قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ * إِلاّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ * فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ.
در قرآن كریم انسانهایى كه از خطرها مىگذرند و به هدف آفرینش خود نائل مىگردند با وصف «مُفلحین» نامگذارى شدهاند. براى «مفلحین» علائم و اوصاف متعددى در آیات قرآن ذكر شده كه از جمله مبسوطترین آنها، آیات ابتدایى سوره «مؤمنون» است. به همین مناسبت بحثى را در شرح و تفسیر این آیات آغاز كردیم و تاكنون چند آیه را مورد بحث و گفتوگو قرار دادهایم. اكنون در ادامه، به وصفى دیگر از اوصاف «مفلحین» رسیدهایم كه در این آیات مورد اشاره قرار گرفته است:
وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ * إِلاّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ * فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ؛(1) و آنان كه دامان خود را [از آلوده شدن به بى عفتى] حفظ مىكنند، مگر در مورد [آمیزش جنسى با]همسران و كنیزانشان، كه [در این صورت] نكوهشى بر آنان نیست. پس كسانى كه غیر از این طریق را طلب كنند، آنان تجاوز كنند.
در این آیات تأكید شده كه یكى از شرایط مهم براى نیل به فلاح و رستگارى، پاكدامنى و
1. مؤمنون (23)، 5 ـ 7.
عفت ورزیدن در مورد غریزه جنسى است. بر اساس مفاد این آیات، رستگاران كسانىاند كه غریزه جنسى خود را مهار كرده و براى ارضاى آن فقط از طریق همسرانشان و راهى كه خداوند اجازه داده است اقدام مىكنند، و هركس جز این كند، از حد الهى تجاوز كرده و از فلاح و رستگارى به دور افتاده است. براى آنكه این مطلب بیشتر روشن شود لازم است مقدمهاى را طرح كنیم.
به طور كلى، براى آنكه انسان بتواند مسیر صحیح زندگىاش را در این عالم طى كند و به هدف خلقت نایل شود، خداى متعال اسباب و وسایل و نعمتهایى را در اختیار او قرار داده است. این اسباب غالباً به گونهاى هستند كه هم در جهت مثبت و هم در جهت منفى قابل استفادهاند و در صورتى كه به صورت ناصحیح مورد استفاده قرار بگیرند اثر معكوس مىبخشند و نه تنها كمكى به تكامل انسان نمىكنند، بلكه او را از نیل به مقصد بازمىدارند. عالم خلقت درمجموع به گونهاى آفریده شده كه آدمى قادر است با استفاده از مواهب و نعمتهایى كه در آن وجود دارد، هم زندگى فردى و هم زندگى اجتماعى خود را اداره كند و به تكامل درخور خویش، كه همان قرب الى الله است، دست پیدا كند.
بنابراین هدف اصلى و اساسى از آفرینش این نعمتها آن است كه هر انسانى طى مدت زمانى كه در این دنیا زندگى مىكند، با بهرهگیرى از آنها ادامه حیات دهد و شرایط تكامل را براى خویش فراهم كند. به عبارت دیگر، از آنجا كه انسان نیز مثل سایر حیوانات براى انجام فعالیتهاى خود انرژى صرف مىكند و بدین ترتیب قواى بدنىاش تحلیل مىرود، نیاز دارد به اینكه چیزهایى در این عالم وجود داشته باشد كه او بتواند با استفاده از آنها انرژى از دست رفته را تدارك نماید و بدل آنچه كه از دست داده، چیزهایى را دریافت كند. از این رو فلسفه اینكه انسان، براى مثال، گرسنه یا تشنه مىشود همین است. انسان براى تأمین انرژى تحلیل رفته خود باید غذا بخورد تا بتواند به حیات خویش ادامه دهد. براى غذا خوردن نیز لازم است غریزهاى به نام «گرسنگى» در انسان وجود داشته باشد تا به هنگام لزومْ خود به خود تحریك شود و در پى آن، میل
و اشتهاى به غذا خوردن در آدمى پیدا شود. اگر انسان میل به غذا خوردن نداشته باشد و احساس گرسنگى و تشنگى نكند حیاتش در مخاطره قرار مىگیرد. در این صورت، بسیارى از مواقع، اشتغالات دیگر ممكن است باعث شود انسان غذا خوردن و آب نوشیدن را فراموش كند و زمانى به خود بیاید كه دیگر دیر شده و بدن دچار آسیب جدى یا ضعف مفرط گردیده و قدرت و توان حركت از آدمى سلب شده است. حتى با همین خلقت موجود نیز گاهى در شرایط استثنایى دیده مىشود كه افرادى به سبب علاقههاى خاصى كه دارند، با وجود میل به غذا و فعال بودن غریزه گرسنگى، غذا خوردن را فراموش مىكنند و، براى مثال، ساعتها بدون آنكه هیچ غذایى بخورند به تحقیق و پژوهش سرگرم مىشوند. اگر غریزه گرسنگى و میل به غذا در آدمى نبود، فرضاً انسانهاى بزرگسال بر اساس تشخیص عقلى به سراغ غذا مىرفتند، اما كودكان كه چنین تشخیصى ندارند، بدون آنكه آب و غذایى بخورند، ساعتها به بازى و تفریح سرگرم مىشدند و حیات و رشدشان به مخاطره مىافتاد؛ به ویژه آنكه مىدانیم كودك و نوجوان به لحاظ آنكه در سنین رشد است، به تأمین انرژى هم نیاز بیشترى دارد.
بنابراین، اصل غریزه گرسنگى در انسان و وجود غذا در خارج، از نعمتهاى مهم الهى به شمار مىرود؛ چراكه حیات و بقاى انسان درگرو آن است. از این رو خداوند در قرآن كریم در موارد متعدد از خوردنىها نام مىبرد و به عنوان نعمتهاى قابل توجه الهى بر آنها تأكید مىكند؛ از جمله در همین سوره «مؤمنون» مىفرماید:
وَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَر فَأَسْكَنّاهُ فِی الأَْرْضِ وَإِنّا عَلى ذَهاب بِهِ لَقادِرُونَ * فَأَنْشَأْنا لَكُمْ بِهِ جَنّات مِنْ نَخِیل وَأَعْناب لَكُمْ فِیها فَواكِهُ كَثِیرَةٌ وَمِنْها تَأْكُلُونَ * وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغ لِلآْكِلِینَ * وَإِنَّ لَكُمْ فِی الأَْنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیكُمْ وَإِنَّ لَكُمْ فِی الأَْنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیكُمْ مِمّا فِی بُطُونِها وَلَكُمْ فِیها مَنافِعُ كَثِیرَةٌ وَمِنْها تَأْكُلُونَ؛(1) و از آسمان، آبى به اندازه فرود آوردیم و آن را در زمین جاى دادیم، و ما براى از بین بردن آن مسلّماً تواناییم. پس براى شما به وسیله آن، باغ هایى از درختان خرما و انگور پدیدار كردیم كه در آنها براى شما میوه هاى
1. مؤمنون (23)، 18 - 21.
فراوان است و از آنها مىخورید. و از طور سینا درختى برمىآید كه روغن و نان خورشى براى خورندگان است. و همانا براى شما در چهارپایان درس عبرتى است: از [شیرى] كه در شكم آنها است به شما مىنوشانیم، و براى شما در آنها منافع بسیارى است، و از [گوشت] آنها مىخورید.
همچنین غیر از اصل غریزه گرسنگى و اشتهاى به غذا خوردن، غالباً اینگونه است كه وقتى بدن انسان به چیز خاصى احتیاج دارد، به طور طبیعى اشتهاى آدمى نیز به همان چیز تعلق مىگیرد. این هم نعمت دیگرى در این زمینه است كه خداوند به انسان ارزانى داشته است.
بنابراین ملاحظه مىكنیم كه خداى متعال چه دستگاه حكیمانهاى را ترتیب داده است تا انسان بتواند سالیانى را در این دنیا زندگى كند و حیاتش بقا و دوام داشته باشد.
اما مسأله به همینجا ختم نمىشود و خداوند در وراى همه اینها مصلحت دیگرى را نیز قرار داده است كه انسان را مبهوت مىكند و نشان مىدهد كه حكمتهاى خداى متعال تا چه حد تو در تو است و در پس هر لایهاى، لایه دیگرى از حكمت وجود دارد. حكمت دیگرى كه خداوند در پس این دستگاه پیچیده غریزه گرسنگى و خلق انواع غذاها در خارج، قرار داده این است كه انسان براى هر لقمهاى از غذا كه مىخواهد تناول كند یك حكم شرعى هم آنجا وجود دارد كه زمینه یك امتحان را براى وى فراهم مىكند؛ احكامى از این قبیل كه: از ربا نباشد، از مال غصبى نباشد، نجس نباشد، از حیوان حرام گوشت نباشد، و دهها حكم دیگر كه همه زمینه آزمایشى است براى انسان؛ آزمایشى كه هیچ چارهاى از آن نیست و خداوند اصولا انسان را خلق كرده تا او را مورد ابتلا و آزمایش قرار دهد و نیكوكار را از زشت كردار معلوم بدارد:
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛(1) آن [خدایى] كه مرگ و زندگى را آفرید تا شما را بیازماید كه كدامتان نیكوكارترید.
بنابراین غرض اصلى، آزمایش و امتحان انسان است؛ اما براى آزمایش لازم است فرصتى براى زندگى و بقا و حیات در این عالم به او داده شود، و یكى از امورى كه امكان
1. ملك (67)، 2.
بقا و حیات در این عالم را براى انسان فراهم مىكند، غذا خوردن و امور متعلَّق به آن، از قبیل: غریزه گرسنگى، وجود غذا در خارج، داشتن دهان و دندان، قدرت بلعیدن، دستگاه هاضمه و امور دیگر است.
نظیر آنچه كه در مورد غریزه گرسنگى گفتیم در مورد سایر غرایز هم وجود دارد. در این میان یكى از سركشترین، و یا به تعبیر بهتر، سركشترین غرایز انسان غریزه جنسى است، و مسأله آزمایش و امتحان كه اشاره كردیم در وراى همه غرایز انسان لحاظ شده كه در مورد این غریزه بسیار بیشتر مصداق دارد. در واقع یكى از مهمترین، مشكلترین، حساسترین و مؤثرترین وسایل آزمایش انسان، غریزه جنسى است. از همین رو كسانى كه از آزمایش غریزه جنسى پیروز و سربلند بیرون بیایند، به مدارج عالى و مهمى از كمال دست پیدا مىكنند و جایگاهى رفیع همچون یوسف پیامبر مىیابند. از سوى دیگر نیز به علت مشكل بودن این آزمایش، انسانهاى زیادى در این عرصه به زمین مىخورند و مردود مىشوند.
این غریزه آنچنان سركش است كه گاهى كسانى حاضر مىشوند به خاطر آن، عالمى را به آتش بكشند. اگر یك بررسى آمارى در مورد جنایاتى كه در عالم واقع شده است صورت بگیرد، شاید بیشترین آمار مربوط به جنایاتى باشد كه غریزه جنسى به نحوى در وقوع آنها دخیل بوده است. حتى كسانى تحقیقاتى كرده و كتابهایى نوشتهاند درباره جنگهایى كه ریشه و سرمنشأ اصلى آنها غریزه جنسى بوده است.
در هر صورت، از نظر مسأله آزمایش و امتحان، یكى از مهمترین عواملى كه انسان به وسیله آن مورد ابتلا قرار مىگیرد غریزه جنسى است. با این حال، در سطح نازلتر، غرض مهم از وجود چنین غریزهاى در انسان، تداوم و بقاى نسل نوع بشر است. اگر این غریزه نباشد، نسل بشر منقرض خواهد شد و در مدتى كوتاه، دیگر نوع و گونهاى از موجودات به نام «انسان» بر روى كره زمین باقى نخواهد ماند.
اما از سوى دیگر، مىدانیم كه ارضاى غریزه جنسى از راه معمول آن، یعنى اختیار همسر و تشكیل خانواده، مسائل و مشكلات متعددى از قبیل: مسكن، تهیه غذا و لباس، فرزنددار شدن، تربیت فرزندان و بزرگ كردن آنها را به همراه دارد. از این رو، خداوند
این غریزه را آنچنان نیرومند و جاذب قرار داده كه با وجود همه این مسائل، انسان به ازدواج و تشكیل خانواده تن مىدهد و حاضر مىشود سختىها و مشكلات ناشى از آن را تحمل كند و بر خود هموار نماید. بنابراین، غیر از اصل وجود غریزه جنسى، اگر نبود قدرت و جاذبه قوى آن، باز هم انسانها انگیزه و رغبت چندانى براى تشكیل خانواده نداشتند و در نتیجه نسل نوع بشر در معرض انقراض قرار مىگرفت.
البته غیر از این، خداى متعال اسباب دیگرى را نیز در این عرصه قرار داده كه آنها نیز به قبول ازدواج و تحمل مسائل و مشكلات آن از جانب افراد كمك مىكند. از جمله این اسباب، براى مثال، مىتوان به محبت و علاقه بین دو همسر، محبت بین پدر و فرزند، و عاطفه و غریزه حیرتانگیز «مادرى» اشاره كرد.
بنابراین خداى متعال دستگاهى بسیار عجیب و حكیمانه را فراهم كرده كه در سایه آن، نوع انسان و نسل بشر حفظ شود و ادامه یابد. اگر این دستگاه حكیمانه نبود، خداوند گروهى از انسانها را خلق مىكرد و آنها چند صباحى بر روى كره زمین زندگى مىكردند و طى مدتى كوتاه نسلشان منقرض مىشد و خداى متعال باید انسانهایى جدید خلق مىكرد و این مسأله مرتباً تكرار مىشد.
پس یك هدف مهم از وجود غریزه جنسى در نهاد انسان، بقاى نسل بشر است؛ اما با این حال همانگونه كه اشاره كردیم، بر اساس اراده حكیمانه الهى، در این خلال، امتحانها و ابتلائات بسیارى كه گاه بسیار عجیب نیز هست، براى آدمى پیش مىآید و انسان به وسیله این غریزه مورد آزمایش قرار مىگیرد. با حسابى سر انگشتى، شاید بتوان ادعا كرد كه دستكم نیمى از امتحانهاى انسان با این غریزه ارتباط دارد. به عنوان شاهد و مؤیدى بر این مدعا مىتوان به آن روایت مشهور نبوى اشاره كرد كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)در آن مىفرماید:
مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ؛(1) كسى كه ازدواج كند، محققاً نصف دینش را حفظ كرده است.
از این روایت استفاده مىشود كه از لحاظ آمارى، نیمى از لغزشهاى انسان مربوط به
1. بحارالانوار، ج 103، ص 219، روایت 14، باب 1.
غریزه جنسى است و با ازدواج، آدمى خود را نسبت به نیمى از لغزشهایى كه ممكن است براى او پیش آید بیمه كرده است.
اما مانند بسیارى از امور دیگر، در مورد غریزه جنسى نیز در طول تاریخ شاهد افراط و تفریطهایى بوده و هستیم. از یك سو عدهاى با ملاحظه آثار زیانبارى كه این غریزه بر زندگى بشر داشته است، تصویرى سیاه و زشت از این غریزه در ذهنشان نقش بسته و با پلید دانستن آن درصدد برآمدهاند به طور كلى مسأله ازدواج و روابط جنسى را زیر سؤال ببرند و آن را مطلقاً ممنوع كنند. این گروه اینگونه تبلیغ مىكنند كه انسانهاى بسیار كامل و نورانى و ملكوتى كسانى هستند كه بتوانند مطلقاً از ارضاى غریزه جنسى خوددارى كنند و در تمامى عمر به آن «نه» بگویند. این گرایش را در طول تاریخ در میان اقوام و گروههاى مختلفى مىتوان یافت كه از جمله آنها مىتوان به مسیحیت اشاره كرد. بر اساس قوانین كلیسا، كشیشهاى كاتولیك حق ازدواج كردن ندارند و كسى كه بخواهد این لیاقت را بیابد كه در سلك خادمان خداوند و كلیسا درآید، باید این روح پلید را از خود دور كند و غریزه جنسى و متعلَّقات آن را براى همیشه ترك گوید و كنار بگذارد. البته قابل ذكر است كه این تفكر انحرافى و غلط، مفاسد و مسائل و مشكلات عدیدهاى را براى كلیسا پیش آورده و انحرافات جنسى متعددى درمیان برخى كشیشان گزارش شده كه بعضى از آنها عرق شرم بر پیشانى هر انسان آزادهاى مىنشاند.
از سوى دیگر نیز گرایشهاى طبیعتگرایانه و لذتمدارانهاى وجود دارد كه طرفداران آن معتقدند همه گرایشهاى طبیعى و لذتجویانه انسان، و از جمله غریزه جنسى، باید كاملا آزاد و رها باشد و ایجاد هرگونه سدّ و مانعى در برابر آنها كارى اشتباه و خلاف فطرت است. برخى از این افراد تا بدانجا پیش رفتهاند كه جز لذت جنسى چیزى را نمىشناسند و اصل و اساس همه چیز را در زندگى و شخصیت انسان به غریزه جنسى بازمىگردانند. بعضى از اینان، همچون فروید، روانشناس و روانكاو معروف آلمانى، به این ایده رنگ و لعاب علمى هم زده و مدعى شدهاند هدف اصلى انسان
ارضاى غریزه جنسى است و همه امور دیگر در واقع مقدمهاى براى ارضاى این غریزه است. فروید تمایز اصلى بین شخصیت طبیعى و نرمال با شخصیت غیر سالم و نابهنجار را همین غریزه جنسى دانسته و معتقد است هرگونه نابهنجارى در شخصیت انسان، به سركوب شدن غریزه جنسى بازمىگردد. از این رو نظریه علمى او در باب شخصیت این است كه اگر مىخواهیم انسانها از شخصیتى كاملا سالم و بهنجار برخوردار باشند، باید هیچ گونه محدودیتى بر سر راه ارضاى غریزه جنسى افراد ایجاد نكنیم و آنها را از این نظر كاملا آزاد بگذاریم.
همچنان كه اشاره كردیم، حقیقت این است كه با توجه به فلسفه آفرینش و حكمتهاى الهى، به راحتى مىتوان فهمید كه اصل این غریزه در وجود انسان خیر است و مثل سایر غرایز، نعمتى است كه خداى متعال در خلقت انسان و نظام آفرینش قرار داده است. با این دید، معناى آیات و روایاتى هم كه در این زمینه وارد شده روشن مىشود و این گونه نخواهد بود كه صرفاً از سر تعبّد بخواهیم آنها را بپذیریم. همان گونه كه توضیح دادیم، حفظ نوع انسان و نسل بشر در گرو وجود این غریزه است و اگر این غریزه وجود نمىداشت، تمامى مواهب و پیشرفتهایى هم كه در اثر امتداد نسل انسان و انتقال تجربیات از نسلى به نسل دیگر عاید بشریت شده، لباس وجود نمىپوشید و انسان از آنها بىبهره مىماند. اشاره كردیم كه اگر غریزه جنسى نبود، خداوند هر گروه از انسانها را كه خلق مىكرد پس از مدت كمى نسل آنها منقرض مىگردید و لازم بود خداوند انسانهاى جدیدى خلق كند؛ و بدین ترتیب تمدن بشرى پیوسته در مرحله بربریت و غارنشینى و انسانهاى نخستین باقى مىماند. همچنین فایده دیگر غریزه جنسى این است كه ابتلائات و آزمایشهایى كه به وسیله این غریزه براى انسان پیش مىآید، زمینه رشد و كمال و پیشرفت هر چه بیشتر او در مسیر «قرب الى الله» را فراهم مىكند. بنابراین حكمتهاى مختلفى در غریزه جنسى وجود دارد كه اگر به آنها توجه كنیم، تصدیق خواهیم كرد كه به لحاظ «فلسفى» این غریزه چیزى جز خیر و نعمت براى آدمى نیست.
اما با این حال باید توجه داشته باشیم كه مسأله از لحاظ «اخلاقى» تفاوت مىكند. گرچه به لحاظ «فلسفى» این غریزه چیزى جز خیر و نعمت براى آدمى نیست، اما از نظر
«اخلاقى» این غریزه هم مىتواند به گونهاى ارضا شود كه مطلوب و داراى ارزش اخلاقى مثبت باشد، و هم مىتواند به شكلى ارضا گردد كه نامطلوب و داراى ارزش اخلاقى منفى باشد. غریزه جنسى از این نظر مثل بسیارى از افعال و امور دیگر است. براى مثال، از لحاظ اخلاقى، غذا خوردن به خودى خود نه خوب و نه بد است. اما اگر غذا خوردن عنوان پرخورى، شكمبارگى، حرامخوارى و نظایر آنها پیدا كند بد مىشود. همچنین اگر فرد آنقدر غذا نخورد كه قوایش تضعیف شود به حدّى كه هیچ كارى نتواند انجام دهد، آن نیز بد است.
بنابراین در مورد قوا و غرایزى كه خداى متعال در انسان قرار داده، نظر صحیح این است كه از نظر نظام آفرینش، تمامى آنها فعل خدا و داراى حكمتاند. به طور كلى خداوند هر چه آفریده، نیكو و زیبا است:
الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْء خَلَقَهُ؛(1) آن كسى كه هر چه آفریده، نیكو آفریده است.
اما به لحاظ اخلاقى ما وظیفه داریم كه تلاش كنیم حدود و ثغور این قوا و غرایز را بشناسیم و بدانیم كه هر یك اگر تا چه حد و در چه جهت و با چه وصفى استفاده و اِعمال شود داراى ارزش مثبت است. در این حال روشن است كه اگر آن حدود و ثغور رعایت نگردد فعل انسان بىارزش و یا حتى داراى ارزش منفى خواهد شد. قرآن از كسانى كه این حد و مرزها را رعایت نمىكنند با تعبیر «عادون» یاد مىكند؛ یعنى افرادى كه از حد تجاوز مىكنند و از خطوطى كه براى آنها تعیین شده رد مىشوند و فراتر مىروند.
از این رو به كارگیرى و اِعمال هر یك از غرایز در صورتى كه حدود آن رعایت شود هیچ اشكالى ندارد، و بلكه بالاتر، مىتواند ارزش مثبت داشته باشد و موجب كمال انسان و رضایت خداى متعال و اولیاى او شود و اجر و ثواب الهى بر آن مترتب گردد.
براى آنكه این بحث ملموستر و عینىتر شود مناسب است آن را در قالب مثالى بیان كنیم. براى مثال، خوردنىها را در نظر بگیرید. انسان به صورت فطرى طورى آفریده
1. سجده (32)، 7.
شده كه میل به غذا خوردن دارد. همان گونه كه پیش از این اشاره كردیم، این میل یكى از نعمتهاى الهى در مورد انسان است كه موجب مىگردد نیاز بدن انسان به انرژى و انواع مواد و ویتامینها تأمین شود و آدمى بتواند به حیات خویش ادامه دهد. در این میان، برخى از افراد در اثر وسوسههاى شیطانى یا شرایط اجتماعى خاص، به استفاده از خواركىهایى روى مىآورند كه براى بدن انسان ضرر دارد و جسم و روح او را بیمار مىسازد. براى مثال، خداى متعال براى تأمین آب مورد نیاز بدن، آب گوارا و شربتهاى متنوع و خوشگوار را آفریده است؛ همچنان كه براى اهل بهشت نیز آشامیدنىها و نوشیدنىهاى معطر و لذتبخش و طربآور قرار داده است:
یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیق مَخْتُوم * خِتامُهُ مِسْكٌ... * وَمِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیم * عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ؛(1) [نیكوكاران] از بادهاى مُهر شده [و دست نخورده] سیراب شوند، [بادهاى كه]مُهر آن، مشك است... و آمیخته با «تسنیم» است، همان چشمهاى كه مقربان از آن مىنوشند.
وَیُسْقَوْنَ فِیها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِیلاً * عَیْناً فِیها تُسَمّى سَلْسَبِیلا؛(2) و در آن جا از جامى كه آمیزه زنجبیل دارد به آنان مى نوشانند، از چشمه اى كه در آن جا «سلسبیل» نامیده مى شود.
اما با وجود نوشیدنىهاى مفید و مطبوع در این عالم، افرادى به سبب القائات شیطانى به چیزهایى روى مىآورند كه آثارى زیانبار براى انسان در پى دارد و مضرات متعددى در آنها نهفته است. این افراد ممكن است به تدریج به خوردن چیزهایى عادت كنند كه با طبیعت اولیه آدمى سازگار نیست و فطرت سالم و ابتدایى انسان آنها را نمىپذیرد. در این حال، طبیعت ثانویهاى در این افراد شكل مىگیرد و چنان به این مواد پلید و بدبو و بدمزه خو مىگیرند كه دیگر قادر به ترك آنها نیستند. در مورد برخى نوشیدنىها ومواد مخدر همه ما كم و بیش نمونههایى از این دست را دیدهایم و احیاناً تعجب كردهایم كه به راستى انسان عاقل چگونه ممكن است اینگونه به مصرف چنین چیزهایى معتاد و وابسته شود.
اكنون در سایر موارد و مُشتَهیات دیگر نیز داستان عیناً از همین قرار است و خداوند
1. مطففین (83)، 25 - 28.
2. انسان (76)، 17 - 18.
در همه آنها فطرت ابتدایى بشر را طورى قرار داده كه اشتها و میل او به چیزهایى است كه برایش مصلحت دارد و به خیر و صلاح او است. غریزه جنسى نیز سمت و سوى اولیهاش اینگونه است كه انسان به جنس مخالف خود ـ مرد به زن و زن به مرد ـ تمایل دارد و تحت تأثیر این تمایلات به جفتگزینى و تشكیل خانواده روى مىآورد و بدین ترتیب، مصلحت بقاى نسل بشر تأمین مىگردد. بنابراین، هدفْ عبارت است از بقاى نسل انسان، و ابزار تأمین و تحصیل هدف، غریزه جنسى و میل و گرایش فطریى است كه این دو جنس نسبت به یكدیگر دارند. خداوند این غریزه را قرار داده تا این دو جنس به هم نزدیك شوند و جذب یكدیگر گردند و آن مصلحت تأمین شود. اما كسانى در اثر وسوسهها و تلقینات شیطانى و تقلیدهاى بىمنطق، از این مسیر اولیه و فطرى منحرف مىشوند و به ورطههایى سخیف و زشت فرو مىغلطند. در اینجا نیز ملاحظه مىكنیم امورى را كه میل فطرى و ابتدایى انسان به آنها نیست، افرادى در اثر انحراف فطرت، به آنها علاقه پیدا مىكنند و گاه به گونهاى مىشود كه حالت اعتیاد براى آنها پیدا مىكند و نمىتوانند خود را از چنگ این علاقه برهانند. این درست نظیر اعتیاد به مشروبات الكلى یا مواد مخدر و افیونى است. طبیعت و فطرت اولیه انسان به گونهاى نیست كه او را به سمت این امور بكشاند، و این خودِ آدمى است كه چنین بلایى بر سر خود مىآورد. خداوند انگور را خلق كرده كه هم مىتوان از آن شراب مستىآور و زایل كننده عقل درست كرد و هم مىتوان آب انگورى گوارا فراهم ساخت:
وَمِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَالأَْعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَرِزْقاً حَسَناً؛(1) و از میوه درختان خرما و انگور، شراب مستى آور [و ناپاك] و روزىِ نیكو و پاكیزه مىگیرید.
میل فطرى انسان به مشروبسازى و مشروبخوارى نیست و این كار را شیاطین جن و انس به آدمى یاد دادهاند:
إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالأَْنْصابُ وَالأَْزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ؛(2) هر آینه شراب و قمار و بت ها و تیرهاى قرعه، پلید [و] از عمل شیطانند.
در مسائل جنسى نیز همینطور است و برخى رفتارهایى كه در این حوزه از برخى
1. نحل (16)، 67.
2. مائده (5)، 90.
انسانها سر مىزند غیر طبیعى و ضد فطرى است. قرآن كریم قوم لوط را مبتكر یك رفتار انحرافى در این زمینه مىداند و در معرفى عمل آنها اشاره مىكند كه قبل از ایشان هیچ كس از آدمیان دست به این كار نزده است:
وَلُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَد مِنَ الْعالَمِینَ * إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ؛(1) و [به خاطر آورید]لوط را آن هنگام كه به قوم خود گفت: آیا عمل بسیار زشتى انجام مىدهید كه هیچ كس از جهانیان در آن بر شما پیشى نگرفته است؟ شما از روى شهوت، به جاى زنان با مردان مىآمیزید. آرى شما گروهى اسرافكار هستید.
اینكه قبل از قوم لوط كسى مرتكب این عمل شنیع نشده، نشاندهنده آن است كه فطرت انسان خواستار چنین چیزى نیست، وگرنه انسانهاى قبل نیز به آن تمایل مىداشتند و آن را انجام مىدادند. این كار توسط قوم لوط پایهگذارى شد و سپس به تدریج در بین مردم شایع گردید و در زمان ما متأسفانه كار به قدرى بالا گرفته كه به صورت مسألهاى بسیار عادى درآمده و حتى كسانى به این كار و عضویت در انجمنها و گروههاى «همجنسبازان» افتخار مىكنند!
چنین تمایلاتى قطعاً خلاف فطرت و انحراف از آن است كه به كمك وسوسههاى شیطان، آدمى به آن مبتلا مىشود و گاه به حدى مىرسد كه ابتدا زندگى خود و خانوادهاش و پس از آن نیز جامعه را فاسد مىكند، و بدین ترتیب حكمت آفرینش این غریزه ـ یعنى بقاى نسل بشر ـ از بین مىرود. قرآن در وصف اینگونه افراد تعبیراتى همچون: قومٌ عادون، قومٌ مُسرفون و قومٌ تَجهلون را به كار مىبرد:
وَتَذَرُونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ؛(2) و [آیا]آنچه را پروردگارتان از همسرانتان براى شما آفریده وا مىگذارید؟ بلكه شما مردمى تجاوز گردید.
إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ؛(3) شما از روى شهوت به جاى زنان با مردان مى آمیزید. آرى، شما گروهى اسراف كارید.
1. اعراف (7)، 80 و 81.
2. شعراء (26)، 216.
3. اعراف (7)، 81.
أَإِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ؛(1) آیا شما به جاى زنان، از روى شهوت با مردان درمى آمیزید؟ بلكه شما مردمى جهالت پیشه اید.
بنابراین، استفاده صحیح از غریزه جنسى منوط به این است كه ارضاى آن از مسیر فطرى انجام گیرد. اگر اینگونه شد، این غریزه نه تنها مانع پیشرفت آدمى نخواهد شد، بلكه حتى مىتواند با شرایطى به عبادت تبدیل شود و به پیشرفت و كمال انسان و تقربش به خداى متعال كمك كند. اما اگر كسى این غریزه را به بىراهه برد و منحرف ساخت و نعمت خداوند را تباه كرد، مسؤولیت عواقب این امر بر عهده خود او است و نمىتوان اشكال را به گردن غریزه جنسى انداخت. غریزه جنسى یك نعمت الهى، و اشتها و میلى است كه خداوند براى بقاى نسل بشر در وجود انسان قرار داده، و در شرایطى حتى مىتواند موجب قرب الى الله و رسیدن به اجر و پاداش اخروى شود. حال اگر كسى این غریزه را به طور ناصحیح به كار گرفت و موجب تباهى خود و دیگران گردید، آیا مىتوان نتیجه گرفت كه غریزه جنسى ذاتاً امرى بد و شرّ و ناپاك است و غیر از ضرر و زیان براى انسان ثمرى ندارد؟
نكته قابل توجه دیگر در این آیات، اهمیتى است كه به كنترل غریزه جنسى، به عنوان یكى از شرایط رسیدن به فلاح و رستگارى داده شده است. در آیات قبل كه در راستاى شرایط فلاح، بحث نماز، دورى از لغو، و دادن زكات مطرح شد، براى هر یك از این سه موضوع یك آیه آورده شده است، اما براى مسأله كنترل غریزه جنسى به تنهایى سه آیه اختصاص یافته است:
وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ * إِلاّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ * فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُون.
در هر صورت، براى رسیدن به فلاح، و رهایى از خطراتى كه در این مسیر وجود دارد و دامهایى كه شیطان گسترده است، انسان باید كاملا مراقب غریزه جنسى باشد و در این
1. نمل (27)، 55.
زمینه خود را رها نكند و به هر نداى شیطانى پاسخ مثبت ندهد. باید بسیار مراقب باشیم تا نعمتى را كه مىتواند ابزار تكامل و پیشرفت ما باشد، به نقمت و مانعى بر سر راه كمال خویش مبدّل نسازیم. در اینباره اگر به مقتضاى فطرت عمل كنیم، غریزه جنسى زمینهاى مىشود براى رسیدن به مودت، رحمت، آرامش و سكون روحى:
وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَیْها وَجَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً؛(1) و از نشانههاى او اینكه از [جنس]خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدان ها آرامش یابید، و میانتان دوستى و رحمت قرار داد.
گرایش و میل فطرى زن و مرد نسبت به یكدیگر، آنها را به هم نزدیك مىكند و موجب تشكیل كانون خانواده و ایجاد انس و صفا و محبت بین آن دو مىگردد و هر دو در ساحل این كانون به آرامش مىرسند. از این رو كانون گرم خانواده مىتواند نمونهاى كوچك از بهشت در دنیاى مادى باشد. اما متأسفانه كسانى چون دلشان درحال و هوایى دیگر گرفتار مىآید و از فطرت صحیحْ منحرف مىشوند، خود را ازنعمت و فضایل تشكیل خانواده محروم مىسازند.
از این رو انسان باید بسیار مراقب باشد كه در این مسیر انحرافى نیفتد، چراكه افتادن در این مسیر چنین خطرى را به همراه دارد كه انسان به جاى صعود به مدارج انسانى، به پستترین دركات حیوانى سقوط مىكند. متأسفانه در دنیاى امروز ما شاهد فجایعى بسیار تلخ در این زمینه هستیم كه برخى اخبار آن در مجلات و روزنامهها نیز انعكاس مىیابد. با تأسف فراوان شاهدیم كار به جایى رسیده كه در برخى كشورها نه تنها در استفاده از جنس مخالف هیچ حد و مرزى قائل نیستند، بلكه عمل شنیع همجنسبازى را نیز كاملا رسمى و قانونى كردهاند! حتى كار را بدانجا رساندهاند كه انسان از گفتن آن نیز شرم دارد، و با كمال تأسف مشاهده مىكنیم كه حتى به كودكان كم سن و سال و اطفال خُردسال روى آوردهاند! عمق این فاجعه تا بدان حد است كه برخى به این مقدار هم اكتفا نمىكنند و براى ایجاد تنوع و ارضاى تمنیات افسار گسیخته خود به سراغ حیوانات مىروند! تعجب، تأسف و حیرت انسان هنگامى بیشتر مىشود كه با این حقیقت مواجه
1. روم (30)، 21.
مىگردد كه باندهاى بزرگى از افراد سرشناس، از سیاستمداران گرفته تا ثروتمندان و سرمایهداران بزرگ، در چنین شبكههایى فعالیت مىكنند و عضویت دارند!
زهى تأسف و شرم بر این بشر به اصطلاح مدرن و متمدن! در مقایسه چنین انسانهایى با حیوانات است كه آدمى به حقیقت كلام الهى، كه «بَلْ هُمْ أَضَل» واقف مىگردد و درمىیابد كه این به ظاهر آدمیان از هر حیوانى پستتر و فروتر شدهاند و آبروى انسان و انسانیت را بردهاند:
وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَالإِْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ؛(1) و در حقیقت، بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریدهایم. [چراكه]دلهایى دارند كه با آن [حقایق را] دریافت نمىكنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمىبینند، و گوشهایى دارند كه با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپایان بلكه گمراهترند. [آرى،] آنها همان غافلانند.
آرى، این است داستان انسان كه از یك سو مىتواند آن قدر تنزل پیدا كند كه از هر حیوانى پستتر شود، و از سوى دیگر مىتواند آنقدر اوج بگیرد كه از فرشتگان نیز بالاتر رود. در بحث غریزه جنسى و كنترل آن، كسانى مىتوانند آنچنان ترقى كنند كه به پایه و مقام حضرت یوسف صدّیق برسند. یوسفى كه در عنفوان جوانى و اوج شهوت و غریزه جنسى قرار دارد و همه چیز براى ارضاى این غریزه او آماده و مهیا است، اما دست رد به سینه دل و غریزه و شهوت مىزند و در آن صحنه خدا را مىبیند و سر در گرو اطاعت او مىنهد:
وَراوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَْبْوابَ وَقالَتْ هَیْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظّالِمُونَ؛(2) و آن [زن] كه یوسف در خانه اش بود، خواست از او كام گیرد، و همه درها را بست و گفت: «بیا كه از آنِ توام!» [یوسف]گفت «پناه مىبرم به خدا! او ولى نعمت من است [،و] مقام مرا گرامى داشته است. قطعاً ستمكاران رستگار نمىشوند.»
1. اعراف (7)، 179.
2. یوسف (12)، 23.
در مورد غریزه جنسى، جوانان به خصوص باید بیشتر مراقب باشند؛ چراكه طغیان غریزه جنسى در این سنین از هر زمان دیگرى بیشتر و مهار آن نیز مشكلتر است. به ویژه در روزگار ما كه وسایل تهییج و تحریك این غریزه از در و دیوار مىبارد و عوامل تحریككننده در همه جا فراهم شده، این مراقبت حساسیت و تأكید ویژهاى پیدا كرده است.
اكنون ممكن است سؤال شود كه بالاخره در این شرایط و با چنین وضعیتى تكلیف جوانها چیست و در این زمینه چه باید بكنند؟ در پاسخ باید بگوییم در صدر همه توصیهها، توصیه به ازدواج است. قرآن كریم در این زمینه به دیگران نیز سفارش مىكند كه شرایط ازدواج افراد بىهمسر را فراهم كنند:
وَأَنْكِحُوا الأَْیامى مِنْكُمْ وَالصّالِحِینَ مِنْ عِبادِكُمْ وَإِمائِكُمْ إِنْ یَكُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللهُ واسِعٌ عَلِیمٌ؛(1) مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و كنیزان صالح و درست كارتان را؛ اگر تنگ دست باشند خداوند از فصل خود آنان را بى نیاز خواهد كرد، و خدا گشایش دهنده دانا است.
البته ممكن است به هر جهت شرایط اجتماعى به گونهاى باشد كه عدهاى از جوانان نتوانند ازدواج كنند. امروزه در جامعه خود ما این مسأله عمومیت دارد و جوانان ما غالباً به لحاظ مسائل و مشكلات مالى و اقتصادى، شرایط تحصیلى، شغل و نظایر آنها نمىتوانند به راحتى ازدواج كنند. غیر از این، برخى شرایط عقلانى هم ایجاب مىكند كه جوانها خیلى زود و به صرف اینكه به سن تكلیف رسیدهاند رو به ازدواج نیاورند. كسى كه مىخواهد ازدواج كند طبیعتاً ابتدا باید چیزهایى درباره تشكیل خانواده و زندگى خانوادگى، آیین همسردارى، آداب فرزنددارى و تربیت فرزند و مانند آنها بیاموزد. از این رو اگر نوجوانى قبل از اینكه به چنین بلوغ عقلانى برسد، به صرف احساس نیاز به همسر، براى ازدواج اقدام كند، احتمال اینكه آن ازدواج به ناكامى بینجامد و سرانجامِ موفقى نداشته باشد زیاد است.
در هر صورت، گاهى مسائلى نظیر: لزوم رشد عقلانى بیشتر، اشتغالات علمى و تحصیلى، تنگناهاى مالى و اقتصادى و نظایر آنها ایجاب مىكند كه فرد تا مدتى از ازدواج
1. نور (24)، 32.
خوددارى كند. این مسأله به خصوص در مورد خانمها ممكن است بیشتر مصداق داشته باشد و سالهایى از سن ازدواج آنها بگذرد اما خواستگار مناسبى كه بخواهند به او پاسخ مثبت بدهند، نداشته باشند. قرآن كریم این مردان و زنان را به عفاف توصیه مىكند:
وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِكاحاً حَتّى یُغْنِیَهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ؛(1) و كسانى كه امكانى براى ازدواج نمى یابند، باید پاك دامنى پیشه كنند تا خداوند از فضل خود آنان را بى نیاز گرداند.
براى كنترل غریزه جنسى و حفظ پاكدامنى و پرهیز از آلودگى، مقدماتى لازم است كه اگر انسان آن مقدمات را فراهم نكند امكان خطا و لغزشش در مسأله غریزه جنسى افزایش مىیابد. از همین رو احكام شرعى متعددى در همین زمینه قرار داده شده تا همگان، به ویژه جوانان و كسانى كه قادر به ازدواج نیستند، از آلودگىهاى جنسى محفوظ بمانند. از جمله این مقدمات كه بسیار اهمیت دارد، كنترل نگاه و چشم است. قرآن كریم در سوره «نور» به رابطه بین كنترل چشم و محفوظ ماندن از آلودگىهاى جنسى اشاره مىكند:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُونَ * وَقُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ؛(2) به مردان مؤمن بگو چشم هاى خود را [از نگاه به نامحرمان] فروگیرند و پاكدامنى ورزند، كه این براى آنان پاكیزهتر است [و] خداوند به آنچه مىكنند آگاه است. و به زنان باایمان بگو دیدگان خود را [از هر نامحرمى]فرو گیرند و پاكدامنى ورزند.
مفاد آیه این است كه اگر مىخواهید به «یحفظوا فروجهم» برسید، باید چشمتان را كنترل كنید و به دستور «یغضّوا من ابصارهم» عمل نمایید.
قرآن كریم براى آنكه زمینه آلودگى جنسى از راه نگاه و چشم را هر چه محدودتر
1. نور (24)، 33.
2. همان، 30 و 31.
سازد و احتمال آن را تا آن جا كه ممكن است كاهش دهد، در ادامه همین آیه دستور حجاب را مطرح كرده و به زنان توصیه مىكند كه زیور و زینت و زیبایىهاى خود را از نامحرمان بپوشانند و محفوظ بدارند و خلاصه، از هرگونه عملى كه زمینه تحریك جنسى مردان را فراهم مىكند خوددارى نمایند:
وَقُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ... وَلا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ؛(1) و به زنان باایمان بگو دیدگان خود را [از هر نامحرمى] فرو گیرند و پاكدامنى ورزند و زینت خود را ـ بهجز آن مقدار كه [طبعا]نمایان است ـ آشكار ننمایند، و باید روسرى خود را بر گردن خویش افكنند و زینت خود را آشكار نسازند... و پاهاى خود را [به هنگام راه رفتن به گونهاى به زمین] نكوبند تا آنچه از زینتشان نهفته مىدارند معلوم گردد [و صداى خلخالى كه به پا دارند شنیده شود.]
اصولا كنترل چشم بسیار آسانتر از كنترل شهوت است؛ و این در حالى است كه زمینه طغیان شهوت و هیجانات جنسى غالباً از راه چشم و دیدن اندام و چهره افراد، عكس، فیلم و مانند آنها فراهم مىشود. از این رو كنترل چشم مقدمهاى بسیار مهم براى كنترل شهوت و جلوگیرى از هیجانات جنسى بىمورد و گناهآلود است. اگر انسان از ابتدا خود را عادت دهد و چشم خود را كنترل نماید و به اینگونه مناظر نگاه نكند، زمینه بروز بسیارى از گناهان و آلودگىهاى جنسى خودبهخود مسدود مىشود.
علاوه بر این، كنترل نگاه و چشم موجب كمال نفس و نورانیت و صفاى باطن مىگردد و بسیارى از عنایات ویژه خداى متعال را براى انسان به ارمغان مىآورد. از جمله این عنایات مىتوان به تعبیر خواب، چشم برزخى پیدا كردن و دیدن نادیدنىها، و اطلاع از اسرار و امور پنهانى اشاره كرد. اینكه به حضرت یوسف(علیه السلام) علم تعبیر خواب داده شد، بىارتباط با این مسأله و عفتورزى آن حضرت در رویارویى با زلیخا نبود. داستان ابن سیرین در این زمینه معروف و مشهور است و غیر از او افراد فراوان دیگر را
1. همان، 31.
نیز سراغ داریم كه به سبب حفظ چشم از گناه و خویشتندارى در هیجانات گناهآلود جنسى، مورد عنایت خاص خداوند قرار گرفتهاند. یكى از این افراد مرحوم شیخ رجبعلى خیاط است كه معاصر ما بود و در تهران زندگى مىكرد و در سال 1354 شمسى از دنیا رفت. آن بزرگوار كه داراى چشم برزخى و مقامات شامخ معنوى بود، ابتداى تحولش، كه با یك حركت جهشى در مسیر تكامل همراه بوده، به همین مسأله كنترل غریزه جنسى و كفّ نفس در این عرصه مربوط مىشود.(1)
بنابراین كنترل چشم یكى از عوامل مهم براى مهار غریزه جنسى و جلوگیرى از افتادن در لغزشگاههاى ناشى از طغیان این غریزه است. البته تنها چشم نیست و كنترلهاى دیگرى نیز باید در این زمینه اعمال شود. براى مثال، موسیقىها و آهنگهایى وجود دارد كه بسیار مهیّج است و گوش دادن به آنها باعث تحریك شدید غریزه جنسى مىشود. از این رو علاوه بر چشم، گوش را هم باید كنترل كرد و از شنیدن چنین آهنگها و موسیقىهایى باز داشت. یا رمانها و داستانهایى وجود دارد كه در زمینه مسائل جنسى بسیار اغواگر و تحریككننده هستند و خواندن برخى از آنها ممكن است حتى از دیدن و تماشاى بسیارى از فیلمها تحریككنندهتر باشد. طبیعى است كه براى جلوگیرى از طغیان شهوت باید از خواندن چنین متنها و داستانهایى خوددارى ورزید. همچنین وارد شدن در عرصه شوخىها و بذلهگویىهاى جنسى و زشت و تحریككننده مىتواند زمینهاى براى انحرافات جنسى باشد. از این رو به خصوص كسانى كه ازدواج نكردهاند، باید از گفتن و شنیدن چنین مطالبى برحذر باشند. البته مثل همه موارد اطاعت و بندگى خدا، مقید شدن به چنین كنترلهایى شاید در ابتدا براى انسان مشكل باشد و یا حتى ناممكن و غیر عملى جلوه كند، اما اگر كسانى به خودشان این زحمت را بدهند و مدتى
1. خلاصه این داستان به نقل از خود مرحوم شیخ رجبعلى چنین است: در ایام جوانى دخترى رعنا و زیبا از بستگان دلباخته من شد و سرانجام در خانهاى خلوت مرا به دام انداخت. با خود گفتم: رجبعلى خدا مىتواند تو را خیلى امتحان كند، بیا یك بار تو خدا را امتحان كن و از این حرام آماده و لذتبخش به خاطر خدا صرفنظر كن! سپس به خداوند عرضه داشتم: خدایا! من این گناه را براى تو ترك مىكنم، تو هم مرا براى خودت تربیت كن! (به نقل از: محمدى رىشهرى، محمد، كیمیاى محبت، چ اول، 1378. شرح حال و زندگى مرحوم شیخ رجبعلى خیاط را مىتوانید در همین كتاب مطالعه كنید.)
این كار را تمرین كنند، خواهند دید كه در مدتى نسبتاً كوتاه، مسأله برایشان كاملا عادى و بسیار سهل و ساده مىشود. حتى كار به جایى مىرسد كه این بار اگر احیاناً از دستشان دربرود و، براى مثال، فقط یك نگاه آلوده در طول روز داشته باشند، شبهنگام خوابشان نمىبرد و مرتب خود را سرزنش مىكنند كه چرا آن خطا از ایشان سر زده است. كسانى كه اهل این وادى هستند و لذت بندگى و اطاعت خدا را چشیدهاند، مىگویند افرادى كه چشم و گوش خود را كنترل مىكنند، خداوند به آنها لذتهایى عنایت مىفرماید كه از لذت ارضاى غریزه جنسى بسیار شیرینتر و بالاتر است.
و سرانجام، آخرین نكته اینكه، در زمینه دستورات اسلامى و فرامین الهى، هیچ دستور و فرمانى را نباید كوچك و سبك انگاشت. در این مسیر انسان نباید تصور كند كه فلان گناه، صغیر است و ارتكاب آن چندان مهم نیست؛ چراكه برخى گناهان صغیره مقدمهاى براى ورود به گناه یاگناهان كبیرهاى هستند. باید توجه داشت كه در بسیارى از موارد، انسان آرام آرام و به تدریج به سمت گناه كبیرهاى كشیده مىشود و سپس در آن گناه تا بدانجا پیش مىرود كه به انجام آن معتاد مىشود و ترك آن برایش بسیار دشوار مىگردد. بنابراین براى آنكه دچار چنین ورطههایى نشویم، بایستى از همان ابتدا مراقب باشیم و خود را طورى تربیت كنیم كه كوچكترین حدود و دستورات شرعى را نیز مهم بدانیم و آنها را رعایت نماییم.