صوت و فیلم

صوت:
80

راه رسیدن به سعادت ابدی

در جمع نخبگان کشوری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
تاریخ: 
يكشنبه, 22 تير, 1393

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین.

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَ عَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلاً وَ عَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل‌رضوان‌الله‌علیه و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا می‌کنیم.

قبل از هر چیز، فرارسیدن میلاد مسعود سبط اکبر، امام مجتبی‌صلوات‌الله‌علیه را خدمت ولی عصرارواحنافداه و جانشین شایسته‌شان، مقام معظم رهبری و همه دوست داران اهل‌بیت تبریک و تهنیت عرض می‌کنیم. از خداوند متعال درخواست می‌کنیم که به برکت این روز و به برکت صاحب این روز، همه ما و همه شیعیان و حق‌جویان عالَم را مورد عنایت خاص خودش قرار دهد.

فرق اساسی اعمال اختیاری و غیر اختیاری

خدا را شکر می‌کنم که حیات و توفیقی افاضه فرمود که امروز در جمع نورانی شما عزیزان عرض سلام و ارادت و گفتگوی دوستانه‌ای داشته باشم. عرضم را از این‌جا آغاز می‌کنم که ما آدمیزادها با یکدیگر تفاوت‌هایی داریم. بخشی از این تفاوت‌ها کلی و عمومی است؛ برخی مرد هستیم و برخی زن، ازنظر نژاد با هم فرق داریم، رنگ پوست‌مان متفاوت است، یکی در زمانی زندگی می‌کند و دیگری در زمانی دیگر، یکی در اقلیمی از دنیا ساکن است و دیگری در اقلیمی دیگر. حتی آن‌هایی که در یک زمان و مکان زندگی می‌کنند نیز تفاوت‌هایی دارند؛ یکی جوان است، دیگری بزرگسال یا پیر. استعدادها، موقعیت‌های اجتماعی، شرایط خانوادگی و بسیاری عوامل دیگر باعث می‌شود که ما انسان‌ها متنوع و متفاوت باشیم.

بخشی از این تفاوت‌ها خارج از اختیار و انتخاب ماست. مثلاً من مرد هستم و یک خواهر، زن؛ نمی‌توان گفت چرا من مرد شدم و او زن؟! هیچ‌کدام در این موضوع نقشی نداشته‌ایم. اگر کسی بپرسد چرا جوان هستی یا پیر؟! پاسخ این است که خودمان چنین انتخابی نکرده‌ایم و در این زمینه مسئولیتی نداریم؛ همان‌گونه که در رنگ پوست، زبان مادری، محل تولد و بسیاری از ویژگی‌های دیگر، اراده و انتخاب ما نقشی نداشته است و طبیعتاً نسبت به این موارد، مسئولیتی هم متوجه ما نیست.

اما این‌که چرا خالق هستی، عالم را با این تفاوت‌ها آفریده، پرسشی هستی‌شناسانه است که باید در جای خود مورد بررسی قرار گیرد. اجمالاً آن‌چه در فرهنگ ما رایج است این است که می‌گویند مصلحت خدا چنین بوده است؛ این یک پاسخ کلی و اجمالی است.

درهرصورت، اکنون بحث ما درباره این نیست که چرا در مواردی که اختیار نداریم، تفاوت‌هایی وجود دارد؟! اینکه چرا همه یک‌شکل نیستند، همه مرد یا همه زن نیستند، همه سفید یا همه سیاه نیستند. این‌ها پرسش‌هایی هستند که جای بحث دارند اما الآن در مقام بحث این مسئله نیستیم و موضوع سخن ما چیز دیگری است.

اختیار و اراده؛ لازمه مسئولیت

آن که مهم است چیزهایی است که اراده، اختیار و انتخاب ما به نحوی در آن‌ها مؤثر بوده است. اینجاست که می‌شود از ما بپرسند که چرا این را انتخاب کردی؟! چرا آن کار را نکردی؟! چرا این کار را کردی؟! این جا، جای مسئولیت است.

وقتی دانستیم که روزی به نام روز حساب و روز سؤال هست باید برای آن سؤال‌ها پاسخی آماده داشته باشیم. هر جا دیدیم که انتخاب و اراده ما در آن نقش دارد، باید بتوانیم پاسخ بدهیم که چرا چنین کردیم اما در مواردی که اراده ما نقشی نداشته، طبیعتاً نیازی به پاسخ‌گویی نیست؛ آن کسی که ما را این‌گونه آفریده، خود باید پاسخ دهد. او هم سؤال‌کننده است و هم پاسخ‌دهنده.

اما در آن‌چه ما در آن دخالت داریم و اراده‌مان مؤثر است، بی‌تردید روزی باید پاسخ بدهیم که چرا چنین انتخابی کردیم. این نکته‌ای‌ است که باید در رفتارمان بسیار دقت کنیم؛ به‌گونه‌ای رفتار کنیم که بتوانیم پاسخ‌گوی اعمال‌مان باشیم. همین است که می‌گوییم انسان، مسئول است.

البته «مسئولیت» واژه‌ای عام است که تفسیرهای گوناگونی دارد اما مسئولیت حقیقی، در برابر کسی ا‌ست که مالک ماست؛ او سؤال‌کننده است و ما مسئول هستیم و باید پاسخ‌گوی او باشیم وگرنه دیگران معلوم نیست تا چه اندازه حق پرسش از ما را داشته باشند. این یک مقدمه بود. لطفاً این مقدمه را در ذهن داشته باشید تا در ادامه از آن بهره بگیریم.

انگیزه‌های انسان برای انجام رفتار اختیاری

مقدمه دیگر تأملی روان‌شناسانه است. هر کسی اگر در رفتار خودش دقیق شود می‌بیند که چگونه یک کار را انتخاب می‌کند. مثلاً صبح که از خواب بیدار می‌شود کارهایی را انجام می‌دهد که برخی از آن‌ها حاصل اختیار و انتخاب اوست. حالا شما این‌جا نشسته‌اید؛ چه شد که انتخاب کردید در این مکان حضور داشته باشید؟! انسان اگر تأمل کند درمی‌یابد که پشت هر رفتار اختیاری، انگیزه‌ای وجود دارد.

برخی از این انگیزه‌ها پیچیده‌ هستند و اگر بخواهیم آن‌ها را تحلیل کنیم زمان زیادی می‌طلبد؛ اما بیایید از کارهای ساده شروع کنیم: صبح از خواب بلند می‌شویم و صبحانه می‌خوریم. چرا؟! چون احساس گرسنگی یا ضعف داریم، می‌دانیم قرار است تا عصر فعالیت کنیم و نیاز به انرژی داریم. یا درد و رنجی را حس می‌کنیم و می‌خواهیم آن را برطرف کنیم، یا در انتظار لذتی هستیم که پس‌ازآن حاصل می‌شود.

فرض کنید کسی چندان هم گرسنه نیست اما چون از خوردن شیرکاکائو لذت می‌برد یک استکان شیرکاکائو می‌نوشد. این‌جا مفهوم «لذت» مطرح می‌شود. بسیاری از کارهایی که ما انجام می‌دهیم یا برای رسیدن به لذت است یا برای دفع رنج؛ یعنی یا خوشی ایجاد می‌کند، یا درد را از بین می‌برد. رفتارهای ساده روزمره‌مان اغلب از همین جنس‌ هستند. مثلاً در جمعی می‌نشینیم، حرف می‌زنیم، شوخی می‌کنیم، چون از آن خوش‌مان می‌آید.

اما وقتی می‌خواهیم از زندگی لذت ببریم می‌بینیم که همه چیز آماده نیست. مثلاً می‌دانم ظهر می‌خواهم ناهار بخورم، شب شام بخورم، خانه‌ای داشته باشم، وسیله‌ای برای رفت‌وآمد می‌خواهم. این‌گونه نیست که هر وقت هر چه خواستیم، در اختیارمان باشد. پس باید دنبال چیزی برویم که بتوانیم با آن خواسته‌هایمان را تأمین کنیم.

برای همین، به سراغ کارهایی می‌رویم که ممکن است ساعت‌ها، روزها، ماه‌ها یا حتی سال‌ها طول بکشد تا به نتیجه برسد. هدف این است که پولی به دست بیاوریم تا با آن غذا، لباس، خانه، وسیله نقلیه یا امکان ازدواج فراهم کنیم. این‌جا مفهومی دیگر به نام منفعت، مطرح می‌شود. ما می‌گوییم این کار را انجام می‌دهیم چون برایمان منفعت دارد. چرا شغلی را انتخاب می‌کنم یا درس می‌خوانم؟! چون درآمدی حاصل می‌شود که وسیله‌ای برای رسیدن به لذت‌های بعدی است. وقتی نتیجه کار حاصل شد، می‌توانم از آن در مسیر خواسته‌هایم استفاده کنم. پس می‌گوییم این کار منفعت دارد.

اگر کسی معامله‌ای کند و سودی ببرد، می‌گوییم معامله‌اش منفعت داشت؛ یعنی چیزی به دست آورد که می‌تواند با آن خواسته‌هایش را تأمین کند؛ اما اگر سرمایه‌اش را از دست بدهد، می‌گوییم ضرر کرده است؛ یعنی همان چیزی را هم که داشت دیگر ندارد.

پس ما با دو مفهوم آشنا شدیم: لذت و منفعت. در مقابل لذت، رنج قرار دارد و در مقابل منفعت، ضرر.

تفاوت مصلحت و منفعت

گاهی می‌بینیم که در مسیر به دست آوردن منفعت، باید زحمت‌هایی را تحمل کرد و گاهی ضررهایی را پذیرفت. کارگری که عملگی می‌کند یا مهندسی که سال‌ها در آزمایشگاه یا محیط‌های سخت مشغول کار است، صرفاً کاری انجام نمی‌دهد که بی‌زحمت به درآمد برسد. گاهی باید زیر آفتاب بایستد، گرسنگی بکشد، سختی تحمل کند؛ حتی ممکن است دستش زخم شود یا بشکند. در این‌جا انسان محاسبه می‌کند که مجموع آثار این کار، چه میزان نفع دارد و چه میزان ضرر؟! آیا سودش بیشتر است یا زیانش؟! این‌جاست که مفهوم سومی به نام مصلحت مطرح می‌شود.

منفعت، همان چیزی بود که به ‌دنبال آن، لذت حاصل می‌شد؛ پولی به دست می‌آوردیم و خواسته‌هایمان را تأمین می‌کردیم؛ اما وقتی فهمیدیم که در راه کسب منفعت، باید سختی‌هایی را تحمل کنیم، ریسک کنیم، خسته شویم، از خانواده دور شویم، از دوستان جدا شویم، به شهر دیگری برویم، با مشکلات روبه‌رو شویم، آن‌وقت باید محاسبه کنیم که آیا مجموع این سختی‌ها در برابر منفعتی که به ‌دست می‌آید قابل قبول است؟!

اگر منفعت، بیشتر بود می‌گوییم این کار، مصلحت دارد؛ یعنی با وجود زحمت و سختی، ارزش انجام دادن دارد اما اگر ضرر و سختی‌اش بیشتر از منفعتش بود می‌گوییم این کار، مصلحت ندارد.

پس ما با سه مفهوم روبه‌رو هستیم:

الف) لذت

ب) منفعت؛ وسیله‌ای برای رسیدن به لذت

ج) مصلحت؛ ارزیابی سود و زیان در شرایطی که هر دو وجود دارد.

مصلحت یعنی در جایی که هم منفعت هست و هم ضرر، ببینیم کدام‌یک رجحان دارد. اگر منفعت بر ضرر غلبه داشت می‌گوییم این کار، مصلحت دارد و حتی اگر ضرری هم در کار باشد، عقل می‌گوید باید آن را تحمل کرد.

همه عقلای عالم این محاسبات را انجام می‌دهند. هر کسی در حد فهم و تجربه خودش این حساب‌ها را می‌کند. مثلاً یک جوان وقتی می‌خواهد شغلی را انتخاب کند فکر می‌کند که برای این شغل درس خوانده‌ام، زحمت کشیده‌ام، حالا ببینم چقدر درآمد دارد؟! برای رسیدن به این درآمد باید از راحتی خودم بگذرم، از خانواده دور باشم، مشکلاتی را تحمل کنم، بی‌مهری‌هایی را از سوی برخی همکاران یا مدیران تحمل کنم. درنهایت، برآیند این‌ها چیست؟! وقتی همه را با هم جمع و تفریق کردیم آیا حاصل نهایی‌اش منفعت است یا ضرر؟! اگر منفعتش بیشتر بود می‌گوییم این کار، مصلحت دارد و عقل حکم می‌کند که آن را انجام دهیم.

حقیقت زندگی دنیا نسبت به آخرت

همه عقلای عالم این محاسبات را دارند اما دایره فکرشان درباره منفعت‌ها و ضررها معمولاً محدود به همین زندگی دنیایی است. مثلاً می‌گویند: بروم تحصیل کنم، بعد کارآموزی، بعد دنبال شغل بگردم، ارتباطاتی برقرار کنم، جایی استخدام شوم یا شغل آزاد راه بیندازم؛ درنهایت برای این‌که درآمدی داشته باشم و زندگی‌ام را اداره کنم، زندگی آبرومندانه‌ای داشته باشم، خانه‌ای بخرم، وسیله‌ای تهیه کنم. منفعت و ضرری که سنجیده می‌شود، مربوط به همین چند صباح دنیاست.

اما انبیا آمدند و افق دیگری را گشودند. گفتند: همه منفعت‌ها و ضررها محدود به این چند روزه دنیا نیست؛ بلکه پس‌ازآن، منفعت‌ها و ضررهایی وجود دارد که اصلاً با این‌ها قابل مقایسه نیست. برای همین، اصل معاد را مطرح کردند و گفتند: زندگی فقط همین هفتاد، هشتاد سال نیست. پس از مرگ، انسان دوباره زنده می‌شود و تا ابد زنده خواهد بود. خوشی آن‌جا را باید از همین‌جا فراهم کرد؛ این مهم است.

ما در این دنیا خوشی‌ها و ناخوشی‌هایی داریم و همین‌جا باید تلاش کنیم و نتیجه‌اش را نیز همین‌جا رقم بزنیم. اگر کار کردیم، مزدش را می‌گیریم؛ اگر نکردیم، بی‌مزد خواهیم ماند؛ اما آخرت دیگر جای کار کردن نیست؛ آن‌چه در آن‌جا دریافت می‌شود نتیجه همین اعمالی است که در این دنیا انجام داده‌ایم، آن هم به صورت بی‌نهایت!

اگر این حقیقت را بپذیریم، زندگی دنیایی ما در برابر آخرت چه ارزشی دارد؟! درواقع می‌توان گفت این دنیا راهی است که باید طی شود تا به مقصد برسیم. فرض کنید در تهران یا شهری دیگر که محل تولدتان نبوده، خانه‌ای خریده‌اید و قصد دارید به آن‌جا نقل مکان کنید. برای رسیدن به آن خانه باید چند روزی در سفر باشید، سختی‌هایی را تحمل کنید تا به مقصد برسید و در آن‌جا اقامت کنید. اگر سفر نکنید، اگر وسیله نداشته باشید، همان‌جا می‌مانید و به خانه‌تان نمی‌رسید.

زندگی هفتاد، هشتاد، صد سال و حتی اگر هزار سال باشد، در برابر بی‌نهایت، چیزی جز یک چشم به هم زدن نیست. همه شما تحصیل‌کرده‌اید؛ بزرگ‌ترین عددی که می‌توانید تصور کنید، در برابر بی‌نهایت چه نسبتی دارد؟! هیچ! هر عددی را اگر صورت یک کسر قرار دهید و مخرجش بی‌نهایت باشد، حاصلش صفر است. هیچ نسبتی میان زندگی، حتی اگر هزار سال طول بکشد با بی‌نهایت وجود ندارد.

پس این زندگی دنیایی یعنی چه؟! انبیا که چنین حقیقتی را بیان کرده‌اند می‌گویند: شما به این دنیا آمده‌اید تا خودتان را برای آن‌جا بسازید. آن‌جا نعمت‌هایی هست که اگر همین حالا بروید، توان دریافتش را ندارید. باید در این‌جا مسیر رشد را طی کنید و خودتان را بسازید تا آماده دریافت آن رحمت‌ها شوید.

دنیا؛ رحمی برای تولد در آخرت!

اگر زندگی دنیا را نسبت به آخرت، به دوران جنینی نسبت به زندگی دنیایی تشبیه کنیم، تشبیهی بی‌راه نیست. نطفه‌ای که منعقد می‌شود، اسپرم‌هایی که به صورت اوول درمی‌آیند، نخستین سلول‌های زنده، اگر همین حالا وارد دنیا شوند نمی‌توانند زندگی کنند و درواقع به هدر می‌روند. میلیون‌ها اسپرم در یک قطره منی، کجا ریخته می‌شوند؟ چه استفاده‌ای دارند؟ هیچ‌کدام نمی‌توانند در این دنیا به‌تنهایی مفید باشند.

این سلول باید نه ماه در رحم مادر بماند، در آن محیط رشد کند و تربیت شود تا وقتی متولد شد بتواند از نعمت‌های دنیا بهره‌مند شود. از نگاه انبیا زندگی صد ساله ما در این دنیا نیز مانند یک دوران جنینی است با این تفاوت که جنین در رحم مادر هیچ اختیاری ندارد و هرچه شرایط محیط و رحم اقتضا کند همان می‌شود اما در این دوران جنینیِ دنیایی، اراده و انتخاب ماست که سرنوشت‌مان را رقم می‌زند. خودمان باید تصمیم بگیریم که چه بشویم، چه راهی را انتخاب کنیم و چه چیزی برای حیات ابدی‌مان نفع یا ضرر دارد و مصلحت نهایی ما چیست؟!

در این دنیا سختی‌ها و زحمت‌هایی هست، خوشی‌هایی هم هست اما مهم این است که این رفتارها را چگونه تنظیم کنیم تا برآیندشان سعادت ابدی باشد. نمی‌توان روی خود این خوشی‌ها یا سختی‌ها حساب کرد؛ باید روی نتیجه نهایی‌شان حساب کنیم. ببینیم آخر کار چه چیزی نصیب‌مان می‌شود. چه کنیم که در آن‌جا خوشبخت باشیم؟!

قرآن می‌فرماید: فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَسَعِیدٌ؛[1] در قرآن، تنها یک‌بار واژه‌های «سعید» و «شقی» آمده است و آن هم در همین آیه است؛ می‌فرماید آدمیزادها دو دسته‌اند: بدبخت و خوشبخت؛ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی الْجَنَّةِ؛[2] سعادت از آنِ کسانی است که اهل بهشت باشند وگرنه خوشی‌های چند روزه دنیا با یک چشم به هم زدن می‌گذرد؛ این را نمی‌توان سعادت نامید. این‌ها همان لذت‌های زودگذر هستند. سعادت یعنی پایدار باشد، یعنی هیچ‌گاه پایان نیابد. شقاوت هم برای کسانی است که اهل جهنم‌ هستند؛ وَأَمَّا الَّذِینَ شَقُواْ فَفِی النَّارِ.[3]

محور تعالیم انبیا

محور همه تعالیم انبیا را این مطلب تشکیل می‌دهد که ای آدمیزادها! نخست بدانید که شما اتفاقی به وجود نیامده‌اید. خداوند متعال شما را با حکمت بالغه‌اش آفریده و هر آن‌چه دارید، از اوست. در این عالم، فرصتی در اختیارتان گذاشته و ابزارهایی فراهم کرده تا بتوانید انتخاب کنید. در میان همه مخلوقاتی که آفریده، به شما این امتیاز ویژه را داده که خودتان سرنوشت خودتان را تعیین کنید. فرشتگان خودشان نمی‌توانند سرنوشت‌شان را تعیین کنند، همان‌گونه هستند که آفریده شده‌اند. فقط انسان است که خودش می‌تواند سرنوشت خودش را تعیین ‌کند و ازاین‌جهت، خلیفه خدا و مظهر قدرت الهی است. باید بدانید چه کار کنید و چگونه از این امکانات استفاده کنید که به سعادت ابدی برسید.

ما باید این حقیقت را باور کنیم که البته همه ما معتقدیم و پذیرفته‌ایم. این همان اصول دین است؛ این‌که خدا ما را آفریده، یعنی توحید؛ این‌که دوباره زنده خواهیم شد، یعنی معاد؛ و این‌که پیامبران آمده‌اند تا راه را نشان دهند، یعنی نبوت. کسی که در این اصول، شک داشته باشد نمی‌توان او را مسلمان دانست. اصول دین باید با یقین پذیرفته شود و با ضرورت عقلی اثبات گردد. فرض ما این است که ما این اصول را پذیرفته‌ایم؛ پس لازمه‌اش این است که به زندگی صد ساله‌مان یا بفرمایید حتی هزار ساله‌مان، به چشم یک سفر نگاه کنیم؛ سفری که در آن باید خودمان را بسازیم.

در یک مثال ساده، فرض کنید در یک دوره آموزش تربیت‌بدنی، فردی به اردویی فرستاده می‌شود تا چند ماه در شرایط خاصی زندگی کند، بدنش را تقویت کند، مهارت‌هایی بیاموزد و آماده شود تا در زمان مناسب از آن‌ها بهره ببرد. زندگی دنیا نیز همین‌گونه است؛ فرصتی محدود برای ساختن خود، برای کسب لیاقت دریافت رحمت بی‌پایان الهی.

اگر این را باور کنیم صبح که از خواب بیدار می‌شویم باید از خود بپرسیم: امروز چه کنم که برای آن‌جا مفید باشد؟! اشتباه ما این است که گمان کنیم همه چیز همین‌جاست و فقط باید به فکر شکم و راحتی باشیم؛ و بعدش؟! بعدش را رها کنیم و بگوییم خودش درست می‌شود! این خلاف عقل است.

عقل می‌گوید: اگر می‌خواهی تحصیل کنی باید سه، چهار سال دوره لیسانس، دو سال فوق‌لیسانس، چند سال دکترا را بگذرانی، زحمت بکشی تا درنهایت به نتیجه‌ای برسی که مصلحتت در آن باشد نه منفعت زودگذر یا لذت آنی. همه عقلای عالم همین‌گونه حساب می‌کنند اما وقتی پای آخرت به میان می‌آید گاهی دچار ضعف می‌شویم و درست فکر نمی‌کنیم و به دنبال این هستیم که فقط امروز را بگذرانیم، ببینیم چه می‌شود، این امتحان را بدهیم و این ترم را بگذرانیم، بعداً فکرش را می‌کنیم! درحالی‌که تا آن‌جا که اختیار داریم باید از همان ابتدا تصمیم بگیریم که چه راهی را انتخاب می‌کنیم و آخرش به کجا می‌رسد. آن‌چه خارج از اختیار ماست، مسئولیتی هم برای ما ندارد اما آن‌چه به ما مربوط می‌شود و می‌توانیم درباره‌اش فکر کنیم و تصمیم بگیریم، باید با دقت و آگاهی انتخاب شود. باید بدانیم چه راهی را برمی‌گزینیم، به کجا منتهی می‌شود و چه لوازمی دارد.

انبیا آمده‌اند تا انسان‌ها را این‌گونه تربیت کنند؛ تا به آن‌ها بفهمانند که جایگاهشان در هستی چیست. رَحِمَ اللَّهُ امْرَءً عَلِمَ مِن أَیْنَ وَ فِی أَیْنَ وَ إِلَى أَیْنَ؛ خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده، در کجا قرار دارد و به سوی کجا می‌رود.

لزوم شکر نعمت‌های بی‌نظیر الهی

خداوند متعال ما را در زمانی آفریده که بسیاری از نعمت‌ها و امکاناتی که امروز در اختیار داریم، صد یا دویست سال پیش اصلاً قابل تصور نبود. تکنولوژی‌هایی که امروز از آن‌ها بهره‌مندیم حتی پنجاه سال پیش هم وجود نداشت. از سوی دیگر، هزار و چهارصد سال از بعثت پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌گذرد اما در هیچ دوره‌ای شرایطی که امروز برای نظام اسلامی و کشور ما فراهم شده سابقه نداشته است. در طول این هزار و چهارصد سال، آیا می‌توانید نقطه‌ای از کشور را نشان دهید که بالاترین مقام اجرایی‌اش، در رأس هرم قدرت، نایب امام زمان باشد؟! چنین چیزی را کجا سراغ دارید؟! چنین چیزی در هیچ دوره‌ای سابقه نداشته است.

سلاطین بسیاری آمدند و رفتند؛ سلسله‌های مختلف شیعه و سنی بر سر کار بودند؛ پیش از صفویه، تقریباً همه حکومت‌ها سنی بودند جز در دوره‌ای محدود که دیالمه در بخشی از ایران حکومت شیعی داشت. در سایر بلاد، حکومت‌ها سنی بودند. حکومت شیعه از زمان صفویه شکل گرفت؛ اما در رأس حکومت چه کسانی بودند؟! همان‌هایی که تاریخ نشان می‌دهد؛ کم‌وبیش به فکر خوشی خودشان بودند، به فکر حرم‌سراهایشان و البته قدرت را هم دوست داشتند، علاقه‌مند بودند قلمروشان وسیع باشد و حکومت کنند؛ اما در کدام دوره‌ای در رأس حکومت کسی بود که شبانه‌روز دلش برای مردم بسوزد، شب‌ها تا صبح خوابش نبرد که چه تدبیری برای صلاح مردم باید اندیشید و از سوی دیگر، حکومتش مورد تأیید امام زمان باشد و خود جانشین امام زمان محسوب شود؟! ما چنین شرایطی را در هیچ دوره‌ای و در هیچ نقطه‌ای از تاریخ نداشته‌ایم.

خداوند ما را در این زمان آفریده؛ آیا نباید شکرش را به‌جا بیاوریم؟! این همه نعمت‌های مادی که در اختیار ماست ازجمله برق، بلندگو و تلفن‌های همراهی که در جیب همه شماست و سی سال پیش اصلاً خبری از آن‌ها نبود و کسی حتی تصورش را نمی‌کرد. من بارها گفته‌ام اولین باری که تلفن بی‌سیم دیدم تعجب کردم. اتفاقاً در آمریکا بودم. گفتند می‌خواهی با ایران تماس بگیری؟! گفتم از این‌جا؟! چطور؟! گفتند همین‌جا، با تلفنی که در ماشین بود. تعجب کردم؛ آدم در ماشین بنشیند و با ایران تماس بگیرد، بدون سیم، بدون اتصال! هنوز هیچ خبری از تلفن همراه نبود و فقط تلفن بی‌سیم بود. بعدها تلفن همراه تولید شد و هرروز مدل‌های جدیدی با امکاناتی عرضه شد که انسان حتی تصورش را نمی‌کرد. آینده‌اش را هم فقط خدا می‌داند. این‌ها همه نعمت‌هایی هستند که به‌وسیله برخی بندگان خدا در اختیار دیگران قرار گرفته‌اند. حالا که در دست ماست، نعمت خداست. از نعمت‌های مادی؛ برق، کولر، تلویزیون، میکروفون و دیگر ابزارها؛ و نعمت معنوی‌اش حکومت اسلامی که در رأس آن، جانشین امام زمان قرار دارد و اطاعت از او همچون اطاعت از امام زمان واجب است.

راه رسیدن به سعادت ابدی!

حالا ما باید چه کار کنیم؟! عقل آدمیزاد می‌گوید: آقا! حساب کن که در این شرایط چه کاری می‌توانی انجام دهی که بیشترین منفعت را برای زندگی ابدی‌ات داشته باشد؟! مگر بنا نبود که ما دنبال مصلحت باشیم؟! مصلحت یعنی کاری که بیشترین و پایدارترین منفعت را برای ما به همراه داشته باشد. طولانی‌ترین منفعت، همان منفعت بی‌نهایت است و دیگر از آن طولانی‌تر نمی‌شود. پس باید فکر آن باشیم.

با این امکاناتی که خداوند در اختیار ما قرار داده، امکاناتی که در هیچ دوره‌ای چنین گسترده نبوده، باید بیندیشیم و راهی پیدا کنیم تا از این نعمت‌ها به نحوی استفاده کنیم که بیشترین اثر را در سعادت ما داشته باشد. یکی از راه‌های رسیدن به آن سعادت، توجه به دیگران است که البته درنهایت، به نفع خودمان تمام می‌شود. ما برای نفع دیگران کار می‌کنیم اما ثوابش را خودمان می‌بریم.

جای آن هست که شما عزیزان، با ذهن باز و اندیشه روشن، بنشینید و فکر کنید. شاید پس از همه این تأمل‌ها این نتیجه عمومی حاصل شود که نخستین چیزی که لازم است، داشتن شناخت صحیح است؛ این‌که بدانیم چه باید کرد. چون هر کسی سلیقه‌ای دارد، اختلاف نظرها هست، مسائل سیاسی، احزاب، گروه‌ها و... گاهی آدم به نتیجه قطعی نمی‌رسد. اگر می‌خواهیم تصمیم درستی بگیریم باید ابتدا شناختی درست و عمیق داشته باشیم؛ بدانیم که چه هستیم، چه داریم، به کجا می‌خواهیم برویم و راه رسیدن به آن چیست.

ما بخشی از این شناخت را با عقل خودمان می‌توانیم به دست آوریم و بخشی را از تجربه دیگران؛ اما درنهایت به مسائلی می‌رسیم که عقل به آن نمی‌رسد و باید از وحی و دین کمک بگیریم. پس مهم‌ترین وظیفه ما در هر جایگاهی و در هر سن و موقعیتی این است که همیشه در پی شناختی عمیق‌تر، یقینی‌تر، گسترده‌تر و ریشه‌دارتر باشیم.

شما که سال‌ها صرف درس و مطالعه کرده‌اید حتماً بخشی از وقت‌تان را به مطالعات دینی اختصاص بدهید. خیال نکنید هرچه یاد گرفته‌اید کافی است. بنده با بیش از هشتاد سال عمر و نزدیک به هفتاد سال اشتغال به دروس دینی، یعنی شصت‌وهفت سال طلبگی، هنوز احساس می‌کنم که خیلی چیزها را نمی‌دانم و باید بیاموزم. بااینکه تمام این سال‌ها درباره دین درس خوانده‌ام، باز هم جای یادگیری هست. فکر نکنید این اندازه‌ای که از دین شناخته‌اید کافی است. خیلی چیزها هست که باید یاد بگیرید.

البته نمی‌شود تمام وقت را صرف مطالعه کرد اما لااقل روزی پانزده دقیقه، چند صفحه از یک کتاب دینی بخوانید. برای انتخاب کتاب هم مشورت کنید اما مهم این است که درباره باورها و ارزش‌های دینی باشد؛ اینکه دین چه باورهایی را توصیه می‌کند و چه ارزش‌هایی را باید در عمل رعایت کرد.

دوم اینکه در همه جای دنیا می‌بینید که انسان‌ها در رشته‌های مختلف تخصص دارند. در اموری که تخصص ندارند، چه می‌کنند؟ به متخصص مراجعه می‌کنند. همه ما مریض می‌شویم و باید نسخه از پزشک بگیریم. حتی مرجع تقلید، حتی امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه وقتی مریض می‌شدند باید به پزشک مراجعه می‌کردند و طبق دستور او عمل می‌کردند. زندگی بدون این مراجعه‌ها ممکن نیست. یکی از نعمت‌های بزرگ خداوند که در عالم کم‌نظیر است، این است که امروز رهبری به ما داده که به تصدیق دشمنان در رهبری جامعه خودش بی‌نظیر است! دیگر دنبال چه کسی می‌گردیم؟!

سوم اینکه یک برنامه عملی برای خودسازی داشته باشیم. حالا هر کسی هر اندازه که برای او میسر است. اولین قدمش این است که نمازمان را اول وقت بخوانیم. این همه سفارش‌هایی که بزرگان کرده‌اند، از انبیا و ائمه گرفته تا علما و اولیای خدا، نمی‌شود در دستورالعمل‌هایشان نماز اول وقت نباشد. همه گفته‌اند. سعی کنیم برنامه‌هایمان را به‌گونه‌ای تنظیم کنیم که اول وقت هر جا که هستیم بتوانیم نمازمان را بخوانیم. البته آن اندازه‌ای که در اختیارمان است. حالا اگر یک وقت نشد آن حرف دیگری است؛ تا آن جایی که به ما مربوط است و در اختیار ما هست سعی کنیم نمازمان را در اول وقت بخوانیم و روز یا شب در حد چند دقیقه با خدا خلوت کنیم و یک راز و نیاز چند دقیقه‌ای با خدا داشته باشیم.

آدم گاهی با دوستانش یکی، دو ساعت می‌نشیند گپ می‌زند، جوک می‌گویند، گل می‌گویند، گل می‌شنوند و خسته نمی‌شود. این‌گونه نیست؟! آیا جا ندارد که آدم در 24 ساعت، 5 دقیقه را صرف گفتگو با خدا کند؟! خدایی که همه جا حاضر است، همه چیز به دست اوست و از همه مهربان‌تر است؛ آیا جا ندارد ما روزی چند دقیقه با او صحبت کنیم؟!

شما اگر این سه تا مسئله را مد نظر قرار دهید کلیدهایی است که راه‌های سعادت‌تان با آن‌ها باز می‌شود و تا آخر عمر می‌توانید از آن بهره‌های فراوانی ببرید؛ اول، مطالعه؛ دوم، گوش به فرمان رهبر بودن؛ سوم، ارتباط با خدا داشتن هرچند در حد چند دقیقه، آدم در خلوت با خدا صحبت کند؛ بگوید من این هستم، این اشتباهات را کردم، من را ببخش! این نیازها را دارم، خودت کمک کن! مشکلاتی دارم و نمی‌توانم آن‌ها را برطرف کنم، خودت برطرف کن! نمی‌دانم چه راهی را باید بروم، خودت من را راهنمایی کن! همین طور خیلی خودمانی با خدا صحبت کنید. البته در همین سوره حمدی که می‌خوانیم همین‌هاست؛ اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ یعنی خدایا! راه راست را به ما نشان بده!

ما همیشه احتیاج داریم که خدا ما را راهنمایی‌ کند. خدا دوست دارد که بنده‌اش این را به او بگوید و از او بخواهد؛ یعنی اصلاً وسیله رشدمان همین است که ارتباط‌مان را با خدا حفظ کنیم. اگر از این طرف حساب کنید اول ارتباط با خدا؛ بعد ارتباط با نائب امام زمان؛ و بعد هم ارتباط با منابع دینی برای این‌که معلومات‌مان افزایش پیدا کند.

همه شما را به خدا می‌سپارم و از همه شما التماس دعا دارم. امیدوارم همه‌ شما مشمول عنایت‌های خاص آقا امام زمان‌عجل‌الله فرجه‌الشریف بشوید.

وَصَلَّى اللهُ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ

 

پرونده ویژه: