بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین والصَّلوةُ والسَّلامُ عَلَی سَیِّدِالأنْبِیَاءِ وَالمـُرْسَلِین حَبِیبِ إِلهِ الْعَالَمین أَبِیالْقَاسِمِ مُحَمَّد وَعَلَی آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ المـَعْصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحلرضواناللهعلیه و شهدای والامقام اسلام، مخصوصاً شهدای عملیات بیتالمقدس، صلواتی اهدا میکنیم.
خدا را شکر که بار دیگر توفیق عنایت فرمود عزیزان را برای لحظاتی از نزدیک زیارت کنم تا تجدید عهدی شود. به نظرم رسید بیمناسبت نیست به آسیبهایی بپردازیم که متوجه همه و بیشتر متوجه ماست. از خداوند متعال درخواست میکنیم ما را به مسائلی مجهز کند و موفق بدارد که بتوانیم با این آسیبها مقابله کنیم.
توجه به موفقیتهایی که در طول بیش از سه دهه نصیب دوستان شده، ایجاب میکند که ما بیشتر شکر خدا را به جا بیاوریم و بیشتر احساس مسئولیت کنیم؛ بهخصوص در مورد نعمتهای خاصی که خداوند متعال به ما عنایت فرموده و به دیگران کمتر داده یا اصلاً نداده است؛ ولی این بهتنهایی کافی نیست. وضع این عالم بهگونهای است که از یک طرف باید جنبههای ایجابی را رعایت کرد و از طرف دیگر متوجه نکتههای سلبی بود؛ از یک طرف باید تولی داشت و از طرف دیگر تبری؛ از یک طرف أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ است و از طرف دیگر رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ؛[1] از یک طرف، جاذبه است و از طرف دیگر دافعه. تعادلی که بین این عوامل متضاد وجود دارد باعث میشود انسان موقعیت صحیحی را اتخاذ کند و بتواند راهش را سالم بپیماید و به منزل برسد. اگر هرکدام از این کفهها نقص پیدا کند و ما در فعالیتهای ایجابی، کوتاهی یا در فعالیتهای سلبی، زیادهروی کنیم، بارمان به منزل نمیرسد. در انجام وظایف شرعی هم از یک طرف رعایت تکالیف واجب لازم است و از طرف دیگر ترک محرمات. اگر انسان زیاد عبادت کند اما احترازش از محرمات کم باشد، مثل کیسهای است که از یک طرف چیزهای قیمتی در آن میریزند و از طرف دیگر سوراخ است و محتویاتش بیرون میریزد.
توضیح اینها برای آقایان زیره به کرمان بردن است. حتماً شما نسبت به وظایفی که در این عصر متوجهتان است و با نعمتهای عظیمی که خداوند متعال به ما مرحمت فرموده متناسب است شناخت پیدا کردهاید. بخش عظیمی از این شناخت در سایه پیروزی انقلاب و به برکت خونهای شهدا و بخش دیگر آن هم بهواسطه رهبریهای حضرت امامرضواناللهعلیه و مقام معظم رهبریحفظهاللهتعالی و سایر عزیزانی است که در این مدتها ما را به مصالحمان آشنا و وظایفمان را به ما گوشزد کردهاند؛ اما به گمان من، در بخش سلبی این وظایف آنقدر کار نکردهایم. من به خودم قیاس میکنم. درس خواندن و درس دادن جزو تکالیف واجبی است که بر دوش ما آمده و ما هم سعی میکنیم کوتاهی نکنیم. آنهایی که اهل قلم هستند سعی میکنند از این راه به اسلام خدمت کنند. این چیزها را خوب متوجه میشویم و انشاءالله خدا توفیق میدهد عمل هم میکنیم؛ اما آسیبهایی هست که ممکن است به آنها مبتلا شویم ولی توجه نداریم.
در این دورههای اخیر که از مسائل، اطلاع بیشتری داریم و بهخصوص در این دو، سه دهه بعد از انقلاب که زندگی کرده و ناظر بسیاری از رفتارها و حرکتها بودهایم، با نگاهی اجمالی به کسانی که به ما شباهت دارند، هملباس ما هستند و عنوان روحانی و آخوند بر آنها اطلاق میشود، متوجه میشویم که مجموع ما روحانیون و عمامهبهسرها ضعفهایی داشتهایم؛ ضعفهایی که گاهی خسارتهای بزرگی به بار آورده است. صرفنظر از اشخاص خاص و تکیه کردن روی گرایشهای خاص سیاسی یا اجتماعی، درمجموع در بین ما روحانیون ضعفها، قصورها و لغزشهایی وجود داشته و دارد. بعضی از این قصورها و لغزشها بهگونهای است که آثارش تنها به خود شخص محدود و محصور نیست و به صورتهای مختلف دامنگیر دیگران هم میشود. آنهایی که مسئولیتی دارند، اگر دچار لغزش شوند مسئولیت و وظایفشان بهدرستی انجام نمیگیرد، آنجا که باید، حق به حقدار نمیرسد و ظلمی از کسی برداشته نمیشود. گاهی تبعیضها و رفتارهای ناپسند اخلاقی، دیگران را نسبت به روحانیت بدبین میکند و درنهایت ضررش به جامعه اسلامی میخورد. اجمالاً میدانیم که چنین چیزهایی وجود دارد. حالا روی مصادیق آن نمیخواهم تکیه کنم، احتیاجی هم ندارد.
آنچه مهم و مدنظر من است، اصل این مسئله است که توجه کنیم علت این امر چیست. مخصوصاً که گاهی دیده میشود کسانی در برههای از عمرشان خیلی خوب رفتار میکنند و خدماتی انجام میدهند که هم برای خودشان، هم برای مردمی که با آنها رابطه دارند و هم برای کل جامعه، مفید است و واقعاً باید از آن تشکر کرد؛ اما همینها در برهه یا عصری دیگر- بعد از ده یا بیست سال -رفتارشان عوض میشود و بهگونهای دیگر عمل میکنند که درنهایت، هم برای خودشان بد است و باعث ریختن آبرو و از دست رفتن محبوبیتشان میشود و هم ضررش به جامعه سرایت میکند.
امثال ما که سالها درس دینی خوانده، با مضامین آیات و روایات و سیره اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین کمیابیش آشنا شده و مواعظی را شاید دهها بار برای دیگران بیان کردهایم و یا اگر اهل قلم بودهایم نوشتهایم، چگونه است که خودمان در رفتارمان رعایت نمیکنیم؟! من خودم را معیار قرار میدهم. خیلی چیزها را خوانده، دانسته و یاد گرفتهام، بعد آنها را برای دیگران بیان کردهام، احیاناً قلم زده و مقاله و کتاب نوشتهام اما موقع عمل خودم که رسیده، گویا فراموش کردهام! موارد آن هم کم نیست. چگونه اینچنین میشود؟!
به تعبیر دیگری عرض کنم؛ خیلی چیزها هست که ما به آنها معتقد هستیم و ایمان داریم، قسم حضرت عباس هم میخوریم که آنها درست هستند اما در عمل به مقتضای این اعتقاداتمان عمل نمیکنیم یا به تعبیر دیگر آنها را جدی نمیگیریم. میگوییم واقعاً هست و درست است اما مثل این است که شوخی میکنیم. شاهدش این است که آنهایی که جدی گرفتند رفتارشان بهگونهای دیگر بوده است. هم آنها میگفتند هست و هم ما میگوییم؛ اما آنها بهگونهای دیگر هستند، ما هم بهگونهای دیگر هستیم!
یک مثال ساده عرض کنم؛ همه ما داستان زید بن حارثه را خوانده، شنیده و نقل کردهایم که پیامبر از او پرسید کَیْفَ أَصْبَحْتَ؟ قَالَ أَصْبَحْتُ مُوقِناً. مَا حَقِیقَةُ یَقِینِکَ؟[2] پاسخ داد: علامت یقینم این است که شبها خوابم نمیبرد، در اثر کمخوابی رنگم زرد شده، ترس از جهنم نمیگذارد بخوابم، گویا اهل جهنم را میبینم که معذّب هستند.
زید گفت: أَصْبَحْتُ مُوقِناً. اگر از من و شما بپرسند، آیا ما به آخرت یقین داریم و بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ[3] هستیم یا شک داریم؟! قسم حضرت عباس میخوریم که جهنم و بهشت و هرچه که در قرآن آمده همه درست است؛ اما اینها واقعاً چه اندازه در زندگی ما مؤثر است؟! چند شب شده که ما از فکر قیامت، جهنم، عذاب و... خوابمان نبرد؟! خواب نرفتن پیشکش؛ چگونه است که در رفتاری که شرعاً جایز نیست، یادمان میرود که جهنم و حسابوکتابی در کار هست؟!
این را به عنوان یک مثال کوچک عرض کردم. البته همه چیز به این اندازه روشن نیست اما اجمالاً مطالب بسیاری هست که ما میدانیم اما در عملمان ظهور ندارد. درواقع عمل ما با عمل کسی که شک دارد یا حتی منکر است چندان فرقی ندارد. چرا اینگونه میشود؟!
یک پاسخ این است که انسان موقع عمل یادش میرود و فراموش میکند. قرآن هم همین را میفرماید: لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یوْمَ الْحِسَابِ؛[4] میفرماید: آنهایی که به عذاب مبتلا میشوند به خاطر این است که روز حساب را فراموش میکنند. در جای دیگر میفرماید: نَسِیتُمْ لِقاءَ یوْمِکُمْ هَذا.[5] اینجا این پرسش مطرح میشود که ما چرا فراموش میکنیم؟! چگونه است که بعضی چیزها همیشه به یادمان هست و هیچوقت فراموش نمیشود اما این چیزها فراموش میشود؟!
جا دارد آقایانی که بهخصوص در رشته روانشناسی کار کردهاند به این پرسش پاسخ دهند. اجمالاً شاید جوابش این باشد که انسان وقتی به چیزی علاقه پیدا میکند، اضداد آن را فراموش میکند. وقتی نسبت به دنیا بهطورکلی علاقهمند شد، آخرت را فراموش میکند؛ چون اینها جمعشان خیلی مشکل است. دلبستگی به دنیا بهگونهای میشود که انسان فریب میخورد و بلکه خودش را فریب میدهد! مَا یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ،[6] فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا.[7] تعبیر فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا چندبار در قرآن تکرار شده است. واقعاً ما چندبار فکر کردهایم که آیا فریب دنیا را خوردهایم یا نه؟! اصلاً آیا ما هم مخاطب این آیه هستیم یا به ما ربطی ندارد و فقط آن چند نفری که زمان پیامبر بودند مخاطب هستند؟! اگر ما هم مخاطب این آیه هستیم آیا تابهحال فکر کردهایم که گول دنیا را خوردهایم یا نه؟!
حقیقت این است که همه ما در معرض این خطر هستیم. محبت دنیا مراتب دارد و بنده اعتراف میکنم که خودم به بعضی از مراتب آن مبتلا هستم. احتمال میدهم که امثال من هم کم نباشند. البته بعضی از مراتب محبت دنیا مختص اشقیا است؛ اعاذنا الله انشاءالله.
وقتی نهجالبلاغه را مرور میکنیم، میبینیم بیانات امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه و هشدارهایی که در مورد دنیا میدهند با ذهنیت ما اصلاً آشنا نیست، ما انتظار نداریم چنین چیزهایی را بشنویم و وقتی میخوانیم توجهمان را جلب نمیکند؛ مثلاً آنجا که میفرماید به این خاکها نگاه کنید که گونههای جوانان زیبارویی بوده و یا آنجا که راجع به عذابهای جهنم هشدار میدهد.
بهطورکلی آنچه که ما را نسبت به دنیا بدبین و از آن پرهیز میدهد، خوشمان نمیآید بخوانیم و راجع به آن فکر کنیم. احیاناً ممکن است برای سخنرانی بخوانیم و یک جمله از آن را هم حفظ کنیم اما با قلبمان ارتباط پیدا نمیکند. به عنوان نمونه، نامهای که امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه برای امام حسنصلواتاللهعلیه نوشتهاند، نامه بسیار عجیبی است. نویسنده، علیصلواتاللهعلیه است، آن هم در اواخر عمرشان. مخاطب هم امام حسنصلواتاللهعلیه هستند. تصریح هم دارد که این حاصل تجربههای یک عمر زندگی علی است برای بهترین و عزیزترین انسانها یعنی فرزندشان، امام حسنصلواتاللهعلیه. از یک طرف فرزند بزرگ است و از طرف دیگر امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه امام حسنصلواتاللهعلیه را تنها به خاطر فرزندی دوست نمیدارند، بلکه چون بعد از ایشان عزیزترین بندگان نزد خدا امام حسنصلواتاللهعلیه هستند. حضرت میخواهند چنین کسی را نصیحت کنند. اینکه چرا ایشان را نصیحت میکنند بماند. مطالب بسیار عالیای دارد که فهم بعضی از آنها و به تعبیر امامرضواناللهعلیه رساندن آنها به قلب مشکل است؛ چون ما در افق فکر این نامه نیستیم و افق ذهن و فکر ما با افق کلام امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه و بهخصوص این نامه فاصله دارد؛ اما چند جمله از آن که مرتبط با دنیا و همین آفتی است که ممکن است ما به آن مبتلا شویم را خدمتتان عرض میکنم.
قبل از اینکه آن چند جمله را بخوانم، عرض میکنم که دنیازدگی لزوماً به این معنا نیست که انسان مثل بوش یا صدام باشد. علاقه به دنیا در دل کسی که سی، چهل سال در حوزه علمیه زندگی کرده و با نان امامزمانعجلاللهفرجهالشریف بزرگ شده هم پیدا میشود. شما هم اگر ذهنتان را مرور کنید شاید مصادیقی از آن را پیدا کنید. من در مدت عمر خودم، در همین حوزه علمیه کسی را دیدم که از یک محیط علمی برخاسته بود، خودش از لحاظ درس و عبادت ممتاز، پدرش عالم، متعبّد، اهل تقوی و اهل درس، اما درنهایت مبلّغ بهایی شد و خدماتی برای بهاییت کرد که کمتر کسی آن خدمات را انجام داده است!
بنابراین اینگونه نیست که علاقه به دنیا و گول شیطان خوردن، در کاخ صدام یا محمدرضا پیدا شود؛ در حوزه علمیه قم هم پیدا میشود. نمونهای را که گفتم شخصاً میشناختم و با او آشنایی داشتم. قبل از اینکه به قم بیایم، از شهر خودمان هم طلبه بسیار خوشتیپ و درسخوانی را میشناختم که در قم تحصیل میکرد و او هم مبلّغ بهایی شد. شاید در این لباس کسانی باشند که مبلّغ بهایی نیستند اما خدمتشان به شیطان کمتر از آنها نیست!
این خطرها مختص آدمیزاد است و برای من و شما هم وجود دارد. آنها که گرفتار شدند نه یکچشمی بودند نه سهچشمی، بلکه مثل من و شما دوتا چشم داشتند. عرض کردم که بعضی از آنها را میشناختم. یکی از آنها از خانواده اهل علم بود، پدرش ملا و مدرس بزرگ بود و خودش هم سالها تحصیل کرده بود.
آن عامل جامعی که باعث بروز همه این انحرافات میشود حبّ دنیاست. البته اصل حبّ دنیا را که نمیتوان از دل کَند. منظور آن حبّ دنیایی است که باعث میشود انسان دیگر فکر حلال و حرامش هم نباشد. بعد کار انسان به جایی میرسد که دیگر فکر دین و مذهبش هم نیست، اسلامش هم که رفت، رفت. نهتنها اسلامش رفت، مبلّغ کفر هم بشود؛ آن هم چه کفری! یک مذهب بیمایه بیاساس فاسد! مبلّغ یک چنین مذهبی شود. چرا؟! یعنی اینقدر راه اسلام روشن نیست که یک نفر در خانواده اهل علم بزرگ شود و چند سال در حوزه علمیه قم درس بخواند، آخر هم نفهمد که اسلام و تشیع بر حق هستند؟! یعنی اینقدر شناخت اسلام و تشیع و بطلان بهاییت مشکل است؟! من چون آن شخص را میشناختم، میدانم نقصش از کجا بود.
نکتهای که بیشتر میخواهم روی آن تکیه کنم این است که انسان زمانی ممکن است به این آسیبها و خطرها مبتلا شود که شیطان، دام بزرگی سر راه او بگذارد و اندکاندک او را بکِشد. امامرضواناللهعلیه در درسهای اخلاقشان و جاهای دیگر بارها میفرمودند که شیطان اینقدر احمق نیست که به یک آیتالله بگوید برو مشروب بخور و عربده بکش! بلکه برای او دام دیگری پهن میکند. باید مواظب قدمهای اولیه باشیم. در راهی که مطلوب خدا نیست و شک داریم که درست است یا نه، باید قدمهای اولیه را محتاطانه برداریم؛ نه اینکه از ابتدا بگوییم چیزی نیست، این گناه صغیره است و زود آمرزیده میشود.
قرآن تعبیر وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ را مکرر به کار میبرد و در هیچ موردی نمیفرماید وَ لا تَتَّبِعُوا الشَّیْطانِ. شاید میخواهد اشاره کند به اینکه راه فریب شیطان، گامبهگام است و انسان را آرامآرام میکشاند. بسیاری از ما در همان قدمهای اولیه دچار اشتباه و سهلانگاری میشویم و میگوییم چیز مهمی نیست، فردا آن را جبران میکنیم. وقتی شیرینی گناه لای دندان آدم رفت، دفعه دوم ارتکاب گناه برای او آسانتر میشود. دفعات سوم و چهارم آسانتر از قبل میشود تا اینکه کمکم به صورت عادت درمیآید. بعد خماری میآورد؛ چون اگر یک روز مرتکب نشود گمشده دارد.
بهعنوانمثال یک روز دوست آدم یک سیدی میدهد و میگوید این را تماشا کن ببین وضع مغربزمین چقدر خراب است! آدم به قصد اینکه وضع آنجا را ببیند فیلم را تماشا میکند. بعد هم به یک نفر دیگر نشان میدهد که او هم وضع خراب آنجا را ببیند؛ اما یکی، دوبار که خودش دید میگوید آنقدر هم بد نیست! یک روز هم که در خانه تنهاست و حوصله ندارد، میگوید یکبار دیگر آن فیلم را ببینم. بعد که آن فیلم کهنه شد سراغ یک فیلم جدید میرود که ببیند آنجا چه خبر است! آرامآرام بهگونهای میشود که شب تا یک فیلم مبتذل تماشا نکند خوابش نمیبرد. این را به من گفتهاند؛ آن هم نه چاقوکشها، بلکه طلبهها! گفتهاند ما از پول شهریهمان این فیلمها را کرایه و تماشا میکنیم! لابد عوض نماز شبشان است! آرامآرام آدم به جایی کشیده میشود که از فیلم، خارج میشود و به واقعیتش میرسد. اینها راههایی است که شیطان برای ما هموار میکند.
فریب شیطان که بزرگترین دام شیطان برای انسان است سه رکن دارد. اگر کسی به توفیق الهی بتواند از این سه چیز نجات پیدا کند باید خدا را خیلی شکر کند؛
با این اموری که در این روزگار میبینیم، شهوت از درودیوار میبارد. من یادم هست که در قم، در زمان ستمشاهی، بعضی قمیها گله میکردند که تازگی مد شده دختران مدرسهای بدون پوشیه به مدرسه میروند. در همان زمان، بسیاری از خانوادههای قمی به یک پوشیه اکتفا نمیکردند. دوتا پوشیه میزدند که نکند از زیر یک پوشیه چیزی از صورتشان پیدا باشد. حالا ملاحظه بفرمایید چگونه شده است! این دام بسیار بزرگی است که در روزگار ما روزبهروز گستردهتر میشود و پیرمردها را هم در بر میگیرد.
انسان ابتدا میگوید مال حلال که نعمت خداست، اشکالی ندارد. مثلاً اگر من ماهی یک میلیون تومان درآمد داشته باشم به جایی برمیخورد؟! به مردم هم خدمت میکنم، به فقرا و همسایهها هم کمک میکنم. مگر بد است؟! نه، چه بدیای دارد. برای اینکه آن درآمد را داشته باشم، فلان جا فلان معامله و تجارت هست. اگر به او بگویند بعضی از مسائل آن معامله اشکال دارد، میگوید ایبابا! ما راه شرعیاش را بلدیم!
خلاصه، اندکاندک آدم به ربای صریح کشیده میشود. با کمال افتخار نوش جان میفرماید و هیچ توجیهی هم ندارد! آن هم آخوند و روحانی! برخی در بعضی کارها و مسئولیتها، بهخصوص قضاوت، به رشوهخواری مبتلا هستند. گفتند دیروز کیهان در گزارشی راجع به قوه قضائیه، گوشهای از این مطالب را ذکر کرده است. بخشی از اینها مربوط به ماست.
وقتی عشق به مقام طلوع میکند، مسائل دیگر تحتالشعاع قرار میگیرد. فرد حاضر است پولهای خود را هم خرج کند تا در انتخابات برنده شود یا عناوینی نظیر استاد، علامه، آیتالله و آیتاللهالعظمی جلوی اسمش بیاید. حاضر است از پول و مسائل دیگر بگذرد و اظهار تقدس کند برای اینکه به این چیزها برسد، مرید داشته باشد، دستش را ببوسند و برای او «یار امام خوش آمد!» بگویند. ابتدا میگوید مگر بد است؟! باعث ترویج اسلام و احترام به روحانیت و امام زمان میشود! ادعا میکند که به دنبال نفع شخصی خودش نیست، دلش میخواهد روحانیت عزیز شود؛ اما آیا اگر روحانی دیگری عزیز شد و به شما توهین کردند یا مورد فراموش واقع شدید، باز هم دوست دارید؟! میگوید نه، دیگر بالاخره من هم زحمت کشیدهام، درس خواندهام و سالها زحمت کشیدهام! اگر نمیترسیدم که بعضی حرفها از اینجا خارج و پخش شود، چیزهای دیگری را هم که واقع شده میگفتم. بههرحال دام خطرناکی است.
دنیا یعنی همین که انسان یا دنبال شهوت باشد یا پول یا مقام. همه اینها انسان را به سر حدّ جنون میکشاند. مرتبه اول آن معقول است؛ چون نیاز جنسیای است که خدا قرار داده و باید تأمین شود؛ اما به جایی میرسد که انسان دیوانهوار، مثل یک سگ دنبال سگ دیگری میافتد و گاهی به فسادهایی مبتلا میشود که هیچ حیوانی مرتکب نمیشود. شیطان انسان را اینگونه فریب میدهد؛ فرقی نمیکند در شهوت باشد یا مال و مقام. این دامها را جدی بگیریم! برای من و شما هم هست. به خدا قسم سر راه من و شما هم هست! فکر نکنیم اینها فقط مال صدام و محمدرضا بود. اگر جدی نگیریم، خداینکرده روزی به مرتبهای از آن مبتلا خواهیم شد؛ هرکس متناسب با جایگاهی که در آن هست.
برای تبرک و تیمن، دو، سه جمله از نامه امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه به امام حسنصلواتاللهعلیه که گلچین کردهام را میخوانم.
امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه خطاب به امام حسنصلواتاللهعلیه میفرمایند: إِیَّاکَ أَنْ تَغْتَرَّ بِمَا تَرَی مِنْ إِخْلَادِ أَهْلِ الدُّنْیَا إِلَیْهَا وَ تَکَالُبِهِمْ عَلَیْهَا. اگر میفرمودند إِیَّاکَ أَنْ تَغْتَرَّ بالدُّنْیَا سرراست بود؛ اما میفرمایند: إِیَّاکَ أَنْ تَغْتَرَّ بِمَا تَرَی مِنْ إِخْلَادِ أَهْلِ الدُّنْیَا إِلَیْهَا. درواقع حضرت وسیله فریب را معرفی میفرمایند. وقتی میبینی دنیازدگان چگونه به دنیا چسبیده و از لذایذ آن بهرهمند میشوند، تو را گول نزند! این یعنی چه؟!
مثلاً بنده باجناقی دارم که خانهای خریده است. ساختمان جدید، آشپزخانه اُپن و چیزهای دیگری دارد که مُد است. بعد هم وسایل جدید و مبلمان و پردههای آنچنانی و کمکم سایر وسایل را تهیه میکند. ممکن است همسر من سرکوفت بزند و بگوید خواهرم اینگونه است! من از او چه کم دارم؟! یا باجناق تو که اینگونه است، تو از او چه کم داری؟! اگر با شیطان بیشتر رفیق باشیم شیطان به خودمان میگوید تو از او چه کم داری؟! توجیه هم میکنیم که یک قسمت از خانهمان نم داده و یک قسمتش هم ریخته، باید تعمیر شود یا بهتر است عوض کنیم. بعد چون پول نداریم تصمیم میگیریم وام بگیریم. فلان بانک این مقدر وام میدهند اما باید سود هم پرداخت کنیم؛ بنابراین برای اینکه خانه را عوض کنیم باید ربا بگیریم. وجه شرعیاش را هم درست میکنیم. بالاخره اقتصاد اسلامی است، وامها هم اسلامی است، نمیشود حرام باشد؛ هرچند که به سی درصد سود برگردد. اشکالی ندارد، بالاخره خانهمان کمتر از خانه باجناقمان نباشد. اینکه آدم میبیند دیگران دارند گول میخورد، اگر نمیدید شاید به ذهنش نمیافتاد.
یک ماشین مدلپایین زیر پایمان است که به آن احتیاج داریم. یکی از برادران یا اقوام یا رفقا ماشین خارجی شیک و مدلبالا میخرد، ما هم هوس کنیم. میگوییم این ماشین دیگر فایده ندارد. اگر عوض کنیم آفتابه خرج لحیم میشود، بفروشیم یک ماشین نو بخریم. پول نداریم. فلان جا وام ماشین میدهند، همینطور قدمبهقدم آدم کشیده میشود. بعد موقع پرداخت وام که میشود میبینیم ایبابا! همه شهریه و حقوقش رفت. باید فکر کاری باشیم که درآمدی داشته باشد. یک کار اقتصادی شروع کنیم. شرکت و.... قدمبهقدم آدم ته جهنم میافتد، عمامه هم سرش است و آیتالله هم است. دیدن اینکه برخی به دنیا چسبیدهاند و متمتع هستند آدم را قلقلک میدهد.
إِیَّاکَ أَنْ تَغْتَرَّ بِمَا تَرَی مِنْ إِخْلَادِ أَهْلِ الدُّنْیَا إِلَیْهَا وَ تَکَالُبِهِمْ عَلَیْهَا. تَکالُب از ماده کلب است. دعوا و اختلاف دو نفر سر امر دنیایی به پریدن دو تا سگ به همدیگر تشبیه شده است. تعبیر تکالب اهل الدنیا (مثل سگ به جان هم افتادن) در روایات شایع است.
آیا منظور امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه از اینکه به امام حسنصلواتاللهعلیه میفرمایند: أَنْ تَغْتَرَّ بِمَا تَرَی مِنْ إِخْلَادِ أَهْلِ الدُّنْیَا إِلَیْهَا، این است که مبادا تو مثل قیصر روم یا کسرای ایران شوی؟! این را میخواهند بگویند؟!
فَإِنَّمَا أَهْلُهَا کِلَابٌ عَاوِیَةٌ وَ سِبَاعٌ ضَارِیَةٌ؛ اهل دنیا سگهای عوعوکننده و درندگان وحشی خشمگین هستند. سَلَکَتْ بِهِمُ الدُّنْیَا طَرِیقَ الْعَمَى؛ دنیا آنها را به راه کوری برده است. علاقه به دنیا بهتدریج آدم را میکشد، بهگونهای که گویا کور است و نمیبیند. عشق به دنیا آدم را آنچنان تحت تأثیر قرار میدهد که چشمبسته در جهنم میافتد؛ گویا کور بوده است؛ سَلَکَتْ بِهِمُ الدُّنْیَا طَرِیقَ الْعَمَى.
آیا احتمال میدهید که علیصلواتاللهعلیه برای پسرش شعر گفته است؟ فَإِنَّمَا أَهْلُهَا کِلَابٌ عَاوِیَةٌ وَ سِبَاعٌ ضَارِیَةٌ.... سَلَکَتْ بِهِمُ الدُّنْیَا طَرِیقَ الْعَمَى. آیا تصور میکنید که اینها وجود خارجی ندارد و اگر هم باشد در بلاد کفر است؟! آیا محل حاجتی نبوده و علی دلش خواسته شعر بگوید؟!
سَلَکَتْ بِهِمُ الدُّنْیَا طَرِیقَ الْعَمَى وَ أَخَذَتْ بِأَبْصَارِهِمْ عَنْ مَنَارِ الْهُدَى؛ دنیا چشمهای اینها را گرفته و از راه هدایت منحرف کرده است. فَتَاهُوا فِی حَیْرَتِهَا؛ وقتی آدم دنبال دنیا افتاد، در یک بیابان حیرتافزایی گرفتار و گم میشود، نمیداند چهکار کند، کجا دارد میرود و دنبال چه میگردد؛ وَ غَرِقُوا فِی نِعْمَتِهَا وَ اتَّخَذُوهَا رَبّاً. خلاصهاش یک کلمه است: اتَّخَذُوهَا رَبّاً؛ دنیا را خدای خودشان قرار میدهند. خدای حقیقی که نیست، یک خدای بازیبازی است. فَلَعِبَتْ بِهِمْ وَ لَعِبُوا بِهَا؛ آنها با دنیا بازی میکند، دنیا هم با آنها بازی میکند.
آیا چیز دیگری نبود که علیصلواتاللهعلیه برای امام حسنصلواتاللهعلیه بگوید؟! فَلَعِبَتْ بِهِمْ وَ لَعِبُوا بِهَا وَ نَسُوا مَا وَرَاءَهَا. سؤال این بود که چگونه میشود آدم فراموش میکند؟! جوابش این است که فَلَعِبَتْ بِهِمْ وَ لَعِبُوا بِهَا وَ نَسُوا مَا وَرَاءَهَا.[8] عشق به دنیاست که موجب میشود آدم خدا، آخرت، ارزشها، فضایل اخلاقی، انصاف، مروت، عواطف و همه چیز را فراموش کند.
یکبار دیگر عرض میکنم این خطر سر راه بنده هفتاد و چند ساله و شما جوانترها هست. باید به خدا پناه ببریم و مواظب باشیم تا آنجا که ممکن است از این خطرها دور شویم؛ أَلَا حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا.[9]
حضرت فرمودند آیا میدانید این دنیای شما پیش من چه ارزشی دارد؟! ما شیعه علیصلواتاللهعلیه هستیم. حضرت فرمودند این دنیا نزد من از استخوان خوک مردهای که در دست یک انسان مبتلا به جزام باشد زشتتر است. خوک زنده چیست که مردهاش باشد؟! اگر استخوانش را به دست یک انسان زیبا بدهند چقدر جاذبه دارد که به دست یک انسان مبتلا به جزام بدهند؟! انسانی که دست و صورتش مبتلا به خوره و جزام است، اگر یک استخوان خوک به دست بگیرد چقدر جاذبه دارد؟! علیصلواتاللهعلیه میفرمایند دنیا نزد من چنین ارزشی دارد.
من و شما شیعه علیصلواتاللهعلیه هستیم. اگر آدم هر روز دنبال این باشد که به لذایذ دنیا یک قدم نزدیکتر شود، پُست و مقامش بالاتر برود و محبوبیتش نزد مردم بیشتر شود، این همان راه است و درنهایت به همانجا منتهی میشود. قدمبهقدم انسان را به سمت کفر میکشاند. کسانی که مبتلا شدند علتش همین بود، نه چیز دیگری. یک طلبه باهوش، بااستعداد، پرکار، اهل ریاضت و پیادهروی برای زیارت، درنهایت مبلّغ بهایی شد! چرا؟! به خاطر اینکه به پول، به زن زیبا و بعد هم به پست و مقام برسد، مبلّغ درجه چند بهایی شد و فلان ساختمان را در اختیارش گذاشتند.
پروردگارا! تو را به حق محمد و آل محمد قسم میدهیم حب دنیا را از دلهای ما خارج بفرما!
ما را از فریب شیطان محفوظ بدار!
دین و ایمانمان را تا آخرین نفس حفظ بفرما!
روح امام راحل و شهدای عزیز را با انبیا و اولیا محشور بفرما!
سایه مقام معظم رهبری بر سر ما مستدام بدار!
ما را به وظایفمان آشناتر بفرما!
ما را در انجام وظایف موفقتر بدار!
دست ما را از دامان اهلبیت کوتاه نفرما!
کیمیای محبت و توسل به اهلبیت را همیشه برای ما حفظ بفرما!
در ظهور ولی عصرارواحنافداه تعجیل بفرما!
ما را از خدمتگزاران به آستان ایشان قرار بده!
وَالسَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
[1]. فتح، 29.
[2]. کافی، ج 2، ص 53.
[3]. لقمان، 4.
[4]. ص، 26.
[5]. جاثیه، 34.
[6]. بقره، 9.
[7]. فاطر، 5؛ لقمان، 33.
[8]. نهجالبلاغه، نامه 31.
[9]. نهجالبلاغه، نامه 456.