»

اى ابوذر؛ هر كس مى‌تواند (از ترس خداى توانا) بگرید و هر كس نمى‌تواند (لااقلّ) دل خود را به اندوه آشنا سازد و به صورت گریه وادارد. زیرا دل با قساوت از خداوند دور است؛ ولى آنان این معنا را درك نمى‌كنند.


1. مفاتیح‌الجنان، دعاى مكارم‌الاخلاق.

چنانكه قبلا بیان شد، گریه‌اى كه در روایات، از جمله این روایت، بدان سفارش شده است، گریه از ترس محروم ماندن از سعادت اخروى و آلوده گشتن به گناه است و یا گریه به محرومیّت‌هاى معنوى و محروم گشتن از دیدار امام عصر ـ عجل الله تعالى فرجه الشریف ـ و بالاتر گریه بر محروم ماندن از لقاى الهى.

آنان كه اهل محبت خداوند و شناخت ولایت الهى هستند از ترس محروم ماندن از لقاى خداوند مى‌گریند، همان‌طور كه على(علیه السلام) در دعاى كمیل مى‌گوید:

«فَهَبْنى یا إِلهى وَ سَیِّدى وَ مَوْلاىَ وَ رَبّى، صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَیْفَ أَصْبِرُ عَلى فِراقِكَ.»

گیرم اى خدا و سیّد من، بر آتش عذابت صبر كردم، چگونه بر فراقت صبر كنم.

اگر براى كسى میسّر نیست كه بگرید، لااقلّ با تلقین موضوعات حزن‌آور و یا تفكّر در محرومیّت‌هاى معنوى و اندیشه در گناهان، قلب خود را محزون سازد. اگر هم قلبش محزون نمى‌گردد، لااقلّ حالت گریه كننده را به خود بگیرد. اگر حزن براى كسى رخ نداد و همیشه سرمست و مغرور بود، از رحمت خداوند دور مى‌ماند. البته چنان نیست كه هر كس حالت گریه و بكاء دارد به خدا نزدیك است، زیرا ممكن است منافقین نیز بر اثر ایجاد و استمرار برخى حالات در خود این ویژگى برایشان حاصل گردد كه زود محزون و گریان شوند. در مقابل، نمى‌توان گفت هر كه محزون نگشته گریه نمى‌كند، سنگ دل و از خداوند دور است.

 

امنیّت و آرامش در بهشت، ره‌آورد بیم و هراس در دنیا

«یا اباذرّ؛ یقول الله تبارك و تعالى: لا اجمع على عبد خوفین و لا اجمع له امنین فاذا امننى فى‌الدّنیا اخفته یوم القیامة و اذا خافنى فى‌الدّنیا امنته یوم القیامة.»

اى ابوذر؛ خداوند مى‌فرماید: من بر بنده‌ام دو ترس و نیز دو امنیت را جمع نمى‌كنم. اگر او در این جهان از من ایمن بود، در جهان دیگر او را خواهم ترساند؛ اگر در این جهان از من ترسان بود روز قیامت او را ایمن خواهم ساخت.

اگر بنده در دنیا از عذاب الهى ترس داشت، در قیامت از خوف و ترس و نیز عذاب جهنم ایمن است (خوف از خداوند به معناى ترس از عذاب الهى است كه بنده به جهت كوتاهى در انجام تكالیف الهى به آن گرفتار مى‌شود.) پس كسى كه در دنیا از خداوند مى‌ترسد، در قیامت هیچ نگرانى ندارد و در آرامش و امنیت است چنانكه خداوند مى‌فرماید:

«وَ أَما مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهىَ النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى. فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأوى.»(1)

و هر كس از حضور در پیشگاه خداوند ترسید و خداپرست شد و از هواى نفس دورى جست، همانا بهشت منزلگاه اوست.

از این جهت كه بهشت محل بهره‌مندى از نعمت‌هاى خداوند است و اهل آن در امنیت و آسایشند و كوچكترین ناراحتى و اندوهى بر آنان پیش نمى‌آید، خداوند مى‌فرماید:

«مَنّ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَع یُوْمَئِذ آمِنُونَ.»(2)

كسانى كه عمل نیكو انجام دهند، بهتر از آن پاداش دارند و از هول و هراس قیامت ایمنند.

در جاى دیگر مى‌فرماید:

«بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنُونَ.»(3)

كسى كه تسلیم حكم خداوند گردید و نیكوكار گشت، اجرش نزد خداوند است و او را هیچ ترس و اندوهى نخواهد بود.

بر خلاف انسان خداترس، كسى كه در دنیا احساس امنیّت مى‌كند و هیچ‌گونه نگرانى و اضطرابى ندارد و از خداوند نمى‌ترسد، در قیامت به ترس از خداوند و عذاب او گرفتار مى‌شود و همواره در عذاب خداوند خواهد بود.


1. نازعات، آیات 40 و 41.

2. نمل / 89.

3. بقره / 112.

ایمن بودن از مكر الهى باعث آلوده گشتن به گناهان مى‌گردد، چون وقتى انسان خود را در انجام كارها آزاد دید و هیچ ترس و بیمى نداشت، باكى از گناه ندارد. طبیعى است كه احساس امنیت در دنیا ـ كه موجب آلوده گشتن به انحراف و گناه مى‌گردد ـ ناامنى و عذاب اخروى را در پى دارد؛ در این باره خداوند مى‌فرماید:

«فَأَمّا مَنْ طَغْى* وَ اثَرَ الْحَیوةَ الدُّنْیا* فَإِنَّ الْجَحیمَ هِىَ الْمَأْوى.»(1)

كسى كه (در اثر نترسیدن و ایمن بودن از عذاب خداوند) طغیان كرد و زندگى دنیا را برگزید، دوزخ جایگاه اوست.

سخن پیامبر در این بخش گویاى این است كه انسان مى‌تواند كارى كند كه برایش خوف از خداوند حاصل گردد. بعد از اینكه انسان فهمید كه خوف از خداوند مطلوب و موجب راهیابى به سعادت است، این سؤال پیش مى‌آید كه چگونه مى‌توان آن خوف و ترس را در خود پدید آورد. در جواب مى‌توان گفت: با فراهم ساختن پاره‌اى مقدّمات و توجّه به برخى مسائل این حالت در انسان پدید مى‌آید:

گاهى انسان چیزهایى را مى‌داند، ولى. چون به آن دانسته‌ها توجّه ندارد اعتقاد و علم او خفته و كم‌رنگ است و شخص غافل مى‌گردد در نتیجه آن علم و اعتقاد اثر خود را نمى‌بخشد. امّا هرگاه انسان به عامل پدیدآورنده خوف توجه یافت و سعى كرد توجه او به آن خوف تمركز یابد، خوف و ترسش افزون گشته در رفتارش اثر مى‌بخشد.

نكته دیگر اینكه انسان مى‌تواند به مرحله‌اى برسد كه همزمان بین اندوه‌ها و شادى‌ها جمع كند. انسانهاى ضعیف نمى‌توانند همزمان، هم حزن و اندوه داشته باشند و هم شادى. در یك آن یا حزن دارند و یا شادى و سرور. وقتى نفس قویتر و كاملتر گشت، ممكن است در یك زمان، از جهتى مسرور گردد و از جهت دیگر، اندوهگین و محزون، و رفته رفته بر اثر تكامل نفس و روح، به مرحله‌اى مى‌رسد كه انواع شادى‌ها و غمها و اندوهها را در خود جمع كند، چنانكه اولیاى خدا انواع مختلفى از خوفها و اندوهها، سرورها و امیدها را در


1. نازعات / 37 و 38.

خود جمع مى‌كردند. كسانى كه به آن مقام رسیده‌اند در یك زمان داراى ویژگى‌ها و حالات متفاوت نفسانى هستند و مى‌توانند همزمان، آثار و لوازم آن حالات متفاوت را در خود پدید آورند.

 

بخشش گناهان ثمره ترس از خداوند

پیامبر(صلى الله علیه وآله) درارتباط با ثمره ترس از خدا مى‌فرمایند:

«یا اباذرّ؛ انّ العبد لیعرض علیه ذنوبه یوم القیامة فیقول: اما انّى كنت مشفقاً، فیغفر له.»

اى ابوذر؛ در قیامت گناهان بنده مؤمن به او ارایه مى‌گردد، مى‌گوید من از فرجام كار بیمناك بودم؛ در نتیجه گناهانش بخشیده مى‌شود.

تا اینجا به اهمیّت خوف از خداوند پى بردیم و نیز نقش آن را در یارى رساندن انسان در سیر الى‌الله دانستیم. در این فقره پیامبر به برخى از منافع و فواید خوف از خداوند اشاره مى‌فرمایند تا در ما انگیزه ایجاد خوف پدید آید یا تقویت گردد. مى‌فرمایند: یكى از فواید خوف از خداوند بخشش و مغفرت گناهان است.

به طور كلّى هر فرد به هنگام گناه دو حالت مى‌تواند داشته باشد:

1. به هنگام گناه، ترسى از عاقبت آن نداشته، با امنیت و آرامش روحى و بدون هیچ نگرانى و اضطرابى، در صدد بهره‌مندى از لذّت‌هاى آن گناه باشد. چنین حالتى موجب تشویق به گناه و در نتیجه اصرار بر آن و در نهایت منجر به بدى عاقبت انسان مى‌گردد.

2. به هنگام گناه، از خداوند ترسان و از عاقبت و سرانجام خویش بیمناك است. مى‌ترسد بمیرد و موفّق به توبه نشود. این ترس و بیم، در هنگام ارتكاب گناه، موجب كاسته شدن از لذّت گناه و در نهایت موجب توبه و بخشش گناهان مى‌گردد.

طبیعى است در قیامت، به گناه انسان رسیدگى مى‌شود و اگر آن گناه را جبران و تدارك نكرده، حتّى توبه نیز نكرده باشد ـ چون اگر توبه مى‌كرد بخشیده مى‌شد ـ روانه جهنم

مى‌شود. اما از آنجا كه بنده خدا در دنیا خائف و ترسان بوده است مى‌گوید: خداوندا، من به هنگام گناه از عاقبت گناهم مى‌ترسیدم، در نتیجه گناهش بخشیده مى‌شود.پس اگر انسان نسبت به گناه خود از خداوند بترسد، امید این هست كه در قیامت بخشیده شود.

ترس از خداوند باعث كاستن از گناهان و بیدارى و هوشیارى انسان مى‌گردد و خود عاملى است هشدار دهنده كه به هنگام انحراف و لغزش انسان را از غفلت باز مى‌دارد؛ از این جهت در قرآن مجید، خائفان و خداترسان ستایش شده‌اند و براى خوف از خداوند وعده پاداش داده‌اند.

با یك نگرش كلّى به آیات قرآن، به این نتیجه مى‌رسیم كه تفاوت مراتب خوف بسته به تفاوت مراحل شناخت و معرفت انسان است؛ یعنى، انسانهاى فرزانه، از قبیل ائمه معصومین(علیهم السلام)، در مرتبه والاى خوف از خداوند قرار دارند و دیگران در مراتب پایین‌تر.

قرآن مجید متعلّق خوف و ترس را دو چیز ذكر مى‌كند:

1. ترس از مقام خداوند.

2. ترس از عذاب الهى.

در سوره ابراهیم مى‌فرماید:

«لَنُسْكِنَنَّكُمُ الاَْرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامى وَخافَ وَعیدِ.»(1)

ما شما رسولان و پیروانتان را، پس از هلاك كافران، در سرزمینشان با آسایش و ایمنى ساكن مى‌گردانیم و این آسایش نصیب كسى است كه خوف خداوند در دل اوست و از وعده قهر و عقاب خداوند مى‌ترسد.

در این آیه، هم خوف از خداوند ذكر گردیده است و هم خوف از عذاب الهى. بالاترین مرحله خوف، خوف از مقام الهى است.

مرحوم علامه طباطبایى(رضی الله عنه) مى‌فرمایند: «خوف از خداوند، گاهى به معناى خوف از عقاب الهى است كه بر كفر و معصیت مترتّب مى‌گردد و لازمه آن، این است كه عبادت


1. ابراهیم / 14.

انسان براى رهایى از عقاب است، نه عبادتى كه فقط براى خداوند انجام گرفته باشد. این عبادت بندگانى است كه از ترس مجازات، مولایشان را بندگى مى‌كنند. چنانكه برخى به طمع ثواب و پاداش، خداوند را عبادت مى‌كنند كه این قسم عبادت، «عبادت تاجران» نام گرفته است. اما خوف از «مقام ربوبى» غیر از خوف از عقاب است. این خوف برخاسته از احساس كوچكى و ذلّت در برابر ساحت كبریایى و عظمت الهى است، و اثر ذلّت و خردى در برابر عزّت و جبروت خداوند است.

در واقع عبادت و بندگى، به جهت خوف از مقام الهى و به معناى خضوع و كرنش در برابر خداوند است، نه به جهت خوف از عقاب و یا به جهت طمع در ثواب و پاداش و این عبادت خالصانه تنها براى خداوند انجام مى‌گیرد. پس كسانى كه از مقام الهى مى‌ترسند، مخلصین و خاضعین در برابر جلال خداوندى هستند.(1)

 

نكوهش اعتماد بر اعمال نیك

پیامبر(صلى الله علیه وآله) در نكوهش كسى كه با اعتماد بر اعمال نیك خود گناه مى‌كند مى‌فرمایند:

«یا اباذرّ؛ انّ الرجل لیعمل الحسنة فیتّكل علیها و یعمل المحقّرات حتّى یاتى اللّه وهو علیه غضبان، و انّ الرّجل لیعمل السّیّئة فیفرق منها فیأتى الله عزّوجلّ آمناً یوم القیامة.»

اى ابوذر؛ مردى كارى نیك انجام مى‌دهد و با اعتماد بر آن، گناهانى مرتكب مى‌گردد و در برابر كردار نیك خویش گناه را سهل مى‌انگارد، چنین كسى هنگامى كه نزد خداوند مى‌رود بر وى خشم مى‌گیرد. در مقابلّ مردى گناهى مرتكب مى‌گردد ولى از عقوبت آن هراسان است؛ چنین كسى در روز قیامت خاطر آسوده خواهد داشت.

ملاك پذیرش و عدم پذیرش اعمال را نمى‌توان با معیارهاى ظاهرى سنجید بلكه پذیرش و عدم پذیرش اعمال به شرایطى بستگى دارد كه چه بسا انسان نتواند همه آنها را


1. المیزان، ج 19، ص 122.

احصاء كند. بنابراین هیچ كس نمى‌تواند به قبولى اعمال خویش مطمئن گردد؛ بعلاوه، اطمینان به قبولى اعمال، باعث غرور انسان مى‌گردد، تا جایى كه ممكن است خود را به ارتكاب گناهان صغیره بیالاید؛ به این بهانه كه گناهان صغیره در برابر اعمال نیكى كه انجام داده ناچیز است. غافل از اینكه، اوّلا اطمینان او به پذیرش اعمال نیكش بى‌جا بوده، چه بسا اعمال او پذیرفته نشده باشد، ثانیاً بى‌توجّهى به ارتكاب گناهان صغیره و اصرار بر آنها خود از گناهان كبیره است. همین كه انسان، با توجّه به اعمال نیكى كه انجام داده، احساس امنیّت و خاطر جمعى كند و با اعتماد بر عبادت‌هاى خود، گناهى را حقیر شمرده، مرتكب شدن‌اش را مهم نشمرد؛ مورد غضب خداوند قرار مى‌گیرد.

در مقابل این گروه، برخى وقتى گناهى مرتكب مى‌شوند، ترسان و مضطرب مى‌گردند و همیشه نگرانند. این دسته اگر همت زیادى هم بر انجام برخى عبادت‌ها نداشته باشند، به جهت بیم و ترس از گناه، در قیامت از عذاب خداوند نجات مى‌یابند و آنجا در آسایش و امنیّت خواهند بود. (بیان حضرت در این بخش، تفسیر دیگرى است از جمله «لا اجمع على عبد خوفین» كه قبلا بدان اشاره رفت.)

غرض پیامبر، توجّه دادن ابوذر به اهمیّت حالات قلبى است و اینكه چقدر ترس از گناه مؤثّر است، تا آنجا كه اگر انسان به گناه مبتلا شد، شفقت قلبى و اضطراب و نگرانى‌اش موجب آمرزش او مى‌شود. در مقابل اگر فراوان عبادت كرد اما نسبت به گناه كوچكى احساس بى‌خیالى و امنیّت داشت، دلیل اینكه كه گناه را سبك شمرده است و توجه ندارد با چه كسى مخالفت مى‌كند، به غضب و قهر الهى گرفتار مى‌آید. پس باید هیچ گناهى را كوچك نشماریم و همواره سعى كنیم حالت خشیّت و خوف از خداوند را در خود حفظ كنیم تا مغرور نگردیم و شیطان ما را فریب ندهد.

 

نقش توجه به گناه در دورى از شیطان

بالاتر از آنچه گفته شد، حضرت در جمله بعد مى‌فرمایند:

«یا اباذرّ؛ انّ العبد لیذنب الذّنب فیدخل به الجّنة. فقلت: و كیف ذلك بابى انت و امّى یا رسول الله؟ قال: یكون ذلك الذّنب نصب عینیه تائباً منه فارّاً الى اللّه عزّوجلّ حتّى یدخل الجنّة.»

اى ابوذر؛ بنده خداوند گناهى مى‌كند و به سبب آن به بهشت مى‌رود. گفتم: یا رسول الله، پدر و مادرم فدایت باد، این چگونه ممكن است؟ فرمود: او گناه را، پیوسته پیش چشمانش قرار مى‌دهد و از آن توبه كرده، بر خداوند پناه مى‌برد، تا آنگاه كه وارد بهشت مى‌شود.

گاهى بنده مرتكب گناهى مى‌شود و در نتیجه آن، نگران و مضطرب مى‌گردد و همین خوف و هراس باعث توبه و پناه آوردن به خداوند و گریز از دام شیطان مى‌شود. در نهایت از غفلت و هواهاى نفسانى نجات یافته دیگر مرتكب گناه نمى‌شود و در نتیجه وارد بهشت مى‌گردد. شاید اگر آن گناه از او سر نمى‌زد، این حالت برایش رخ نمى‌داد. البته «سبب قریب» توجه به خداوند و گریز از شیطان همان توبه، خوف و ترس از خداوند است و گناه «سبب بعید» است ولى به هر جهت آن نیز سبب شده است.

این بیان حضرت براى ترغیب انسان به این نكته است كه احساس نفسانى خوف و ترس از خداوند را در خود پدید آورد. خوفى كه بعد از ارتكاب گناه موجب شود گناهان گذشته جبران گردد و شخص وارد بهشت شود كم‌ارزش نیست، پس باید براى تحصیل آن تلاش كرد.

 

تحقیقى در ماهیّت حزن و خوف و معناى ترس از خداوند

تا این بخش بحث مربوط بود به حزن و خوف كه در روایت مطرح گردیده است، اكنون جاى طرح برخى از سؤالات و جواب به آنهاست هر چند این سؤالات مستقیماً به این بحث اخلاقى مربوط نیستند:

از جمله سؤالات اینكه آیا داشتن حالت خوف و حزن خوب است یا بد؟ اگر خوب

است چرا خداوند در وصف اولیاى خود مى‌گوید: «لا خوفٌ علیهم و لاهم یحزنون»(1) و اگر بد است، چرا پیامبر دیگران را ترغیب مى‌كنند كه این دو خصلت را در خود پدید آورند و نیز فرمودند: این دو موجب مغفرت و آمرزش گناهان مى‌گردند.

در جواب باید گفت: خوف و حزن،به خودى خود و، بدون در نظر گرفتن متعلق آن دو، نه مطلوبند و نه مذموم، نه به طور كلّى مى‌توان گفت خوبند و نه مى‌توان گفت بدند؛ بلكه باید دید آن خوف و ترس از چیست و نیز حزن و اندوه بر چیست؟ خوف از خداوند و عذاب او مطلوب است، چون باعث مى‌گردد انسان بیشتر در مقام عبادت و اطاعت خداوند و اجتناب از گناهان برآید و در نتیجه به انسان كمك مى‌كند كه بهتر به وظایفش عمل كند و با راهیابى به طریق سعادت و خوشبختى، بهشتى شود. در مقابل خوف به جهت دنیا نامطلوب است؛ چرا كه اصل گرایش و توجه به دنیا مطلوب نیست چه رسد به خوف از آن.

سؤال دیگر اینكه خوف از خداوند به چه معناست؟

در جواب باید گفت: برگشت خوف از خداوند به خوف از خود و اعمالى است كه انسان مرتكب مى‌شود و الاّ خداوند سرچشمه رأفت و رحمت است. خوف از خداوند از آن جهت است كه او «شدید العقاب» است، از كرده انسان نمى‌گذرد و حساب هر كارى را مى‌رسد.

نكته دیگرى كه ذكرش لازم است، اینكه در یك تقسیم‌بندى كلّى مى‌توان براى خوف از خداوند سه مرتبه ذكر كرد:

 

1. خوف از عذاب الهى در جهنم:

این مرتبه انسانهاى معمولى است.در اكثر مردم ترس از جهنم و عذاب الهى باعث مى‌گردد كه به وظایف خود عمل كنند و خود را به گناه آلوده نسازند. البته گفتنى است كه این مرتبه، براى آنان كه در مراحل اولّیه رشد و تكامل قرار دارند، بسیار ارزشمند است و این خوف در صورت تأثیر و دورى از گناه موجب سعادت و نجات از عذاب الهى مى‌گردد.


1. بقره / 112.

2. خوف از دست دادن نعمتهاى بهشتى:

برخى به جهت ترس از محروم گشتن از نعمت‌هاى بهشتى دست به گناه نمى‌زنند و به وظایف خود عمل مى‌كنند، در واقع طمع بهشت آنها را به اطاعت خداوند و دورى از شیطان وامى‌دارد. این مرتبه از مرتبه پیشین بالاتر است.

 

3. ترس از محروم گشتن از لقاى الهى و قرب او:

خوف از اینكه انسان مورد بى‌مهرى و بى‌اعتنایى خداوند قرار گیرد. شكّى نیست كه این مرتبه از دو مرتبه پیشین والاتر است و مخصوص خاصان درگاه خداوند و كسانى است كه همّتشان بسیار والاست و به ثواب و عقاب اخروى توجه ندارند؛ بلكه چیزى را درك مى‌كنند و به دنبالش هستند كه بسیار والاتر است.

براى روشن گشتن این مرتبه و تقریب به ذهن، لازم است مثالى ذكر كنیم:

فرض كنید ما از سوى مقام معظم رهبرى دعوت شویم و بناست از ما پذیرایى بشود. ممكن است عده‌اى از دعوت شوندگان نگران باشند كه اگر تأخیر كنند از غذا محروم گردند. برخى پیش خود مى‌گویند امروز عید است و بناست مقام معظم رهبرى جوایزى اهدا كنند. ترس آنها از این است كه در صورت تأخیر، از جوایز محروم مى‌گردند. همت این دسته از دسته اول بیشتر است. برایشان مهم نیست كه گرسنه بمانند یا نه، بلكه مهم این است كه از دست مقام معظم رهبرى جایزه دریافت كنند.

دسته سوّم كسانى كه تنها زیارت ایشان برایشان مهم و ارزشمند است نه چیز دیگرى. اینكه مقام معظم رهبرى گوشه چشمى به آنها انداخته، لبخندى حاكى از رضایت و خرسندى به رویشان بزند؛ براى آنها خیلى ارزش دارد و دیگر مهم نیست كه سكّه‌اى به آنها اهدا گردد یا نه.

این مراتبى را كه در دوستى و علاقه افراد به همدیگر ـ بر اساس تفاوت همّت و معرفتشان ـ وجود دارد، بلاتشبیه، مى‌توان بر خوف از خداوند منطبق ساخت.

در روایتى امام صادق(علیه السلام) این سه مرتبه را در ارتباط با عبادت و بندگى خداوند متعال ذكر مى‌فرمایند:

«قَوْمٌ عَبَدُوا اللّهَ عَزَّوَجَلَّ خَوْفَاً فَتِلْكَ عِبادَةُ الْعَبیدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُواللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى طَلَباً لِلثَّوابِ، فَتِلْكَ عِبادَةُ الاُجَراءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُواللّهَ حُبّاً لَهُ فَتِلْكَ عِبادَةُ الأَحْرارِ وَ هِىَ أَفْضَلُ الْعِبادَةِ.»(1)

گروهى از روى ترس، خداوند را عبادت مى‌كنند، عبادت این گروه، عبادت بندگان است. گروهى به طمع پاداش و ثواب، خداوند را عبادت مى‌كنند، این عبادت مزدگیران است و گروهى از روى محبت و علاقه به خداوند، او را عبادت مى‌كنند، این عبادت آزادگان و برترین عبادات است.

كسى كه از خداوند مى‌ترسد، گاهى ترس او از جهنم است به طورى كه اگر عذاب جهنم از او برداشته شود، دیگر هیچ نگرانى ندارد. البته این مرتبه، در مقایسه با كفر و بى‌ایمانى، بسیار ارزشمند است و نتیجه ایمان به خداوند، ایمان به قیامت و ایمان به این است كه خداوند در قیامت بندگان عاصى و گنهكار را عذاب مى‌كند. همت كسى كه به این مرتبه رسیده كوتاه است و مانند بردگانى است كه از ترس مجازات ارباب كار مى‌كنند.

برخى ترسشان از خداوند، به جهت ترس از محروم گشتن از نعمت‌هاى بهشتى است. حتى اگر عذابى هم در كار نباشد مى‌ترسند از نعمت‌هاى خداوند محروم گردند. در مقابل آن دو دسته، دسته‌اى هستند كه اگر بهشت و جهنمى نیز نبود، از این مى‌ترسیدند كه مورد بى‌مهرى و بى‌اعتنایى خداوند قرار گیرند. در قرآن، بى‌اعتنایى خداوند به كفار، از جمله بزرگترین عذابهاى الهى ذكر مى‌گردد:

 

«... وَ لا یُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ.»(2)

خداوند از خشم، با آنها سخن نگوید و به نظر رحمت، در قیامت، بدانها ننگرد.


1. بحارالانوار، ج 70، ص 236.

2. آل عمران / 77.

براى كسى كه درك مى‌كند، بى‌اعتنایى از هر عذابى بدتر است. اگر انسان بعد از مدتى نزد دوست، پدر و یا استادش برود و با بى‌اعتنایى و بى‌توجّهى آنان مواجه شود، این براى او از هر عذابى سخت‌تر است.

در اینجا این سؤال مطرح مى‌گردد كه چرا ائمه معصومین(علیهم السلام) نیز از خداوند مى‌ترسیدند؟ آنها كه معصوم بودند و اختیار بهشت و جهنم و شفاعت امت در دست آنها بود، چرا آنها از خداوند ترس داشتند و چگونه این ترس با مقام عصمت سازگار است.

جواب اجمالى این است كه: عصمت به معناى ترك گناه و كناره‌گیرى از حرام است و بدان معنا نیست كه رضوان الهى نیز نصیب معصوم مى‌گردد. كسى كه گناه نمى‌كند به جهنم نمى‌رود اما از كجا كه مورد توجّه و محبّت خداوند قرار گیرد. خوف از محروم گشتن از عنایت و رضوان الهى از خوف عذاب الهى بالاتر است.

جواب تفصیلى و حقیقى به این سوال در حدّ فهم ما نیست، چون ما نمى‌توانیم مقام اهل بیت را درك كنیم و پى ببریم به اینكه آنها چه روحیه‌اى داشته‌اند و چه مى‌كردند و حالاتشان چگونه بوده است. بله با تكیه بر شواهدى كه وجود دارد و در مقایسه با حالات خودمان، به اجمال و در حدّ فهم خود، شمایى از حالات آنها را درك مى‌كنیم اما حقیقت امر بر ما معلوم و قابل بیان نیست.

 

تحقّق همزمان حالات متضادّ و متفاوت

با توجّه به مطالب پیشین، مى‌توان نتیجه گرفت كه وقتى روح انسان كامل گشت، مى‌تواند همزمان حالات مختلفى را ـ از قبیل لذّت و الم ـ داشته باشد.

ظرفیّت ما اندك است و نمى‌توانیم چند حالت را، در حدّ كمال، در خود جمع كنیم. لذا مجموع غم و شادى‌ها یك حالت متوسط و بینابینى را در ما ایجاد مى‌كنند. اما وقتى انسان كاملتر گشت، مى‌تواند نسبت به چند منشأ و چند عامل دو یا چند حالت متضاد، را، آن هم در حدّ كمال، در خود پدید آورد.

خوف و رجا، با توجّه به عامل خاص خود، در نفس پدید مى‌آیند و اگر مجموع عوامل با هم در نظر گرفته شوند، در نتیجه فعل و انفعالات آن عوامل ممكن است حالت جدیدى پدید آید. اما اگر به هر عامل، از آن جهت كه منشأ و خاستگاه یك حالت خاصّى است، توجه شود، نتیجه آن تنها همان حالت است. به عنوان نمونه اگر به منشاء خوف توجه شود، خوف در نفس پدید مى‌آید و اگر به منشأ امنیّت توجّه شود، تنها حالت امنیّت و آرامش براى نفس پدید مى‌آید.

كسانى كه نفسشان قوى گشته است و بر حالات و روحیات خود مسلطند، وقتى به عذاب الهى مى‌نگرند و یا به امكان محروم گشتن از رضوان الهى مى‌اندیشند، چشمشان پر از اشك مى‌شود و در همان لحظه، به فضل، رحمت و مغفرت الهى متوجه مى‌شوند و حالت سرور و شادى برایشان رخ مى‌دهد. یعنى براى آنان میسّر است كه همزمان، با توجه به عامل خوف و امن، آن دو حالت را براى خویش پدید آورند.

با توجه به این مطالب، مى‌توان نسبت به وجود مقدّس پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) حدس و معرفت ضعیفى داشت. به شبح كم‌رنگى از مقام «جمع الجمعى» آنان دست یافت: اینكه آن نفوس قوى، در آن واحد، مى‌توانند مظهر همه اسماء و صفات الهى باشند: به رحمت خداوند توجه مى‌كنند، سرور و شادمانى و امید در آنها پدید مى‌آید. از طرف دیگر به عذاب و مجازات سنگین الهى توجه مى‌كنند و حالت بیم و ترس برایشان رخ مى‌دهد. منتها در جهت بروز و ظهور جسمانى حالات، چون بدن انسان توانایى متجلى ساختن آن دو حالت را به طور كامل ندارد، هر كدام كه بر دیگرى برترى دارد بیشتر تجلى و ظهور پیدا مى‌كند: اگر خوف برترى داشت، اشك جارى مى‌گردد، و اگر احساس امید و شادمانى برترى داشت، لب خندان مى‌گردد؛ البته متجلى ساختن این حالات در اختیار خود آنهاست.

در این باره كه چرا معصومان به عذاب الهى توجه مى‌كردند تا خوف برایشان رخ دهد ـ با اینكه معصوم مى‌داند كه هرگز گناهى نكرده است و نخواهد كرد، علاوه بر اینكه خداوند اختیار بهشت و جهنم را به آنها سپرده است. پس آنها چه انگیزه‌اى براى توجّه به عامل خوف دارند ـ پیش از این پاسخى ارائه دادیم و اكنون جواب دیگرى مى‌دهیم.

مجموع توانایى‌ها و حالاتى كه در انسان وجود دارد باید مظهر بندگى خداوند باشد و در راه او صرف گردد. وجود انسان آمیخته‌اى است از عناصر و حالات مادّى و معنوى؛ در سرشت او خوف و الم هست؛ امنیّت، امید، سرور و لذّت نیز هست.

خداوند این روحیه‌ها و حالات را به انسان داده تا همه را در راه او صرف كند. براى خدا بخندد و شاد شود؛ یعنى، شادى او به نحوى با خداوند ارتباط داشته باشد؛ از آن جهت كه مورد لطف خداوند قرار گرفته شاد شود، نه از آن جهت كه خود لذّت مى‌برد.

در برخى از روایات وارد شده كه شیعیان در بهشت مهمان پیامبر و اهل بیت اویند و بر سر سفره آنان از غذاى آنها تناول مى‌كنند. اما آیا لذتى كه معصومان از نعمت‌هاى بهشتى مى‌برند با لذتى كه ما مى‌بریم یكسان است؟ در آیه شریفه آمده است كه:

«وَ لَحْمِ طَیْر مِمّا یَشْتَهُونَ»(1) [(و براى آنهاست) گوشت مرغان و هر غذایى كه مایل باشند.]

آیا آن لذّتى كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) از گوشت مرغان بهشتى مى‌برند با لذّتى كه ما مى‌بریم یكسان است؟

البته این دو لذّت بى‌اندازه متفاوتند. جهت لذّت نیز متفاوت است. پیامبر از آن جهت لذّت مى‌برد كه مورد انعام خداوند قرار گرفته است. به هر جهت، مرتبه لذّت بردن بستگى به میزان معرفت و دلبستگى و عشق فرد به خداوند دارد.

همین مقایسه را در ارتباط با خوف پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) با خوف سایرین مى‌توان داشت: گرچه آنان از آتش جهنم مى‌ترسند ولى ترسشان از آن جهت است كه آن را نشانه غضب خداوند مى‌دانند. آن را علامت این مى‌شناسند كه محبوبشان بدانها محبت ندارد؛ غضب خداوند و فراق و دورى او برایشان قابل تحمّل نیست، از این جهت سخت نگران و هراسانند.


1. واقعه / 21.