صوت و فیلم

صوت:
15

تحلیل عقلانی شهادت‌طلبی

در هفتمين يادواره شهدای مؤسسه امام خمينی(ره)
تاریخ: 
پنجشنبه, 6 آذر, 1393

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَه وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّه بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَه وَفِی کُلِّ سَاعَه‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل‌رضوان‌الله‌علیه و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا می‌کنیم. قبل از هر چیز من از همه برادرانی که در برگزاری این مراسم سهیم بودند و چند سال است که این افتخار نصیب‌شان می‌شود که این مجالس را برگزار کنند به نوبه خودم صمیمانه تشکر می‌کنم. امیدواریم که همه ما مشمول برکاتی باشیم که از ناحیه شهدا شامل حال امت اسلامی می‌شود.

فطری بودن علاقه به حیات

همه ما می‌دانیم که فطرت هر موجود زنده‌ای اقتضا می‌کند که به حیاتش ادامه بدهد. شما حتی حشرات را می‌بینید که در آخرین لحظه‌ها هم دست و پایی می‌زنند که بلکه یک لحظه دیگر بیشتر زنده بمانند. طبعاً انسان هم به عنوان یک موجود زنده‌ای که خدا در این عالم آفریده، علاقه به حیات را در فطرتش قرار داده است. اگر این عامل نبود ما انگیزه‌ای برای فعالیت برای زندگی نمی‌داشتیم، مخصوصاً زندگی‌ای که توأم با سختی‌ها، رنج‌ها، نامردمی‌ها و چیزهایی از این قبیل باشد؛ ولی خدا این امر غریزی و فطری را در وجود ما قرار داده که سعی کنیم حیات‌مان را حفظ کنیم، حتی اگر شده یک ساعت بیشتر زنده بمانیم.

پارادوکس عشق به حیات و عشق به شهادت

از آن طرف می‌بینیم انسان‌هایی پیدا می‌شوند که برخلاف این امر فطری اقدام به شهادت و نثار کردن جان خودشان می‌کنند. این یک معمایی می‌شود که اگر این امر، فطری است پس چگونه این انسان‌ها عاشق شهادت می‌شوند؟!

در طول این سی و چند سال، نمونه‌هایی از این مسائل دیده شده که یکایک این‌ها برای مایی که قبل از انقلاب، این دوران را درک نکرده بودیم مانند یک معما بود که مگر می‌شود آدمیزاد چنین بشود؟! من یادم نمی‌رود که داستان حنظله غسیل‌الملائکه را با یک اعجابی می‌خواندم و فکر می‌کردم که مگر می‌شود یک جوانی شب عروسی‌اش از بستر عروسی بلند شود و درحالی‌که هنوز غسل نکرده بوده صبح به جنگ برود؟! پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله فرمودند من ملائکه را می‌بینم که آب‌های بهشتی را برای غسل دادن حنظله آورده‌اند! چه طور ممکن است یک جوانی که تمام آرزوهایش در این دوران و در داشتن یک همسر مطلوب خلاصه می‌شود همسرش را شب اول رها می‌کند و آماده شهادت می‌شود؟! اما در طول این چند سال و به‌خصوص در دوران هشت سال دفاع مقدس، هر روز نمونه‌هایی از این‌ها را داریم که حنظله را به فراموشی سپرده است، نمونه‌های عجیبی که همه شما می‌دانید و خدا به کسانی که این خاطره‌ها را زنده نگه می‌دارند طول عمر و توفیق بیشتر بدهد.

دیدگاه‌های مختلف نسبت به شهادت

کسانی که با مسائل معرفتی اسلام آشنا نیستند این عامل را یک حالت احساسی تلقی می‌کنند. اگر بخواهند برای این کار یک توجیه روان‌شناختی بکنند می‌گویند یک حالت هیجانی برای شخص پیدا شده که برخلاف حکم عقل و فطرتش رفتار کرده است - حالا من از زبان آن‌ها می‌گویم- نظیر کسانی که اقدام به خودکشی می‌کنند؛ یک حالت احساسی پیدا می‌کنند، یک هیجانی بر آن‌ها غالب می‌شود که دیگر عقل‌شان را کنار می‌گذارند و به حکم عقل عمل نمی‌کنند وگرنه عقل اجازه یک چنین کاری را نمی‌دهد. این‌ها کسانی هستند که غیر از این زندگی دنیا چیزی نمی‌فهمند؛ لَمْ یرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا؛[1] و طبعاً قضاوت‌شان هم همین است؛ ذَٰلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ...؛[2] اما آن‌هایی که از ایمان و از معارف اسلامی بهره‌ای دارند، می‌دانند که این یک امری کاملاً عقلانی است. در عین حالی که عوامل احساسی و عاطفی به اجرای آن کمک می‌کند ولی یک توجیه کاملاً عقلانی دارد. حالا اینکه فلسفه‌اش چیست، فرصتی برای بیان آن نیست و عقل بنده هم درست نمی‌رسد ولی آن اندازه‌ای هم که من می‌فهمم فرصتی نیست که وارد این مقوله بشوم. شاید در بعضی از جلسات قبلی اشاره‌ای کرده باشم، درست یادم نیست. به‌هرحال این اگر بخواهد بیان شود برای یک فرصت مناسبی می‌ماند.

شناخت و انگیزه؛ دو عامل مؤثر برای انجام کار

حقیقت این است که برای اقدام در چنین کاری یا برای هر کاری بزرگی که یک انسان وارسته‌ای انجام می‌دهد، دو عامل باید با هم همکاری کنند تا این کار تحقق پیدا کند؛ یک عامل شناختی و یک عامل انگیزشی. به بیان ساده‌تر، هم حکم عقل باید باشد و هم شور احساس و عواطف. تشبیهی که دیگران هم فرموده‌اند و شاید بنده اولین بار در نوشته‌های مرحوم آقای مطهری‌رضوان‌الله‌علیه دیده باشم این است که مثل یک خودرویی که می‌خواهد در شب حرکت کند باید چراغ داشته باشد که راه را روشن کند تا در دره سقوط نکند؛ ولی خودرو تنها با داشتن چراغ، حرکت نمی‌کند و به جایی نمی‌رسد مگر این‌که گاز بدهند، انرژی تولید بشود و انرژی، ماشین را به حرکت دربیاورد. دو تا عامل باید باشد؛ هم باید راه را شناخت، باید دانست و فهمید که چه باید کرد و کجا باید رفت و هم باید انرژی حرکت وجود داشته باشد. آن انرژی، شور و احساسی است که در انسان پدید می‌آید. هر دوی این‌ها از نعمت‌های بزرگ خداست و هر کدام در جای خودش نقش خودش را دارد و باید قدرش را دانست. اگر ضعیف می‌شود باید فکر عواملی بود که آن را تقویت کرد.

محرم و صفر، فرصتی برای تقویت شور و شعور مذهبی

یکی از عواملی که اسلام، به‌خصوص مکتب تشیع در اختیار ما گذاشته این است که این شور احساس مذهبی را در محرم و صفر زنده می‌کند. این خاصیتی است که خدا به برکت خون سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه در این دو ماه برای جامعه ما قرار داده است. زنده کردن نام سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه و عزاداری‌ها شور حسینی را زنده می‌کند. البته بزرگان و وعاظ ما زحمت می‌کشند و در کنار این عامل، سعی می‌کنند عامل شناختی را هم تقویت کنند و بفهمانند که این تنها یک احساس نیست بلکه عقل هم همین را اقتضا می‌کند. این دو تا اگر با هم ضمیمه شد نتایج اعجاب‌انگیزی به بار می‌آورد.

یادواره‌های شهدا؛ مهم‌ترین ابزار برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت

تشکیل این مراسم و برگزاری این یادواره‌ها و امثالش که یک قطره کوچکی است در اقیانوس شور دینی ملت شریف، ولایت‌مدار و شهادت‌طلب ما که ما هم به اندازه قطره آبی که مثل مرغکی می‌آورد و به آتش ابراهیم می‌ریخت ما هم انجام وظیفه‌ای می‌کنیم و چیز قابلی نیست که عرضه کنیم، می‌خواهیم بگوییم ما هم خریدار یوسف هستیم، انجام این کارها این عامل احساسی عاطفی را تقویت می‌کند و زنده نگه می‌دارد. عمده فایده‌اش این است که آن احساسی که تقریباً از سی سال پیش‌تر به وسیله شهادت این عزیزان، به‌خصوص آن پاکبازان‌شان مثل این شهید عزیز، محسن غفاری، در جامعه ما پدید آمد این را ادامه بدهیم تا فراموش نشود، باز هم از او درس بگیریم، نسل جوان ما از آن احساس بهره‌مند بشوند و نظیرش در آن‌ها هم به وجود بیاید، آن احساس نخشکد، نمیرد و زنده بماند تا دیگران و آیندگان هم استفاده کنند. این عمده نتیجه‌ای است که بر تشکیل این مجالس بار می‌شود. ضمن این‌که ما وظیفه دینی و انسانی خودمان را هم ادا می‌کنیم و به شهدا احترام می‌گذاریم؛ اما نتیجه‌ای که عاید جامعه می‌شود این است که آن شور، زنده می‌ماند.

اما گفتیم دو تا عامل باید با هم همکاری کنند؛ ما در کنار این شور باید نور عقل، فهم، درک و شعور هم داشته باشیم. این فرصت‌ها، این‌گونه جلسات و این اوقات مبارک، برای ما فرصتی پدید می‌آورد که بتوانیم شناخت‌مان را هم تقویت کنیم. هر قدر این دو عامل در کنار هم تقویت شوند و در هم اثر متقابل بگذارند بازدهی‌اش بیشتر خواهد شد.

چرا شهادت؟!

در پاسخ به این سؤالات که چرا باید چنین کرد؟! چرا باید شهادت‌طلب بود؟! چرا باید شهادت را دوست داشت؟! یک جمله‌ای که همه ما می‌دانیم و پاسخ صحیحی هم هست این است که یک ارزش‌های بسیار بلندی برای جامعه‌مان و برای فرد فرد خودمان دارد که برای جامعه‌مان در این جا ظاهر می‌شود و برای فرد فرد هم در عالم قیامت؛ چون در آنجا زندگی به معنای این زندگی اجتماعی که رئیس و مرئوس و این تشکیلات اجتماعی باشد در بهشت این‌گونه نیست؛ وَكُلُّهُمْ آتِیهِ یوْمَ الْقِیامَةِ فَرْدًا.[3] هم باید جامعه ما به آن ارزش‌ها نائل شود، آن عزت، آن شرف، آن افتخار، آن استقلال و بهره‌هایی که در سایه این ارزش‌ها عاید جامعه می‌شود. اگر آن ارزش‌ها به فدا کردن خون یک انسان یا هر اندازه که لازم باشد نیاز داشته باشد آن ارزش‌ها آن‌قدر مهم است و برای جامعه ما ارزشمند است که جا دارد این‌ها فدای آن‌ها بشود.

شهادت امام حسین (ع)؛ بالاترین معادله در تاریخ بشریت!

بالاترین معادله‌ای که در این جا وجود دارد و در تاریخ می‌توانیم نشان بدهیم که بنده، ثانی‌ای برای آن سراغ ندارم این است که وجود جسمانی سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه و فرزندانش و اهل‌بیتش باید فدای این ارزش‌ها بشود. البته روح سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه هم هیچ وقت ضرری نکرد و کمبودی عایدش نشد. ایشان در همان حال شهادت هم با خدای خودش معاشقه می‌کرد و در نهایت التذاذ بود. آن چیزی کم نداشت؛ اما به‌هرحال وجود جسمانی ‌ایشان فدا شد و ما از استفاده از وجود جسمانی‌ ایشان محروم شدیم؛ چرا باید فدا بشود؟! برای این‌که آن دینی که باید در سایه این فداکاری باقی بماند به قدری مهم است که جا دارد بدن جسمانی سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه فدای آن باشد. این بالاترین معادله‌ای است که در طول تاریخ بشریت تحقق پیدا کرده و عملی شده است. این یک استنباط شخصی نیست، مفاد زیارت است، به‌خصوص در این زیارت که می‌فرماید وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیكَ‌‌ لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ من الْجَهَالَة و حیرة الضَّلَالَةِ؛ سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه برای این‌که مردم از ضلالت و گمراهی نجات پیدا کنند جان خودش را فدا کرد؛ و تاریخ بشریت چیزی که این‌همه برکت تا روز قیامت داشته باشد را نشان نمی‌دهد. این برکاتی که بر خون سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه مترتب شده، نه‌تنها برای شیعه‌ها بلکه برای کل مسلمان‌ها، نه‌تنها برای مسلمان‌ها بلکه برای اهل کتاب مثل یهودی و زرتشتی و مسیحی هم و نه حتی برای موحدین بلکه حتی برای بت‌پرستان، برکات سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه الآن هم ادامه دارد.

حفظ جان یا حفظ دین؟!

ما اگر بخواهیم عامل شناختی را در این جا تقویت کنیم باید این معادله را بهتر درک کنیم. بنا شد عقل ما این جا بفهمد و قضاوت کند. احساس و شور، سر جای خودش؛ بسیار هم ارزشمند است و هر چه در این راه هم کار شود زیاد نیست؛ اما گفتیم این‌ها وقتی بهترین تأثیر را خواهد داشت که با عامل عقلانی و با عامل شناختی توأم باشد، بفهمیم چرا دین این‌قدر ارزش دارد و چه طور می‌شود که یک فداکاری این نتیجه را بدهد؟

اجمالاً این دین چون نفیس‌ترین هدیه الهی برای انسان‌هاست، خدا هیچ هدیه‌ای را برای بشر بهتر از دین خلق نکرده است، اگر بود بخل نمی‌کرد و می‌فرستاد؛ بالاترین هدیه‌ای که خدا به انسان‌ها عطا فرموده تا وسیله تکامل‌ و بهره‌مندی‌شان از رحمت‌های بی‌نهایت الهی بشود دین است.

ریشه‌های دشمنی با دین مبین اسلام

این دین، دشمن دارد. اینکه چرا دشمن دارد باب وسیعی دارد. ریشه‌اش آن است که فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ.[4] ریشه‌اش آنجاست. عواملش هم دار و دسته شیاطین انس و جن هستند. قرآن اول شیاطین انس را ذکر می‌فرماید و بعد هم شیاطین جن را عطف می‌فرماید؛ وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِی عَدُوًّا شَیاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یوحِی.[5] حالا اینکه شیاطین به چه دلایلی پیدا شدند آن هم بحث‌هایی دارد که شاید عقل من نرسد و فرصت بیانش نباشد.

به‌هرحال این واقعیتی است که ظهور اولیه‌اش از روز اول خلقت حضرت آدم در فرزند ایشان بود که قابیل، هابیل را صرفاً از روی حسد به شهادت رساند؛ گفت چرا قربانی او قبول شد و قربانی من قبول نشد؟! همین.

نمونه دومش که قرآن با آب‌وتاب ذکر می‌کند داستان حضرت یوسف است؛ گفتند إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ؛[6] پدر ما گمراه است! این را پسران پیغمبر درباره پیغمبر زمان گفتند؛ گفتند إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ. چرا؟! برای این‌که یوسف و برادرش را از ما بیشتر دوست می‌دارد. چه کنیم؟! او را بکشید! موضوع را از بین ببرید و مسئله را پاک کنید! اقْتُلُواْ یوسُفَ.[7]

آدمیزاد این است. آن عواملی که در برادر هابیل و در برادران یوسف بود مختص به آن‌ها نبود و اندکی کم و زیادش در بنده هم هست؛ حسد، خودبرتربینی، برتری‌جویی، خودخواهی، این‌ها چیزهایی است که کم‌یابیش در همه ما وجود دارد. گاهی این‌ها گل می‌کند و دست به دست هم می‌دهد و شرایط فراهم می‌شود، به صورت یک دشمنی با یک دین در غالب دشمنی با دین‌داران ظاهر می‌شود؛ باید مسلمانان را تا مسلمان هستند از بین برد؛ یا باید دست از اسلام بکشند و یا باید تسلیم ما بشوند. قرآن این را می‌گوید؛ وَلاَ یزَالُونَ یقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىَ یرُدُّوكُمْ عَن دِینِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا؛[8] همواره با شما خواهند جنگید. صحبت امروز و فردا و مذاکره و تعامل و این حرف‌ها نیست؛ امروز تمام می‌شود فردا بهانه دیگری است؛ وَلاَ یزَالُونَ یقَاتِلُونَكُمْ؛ این‌ها همواره با شما خواهند جنگید، حَتَّىَ یرُدُّوكُمْ عَن دِینِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ؛ تا شما را از دین‌تان برگردانند؛ یعنی دشمنی با دین.

توطئه دشمنان برای تضعیف ایمان مسلمانان

امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بارها فرمود این‌ها از اسلام سیلی خوردند؛ این‌ها از من یا از دیگران نمی‌ترسند؛ این‌ها از اسلام سیلی خوردند، می‌خواهند اسلام را براندازند. خب صریحاً با عوامل مستقیم نمی‌توانند این کار را انجام دهند این است که سعی می‌کنند هر روز یک توطئه‌ای بچینند و کاری کنند که مسلمان‌ها ضعیف بشوند، آن‌ هم نه‌تنها قدرت مادی‌شان ضعیف بشود بلکه قدرت ایمان‌شان و علاقه‌شان به اسلام کم ‌شود؛ چه کار کنند؟! یکی از مظاهرش این است که علاقه‌شان به پیغمبر و آل پیغمبر ضعیف شود، چون این‌ها نماد دین هستند. آدم هر قدر درباره‌ این داستان عاشورا فکر کند کم است. این‌هایی که آمدند این کار فجیع را مرتکب شدند نه یهودی بودند، نه مسیحی بودند، نه زرتشتی بودند، نه بت‌پرست بودند، همه‌شان مسلمان نمازخوان روزه‌بگیر بودند! بعضی‌هایشان تا چندی پیش در رکاب حضرت علی‌علیه‌‌السلام با معاویه می‌جنگیدند، همین‌ها، حالا آمدند سیدالشهدا را به شهادت برسانند! تا طفل شش‌ماهه‌اش هم را زنده نمی‌گذارند!

این عاملی است که بذرش در درون همه آدمیزادها وجود دارد، بستگی دارد به این‌که چه قدر این را رشد بدهیم و اجازه بدهیم نمو کند. نمو که کرد به أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى[9] می‌رسد. فرعون یک موجود شاخداری نبود، یک آدم حسابی بود، عاقل بود، یک کشور مهمی را اداره می‌کرد. آن‌چنان قدرتی داشت که می‌گفت شما همه از برکت من زنده‌اید و دارید زندگی می‌کنید؛ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی؛[10] آن یک آدم عجیب شاخداری نبود. آن همان روح انانیتش، من، در او رشد کرده بود، گنده شده بود و شده بود أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى. آن عامل در من و شما هم هست، یک کمی رقیق است، حالا درکش نمی‌کنیم، اگر میدان پیدا کند کم‌کم ظهور می‌کند.

دشمن‌شناسی؛ اولین گام برای غلبه بر دشمنان دین

اگر بخواهیم با این عامل مقابله کنیم، محور عرض بنده در تقویت شناخت است، در جنبه عقلانیت قضیه است، فراموش نشود، مسئله احساس و عاطفه بسیار مهم است و همه‌اش را یکجا اشاره کردم، بزرگان هم حقش را ادا کردند و خواهند کرد. بنده روی عامل شناختی‌اش می‌خواهم تکیه کنم. وقتی ما می‌توانیم در مقابل دشمنان دین که بزرگ‌ترین دشمن بشریت هستند مقاومت کنیم که دشمنان را بشناسیم، رگه‌های دشمنی‌شان را در جامعه شناسایی کنیم، نوع توطئه‌هایشان را بشناسیم و درک کنیم، آن وقت می‌توانیم با این‌ها مقابله کنیم وگرنه ممکن است با کمال خلوص نیتی که داریم درست در دام آن‌ها بیفتیم و به قول جوان‌ها در زمین آن‌ها بازی کنیم، هیچ غرضی هم نداریم، دلمان هم می‌خواهد خدمت کنیم اما بصیرت نداریم، همانی که مقام معظم رهبری بارها روی آن تکیه می‌فرمایند و هر چه تکیه بشود باز هم کم است. وقتی ما می‌توانیم این را درست درک کنیم که بفهمیم چه کسانی دشمن هستند؟ چرا دشمن هستند؟ دشمنی‌شان را چگونه و به وسیله چه کسانی اعمال می‌کنند؟ آن وقت می‌فهمیم که عقل ما می‌گوید چگونه باید با این‌ها مبارزه کرد و تا پای جان هم باید ایستاد. آن جا اگر اقتضا می‌کند که ما به شهادت هم برسیم سخاوتمندانه جان‌مان را بدهیم اما بدانیم در مقابل چه کسی و چرا.

دشمن شناسی و دشمن ستیزی از ویژگی‌های برجسته امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب

بزرگ‌ترین نعمتی که بنده می‌شناسم که خدا از زمان غیبت تابه‌حال به ما عنایت فرمود که به ما نشان بدهد که دشمن‌تان چه کسانی هستند و چگونه باید با آن‌ها مبارزه کنید وجود امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بود که خدا آناً فآناً بر علو درجاتش بیفزاید که هر چه فکر کنیم که این نعمت چه قدر بزرگ بود فکر ما به عمقش نمی‌رسد و بعد از رحلت ایشان، وجود مبارک جانشین شایسته‌شان مقام معظم رهبری که أُشهِدُالله، اعتراف می‌کنم به این‌که ما و جامعه ما لیاقت این‌طور رهبری را خودبه‌خود نداریم. این شخصیت آن‌قدر بزرگ، باعظمت، باصلاحیت، جامع، بزرگوار است و بالاترین لیاقت در مدیریت جامعه دارد که اقشاری امثال بنده لیاقت درکش را نداریم.

تضعیف ولایت‌فقیه، هدف اصلی دشمنان نظام

اگر این را باور کردیم آن وقت می‌فهمیم که بزرگ‌ترین دشمنان اسلام و جامعه اسلامی و این انقلاب اسلامی کسانی هستند که در جهت تضعیف ولایت، کار می‌کنند یعنی این بزرگ‌ترین هدیه الهی را می‌خواهند از دست ما بگیرند؛ و امروز می‌بینید کسانی آن‌قدر جرئت پیدا کرده‌اند، آن‌قدر بی‌حیا شده‌اند که صریحاً می‌گویند بله، امروز بسیاری از مردم هستند که خمینی را قبول ندارند! بعضی از مدیران کشور صریحاً می‌گویند، چیزی که تابه‌حال یک نفر هم جرئت نداشت در جامعه اسلامی ما اظهار کند. باید این رگه دشمنی را بشناسیم، آن وقت بفهمیم خطر از کجا دارد در جامعه ما نفوذ پیدا می‌کند و چگونه باید با آن مقابله کنیم.

امیدوارم به برکت خون‌های شهدا، خدا بر معرفت ما، بر بصیرت ما و بر عشق ما به اهل‌بیت بیفزاید و سایه مقام معظم رهبری را بر سر همه ما مستدام بدارد.

والسلام علیکم و رحمةالله


[1]. نجم، 29.

[2]. نجم، 30.

[3]. مريم، 95.

[4]. ص، 83.

[5]. انعام، 112.

[6]. يوسف، 8.

[7]. يوسف، 9.

[8]. بقره، 218.

[9]. نازعات، 24.

[10]. زخرف،51.

 

پرونده ویژه: