گفتار پنجاه‌و‌پنجم: خاستگاه ذكر خدا و عوامل تقویت‌كنندة آن

 

 

گفتار پنجاه‌وپنجم

خاستگاه ذكر خدا و عوامل تقویت‌كنندة آن

 

 

ارتباط ذكر با عواطف و احساسات

در جلسة قبل بخشی از مناجات ذاكرین را بررسی كردیم. چنان‌كه گفتیم ذكر به‌معنای توجه مجدد به چیزی است كه انسان بدان معرفت دارد و سپس از آن غافل می‌شود. آن یادكردی كه پس ‌از غفلت به وجود می‌آید، یكی از كارویژه‌های قلب است. پر واضح است كه منظور از قلب در قرآن و روایات و نیز در عرف، عضو جسمانی صنوبری‌شكل درون سینه نیست؛ بلكه قوه‌ای است كه مركز ادراكات، عواطف و احساسات انسانی است. گاهی یاد كردن تبدیل به حالتی غیراختیاری در انسان می‌شود و اگر انسان بخواهد چیزی را از یاد ببرد، باز هم فراموشش نمی‌كند و خودبه‌خود به یاد آن می‌افتد. البته ما درصدد تحلیل روان‌شناختی این حالت نیستیم؛ اما به‌اجمال می‌توان گفت هنگامی كه انسان تعلق خاطر فراوانی به برخی از دانسته‌هایش داشته باشد یا به سبب آنها رنج و ناراحتی شدیدی به او دست دهد، این محبت یا تنفر شدید باعث می‌شود كه آن چیز در خاطر انسان بماند و از یاد او نرود. طبیعی است كه یادكرد مصائب و امور تنفربرانگیز ناراحت‌كننده است؛ اما گریزی از آنها نیست و این حالت تقریباً غیراختیاری است. در غیر این دو حالت، انسان گاهی به زحمت دانسته‌های خود را به یاد می‌آورد و

اگر تمرین نداشته باشد و مكرر بدان توجه نكند، آن را فراموش می‌كند. بنابراین درجة یادكرد ما از دانسته‌ها بستگی به درجة محبت و نفرت ما از آنها دارد. اگر تعلق خاطر، محبت و یا نفرت ما از چیزی عادی و معمولی باشد، ممكن است خیلی زود آن را فراموش كنیم؛ اما اگر تعلق خاطر، محبت و نفرت ما از چیزی شدید باشد، آن ‌چیز در خاطر ما باقی می‌ماند و حتی اگر ما بخواهیم آن را فراموش كنیم، از یادمان نمی‌رود.

از آنچه گفته شد روشن می‌گردد كه ایمان و محبت اندك ما به خداوند باعث می‌شود كه ما خداوند را فراموش كنیم و پیوسته به یاد او نباشیم و درنتیجه توجه و اشتغال به امور دنیوی و لذت‌های مادی و گرفتاری‌ها ما را از یاد خداوند غافل می‌كند. در‌این‌صورت انسان می‌تواند با زحمت و تلاش و با ایجاد زمینه‌ها و عوامل توجه به خداوند، یاد او را در دل خود زنده كند؛ اما كسانی كه ایمان و محبتشان به خداوند شدید است، پیوسته به یاد خدا هستند و چیزی نمی‌تواند آنان را از یاد او غافل كند؛ چنان‌كه فرد مصیبت‌دیده، مصیبت خویش را فراموش نمی‌كند و اطرافیان می‌كوشند با سرگرم كردن او به امور دیگر، از شدت توجهش به آن مصیبت بكاهند.

راهكارهای تقویت یاد خدا و استمرار آن

اگر خداوند به انسان لطف كند و به او توفیق دهد كه ایمان و محبتش را به خداوند تقویت كند، در‌این‌صورت انسان پیوسته خدا را یاد می‌كند و نه‌تنها از یاد خداوند خسته نمی‌شود، بلكه از آن لذت هم می‌برد. مشكل ما این است كه تعلق خاطر به امور دنیا و محبت‌های استقلالی به دیگران، قلب ما را فراگرفته و ما را از یاد خدا غافل كرده است. برای رهایی از این غفلت و برای توجه به یاد خداوند، شرع مقدس و نیز اساتید اخلاق، راه‌ها و برنامه‌هایی معرفی كرده‌اند كه اگر انسان به‌صورت منظم آن برنامه‌ها را اجرا كند، یاد و توجه خداوند در دل او زنده می‌شود و انسان به مرحله‌ای می‌رسد كه ذكر خدا

سرآمد برنامه‌های او می‌شود. در این هنگام انسان از یاد خداوند لذت می‌برد و در پرتو آن دلش حیات و طراوت می‌یابد. بهترین و اساسی‌‌ترین آن برنامه‌ها نماز است و از‌این‌رو خداوند دربارة نقش حیاتی و اساسی آن در یادكرد خود می‌فرماید: وأقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِی؛(1) «و نماز را برای یادكرد من برپا دار». شاید از این آیه بتوان استفاده كرد كه یكی از حكمت‌های تشریع نماز این است كه انسان به‌وسیلة‌ آن به یاد خداوند بیفتد و اگر خداوند نماز را واجب نمی‌كرد، چه‌بسا روزها می‌گذشت و ما به یاد خدا نمی‌افتادیم و او را فراموش می‌كردیم.

با توجه به اینكه ذكر مراتبی دارد و در آن شدت و ضعف هست، اگر كسی بخواهد بر كمیت و كیفیت یاد و توجه به خدا بیفزاید، باید علاوه بر واجبات، نمازها و عبادات مستحبی را نیز در برنامه‌های روزانة خود بگنجاند و بكوشد مستحبات نمازهای واجب را نیز رعایت كند؛ به‌خصوص نمازهای خود را در اول وقت اقامه كند. شاید یكی از اسرار تأكید بر ادای نماز در اول وقت این است كه انسان عادت كند نزدیك وقت نماز به یاد خداوند بیفتد. علاوه بر آن كسی كه مقید است نماز را در اول وقت بخواند، به‌گونه‌ای كارهای روزانة خود را برنامه‌ریزی می‌كند كه مانع نماز او نشوند و از اول صبح به‌گونه‌ای برنامه‌های خود را تنظیم می‌كند كه اول وقت ظهر به نماز ظهر اختصاص یابد و برای دیگر نمازهای واجب نیز چنین می‌كند. این نوع برنامه‌ریزی باعث می‌شود كه انسان در طول روز به یاد خدا باشد و تقید به خواندن نماز اول وقت باعث دوام یاد خداوند می‌شود. وقتی انسان پیوسته به یاد خداوند باشد، با او انس می‌گیرد؛ چه‌آنكه، یكی از ویژگی‌های انسان این است كه وقتی مكرر با كسی یا چیزی ارتباط داشت، با آن انس می‌گیرد و بدان خو می‌كند. طبیعت انسان خو‌پذیر است و


1. طه (20)، ‌14.

ازاین‌رو وقتی در خانه‌ای زندگی می‌كند كه در آن راحت است و همسایه‌های خوبی نیز دارد، برای او دشوار است كه آن خانه را رها كند و در خانة دیگری ساكن شود.

طبیعت خوپذیری، خود عاملی حیاتی و بسیار مؤثر برای پیشرفت انسان در كارهاست و اگر انسان از این طبیعت بهره‌مند نبود و عادت در او پدید نمی‌آمد، كارها برای او بسیار سخت و طاقت‌فرسا می‌شد. در حوزة شناخت، چون بسیاری از آموخته‌ها برای انسان ملكه و عادت شده‌اند، سخن گفتن و آموختن برای انسان آسان‌ شده است. برای نمونه چون اذكار نماز برای ما ملكه و عادت شده‌اند، ما بدون تأمل و بی‌درنگ آن اذكار را از پی هم می‌خوانیم؛ وگرنه كار برای ما سخت می‌شد و وقتی بسم الله الرحمن الرحیم سورة حمد را می‌خواندیم، باید مدتی فكر می‌كردیم تا دیگر آیات آن سوره به یاد ما بیایند و درنتیجه وقت بسیاری صرف یادآوری واجبات و اذكار نماز می‌شد. البته عادت و ملكه شدن انجام نماز و عبادات دیگر آفت‌هایی نیز دارد؛ چه‌بسا انسان برحسب عادت و بدون توجه نماز بخواند یا عبادات دیگر را انجام بدهد كه در‌این‌صورت نماز و عبادت او فاقد روح و خالی از توجه به خداوند و بدون تأثیر واقعی خواهد بود؛ ازاین‌رو امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید: لَا تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَسُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِكَ شَیْ‏ءٌ اعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ لِذَلِكَ وَلَكِنِ انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِیثِهِ وأَدَاءِ أَمَانَتِه؛(1) «[برای پی‌بردن به ایمان شخص] به ركوع و سجود طولانی‌اش نگاه نكنید. ممكن است او به این كار عادت كرده باشد و ترك آن برایش ناراحت‌كننده و آزاردهنده باشد؛ بلكه به راست‌گویی و امانت‌داری او بنگرید».

در روایت دیگری از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمده است:

اِنَّهُم وَصَفُوا رَجُلاً عِنْدَ رَسُول‌ الله(صلی الله علیه و آله) بِحُسْنِ عِبَادَتِهِ، فَقالَ: أُنْظُرُوا الیَ عَقْلِهِ فَأَنَّما یُجْزیَ العِبادُ یَومَ القیِامَةِ عَلیَ قَدرِ عُقُولِهِم و حُسْنُ الأَدَبِ دَلیلُ عَلی


1. محمدبن‌یعقوب كلینی، كافی، ج2، ص105، ح12.

صِحَّةِ الَعقْل؛(1)«اصحاب مردی را در محضر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ستودند كه نیكو عبادت می‌كند. حضرت فرمود: به عقل او نگاه كنید؛ زیرا خدا روز قیامت بندگان را به اندازة عقلشان پاداش می‌دهد و ادب، دلیل درستی عقل است».

برحسب دو روایت مزبور، عباداتی كه صرفاً برحسب عادت و بدون حضور قلب و توجه انجام می‌گیرند، ارزش كافی و تأثیر واقعی ندارند. پس باید بكوشیم كه نماز و عباداتمان را با توجه و حضور قلب انجام دهیم و علاوه بر توجه به كمیت آنها، بكوشیم بر كیفیت آنها نیز بیفزاییم. بی‌شك محبت به خدا و تقویت آن نقش مهمی در توجه به خدا در عبادات و یادكرد او دارد و ازاین‌رو اولیای خدا كه دل‌هایشان مالامال از عشق و محبت خداست، برای عبادت مداوم و خالصانة خداوند سر از پا نمی‌شناسند. به‌گونه‌ای‌كه مشاهدة احوالات آنان برای افراد عادی شگفت‌آور است و احوالات آنان باورناكردنی می‌نماید.

نمونه‌هایی از عبادات بندگان سالك و دل‌باختة خدا

بایسته است كه ما شرح‌ حال پیشوایان معصوم(علیهم السلام) و تربیت‌شدگان مكتب آنان و علمای بزرگ را مطالعه كنیم و بنگریم كه چگونه آنان در كنار كارهای روزمره و برنامه‌های علمی خود به اعمال عبادی خویش می‌پرداختند. به حالات شخصیت‌های علمی بنگریم كه چگونه در كنار اشتغالات علمی طاقت‌فرسا و آفرینش آثار علمی جاودانه و ماندگار، كه به‌منزلة كتاب درسی و یا منابع غنی علمی در اختیار ما قرار گرفته‌اند، برنامه‌های مفصل عبادی نیز داشته‌اند. یكی از آن شخصیت‌های بزرگ مرحوم آیت‌الله حاج‌شیخ‌محمدحسین غروی اصفهانی(رحمه الله) است كه در كنار برنامه‌های علمی و تحقیق و تدریس علوم دینی،


1. حسن الدیلمی، ارشاد القلوب، ج1، ص199.

چندین ساعت از وقت خود را به عبادت و انجام مستحبات اختصاص می‌داد و ازجمله مقید بود كه هر روز زیارت عاشورا و نماز جعفر طیار را بخواند.

مرحوم آیت‌الله بهجت(رحمه الله) كه از شاگردان مرحوم اصفهانی(رحمه الله)بود و چندین سال با آن مرحوم معاشرت و ارتباط صمیمی و تنگاتنگی داشت می‌فرمود: «اگر كسی برنامه‌های عبادی مرحوم اصفهانی(رحمه الله) را مشاهده می‌كرد، می‌پنداشت كه ایشان اهل درس و بحث نیست و فقط عبادت می‌كند». ایشان از مرحوم اصفهانی نقل كرد كه فرمود: «از خدا خواسته‌ام كه تا آخرین روز عمرم این اعمال عبادی‌ام ترك نشود». سرانجام نیز چنین شد و ایشان در آخرین روز حیاتش، پس‌از آنكه همه عباداتش را انجام داد و نافلة شبش را نیز خواند، در حال سجده از دنیا رفت. با ‌وجود ‌این آن مرحوم از نظر علمی شخصیتی ممتاز و بسیار برجسته بود و حاشیة ایشان بر كفایه و مكاسب از چنان علمیت و عمقی برخوردار است كه سابقاً وقتی می‌خواستند از كسی امتحان اجتهاد بگیرند، از او می‌خواستند كه قسمتی از آن دو كتاب را بخواند و معنا كند و اگر در این امتحان موفق می‌شد به او اجازة اجتهاد می‌دادند. با‌اینكه آن مرحوم آن دو كتاب اجتهادی و گران‌سنگ را قبل از رسیدن به 27 سالگی نگاشته بود.

مرحوم آیت‌الله بهجت(رحمه الله) می‌فرمود: «مرحوم اصفهانی(رحمه الله) پس ‌از آنكه برنامه‌های علمی و برنامه‌های مفصل عبادی خود را به انجام می‌رساند و شب سر بر بالش می‌نهاد تا بخوابد، تا مدتی چنان می‌گریست و اشك می‌ریخت كه بالش زیر سرش خیس می‌شد». انسان وقتی حال خود را با چنین شخصیتی مقایسه می‌كند، به حال خود تأسف می‌خورد كه آن شخصیت علمی و عارف ربانی به چه مقام و منزلتی دست یافت و ما از آن بی‌بهره‌ایم. شخصیتی كه با وجود آن برنامه‌های عبادی و سوز و گداز و داشتن ذكر دایم بر لب و دل، از حكما و فقهای بسیار برجسته بود و شخصیت‌هایی چون مرحوم علامه طباطبایی، آیت‌الله بهجت و آیت‌الله میلانی رحمهم‌الله افتخار شاگردی او را داشتند.

یكی از شخصیت‌های كم‌نظیر در بندگی و عبادت خدا، مرحوم حاج‌شیخ‌غلام‌رضا كوچه بیوكی (یزدی)(رحمه الله) است كه كتاب تندیس پارسایی در شرح احوالات ایشان نوشته شده است. آن مرحوم تا نودسالگی منبر می‌رفت و حافظ قرآن بود و بیشتر مطالب منبر او را آیات قرآن و نكات تفسیری تشكیل می‌داد و گاهی با سوز و گداز چند بیت شعر از دیوان حافظ را نیز می‌خواند. بنده به یاد دارم كه در زمان كودكی كه در مجلس وعظ آن مرحوم حاضر می‌شدم، آن پیرمرد نودساله مكرر با سوز و گداز و حال خاصی این دو بیت را می‌خواند.

گر كسان قدر می ‌بدانندی            شب نخفتی و رز نشانندی

پای هر خوشه‌ای كنیزك ترك            بنشاندی مگس پرانندی

این اشعار چون سایر اشعار عرفانی دربرگیرندة معانی ناب عرفانی است و واژة‌ «می» در آن به‌معنای شراب معمولی نیست؛ بلكه به‌معنای غلبة عشق به معبود و ذوقی است كه از آن عشق به سالك دست می‌دهد و پراندن مگس‌ها از انگوری كه از آن می ‌عشق و معرفت به دست می‌آید، به‌معنای تهی كردن ذهن و دل از افكار و خواطری است كه توجه انسان را به معبود ضعیف می‌كند. البته كسانی كه اهل ذوق و عرفان هستند و به معانی خاصِ عرفانیِ واژگانی چون «می»، «مستی» و «خال» كه بارها در اشعار عرفانی به‌كار رفته‌ است التفات دارند، پی به محتوای والا و پیام ناب و معنوی چنین اشعاری می‌برند. ازاین‌رو عارفان بزرگی چون امام خمینی(رحمه الله) در اوج سلوك معنوی و لبریز شدن جام دلشان از عشق و محبت به معبود چنین اشعاری می‌سرایند و بدین‌‌وسیله از لذت خلوت و انس با معبود حكایت می‌كنند.

مرحوم حاج شیخ‌غلام‌رضا یزدی(رحمه الله) پس‌از خواندن آن اشعار، با سوز و گداز خاصی این آیة شریفه را كه بیانگر حال بندگان خاص خدا و شب‌زنده‌داران و اهل ذكر است می‌خواند: تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا

رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُون؛(1)«پهلوهایشان از بسترها [برای نماز شب] دور می‌شود، پروردگار خویش را با بیم و امید می‌خوانند و از آنچه روزی‌شان داده‌ایم انفاق می‌كنند».

دیشب به سیل اشك ره خواب می‌زدم            نقشی به یاد روی تو بر آب می‌زدم

هر مرغ فكر كز سر شاخ طرب بجست            بازش به طرّة تو به مضراب می‌زدم(2)

آری بندگان سالك خدا كه با تمرین و ریاضت، خواسته‌ها و تمنیات را از دل زدوده‌اند، پیوسته یاد خدا دلشان را زنده می‌دارد و عشق و محبت به خدا خواب را از چشمشان می‌رباید و در فراق یار پیوسته می‌گریند و اشكشان جاری می‌شود. سرآمد این بندگان خالص خدا حضرت شعیب(علیه السلام) است كه از فراق معبود آرام نداشت و پیوسته می‌گریست. در روایتی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمده است:

شعیب از محبت خدا آن‌قدر گریست تا نابینا شد. پس خدا دیده‌اش را به او برگرداند. باز آن‌قدر گریست تا نابینا شد و باز خدا او را بینا كرد. باز آن‌قدر گریست تا نابینا شد و باز خداوند او را بینا كرد. پس در مرتبة چهارم خداوند به او وحی كرد: ای شعیب، تا كی به گریة خود ادامه می‌دهی؟ اگر از ترس آتش جهنم گریه می‌كنی، من تو را از آن امان دادم و اگر از شوق بهشت می‌گریی آن را به تو بخشیدم. شعیب گفت: ای خداوند و سید من؛ تو می‌دانی كه من از ترس جهنم و شوق بهشت گریه نمی‌كنم؛ بلكه محبت تو با قلبم گره خورده است. پس نمی‌توانم صبركنم و پیوسته گریه می‌كنم تا به لقای تو نائل شوم و تو را مشاهده كنم. سپس خداوند به او وحی كرد: پس من كلیم خود، موسی‌بن‌عمران(علیه السلام) را به‌سوی تو می‌فرستم تا به تو خدمت كند.(3)

مسلماً فقیهی چون آیت‌الله اصفهانی(رحمه الله) با آن عظمت علمی و دقت و وسعت نظر،


1. سجده (32)، 16.

2. حافظ.

3. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج12، باب11، ص380ـ381، ح1.

چون جویای رضای خدا بود، در كنار فعالیت‌های علمی،‌ لحظه‌ای از بندگی خدا غافل نمی‌شد و پیوسته ذكر خدا را بر لب داشت و پس ‌از آن عبادت‌های طاقت‌فرسا، وقتی شب در بستر می‌آرمید، از شوق دیدار محبوب نمی‌آسود و در فراق یار چون ابر بهار اشك می‌ریخت. مسلماً چنین كسی در خواب نیز به یاد خداست، و خداوند نمی‌گذارد در آن حال نیز از یاد معبود و ارتباط با او غافل شود.

خداوند و الهام کردن یاد خود بر دل بندگان شایسته

كسانی كه اهل بندگی خدایند و پیوسته به یاد او هستند، اگر زمینه‌های غفلت هم فراهم شود و عاملی بخواهد ذهن آنها را از یاد خدا منحرف كند، خداوند وسیله‌ای فراهم می‌آورد كه از غفلت‌ به‌در آیند و توجهشان معطوف به خداوند شود. البته آنان كه ارتباطشان با خداوند قوی‌تر است، وقتی در آستانة غفلت قرار می‌گیرند، اشارتی كافی است تا قلبشان متوجه خداوند شود. اما كسانی كه ارتباطشان چندان قوی نیست، خداوند با وسایل مؤثرتر و قوی‌تری چون بیماری و فقر آنان را به یاد خود می‌اندازد و غفلتشان را می‌زداید. به‌هرروی وقتی انسان اهل بندگی و اطاعت خداست، حتی اگر خودش هم متوجه نباشد و دچار غفلت شود، خداوند یادش را به قلب او الهام می‌كند. بر این اساس است كه امام سجاد(علیه السلام) در ادامة مناجات خود می‌فرمایند:

اِلَهی فَأَلهمْنَا ذكِرَكَ فِی الْخَلاء وَالْمَلاء وَالَّلیْلَ وَالنَّهارِ وَالاَعلانِ وَالاَسْرارِ وَفی السَّراءِ وَالضَّراءِ وانِسْنَا باِلذِّكرِ الخَّفِّی وَاسْتَعْمِلنا بِاْلعَمَل الزَّكیِّ والسَّعیِ المَرضیِّ وجَازنِا بِالمیزان الوَفِی؛ «خدایا، به ما الهام كن كه در خلوت و در جمع، و در شب و روز، و در ظاهر و باطن، و در حال خوشی و ناخوشی به یاد تو باشیم و ما را با ذكر پنهان مأنوس كن تا همواره دل ما به یاد تو باشد و ما را به عمل مخلصانه و كوشش پسندیده مشغول كن و ما را از میزان كامل بگذران».

انسان با ذكر لفظی و به‌ویژه در جمع نمی‌تواند با ذكر انس بگیرد و چه‌بسا دراین‌صورت ازروی عادت ذكر بگوید. انس با ذكر وقتی حاصل می‌شود كه انسان از ژرفای دل به خداوند توجه یابد و در خلوت و پنهان از چشم‌ دیگران با خدا ارتباط برقرار كند و به یاد او باشد. وقتی انسان با تمرین و ممارست و مداومت در ذكر، با خدا مأنوس شد، اگر لحظه‌ای خدا را فراموش كند، ناراحت می‌شود و احساس می‌كند كه گم‌شده‌ای دارد. كسی كه با ذكر خداوند انس نیافته، باید زمینه و آمادگی كافی را در خود فراهم آورد تا برای چند لحظه اذكاری چون سبحان الله، الله اكبر و الحمد لله را بگوید؛ اما آن‌كه با ذكر خدا انس یافته، لحظه‌ای نمی‌تواند ذكر خدا را رها كند و همواره ذكر خدا را بر لب دارد و با دل نیز به یاد خداست و اگر عاملی او را از ذكر خدا جدا كند، سخت ناراحت می‌شود. البته باید به یاد داشت كه همة امور به دست خداست و اوست كه باید دل انسان را با خود پیوند زند و قلب انسان را با نور هدایت و یاد خود زنده بدارد و توفیق انس یافتن با ذكر خویش را به او عنایت كند.