چنانکه در گفتار پیشین گفتیم، وقتی انسان با خطری روبهرو میشود و برای رهایی از خطر بهوسیلهای چنگ میزند تا از خطر رهایی یابد، گفته میشود که بدان وسیله اعتصام جسته است. بر این اساس وقتی انسان با بلا و خطر روبهرو شود و بهناچار سراغ خداوند رود و از او یاری جوید، گفته میشود که به خداوند اعتصام جسته است. دراینباره از واژگان «استمساک» و یا «تمسک» نیز استفاده میشود. البته توجه به خداوند و مدد خواستن از او در هنگامة خطر، که انسان از غیرخدا ناامید شده، ناشی از ضعف ایمان انسان است؛ وگرنه موحد و مؤمن واقعی همواره خود را نیازمند خداوند میداند. او بر این عقیده است که هیچکس جز خداوند مشکلات او را برطرف نمیسازد و هرچه به او میرسد از خداست؛ درنتیجه هرگز از خداوند غفلت نمیورزد و نظرش از خداوند بازنگشته، به غیر او معطوف نمیشود. خداوند نیز میفرماید:
وَإِنْ یَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كَاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ وَإِنْ یُرِدْكَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُور
الرَّحِیمُ؛(1)و اگر خدا گزندی به تو رساند، آن را جز او هیچ بازبرندهای نیست؛ و اگر برای تو نیکی بخواهد، پس فضل او را هیچ بازگردانندهای نیست. آن را به هرکس از بندگان خود بخواهد میرساند و اوست آمرزگار و مهربان.
گرچه ما باید از اسباب استفاده کنیم و آنها را دارای تأثیر بدانیم، ولی باید توجه اصلیمان معطوف به مسببالاسباب باشد و همواره به یاد او باشیم. البته از راههایی دیگر نیز یاد خداوند و امید به او بیشتر زنده میشود: 1. توجه یافتن به خداوند در گیرودار بلاها و گرفتاریهایی که انسان راهی برای نجات خود نمییابد؛ 2. مطالعة سرگذشت کسانی که هنگام خطر و در رویارویی با رخدادهای سهمگین با اعتصام به خداوند از خطر رهیدند؛ هنگامهای که همة امیدهای خود را از دست دادند.
آنچه امام سجاد(علیه السلام) را واداشته تا به خداوند اعتصام یابند و از او درخواست یاری کنند، خطرات مادی و ترس از مرگ یا بیماری و گرسنگی و یا هیمنة آتش دنیا نیست؛ زیرا آن حضرت بیمی از این امور به خود راه نمیدادهاند؛ بلکه اعتصام آن حضرت به خداوند دربرابر خطرات و عذابهای آخرت است که بسیار شدیدتر و سهمگینتر از خطرات دنیویاند. اگر بلاهای دنیوی بر انسان وارد شود، مثلاً اگر انسان در آتش دنیا بسوزد، درنهایت انسان از دنیا میرود و چند صباحی از عمرش کاسته میشود. اگر وی در آتش نسوزد، هفتاد یا هشتاد سال عمر میكند و اکنون چند سال زودتر عمرش به انجام رسیده است. همچنین اگر نمیرد و آثار سوختگی در او باقی بماند، مدتی كوتاه با درد و شکنجه
1. یونس (10)،107.
سپری میکند یا بهبود مییابد و از درد و رنج راحت میشود، یا با همان وضع عمرش به سر میرسد و از درد و رنج میرهد. درمقابل، آتش و عذاب آخرت، هم شدیدتر و سوزندهتر از آتش دنیاست و هم دایمی و ابدی است و وقتی پوست و بدن انسان بدان بسوزد، دوباره پوست و گوشتی نو میروید و درمعرض عذاب آتش جهنم قرار میگیرد. این جریان پیوسته و تا بینهایت ادامه مییابد؛ چنان که خداوند میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَزِیزًا حَكِیمًا؛(1) کسانی که به آیات ما کافر شدند، بهزودی آنها را به آتش درآوریم که هرگاه پوست تنشان پخته شود و بسوزد، آنان را پوستهای دیگری جایگزین سازیم تا عذاب را بچشند، که خدا توانای بیهمتا و دانای استوارکار است.
خداوند در این آیة شریفه میفرماید پس از آنکه پوست بدن جهنمیان بهوسیلة عذاب الهی میسوزد و از بین میرود، ما پوستی تازه بر بدن آنها میرویانیم که همچنان عذاب دردناک الهی را بچشند و این فرایند تا ابد تداوم مییابد. اگر انسان دربارة این آیه و دیگر آیات عذاب الهی بیندیشد، متوجه میشود که عذابها و مصایب دنیا دربرابر عذابهای آخرت بسیار اندك است و چیزی به شمار نمیآید.
چنانکه گذشت، امام(علیه السلام) پس از ذکر اسمای الهی متناسب با مقام التجا و اعتصام به خداوند، با تعابیر گوناگونی میفرمایند که خدایا، آنچه مرا واداشت که بهسوی تو بیایم و به دامان تو چنگ زنم و به رحمت واسعهات اعتصام جویم، گناهان من است، نه خطرات و بلاهای مادی و دنیوی:
وَقَد أَلْجَأَتْنِی الذُّنُوبُ إِلَی التَّشَبُّثِ بِأَذْیَالِ عَفْوِکَ، وأَحْوَجَتْنِی الْخَطَایا إِلی
1. نساء (4)، 56.
اسْتِفْتَاحِ أَبْوَابِ صَفْحِکَ، وَدَعَتْنِی الأِسَائَةُ إِلَی الإنَاخَةِ بِفِنَاءِ عِزِّکَ، وَحَمَلَتْنِی المَخَافَةُ مِنْ نِقْمَتِکَ عَلَی التَّمَسُّکِ بِعُرْوَةِ عَطْفِک؛ همانا گناهان بیشمار، مرا ناگزیر ساخته که به دامان عفوت چنگ آویزم؛ و خطاهای بیشمار، مرا محتاج ساخته که از درهای لطف و بخششت گشایش طلبم؛ و کردار زشت، مرا واداشته که در بارگاه بزرگواری و عزتت فرود آیم؛ و ترس از انتقام تو، مرا واداشت که به حلقة عطوفت و مهرت چنگ زنم.
دربارة این سخن امام(علیه السلام) که گناهان، ایشان را ناگزیر ساخته و واداشته که به خداوند پناه آورند، این پرسش مطرح میشود که چگونه گناهانی که موجب عذاب ابدی است، انسان را وامیدارد تا به خداوند پناه برد؟ پیش از پاسخ به این پرسش مطلبی را بیان میکنیم که در جایجای معارف الهی کاربردی فراوان دارد، و آن اینکه در قرآن و روایات، گاه امری به خداوند نسبت داده شده است و گاه به فرشتگان و گاه به خود انسانها. حال برای کسانی که آشنایی چندانی به فرهنگ قرآن و روایات ندارند، این پرسش مطرح میشود که چرا خداوند در جایی پدیدهای را به خود نسبت میدهد و خود را علت آن معرفی میکند؛ در جای دیگر، آن را به فرشتگان نسبت میدهد و آنان را علت آن پدیده معرفی میکند و در جای دیگر همان پدیده را به انسانها استناد میدهد و آنان را علت برمیشمارد؟ برای نمونه، خداوند در برخی از آیات قرآن اجل انسانها و گرفتن جان آنها را به خود نسبت میدهد و میفرماید:
اللَّهُ یَتَوَفَّى الأنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِكُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الأخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِكَ لآیَات
لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُون؛(1) خداست که جانها را هنگام مرگشان میگیرد و كسی را که نمرده باشد در خوابش [میگیرد]. سپس آن [جان] را که حکم مرگ بر آن رفته است نگاه میدارد و آن دیگر را تا سرآمدی معلوم بازمیفرستد.
در برخی از آیات، خداوند گرفتن جان انسانها را به ملکالموت و فرشتگان خود نسبت میدهد و میفرماید: قُلْ یَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِی وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُون؛(2)«بگو فرشتة مرگ (عزرائیل) که بر شما گماشته شده، جان شما را برگیرد [پس گم و نابود نمیشوید]؛ سپس به سوی پروردگارتان بازگردانده میشوید». خداوند همچنین میفرماید: وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیُرْسِلُ عَلَیْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لا یُفَرِّطُون؛(3)«و اوست چیره بر فراز بندگان خویش و نگاهبانانی بر شما میفرستد، تا هنگامیکه مرگِ یکی از شما فرا رسد، فرستادگان ما [جانِ] او را برگیرند؛ و آنان [در کار خود] کوتاهی نمیکنند».
در جای دیگر، خداوند مرگ و اجل را به خود انسانها نسبت میدهد و دربارة کفار در هنگام جان دادن میفرماید:
وَالْمَلائِكَةُ بَاسِطُو أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَكُنْتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَكْبِرُون؛(4) فرشتگان درحالیکه دستهای خویش را گستردهاند [به آنها میگویند:] جانهای خود را برآرید؛ امروز [هنگام مرگتان یا وقتیکه به برزخ و قیامت درمیآیید] به
1. زمر (39)،42.
2. سجده (32)، 11.
3. انعام (6)، 61.
4. انعام (6)، 93.
سزای آن سخنان ناروا که دربارة خدا میگفتید و دربرابر آیات او گردنکشی میکردید، شما را به عذاب خوارکننده کیفر دهند.
همچنین در قرآن، خداوند نازلکنندة باران معرفی شده است: وَهُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَیَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِید؛(1)«و اوست آن [خدایی] که باران سودمند را پس از آنکه [از آمدنش] ناامید شدند فرومیفرستد و رحمت خویش را میگستراند [باران را میپراکند و انواع گیاهان و درختان و میوهها را پدید میآورد]؛ و اوست دوست و کارساز [مؤمنان] و ستوده».
دلیل اینکه یک پدیده هم به خداوند و هم به سایر عوامل نسبت داده میشود این است که چندین عامل در پیدایش هر پدیدهای دخیلاند؛ عواملی ازقبیل مقتضی، شرط، فقدان مانع و علت اعدادی که همگی عوامل طولی به شمار میآیند و در طول علت ایجادی، یعنی خداوند، تأثیر میبخشند. وقتی همة عوامل، ازجمله اراده و مشیت الهی تحقق یابند، علت تامة معلول و پدیده محقق میشود، که با وجود آن، معلول تحقق مییابد. بدیهی است که تأثیر همة عوامل، ناشی از اراده و مشیت الهی است و ازاینجهت، خداوند مسببالاسباب و علتالعلل است که بدون اراده و مشیت او کاری انجام نمیپذیرد. با توجه به اینکه مجموعهای از علل و عوامل در پیدایش معلول دخیلاند، میتوان معلول را به هریک از آن عوامل استناد داد. ازاینرو بهاقتضای مقام و موقعیت بیان، گاه معلول به مقتضی نسبت داده میشود، گاه به شرط و گاه به علت اعدادی. البته هریک از این عوامل، علت ناقصه و بهتعبیردیگر جزء العله هستند و در طول اراده و مشیت الهی قرار دارند.
در بسیاری از آیات و روایات، ضرورت ترس از خدا مطرح شده است. نیز در آیات و
1. شورا (42)، 28.
روایات مربوط به مسئلة تقوای الهی، به ترس از خدا نیز سفارش شده است؛ زیرا تقوا گرچه از مادة «وقایه» بهمعنای صیانت و حفظ کردن گرفته شده، متضمن ترس از خدا نیز هست و ترس از خدا و بهتعبیردیگر، ترس از گناه و عذاب الهی در آن اشراب شده است. برای نمونه، خداوند میفرماید: جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أبَدًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّه؛(1)«پاداش ایشان (ایمانآورندگان و...) نزد پروردگارشان بهشتهای پاینده است که از زیر آنها جویها روان است؛ در آنجا همیشه جاودانه باشند. خدا از آنان خشنود است و آنان از خدا خشنودند. این [پاداش] برای کسی است که از پروردگار خود بترسد». در آیهای دیگر خداوند میفرماید: وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَان؛(2)«و برای کسی که از ایستادن در پیشگاه پروردگار خویش [جایگاه حساب] بترسد، دو بهشت است».
در برخی از آیات دیگر قرآن، ترس از عذاب الهی مطرح شده است؛ برای نمونه میتوان به این آیه اشاره كرد: قُلْ إِنِّی أخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیم؛(3)«بگو: من میترسم که اگر پروردگار خویش را نافرمانی کنم، گرفتار عذاب روزی بزرگ شوم». در برخی از آیات نیز به ترس از روزی سفارش شده است که گناهکاران در آن عذاب میشوند: وَاتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لا یُظْلَمُون؛(4) و بترسید از روزی که شما را بهسوی خدا بازگردانند؛ آنگاه به هرکسی [پاداش] آنچه کرده است، بهتمامی دهند و بر آنان ستم نرود».
حال با توجه به اینکه در جایی از ما خواسته شده که از خدا بترسیم و در جای
1. بینه (98)، 8.
2. رحمان (55)، 46.
3. انعام (6)، 15.
4. بقره (2)، 281.
دیگر، ترس از گناهان و اعمال زشت مطرح شده و در جای دیگر ترس از نتیجه و ثمرة گناهان که همان عذاب الهی است، ما از چه باید بترسیم؟ پاسخ این است که آنچه ما باید از آن بترسیم، عذاب الهی است و علت آن عذاب نیز گناهانی است که مرتکب میشویم. درنتیجه ما باید از گناهان که موجب عذاب میشوند نیز بترسیم. همچنین ما باید از روز قیامت که ظرف تحمل عذاب الهی است و جهنم که جایگاه عذاب است نیز بترسیم. همچنین ازآنجهت که نظام دنیا و آخرت و نظام پاداش و کیفر را خداوند ایجاد کرده، و خداوند است که دربرابر گناهان، به ما عذاب میچشاند، باید از او نیز بترسیم. ترس از خداوند بدین معنا نیست که خداوند موجودی ترسناک است؛ بلکه درواقع این ترس ناشی از عذابی است که براثر گناهان و اعمال زشت نصیب ما میشود. همچنین ازآنجاكه اختیار همة هستی در دست خداوند است و نظام دنیا و آخرت را او بنا نهاده و عذاب نیز در چهارچوب نظام علّی و معلولیای که خداوند تأسیس کرده متوجه ما میشود، ما باید از خداوند نیز بترسیم؛ خدایی که همهکارة عالم است و همة امور، ازجمله عذاب و کیفر، با اراده و مشیت او رخ میدهند. پس باید توجه اصلی ما به خداوند باشد و ترس ما از خداوند، بهمعنای ترس از عذاب، و گناهانی است که عذاب الهی را در پی دارند.
با توجه به توضیحات مزبور، امام(علیه السلام) میفرمایند: «خدایا! گناهان بیشمار، مرا ناگزیر ساخته که به دامان عفوت چنگ آویزم». حال با توجه به آنکه گناه، انسان را از خداوند دور میکند، منظور حضرت این است که وقتی انسان به گناهانش مینگرد که موجب هلاک و عذاب ابدی میشوند، ترس از عذاب الهی در او پدید میآید. درنتیجه انسان برای رهایی از آن عذاب، به خداوند پناه میبرد و از او درخواست عفو و بخشش میکند. پس آنچه انسان را متوجه خداوند و دریای بیکران رحمت و عفو او میکند، ترس از عذابی است که از گناهان انسان ناشی شده است. با توجه به آنکه گناه در سلسلة اسباب و مُسببات قرار دارد و
نیز با توجه به آنکه برحسب اقتضای مقام خطاب و بیان، گاهی ما فعل را به حلقة اخیر اسباب و عوامل، و گاه به حلقة متوسط یا حلقة بعید نسبت میدهیم، امام(علیه السلام) میفرمایند که گناهان، مرا متوجه عفو و بخشش خدا کرد. ایشان میتوانستند بگویند که خود خداوند، علت روی آوردن ایشان به درگاهش شده است؛ اما چون به سنت عفو و بخشش خداوند و توبهپذیری او اعتقاد دارند، رو بهسوی خدا میآورند و میفرمایند ترس از عذابی که بر گناهان من مترتب است، مرا واداشته تا به دریای رحمت و عفو تو پناه آورم.
اگر انسان آن سنت الهی را باور نمیداشت و معتقد نمیبود که خداوند توبة بنده خویش را میپذیرد و از گناه او درمیگذرد، هرچند از عذاب الهی میترسید، درِ خانة خداوند نمیرفت و از او درخواست عفو و بخشش نمیکرد. این باور و اعتقاد، با توفیق الهی حاصل میشود و اساساً خداوند خود زمینة توجه یافتن انسان بهسوی خود را فراهم میآورد. هم او به انسان ایمان و معرفت میدهد و نیز او خود، انسان را به آستان خانة خود میکشاند. او وعده داده که اگر بندة گنهکار نزدش برود، او را ببخشد؛ حتی اگر گناهان او به عظمت کوهها و فراخنای دریاها باشد.
روشن شد که ما میتوانیم بگوییم خدا خود، ما را بهسوی عفو خود میکشاند، و امید به بخشش او ما را بهسوی دریای عفوش جذب میكند. نیز میتوانیم بگوییم گناه و ترس از عقوبت آن، ما را وامیدارد تا به دامن عفو الهی چنگ زنیم. البته امام(علیه السلام) در مقامی هستند که باید توجه كنند گناهان موجب عذاب الهی میشوند؛ وگرنه خداوند نمیخواهد بندة خود را گرفتار جهنم و عذاب کند و انسان نیز ازروی اختیار مرتکب گناه میشود. همچنین امام(علیه السلام) بهجهت رعایت بلاغت در سخن، باید بفرمایند: خدایا! گناهانْ مرا بهسوی عفو تو کشاند و ترس من از گناهانی است که به اختیار خود مرتکب شدم؛ چون از این گناهان و عذابی که پیامد آنهاست میترسم، به تو پناه آوردهام و از کردار خود پشیمانم و عهد میکنم که دیگر مرتکب گناه نشوم.
در اینجا امام(علیه السلام) چند تعبیر به کار میبرند که گرچه ازحیث عبارت و کلمات متفاوتاند، مضمون همة آنها یکی است. یکی از آن تعابیر، ازاینقرار است: وَدَعَتْنیِ الأِسَائَةُ إِلَی الإِنَاخَةِ بِفِنَاء عِزِّک؛ «و کردار زشت، مرا واداشته که در درگاه بزرگواری و عزتت فرود آیم». «اناخه» بهمعنای خوابانیدن و فرود آمدن است. این واژه دراصل دربارة خوابانیدن شتر برروی دو زانو به كار میرفته و سپس به مطلق فرود آمدن و بار یافتن در پیشگاه دیگری تعمیم یافته است. فِناء بهمعنای ساحت، پیشگاه و میدان مقابل کاخ و قصر امیران و حاکمان است. معمولاً کاخ و قصر دارای میدان و پیشگاهی بوده که اربابرجوع و کسانی که خواهان ملاقات با امیر و حاكم بودند در آن جمع میشدند. بههمیندلیل، ازباب تشبیه معقول به محسوس، عزت الهی همچون کاخی دارای میدان و پیشگاه تصور شده است که بندگان نیازمندِ لطف و عفو الهی در آن فرود میآیند تا به پیشگاه خداوند بار یابند و از لطف و عفوش بهرهمند شوند.
امام سجاد(علیه السلام) پس از آنکه در مناجات خویش فرمودند گناهان مرا وادار ساخت تا به دامن عفو تو چنگ آویزم، بهمنزلة کبرای کلی میفرمایند سزاوار و شایسته نیست که پناهنده به خویش را رها کنی: وَمَا حَقُّ مَنِ اعْتَصَمَ بِحَبْلِکَ أَنْ یُخْذَلَ وَلایَلِیقُ بِمَنْ اسْتَجَارَ بِعِزِّکَ أَنْ یُسْلَمَ أوْ یُهْمَل؛«هرگز کسی که به رشتة عفو و کرمت چنگ آویخته، مستحق حرمان نیست، و سزاوار نیست کسی که به مقام عزتت پناه آورده، تسلیم بلا گردد و بدو اعتنایی نشود». ممكن نیست خداوند، پناهنده به خویش را رها کند و به او اعتنایی نداشته باشد و او را از خود براند؛ زیرا ازسویی بندة خاطی و گنهکار، اما پشیمان، با همة وجود به خداوند روی آورده و از او درخواست عفو و بخشش دارد؛ ازسوی دیگر، خداوند منبع رحمت بیکران است و وقتی انسان به رحمت و صفات جمال الهی
مینگرد و اوضاع روحی و روانی بندة پشیمان خدا را مشاهده میکند، اطمینان مییابد که ممکن نیست خدای دارای لطف و کرم بینهایت، آن بندة پشیمان را از خود ناامید کند و از او درنگذرد.
امام(علیه السلام) سپس در مقام نتیجهگیری از صغرا و کبرایی که در مناجات خود ترسیم کردند و نیز ازباب ذکر مصداق میفرمایند که من به تو پناهنده شدهام، و مرا از درگاه خویش محروم نساز: إِلَهی، فَلا تُخْلِنَا مِنْ حِمَایَتِکَ وَلا تُعْرِنَا مِنْ رِعَایَتِکَ وَذُرْنَا عَنْ مَوَارِدِ الْهَلَکَةِ فَإِنَّا بِعَیْنِکَ وَفی کَنَفِک؛«پس ای خدا! ما را از حفظ و حمایت خود محروم نكن و از رعایت و لطفت دور مساز و از هلاکت محفوظ دار که پیش چشم عنایت تو، و در کنف حمایت توییم».
در پایان مناجات، حضرت با نهایت خضوع و تواضع، به فرشتگان و بندگان شایستة خداوند توسل میجویند، و با لحنی که گویی خود را شایستة بار یافتن به پیشگاه خداوند و برخوردار شدن از عفو او نمیدانند، از خداوند میخواهند که به حق آنها و مقام و منزلتی که در پیشگاه خداوند دارند، بر ایشان منت نهد. ایشان سپس خواستههای دیگر خود را مطرح میسازند:
وَ أَسْألُکَ بِأَهْلِ خَاصَّتِکَ مِنْ مَلائِکَتِکَ وَالصَّالِحِینَ مِنْ بَرِیَّتِکَ أَنْ تَجْعَلَ عَلَیْنَا وَاقِیةً تُنْجِینَا مِنَ الْهَلَکَاتِ وَتُجَنِّبُنَا مِنَ الاَفَاتِ وَتُکِنُّنَا مِن دَوَاهِی الْمُصیِبَاتِ، وأَنْ تُنْزِلَ عَلَیْنَا مِنْ سَکِینَتِکَ وأَنْ تُغَشِّیَ وُجُوهَنَا بِأَنْوَارِ مَحَبَّتِکَ وأَنْ تُؤْوِیَنَا إِلَی شَدِیدِ رُكْنِكَ وأَنْ تَحْوِیَنَا فیِ أَکْنَافِ عِصْمَتِکَ بِرَأْفَتِکَ وَرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمین؛ از تو درخواست میکنم بهحق خاصان درگاهت از ملایکة مقرب و نیکان از بندگانت که برای ما سپر و نگهبانی قرار دهی که ما را از مهالک نجات بخشد و از بلا و آفت دور دارد و از مصیبتهای بزرگ مانع گردد؛ و از تو درخواست میکنم که وقار و سکینهات را در دل ما قرار
دهی و روی دل ما را به انوار عشق و محبت خود بپوشانی و ما را در رکن محکم خود جای بخشی و ازهرسو ما را حفظ کنی و از لغزش مصون داری. بهحق رأفت و رحمتت، ای مهربانترین مهربانان.
نظر به آنکه ترس از گناهان، دلهره و اضطراب انسان گنهکار را فراهم میآورد و در پی این حالت، از توان انسان برای انجام وظایفش کاسته میشود، امام(علیه السلام) از خداوند درخواست سکینت و آرامش میکنند؛ زیرا انسان با اطمینان خاطر و آرامش روحی میتواند وظایف خود را انجام دهد و به تدارک و جبران کوتاهیها و رفتار زشت خود اقدام ورزد. امام(علیه السلام) همچنین پس از شفاعت خواستن از ملایکة مقرب خدا و بندگان خاص خداوند، و پس از اطمینان از اینکه مشمول عفو خداوند شدهاند، از خداوند میخواهند که ایشان را غرق انوار محبت خود سازد. آن حضرت در پایان از خداوند درخواست میکنند که ایشان را در کنف عصمت خود قرار دهد. «کنف» بهمعنای پناه، آغوش و دامن است و منظور ایشان از اینکه در کنف عصمت خدا قرار گیرند این است که خداوند دربرابر خطاها و معصیتها ایشان را پناه دهد و از افتادن به ورطة هلاکت و عصیان بازدارد و از انحراف و خطا معصوم و مصون دارد.