بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیِبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَعَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکُمْ مِنّی جَمیعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ
فرارسیدن اربعین حسینى، چهلمین روز شهادت اباعبدالله الحسینعلیهالسلام كه با سالگشت شهداى پانزده خرداد كه در راه احیاى مكتب حسینى جان باختند و همچنین با وفات و ارتحال امام راحلرضواناللهعلیه که احیاگر مكتب حسینى است مقارن است را به پیشگاه مقدس ولى عصرعجلاللهفرجهالشریف، مقام معظم رهبرى و همه شیفتگان اهل بیتصلواتاللهعلیهماجمعین تسلیت عرض مىكنیم. از خداوند متعال درخواست مىكنیم كه ما را با عشق حسینعلیهالسلام زنده بدارد، با ولاى حسینعلیهالسلام بمیراند و به عشق دیدار حسینعلیهالسلام مبعوث فرماید.
از كلمات قصار امامرضواناللهعلیه این بود كه آنچه ما داریم از محرم و صفر داریم و بقاى اسلام مرهون عزادارى سیدالشهداصلواتاللهعلیه است؛ و این مطلبى است كه جملگی بر آناند. همه علما، بزرگان، هوشمندان و تحلیلگران تاریخ اسلام معتقدند كه اگر قیام اباعبدالله الحسینعلیهالسلام و شهادت مظلومانه آن حضرت با فرزندانشان و اسارت خاندانشان اتفاق نیفتاده بود اسلام به این صورتى كه باقى مانده است باقى نمىماند؛ یا نام اسلام هم بهکلی از صفحه روزگار محو مىشد و یا اسمى از اسلام با محتوای كفر باقى مىماند.
امروز كه من توفیق شرفیابى خدمت شما عاشقان حسین و عاشقان امام را پیدا كردهام دلم مىخواهد درباره این كلمه امامرضواناللهعلیه یك مقدار صحبت كنم كه چرا اسلام به واسطه عزادارى سیدالشهداصلواتاللهعلیه و نام آن حضرت باقى مانده است.
همه شما در طول سالیان دراز در ذیل حدیث اَلْحُسَینُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَینٍ،[1] این مطلب را از وعاظ محترم شنیدهاید كه بقای اسلام، مرهون قیام اباعبداللهصلواتاللهعلیه بوده و هر كسی مطابق مقتضیات حال، در این زمینه مطالبى را بیان كرده است. من مىخواهم از یک زاویه دیگرى به این مسأله نگاه كنم كه براى امروزمان هم درس آموزندهاى باشد.
علت اینكه این عزادارىها میتواند اسلام را حفظ كند یك توجیه روشنى دارد و آن این است كه برگزارى این مراسم، نالهها، اشكها، گریهها، سینهزنىها و سایر مراسمى كه امامرضواناللهعلیه تأكید مىفرمودند که همان مراسم سنتى عزاداری باید باقى بماند، اینها باعث این مىشود كه آن رابطه عاطفى انسان با سیدالشهداصلواتاللهعلیه و اهل بیتصلواتاللهعلیهماجمعین تقویت شود و این مبتنى بر یك اصل روانشناختى است كه محبت انسان نسبت به هر موجودى و ازجمله نسبت به یک انسان دیگر یا نسبت به فوق انسان که خداوند متعال باشد، در صورتى باقى مىماند و رشد مىكند و مىبالد كه آثار محبت، گاهوبیگاه و به صورت متناوب به ظهور برسد.
تجربههاى ساده زندگى ما هم نشان مىدهد كه اگر كسى را دوست داشته باشیم ولى به دیدنش نرویم، اگر سفر مىرود برای او نامهاى ننویسیم، اگر از سفر مىآید به دیدن او نرویم و اگر احتیاج به كمك دارد به او كمك نكنیم، آن محبت بهتدریج ضعیف و كمرنگ مىشود و بعد هم میپرد و از بین مىرود. محبت آن وقتى باقى مىماند كه انسان به لوازم محبت، ملتزم باشد؛ به دیدار دوستش برود، احوالپرسى كند و برای او هدیهاى ببرد. اینگونه کارها باعث این مىشود كه محبت باقى بماند و بلكه رشد كند؛ و ازجمله اینكه آدم در ایام شادى دوستش شاد باشد و در ایام مصیبت و عزای او به ماتم بنشیند و در غم و شادى شریك او باشد. اگر در روزى كه دوست انسان غمگین است آدم به شادى كردن بپردازد، این كار باعث این مىشود كه آن دوستى ضعیف شود اما اگر آدم با دوستش همدل باشد، در شادی او شاد باشد و در موقع غمگینى او غمگین باشد، این كمك مىكند به اینكه آن رابطه عاطفى و دوستانه باقى بماند و تقویت شود. پس در روز مصیبت اهل بیتصلواتاللهعلیهماجمعین اظهار غم و اندوه كردن، به سر و سینه زدن و اشك ریختن كه علائم همدردى و مصیبتدارى است این لازمه محبت است و در ضمن باعث این مىشود كه آن محبت باقى بماند و این کار هر قدر شدت داشته باشد محبت هم شدت پیدا مىكند. متقابلاً در ایام جشن و سرور هم انسان باید شادى خودش را ابراز كند. مجالس جشنى كه شما در ایام ولادتها و ایام اعیاد مقدس اسلامى برگزار مىكنید اینها هم به نوبه خود كمك مىكند كه رابطه عاطفى شما را نسبت به دین و اولیاى دین تقویت کند. این عاطفه مىتواند در زندگى انسان بسیار نقش داشته باشد. درواقع دل انسان را با روح آن محبوب پیوند مىدهد.
ما اگر بخواهیم رابطه روحى دو دوست را با امور ظاهرى و محسوس تشبیه كنیم، دوستى در ابتدا به صورت یک تأثیر مغناطیسى ظاهر مىشود. شما دیدهاید که آهنربا چگونه آهن را به طرف خودش مىكشاند؟ پیدایش دوستى به این صورت است كه آدم یك انجذاب و كششى به طرف دوست پیدا مىكند. شما هر کسی که دوست داشتهاید را در نظر بگیرید که این دوستى در ابتدا چگونه تحقق پیدا كرده است؟ احساس کردهاید كه به طرف او كشیده مىشوید و میل دارید که به او نزدیك شوید. اگر مقاومت كردید، پاسخ منفى دادید و روی گرداندید این تأثیرى نمىبخشد و دوستیای تحقق پیدا نمىكند اما اگر شما به این جاذبه، پاسخ مثبت دادید و بعد هم به لوازمش ملتزم شدید، کمکم یك دوستى پایدارى میان شما برقرار مىشود که تا آخر عمر هم ادامه پیدا مىكند و حتی گاهى آثارش تا بعد از مرگ هم باقى مىماند. پس مثال ظاهرى این جذب و انجذاب بین دو دوست مثل مغناطیس مىماند؛ مثل آهنربا و آهن میماند؛ یك جذب و انجذاب حسى است و آن هم یك جذب و انجذاب روحى است. اگر انسان به لازمه محبت پاسخ مثبت بدهد و به آن طرفى كه او را جذب مىكند كه در مورد بحث ما خدا و اولیاء خدا هستند نزدیك شود باعث این مىشود که یك ارتباط روحى و معنوى بین انسان و آن محبوب تحقق پیدا كند.
ما از عالم روح خبر درست و صحیحى نداریم، معرفت روشنى هم نداریم كه روحها چگونه با هم ارتباط پیدا مىكنند و این ارتباطشان به چه شكلى تحقق پیدا میکند و رشد مىكند اما تعبیرى كه مىتوانیم بكنیم همین تعبیر است كه روح دو دوست با هم پیوند مىخورد، با هم ربط و ارتباط پیدا مىكند و گاهى در اثر این ارتباط یك آثار عجیبى پیدا مىشود که گاهى یك مطلبى به ذهن یك دوستى خطور مىكند، عیناً همان مطلب به ذهن دوستش هم خطور مىكند. اگر غمى براى او پیدا شود ولو دوستش دهها فرسخ از او فاصله داشته باشد بىاختیار غمگین مىشود و بعد مىفهمد كه در آن حالت، دوستش غمگین بوده است. بین روحها یك ارتباط عجیبى هست که در اثر محبت حاصل مىشود.
این جذب و انجذاب قلبى و عاطفى باعث این مىشود كه در سایر شئون زندگی انسان هم اثر بگذارد. آدم دلش مىخواهد رفتار و كردارش هم شبیه محبوبش باشد. ما نمونههایى داریم که كسانى وقتى با دیگرى رابطه دوستى برقرار کردهاند بىاختیار سعى کردهاند که لباسشان هم مثل او باشد، راه رفتنشان هم مثل او باشد، خانهشان هم مثل او باشد.
بد نیست همینجا اشاره كنم که ما در حدود چهل و چند سال پیش كه به قم آمدیم و در درس حضرت امامرضواناللهعلیه شركت میکردیم بعضى از طلاب بودند كه به ایشان بسیار علاقه داشتند. آدم وقتى نگاه مىكرد مىدید که اینها بىاختیار مثل امامرضواناللهعلیه راه مىروند. امام به یك هیئت خاصى راه مىرفتند، عبایشان را به گونه مخصوصى مىگرفتند و خیلى موقّر راه مىرفتند. آدم مىدید که آن كسانى كه به امام خیلی علاقه داشتند، بىاختیار مثل امام راه مىرفتند؛ عبایشان را همانگونه مىگرفتند؛ در حرف زدن، بىاختیار سعى مىكردند که همان روش امام را تقلید كنند. خودشان هم توجه نداشتند. این لازمه محبت است.
آدم وقتی یكى را دوست دارد مىخواهد به او نزدیك شود، شبیه او شود، بیشتر با او ارتباط پیدا كند و اگر ملاك این دوستى، یك ملاك عقلانى و فوق حسى و فوق مادى باشد یعنى اصلاً آدم یك كسى را به خاطر اهدافش، به خاطر افكارش، به خاطر آراءش و به خاطر روحیاتش دوست داشته باشد، بسیار طبیعى است كه هر قدر این دوستى بیشتر تقویت شود افكار به هم نزدیکتر مىشود و همان عقیده در این شخص هم رسوخ پیدا مىكند.
سرّ اینکه در اسلام اینقدر راجع به محبت اهل بیتصلواتاللهعلیهماجمعین تأكید شده و در قرآن، مودّت اهل بیتصلواتاللهعلیهماجمعین به عنوان اجر رسالت پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله معرفی شده همین است كه این بهترین عاملى است كه میتواند انسان را دنبالهرو پیغمبر و اهلبیت قرار دهد؛ بنابراین ما باید از این مراسم كه جلوهاى از عشق و محبت و عاطفه ما نسبت به اولیاء دین است بهترین استفاده را ببریم و سعى كنیم اهداف، آرمانها و نظریات آن شخص محبوب و موردعلاقهمان را بهتر بشناسیم و در زندگى، به آنها بیشتر توجه داشته باشیم.
از جمله عواملى كه موجب مىشود رابطه عاطفى انسان نسبت به ائمه اطهارسلاماللهعليهماجمعين بیشتر شود همین دستوراتى است كه راجع به زیارتنامهها داده شده است. مىدانید که بهخصوص در روایات شیعه، بسیار تأكید شده است كه این زیارتها را در مواقع مختلف بخوانید و حتى در بعضى از روایات آمده كه این زیارتها را هر روز بخوانید.
داستان مرحوم حاج على بغدادى كه در مفاتیح آمده را شنیدهاید كه وقتى خدمت امام زمانعجلاللهفرجهالشریف شرفیاب شد حضرت به او فرمودند زیارت جامعه بخوان!
بزرگان علما توصیه مىكردند كه مداومت بر خواندن زیارت عاشورا داشته باشید، مداومت بر خواندن زیارت امینالله داشته باشید، اگر هر روز هم نمىتوانید بخوانید اقلاً هفتهاى یکبار بخوانید؛ در ایام سوگوارى سیدالشهداصلواتاللهعلیه، مخصوصاً از روز عاشورا تا روز اربعین، این چهل روز را زیارت عاشورا بخوانید؛ در روز اربعین، زیارت اربعین بخوانید؛ همه اینها به خاطر این است كه در ضمن خواندن این فقرات زیارت، به اهداف آن شخصى كه دارید او را زیارت مىكنید توجه پیدا كنید و ببینید هدف او چه بود؟ براى چه به شهادت رسید؟ روشش براى رسیدن به آن هدف چه بود؟ خطى مشىاش در زندگى چه بود؟ تا اینکه وقتى رابطه عاطفى شما با او برقرار مىشود اهداف او هم براى شما هدف شود، آرمانهای او هم آرمانهای شما شود، رفتار او هم در زندگى شما تجلّى پیدا كند، شما شیعه او باشید یعنى پیرو او باشید و پا در جاى پاى او بگذارید.
این آثار در صورتى مترتب به عاطفه مىشود كه آدم، طرف را خوب بشناسد. ممكن است آدم یك كسى را دوست داشته باشد ولى همه ابعاد شخصیتش را نداند. به همان اندازهای كه از شخصیت او مىداند به او شباهت پیدا مىكند اما اگر معرفتش همهجانبه و كامل باشد، در همه چیز شبیه او مىشود. سرّ این دستوراتى كه در زیارتنامهها داده شده كه این مطالب خاص را بخوانید براى این است كه ابعاد مختلف شخصیت سیدالشهداصلواتاللهعلیه و سایر ائمه اطهار را بشناسید و سعى كنید همه آنها را در زندگىتان پیاده كنید.
ما در عین حالى كه باید به سفارش خود ائمه اطهارسلاماللهعليهماجمعين عمل کنیم كه حتى گاهى موقوفاتى براى اقامه عزادارى تعیین مىكردند، حتى گاهى كسانى را مىفرستادند كه به نیابت از امام برود زیارت سیدالشهداصلواتاللهعلیه بخواند؛ خودش امام معصوم است اما نایب مىگیرد؛ اگر خودش نمىتوانست برود زیارت، یك كسى را مىفرستاد که از طرف من برو زیارت جدّم سیدالشهداصلواتاللهعلیه؛ و اینهمه دستوراتى كه براى خواندن زیارتنامهها بهخصوص زیارتنامههای عاشورا و جامعه و امثال اینها داده شده، هم به خاطر اینكه ما اطاعت این امرها را كرده باشیم و هم به خاطر اینکه به سفارشهای امام راحل و محبوب عزیزمان پاسخ داده باشیم باید به برگزارى این مراسم عزادارى، بیشتر اهتمام داشته باشیم.
این یك مطلب است اما همه مطلب این نیست؛ عرض كردیم كه برگزارى این مراسم یك روحی دارد. این یك پیكرى است. اگر بخواهیم به زبان امروزى صحبت كنیم این یك نمادى است، یك سمبلى از یك اهداف معنوى و ارتباط روحى است. ما با انجام دادن این كارهاى بهاصطلاح سمبلیك، مىخواهیم آن روح و معنا را تقویت كنیم؛ بنابراین باطن و روح نباید فداى ظاهر و سمبل شود. باید در پس این حركات نمادین، آن روح و معنا را جستجو كنیم و آن ارتباط قلبى و معنوى را در خودمان تقویت كنیم و سعى كنیم اهداف ائمه اطهار را در زندگى دنبال كنیم و روشهای آنها را به كار بگیریم.
ما در این مسیر با دو نوع آفت مواجه هستیم؛ یكى آفت ظاهربینى و اكتفا كردن به ظواهر و غفلت كردن از روح و معنا و باطن حركات و آداب و مراسم. این آفتى است كه اكثریت متدینان كم یا بیش به آن مبتلا هستند، اختصاص به مراسم عزادارى هم ندارد و سایر مراسم دینىمان هم كم یا بیش به این آفت مبتلا است.
مىدانید كه ما در فرهنگ خودمان نماز را ستون دین مىدانیم. ستون دین معناى بسیار بزرگى دارد. عمود خیمه معناى بسیار بزرگى را افاده مىكند. آنهایی هم كه واقعاً دیندار هستند و به این اصل معتقد هستند سعى مىكنند نمازشان را و مخصوصاً نماز صبحشان را اول وقت بخوانند که مبادا قضا شود. به نماز اهمیت مىدهند که قرائتش را درست بخوانند و مسائلش را درست یاد بگیرند و اینها نشانه دینداری و نشانه باور كردن این است كه نماز واقعاً ستون دین است؛ اما همه كسانى كه سعى مىكنند آدابورسوم و مستحبات نماز را رعایت كنند توجه كامل به روح و معناى نماز ندارند. خیلیهایشان توجه دارند ولى خیلىها هم توجه ندارند.
آفت نماز خواندن ما این است كه فقط به صورت ظاهر آن اكتفا مىكنیم. نهایت اهتمامى كه مىكنیم این است كه حروفش را از مخرج درست ادا كنیم، وصل به سكون و وقف به حركت نكنیم، مدّش را درست بكشیم و سایر جهات تجویدى را رعایت كنیم. بعد اگر صوت خوبى داشته باشیم با صوت بخوانیم، لحن عربى را یاد بگیریم و آنگونه بخوانیم. اینها اهتمامى است كه به نماز و قرآن اعمال مىكنیم ولى نماز فقط براى این وضع نشده كه ما چند دقیقه خم و راست بشویم و یك اذكارى را به زبان بیاوریم و نفهمیم كه چه مىگوییم؛ این ظاهر كار است كه باید حفظ شود. این پوستى است كه در درونش باید مغز پرورش پیدا كند. گردو باید پوست داشته باشد، پوست سفت محكمی هم باید داشته باشد اما براى اینکه مغز در درونش رشد كند. اگر درخت گردوى شما بار بیاورد اما همه آنها پوك باشد شما نتیجهاى از این درختتان نمىگیرید. نتیجه واقعى آن وقتی گرفته مىشود كه در درون این پوست سفت و محكم، مغز قوى و نیرومندی وجود داشته باشد.
این اعمال ظاهرى عبادات، پوستهایى از احكام اسلامى است كه در درونش باید مغزهایى رشد كند. متأسفانه ما كمتر به این مغزها توجه میکنیم. آنقدر كه به تجوید قرآن اهتمام مىكنیم به معنایش اهمیت نمىدهیم. این یك آفت است.
البته همینجا بین پرانتز عرض میکنم كه مبادا كسى خیال كند حالا وقتى ما معنى قرآن را نمىفهمیم پس نرویم قرائتش را درست یاد بگیریم و فایدهاى ندارد؛ حالا كه نمازمان روح ندارد پس چه بخوانیم و چه نخوانیم مساوى است؛ ابداً، ابداً؛ همان نماز دست و پا شكسته، حتى اگر مسائل واجبش را هم درست رعایت نكنیم، از نخواندن نماز هزاران مرتبه بهتر است. همینکه حاضر مىشویم در پیشگاه خدا بایستیم و بگوییم خدایا! ما بنده تو هستیم، به زبان خودمانى نوكر تو هستیم، همین بسیار ارزش دارد. بهترش این است كه احكامش را درست رعایت كنیم و كمالش به این است كه درست به معنا توجه داشته باشیم و حالمان با مفاد نمازمان تطابق داشته باشد و حضور قلب داشته باشیم.
این آفت در نماز ما هست، در قرائت قرآنمان هست، در عزاداریهایمان هم هست؛ مراسم عزادارى برقرار مىكنیم، وقتمان صرف مىشود، كارمان را تعطیل مىكنیم، گاهى کاروانهای بزرگى تشكیل مىدهیم، راههای طولانی مىرویم، پولهای زیادى خرج مىكنیم، مهمانى مىدهیم، خرج مىدهیم، اشك مىریزیم، گریه مىكنیم، به سر مىزنیم، سینه میزنیم، زنجیر مىزنیم، همه این كارها را مىكنیم اما آن فایده و روحى كه باید از این عزادارى بگیریم كمتر نصیبمان مىشود.
گاهى چنین تصور مىشود كه خود این حركات، موضوعیت كامل دارد یعنى بیش از اینها چیزى منظور نیست، منظور فقط این است كه نوحهاى خوانده شود و افراد گریهای كنند؛ در صورتى كه این مقدمه اول است براى اینكه رابطه عاطفى شما با سیدالشهداصلواتاللهعليه تقویت شود، براى اینكه محبتى كه نسبت به اهل بیتصلواتاللهعليهماجمعين دارید باقى بماند و رشد كند و آنوقت در سایه رشد محبت، شما به امام حسینعلیهالسلام بیشتر شباهت پیدا كنید، راه ایشان را بپیمایید و هرچه مىشود به ایشان نزدیك شوید كه نزدیكى به ایشان نزدیكى به خداست، کما اینکه یاد ایشان یاد خداست؛ إِنَّ ذِكْرَنَا مِنْ ذِكْرِ اَللَّهِ،[2] یاد كردن از ما هم مرتبهاى از یاد خداست؛ چون ما ائمه اطهارصلواتاللهعليهماجمعين را براى چه دوست داریم؟ براى اینكه آنها بندگان شایسته خدا بودهاند؛ پس یاد کردن آنها یعنى یاد بنده شایسته خدا؛ یعنى یاد خدا. محبت پیدا كردن به آنها هم یعنى محبت پیدا كردن به خدا. چون آنها را که دوست دارید به این علت است که خدا آنها را دوست مىداشته است و درواقع اصل محبت، متوجه به ذات مقدس الهى است. آنها مظاهر محبت خدا هستند. پس نزدیك شدن به آنها هم به معنای نزدیك شدن به خداست. انتخاب راه آنها هم یعنى انتخاب راه خدا.
در زیارتنامهها سعى شده كه این مطالب به صورتهاى مختلف گنجانده شود اما آفت ما این است كه زیارتنامه هم كه مىخوانیم به معنایش توجه نمىكنیم. بعضی از زیارتنامهها مثل زیارتنامه وارث چند سطر هم بیشتر نیست و زیارتنامه کوتاهی است اما به معنایش درست توجه نمىكنیم. توصیه اول بنده به شما سروران و عزیزان این است كه در اعمال عبادىتان سعى كنید بیشتر به معنایش توجه پیدا كنید. البته مطلب به اینجا ختم نمىشود. تازه وقتى آدم به معنا توجه پیدا كرد این فقط یك رابطه ذهنى است؛ بعد باید یك رابطه قلبى برقرار شود؛ روح انسان هم باید ارتباط پیدا كند، حضور قلب پیدا كند؛ نهتنها توجه به معنا، آن هم كافى نیست ولى بههرحال بعد از اینكه ظاهر عبادت، صحیح و سالم و مقبول باشد مرحله بعد این است كه آدم با توجه به معنایش آن را انجام دهد و مرحله سوم این است كه آن معنا را در وجود خودش تحقق ببخشد.
در این زیارتهایی كه ما مىخوانیم و همه شما آشنا هستید و شاید همه شما زیارت وارث یا حتى زیارت عاشورا را هم حفظ باشید، این جمله بهخصوص در زیارتهای سیدالشهداصلواتاللهعليه تكرار شده است که أَشْهَدُ أَنَّكَ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ.
چرا سیدالشهداصلواتاللهعليه اینقدر به نماز اهمیت مىداد و حتی ظهر عاشورا هم نماز ایشان ترك نشد؟! در میدان جنگ، چند نفر جلوی ایشان ایستادند و به شهادت رسیدند تا آن نماز كوتاه خوف را انجام دادند؛ چرا؟! براى اینكه خدا به نماز اهمیت مىدهد؛ براى اینكه نماز ارتباط مستقیم با خداست و هدف آفرینش ما تقرب به خداست. براى رسیدن به خدا و نزدیك شدن به خدا، چه راهى نزدیكتر از برقرار كردن این رابطه مستقیم با خود خداست؟! پس این اولین مطلبى است كه در سرلوحه برنامه سیدالشهداصلواتاللهعليه قرار گرفت.
اول قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ و بعد وَآتَيْتَ الزَّكَاةَ؛ اگر در زندگى براى انسان دو بُعد قائل باشیم كه البته ابعاد دیگرى هم دارد، بُعد اول تقویت رابطه با خداست و بُعد دوم تقویت ارتباط با خلق خداست و بهترین راهى كه آدم مىتواند با تقویت رابطهاش با خلق خدا به خدا نزدیك شود این است كه به محرومان كمك كند. در فرهنگ دینى، اسم این مفهوم، زكوة است.
ما در فقه، اصطلاح خاصى به نام زكوة داریم كه یكى از فروع دین است، واجبات و شرایط خاصى دارد، به چند چیز تعلق مىگیرد و حد نصابی دارد که همه ما احكامش را مىدانیم ولى این معناى خاص و اصطلاح خاص زكوة است. در متون دینى و در قرآن كریم، زكوة به معناى بسیار وسیعترى به كار رفته است و تنها اختصاص به این زكوة واجب در این حدود و قیود ندارد. عنوان زكوة به هر گونه انفاق، بذل مال، بذل كمك به خلق خدا و در راه خدا، تعلق مىگیرد و این چیزى است كه همه انبیا به آن دعوت کردهاند. حتى وقتى از حضرت عیسى بن مریمعلی نبینا و آله و علیه السلام موقعیتش را در گهواره پرسیدند فرمود ...إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا،[3] تا آنجا كه ...وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا.[4] نوزاد تازه متولد شده در گهواره، خودش را معرفى مىكند؛ مىگوید خدا به من نبوت داده و این سفارشها را به من كرده که تا زنده هستى نماز و زكوة را فراموش نكن!
بعد از نماز باید به زكوة اهمیت داد. همینجا بین پرانتز عرض میکنم كه یكى از عواقب سوء ترك زكوة، خشكسالى و محرومیت از باران و رحمت خداست. دوای آن هم توبه كردن و اقامه نماز استسقاء و گریه كردن پیش خداست. این دو تا؛ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ.
سوم و چهارم، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ؛ حتماً شنیدهاید كه خود اباعبداللهصلواتاللهعليه وقتیکه مىخواستند از حجاز خارج شوند فرمودند: إِنَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی، أُریدُ أنْ آَمُرَ بالمَعروفِ و أنهی عَنِ المنکَرِ؛ این حركت من براى انجام امر به معروف و نهى از منكر است.
همه مىدانیم و از وقتیکه طفل مكتبى بودیم این را فراگرفتهایم كه یکی از فروع دین، امر به معروف و نهى از منكر است. متأسفانه فرهنگ جامعه ما كه متأثر از فرهنگ غربى شده بهگونهای است كه جایى براى امر به معروف و نهى از منكر باقى نمانده و علىرغم تلاشهایی كه امام راحلرضواناللهعلیه فرمود و مقام معظم رهبرى و سایر دلسوزان انقلاب کردهاند و مردم و دلسوختگان انقلاب در مقام انجام این فریضه مهم برآمدهاند ولی این فریضه هنوز جایگاه خودش را در جامعه ما پیدا نكرده است. سرّش هم یك نكته است؛ نكتهاش این است كه ما تحت تأثیر فرهنگ غربى، امر به معروف را دخالت در كار دیگران مىدانیم. به زبان ساده، فرهنگ غربى به ما القاء كرده كه امر به معروف و نهى از منكر یعنى فضولى كردن در كار دیگران. این است كه وضع جامعه ما بهگونهای شده كه دیگر امر به معروف و نهى از منكر را نمىپذیریم. حتى بین متدینان هم امر به معروف و نهى از منكر آن جایگاهى كه باید داشته باشد را ندارد و تا این فرهنگ غربى، حاكم است وضع امر به معروف هم اینچنین خواهد بود؛ اگر بدتر نشود!
ما باید حساب فرهنگ خودمان را با فرهنگ غربى صاف و روشن كنیم. باید بگوییم خدا به ما دستور داده كه باید اوامر الهى را در جامعه پیاده و زنده كرد و اگر كسى نافرمانى خدا را مىكند باید او را نهى كرد. امامرضواناللهعلیه مىفرماید این امر و نهى باید با استعلا هم باشد نه با خواهش. مىگویند قوام امر و نهى به استعلا است یعنى از مقام برتر باید به طرف گفت باید این كار را بكنى! نباید گناه را انجام بدهى! این از اركان دین ماست.
قیام سیدالشهداصلواتاللهعليه براى احیاء امر به معروف و نهى از منكر بود. در زیارتنامه ایشان، به شما گفتهاند بخوانید و اگر موفق شدید هر روز هم بخوانید، بگویید أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ تا این فرهنگ در جامعه شما زنده بماند كه باید امر به معروف و نهى از منكر كرد ولو فرهنگ غربی نپسندد.
و جمله پنجم؛ وَ جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ؛ پنجمین ماده برنامه سیدالشهداصلواتاللهعليه جهاد بود، آن هم حق جهاد، مرتبه كامل جهاد؛ یعنى تلاش در راه انجام وظایف الهى با تمام توان از مال و جان و عِرض و آبرو و همه آنچه انسان در اجتماع از آن بهرهمند است. وجود اینها در برابر تكلیف الهى ارزشى نداشته باشد. اگر لازم بود مال بدهد، بسمالله! این قدم اولش است. اگر لازم بود آبرویش را در جامعه بدهد، بسمالله! مانعى نداشته باشد. اگر لازم باشد فرزندان و همسرش را در راه اسلام بدهد باید بدهد. دین خدا از همه چیز عزیزتر است.
امام حسینعلیهالسلام براى احیاء دین خدا از همه چیز گذشت؛ یعنى تویى كه حسینعلیهالسلام را دوست مىدارى، اگر مىخواهى پیرو حسینعلیهالسلام باشى، باید این آمادگى را داشته باشى. معنایش این نیست كه شما هر روز شمشیر دست بگیرید و بجنگید ولی باید این روحیه را داشته باشید كه اگر وظیفه شما حضور در جبهههاى جنگ بود بدون هیچ معطلیای راهى شوید، همچنان كه ملت ما در سایه تعالیم سیدالشهداصلواتاللهعليه و در سایه وفادارى به مكتب حسینى، در طول هشت سال، این تعلیم را به منسه ظهور رساند و وفادارى خودش را اثبات كرد. شاید الآن در جمع شما، پدران و مادران فراوانى باشند كه چندین فرزند و بستگان خودشان را خودشان راهى جبهه كرده باشند. خدا به همه شما اجرى در خور كرم خودش عطا بفرماید؛ آفرین بر شما مردم شهیدپرور!
پس مراسم عزادارى حسینعلیهالسلام و خواندن زیارت امام حسینعلیهالسلام براى این است كه این برنامه حسینعلیهالسلام را درست بشناسیم تا بهتر عمل كنیم. امروز كه روز اربعین است یك زیارت خاصى وارد شده است. اگر كسانى نخواندهاند انشاءالله از این مجلس كه فارغ شدند این زیارت را خواهند خواند. در ضمن این زیارت، مطلبى آمده كه در سایر زیارتها كمتر ذكر شده است. البته مشابه و مضمونش هست اما من یادم نمىآید که این عبارت را جایى دیگر، در زیارتهاى دیگر جز زیارت اربعین دیده باشم. مىفرماید وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ؛ حسینعلیهالسلام آن كسى است كه خون قلب خودش را در راه تو داد براى اینكه بندگان تو را از نادانى و گمراهى نجات دهد. شاید بَذَلَ مُهْجَتَهُ اشاره به آن ساعت آخرى باشد كه سیدالشهداصلواتاللهعليه در جبهه حاضر شدند و آن تیر زهرآلود به قلب مبارك ایشان اصابت كرد و خون مثل ناودان از قلب مبارك ایشان جارى شد.
در این زیارت عرض مىكند كه اى خدا! حسینعلیهالسلام خون قلبش را داد به این منظور كه بندگان تو را از نادانى و گمراهى و حیرت نجات دهد. این عبارت به ما چه مىفهماند؟ به ما یاد مىدهد كه بدانید اگر حسین بن علىصلواتاللهعليه حاضر نشده بود تا خون قلب خودش را در راه خدا بدهد امروز شما در جهالت به سر مىبردید، دین خدا را نمىشناختید، راه حق را نمىدانستید، در حیرت و سرگردانى به سر مىبردید، آنچنانکه فر روفتگان در منجلاب فرهنگ الحادى به این سردرگمى و حیرت، مبتلا شدهاند و چون راه نجاتى پیدا نمىكنند اصلاً به حیرتشان افتخار مىكنند و مىگویند اصلاً انسان باید درس بخواند تا به حیرت و سرگردانى برسد! تا برسد به جایى كه بگوید هیچ چیزى نمىدانم و هیچ هم نمىدانم که چه كار باید كرد! این رشد انسان است!
نتیجه فلسفههاى شكگراى غربى به اینجا مىرسد که ادعا مىكنند انسان اصلاً معرفت یقینى نمىتواند پیدا كند و نهایتش این است كه صورت مسأله را برایش مطرح كنند و جوابش یك علامت سؤال باشد؛ فرق دانشمندان با جهال این است كه آنها صورت مسأله را نمىدانند ولی دانشمندان صورت مسأله را مىدانند اما در اینكه جواب را نمىدانند همه یكسان هستند؛ این نتیجه فرهنگ الحادى غربى است كه از مكتب انبیا و تعالیم راهنمایان الهى دور افتادهاند. گفتهاند ما به شما احتیاج نداریم و به عقل خودمان اكتفا مىكنیم. عقلشان به اینجا رسیده است؛ و عُمّال همینها دارند در داخل جمهورى اسلامى تلاش مىكنند كه مردم ما را هم به وادى ضلالت و گمراهى برگردانند!
در این زیارت مىگوید خدایا! حسینعلیهالسلام به شهادت رسید تا مردم از سرگردانى و حیرت نجات پیدا كنند، بفهمند و بدانند و یقین پیدا كنند كه راه صحیح كدام است و راه كج كدام، نه اینكه بگویند همه راهها مساوى است، این یك صراط مستقیم است آن هم یك صراط مستقیم، این دین با آن فرق نمىكند، این مذهب با آن مذهب فرقى نمىكند یعنی پلورالیسم دینى که میگوید مىخواهید بتپرست باشید مىخواهید موحد، فرقی نمیکند، آن یك راهى به سوى حقیقت است و این هم یك راهى به سوى حقیقت است، حتى نمىشود گفت كه کدام بهتر است. این چیزى است كه اگر دستگیرى اولیاء خدا نباشد بشر در اثر خودپرستى و غرور به آن مبتلا خواهد شد.
حسین بن علىعلیهالسلام چنین روزى را براى جامعه اسلامى پیشبینى مىكرد و لذا حاضر شد خون قلبش را بدهد تا مردم به چنین جهالت و شك و حیرتى مبتلا نشوند؛ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ؛ خون دلش را در راه تو داد تا بندگان تو را از نادانى و گمراهى نجات دهد؛ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ.
پس این زیارتها را باید بخوانیم تا راه حسینعلیهالسلام را بهتر بشناسیم؛ اما متأسفانه همین اشخاص، پیشنهاد كردهاند كه زیارتنامهها هم عوض شود! شاید این روزها در این روزنامهها خوانده باشید که در ایام عاشورا بعضى از اساتید دانشگاه در محفلى كه به نام حسینعلیهالسلام برگزار شده سخنرانى كردهاند، از كسانى كه اسم اسلامى را به دنبال خودشان یدك مىكشند، استاد دانشگاه سخنرانى كرده گفته من پیشنهاد مىكنم كه این زیارتهای سیدالشهدا را عوض كنید! اولاً سخنپراكنى فرمودهاند كه حسین كه كشته شد این عكسالعملى از خشونتى بود كه پیغمبر در جنگ بدر و احد انجام داد! اگر پیغمبر آن خشونتها را نسبت به مشركان نمىكرد این بلاها را به سر بچههایش نمىآوردند؛ یعنى آنها از پیغمبر بهتر مىفهمند كه چگونه باید زندگى كرد! حالا كه ما مبتلا شدهایم و بالاخره این جریان واقع شده است اقلاً بیاییم این زیارتنامهها را عوض كنیم، به جاى اینكه بگوییم حسین براى جهاد كشته شد، براى امر به معروف و نهى از منكر كشته شد، بگوییم حسین كشته شد تا هر كس هر جورى مىخواهد رفتار کند! برای آزادگى؛ آزادى به همین معناست. حریت كلمه بسیار مقدسى است، خود اباعبدالله هم فرمود اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا اَحْراراً فی دُنْیاکُمْ. سر بالین حرّ هم فرمود أَنْتَ الحُرُّ کَما سَمَّتْکَ أُمُّکَ؛ اما آن حرّیتى كه امام حسینعلیهالسلام مىگفت نتیجهاش شهادت حر بود نه ترك خشونت و تبسّم كردن به سوى كفار! آن كه حریت نیست؛ آن جهالت است، آن ضلالت است، آن همان چیزى است كه حسینعلیهالسلام براى محو كردنش كشته شد.
به ما تعلیم مىدهند كه با همه بسازید، اهل تساهل و تسامح باشید، سخت نگیرید، تعصب نداشته باشید، خیلى سعى نكنید دین و مذهب خودتان را به كرسى بنشانید، دینهای دیگرى هم هست، شما این دین را دارید بسیار خوب، مباركتان باشد، یك كسان دیگری هم دینهایی دارند آنها هم مبارکشان؛ و بالاخره براى انجام وظایفتان خشونت به خرج ندهید، اگر پاى خشونت رسید شما كنار بكشید، در نتیجه دشمن پیروز مىشود، شما كه نباید خشونت بكنید، او خشونت مىكند خب او بد مىكند شما بد نكنید! تا چه بشود؟! تا شما تسلیم دشمن بشوید و او هر كارى مىخواهد بكند.
سردمداران آزادى و تساهل و تسامح، همان كسانى كه با خشونت مخالف هستند، همان كسانى كه دم از حقوق بشر مىزنند، در شبهجزیره بالكان چه كار كردند؟! ابتدا بوسنى و هرزگوینِ مسلمان را كوبیدند تا یك حكومت اسلامى در قلب اروپا شكل نگیرد. بعد هم مسلمانان یك ایالات دیگرى از یوگسلاوى به نام كوزوو را كوبیدند و مردمش را با تبانىها و توطئههاى پنهانى قتلعام كردند و هنوز هم به قتلعام اینها ادامه مىدهند. چرا؟! براى اینكه مسلمان هستند، براى اینكه اسلام اجازه نمىدهد كه تسلیم كفار بشوند، براى اینكه اینها تابع مكتبى هستند كه گفت هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة. براى اینكه این مكتب كوبیده شود باید شعارهایش عوض شود، به جاى امر به معروف و نهى از منكر بگوییم ما طالب صلح و آرامش هستیم و مثلاً اینگونه بخوانیم: اشهد انك قد اقمت الصلح و الصفا به قول آقا! و چیزهاى دیگرى كه از این مفاهیم نرمى و محبت و آرامش و این چیزها را افاده مىكند! جاهَدتَ و قَتَلتَ و قُتِلتَ و این چیزهایى كه صحبت از كشتن و خونریزى و این حرفهاست را دیگر باید كنار بگذاریم؛ دوران اینها گذشته است؛ به جاى اینكه بگوییم تو در راه خدا كشته شدى و حق جهاد را ادا كردى، بگوییم تو براى این كشته شدى كه مردم در صلح و آرامش زندگى كنند، دیگر باهم نجنگند.
لابد، حالا به تعبیر دیگرى، حالا شاید این تفسیر به رأى باشد، یعنى تو كشته شدى تا مردم از تو درس بگیرند و ببینند كار خوبى نبود و دیگر این كارها را انجام ندهند! نظیر این مطلب را گفتهاند! باور نمىكنید؟! گفتهاند درست است كه حسین در آن زمان یك كار قهرمانى كرد ولى این اقتضاى آن زمان بود. امروز باید كارى كرد كه دیگر احتیاج به این كارهاى قهرمانى نباشد!
انشاءالله كه با احیاء فرهنگ اسلامى، شما وفاداران به مكتب حسین و غیرتمندان دینى، اجازه نخواهید داد كه این افراد گمراه یا مغرض یا مزدور، اهداف شوم و پلید خودشان را تحقق ببخشند.
پروردگارا! تو را به خون قلب حسینعلیهالسلام قسم مىدهیم، معرفت ما را نسبت به حسین، هدف حسین و راه حسین روزافزون فرما!
ایمان ما را نسبت به دین حسین، قرآنى كه حسین براى ما زنده نگه داشت و مذهبى كه حسین آن را احیاء كرد روزافزون فرما!
توفیق پیمودن راه حسین را تا بذل آخرین قطره خونمان به همه ما مرحمت فرما!
فرزندان ما را تا روز قیامت پیرو حسین قرار ده!
والسلام علیكم و رحمهالله
[1]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، ج ۴۳ ، ص ۳۱۶.
[2]. الکافي، ج ۲، ص ۱۸۶.
[3]. مریم، 30.
[4]. مریم، 31.