صوت و فیلم

صوت:
0

پیچ تاریخی انقلاب اسلامی و الزامات آن

بيست‌وچهارمین نشست انجمن فارغ‌التحصيلان مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی (ره)
تاریخ: 
جمعه, 11 اسفند, 1391

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیدِ الأنْبِیاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَینَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل‌رضوان‌الله‌علیه و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا می‌کنیم.

خداوند متعال را شکر می‌کنم که حیات و توفیقی افاضه فرمود تا بار دیگر خدمت شما عزیزان، نورچشمان بزرگوار و امیدهای آینده اسلام، روحانیت و تشیع شرفیاب شوم و با اجازه‌تان چند دقیقه‌ای مزاحم اوقات‌تان باشم.

بررسی مفهوم «پیچ تاریخی» در سطح ملی و جهانی

همان‌گونه که همه شما بهتر از بنده می‌دانید، موضوع این نشست، برگرفته از فرمایش مقام معظم رهبری است که فرمودند: «جهان در یک پیچ عظیم تاریخی قرار دارد.» قاعدتاً دوستانی که پیش از بنده لطف کرده و سخنرانی کرده‌اند، حول‌وحوش این موضوع، مطالبی بیان فرموده‌اند که ان‌شاءالله بنده نیز بعداً از نتایج آن‌ها بهره‌مند خواهم شد. ما چیز تازه‌ای که خدمت آقایان عرضه کنیم نداریم؛ لذا طبق معمول از همان روش مرحوم ابوالبقاء استفاده می‌کنیم و کلیاتی عرض می‌کنیم. احتمالاً یادآوری برخی کلیات در مقاطع مختلف، بی‌ضرر و شاید هم مفید باشد.

تعبیرِ «قرار گرفتن یک کشور، منطقه یا کل جهان در یک پیچ عظیم تاریخی» به چه معناست؟! این تعبیر، پیش‌فرض‌هایی دارد که بر اساس آن‌ها معنا پیدا می‌کند؛ یعنی یک جامعه، چه کوچک، چه بزرگ، چه شهری، چه کشوری، چه منطقه‌ای یا جهانی، حرکتی دارد. این حرکت، مسیری با پیچ‌وخم‌ها و فراز و نشیب‌هایی دارد و در برخی مقاطع زمانی، به نقاطی می‌رسد که جهت حرکت تغییر می‌کند. در چنین فرضی می‌توان گفت: «به یک پیچ عظیم رسیده‌ایم»؛ یعنی ما یا جهان، در حال حرکت بوده‌ایم، مقاطعی را پشت سر گذاشته‌ایم، از پیچ‌وخم‌های کوچک عبور کرده‌ایم و حالا به جایی رسیده‌ایم که مسیر حرکت، تغییر کلی پیدا می‌کند. این یک پیچ بزرگ می‌شود.

اگر حرکت یک جامعه یا کشور را در مقاطع کوتاه‌مدت بررسی کنیم، مثلاً یک سال، یک برنامه پنج‌ساله یا حتی یک چشم‌انداز بیست‌ساله، در این مقیاس‌ها معمولاً بحث پیچ تاریخی مطرح نمی‌شود. این‌ها حرکت‌های کوتاه‌مدت‌ هستند که در مقیاس حرکت تاریخی جامعه، چندان به حساب نمی‌آیند. مثل راننده‌ای که در مسیر، گاهی در دست‌انداز می‌افتد، گاهی به خاکی می‌زند، گاهی سربالایی یا سراشیبی دارد. این‌ها را «پیچ عظیم» نمی‌گویند؛ اما در یک مسیر ۵۰۰ کیلومتری، وقتی کل مسیر را در نظر بگیریم، ممکن است در جایی تغییر مسیر بزرگی رخ دهد. آن‌جاست که می‌گویند: «پیچ بزرگی در مسیر واقع شده است.»

ما اگر جامعه خودمان را در نظر بگیریم، آن هم نه از آغاز پیدایش یا حتی از زمان اسلامی شدن آن در عصر پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله، بلکه فقط در همین دوران کوتاه معاصر، مقاطع یک‌ساله، دو‌ساله، چهار‌ساله یا دوره یک رئیس‌جمهور یا یک برنامه پنج‌ساله، مقاطع کوتاهی هستند. طبیعتاً در این مقاطع، فراز و نشیب‌هایی هست؛ گاهی سنگلاخ، گاهی سرازیری و گاهی سربالایی؛ اما اگر این مسیر را در یک بازه نسبتاً بلندمدت ببینیم، مثلاً این دوره ۳۴ یا ۳۵ ساله پس از انقلاب را به‌عنوان یک مقطع تاریخی در نظر بگیریم و نگاهی به افق آینده بیندازیم ممکن است احساس کنیم که اکنون در نقطه‌ای قرار داریم که تغییر حرکت قابل توجهی در حال وقوع است و یک قوس چند درجه‌ای در حال ترسیم است. در این صورت می‌توان گفت: «کشور ما در یک پیچ تاریخی بزرگ قرار دارد.» و جا دارد چنین تعبیری به‌کار رود. حالا باید دید این پیچ از چه جهتی است؟ عوامل آن چیست؟ بزرگی آن تا چه حد است؟ و وظیفه ما در این مقطع چیست؟

اگر همین تحلیل را در سطح منطقه انجام دهیم، طبیعتاً کشورها مسیرهای متفاوتی دارند. به‌عنوان‌مثال تغییراتی که در ایران، افغانستان، عراق، سوریه، مصر و دیگر کشورها رخ داده، هرکدام مسیر خاص خود را دارند، با فراز و نشیب‌های خاص خود؛ اما اگر از مجموع آن‌ها یک برآیند بگیریم، می‌توانیم بپرسیم: «حرکت منطقه به چه سمتی بوده است؟ و اکنون چه تغییر مسیری در آن پدید آمده است؟» این یک پیچ تاریخی برای منطقه می‌شود.

اگر هم که نگاه وسیع‌تری داشته باشیم و حرکت همه کشورهای جهان را در نظر بگیریم، می‌بینیم که تغییراتی در حال وقوع است. این تغییرات، جهت‌های مختلفی دارد؛ گاهی با هم تلاقی می‌کنند و گاهی تضادهایی در درون خود دارند؛ اما اگر مجموع این حرکت‌ها را در نظر بگیریم، می‌توانیم بگوییم که علیرغم برخی حرکت‌های خاص یا نزولی یا برخوردهای درونی، یک قوس صعودی در حال شکل‌گیری است.

درمجموع اگر این حرکت کلی را به‌صورت یک قوس صعودی ترسیم کنیم که رو به بالاست و اگر عاملی پیدا شده که جهت این حرکت را به‌طور محسوس و کارساز تغییر داده است، آن‌گاه می‌توان گفت: «حرکت تاریخ - تاریخ انسان و تاریخ بین‌الملل- در یک پیچ مهم تاریخی قرار گرفته است؛ یعنی یک تغییر جدی در کل مناطق جهان در حال وقوع است.» این توضیحی بود برای تعبیر «پیچ عظیم تاریخی»؛ این‌که اصلاً این تعبیر چه زمانی به‌کار می‌رود و با چه نگاهی معنا پیدا می‌کند.

اگر با دید کوتاه و خردنگر در یک بازه زمانی محدود نگاه کنیم، چنین حرکتی مفهومی ندارد. این حرکت را باید در یک مسیر نسبتاً طولانی در نظر گرفت تا بتوانیم تشخیص دهیم که آیا در آن، پیچی واقع شده است یا نه؟ و اگر واقع شده، جهت آن چیست؟ و علت و عامل آن کدام است؟

اگر اشتباه نکنم، فرمایشی که مقام معظم رهبری فرمودند ناظر به همین معناست که تابه‌حال، حرکت اکثر کشورهای جهان که اگر مجموع آن‌ها را با یک برآیند در نظر بگیریم و با یک قوس ترسیم کنیم، جهت دیگری داشته‌اند؛ یعنی محور کلی این حرکت‌ها، تحولات مادی، اقتصادی و رفاهی بوده، آن هم عمدتاً به نفع یک اقلیت؛ هر جا صحبت از پیشرفت می‌شد، منظور پیشرفت مادی بود؛ هر وقت انقلابی رخ می‌داد، هدف آن انقلاب، مقاصد مادی بود؛ کم‌کم اصلاً مد شده بود که مسائل معنوی به‌کلی فراموش شوند و اصالت به امور مادی داده شود. این فرهنگ کم‌یابیش در کشورهای اسلامی نیز جای خود را باز کرده بود. وقتی می‌گفتند کشوری پیشرفته است، هیچ‌گاه به ذهن نمی‌آمد که از نظر اخلاقی یا معنوی رشد کرده باشد. تعریفی که از پیشرفت می‌شد این بود که پیشرفت یعنی صنایع پیشرفته، تکنولوژی پیشرفته، اقتصاد پیشرفته، علوم پیشرفته. پیشرفت در همین مفاهیم خلاصه می‌شد. شعارهایی که سیاست‌مداران برای موفقیت خود می‌دادند نیز در همین چارچوب بود؛ اما در اثر فعالیت‌های مختلف و کنش و واکنش‌های اجتماعی فراوانی که در طول قرن‌ها اتفاق افتاد، ملت‌ها بیدار شدند و حرکتی عمومی را مطالبه کردند.

تحلیل روند انحراف در انقلاب مشروطه

اجازه بدهید مثالی عرض کنم تا تفاوت وضع فعلی با حدود صد سال پیش در حرکت‌های اجتماعی روشن‌تر شود؛ ما در کشورمان حرکتی انقلابی به نام انقلاب مشروطیت را می‌شناسیم که حدود یک قرن پیش، اندکی کمتر یا بیشتر، اتفاق افتاد و هنوز آثار آن، تاریخچه آن و سران آن معروف و شناخته‌شده است. نقش روحانیت در این انقلاب، آن هم نه‌فقط روحانیت به معنای عمامه‌به‌سرها، بلکه مراجع بزرگ مثل مرحوم آخوند خراسانی، مرحوم آقا میرزا خلیل تهرانی، مرحوم آقا میرزا عبدالله مازندرانی، آقا سید عبدالله بهبهانی و دیگران که در عداد مرجعیت بودند، بسیار برجسته بود. در رأس آن‌ها شاید بالاتر از همه، مرحوم آخوند و مرحوم آقای نائینی قرار داشتند. این حرکت در کشورهای اسلامی نیز کم‌وبیش اتفاق افتاد اما مرکز آن ایران بود. انقلاب مشروطیت ایران در دیگر کشورها نیز تأثیراتی داشت. اگر بخواهیم عامل اصلی این حرکت را دقیق بررسی کنیم، دو عامل مهم داشت:

اول؛ نارضایتی، مظلومیت و محرومیت توده‌های مردم که تحت فشار شدید حکومت‌های ظالم و استبدادی بودند. تاریخچه‌اش را باید خواند که مردم چه سختی‌هایی می‌کشیدند و چه ظلم‌هایی بر آنان روا داشته می‌شد. بزرگانی در اثر همین ظلم‌ها به شهادت رسیدند، ازجمله پدر مرحوم امام‌رضوان‌الله‌علیه.

دوم؛ در میان نخبگان و خواص، رقابت عظیمی با دستگاه حاکم وجود داشت. مزایای کشور در انحصار چند خانواده بود و همه‌چیز به دربار و درباریان برمی‌گشت، درحالی‌که قشرهای دیگری در جامعه بودند که چه‌بسا صلاحیت بیشتری برای مدیریت جامعه داشتند، زحمات بیشتری می‌کشیدند و نفع بیشتری برای جامعه داشتند اما تحت فشار بودند و نمی‌توانستند حرکت مستقلی داشته باشند. به‌ویژه پس از افزایش تحصیل‌کرده‌ها و آشنایی با فرهنگ جدید، در طبقه روشن‌فکر نیز کسانی عامل دوم برای وقوع انقلاب شدند.

البته این دو عامل با هم ارتباط و خویشاوندی داشتند اما دو مقوله جداگانه‌ بودند؛ یکی، مظلومیت توده مردم در اثر فشار هیئت حاکمه و قلدرها؛ و دیگری انحصار قدرت در دست خانواده‌های وابسته به دربار و حذف سایر خرده‌قدرت‌ها از صحنه سیاست. این عوامل دست به دست هم دادند، از فرهنگ دینی مردم استفاده شد، ارتباط با مراجع برقرار شد و زمینه انقلاب مشروطیت فراهم آمد. فتوای مراجع از یک سو، حرکت روشنفکران و تحصیل‌کرده‌ها از سوی دیگر و توده مردم که از ظلم‌ها به ستوه آمده بودند از سوی سوم، دست به دست هم دادند و این انقلاب را به سامان رساندند.

اما نتیجه این انقلاب چه شد؟! سردمدارانی که به قدرت رسیدند و رهبری جامعه را به دست گرفتند، البته نه همه، بلکه جهت غالب، کسانی بودند که شیفته فرهنگ غرب و پیشرفت‌های مادی بودند؛ پیشرفت‌هایی که آبشخور آن اروپا بود. در صحنه سیاسی نیز آزادی، دموکراسی، رفع خفقان و امثال آن را شعار خود قرار دادند.

بر خلاف گروهی که با علما و مراجع ارتباط داشتند و انگیزه‌های معنوی و دینی داشتند، مثل مرحوم شیخ فضل‌الله نوری و دیگران، قشر غالب کسانی بودند که انگیزه‌های مادی داشتند. طیفی از آن‌ها صریحاً می‌گفتند: «اگر بخواهیم پیشرفت کنیم، باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی بشویم.» برخی دیگر رسماً با دین مبارزه می‌کردند؛ دین را انگل جامعه، افیون جامعه و مانع پیشرفت می‌دانستند و احکام دینی مثل انزوای زنان در جامعه و امثال آن را مانع پیشرفت معرفی می‌کردند. روشنفکران معمولاً روی این‌ها تأکید داشتند. این‌ها بودند که فرهنگ جامعه را شکل می‌دادند.

بالاخره این حرکت، با این‌که عناصر معنوی نیز در پیروزی آن نقش مؤثری داشتند، فتواهای مراجعی مثل مرحوم آخوند و دیگر بزرگان شوخی نبود و این‌ها بی‌اثر نبود اما علی‌رغم نقش نسبتاً مهمی که در علت احداثی داشتند، در بقای آن چندان نقشی نداشتند و کار به دست دیگران افتاد. عامل اصلی انحراف این حرکت در مسیر جامعه، ناآگاهی توده‌های مردم بود؛ یعنی همان قشر نخبگان، تحصیل‌کرده‌ها و به‌اصطلاح روشنفکران که بحث‌ها، سخنرانی‌ها، مقالات، روزنامه‌ها، مجلات و رسانه‌ها در اختیارشان بود و آن زمان امکان مدیریت رسانه‌ها توسط آن‌ها وجود داشت و بعد هم نمایندگان مجلس؛ این‌ها بودند که صحنه‌گردان شدند و کم‌کم روحانیت را کنار زدند.

چرا توانستند چنین کنند؟! چون از طریق تبلیغات‌شان -حالا عنوان کلی‌اش را تبلیغات می‌گذارم- با راه‌های مختلف تأثیرگذاری‌شان بر روی مردم، توانستند از ناآگاهی مردم بهره ببرند. چیزهایی را که مردم قاطعانه می‌خواستند، با لباس دیگری مطرح کردند و مردم را فریب دادند. اسمش را آزادی و دموکراسی گذاشتند اما حقیقت این بود که همان خان‌ها بودند که نمایندگان را تعیین می‌کردند.

مردم عادی اصلاً از این مسائل آگاهی نداشتند. چیزی هم که می‌فهمیدند همین بود که مثلاً در یک سخنرانی، یک فرد روشنفکر می‌آمد و برای آن‌ها حرفی می‌زد، آن‌ها هم اطلاعاتی نداشتند و به‌راحتی می‌پذیرفتند و تحت تأثیر قرار می‌گرفتند. تا می‌رسید به جایی که باید کارساز باشد، غوغا به پا می‌کردند و با جنجال، مردم را به صحنه‌ها می‌کشاندند و از همان شعارهایی که داده بودند سوءاستفاده می‌کردند، مردم را به جان هم می‌انداختند تا از آب گل‌آلود ماهی بگیرند و خودشان برنده میدان شوند.

از انقلاب‌های مادی تا بیداری معنوی

این کلیت آن حرکت بود. این حرکت، امروز هم در پیشرفته‌ترین کشورهای دنیا وجود دارد. نمایندگان کنگره آمریکا، نمایندگان سنا و دیگران توسط چه کسانی انتخاب می‌شوند؟! بهترین شکلش آن‌هایی هستند که تحت تأثیر تبلیغات رادیو و تلویزیون‌ها قرار می‌گیرند. روزنامه‌ها و مجلات آن‌ها را چه کسانی اداره می‌کنند؟! یک مافیای صهیونیستی یا گروهی از سرمایه‌داران اصلی که به این حرکت‌ها جهت می‌دهند. توده مردم تحت تأثیر همین‌ها قرار می‌گیرند، منتها شکل آن کمی مدرن‌تر شده است. سرّ مطلب این است که توده مردم، اکثریت جامعه، همان‌هایی که بار جامعه بر دوش‌شان هست، آگاهی کامل ندارند و تحت تأثیر تبلیغات غلط قرار می‌گیرند و همان شیاطین هستند که حالا در قالب یک فرد یا یک خانواده سلطنتی یا چند خانواده که با هم تبانی می‌کنند، منافع مردم را تصاحب کرده و آن‌ها را به استثمار می‌کشانند. نتیجه‌اش را در این چند سال اخیر، در تحولات اقتصادی غرب، به‌وضوح می‌بینید.

نهضت‌های مردمی که علیه دستگاه حکومت در کشورهایی اتفاق می‌افتد که اصلاً سابقه نداشته، در همین سال‌ها رخ داده‌اند؛ اما آن‌ها با پررویی، این حوادث عظیم را نادیده می‌گیرند و از کنار آن‌ها بی‌تفاوت می‌گذرند، درحالی‌که چنین اتفاقاتی در این کشورها اصلاً سابقه نداشته است.

به‌هرحال این‌که اکنون یک پیچ عظیم در حال وقوع است نکته‌اش این است که آگاهی توده مردم از حقایق و واقعیت‌های جامعه بیشتر شده است. امروز بسیاری از مردم کوچه و بازار در آمریکا، برخلاف چند سال قبل، وقتی مصاحبه می‌کنند می‌گویند این‌ها دسیسه‌های سرمایه‌گذاران و سرمایه‌داران است. حتی درباره جنگ‌های عراق و امثال آن، خودشان تحلیل می‌کنند که این‌ها کار شرکت‌های نفتی یا سرمایه‌داران دیگر است که برای تصاحب سرمایه‌های مادی مردم، این جنگ‌ها را راه می‌اندازند؛ چوبش را ما باید بخوریم، مالیاتش را ما باید بدهیم، سربازش را ما باید بدهیم و نفعش در جیب سرمایه‌داران برود!

این فکر دارد در جهان گسترش پیدا می‌کند و روزبه‌روز رواج بیشتری می‌یابد. اگر این تحلیل، قابل‌قبول باشد، من می‌خواهم نتیجه‌ای برای کشور خودمان و تحولی که در جامعه ما اتفاق افتاده بگیرم و از این تحلیل، استفاده کنم برای این‌که حرکت آینده‌مان را چگونه باید ترسیم کنیم و وظیفه‌مان در این مقطع خاص تاریخی چیست.

در قرن اخیر، در بسیاری از کشورهای دنیا انقلاب‌های آزادی‌بخش اتفاق افتاده است. بسیاری از کشورهای مستعمره، در اثر حرکت‌های انقلابی و آزادی‌خواهانه آزاد شدند، از استعمار بیرون آمدند و رسماً عضو کشورهای آزاد و سازمان ملل شدند. شاید اگر آمار دقیقی گرفته شود، البته بنده چون هیچ‌وقت درصددش نبودم و به منابع آن هم مراجعه نکرده‌ام حدس می‌زنم که بسیاری از این انقلاب‌ها، به‌خصوص در پنجاه سال قبل، در نیمه اول قرن گذشته، از افکار مارکسیستی تغذیه می‌شدند یا رسماً نهضت مارکسیستی بودند. بسیاری از کشورهای آفریقایی، مثل کوبا، رسماً انقلاب مارکسیستی داشتند و بر اساس فکرهای مارکسیستی یا به نحوی متأثر از آن بودند. مارکسیسم را به‌عنوان علم انقلاب تلقی می‌کردند. اگر یادتان باشد، نمی‌دانم سن‌تان اقتضا می‌کند یا نه، قبل از انقلاب اسلامی ایران حرکت‌هایی که در جامعه ما اتفاق می‌افتاد، حتی در بین خود ما طلبه‌ها، بسیاری بودند که این عنوان را مطرح می‌کردند که اسلام یک دستگاه ارزشی است، باید احترام آن سر جای خودش باشد اما ما برای انقلاب، احتیاج به یک علم داریم.

ازاین‌جهت، می‌گفتند ما نیاز به یک ایدئولوژی داریم که راه انقلاب کردن را به ما بیاموزد؛ و این چیزی نیست جز مارکسیسم. من الان اشخاصی را به یاد دارم و چهره‌هایشان در ذهنم هست که صریحاً می‌گفتند ما مارکسیسم را به‌عنوان علم انقلاب می‌پذیریم و این منافاتی با دین و مذهب ما ندارد؛ ما مسلمان هستیم، نماز می‌خوانیم، روزه می‌گیریم، همه چیز سر جای خودش اما برای انقلاب، اسلام علمی ندارد که بگوید چگونه انقلاب کنیم. این بود که مارکسیسم را به‌عنوان علم انقلاب می‌پذیرفتند و این در شکل جاافتاده و رسمی‌شده‌اش ایدئولوژی منافقین شد که مارکسیسم اسلامی را تشکیل دادند. گروه‌های متعددی این ایدئولوژی را داشتند: هم اسلام، هم مارکسیسم؛ منتها مارکسیسم را به‌عنوان عامل انقلاب می‌شناختند و از آن تبعیت می‌کردند.

به‌هرحال کسانی که نقش مؤثری در این انقلاب‌های توده‌ای و مردمی داشتند از همین تفکرات ماتریالیستی سرچشمه گرفته بودند و اهدافشان هم اهداف مادی بود. اگر یادتان باشد روزنامه‌های توده‌ای‌ها و مارکسیست‌ها در آن زمان کم نبود. کتاب‌های زیادی، روزنامه‌های متعددی، حتی در شهر خود ما که شهری منزوی بود و از جهات فرهنگی چندان پیشرفته نبود، چند روزنامه بود که مارکسیست‌ها اداره می‌کردند. آن‌ها شعارهایشان این بود: «کارگران! رنجبران! کشاورزان! متحد شوید!» مخاطب‌شان رنج‌دیده‌های جامعه بودند. وعده‌هایی که می‌دادند عبارت بود از تساوی، بهره‌مندی مادی، بهداشت همگانی و تأمین نیازهای عمومی. البته گروه‌هایی هم بودند که از باب سیاسی‌کاری، گاهی شعارهای اسلامی را قاطی آن می‌کردند. آن‌ها جنبه تاکتیکی داشتند و اعتقادی به اسلام نداشتند؛ مثل مارکسیست‌های اسلامی؛ چون می‌دیدند مردم دست از دین‌شان برنمی‌دارند و دین را سبک نمی‌شمارند این بود که یک اسم اسلامی، یک آیه قرآنی، یک چیزی هم می‌آوردند برای این‌که اهداف خودشان را توجیه کنند.

نهضت امام‌خمینی‌‌رضوان‌الله‌علیه؛ حرکت اسلامی در عصر سلطه ماده‌گرایی

بالاخره جهت حرکت، جهتی ماده‌گرایانه بود؛ تا آن‌که نهضت حضرت امام‌رضوان‌الله‌علیه آغاز شد و حرف نویی در جامعه مطرح شد؛ حرکتی تازه با آهنگی جدید، با رهبری خاص و با مؤلفه‌هایی متفاوت از آن‌چه پیش‌تر گفته می‌شد. اگر شعارهای آن زمان یادتان باشد یکی از شعارهای آن زمان «نه شرقی، نه غربی» بود؛ یعنی ما نه این‌ها را قبول داریم و نه آن‌ها را؛ نه سرمایه‌داری را قبول داریم و نه مارکسیسم را؛ بلکه دعوت به حرکت اسلامی بر اساس ارزش‌های اسلامی بود.

بارها گفته شده که اگر فرمایشات امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه را در نوشته‌ها و گفته‌هایشان واژه‌شماری کنید، بدون شک بیشترین تکرار برای واژه «اسلام» است و محوری‌ترین مفهوم در سخنان ایشان «اسلام» است. این حرف نو، برای همه اقشار جامعه به‌طور یکسان قابل پذیرش نبود. در جامعه، کسانی بودند که این سخن کاملاً به دل‌شان می‌نشست و آرزوی دیرینه‌شان بود که اسلام مطرح شود و شعار گردد و کسانی درصدد برقراری نظام اسلامی برآیند؛ اما همه این‌چنین نبودند. گروه‌های چپ نیز در کشور حضور داشتند. انواع احزاب مارکسیستی بودند، نه یکی، دو تا. معروف‌ترین‌شان حزب توده بود اما احزاب دیگر هم بودند و برخی، گرایش‌های مائویی داشتند. اقلیت‌های مذهبی هم بودند که چندان دل‌ خوشی از اسلام نداشتند؛ اما خطرناک‌ترین‌شان، روشنفکران خودباخته به بیگانگان بودند؛ کسانی که در برابر فرهنگ غرب و پیشرفت‌های مادی، خود را کاملاً باخته بودند. حتی آن‌هایی که به نام اسلام سخنرانی می‌کردند، مقاله می‌نوشتند، بحث می‌کردند اما دل‌شان دلباخته صنایع و تمدن به‌اصطلاح غربی بود.

امام خمینی و راهبرد آگاهی‌بخشی: تحلیل نقش دین و مردم در نهضت اسلامی

من برای این‌ها شواهد فراوان دارم، اجمالاً عرض می‌کنم تا وقت شما گرفته نشود. امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه این‌ها را خوب می‌دانستند. ایشان به‌قدری باهوش، عمیق، دورنگر و همه‌سونگر بودند که هنوز زود است بتوانیم شخصیت ایشان را به‌درستی تحلیل کنیم. امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه کاملاً می‌فهمیدند که اختلافات در جامعه وجود دارد؛ اما چیزی را که امام فهمید و دیگران نفهمیدند و هنوز هم خیلی‌ها آن‌گونه که بایدوشاید نمی‌فهمند، نقش دین در جامعه ایرانی بود و دلبستگی عمیق مردم به دین، به‌ویژه به خاندان اهل‌بیت‌صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین.

این نقش را دیگران درست درک نمی‌کردند. حتی روشنفکران و سیاست‌مداران داخلی هم هنوز آن‌گونه که بایدوشاید درک نمی‌کنند؛ اما امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه با فراستی الهی که اَلْمُؤْمِنِ يَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ،[1] این را خوب درک کرده بودند که مهم‌ترین عاملی که اگر تقویت شود و روی آن کار شود، می‌تواند سرنوشت‌ساز باشد، دین است؛ به‌ویژه مذهب اهل‌بیت‌صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین و عواطفی که مردم نسبت به این خاندان دارند و هیچ‌گاه از آن‌ها جداشدنی نیستند.

امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه برخلاف دیگران که از مکاتب خارجی کمک می‌گرفتند، یا با شخصیت‌های بین‌المللی ارتباط برقرار می‌کردند و یا سعی در استفاده از قوه قهریه و کودتای نظامی داشتند، تکیه‌شان بر آگاه‌سازی مردم بود. آن‌چه در نهضت مشروطه کم داشتیم، آگاهی مردم بود. آن‌چه باعث شد نخبگان کذایی و روشنفکران غرب‌زده حاکم شوند و قدرت را از دست انقلابیون واقعی دین‌دار خارج کنند، تبلیغات‌شان بود که توانستند حرف‌های خودشان را به مردم بباورانند. روحانیت نتوانست این کار را بکند چون نه رسانه‌ای در اختیار داشت و نه افراد کافی و تحصیل‌کرده‌ای که به جهات اجتماعی و سیاسی اسلام آگاه باشند. این کمبودها باعث شد که قدرت به دست روشنفکران غرب‌زده بیفتد.

امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه از همان آغاز، این‌ها را خوب می‌دانستند و بنا را بر روشنگری توده مردم گذاشتند. از همان نطق‌های اولیه‌شان که پنجاه سال پیش، از سال 13۴۲ آغاز شد، کاملاً پیداست. اگر مروری کنید متوجه خواهید شد که توجه ایشان به عموم مردم است. در یکی از سخنرانی‌هایی که به‌خصوص یادم هست، ایشان در مسجد اعظم سر درس بودند که بازاری‌های قم جمع شدند و در درس شرکت کردند. مسجد پر شده بود و عده‌ای ایستاده بودند. ایشان باز هم بر همین نکته تأکید کردند و اهتمام داشتند که مردم کوچه و بازار وارد صحنه شوند. تعبیراتی کردند که هنوز یادم هست؛ خطاب به دولتی‌ها گفتند: «خیال نکنید همین چند نفر آمده‌اند! اگر فقط طلبه‌ها را در یک بیابان جمع کنیم، با نعلین‌شان شما را ادب خواهند کرد!»

این تعبیر که «طلبه‌ها با نعلین‌شان با شما مبارزه خواهند کرد و شما را سر جایتان خواهند نشاند» شاید فراموش شده باشد. منظورم این است که از ابتدا تأکید امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بر این بود که خود مردم اگر بفهمند و وارد صحنه شوند کنار نمی‌روند.

چالش‌های نهضت اسلامی در جامعه غرب‌زده

آن‌چه باعث شکست انقلاب مشروطیت شد ناآگاهی توده‌های مردم بود. هرچه این آگاهی، عمیق‌تر و گسترده‌تر شود زمینه برای پیروزی حق، اسلام و آرمان‌های دینی مردم بهتر فراهم می‌شود؛ بنابراین استراتژی اصلی امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه در این حرکت، آگاه‌سازی مردم بود؛ اما با مشکلات فراوانی مواجه بود؛ باید فرهنگی که بر جامعه حاکم شده بود تغییر می‌کرد، آن هم جامعه‌ای که هفتاد سال تحت تأثیر غرب‌زده‌ها بود. مردم خوبی‌ها، ترقیات و تمدن‌ها را با ابزارهای جدید تکنولوژی و رفاه مادی می‌شناختند.

حالا برای تنوع، خاطره‌ای عرض می‌کنم؛ آن زمان خیابان‌های قم آسفالت نبود و خاکی بود. ما در مدرسه حجتیه حجره‌ای داشتیم. تازه شروع کرده بودند خیابان چهارراه شهدا -که آن زمان اسمش این نبود- به سمت پل صفائیه را آسفالت کنند. ماشین‌های آسفالت‌ آمده بودند و غلتک‌ها خاک‌ها را هموار می‌کردند. ما در حال عبور بودیم که پیرزنی نگاه کرد و گفت: «شما آخوندها چه کار می‌کنید؟! ببینید این‌ها برای مردم چه می‌سازند! جاده را می‌سازند! شما آخوندها برای مردم چقدر کار کردید؟!» یعنی ملاک پیشرفت و ترقی را استفاده از ابزارهای جدید، تکنولوژی و رفاه زندگی مردم می‌دانستند. آخوندها هم بروند گریه کنند، روضه بخوانند، سر قبر قرآن بخوانند. خیلی که هنر کنند رساله عملیه بنویسند که این حلال است و آن حرام.

فرهنگ حاکم بر جامعه این بود. الآن هم کم‌وبیش همان است، کمی بهتر شده است؛ همین مقدار هم به برکت تدبیرها و برنامه‌های امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بود. از همان سخنرانی‌ها و بیانیه‌های اولیه‌شان، تأکیدشان بر کلمه «اسلام» بود. وقتی می‌خواستند بگویند خطر بزرگی وجود دارد می‌فرمودند: «من احساس خطر برای اسلام می‌کنم!» این بالاترین خطری بود که امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه گوشزد می‌کردند و با همین تعبیرات و بیانات، جایگاه اسلام را به مردم می‌فهماندند، به آن‌ها تلقین می‌کردند، یادشان می‌دادند که به چه چیزی باید اهمیت بدهند و نشان می‌دادند که دنبال چه هدفی هستند.

وقتی در پاریس از ایشان پرسیدند که اگر پیروز شوید، چه نوع حکومتی خواهید داشت؟! فرمودند: «حکومت علی‌بن‌ابی‌طالب. ما دنبال ایشان هستیم.» برخی در دل‌شان لبخند می‌زدند که امام چه حرف‌هایی می‌زند؟! مگر این‌ها شدنی است؟!

هنر امام خمینی؛ رهبری آرمان‌گرا و واقع‌بین در مسیر تحقق نظام اسلامی

اما از ویژگی‌های امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه این بود که نه آرمان‌گرایی‌شان را رها می‌کردند و نه از واقع‌بینی‌شان دست برمی‌داشتند. ایشان، هم می‌دانستند که آرمان، نقطه اوج و قله‌ای که باید به آن رسید چیست و هم شرایط واقعی را درک می‌کردند. ایشان می‌دانستند که باید قدم‌به‌قدم چه مراحلی را گذراند تا به آن‌جا نزدیک شد. برخی می‌گفتند این‌ها اصلاً شدنی نیست! این‌ها خواب‌وخیال است! یک‌مشت آدم، کشته می‌شوند و بعد همان‌ها دوباره حاکم می‌شوند! بعضی‌ها از خودمان این حرف‌ها را می‌زدند و از این‌که کاری پیش برود مأیوس بودند.

وقتی انقلاب شد، عده‌ای دیگر انتقاد می‌کردند که چرا احکام اسلام زود اجرا نمی‌شود؟! چرا فلان جا اشکال دارد؟! چون شرایط واقعی را درست درک نمی‌کردند و نمی‌دانستند چگونه باید جامعه‌ای را از وضع موجود به سمت وضع مطلوب هدایت کرد با حرکتی صحیح و سنجیده که بتواند ادامه پیدا کند.

این بزرگ‌ترین هنر امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بود. الحمدلله این هنر به جانشین شایسته ایشان منتقل شد و در طول سال‌های طولانی، چند دهه ثابت کردند که گویی روح امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه در قالب ایشان دمیده شده است و همان امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه هستند که دارند جامعه را تدبیر می‌کنند.

در پیچ تاریخی انقلاب: بازخوانی مسیر، آسیب‌ها و فرصت‌ها

با این نگاه، وقتی همین مقطع ۳۵ ساله تاریخ خودمان را در نظر بگیریم -گفتیم وقتی می‌شود درباره کل تاریخ صحبت کرد که از آغاز تا انجام تاریخی را بررسی کنیم. این که برای ما میسر نیست. البته با نگاهی مبتنی بر وحی، می‌شود گذشته را شناخت و آینده را پیش‌بینی کرد؛ اما بررسی میدانی ما از تاریخ، چه در ایران، چه در اسلام، چه در تشیع، به این سادگی ممکن نیست. ولی همین دوره‌های کوتاه هم می‌توانند یک نوع آغاز و انجام نسبی داشته باشند که قابل بررسی باشند- این حرکتی که در طول این سی و چند سال اتفاق افتاده، با همان معیاری که عرض کردم، آغاز شد؛ امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه حرکت را از این‌جا شروع کردند که مردم را به ارزش‌های اسلامی و آن‌چه باید بشود آگاه کنند، این ارزش‌ها را در دل آن‌ها تقویت کنند و انگیزه‌ای در آن‌ها به وجود بیاورند که حتی با فدا کردن جان‌شان، در این راه تلاش کنند. در همین‌جا هم فرمودند: «رهبر ما آن نوجوان سیزده ساله است.»

این حرکت، در طول این ۳۵ سال، با همان هدف، با همان تاکتیک، با همان روش و با همان امکانات، مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است. در این سی و چند سال، حرکت ما یک خط مستقیم در یک جاده صاف نبوده است. ما جاده‌های سنگلاخی را پشت سر گذاشته‌ایم. حرکت ما در جاده‌ای هموار و بدون ‌دست‌انداز نبوده است، بلکه فراز و نشیب‌هایی داشته است؛ گاهی تنزل کرده‌ایم، گاهی به خاکی زده‌ایم؛ اما به برکت عنایات ولی‌عصرعجل‌الله‌فرجه‌الشریف و تدبیرهای حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه، مسیر اصلاح شد و نگذاشتند این قافله به‌کلی از راه صحیح خارج شود.

البته مواردی بوده که به خاکی زدیم و گاهی به دست‌اندازهایی برخورد کردیم که برخی را شوکه کرد اما امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه با آن بینش، با آن متانت، با آن وقار و با آن اعتمادی که به خداوند داشتند این‌ها را به‌راحتی هضم می‌کردند، از آن عبور می‌کردند، مدیریت می‌کردند و قافله را دوباره در مسیر خود پیش می‌بردند.

به‌طورقطع، برآیند این حرکت‌ها با همه پیچ‌وخم‌ها و فراز و نشیب‌ها، مثبت بوده است. شما می‌توانید در داخل کشور، در ابعاد مختلف، این را بررسی کنید. وقتی می‌گویم برآیند، منظورم این نیست که اشتباه نکردیم، سنگلاخ نداشتیم، جاده را اشتباه نرفته بودیم؛ این‌ها بوده است؛ اما مجموع نقاط مثبت و منفی‌اش را عرض می‌کنم؛ حاصل جمع جبری‌اش را ببینید.

شما وضع دین را در مملکت با ۵۰ سال قبل مقایسه کنید. حالا فرصت نیست که نمونه‌هایش را بگویم، خود شما بهتر از من می‌دانید. وضع صنعت را امروز با ۵۰ سال قبل مقایسه کنید. ایرانی که رزم‌آرا گفته بود هنوز نمی‌تواند لوله‌هنگ بسازد و خیلی هم بی‌راه نگفته بود، حالا ماهواره می‌سازد. در علوم پیشرفته، در بعضی رشته‌ها جزو کشورهای ردیف اول دنیا هستیم. این‌ها همه در دوران بعد از انقلاب اتفاق افتاده است. پیش از انقلاب اثری از این‌ها نبود. قبل از انقلاب، دانشمندترین دانشمندان ما کسانی بودند که می‌توانستند مقالات خارجی را ترجمه کنند و در دانشگاه‌ها تدریس کنند! عُرضه این‌که نظریه‌ای ابراز کنند، حرکتی ایجاد کنند و چیزی اختراع کنند را در خودشان نمی‌دیدند.

اقتصاد ما با همه مشکلاتی که امروز هست و همه می‌نالند را با آن وضع اقتصادی که خود ما در زمان طلبگی و قبل از طلبگی‌مان با آن زندگی می‌کردیم مقایسه کنید. امروز اگر آمار بگیرید می‌بینید چند درصد طلبه‌ها ماشین سواری دارند و بسیاری هستند خانه شخصی دارند. حالا درصدش را من نمی‌توانم تعیین کنم. آن سالی که ما به قم آمدیم، در تمام شهر یک خانه‌ای که روکار آن، سنگ باشد وجود نداشت. مهم‌ترین ساختمان شهر، هتل ارم بود که روکار آجری زیبایی داشت و حالا دفتر تبلیغات شده است. آن را هم تازه ساخته بودند برای این‌که اگر شاه آمد، شخصیت‌های خارجی در آن‌جا سکونت داشته باشند.

این وضع اقتصاد مردم و طلبه‌ها بود. چیزهایی که من با چشم خودم دیدم و با آن زندگی کردم. حالا هم ملاحظه بفرمایید. ما در همه چیز ترقی کردیم، رشد کردیم، در جهت علمی هم همین‌طور. وضع طلبه‌ها را در علوم حوزوی و دانشگاهی مقایسه کنید؛ اما این پیشرفت‌ها هیچ‌وقت ضامن هدف اصلی ما نیست. ما در بُعد مدیریت جامعه، آن روش امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه را نباید فراموش کنیم. بزرگ‌ترین نقش ما این است که سعی کنیم هرچه می‌شود مردم را بیشتر بیدار کنیم. نقطه‌های ضعف و آسیب‌ها را، البته با زبان مناسب، نه با پرخاشگری و ایجاد تنش، به مردم بفهمانیم که ضعف از کجاست و قوت از کجاست. مردم ما آن‌قدر صبور هستند که به این آسانی‌ها منحرف نمی‌شوند اما اشتیاق دارند بفهمند؛ و آن‌چه بقای این انقلاب را تضمین می‌کند همین است که فهم مردم، هرچه عمیق‌تر و گسترده‌تر شود.

ما اکنون در یکی از پیچ‌های مهم انقلاب خود قرار گرفته‌ایم. خیلی مایل نیستم پرده‌دری کنم یا وارد مسائلی شوم که تخصصش را نداریم اما کسانی که سن‌شان اقتضا می‌کند و حتی جوان‌ها تا حدی، اگر تأملی در ۲۴ سال اخیر داشته باشند می‌بینند که ما تقریباً شش دولت پشت سر هم داشتیم: از دولت پنجم تا دولت دهم. ما اگر بخواهیم وظیفه خودمان را نسبت به آینده درک کنیم و قضاوت روشنی نسبت به وضع فعلی داشته باشیم باید یک ارزش‌یابی منصفانه از این شش دولت داشته باشیم. این دوره‌ها ویژگی‌هایی دارند که آن‌ها را از زمان جنگ و حضور حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه متمایز می‌کند؛ آن دوره‌ها شرایط خاص خود را داشتند و گذشتند. این شش دولت، کم‌یابیش در شرایط مشابهی بودند: نه جنگ بود و نه حضور امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه در جامعه. سایر عوامل هم تقریباً مشابه بودند.

اگر دقیق نگاه کنیم، این شش دولت با وجود تفاوت‌هایشان، نقاط ضعف مشترکی داشتند و دارند. البته هر کدام نقاط قوتی هم داشتند و خدمات بزرگی انجام دادند. پیشرفت‌های مادی کشور ازجمله پیشرفت‌های عمرانی، صنعتی، علمی و اقتصادی خودبه‌خود که نیامده است؛ زحمت کشیده شده و همه ما شاهد کارهای خوبی بوده‌ایم. هر دولت بخشی از این پیشرفت‌ها را بر عهده داشته است. گاهی دولتی زمینه‌سازی کرده و دولت بعدی آن را تکمیل کرده است. این نقاط مثبت را باید منصفانه شناخت، باور کرد و به آن‌ها اعتراف کرد؛ اما نقاط ضعف را هم باید بررسی کرد و دید چه عواملی باعث شده گاهی به خاکی بزنیم یا در دست‌اندازهایی بیفتیم که ناامیدکننده بوده‌اند. خدا خواست و دست این ملت را گرفت؛ مثل فتنه ۸۸.

غفلت ساختاری دولت‌ها از رکن مشروعیت نظام

من نمی‌خواهم درباره هیچ دولتی موضع خاصی بگیرم، نه مثبت و نه منفی؛ اما اگر درست و منصفانه تحلیل کنیم، همان‌گونه که عرض کردم همه‌شان، هم نقاط مثبت داشته‌اند و هم نقاط منفی؛ البته با تفاوت‌هایی؛ اما به نظر من، یک عنصر منفی مشترک بین همه این‌ها وجود داشته و دارد و آن اینکه آن ارزشی که باید به اسلام و فرهنگ اسلامی داده می‌شد، در هر شش دولت گذشته ضعیف بوده است. نماد این ارزش هم رهبری و ولایت‌فقیه است. اگر مواضع این دولت‌ها را نسبت به ولی‌فقیه و برنامه‌های دینی بررسی کنید، این ضعف را خواهید دید؛ البته با شکل‌های مختلف. در این دولت‌ها اینکه اسلام باید حاکم شود آن‌گونه که بایدوشاید جدی گرفته نشده است.

خیلی‌ها یادتان هست که بحث می‌کردند امام مدام از اسلام صحبت می‌کرد، نه از جمهوریت؛ می‌گفتند ما باید برای جمهوریت نظام کار کنیم. ایدئولوگ‌های اصلاحات این حرف‌ها را می‌زدند: «ما آمدیم برای جمهوریت کار کنیم، ما فقط حکومت اسلامی نیستیم، جمهوری اسلامی هستیم.»

این را شخصیت‌های اول کشور و ایدئولوگ‌هایشان رسماً می‌گفتند: «دیگر بس است درباره اسلام بحث کردیم، کمی هم درباره جمهوریت صحبت کنیم.» باورشان نبود که اسلام می‌تواند حکومت کارآمد و ایده‌آل داشته باشد. گاهی هم ضعف‌هایی را از برخی روحانیون مثال می‌زدند و می‌گفتند: «فلان آخوند فلان جا چه کرده است؟!» و نتیجه می‌گرفتند که اسلام نمی‌تواند کاری بکند.

حالا صرف‌نظر از این‌که اکثر این آقایان در چهار دولت از شش دولت، خودشان هم روحانی بودند اما در ته دل‌شان باور جدی به حاکمیت اسلام و ارزش‌های اسلامی وجود نداشت. تفاوت‌هایی داشتند اما هیچ‌کدام به‌طورجدی این باور را دنبال نکردند. مهم‌تر از همه، نماد اسلام که در ولایت‌فقیه جلوه‌گر می‌شود؛ هیچ کدام از این‌ها آن‌گونه که بایدوشاید ولی‌فقیه را به عنوان ولی مشروعیت‌بخش‌ به نظام باورشان نبود. برخی صریحاً می‌گفتند: «ما ولایت‌فقیه را قبول داریم چون در قانون اساسی آمده است.» رئیس دولت اصلاحات این را صریحاً گفت. بعدها هم دیگرانی گفتند اما نه با آن صراحت. در عمل نشان می‌دادند. به سفارش‌ها، رهنمودها و تأکیدهای مقام معظم رهبری اعتنا نمی‌کردند؛ در حدی بود که مردم را یک جوری قانع کنند وگرنه باورشان نبود که سکان‌دار این کشتی، جانشین امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف است؛ کسی که مردم از سر عشق و ایمان به او نگاه می‌کنند و صلاحیت خود را در عمل طی سی سال نشان داده است.

برخی از آن‌ها شاید رهبری را برای خودشان رقیب می‌دانستند. ته دل‌شان این بود که باید این رقیب را تضعیف کنند تا خودشان بتوانند میدان‌دار شوند. اگر بخواهیم خوش‌بینانه نگاه کنیم، شاید فکر می‌کردند برنامه‌های خودشان برای کشور مفیدتر است تا آن‌چه ولی‌فقیه می‌گوید؛ اما شاید - و این شاید چندان هم بعید نیست -شاید ته دل‌شان قدرت‌طلبی بود، ریاست می‌خواستند، قدرت می‌خواستند و می‌دیدند رهبری گاهی مانع‌شان می‌شود؛ پس نتیجه می‌گرفتند که باید او را تضعیف کنند.

دشمنان خارجی ما این نقطه‌ضعف را خوب شناختند و خوب از آن بهره‌برداری کردند. تمام توان‌شان را متمرکز کردند بر این‌که ولایت‌فقیه را از ذهن مردم ایران، ازنظر تئوری، خارج کنند و ازنظر عملی، از شخص رهبر.

در آستانه‌ تصحیح مسیر؛ بیداری ملت و فرصت تاریخی انقلاب

ببینید فعالیت‌هایی که در جهان انجام می‌گیرد، نوک پیکانش متوجه کجاست؟! امروز بعد از گذراندن مراحل مختلفی که گاهی انقلاب ما را به مو رساند و خدا نگذاشت پاره شود، امروز الحمدلله مردم ما آگاهی بسیار بهتری پیدا کرده‌اند. نمونه‌اش در تظاهرات ۲۲ بهمن و امثال آن ظاهر می‌شود. این‌ها شوخی نیست.

دشمنان ما با کمال حقد و کینه، همه قضایای ما را سوءتعبیر می‌کنند اما در همین حال اعتراف دارند که هیچ قدرتی امروز در روی زمین مثل قدرت رهبری ایران نیست. این عنایتی است از سوی خدا به مردم مخلص، دین‌دار و ولایت‌مدار ما. ما اکنون در یک پیچ عظیم تاریخی در مسیر خود قرار گرفته‌ایم. امروز شرایط به ‌قدری فراهم است که می‌توانیم از آن استفاده کنیم، حرکت گذشته را تصحیح کنیم، پیچی در آن ایجاد کنیم، اشتباهات شش دولت گذشته در طول این 24 سال را در مسیر صحیحی تصحیح کنیم، به شرط آن‌که آگاهی‌مان کافی باشد و بفهمیم در چه شرایط تاریخی‌ای به سر می‌بریم.

امروز دنیا از همه ایدئولوژی‌ها ازجمله کاپیتالسیم غربی، سوسیالیسم شرقی و دیگر حرکت‌هایی که در جوامع می‌بینید ناامید شده است. برخی حرکت‌های تاریخی، بسیار عبرت‌انگیز هستند؛ در کشوری نخست‌وزیری با اتهامات سوءاستفاده مالی، جنسی، اخلاقی و سیاسی کنار می‌رود، منفور می‌شود اما دو سال بعد بازمی‌گردد و در مجلس سنا رأی اول را می‌آورد! این یعنی چه؟! یعنی مردم می‌گویند: «همین است دیگر، اگر این نباشد، یکی مثل همین می‌آید.» فساد را دیده‌اند، اما باور ندارند که گزینه‌ای بهتر وجود دارد.

و چه‌بسا تحولاتی که در دستگاه کاتولیک آن کشور رخ می‌دهد، بی‌تأثیر از همین فسادهای مالی و جنسی نباشد. در عالم یک تحول عظیمی هست. قیام مردم علیه سرمایه‌داران در بزرگ‌ترین کشورهای سرمایه‌داری دنیا، مگر شوخی است؟!

ما باید از این فرصت‌ها استفاده کنیم. اولاً باید قدر نظام خودمان را بدانیم. اگر می‌خواهیم بدانیم این نظام با دیگران چه تفاوتی دارد کافی است با وضعیت مصر مقایسه کنیم. ما که انقلاب کردیم، شرایط‌مان کم‌یابیش مشابه بود. ببینید مصر به چه بن‌بستی گرفتار شده است؛ چرا؟! چون ولی‌فقیه نداشت. اگر مثل امامی داشتند وضع‌شان این‌گونه نمی‌شد. ما باید قدر این نظام‌مان را بدانیم.

ثانیاً باید بدانیم هدف اصلی دشمنان و هدف نزدیک‌شان، تضعیف و ساقط کردن رهبری است. ما باید مثل نماز خواندن، در برابر این هدف، موضع بگیریم و هرچه می‌توانیم این نقطه را تقویت کنیم.

ثالثاً وظیفه اصلی همه ما که ارشاد مردم و هدایتگری است را به‌خوبی انجام دهیم. هدایت‌گری ما منحصر به گفتن شکیات نیست؛ بلکه روشن کردن مردم نسبت به مسائل و مصالح اجتماعی و سیاسی‌شان از اوجب واجبات است. این‌ها را خوب بشناسیم، از خداوند متعال کمک بخواهیم و به اولیای خدا، مخصوصاً وجود مقدس ولی‌عصر‌ارواحنافداه، توسل کنیم تا ان‌شاءالله از برکات عنایات‌شان بهره‌مند شویم.

وَالسَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ