صوت و فیلم

صوت:

حج؛ فرصتی برای هجرت از خودپرستی به خداپرستی

در جلسه خصوصی پیرامون سؤالی درباره حج
تاریخ: 
يكشنبه, 29 آذر, 1383

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّاهِرِین

حج؛ میراث حضرت ابراهیم (ع)

با توجه به اینكه حج به‌عنوان حج، ظاهراً از زمان حضرت ابراهیم‌على نبینا و اله و علیه السلام به‌صورت مناسك خاصى تشریع شده و مردم دنیا دعوت شده‌اند كه بیایند و این مناسك را انجام دهند باید بگوییم که حج، میراث حضرت ابراهیم است؛ وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ یأْتِینَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ.[1] داستانش را همه مى‌‌دانید كه خداوند متعال به حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل امر فرمود كه این مكان مقدّس را به‌صورت خانه‌‌اى به نام خانه خدا بسازند و مردم را دعوت كنند كه به اینجا بیایند و مناسك حج را انجام دهند.

تجلّی اسلام در آیینه حج

وقتى این خانه را بنا مى‌‌كردند و قبل از آن‌هم حضرت ابراهیم یك دعایى داشتند كه شاید به نظر ما عجیب بیاید ولى پیداست كه این درواقع شعار حضرت ابراهیم است؛ رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَینِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّیتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ.[2] این كلمه اسلام، نمى‌‌دانم که آن زمان در لغت حضرت ابراهیم به چه معنی بوده، اما بر اساس آنچه قرآن نقل مى‌‌كند، تکیه‌کلام حضرت ابراهیم بوده است. حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل دعا كردند كه خدایا اکنون كه ما داریم خانه تو را مى‌‌سازیم ما را مُسلم، اهل اسلام، قرار ده؛ ذریه ما را اهل اسلام قرار بده؛ در میان ذریه من كسى را مبعوث كن كه به اسلام دعوت كند.

در قرآن در جاى دیگری هم مى‌‌فرماید كه این اسم اسلام از زمان حضرت ابراهیم است؛ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِینَ.[3] و طبعاً حج و مناسك حج هم راهى براى تحقق این اسلامی است كه حضرت ابراهیم مى‌‌خواست. منظور از این اسلام، قطعاً همین گفتن شهادتین نیست. گفتن شهادتین آن‌چنان ارزشی نداشت و خود ایشان مقامات بسیار بالاتر از این را داشت. ایشان که می‌فرمود رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَینِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّیتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ، چیزى بالاتر از این را مى‌‌خواست و حقیقتش این است که منظور حضرت ابراهیم این بود كه خدایا! ما را به‌گونه‌ای قرار ده كه كاملاً تسلیم تو باشیم. در فرمایش امیرالمؤمنین‌صلوات‌الله‌علیه هم هست که اَلْإِسْلاَمُ هُوَ اَلتَّسْلِیمُ.[4]

حج؛ نماد اطاعت و تسلیم محض پروردگار بودن

همه اعمال حج براى این است كه این تسلیم بودن، عینیت پیدا كند. سرّش این است كه انسان، در ابتدا و از وقتى كه خودش را مى‌‌شناسد و طبعاً قلم تكلیف هم بر او گذاشته مى‌‌شود، از ابتدا براى خودش یك استقلالى در مقابل همه چیز و حتى در مقابل خدا قائل است و تلاش‌هایی كه در زندگى مى‌‌كند براى این است كه این استقلال را خوب پابرجا كند؛ یعنى من یك كسى هستم، این من باید بزرگ‌تر شود، پابرجاتر شود، محكم‌‌تر شود، خواست من باید تحقق پیدا كند، همه باید تابع من باشند، فكر من، اراده من، نام من باقى بماند، حتى وقتى هم كه مى‌‌میرم باز این من زنده باشد، اسمم در دنیا باشد و چیزهایى از این قبیل. انسان به طور طبیعى دنبال این است كه هر چه مى‌‌تواند این من را بسیار بزرگ كند و این اول آزمایش است كه آیا این دنبال بزرگ كردن من است یا دنبال بندگى خداست؟!

حقیقت اسلام

در فرمایشات حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه مكرر بود كه هر اشكالى که هست زیر سر این من است؛ تا انسان، من مى‌‌گوید و نفس بر او حكومت مى‌‌كند منشأ فساد است. هر وقت به جاى من گفت خدا، خدا چه مى‌‌خواهد، خدا چه اراده کرده، خدا چه دوست دارد، آن‌وقت اصلاح مى‌‌شود و اسلام همین است.

ما اگر بخواهیم برای اسلام تفسیر روشنى ارائه کنیم كه در مقام عمل، کارایی هم داشته باشد اسلام این است كه به جاى من بگذارد خدا؛ چرا این كار را مى‌‌كنی؟ به جاى اینكه بگوید دلم مى‌‌خواهد، من مى‌‌خواهم، خودم مى‌‌خواهم، بگوید چون خدا مى‌‌خواهد؛ و آن‌وقت براى اینكه انسان این‌گونه شود باید سعى كند به جاى بزرگ كردن من، روزبه‌روز من را کوچک‌تر كند، متواضع باشد، دنبال مطرح كردن خودش نباشد؛ درست نقطه مقابل آن چیزهایى كه خودپرستان دنبالش هستند و خب این كار خیلى مشكلى است. اینكه مى‌‌گویند اولیای خدا ریاضت مى‌‌كشیدند ریاضت همین است که در دوران عمرشان تلاش و تمرین می‌کردند که این من را خُرد كنند؛ یعنى اگر خوردنى‌‌هاى متنوع مى‌‌خواهد كم بخورند؛ اگر راحت‌‌طلبى و تن‌آسایی دارد آن را به كار بگیرند تا كمتر استراحت كند؛ اگر جاه‌‌طلبى و شهرت‌‌طلبى مى‌‌خواهد، برعکس عمل کنند؛ و الی‌آخر.

جلوه‌های تربیتی مناسک حج

انسان وقتى به حج هم نگاه مى‌‌كند جهت مشترك بین همه مناسك، همین محو كردن من است؛ اولین چیزى كه انسان را از دیگران ممتاز مى‌‌كند لباسش است؛ از اول لباس‌ها را بكَنید، همه مثل كسانى كه آماده مرگ هستند، فقط یك چیزى باشد كه تن را بپوشاند، حتى دوخته نباید باشد، این اندازه هم تعین نداشته باشد. لباس‌ها همه یک‌جور، یکرنگ، یک‌شکل. آن جا امتیاز و من بر یک كسى برترى دارم و لباسم بهترم است و عنوان و این حرف‌ها دیگر جا ندارد. هر نوع چیزى كه لذتی زائد بر حد ضرورت دارد حذف مى‌‌شود. حتى نگاه كردن در آینه براى اینكه انسان سروصورت خودش را درست كند كه مثلاً آلوده و ژولیده نباشد حتى این هم ممنوع است. خب در زندگى عادى مستحب است كه انسان آراسته باشد، وقتى از خانه بیرون مى‌‌آید سروشکلش را در آینه ببیند كه عیبى نداشته باشد. خود پیغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله وقتى از منزل بیرون مى‌‌آمدند اگر آینه هم نبود در یك ظرف آب نگاه مى‌‌كردند که صورتشان ژولیدگى نداشته باشد اما اگر همین كار را در حج انجام دهیم حرام است! همین‌که نگاه كنم که مثلاً موهاى صورتم یا موهاى سرم مثلاً ریخته و ژولیده است، یك چیزى در صورتم بند شده، كثیف است، پاكش كنم، همین اندازه هم ممنوع است. حتی عطر زدن هم ممنوع است. این‌‌ها از زینت‌های شخصى خود است.

در ارتباط با دیگران باید آرام و بی‌سروصدا باشد؛ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِی الْحَجِّ.[5] حتى بحث بی‌سروصدا هم با هم نكنید. این چیزهایى كه به طور طبیعى می‌گویند نه به خدا! این را نباید بگویند و اگر آن جا بگویند از محرمات است؛ لَا جِدَالَ، قول لا واللّه و لا واللّه؛ اینکه بگویند نه به خدا! به خدا این‌جور نیست! همین هم ممنوع است. حتی این‌قدر هم در مقام این نباشید كه براى كسى یك چیزى را اثبات كنید یا نفى كنید؛ فكر خودتان باشید؛ و بالاخره اینكه انسان حتى وقتى عبادت را در وطن خودش هم انجام مى‌‌دهد، یك نوع محاسباتى در ذهنش دارد كه فایده این عبادت این است. آن جا باید طورى باشد كه حتى نسبت به مصالح عبادات هم فكر نكند؛ اگر گفتند برو آن جا، سنگریزه بزن! بگوید چشم! چند تا بزنم؟ هفت تا بزنم، حالا هشت تا نباشد، شش تا نباشد؛ چشم! شب برو آن جا بخواب! چشم! چه كار انجام دهم؟ فقط برو بخواب! آخر آن جا چه خبر است؟! در میانه یک كوهى است؛ برو بخواب! عصرش باید در یك صحرا باشی، شب برو در یک دره دیگرى، صبح بیا یك جاى دیگری. آن جا چه خبر است؟ آخر این چه کاری است؟! هیچى دیگر، دستور است.

لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی

من این حرف را اولین بار، بیش از 50 سال پیش، از مرحوم آقاى تربتى شنیدم- خدا ایشان را رحمت كند- ایشان ایام حج در مدرسه فیضیه منبر رفته بود. مى‌‌گفت اعمال حج براى تمرین بندگى است یعنى داریم مى‌‌گوییم خدایا! هر چه تو مى‌‌گویى؛ می‌گویی بایست! مى‌‌ایستیم؛ بنشین! مى‌‌نشینیم؛ بخواب! مى‌‌خوابم؛ بدو! مى‌‌دوم؛ مسافت بین صفا و مروه را باید بدوی؛ چشم، چرا ندارد؛ بنده‌‌ام، هر چه تو مى‌‌گویى؛ چشم.

این است كه انسان هر قدر می‌تواند سعى كند در این ایام كه معلوم نیست در عمر، بیش از یك بار اتفاق بیفتد، براى بعضى‌‌ها كه یك بار هم اتفاق نمى‌‌افتد، این من را فراموش كند و به خودش بفراموشاند؛ دلم مى‌‌خواهد، دوست دارم چنین كنم، نمى‌‌دانم فلان، یا من بهتر از یك كسى دیگر هستم، یا من جلوتر از او باید باشم؛ هر چه صحبت من است باید از بین برود. در عوض، توجه داشته باشد که من از همه بدترم، از همه پلیدترم، از همه گناه‌کارترم، از همه زشت‌‌ترم، از همه آلوده‌ترم. لازمه‌اش هم این است كه آدم هر خدمتى که از دستش برمی‌آید براى دیگران انجام دهد.

ارزش خدمت خالصانه در حج

آدم هر چه بتواند که در این سفر براى هم‌سفرهایش خدمت كند پیش خدا پیشرفت می‌کند اما نه اینكه به رُخشان بكشد كه من چنین کاری كردم؛ طورى كه نفهمند. مى‌‌دانید یكى از كسانى كه به احتمال خیلى قوى و نزدیك به یقین، خدمت آقا امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف مى‌‌رسید چند سال که به مكه مشرف مى‌‌شد كارش توالت شستن بود. مى‌‌دانید ایشان کیست؟ حاج حسین ابرقویى. خیلى‌‌ها معتقدند و آثار و نشانه‌‌های زیادی هم هست كه ایشان مكرر خدمت آقا امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف شرفیاب می‌شدند. ایشان به‌عنوان خادم در کاروان‌ها مى‌‌رفت و كارى كه در کاروان به عهده مى‌‌گرفت شستن توالت‌‌ها بود. این‌‌ها پیش خدا عزیز هستند. كسى كه خدمت امام زمان مى‌‌رسد! ما اگر خواب آقا را هم ببینیم كلاهمان را به عرش مى‌‌اندازیم! آن‌وقت ایشان مكرر خدمت آقا رسیده، چیزهایى شنیده و داستان‌های مفصلى در این خصوص نقل شده است. آن‌وقت كار ایشان این بوده که به حاجیان خدمت كند. ایشان در برابر هر طلبه‌‌اى بسیار متواضع بود و به این زودى‌‌ها هم به كسى اظهار نمى‌‌كرد و باید با هزار جور مقدمات از ایشان حرف درمی‌آوردند كه مثلاً چه واقع شده و چه طور شده است. خود ایشان که نمى‌‌آمد اظهار كند.

قبولی مناسک حج در سایه توجه به وجود مقدس ولى عصر (عج)

به‌هرحال در این مدت، به‌طورکلی كار انسان باید محو كردن منیّت باشد. لازمه‌‌اش هم خدمت به دیگران است و براى اینكه هم این كارش، هم عباداتش و هم مناسكش مقبول شود باید طفیلى وجود مقدّس ولى عصرارواحنا فداه باشد؛ یعنى انسان، خودش را لایق این نداند كه من هم یك بنده‌‌اى هستم و عبادتى دارم؛ انسان خودش را گَرد راهى از کاروان‌سالار حجاج بداند. هر قدر توجه انسان به وجود مقدس ولى عصر‌صلوات‌‌الله‌‌عليه بیشتر باشد توفیقش، اخلاصش و قبولى اعمالش بیشتر است. انسان هر چه بتواند، زیارت آل یاسین، زیارت جامعه و زیارات دیگر را بخواند. حالا هیچى دیگر هم نیست راحت‌ترش صلوات است، چه نشسته باشد، چه ایستاده باشد، چه در حال راه رفتن باشد، چه در كوچه باشد و چه در جایى دیگر و منظورش این است كه آقا! ما كارى از دستمان برنمی‌آید، چیزى هم بلد نیستیم، همین مثل یك گداهایى كه كنار كوچه مى‌‌نشینند و دعا مى‌‌كنند، ما هم صلوات مى‌‌فرستیم، خودتان یك عنایتى كنید، آنچه كرمتان اقتضا مى‌‌كند به ما بدهید، ما چیزى نداریم، دست‌خالی هستیم و امیدمان فقط به این است كه یك گوشه چشم به ما بیاندازید؛ انسان باورش باشد كه واسطه فیض، ایشان هستند. اگر قرار باشد کسی چیزى گیرش بیاید دست مبارك  ایشان در میان است؛ ایشان همه را مى‌‌شناسند، از دل‌ها خبر دارند، صداها را مى‌‌شنوند، اگر ایشان را یواش هم صدا كنند، در رختخواب هم صدا كنند، نصف شب هم صدا بزنند مى‌‌شنوند.

دعا کردن؛ راهی برای خدمت معنوی

و بالاخره اینکه انسان به دنبال خدمت به دیگران، هر چه می‌تواند براى دیگران دعا كند. آن خدمت‌های ظاهری به حاجیان بود كه یك چایى بیاورد، یك ظرفى بشوید، یك كفشى جفت كند. خدمت معنوی‌اش هم این است که برای آن‌ها دعا كند، حالا چه حاجیان، چه دیگران، مخصوصاً آن‌هایی كه حق‌دار هستند، پدر، مادر، همسایه‌‌ها، خویشاوندان، استادها، معلم‌ها، كسانى كه به انسان خدمتى کرده‌اند، به گردن انسان حقى دارند، تا برسد به هر كس دیگری از مسلمان‌ها که یادش بیاید و هر چه براى دیگران دعا كند هفتاد برابر براى خودش مستجاب مى‌‌شود. اگر انسان این‌‌ها را باورش باشد دیگر اصلاً نمى‌‌تواند برود فكر خرید و سوغاتى و چیزهاى دیگر باشد و فقط به حد ضرورتى كه بالاخره مستحب است آدم سفر که مى‌‌رود دست‌خالی برنگردد اکتفا می‌کند.

توجه به زیارت حضرت حمزه (ع) و تولّی و تبرّی

علاوه بر زیارت قبور ائمه بقیع‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين، از چیزهایى كه خوب است آدم در مدینه توجه داشته باشد یكى مخصوصاً زیارت حضرت حمزهسلام‌‌الله‌‌عليه است كه پیغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله به ایشان بسیار علاقه داشتند و شفاعت ایشان خیلى مؤثر است. عبارات زیارت‌هایی كه در اصل براى حضرت حمزه وارد شده نشان مى‌‌دهد كه حساب ایشان از سایر شهدا جداست. مخصوصاً زیارت حضرت حمزه را خیلى با دقت و با توجه بخوانید. یكى هم تولّی و یكى هم تبرّى از دشمنان اهل‌بیت ‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين است. آنی كه در همه حال و در همه جا، در حال طواف، در حال وقوف، مشعر، منا و عرفات، خوب است توجه داشته باشید توجه قلبى به وجود مقدس ولى عصر‌ارواحنا فداه است. اگر هیچ كار دیگرى هم نمى‌‌كنید صلوات بفرستید.

خسران واقعی در سفر حج

اگر انسان این مدت را غنیمت بشمارد و این تمرینات را داشته باشد، وقتی هم که برمى‌‌گردد ذخیره خوبى براى یك عمر خواهد داشت. آدم اگر آن جا هم همیشه فكر مطرح كردن خودش و عیب‌جویی از دیگران و از این حرف‌ها باشد خیلى خسارت است. درواقع آن جا رفته به جاى اینكه نفسش را خُرد كند آن را بزرگ‌‌‌تر كرده است! خیلى خسارت است که مثلاً در ایام حج، آدم فكر این باشد که اتاق ما بهتر باشد، غذایمان بیشتر و بهتر باشد، اعتراض كند كه چرا اتاق فلانى چنین است، اتاق ما چنان است و چیزهایى از این قبیل.

آماده شدن برای رفتن به حج

به نظر بنده، در این ایام، یكى از واجب‌‌ترین كارها این است كه انسان هر چه مى‌‌تواند حق‌الناس را ادا كند. از کودکی اگر حقى از كسى به گردنش آمده را خوب به خاطر بیاورد و سعى كند ادا كند. ممكن است آدم چون بچه بوده تكلیفى هم نداشته است، فرض كنید زده ظرف یك كسى را شكسته، خب آن‌وقت تكلیفى نداشته ولى این حكم وضعی‌اش بر ذمه‌‌اش مى‌‌ماند. یا بفرمایید شخصی، بازى مى‌‌كرده و در عالم کودکی، زده مثلاً دست یک کسی را زخم كرده یا ... منظورم این است كه آدم حتى این‌گونه چیزها را هم مواظب باشد كه حق‌الناس است و بالاخره تا آن جایى كه مى‌‌تواند برود صاحبانش را پیدا كند، راضی‌شان كند و حقشان را ادا كند. هر چه هم نمى‌‌تواند برایشان استغفار كند. این یكى، راجع به حق‌الناس.

از یک سلام هم مضایقه مى‌‌كنیم؟!

یکی هم اینکه انسان هر چه مى‌‌تواند این جا توسل به حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌عليها را رها نكند. بالاخره اگر ما باورمان است كه بهترین چیزى كه مى‌‌تواند ما را نجات دهد دعاى این بزرگواران است، هر جا که هستیم باید سعى كنیم به هر بهانه‌‌اى به این خاندان نزدیك شویم و ارتباطی برقرار كنیم. ما هر چه داریم از بركت این خانم است، اگر درسى خواندیم، اگر چیز دیگرى فهمیدیم، سر سفره ایشان نشستیم. هر گرفتارى‌‌اى كه داشتیم، آن‌وقتی كه كارد به استخوان‌مان مى‌‌رسید، بالاخره جای دیگری نداشتیم و به حرم حضرت معصومه‌سلام‌الله‌علیها مى‌‌رفتیم و بالاخره دیگر همه این‌ها حل شده و همه این‌ها را مدیون ایشان هستیم ولى حتى از اینكه مرتب یك سلامى عرض كنیم و یك زیارتى برویم از این هم مضایقه مى‌‌كنیم!

گوشه‌ای از برکات حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌عليها

در میان اهل‌بیت، حالا غیر از خود ائمه معصومین‌سلام‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين، كمتر كسى است که این‌همه بركات در عالم داشته باشد. یكى از بركاتش این انقلاب بود. این انقلاب با همه عظمت، شكوه و بركاتش، به بركت حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌عليها است. اگر حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌عليها این جا نبودند چه وقت چنین انقلابى این جا اتفاق مى‌‌افتاد؟! این‌همه علما و بزرگان از کجا به وجود می‌آمدند؟! اینکه خود ایشان چه مقامى پیش خدا دارند خدا مى‌‌داند! ما عقلمان نمى‌‌رسد.

برکات توجه به اهل‌بیت‌‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين

در زیارت جامعه كبیره یك جمله‌‌اى هست که با اینكه ما خیلى وقت‌ها اتفاق افتاده كه این زیارت را از رو خوانده‌ایم و یك مقدار توجه به معنایش هم داشته‌ایم ولى من تا همین اواخر، این نكته‌‌اش را متوجه نشده بودم؛ وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلاَيَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا![6] ببینیم آن‌ها چه مقامى دارند كه صلواتى كه ما مى‌‌فرستیم باعث این مى‌‌شود كه وجودمان پاك شود، آلودگی‌ها رفع شود! یک صلواتى كه ما براى آن‌ها مى‌‌فرستیم! خود این‌ها چه هستند؟! صلوات ما چه ارزشى دارد؟! چه كارى براى آن‌ها انجام مى‌‌دهد؟! همین توجه ما و اظهار كوچكى در مقابلشان این‌همه بركت دارد؛ طيِباً لِخَلْقِنَا؛ حالا اگر در یك نسخه لخُلقنا هم باشد؛ مگر اخلاق پاك چیز كمى است؟! مردم یك عمر زحمت می‌کشند تا تحصیل اخلاق كنند؛ وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلاَيَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا! دیگر این مقامی است که خدا به ایشان داده است؛ خَلَقَكُمُ اَللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ؛ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ.[7]

خواستن حاجات مهم در نخستین نگاه

[یكى از حضار:] ما سابقاً عادت داریم که حاجت‌های زیادى بخواهیم، حالا بیش از اندازه یا محدود. یك مقدارش را هم فرمودید. حالا وقتی‌که كعبه یا جاهاى دیگر را می‌بینیم و برآورده شدن حاجت، قطعی است چه حاجت‌هایی در درجه اول قرار مى‌‌گیرند؟

[علامه مصباح‌‌یزدی رضوان‌الله‌علیه:] در روایات، ظاهراً بیش از همه چیز درباره مغفرت تأكید شده است؛ از خدا آمرزش بخواهید. در دسته دیگرى از روایات، عافیت كه شامل عافیت دین و دنیا مى‌‌شود؛ هم دینتان سالم بماند هم دنیایتان و هم آخرتتان.

ما در یکی از سفرها، الآن یادم نیست که حج بود یا عمره، ظاهراً حج بود، از مدینه یك راننده همراهمان بود و ظاهراً به غیر از من كس دیگرى در ماشین نبود. حالا جا مانده بودم و یا چه بود نمی‌دانم. راننده‌‌ هم یكى از این بازاری‌های تهران بود. آن‌هم به خاطر همین عنوان خادم و این‌ها در بعثه آمده بود. كارش هم رانندگى نبود؛ آمده بود رانندگى می‌کرد براى اینكه جزو خدمه حساب مى‌‌شد. دفعه اولش هم بود که به حج مى‌‌آمد. دیگر کم‌کم با هم مأنوس شده بودیم و تا رسیدیم به مكه، ما خواستیم به خیال خودمان برای او خدمتى انجام دهیم. اسمش هم آقاى تهرانى بود، به او می‌گفتند ‌آقای تهرانى. گفتم فلانى! معروف است كه آدم وقتى براى اولین بار نگاهش به كعبه مى‌‌افتد هر چه از خدا بخواهد به او مى‌‌دهد؛ از خدا چه مى‌‌خواهى؟ حالا مثلاً در دلم این بود كه یك چیزى به او یاد بدهم که یك چیز خوبى از خدا بخواهد. در ذهنم این بود كه مثلاً خانه‌‌اى، ثروتى، زنى، فرزندى، چیزى از خدا مى‌‌خواهد. مى‌‌خواستم به او بگویم كه مثلاً سلیقه‌‌ات را بالاتر ببر. او جوان هم بود، گفت حاج‌آقا! اختیار دارید! مگر چیزى بهتر از محبت اهل‌بیت هم هست؟! گفتیم اى وللّه! ما آمدیم یك چیزى به تو یاد بدهیم حالا خودمان یاد گرفتیم! یك جوان بازارى كه از ما جوان‌‌تر بود و درسى هم نخوانده بود گفت اول چیزى كه از خدا مى‌‌خواهم معرفت و محبت اهل‌بیت است.

بالاتر از سلطنت دو عالَم!

قطعاً جاروكشى و نظافت کردن در خانه اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين از سلطنت دو عالم بالاتر است و آنچه که انسان را پیش آن‌ها عزیز مى‌‌كند اطاعت خداست؛ هر چه آدم تسلیم خدا باشد پیش آن‌ها عزیزتر است. این داستان آسید كریم كفاش كه نقل مى‌‌كنند را حتماً شنیده‌اید؛ در بازار تهران یك پینه‌دوزی بوده، كفاشى بوده که خدمت امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف شرفیاب مى‌‌شده است. ایشان نقل كرده كه یک‌بار در دكان نشسته بودم و مشغول تعمیر كفش بودم. آقا تشریف آوردند و نشستند و بعد فرمودند آسید كریم! كفش من را نمى‌‌دوزى؟ تعمیر نمى‌‌كنى؟ گفتم چشم آقا! اجازه بفرمایید من این كفشى را كه دستم است تمام كنم. چند دقیقه گذشت، دوباره فرمودند آسید كریم این كفش من را نمى‌‌دوزى؟! عرض كردم كه آقا! به این بنده خدا وعده کرده‌ام كه بیاید كفشش را بگیرد، اجازه بدهید این را تمام كنم، بعد چشم. چند دقیقه دیگر گذشت و دوباره گفت آسید كریم! كفش من را نمى‌‌دوزى؟! می‌گفت من از یک‌طرف به وجد آمده بودم و از طرف دیگر نمى‌‌دانستم چه كار كنم، بلند شدم آقا را بغل گرفتم و گفتم آقا! به جدّتان، اگر این دفعه بگویید، داد مى‌‌زنم و مى‌‌گویم چه كسى هستید! من كه گفتم كه نوبت آن آقا است! كفش او را كه دوختم و تمام شد، چشم! آقا خندیدند و فرمودند مى‌‌خواستم امتحانت كنم که آیا رعایت این حكم شرعى را مى‌‌كنید كه نوبت آن بنده خدا را رعایت كنید یا نه؟ گفتند ما تو را براى همین دوست مى‌‌داریم.

چیزى كه به‌خصوص خیلى دوست دارند این است كه آدم به شیعیانشان خدمت كند؛ چون شیعه هستند و به دوستانشان خدمت كند؛ چون دوستشان هستند نه به خاطر اینکه روابط شخصى داریم.

مقام حضرت معصومه‌ سلام‌‌الله‌‌عليها

اگر ما یك مشكلى در خانه داشته باشیم و یا نصف شب یك گرفتارى برایمان پیش بیاید آیا به حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌عليها توجه نمى‌‌كنیم؟ نحو كامل آن مقام، از آنِ چهارده معصوم است ولى مراتب نازل‌‌ترش از آنِ امامزادگان مكرّم هم هست. شاید بعضى از مراتبش براى شاگردانشان هم باشد. شاید اطلاق سَلْمانُ مِنّا أَهْلَ الْبَیْتِ اینجا آمده باشد.

یک مطلبى است كه آقاى بهجت می‌فرمودند و ما نفهمیدم مَدركش چیست و از كجا آمده است. ایشان مطالب را یک‌جوری مى‌‌گفتند که آدم سر درنمی‌آورد كه راوی چه کسی است. به همین عبارتشان مى‌‌گفتند كه پرسیدند كه آیا حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌عليها فقط براى مردم قم شفاعت مى‌‌كنند یا براى دیگران هم شفاعت مى‌‌كنند؟ گفته شد كه براى مردم قم، میرزاى قمى كافى است؛ حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌عليها براى همه مسلمان‌ها شفاعت می‌کنند! با این بیان، مقام میرزاى قمى هم ثابت مى‌‌شود. گاهى كسانى به حضرت رضاسلام‌‌الله‌‌عليه متوسل شده‌اند و ایشان حواله‌‌شان داده‌اند كه این جا بیایند. حالا چه حکمت‌هایی در این كارهاست عقل ما نمى‌‌رسد ولى اجمالاً ایشان پیش خدا خیلى مقام و ارزش دارند؛ إنَّ لَکِ عِندَ الله شأناً مِنَ الشأن.

الحمدللّه رب العالمین

وصلّی‌ الله علی سیدنا محمد وآله‌ الطاهرین


[1]. حج، 27.

[2]. بقره، 128.

[3]. حج، 78.

[4]. معانی الاخبار، ج 1، ص 185.

[5]. بقره، 197.

[6]. زیارت جامعه کبیره؛ زاد المعاد، ج ۱، ص ۲۹۶.

[7]. جمعه، 4.