بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح امام راحل رضواناللهعلیه و همه اساتیدی که بر ما حق دارند و تقدیم به ارواح شهدا صلواتی اهدا میکنیم.
قبل از هر چیز مراتب تقدیر و تشكر خودم را بهعنوان یك خادم در یك موسسه، خدمت اساتید معظم، بزرگان و دانشمندان كه در این محفل شركت كردهاند تقدیم میدارم. در واقع وظیفه خودم را با همین جمله تمام شده میدانم. چراکه بنده شأن بیشتری درباره زحماتی كه عزیزان كشیدهاند ندارم. امیدوارم خدای متعال به همه ما توفیق بدهد كه از این موهبت الهی كه به عنایت خدای متعال و به برکت زحمات پیغمبر اكرم و اهل بیت گرامی ایشان صلواتاللهعلیهماجمعین و بعد علما و دانشمندان امروز بهعنوان یك میراث بسیار گرانبها در اختیار ما است (یعنی قرآن كریم) حداكثر استفاده را ببریم و در پرتو انوار این کتاب الهی راه سعادت خویش و سایر انسانها را بیابیم و به مدد الهی این راه را بپیماییم.
سخن گفتن درباره تفسیر المیزان و مؤلف گرانقدر آن، مرحوم علامه بزرگوار آیتالله سیدمحمدحسین طباطبایی تبریزی رحمهالله كار آسانی نیست. اما به اجمال اشاره میكنم كه در اطراف این دو موضوع كه به هم مربوط هستند جای مطالعات و تحقیقات بیشتری است كه انشاءالله دوستان جوان، پرانرژی، خوش ذوق و با نشاط این كارها را دنبال میكنند و به نتایج ارزنده تری خواهیم رسید.
اما انگیزه مرحوم آیتالله طباطبایی برای نوشتن این تفسیر چه بود و اصلا این اندیشه از كجا شروع شد و چه عاملی باعث شد كه ایشان این كار را عهدهدار شوند و با اینكه زمینه پیشرفت در بسیاری از علوم دیگر در ایشان بود عمده وقت خویش– دستکم نیمی از وقت شریف علمیاشان – را در آن دورانی که این تفسیر را مینوشتند صرف این تفسیر كردند؟ ویژگیهای این تفسیر چه بود؟ مسلما این ویژگیها تابع آن هدفی بود که ایشان برای این تفسیر در نظر گرفته بودند. بالاخره ایشانْ خود برای این تفسیر چه امتیازاتی قائل بودند؟ و سؤال بعد اینکه آیا این اهداف به طور كامل تحقق پیدا كرد یا هنوز برای دستیابی به آن اهداف نیاز به كار و تلاش هست؟
ای كاش كل این جلسه به فرمایشات جناب حجتالاسلام اعرافی اختصاص داشت و ما میتوانستیم از بیانات ایشان استفاده بیشتری کنیم و از ابعاد مختلف تفسیر المیزان و شخصیت علامه طباطبایی آگاهی بیشتری بیابیم. امیدواریم خدای متعال به ایشان و امثال ایشان توفیق دهد كه به فرهنگ اسلامی بیشتر خدمت کنند و دینی را که به حوزههای علمیه، به خصوص حوزه علمیه قم دارند بهتر ادا کنند.
مروری بر مقدمه تفسیر المیزان که به قلم خود مرحوم علامه طباطبایی رضواناللهتعالیعلیه است کم یا بیش نشان میدهد که انگیزه ایشان برای نوشتن این کتاب چه بوده است. ایشان به تاریخچه تفسیر از صدر اسلام تا عصر حاضر اشارهای میکنند تا نشان دهند كه چه گرایشهایی در دانش تفسیر پیدا شده، تحقیقات تفسیری چه تحولاتی پیدا كرده، چه مذاهب تفسیری شكل گرفته، و ویژگیها و نقاط قوت و ضعف هر کدام از آنها چیست. ایشان به این نکته اشاره میکنند که عوامل مختلفی – كه عمده آن اختلاط فرهنگها بود- باعث شد مسائل جدیدی برای مسلمانان مطرح شود، و چون قرآن کریم مهمترین منبع و اصلیترین خزانه پاسخگویی به مشکلات مسلمانان به شمار میرفت، هر گروهی تلاش کرد نیازهای خود را از این کتاب مقدس تأمین کند. اما هر کدام از ایشان در استفاده از این كتاب مقدس بیشتر بر مسائلی تمركز پیدا كردند كه برای خودشان اهمیت داشت و در آن رشته تخصص داشتند. برای مثال متکلمان تلاش داشتند آیاتی را مورد بحث قرار دهند که سوالات كلامی آنها را پاسخ میداد و طرفداران هر مکتبی به طور طبیعی آیات را به گونهای تفسیر میکردند که خود درك میكردند و میپسندیدند. برای مثال، معتزله بیشتر بر آیاتی تأکید میکردند که با مذهب خودشان سازگاری داشت، و اشاعره بر بخش دیگری از آیات اصرار میورزیدند که عقایدشان را تأیید میکرد. همچنین فرهنگهای دیگری که احیانا از مشرق زمین و بهخصوص از فرهنگ هندی به جامعه مسلمانان انتقال یافته بود مسائلی را مطرح کرده بود و متفکران حل آنها را آیات قرآن میخواستند. اما غالبا گرایشهای خاص آنها بر استفاده بیطرفانه از قرآن کریم غالب میشد. سرانجام نوبت عصر حاضر رسید. در دو قرن اخیر، پیشرفت علوم مادی، تکنولوژی، و علوم انسانی که در مغرب زمین مطرح شده و مذاهب مختلفی را بوجود آورده بود، طبعا برای مسلمانها سؤالهایی کلیدی را مطرح میکرد و گروههای خاصی متأثر از این تحولات هم با توجه به گرایش خاصی که داشتند سعی میکردند از قرآن برای تأیید همان گرایشهای خودشان استفاده کنند.
علامه طباطبایی وجه مشترکی را به عنوان یک نقطه ضعف تقریبا مشترک بین همه اینها مورد اشاره قرار میدهد و آن این است که نوعی تفسیر به رأی در همه این مذاهب وجود دارد؛ به این معنا که کسانی پیش از اینکه نظر قطعی قرآن را از حاق قرآن استفاده کنند، ابتدا جوابی را میپسندیدند و به آن گرایش پیدا میکردند و بعد سعی میکردند آیات را با آن وفق دهند و بر طبق آن، تفسیر یا نظریهای را تأیید کنند. علامه این را یک نقطه ضعف میدانند و به حق هم این امر نقطه ضعف است که انسان پیش از آنکه به یک متن مراجعه کند، ابتدا خود نظریهای را بپذیرد و بعد سعی کند که آن متن را بر نظریه خود تطبیق دهد. این در واقع تفسیر نیست، بلکه تطبیق است. به نظرم ایشان هم همین واژه را بهکار میبرند.
بنده به طور شفاهی از ایشان شنیدم که همین انحرافاتی که در یک قرن اخیر در بین مسلمانان در زمینه تفسیر پیدا شده بود، مهمترین عاملی بود که ایشان برای پرداختن بحثهای تفسیری احساس وظیفه کردند. شاید بهترین نمونهاش در مصر بود. چون مصر ارتباط نزدیکتری با کشورهای اروپایی داشت، و فرانسه و بعد سایر کشورهای اروپایی در آنجا مسلط شدند و همین امر موجب شد مراودات فرهنگی مصریها با اروپا زیاد گردد؛ بیشتر دانشجویان خود را برای تحصیل به پاریس میفرستادند و اساتید فرانسوی به آنجا سفر میکردند. این امر زمنیه گرایش به علوم طبیعیِ روز و علوم انسانی با دیدگاههای غربی را در آنجا رواج داد. حتی در بین علمای الأزهر اساتیدی که باید مدافع اسلام و قرآن باشند تمایلاتی به همین تفسیر به رأی و تطبیق آیات قرآن بر دستاوردهای علوم غربی پیدا کردند. حتی در تفسیر المنار که مثلا از طرف استادی بزرگ در الأزهر القا میشد گرایشهایی کم یا بیش در این جهت پیدا میشد. قدر مشترک این گرایشات، تمایل به تفسیر آیات قرآن بر اساس دستاوردهای علوم تجربی بود. برای مثال، آنها حقایقی قرآنی مانند لوح، قلم، عرش، کرسی، ملائکه و ... را بر عوامل و موجودات مادی تطبیق میکردند؛ حتی وحی، کرامات، مکاشفات و چیزهایی از این قبیل را هم به نوعی تفسیر مادی میکردند. این موج که در کشورهای اسلامی و کشورهای شیعی بهخصوص در ایران، هم طرفدارانی پیدا کرد و در حال رشد و رواج بود در مرحوم علامه طباطبایی احساس خطر ایجاد کرد. ایشان احساس خطر میکردند که این روش ادامه پیدا کند و ما ابتدا دستاوردهای علوم غربی را بپذیریم و بعد تلاش کنیم آیات قرآن را بر آنها تطبیق کنیم یا نظریات علوم انسانی از قبیل مسائل حقوقی، سیاسی و ... را از آنجا اخذ کنیم و بعد تلاش کنیم که آیهای مطابق آن پیدا کنیم و بگوییم قرآن هم همین را می گوید – تطبیقهایی که بسیار اتفاق افتاده است.
ایشان میفرمود: اهتمام ما باید این باشد که قرآن را با روشی متقن مورد استفاده قرار دهیم تا از اینگونه لغزشها برکنار بمانیم؛ و همانگونه که در مقدمه تفسیر المیزان و جای جای این تفسیر شریف میفرمایند، ایشان این حقیقت را از روش اهلبیت علیهمالسلام الهام گرفتهاند. روشی که اهلبیت علیهمالسلام به دوستان خود آموختند و همچنین در برابر کسانی که در مقام مناظره با اهلبیت سلاماللهعلیهماجمعین برمیآمدند سعی میکردند از این روش استفاده کنند، این بود که شبهات مطرح شده درباره بعضی آیات را با آیات دیگری پاسخ میدادند که معنای روشنتری دارند، و به تعبیر معروف، قرآن را با قرآن تفسیر میکردند.
علامه ویژگی اصلی تفسیر خودشان را اتخاذ این روش قرار دادند که تلاش کنند ابهامات آیات قرآن کریم را با خود قرآن و با استفاده از آیات دیگر برطرف نمایند. در حقیقت «تفسیر» همان برطرف کردن ابهام از مفهوم مبهم است. این روش اولین ابزاری است که ما باید از آن برای تفسیر و رفع ابهام از بعضی مفاهیم آیات استفاده کنیم. شاید از فرمایشات خود علامه بتوان استفاده کرد که بزرگترین ویژگی تفسیر ایشان اتخاذ این روش بود.
علیرغم اینکه بیش از نیم قرن از شروع کار ایشان در درس تفسیر و نوشتن تفسیر المیزان با این روش میگذرد هنوز هم برای بسیاری از کسانی که زیاد از حضور ایشان استفاده نکرده، و صرفاً آثار کتبی ایشان را مطالعه کردهاند، یا از واسطهها مطالب را شنیدهاند، ابهامهایی در معنا و مفهوم و چگونگی این روش وجود دارد؛ و با تعجب سؤال میکنند که تفسیر قرآن به قرآن به چه معناست. بعضی تصور میکنند که هر جا هر ابهامی داشته باشیم، حتماً آیه دیگری هست که آن ابهام را رفع میکند و باید جستجو کنیم و آن را پیدا کنیم و از آیه مبهم رفع ابهام کنیم، و اگر مطلبی با آیه دیگری روشن نشد هیچ اعتباری ندارد و تنها راه فهم قرآن همین است که از آیهای دیگر برای تفسیر استفاده کنیم. با چنین تصوری، این روش را مورد مناقشه قرار میدهند و بهخصوص با استفاده از آرای علمای بزرگ و مفسران قدیم و جدید، میگویند: تجربه هم نشان میدهد که این کار شدنی نیست و در بسیاری از موارد به مشکل برخورد میکنیم و این روش کارآیی چندانی ندارد. بعضی دیگر اندکی مسئله را توسعه میدهند و با مقداری مسامحه سعی میکنند برداشتی که از آیهای دارند را با برداشت دیگری که از آیه دیگری دارند تکمیل کنند و توضیح دهند. به این معنا که وقتی میخواهد ابهامی را از آیهای حل کنند سراغ آیه دیگر میروند و اگر آن آیه ابهام داشته باشد و معنای آن روشن نباشد مسئله دوم را با برداشت شخصی خودشان حل میکنند و میگویند: ما از این آیه برای حل آیه دیگری کمک میگیریم؛ اما آن آیهای که مفسِر است به چه معنا است؟ معنای آن را خود برداشت میکنند. این هم مشکل را حل نمیکند برای اینکه حجتی بر آن برداشت دوم ندارند. اگر قرار است خود ما برداشت کنیم، از ابتدا آیه اول را بر اساس برداشت خودمان تفسیر میکنیم و چه نیازی به آیات دیگر داریم؟! اگر این کار صحیح نیست، پس ابهامی را که در آیه دوم هست چگونه برطرف کنیم؟ منظور علامه از اینکه گفتند روش ما در تفسیر این است که قرآن را با قرآن تفسیر میکنیم چیست؟
بد نیست اشارهای به یک مثال واضح از روایات داشته باشیم. در سوره حمد میخوانیم: «اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم». منظور از «الذین انعمت علیهم» چه کسانی هستند؟ برخی از شخصیتهای بزرگ کشور خودمان در ضمن فرمایشاتشان به مناسبتی گفتند: مقصود همین نعمتهای دنیاست، و «صراط الذین انعمت علیهم» یعنی راه کسانی که ثروتهای مادی، علوم مادی و صنایع پیشرفته دارند! و ما در این سوره دعا میکنیم که خدا آن راه را به ما نشان دهد؛ بنابراین مقصود از صراط مستقیم راهی است که این رهروان رفتند و به این علوم و صنایع رسیدند و میخواهند به ستارگان هم دست پیدا کنند. ما هم از خدا میخواهیم این راه را به ما یاد دهد! شاید بعضی از شخصیتهای بزرگ کشور خودمان چنین چیزهایی اظهار کرده باشند.
اما وقتی به خود قرآن مراجعه میکنیم (بهخصوص در بعضی روایات هم اشاره شده است)، در آیهای میفرماید: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفیقاً»[1]؛ چهار طایفه را اسم میبرد که اینها «انعم الله علیهم» هستند: نبیین، صدیقین، شهداء و صالحین. بعد برای ترغیب دیگران میگوید: «حسن اولئک رفیقا»؛ آنها کسانی هستند که خدا نعمت به آنها داده است اما شما میتوانید رفیق آنها شوید. اگر میخواهید رفیق آنها باشید و با آنها باشید راهش این است: «مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ». اگر میخواهید رفیق اینها و با اینها باشید راهش اطاعت از خدا و پیغمبر است. وقتی شما این دو آیه را کنار هم بگذارید خیلی واضح نشان میدهد که وقتی ما میگوییم: «اهدنا الصراط المستقیم، صراط الذین انعمت علیهم»، اینها چه کسانی هستند؛ اینان کسانی هستند که مستقیما مورد انعام الهی قرار گرفتهاند و آنان نبیین، صدیقین، شهداء و صالحین هستند. این نعمتها نعمتهای مادی نیست که خدا به پیامبرش میفرماید: تو چشم به این نعمتها ندوز! این زخارف بیارزش دنیا تو را غافل نکند! «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ»[2]، و امثال این آیات. این نعمتهای مادی چیزی نیست که هر روز در سوره حمد پنج مرتبه از خدا بخواهیم اینها را به ما بدهد و راهی را به ما نشان بدهد که دنیاپرستان به آن رسیدند. قرآن راهی را میگوید که ما را به انبیاء، صدیقین شهداء و صالحین ملحق میکند، و ما را ترغیب میکند که رفیق آنها شویم، و به ما میگوید که آنها رفیقهای خوبی هستند؛ سعی کنید با آنها باشید.
این مصداق روشنی از تفسیر قرآن به قرآن است. مرحوم آقای طباطبایی میخواهند چنین روشی را در تفسیر قرآن بکار گیرند. آیا این بدان معنا است که تمام آیات قرآن چنین مفسری از یک آیه دیگر دارد؟ ایشان چنین ادعایی نکردهاند.
سؤال دیگر این است که آیا هیچ راه دیگری برای تفسیر قرآن غیر از آیات دیگر وجود ندارد؟ ایشان هرگز چنین چیزی نمیگوید. پس منظور از این روش این است که تا جایی که ممکن است و تا آنجا که معانی آیات و ارتباط آنها را بهطور روشن و عقلپسند درک میکنیم، از خود قرآن برای رفع ابهام از آیات مبهم استفاده کنیم، نه اینکه چیزی را با زحمت و تکلف بر قرآن تحمیل کنیم. آیاتی وجود دارند که وقتی عقلای آشنای به زبان و اصول عقلایی محاوره، آنها را کنار هم میگذارند، میفهمند که یکی ناظر به دیگری است و آن را تفسیر میکند. تا اینگونه آیات را داریم سراغ روش دیگر نرویم. از اینجا معلوم میشود که خدای متعال از این آیه خواسته است چه اندازه از معارف را به عموم مردم بفهماند. این نکتهای است که چون فرصت کم است با اشاره آن را توضیح میدهم.
در محاورات عقلایی ما هم، برای مثال وقتی از درس یک استادی، سخنرانی، یا خطیبب ماهری استفاده میکنیم، گاهی با تعبیرات مطلقی برخورد میکنیم که معنای واقعی آن باید با قرائن دیگر کلام ایشان روشن گردد. به عنوان مثال شاید چند مرتبه از حضرت امام رضواناللهعلیه شنیدهایم که درباره چند چیز فرمودند: این در رأس امور است. آیا این بدان معنا است که این امر مانند نقطه واحدی است و همه چیز تحت الشعاع او قرار دارد؟ مانند یک مخروط یا یک منشور که یک رأس بیشتر ندارد؟! پس چرا چند چیز را در رأس امور دانستند؟ پاسخ این است که این سخن در مقام اطلاق نیست. به عبارت دیگر این رأسیت نسبی و اضافی است، و نسبت به آن مطالبی گفته شده است که مورد بحث بوده است. در چنین مواردی اصول فهم محاورات عرفی اقتضاء میکند که ما قرائن حافّ به کلام را ملاحظه کنیم. این قرائن میتوانند برای فهم آیهای روشنگر باشد. بالاخره هر آیهای را بخواهیم مفسِر برای دیگری قرار دهیم، خود آن هم ممکن است قرائنی حافّه داشته باشد. این بدان معنا نیست که ما از آن قرائن صرفنظر کنیم. حتماً هر کلامی هرجا القاء شود برای ما انسانها قرائنی لفظی یا مقامی دارد؛ قرائنی که همه میفهمند. همچنین قرائنی عقلی وجود دارد که احتیاج به دقت دارد و همه متوجه آنها نمیشوند؛ «لایعقلها الا العالمون». ولی به هرحال کلام قرائن حافّی دارد که همراه آن کلاماند و توجه به آنها برای فهم کلام مفید بلکه لازم است.
بنابراین روش تفسیر قرآن به قرآن بدان معنا نیست که ما هر آیه را بخواهیم بفهمیم باید آیهای دیگر آن را تفسیر کند. گاه معنای یک آیه کاملا واضح، محکم و صریح است و احتیاج به آیة مفسِر ندارد. در مقابل، گاه معنای آن ابهام دارد که در این صورت به آیات محکم رجوع میکنیم. باید در مبان همه آیات دیگر جستجو کنیم تا اگر آیهای هست که بتواند کاملا بهطور عرفپسند و مطابق اصول محاوره که عقلا آن را میپسندند معنای آن را مشخص کند، از آن استفاده کنیم. اگر چنین آیهای نیافتیم ممکن است قرائنی حاف به کلام باشد که باید آن قرائن را کشف کنیم. قرائنی هست که برای همه مردم در همه زمانها قابل درک است که به آن قرائن عقلی یا قرائن لبّی میگویند. در اصول فقه برای متدلوژی فهم متون دینی از این اصول استفاده میشود. ما باید سعی کنیم قرائنی که همراه آن کلام هست – ولو قرائن عقلی باشد- را کشف کنیم. البته باید آن قدر واضح باشد که بتوان به آن اتکاء کرد، نه اینکه خودش احتیاج به چند برهان داشته باشد. یک چنین قرائنی عقلی هست که میتوانند به فهم آیه کمک کنند. اگر غیر از اینها باشد، معلوم میشود آیه به خودی خود در مقام بیان جزئیات بیشتر نیست. به مثالی توجه کنید.
در قرآن کریم در مواردی متعدد، به نماز خواندن دستور داده شده، یا از نمازخوانها ستایش شده است، اما در هیچ آیهای به تعداد رکعات نماز و به جزئیات نماز اشاره نشده است. هیچ آیهای را نمیتوانید پیدا کنید که چگونگی یک نماز دو رکعتی را به ما یاد بدهد. آیا این بدان معناست که اصلا در نماز هیچ شرطی نیست و همین که اسم نماز بر عملی صدق کند کافی است؟ آیا چون قرآن مطلق گفته است: «اقم الصلاه»، نتیجه میگیریم که نماز هیچ شرطی ندارد و همین که نیایش با خدا باشد کافی است؟ اتخاذ این نظرات شاذ، در بعضیها انحرافی را بهوجود آورده است و میگویند: قرآن میگوید: نماز بخوان و با خدا نیایش کن! دیگر رکوع، سجود و شرایط و قرائت آن چگونه باشد در این باره چیزی نمیگوید. احکامی که فقهای عظام در رسالههای عملیه بیان کردهاند (مانند این که مثلا حتی یک لحظه بعد از طلوع خورشید هم نماز قضا محسوب میشود و امثال اینها) در قرآن نیامده است و اعتباری ندارد. تعبیر عوامانهاش این است که اینها را آخوندها درست کردهاند؛ و مهم نیست نماز به چه زبانی خوانده شود؛ نیایش به هر زبانی باشد اشکالی ندارد؛ چرا که قرآن اصلا نگفته حتما به زبان عربی نماز بخوانید! آیا واقعا این گونه است که چون قرآن درجایی این قیدها را ذکر نکرده باید بگوییم اینها منظور خدا و قرآن نبوده است؟ نه!
جواب این است که این آیات در مقام بیان تفصیل احکام نماز نیست. قرآن تفصیل احکام نماز را به جایی دیگر حواله داده، فرموده است: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ.»[3]؛ وظیفه پیغمبر است که تفصیل احکام را برای مردم تبیین کند. ازاین رو پیامبر اکرم (طبق نقل شیعه و سنی) فرمودهاند: «صَلُّوا كَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی»[4]؛ آنگونه که من نماز میخوانم نماز بخوانید. این حدیث مورد قبول همه است و بر اساس آن باید چگونگی نماز را از پیامبر یاد گرفت. اما هیچ آیهای تفصیلا احکام نماز را نیاورده است.
این انحراف با انگیزههایی مختلف در زمان ما وجود دارد. گاهی به آن تصریح میشود، و گاهی هم احتیاط میکنند و نیت واقعی خود را بیان نمیکنند! کسانی هستند که میگویند: ما باید همه چیز را از قرآن استفاده کنیم و روایات اعتبار ندارند. شواهدی هم میآورند که نشان میدهد بعضی روایات جعلی و از اسرائیلات هستند. اما حقیقت این است که با یک موجبه جزئیه نمیشود موجبه جزئیه دیگری را اثبات کرد، یا اینکه یک قضیة کلی را بیش از حد تخصص زد. بله، آنجایی که معلوم شود روایتی سند معتبری ندارد، یا از جعلیات است، اعتبار ندارد؛ اما این بدان معنا نیست که ما بهطور کلی روایات را کنار بگذاریم. اگر روایات را کنار بگذاریم چه چیزی از اسلام باقی میماند؟!
من خودم تجربهای دارم که برای شما عرض میکنم. من حدود چهل سال پیش سفری به یکی از شهرهای مهم ایران داشتم که این گرایش در آنجا پیدا شده بود و کسانی میگفتند ما همه چیز را باید از قرآن استفاده کنیم و روایات اعتباری ندارد. شخصی که در این زمینه مقداری کار کرده بود آمده بود تا با ما بحث و مجادله کند. مقدمات جلسهای تشکیل شد و با هم صحبت کردیم. گفت: آقا من سوالاتی دارم و شما از قرآن به من جواب دهید. گفتم اجازه دهید من یک سؤال از شما دارم، شما آن را با قرآن جواب دهید، بعد هرچه میخواهید من جواب میدهم. گفت بسیار خوب! گفتم: سگ در اسلام پاک است یا نجس، و خوردن گوشت آن حلال است یا حرام؟ گفت معلوم است سگ نجس العین است و خوردن گوشت آن حرام است. گفتم: از قرآن این را اثبات کن! گفت این از واضحات است. گفتم بنا شد ما واضحات و همه چیز را با قرآن اثبات کنیم. گفت: نه مقصودم این نیست. گفتم: من با قرآن برای شما اثبات میکنم که اصلا گوشت سگ حلال است! گفت: این چه حرفی است؟! گفتم: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، «قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ یَكُونَ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ»؛[5] ما چهار چیز حرام داریم: گوشت خوک، میته، خون و چیزهایی که برای بتها قربانی می شود یا به نام آنها ذبح میشود. در بین گوشتها همین چهارتا حرام است. در این آیه اشارهای به گوشت سگ نشده است. حتی میگوید: اصلا من نمییابم چیزی را که حرام است مگر این چهار چیز. گوشت سگ از اینها نیست. پس طبق منطق شما، معلوم میشود گوشت سگ حلال است! دیگر نتوانست حرفی بزند. گفتم: هرجا با هر آیهای شما اثبات کردید که گوشت سگ حرام است، من هم هر سؤالی کردی از آیه کنار آن مطلب شما را ثابت میکنم!
چند روز پیش در حرم امام رضا علیهالسلام آقایی آمد سوال کرد که ما در قرآن دستور داریم که بر پیامبر صلوات بفرستیم: «یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه»؛ اما چه دلیل داریم که باید بر آل پیامبر هم صلوات بفرستیم؟ گفتم: چه دلیل داریم که نماز صبح دو رکعت است؟ همان آیهای که گفته است نماز صبح دو رکعت است کنارش هم نوشته که باید بر اهلبیت هم صلوات بفرستید!
خود قرآن میفرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ»؛[6] تلاوت کردن آیه یک حرف است، تبیین و تفسیر آیات مطلب دیگری است. یک وظیفة پیامبر این است که آنچه به او نازل میشود را تلاوت کند و بگوید این آیه بر من نازل شد: «یتلوا علیهم آیاته». اما «یعلمهم» یعنی چه؟ پیامبر غیر از تلاوت و ابلاغ متن آیات، وظیفه تبیین آنها را هم بر عهده دارد. باید جزئیات آن و تفاسیر آن را بیان کند؛ این کار پیامبر است. اگر قرار بود قرآن همه اینها را بیان کند دائرة المعارفی صد جلدی میشد، و این بر خلاف حکمت الهی بود. خود قرآن می گوید باید به پیامبر مراجعه کنید، و خود پیغمبر اکرم، به نقل متواتر شیعه و سنی، میفرماید: «انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی»، و در کنار قرآن، عترت را ذکر می فرماید. به دلیل همان آیهای که میفرماید: «ما آتیکم الرسول فخذوه»، وقتی میگوید من برای شما عترتم را معرفی میکنم که از آنها اطاعت کنید، باید این فرمایش او را هم اطاعت کنیم و از عترت او هم اطاعت کنیم. اینها سند برای ما است. اما اگر بگوییم «حسبنا کتاب الله»، و هر چه در قرآن هست قبول داریم و دیگر هیچ چیز را قبول نداریم، باید گوشت سگ را هم بخوریم و خیلی چیزهای دیگر که ذکر آنها مشمئزکننده است؛ خوردن چیزهای فراوان دیگری را هم باید جایز و حلال بدانیم.
آیا وقتی مرحوم علامه طباطبایی میفرماید ما باید به خود قرآن استناد کنیم، یعنی این روایات و قرائن را کنار بگذاریم؟ آیا احتمال داده میشود که ایشان چنین منظوری داشته باشند؟! آیا وقتی قرآن میفرماید: «و مما رزقناهم ینفقون» یا «آتوا الزکوه» زکات به چه معنا و چه مقدار است؟ کسی که فرضاً روزی یک میلیارد دلار درآمد دارد، اگر در سال یک دلار بدهد آیا زکات داده است و این تکلیف از عهدهاش برداشته میشود؟ شاید یک میلیارد دلار مقداری مبالغه باشد، ولی کسانی هستند که روزانه ارقام سرسامآوری از جیب مردم در کشورهای سرمایه داری بدست میآورند. یک وقتی ما آمریکا بودیم؛ یکی از دوستان ما کارخانهای را به ما نشان داد و گفت این کارخانه روزی نهصد دستگاه خودرو تولید میکند. این چنین سرمایههایی وجود دارد. حال اگر مسلمانی چنین ثروتی داشت و سالی یک دلار انفاق کرد میتواند بگوید آیه «آتوا الزکاه» بیش از این نگفته است که زکات بدهید، و مقداری برای آن مشخص نکرده است؟! آیا اینگونه میتوان قرآن را تفسیر کرد؟
حقیقت این است که تفسیر آن را باید از جای دیگر فهمید. در روایات ما به این نکتهها اشاره شده است. گاهی درباره این مسائل از ائمه اطهار علیهمالسلام سؤال میکردند و حضرات معصومین میفرمودند: همانطوری که قرآن اصل نماز و زکات را بیان کرده و تفصیل آن را به عهده پیغمبر گذاشته است، بعضی مسائل دیگر هم هست که اصل آن را بیان کرده و در مقام بیان تفصیل آن نبوده است. در چنین مواردی نمیتوان گفت باید برای فهم این آیه از جای دیگر قرآن استفاده کرد. فهم یک آیه، فهم چیزی است که آن آیه در مقام بیان آن است. پس اگر برای تفسیر قرآن از روایات استفاده کنیم بدین معنا است که برای تبیین و تفصیل تعالیم و احکامش از آنها استفاده کردهایم.
درباره قرائن زمانی هم امر به همین گونه است. قرآن کریم میفرماید: «وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتال»؛[7] صبح از خانه برای سامان دادن وضع جنگ بیرون آمدی. این آیه مربوط به چه روزی است؟ هیچ جای قران آن را مشخص نکرده است. اما آنوقت که نازل شد همه میفهمیدند که این آیات مربوط به جنگ احد است. آیا اگر بخواهیم بفهمیم «وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ» چه روزی بوده، باید حتما آیهای پیدا کنیم که آن روز را مشخص کند؟ نه، این آیه در مقام بیان آن روز نیست. برای آنهایی که در آن زمان بودند مشخص بود که مقصود چه زمانی است، اما این آیه نمیخواهد به ما بفهماند که در چه روزی جنگ احد واقع شد. آنچه را که این آیه در مقام بیان آن است یا خودش بیان میکند، یا اگر ابهامی داشته باشد آیه دیگری بیان میکند. اما نکتههای دیگری که در اطراف آن موضوع وجود دارد و ما میخواهیم آنها را استفاده کنیم لازم نیست حتما از آیات دیگر استفاده کرد. آنها را میتوان از بیانات خود پیغمبر اکرم یا از بیانات اهل بیت او که عترت پیغمبر صلواتاللهعلیهماجمعین هستند، و گاهی از شواهد تاریخی قطعی و ... استفاده کرد. همه آنها هم حجت و هم معتبر هستند و در جای خود ارزشمند هستند و باید آنها را یاد گرفت و استفاده کرد، اما نه به عنوان تفسیر این آیه. تفسیر این آیه در همان حدی است که آن آیه میخواهد با همان جمله به ما القاء کند.
همه شما را به خدا می سپارم و به عنوان خادم این موسسه از همه شما عزیزان تشکر میکنم که در این جلسه شرکت کردید. اجر همه شما با خدای قرآن به برکت عنایات ولی عصر ارواحنا فداه! خدای متعال انشاءالله علماء و اساتید و حقداران بر ما، بهخصوص مرحوم آقای طباطبایی، را از خزانه کرم خود پاداش دهد، و بر توفیقات موجودین بیفزاید؛ ما را هم بیش از پیش از انوار قرآن کریم برای سعادت فردی و اجتماعی بهرهمند فرماید!
والسلام علیکم و رحمه الله