بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح مطهر امامرضواناللهعلیه و شهدای والامقام اسلام، مخصوصاً مدافعان حرم، صلواتی تقدیم میکنیم.
تشریففرمایی برادران و خواهران ارجمند را به این موسسه که به خود شما تعلق دارد و در واقع یک مؤسسه علمی، آموزشی، دانشگاهی است خوشآمد عرض میکنم.
با توجه به اصول مشترکی که بین ما وجود دارد و دیگر احتیاج به تکرار ندارد همه ما معتقدیم که سعادت دنیا و آخرت ما فقط یک راه دارد و آن هم عمل به دستورات اسلام است. غیر از این راه نه سعادت دنیا بهطور کامل تأمین میشود و نه سعادت ابدی و بینهایت ما در عالم آخرت. فکر نمیکنم درباره این مسئله لااقل در بین حضار محترم شکی وجود داشته باشد. خب اگر اینگونه است طبیعی است که اولین قدمی که ما باید برداریم این است که اسلام را خوب بشناسیم. وقتی این راه سعادت ماست مواظب باشیم درست عمل کنیم، درست بشناسیم و اشتباه نکنیم، مخصوصاً با توجه به اینکه از صدر اسلام تا به حال مدعیان مختلفی بودند که مدعی شناخت اسلام و اسلامشناسی و امثال اینها بودند و عملاً دیدیم که مرتکب اشتباهاتی شدند. خود این اختلافاتشان نشانه این بوده که همه درست نمیفهمند، فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ؛[1] حق، یکی بیشتر نیست، وقتی گرایشهای مختلفی بود پیداست در آن ناحق هم وجود دارد. ما که نمیتوانیم همه گرایشهای باطل را از میان برداریم و جامعه در انحصار کسانی باشد که فقط اهل حق هستند و اشتباهی ندارند. آفرینش این عالم هم برای این نبوده، آفرینش این عالم هم برای این بوده که انسانهایی زمینه انتخاب برایشان فراهم شود تا خودشان بخواهند که چه بشوند، فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ،[2] و الا خدا از اول هرکسی را میخواست بهشتیها را به بهشت میبرد و جهنمیها را به جهنم میبرد. این عالم برای این آفریده شده که ما با انتخاب و اختیار خودمان راهی را انتخاب کنیم و به نتایج آن ملتزم شویم. بههرحال اولین قدم این است که اسلام را درست بشناسیم. اگر ما مثل پیروان سایر مکاتب و سایر ادیان و حتی ادیان آسمانی بودیم کار ما خیلی مشکل بود. الآن مثلاً فرض کنید مذاهبی که ما اینها را جزو مذاهب واقعی میدانیم و اینها از اول الهی بوده و خدا، پیغمبر و کتاب نازل کرده یهودیت و مسیحیت است، طبق بعضی نظرها زردشتیگری هم یکی از اینهاست، اینها اهل کتاب هستند اما حالا واقعاً کسی بخواهد ببیند حقیقت و آیین زردشت چیست یا واقعاً حقیقت دین حضرت موسی چیست، فکر میکنید چه اندازه راه برای او باز باشد؟
این را اشاره میکنم برای اینکه نشانه بُعد اختلاف در اینها روشنتر شود؛ در این فعالیتهایی که در اسرائیل انجام میگیرد و ضدش در بعضی جاهای دیگر علیه اسرائیل صورت میپذیرد، گاهی در کسانی که علیه اسرائیل تظاهرات میکنند خاخامهای یهودی هستند، با کلاههای مخصوص و ریشها و گیسوهایی که بستند میآیند علیه اسرائیل تظاهرات میکنند، یعنی دانشمندان اسرائیل در این اختلاف دارند که آیا این دینی که الآن در اسرائیل به نام یهودیت معرفی شده این یهود واقعی است یا درواقع ضد یهود است؟! اینها تظاهرات میکنند که ما اینها را قبول نداریم، دین حضرت موسی اینها نیست.
مسیحیت چندتا فرقه مشهور دارد که حالا ارتدوکس و پروتستان و کاتولیک را کمابیش شنیدهایم ولی بعضی از اینها تا 500 فرقه دارند؛ الآن در عالم حدود 500 فرقه پروتستان داریم! حالا راهش چیست؟ برویم انجیل بخوانیم. انجیل هیچکدام از اینها را تأیید نمیکند. هیچ جای انجیل دلیلی بر تثلیث وجود ندارد و این در حالی است که امروز در همه دنیا اساس مسیحیت تثلیث است. این از کجا پیدا شده و چگونه اساس شده؟ بر اساس این انجیل چگونه میشود این اعتقاد را اثبات کرد؟ و الیآخر و همه ما معتقدیم که این کتابها، تحریف شده، این کتابی که برای حضرت موسی و عیسی نازل شده اینها نیست و تغییر کرده است.
خدا بر امت آخرالزمان منت گذاشته کتابی را فرستاده که ضمانت کرده یک حرف آن کموزیاد نمیشود؛ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ.[3] برای هیچ طایفه و هیچ امت دیگری چنین ضمانتی نکرده است. بزرگترین امتیازی که ما در بین ادیان داریم این است که یک کتابی داریم که میدانیم تمام آن از طرف خدا نازل شده و کموزیادی نشده است. این یک امتیاز بسیار بزرگ است و خدا با توجه به اینکه بعد از این پیغمبری نخواهد آمد، این کتاب را به این صورت حفظ کرده است. در کنار این، خود پیغمبر اکرم و بعد ائمه معصومین، طبق اعتقاد ما شیعیان دوازده تا امام معصوم که هیچ خطایی در فکر و رفتارشان نبوده، اینها را به ما معرفی کرده که اگر چیزی معلوم شد که آنها گفتند و یا رفتاری ثابت شد که آنها پسندیدند این همان چیزی است که خدا میخواهد. هیچ دین و مذهب دیگر چنین چیزی ندارد. البته کسانی در گوشه و کنار بودند که این اعتقاد را نداشتند. الآن هم خیلیها، بعضی از اهل تسنن هم ائمه اثنی عشر را بهعنوان علمایی که باید از آنها پیروی کرد قبول دارند. غالباً شافعیها این را معتقد هستند و تصریح هم میکنند، البته میگویند خلافت بهعنوان یک موضع سیاسی برای آنها نبوده است. بههرحال این هم یک منت دومی است که خدا بر جامعه اسلامی گذاشته، اشخاصی را معرفی کرده که هم گفتارشان و هم رفتار عملی آنها برای ما حجت است.
آنچه عقل انسانها میفهمد و همه قبول دارند و هر عاقلی میپذیرد، همه انسانها در آن مشترک هستند و ما هم از آن بهرهمند هستیم و الحمدلله از آن استفاده میکنیم. کمبودهای ادراک عقلی را وحی جبران میکند که مهمترین منبع آن، قرآن است که وحی دستنخورده و ثابت و کاملی است، بعد هم بیانات پیغمبر اکرم و ائمه اطهار در توضیح قرآن است که عِدل قرآن میشوند؛ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ اَلثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي، البته در بعضی از روایات سنیها هست که وَ سُنَّتی، حالا اگر سنت هم باشد به یک معنا صحیح است یعنی سنت خود پیغمبر اکرم و سنت اهلبیت او.
اگر ما واقعاً معتقدیم که راه سعادت حقیقی انسان فقط راه اسلام است و آنهای دیگر اگر عناصری از حق در آن باشد مشوب به عناصری از باطل است، چنانکه تثلیث در مسیحیت هست، اعتقادات فاسد دیگری در یهودیت هست و همچنین در سایر ادیان؛ آیا اگر ما بدانیم که یک مقصدی داریم و یک برنامه و یک نقشهای در دست ماست که این نقشه، ما را به آن مقصدمان میرساند، نقشه گنجی داریم که اگر این نقشه را درست طی کنیم به آن گنج میرسیم حاضریم این نقشه را کنار روی طاقچه بگذاریم و گرد بگیرد؟ یا اولاً به هر قیمتی باشد آن را میخریم، بعد هم حفظش میکنیم که مبادا گم شود، مبادا یک قسمت آن نابود شود؛ نقشه گنج است دیگر، گنجی که درآمد آن حساب ندارد. حالا این گنج هرچه باشد بالاخره به درد همین زندگی چندروزه میخورد و بعد هم آخرش تمام میشود. اگر یک گنجی باشد پایانناپذیر که نتیجه آن سعادت ابدی است یعنی بینهایت، آنوقت میشود نقشه آن را خیلی آسان کنار گذاشت چون حالا کار لازمتر داریم، یا مهمترین کار این است که این نقشه را بخوانیم، ببینیم کجا باید رفت و چه کار باید کرد؟! عقل آدمیزاد چه میگوید؟! ظاهراً هیچ شکی در آن نیست که اگر چنین نقشهای از چنین گنجی در اختیار آدم باشد که آن گنج، درآمدش بینهایت است هرچه توان داریم باید سعی کنیم این را یاد بگیریم و بفهمیم چون سودش بینهایت است! مگر چیز دیگری هم قابل مقایسه با بینهایت هست؟! آیا ما همین کار را میکنیم؟! مسلمانها همین کار را کردند؟!
متأسفانه از همان صدر اسلام کسانی حتی بحث از قرآن را نهی کردند. از آنطرف کسان دیگری گفتند که قرآن را میگیریم و چیزهای دیگر را کنار میگذاریم؛ فقط قرآن. با وجود اینکه خود قرآن دستور داده بود که مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ؛[4] هرچه پیغمبر میگوید باید بپذیرید. خود قرآن دارد میگوید أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ،[5] ولی آنها گفتند نه، ما فقط قرآن را قبول داریم، حَسْبُنا کتابُ الله! چطور شد که این انحرافات از همان صدر اسلام پدید آمد؟ خب بالاخره خدا انسان را مختار آفریده، فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ، دو راه را باز کرده تا هرکدام هرچه میخواهند انتخاب کنند، آنها اینگونه انتخاب کردند. قرنها گذشت و شناختن راه حق و فراگرفتن آنچه محتوای صحیح قرآن و سنت پیغمبر هست بسیار سخت بود. همه ما میدانیم اکثر ائمه ما، اگر نگوییم تقریباً همه آنها، یکی دوتا را میشود استثنا کرد، بقیه همه در حال تقیه زندگی میکردند، آشکارا نمیتوانستند عقیده خودشان را، افکارشان را و علومشان را به همه عرضه کنند. شناختن راه حق و محتوای کتاب و سنت در چنین شرایطی بسیار سخت بود.
گاهی کسانی که از شاگردان مخصوص ائمه اطهار بودند کلماتی را از اهلبیت شنیده بودند و با خط آن زمان و با قلم و کاغذها و مرکّبهای آن زمان به صورت دستی یادداشت کرده بودند، سالها زحمت کشیده بودند و اینها را تهیه کرده بودند و بعد یکدفعه از طرف حکومت به آنها حمله میشد که اینها را بگیرند، رفتند اینها را زیر خاک دفن کردند برای اینکه به دست دشمنان نیفتد! در این شرایط زحمتها کشیده شد تا مذهب حق اسلامی و اسلام ناب به دست نسلهای آینده برسد. البته آنهایی که زحمت کشیدند اجرشان را خواهند برد، ما هم مدیون آنها هستیم و هر کار خیری هم انجام بگیرد آنهایی که سهیم بودند سهمی در آن دارند، آنها ضرر نکردند اما ما سر یک سفرهای نشستیم که قریب 1400 سال برای پردازش این سفره زحمت کشیده شده است، بخشی را خدا ضمانت کرده که سالم به دست ما برساند، اصل خود قرآن را. معانی و مفاهیم و اسرار و تفسیر آن به زحمت علما و بزرگان بوده با زندان رفتنها، شکنجه شدنها، تبعیدها و اتهامات؛ میدانید چندتا از بزرگان ما اصلاً عنوانشان عنوان شهید است. کتاب درسیای که ما طلبهها میخوانیم، یک کتابی که تقریباً همه طلبهها میخوانند کتاب شرح لمعه است. متن آن را یک شهید نوشته که بعد از نوشتن این کتاب، بعد از مدتی او را به شهادت رساندند. شرح آن را یک عالم دیگر نوشته که او را هم به شهادت رساندند. یک کتاب درسی ما محصول دوتا عالِم بزرگوار شهید است که برای ترویج دین به شهادت رسیدند. اگر این کتاب برای این دو شهید نبود ما اصلاً خبر نداشتیم که چنین زحمتهایی کشیده شده است و اتفاقاً میدانیم که حالا این کتاب بهگونهای است که دو شهید متن و شرح آن را تهیه کردند.
بههرحال ما سر یک سفره آمادهای نشستیم که 1400 سال برای تهیه غذاهای این سفره زحمت کشیده شده و ما تقریباً مفت به این سفره رسیدهایم! چقدر برای تهیه این زحمت کشیدیم؟! آیا انصاف است که اصلاً نبینیم در این سفره چه چیزی هست، چه غذایی هست و چگونه میشود استفاده کرد؟! متأسفانه همه ما کمابیش کوتاهی داریم. حتی آن کسانی که خودشان را وقف این کارها کردند آنها هم بیتقصیر نیستند، امثال ما که با عمامهمان میگوییم ما آمدیم تا قرآن و دین را به مردم معرفی کنیم، ما هم کوتاهیهایی داریم و این را با خودمان باید بنشینیم بحث کنیم.
دیگران هم کوتاهیهایی دارند، نرفتند آن عالمان شایسته واقعی را بشناسند و درست از آنها استفاده کنند. تا اینکه بعد از قریب 1400 سال، خدا یکبار دیگر یک معجزهای در تاریخ به وجود آورد.
اگر آن زمان که ما بچه بودیم یعنی هشتاد سال پیش، شماها هم بودید و فضای دینی جامعه را لمس میکردید آنوقت اینکه من عرض میکنم که خدا چنین معجزهای را تحقق بخشید بهتر باور میکردید؛ شرایطی بود که من آن را که بچه بودم یادم است در خانه خودمان، خانمها ماهی یک مرتبه بهزحمت از خانه به حمام میرفتند. وقتی میخواستند حمام بروند یک کلاه نمدی سرشان میگذاشتند، یک لباس گشاد میپوشیدند که برگردان داشت، این برگردانهایش را جمع میکردند و روی صورتشان را میگرفتند، یک کلاه نمدی هم سرشان میگذاشتند، از خانه تا حمام صد قدم فاصله بود، برای اینکه مبادا پاسبان آنها را در کوچه بگیرد که چرا حجاب دارید! برای حمام واجبشان این فکر را کرده بودند که این لباس گشاد را بپوشند. به آن لباس میگفتند لباس بیحجابی، اصلاً اسم آن، لباس بیحجابی بود؛ یک پالتوی گشادی بود که برگردانهای پهن داشت. این برگردانها را جمع میکردند تا صورت و گردنشان را با آن بپوشاند. یک کلاه نمدی مخروط مانند هم سرشان میگذاشتند. یک چیز عجیبی میشدند به خاطر اینکه چند قدم تا حمام بروند!
در همین اواخری که ما بودیم تا نزدیکهای زمان انقلاب، در دانشگاهها دختر باحجاب راه نمیدادند. در بسیاری از خیابانهای تهران که خود بنده از آن عبور میکردم مشروبفروشی بیش از مواد غذایی بود! هر چند قدم یک مشروبفروشی بود، پیالهفروشی بود، از عصر شروع میشد تا آخر شب، مردم میآمدند، میرفتند، میخوردند، عربده میکشیدند، هیچکس هم مانع نمیشد اما مساجد غالباً خلوت بود. آنهایی هم که در مساجد بودند چندان کاری نمیشد انجام بدهند، یک نمازی میخواندند، غالباً هم پیرمردها بودند. دیگر کسی امیدی نداشت که اسلام در چنین جامعهای زنده شود. آنوقت اگر یک وقت چشم باز کنیم ببینیم خدا کاری کرد که قدرت مطلقه شاه یکدفعه پرید و جای آن یک آخوند آمد نشست، این معجزه نیست؟!
کسی که چند روز پیشتر نصف شب در خانه او ریختند و او را بردند، کجا میبرید؟! هیچی، دستور است، به شما مربوط نیست! مدتی هیچکس خبر نداشت کجاست. بعد از مدتی در یک محلی محصور بود و کسی حق ارتباط با او را نداشت، بعد هم به ترکیه تبعید شد، بعد به عراق تبعید شد. پانزده شانزده سال به این منوال گذشت. هر روز هم، دستگاههای ساواک و دستگاههای امنیتی قویتر میشدند و با روشهای جدیدتر و فشار بیشتری بر مردم مسلط میشدند. دیگر کسی امیدی داشت که اسلام در اینجا زنده بشود؟!
خدا از لطف بینهایتش کسی را جلوی چشم مردم مجسم کرد که ببینند و نتوانند انکار کنند. این همان کسی بود که دیروز به سختی از پس خرج زندگی خودش برمیآمد، امروز هم به همان زندگی سادهاش ادامه میدهد، اما خدا چنان عزتی به او داده که رئیسجمهور آمریکا هم وقتی او دارد نطق میکند میگوید ترجمه کنید ببینم چه دارد میگوید؟ و امروز هم چهل سال است که تمام سیاستمداران کارکشته غرب در فکر این هستند که طرحی تهیه کنند و نقشهای بکشند که این نظام از بین برود. آن نظامی که به دست یک آخوند برپا شد! خیال میکنند کار یک آخوند بود و میشود با کار مثلاً یکمشت سیاستمدار و طراح و شیاطین انس آن را از بین برد یا با یک کسانی امثال این مرد کمعقلی که الآن در آمریکا حاکم است، اینها خیال میکنند میتوانند این بساط را به هم بزنند! نمیدانند چه دستی پشت این نظام است که آن را حفظ میکند.
بههرحال خدا لطف کرد و این معجزه تحقق پیدا کرد و این سفره را برای من و شما آماده کرد. میدانید قرآن در چنین موقعیتی چه میگوید؟ میگوید: ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ،[6] آنها را بردیم، قدرتها از بین رفت، ملتها عوض شدند، سلطنتها عوض شد، قدرتها از یک منطقه کره زمین به منطقه دیگری منتقل شد، وسائل جدیدی فراهم شد، اما امروز ما شما را قدرتمند کردیم، یک کشور امنی در اختیار شما قرار دادیم با این سفره گسترده آمادهای که غذاهای آن در طول 1400 سال تهیه شده امروز برای شما، میدانید چرا؟ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ؛ برای اینکه ببینیم شما چه میکنید؟!
مگر این نبود که اصلاً این عالم آفریده شده برای اینکه یک موجودی با انتخاب خودش سرنوشت خودش را تعیین کند و الا خدا آنقدر ملائکه خلق کرده که شمارش آن را هیچ انسانی نمیتواند انجام بدهد؛ مِنْهُمْ رُكَّعٌ لا یسْجُدُونَ وَمِنْهُمْ سُجَّدٌ لا یرْكَعونَ. میلیونها فرشته در فضا و آسمانها هستند که از اول که آفریده شدند در حال رکوع هستند و سر از رکوع برنمیدارند و کسانی هم هستند که از اول که آفریده شدند در حال سجده هستند، سُجَّدٌ لا یرْكَعون.
هرجا هر مخلوقی میشده آفریده است، خدا کوتاهی نکرده، بخل نداشته، برای او کاری نداشته، جای مخلوقی خالی بود که با انتخاب خودش سرنوشت خودش را تعیین کند که اگر انتخاب صحیح کرد به مقامی میرسد که آن فرشتگان خادم او میشوند، چون با انتخاب خودش بوده؛ گرایشهای زیادی به راههای انحرافی داشت، همه را زیر پا گذاشت و گفت: خدایا! چون تو میگویی، من این راه را میروم. آنوقت ارزشی پیدا میکند که آن همه فرشتگان افتخار میکنند به اینکه که خادم او باشند.
یکی از وظایف فرشتگان برجسته خدا که در قرآن ذکر شده این است که وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ.[7] اینها آیه قرآن است؛ میگوید فرشتگان مقرب الهی را که ما خلق کردیم یکی از کارهای ثابت آنها این است که همیشه در حال دعا هستند و برای مؤمنین استغفار میکنند و میگویند: رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ؛ آنهایی که از کار زشت دست برداشتند و راه تو را پیمودند آنها را ببخش و بیامرز و بر برکات و رحمتهایشان بیفزا! کار فرشتگان این است. خدا آنها را آفریده تا برای من و شما دعا کنند اگر ما قدر بدانیم و از این سفره، درست استفاده کنیم، از این قدرت انتخاب و اختیارمان در راه کمال و سعادت خودمان استفاده کنیم نه فقط در راه هوسهای شیطانی یا فقط نیازهای حیوانی. اگر این معرفت را به خدا و دین خدا پیدا کردیم و راه خدا را انتخاب کردیم چون خدا دوست دارد؛ خدا دوستداشتنی نیست؟! از هزاران سال پیش این همه نعمت برای ما فراهم کرده، نباید شکر آن را به جا آورد؟! افلاتشکرون؟!
توجه به اینها که همین جلسهای که ما نشستیم و میتوانیم این حرف را بزنیم یکی از میوههایی است که بر آن درختی ظاهر شده که به دست مبارک امام غرس شد؛ امام درخت انقلاب را غرس کرد، در طول چهل سال بعد از پیروزی انقلاب این درخت رشد کرد و برگ و بار داد، میوهها داد، میوهها شیرین شدند، یکی از میوههای آن این جلسهای است که من و شما داریم. اگر حرکت امام و انقلاب امام نبود امروز من و شما کجا و این ساختمان کجا بود؟! وسایل دین کجا بود؟! این یکی از ثمرات آن انقلاب است.
عقلی که خدا به ما داده اقتضا میکند اولاً در مقابل آن کسی که این نعمتهای بیشمار که واقعاً بیشمار است را به ما ارزانی داشته سر تعظیم فرود بیاوریم و بگوییم: خدایا! اگر اطاعت از تو به هیچ دلیل دیگری نباشد بهعنوان شکر این نعمتهایت باید تو را اطاعت کنیم و سر تعظیم فرود بیاوریم؛ یک کسی که به ما یک خدمتی کند تا چه زمانی خودمان را شرمنده او میدانیم؟ اگر خدمت سرنوشتساز باشد، مثلاً مریض بودیم ما را معالجه کرد و از مرگ نجات داد، تا زنده هستیم یادمان میرود؟! خدا هر روز یک پزشکی را میفرستد که چشم من را حفظ کند، یکی گوش من را حفظ کند، معده من را حفظ کند، قلب من را حفظ کند، این نعمتهایی که خدا داده که اینها نتیجه آن هست، چه کسی اینها را داده؟ ما نباید شکر آن را به جا بیاوریم؟! وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛[8] چشم و گوش و دل و عقل و احساس و عاطفه به شما دادیم، این نعمتها را دادیم، انتظار این است که شما شکر آن را به جا بیاورید؛ یعنی خدا به شکر ما احتیاج دارد؟! نه، برای اینکه خودتان بهتر از آن استفاده کنید.
حاصل عرایضم اینکه ما امروز نعمتی داریم که در طول تاریخ بشریت کمنظیر است. شرایطی که امروز برای تعالی و ترقی و تکامل انسانی و تقرب به خدا برای ما فراهم است در زمان هیچ پیغمبری سراغ نداریم، رهبری که در طول تاریخ زندگیاش یک نقطهضعفی که بشود روی آن تکیه کرد و بشود گفت که اینجا اشتباه کرده، دشمنان نتوانستند چنین نقطهای پیدا کنند. اگر پیدا کرده بودند صدها بار زیر ذرهبین میگذاشتند و آن را بزرگ میکردند و به رخ ما میکشیدند اما قدرتهای بزرگ، شخصیتهای اول دنیا میگویند تا چنین رهبری دارید شکست نمیخورید. چندی پیش آقای پوتین گفته بود تا ایران این رهبر را دارد شکست نمیخورد. اینها شکر ندارد؟! در این دنیایی که مردم بهاصطلاح پیشرفتهترین کشورهای دنیا عارشان میشود بگویند این رئیسجمهور ماست و با انواع و اقسام روشها او را مسخره میکنند، به او فحش میدهند، علیه او تظاهرات میکنند، چندتا از بزرگترین روزنامههایشان دائماً در انتقاد از او هستند، غالباً واشنگتنپست و نیویورکتایمز دائماً از ترامپ انتقاد میکنند، مردمی که علیه او تظاهرات میکنند و کاریکاتورهای او را میسازند و او را مسخره میکنند، در خود ایران من آمریکاییهایی را دیدم که میگویند ما عارمان میشود بگوییم آمریکایی هستیم، در چنین عالمی ما رهبری داریم که یکی از بزرگترین شخصیتهای سیاسی دنیا میگوید تا این رهبر را دارید شما شکست نمیخورید. این را همه ما کمابیش میدانیم حالا بعضی نقطههایش را من بیشتر روی آن تأکید کردم. چه باید بکنیم؟ چگونه شکر این را به جا بیاوریم؟
اولین شکر این سفره عظیم الهی این است که قرآن را بهتر یاد بگیریم. نگوییم تا اینجایی که خواندیم دیگر برای ما بس است و کافی است، ترجمه آن را داریم کافی است؛ امیرالمؤمنینعلیهالسلام میفرماید بطون قرآن هیچ وقت تمام نمیشود، لاتنقضی عجابه. هرچه در زمینه قرآن کار بکنید باز هم جای کار کردن و تحقیق هست. یک بخش قابل توجهی از عمرمان را اختصاص بدهیم به اینکه قرآن را بهتر یاد بگیریم، نه اینکه فقط ماه رمضان چند صفحهای بخوانیم، حالا یک ختمی بشود یا نشود و توجهی به معنای آن پیدا کنیم یا نکنیم.
رکن دوم ما عترت و اهلبیت بود. سعی کنیم با این مذهب، با این سیره، با این مکتب بیشتر آشنا شویم. چیزهایی که ما معمولاً از مذهب میدانیم همان چیزهایی است که در خانواده و در مکتب ملاباجی و اینها یاد گرفتیم. چقدر فکر کردیم؟ چقدر مطالعه داریم در اینکه مذهب شیعه را از بیانات اهلبیت بهتر و عمیقتر یاد بگیریم؟
الحمدلله این زمان این همه کتاب و تحقیق و مقاله وجود دارد. ما باید همت کنیم بخشی از شبانهروز خودمان را، حداقل یک ربع ساعت را همیشه برای مطالعه بگذاریم. همه اینها در زمینه شناخت به ما کمک میکند و ذهن ما را روشن میکند اما تنها شناخت و روشنی ذهنی کافی نیست، خیلیها خیلی چیزها میدانند اما عمل نمیکنند. مگر خود ما به همه چیزهایی که میدانیم عمل میکنیم؟ در کنار این شناخت باید یک چیز دیگری وجود داشته باشد، آن انگیزه عمل هست. این دو همان چیزی است که قرآن روی آن خیلی تکیه میکند. قرآن این دو را با هم ذکر میکند؛ یعلمهم و یزکیهم، گاهی میگوید يُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ. این دوتا توأم است. عنصر اصلی رشد انسانی در این دو چیز است؛ شناخت صحیح، کسب معلومات بیشتر راجع به حقایق و تصمیم بر عمل، تمرین برای اینکه انجام کارهای شرعی و خداپسند ملکه ما شود و یادمان نرود و موقع عمل که میشود فراموش نکنیم، نمازمان را با حضور قلب بخوانیم، تا آنجایی که دستمان میرسد به فقرا و محرومان کمک کنیم و به سایر دستورات دینی عمل کنیم؛ یعلمهم و یزکیهم، این دوتا عنصر اصلی رشد ماست.
برای اینکه این کلیات پیاده شود باز خدا این نعمت را برای ما قرار داده که فرمایشات رهبری در اختیار است. راهی از این بهتر سراغ نداریم. اقلاً سی چهل سال هم تجربه تأیید میکند که این راه درستی است. زمانی را یاد بیاوریم که اگر مردم میخواستند فتوای امام حیشان را درباره یک مسئله ساده زندگیشان بدانند باید از کوفه تا مدینه با شتر میرفتند تا از امام مسئله بپرسند. امروز فتاوا و بیانات رهبری بهراحتی در دسترس میباشد. امروز رهبر سخنرانی میکند همه دنیا دارند استفاده میکنند. این نعمتها چه زمانی در اختیار انسانها بوده است؟! به اینها بها بدهیم، هم درست یاد بگیریم و هم بنا بگذاریم که هر چه یاد میگیریم عمل کنیم.
خدا افزون بر اینها یک چیز دیگر هم به ما شیعهها داده که سایر مسلمانان به قدر کافی از آن بهره ندارند و تنها بعضی از آنها مراتبی از آن را دارند و آن مسئله توسل و گدایی پیش اولیای خدا است؛ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ.[9] شما که امروز به حرم حضرت معصومهسلاماللهعلیها مشرف شدید صادقانه بدانید ایشان کلام شما را میشنود و با مهربانی پاسخ میدهد. صادقانه از او بخواهید ما مهمان شماییم، چیزی نداشتیم خدمت شما تقدیم کنیم فقط آمدیم گدایی، از خدا بخواهید ما را راهنمایی کند و در انجام وظایفمان موفق بدارد، این نعمتهایی که به ما داده، مخصوصاً نعمت وجود مقام معظم رهبری را پایدار بدارد.
وفقکم الله وإیانا
والسلام علیکم ورحمةالله
[1]. یونس، 32.
[2]. کهف، 29.
[3]. حجر، 9.
[4]. حشر، 7.
[5]. نساء، 59.
[6]. یونس، 14.
[7]. غافر، 7.
[8]. نحل، 78.