وَنَدَبَهُمْ لِاسْتِزَادَتِهَا بِالشُّکرِ لِاتِّصَالِهَا، وَاسْتَحْمَدَ إِلَی الْخَلاَئِقِ بِإِجْزَالِهَا، وَثَنَّی بِالنَّدْبِ إِلَی أَمْثَالِها؛ و خداوند برای فراوان و مداوم نمودن نعمتها بندگان را به شکر دعوت فرمود و با بخشش فراوان از آنها خواست که حمد او را بهجای آورند و باز آنها را به درخواست امثال این نعمتها دعوت کرد.
فراز آغازین خطبة مبارک فدکیه، با حمد و ثنای خدای سبحان آغاز شد که این فراز، خود به چهار بخش تقسیم شده و هر بخش با سه جمله سامان یافته است و ازلحاظ سجع، نظم و وزن، ترکیب خاصی دارد. در مباحث گذشته، دربارة سه بخش از این فراز بحث کردیم. صدیقة کبرا(علیها السلام) در بخش چهارمِ از این فراز، با سه جملة دیگر حمد و ثنای الهی را به پایان میبرند. این سه جمله که باز با سجع و قافیة ویژهای بیان میشوند،
درواقع رابطة نعمتهای الهی را با بندگان تبیین میکنند. حضرت در جملات پیش، کثرت، کیفیت و طولانی بودن مدت نعمتهای خدای سبحان را بیان کردند و در این بخش به رابطة نعمتها با خلایق پرداخته، تعاملی را کانون توجه قرار میدهند که بین متنعمان و این نعمتها وجود دارد.
نخستین نکتهای که صدیقة طاهره(علیها السلام) در این بخش بیان میفرمایند این است که خدای مهربان علاوه بر اینکه نعمتهایی را به بندگانش عطا فرمود، مردم را به شکر نعمتهای الهی دعوت کرد تا بر نعمتهایشان افزوده شود: وَنَدَبَهُمْ لِاسْتِزَادَتِهَا بِالشُّکرِ لِاتِّصَالِهَا؛ «و خداوند برای فراوان و مداوم نمودن نعمتها بندگان را به شکر دعوت فرمود».
این دعوت الهی، خود نعمتی است عظیم، فراتر از همة نعمتهای خداوند. خداوند با بخشش نعمتهای ابتدایی، چیزی را در حق مخلوقات خویش فروگذار نکرده است؛ اما علاوه بر این، راهی دیگر را بر روی بندگان خویش گشوده است تا بتوانند نعمتهای خود را افزایش دهند. سنت اولی الهی این است که هرآنچه را حیات مخلوقات بدان نیازمند است، به آنها عطا کند؛ اما او لطف بالاتری در حق مخلوقات خویش کرد و اجازه داد از نعمتهای بیشتری بهرهمند شوند. حقیقت این است که زندگی انسان با قوت لایموتی دوام مییابد و بدون تنوع غذایی هم امکان سپری کردن زندگی برای او وجود دارد و ضرورتی ندارد که خداوند انواع میوه، سبزی، گوشت، شیر، عسل و روییدنیهای مختلف را در اختیار او قرار دهد. برای مثال در هنگام بازگشت بنیاسرائیل
از سرزمین مصر، خداوند برای ایشان منّ و سلوا نازل کرد (حقیقت منّ و سلوا بهدرستی برای ما روشن نیست و مفسران نیز در این باره اختلاف دارند؛(1) همین اندازه میدانیم که دو نعمت بسیار مطلوب بودهاند) که نیاز غذایی آنها را تأمین میکرده است. بنیاسرائیل بنا بر روش معمول خویش شروع به بهانهگیری کرده، به حضرت موسی(علیه السلام) گفتند ما به این دو غذا بسنده نمیکنیم؛ از خدا بخواه که سیر، پیاز، عدس و... نیز برای ما فراهم آورد. قرآن کریم به این داستان اشاره میفرماید:
وَإِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نَصْبِرَ عَلی طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِج لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَقِثَّائِها وَفُومِها وَعَدَسِها وَبَصَلِها؛(2) و به خاطر بیاورید زمانی را که گفتید: ای موسی! هرگز حاضر نیستیم به یک نوع غذا بسنده کنیم! از خدای خود بخواه که از آنچه بر زمین میرویاند، از سبزیجات و خیار و سیر و عدس و پیازش، برای ما فراهم سازد.
تنوع غذاها، خود نعمت افزودهای است که خداوند به بندگان خویش عطا فرموده است. این مسئله در سایر امور زندگی انسان نیز جاری است. برخی امور برای انسان در حد ضرورت و نیاز کافی است، اما این امکان هست که او بیش از آنچه نیاز دارد از نعمتهای خدا استفاده کند و لذت بیشتری از نعم الهی ببرد. راه برخورداری از این امکان، قدردانی از نعمتهای خداوند است و این سنتی قطعی و استثناناپذیر در تدبیر الهی است. قرآن با تعبیراتی که همانند آن کمتر در بیان سنتهای الهی آمده است،
1. برای مطالعة برخی از اقوال مفسران دربارة منّ و سلوا، ر.ک: فضلبنالحسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ذیل آیة 57 سورة بقره.
2. بقره (2)، 61.
میفرماید: وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِید؛(1) «و به خاطر آورید هنگامی را که پروردگارتان اعلام داشت: اگر شکرگزاری کنید، قطعاً و یقیناً نعمت خود را بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسی کنید، حقیقتاً مجازاتم شدید است».
اذان به معنای اعلام است؛(2) اما رفتن به باب تفعل موجب میشود که این اذان بسیار صریحتر، گویاتر و قطعیتر بیان شود. «تَأَذَّن»، یعنی اعلام آشکار و مؤکد کرد. سپس موضوع این اعلام با این تعبیر بیان شده است که لَئِن شَکرْتُمْ لأَزِیدَنَّکم؛ «اگر شکرگزاری کنید، بر شما خواهم افزود»؛ یعنی لأَزِیدَنَّکمْ نِعَمِی؛ «نعمتهای خود را بر شما میافزایم». خدای سبحان میتوانست بهجای تعبیری که در آیه آمده است، بگوید: إِنْ شَکَرْتُمْ زِدْتُکُم؛ «اگر شکر بهجای آورید، نعمتهای شما را میافزایم»؛ اما با جملهای این معنا بیان شده است که بنا بر گفتة ادبا، جواب قسم است(3) و درحقیقت فرموده است: والله لئن شکرتم...؛ «به خدا اگر شکر کنید...». علاوه بر این، جواب قسم با لام تأکید و نون تأکید ثقیله آمده است تا تأکید کلام کاملاً رعایت شده باشد. این بدان معناست که این سنت الهی جای هیچ شک و شبههای ندارد و قاعدهای قطعی و بیاستثناست. با توجه به نکات مزبور، در ترجمة این آیة شریفه باید گفت: «اگر شکرگزار نعمتهای من باشید، قطعاً و یقیناً نعمتهایی را که در اختیار شما قرار دادهام افزایش خواهم داد؛ اما اگر کفران نعمت کنید بدانید که عذاب من بسیار سخت است».
1. ابراهیم (14)، 7.
2. ر.ک: محمدبنمکرمابنمنظور، لسان العرب، ذیل واژه.
3. قاسم حمیدان دعاس، اعراب القرآن الکریم، ذیل آیه.
نکتة درخور توجه دیگر در این آیة شریفه، این است که تعبیر قرآن کریم در جواب کفران نعمت، مانند جواب شکر مورد تأکید قرار نگرفته و نمیفرماید: «لَأُعَذِبَنَّکُم»؛ بلکه با تأکیدی خفیفتر تهدید میکند که اگر کفران نعمت کردید، بدانید که عذاب من سخت است.
برخی گمان کردهاند «لَأَزِیدَنَّکم»، یعنی «تعداد و جمعیت شما را افزایش میدهم». این اشتباه ناشی از عدم آشنایی کامل با ادبیات عرب و تطبیق آن با ادبیات فارسی است. اینگونه تعبیرات ادبی را نمیتوان عیناً به فارسی ترجمه کرد. وقتی قرآن میفرماید: قُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا؛(1) «پروردگارا! علم مرا افزون کن»، معنای «زِدْنِی» این نیست که مرا افزون کن! این زیادت، با تمیز آن، یعنی علم، مشخص میشود. پس «زدنی علما» یعنی علم مرا زیاد کن. بنابراین «لَأزِیدَنَّکُم» یعنی «لَأزیدَنَّکُم نعمَه» که تمیز آن محذوف است و در ترجمة آن میگوییم: «قطعاً نعمتهای شما را افزایش خواهم داد». درواقع خداوند با این بیان مردم را تشویق به درخواست فزونی نعمت کرده و انگیزة شکر را در آنها افزایش داده است.
به مناسبت کلام شریف حضرت زهرا(علیها السلام) بهتر است در باب شکر نکاتی را مطرح کنیم تا فتح بابی برای اهل مطالعه و تحقیق شود.
شکر، عملی اختیاری است و هرگونه عمل اختیاری، نیازمند زمینهای فکری است. به تعبیر دیگر، انسان برای انجام عمل اختیاری به علم و آگاهی نیازمند است؛ اما بیش از
1. طه (20)، 114.
آن به زمینة انگیزشی محتاج است؛ بدینمعنا که غیر از آگاهی و شناخت، باید عملْ برای او خواستنی باشد. بنابراین کار اختیاری هنگامی انجام میگیرد که «دانستن» و «خواستن» به هم ضمیمه شوند. اگر میبینیم بااینکه خوب بودن بسیاری از کارها برای ما روشن است و ما از نیکویی و حسنِ آنها آگاهیم، برای انجام آنها اقدام نمیکنیم، بدین خاطر است که انگیزة انجام آن کارها را نداریم. انسان زمانی کاری را که میداند خوب است انجام میدهد که انگیزة انجام آن کار را داشته باشد. ازاینرو مهمترین نقش مربی در امر تربیت، تقویت انگیزههای شاگرد خویش برای انجام اعمال نیکوست، و باید کاری کند که محبت و عاطفهای در شاگرد نسبت به آن اعمال پدید آید.
بنا بر این قاعده، برای تحقق شکر، آگاهی از فراوانی نعمتهای خداوند کافی نیست و باید انگیزة شکر نیز به آن ضمیمه شود. به تعبیر دیگر باید میل به شکرگزاری نیز در دل ما وجود داشته باشد تا به این کار مهم اقدام کنیم. این عامل را خداوند بهطور فطری در وجود انسان قرار داده است. انسان بهگونهای آفریده شده که بهطور طبیعی وقتی بفهمد کسی به او خدمتی کرده است، در دلش خود را بدهکار او احساس میکند؛ وظیفة خود میداند که در برابر او خضوع کند و بکوشد بهگونهای لطف او را جبران، و دستکم با زبان از او تشکر کند و تا زمانی که این کار را نکند، چنان است که گویا گمشدهای دارد و آرام نمیگیرد.
چند سال پیش در سفری به امریکا از ما برای سخنرانی در یکی از دانشگاهها دعوت کردند. پس از سخنرانی متوجه شدم که دانشجویی میخواهد بهزحمت از میان جمعیت بگذرد و خود را به ما برساند. از دوستان خواهش کردم راه را باز کنند تا ببینیم چه میگوید. ایشان نزدیک آمد و گفت: «فقط میخواستم به شما بگویم بسیار
متشکرم». این را گفت و رفت. او در دل خویش کمبودی احساس میکرد و تنها با این اظهار تشکر آرام گرفت. البته من نمیدانم کدام بخش سخنم برای او جالب بود؛ اما این امری فطری است و انسان نمیتواند نسبت به کسی که به او احسان کرده، بیاعتنا باشد. این امر تنها اختصاص به انسان ندارد و در حیوانات نیز بهخوبی مشاهده میشود. بهجرئت میتوان گفت برخی حیوانات از بسیاری از انسانها شکرگزارترند. اگر انسان به برخی از حیوانات لقمه نان یا تکة استخوانی بدهد، مدتها در مقابل او کرنش میکنند. این امر خدادادی باید در انسان آگاهانهتر انجام شود.
مقام معظم رهبری حفظهاللهتعالی در جلسهای، دربارة شکر فرمودند: «برای شکر دو معرفت لازم است: اول اینکه انسان بداند آنچه دارد نعمت است؛ و دیگر اینکه بداند این نعمت از خداست». توضیح اینکه اگر نعمتی را که در اختیار دارد، از خود بداند در او انگیزة شکر ایجاد نمیشود. هنگامی انسان در مقام شکر برمیآید که متوجه باشد این نعمت از خداست و خدا آگاهانه و با قصد آن را به او عطا کرده، نه اینکه گمان کند در طی سیری جبری آن نعمت به او رسیده است. پس از اینکه دانست آنچه دارد نعمت است و دانست که این نعمت را خدا به او داده، آنگاه آن احساس فطری به آن ضمیمه میشود و انسان در صدد شکر برمیآید. این احساس فطریِ قدرشناسی را خدای حکیم در وجود ما خلق کرده که این خودْ نعمتی است و مقتضی شکری.
نخستین مرتبة شکر این است که انسان به زبان بگوید: الحَمْدُلله؛ یا بگوید: خدایا! شکر. مرتبة بعد حفظ و نگهداری نعمت الهی و جلوگیری از تضییع آن است. آیا اگر
دوستی به ما هدیهای بدهد، و سپس دریابد که در نگهداری آن هدیه اهمال کردهایم و از بینش بردهایم، از ما گلهمند نمیشود؟ حفظ نعمت، خود مرتبهای از شکر است. ازاینرو انسان نباید نعمت را در راهی که خداوند نمیپسندد استفاده کند و به سود دشمن و در مقابل نعمتدهنده به کار برد. به بیان سادهتر، انسان نباید نعمت را در راه گناه به کار گیرد.
واپسین مرتبة شکر این است که اگر خداوند در آن نعمت، تکلیفی برای ما قرار داده، خواه تکلیفی واجب و خواه تکلیفی مستحب، آن تکلیف را ادا کنیم. اگر خدای مهربان ثروتی به ما داده و از ما خواسته که بخشی از آن را به فقرا ببخشیم، نباید در این امر کوتاهی کنیم. بخشش و صدقه نیز مرتبهای از شکر نعمت است.
چنانکه پیشتر گفتیم، برای شکر، علاوه بر آگاهی، به انگیزه، میل و گرایش هم نیازمندیم و خدای حکیم احساس بدهکاری و ادای دِین را بهطور فطری در نهاد فطرت انسان قرار داده، که بسیار احساس زیبایی است؛ اما این احساس فطری ممکن است با مسامحه و سهلانگاری انسان بهتدریج تضعیف شود و اثر خود را از دست بدهد. کسانی که به استعمال سیگار و دخانیات مبتلا میشوند، در آغاز هنگام استعمال دخانیات سرفه میکنند و احساس ناراحتی به آنها دست میدهد؛ اما بهتدریج به آن خو میگیرند و چنان میشوند که اگر دخانیات مصرف نکنند، ناراحت میشوند؛ و این به معنای تضییع فطرت خدادادی است. فطرت الهی این است که وقتی دود سیگار وارد ریة انسان میشود سرفه کند و ناراحت شود؛ اما انسان با دست خویش این فطرت را خراب
میکند و آن را از اثر میاندازد؛ بلکه اثر معکوس در آن ایجاد میکند. گاهی انسان بر اثر خودخواهی، خودپرستی و لذتگرایی افراطی، به جایی میرسد که اصلاً روح شکرگزاری و قدردانی در وجودش از بین میرود، و بیاعتنا میشود. اینگونه افراد تنها به منافع خود میاندیشند و در این فکرند که تا میتوانند دیگران را استثمار کنند و هنگامی که نیازشان تأمین شود، خدمات و الطاف دیگران را فراموش میکنند. با این روش، آن فطرت خدادادی دیگر خاموش میشود. خداوند چنین فطرت زیبایی به انسان عنایت فرموده است؛ اما گاه انسان با رفتارهای سوء خویش آن را ضعیف کرده، گاه حتی تبدیل به ضد میکند.
مسئلة شکر منعم آنقدر اهمیت دارد که بزرگانی از متکلمان، وجوب آن را از بدیهیات عقلی شمرده، بر اساس آن میگویند شناخت خدا واجب است؛ چراکه باید به دنبال شناخت کسی باشیم که این نعمتها را به ما عطا کرده است تا از او تشکر کنیم.(1) همانگونه که رفتار بد انسان میتواند این احساس فطری را تضعیف کند، در برابر، عواملی هم وجود دارند که میتوانند این احساس و گرایش فطری را تقویت کنند. برای این منظور از برخی عوامل خارجی میتوان کمک گرفت. در امور غریزی نیز این امکان هست. برای نمونه هنگامی که انسان گرسنه میشود، اگر بوی غذایی لذیذ به مشام او برسد، آن احساس گرسنگی تقویت میشود. این احساس امری درونی است، اما بوی غذا که عاملی بیرونی است آن را تقویت میکند. میل به دیدن
1. ر.ک: ابنمیثم بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص28.
چهرة زیبا در درون انسان وجود دارد؛ اما اگر انسان چشم خود را بازندارد و چند بار به نامحرم نگاه کند، این میل در او تقویت میشود. در این صورت مبارزه با شیطان دشوار میگردد. نگاه حرام، عاملی خارجی است که آن احساس درونی را تقویت میکند. باید بکوشیم از عوامل خارجی تقویتکنندة رفتارهای خوب کمک بگیریم و در برابر، از عوامل تقویتکنندة انگیزة گناه دوری کنیم. هرچه نگاه انسان کمتر به نامحرم بیفتد، انگیزة گناه در او کمتر میشود.
خدای سبحان با اعطای نعمتهای خویش، انگیزة شکر و ستایش را در ما به وجود آورده و با فراوانی نعمتها، زمینة حمد و برانگیختن این احساس را در وجود ما فراهم کرده است. ازاینرو حضرت زهرا(علیها السلام) میفرمایند: وَاسْتَحْمَدَ إِلَی الْخَلَائِقِ بِإِجْزَالِهَا، وَثَنَّی بِالنَّدْبِ إِلَی أَمْثَالِها؛ «و خداوند با بخشش فراوان از آنها خواست که حمد او را بهجای آورند و باز آنها را به درخواست امثال این نعمتها دعوت کرد».
«اجزال» به معنای بخشش فراوان،(1) و با جزیل همریشه است. گویا خداوند با بخشش خویش از ما میخواهد که او را بستاییم و این مطالبهای عملی است. هرچه خداوند بر نعمتهای خویش میافزاید، گویا از ما میخواهد که بیشتر شکر و قدردانی کنیم و بیشتر به شناخت و ستایش او همت گماریم. حضرت میفرمایند خداوند تنها به این مطالبة عملی بسنده نکرده، بلکه کار مضاعفی نیز انجام داده و آن این است که رسماً دعوت و امر به شکرگزاری کرده است. اگر او امر به شکر هم نکرده بود، ما بر اساس عاملی وجدانی و فطری باید او را شکر میکردیم؛ اما خدای مهربان به این عامل فطری بسنده نکرده، مکرر در قرآن مجید مردم را به
1. ر.ک: محمدبنمکرمابنمنظور، لسان العرب، ذیل واژة أجزل.
شکر دعوت میفرماید: أَنِ اشْکُرْ لی وَلِوالِدَیکَ إِلَیَّ الْمَصیر؛(1) «برای من و برای پدر و مادرت شکر بهجای آور که بازگشت بهسوی من است». همچنین از کم بودن بندگان شکرگزار گله کرده، میفرماید: وَقَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکور؛(2) «شمار کمی از بندگان من شکرگزارند».
پس علاوه بر اینکه ما عاملی فطری برای شکرگزاری خداوند داریم و وجدان ما، ما را به شکرگزاری در برابر نعمتهای الهی تشویق میکند، باید تاآنجاکه میتوانیم بر معرفت خویش به جزئیات نعمتهای الهی و فراوانی آنها بیفزاییم. ازاینرو علومی که ما را با نعمتهای خداوند سبحان آشنا میکنند، میتوانند در تکامل ما مؤثر باشند. بنده بهویژه به دوستان طلبه سفارش میکنم زیستشناسی انسانی را مطالعه کنند تا به فراوانی نعمتهای الهی در حق خویش معرفت یابند. در میان علوم طبیعی، علمی که موجب میشود انسان بیشتر قدر نعمتهای خداوند را بداند «زیستشناسی انسانی» است.
حضرت زهرا(علیها السلام) در سه جملة اخیرشان به این نکتههای لطیف با تعبیراتی اشاره میکنند که هم ازنظر ادبی و هم ازنظر آهنگ کلام بسیار گوشنواز و زیباست و علاوه بر این، با ترتیبی بسیار حکیمانه جملات را در پی هم میآورند. اثر تربیتی این کلام حضرت، بسیار است و با همین چند جمله انسان میتواند موقعیت خویش و وظیفهای را که در پیشگاه الهی بر عهده دارد درک کند. این کلام حضرت به انسان حکمت تفضلات فراوان الهی و چرایی تذکرات فراوان خداوند به این نعمتها را میفهماند.
1. لقمان (31)، 14.
2. سبأ (34)، 13.
خدای سبحان نعمتهای خویش را به انسان یادآوری میکند تا انسان بداند که نعمتها از اوست و این شناخت، احساس فطری او را برانگیزاند و در صدد شکر و قدردانی برآید و بدینوسیله نعمتهای الهی در حق انسان افزایش و دوام یابد. با این کار انسان میتواند بهرة بیشتری از وجود خداوند ببرد و شایستگی دریافت نعمتهای بینهایت الهی را در عالم ابدی پیدا کند. بیتردید شکرگزاری انسان هیچ سودی برای خداوند ندارد و اگر همة عالم تمام عمر خویش را صرف شکر خداوند کنند، ذرهای به خداوند افزوده نمیشود. خداوندِ غنی و بینیاز، منزه است از اینکه بر اثر کار دیگران برای او حالتی پدید آید. در دعای عرفهای که از امام حسین(علیه السلام) نقل شده، آمده است: إِلَهِی تَقَدَّسَ رِضَاک أَنْ تَکونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْک فَکیفَ یکونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّی؛(1) «خدایا! رضای تو منزه است از اینکه برای آن علتی از جانب تو داشته باشد؛ پس چگونه میتواند علتی از جانب من برای آن باشد؟» ما چه هستیم که بتوانیم در الله عزیز رضایت ایجاد کنیم؟ همة این دعوتها لطف اوست تا ما شایستگی دریافت رضایت، رحمت و قرب او را پیدا کنیم و این لطف او نعمتی است فراتر از همة نعمتهای دیگر.
1. سیدبنطاووس، الإقبال الأعمال، ص349.