صوت و فیلم

صوت:

قیام امام حسین (ع)؛ رمز بقای اسلام

در هیأت رهروان علوى شهر رى
تاریخ: 
جمعه, 30 بهمن, 1383

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

السَّلامُ عَلَیكَ یا أَبا عَبْدِاللّٰهِ وَعَلَى الْأَرْواحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنائِكَ، عَلَیكَ مِنِّی سَلامُ اللّٰهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَبَقِی اللَّیلُ وَالنَّهارُ، وَلَا جَعَلَهُ اللّٰهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیارَتِكُمْ، السَّلامُ عَلَى الْحُسَینِ، وَعَلَىٰ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ، وَعَلَىٰ أَوْلادِ الْحُسَینِ، وَعَلَىٰ أَصْحابِ الْحُسَینِ

تقدیم به روح ملكوتى امام راحل‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و شهداى والامقام اسلام صلواتى اهدا بفرمایید.

حفظ اسلام واجب‌تر است یا جان امام معصوم؟!

یكى از مسلمات ما شیعیان كه جزو فرهنگ تشیع شده این است كه خون سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه اسلام را بیمه كرد. این جمله در اذهان همه ما هست؛ كوچك و بزرگ و پیرزن و پیرمرد به آن معتقدیم و بر اساس همین بینش، ایام محرّم و صفر و عزادارى‌‌ها را با تمام توان پاس مى‌‌داریم براى اینكه احترام به سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه درواقع احترام به اسلام است؛ اما قیام سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه چگونه موجب بقاى اسلام شد و اصولاً در بینش اسلامى، آیا چنین مطلبى پیش بینى شده كه انسان‌‌هایى باید جان خودشان را فدا كنند تا اسلام باقى بماند؟! درواقع اینجا دو سؤال اصلی وجود دارد؛ یكى به‌اصطلاح جنبه‌‌ تكوینى این موضوع است که چگونه شهادت یك نفر یا چند نفر باعث این مى‌‌شود كه اسلام زنده بماند؟! نظیرش در زمان خودمان هم شهادت شهداى عزیز انقلاب و جنگ تحمیلى بود که باعث این شد كه انقلاب باقى بماند؛ بین اینكه یك نفر یا چند نفر شهید بشوند و دین باقى بماند چه رابطه‌‌اى هست؟! این یك سؤالى است که درواقع جنبه تكوینى دارد.

یك سؤال هم این است كه آیا جایز است كسانى خودشان را به خطر بیندازند و بروند كشته و شهید بشوند تا اسلام باقى بماند و اگر جایز است آیا واجب هم است؟! این سؤال آن وقتى جاى خودش را بیشتر باز مى‌‌كند كه ما توجه كنیم به اینكه در اسلام، احكام واجب هم اگر موجب خطر و ضرر بشود آن احكام برداشته مى‌‌شود؛ اگر جان كسى به واسطه‌‌ عمل به دستورات دین به خطر بیفتد مى‌‌گویند واجب نیست و باید جانش را حفظ كند. به اصطلاح خودمانى، حفظ جان واجب است. گاهى براى این مطلب، استدلال هم مى‌‌شود كه قرآن فرموده وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ؛[1] یعنى خودتان را دستی‌دستی به هلاكت نیندازید؛ و به‌طورکلی، یك قاعده كلى هم داریم كه آنچه موجب ضرر و زیان مى‌‌شود برداشته مى‌‌شود. اگر وضو گرفتن ضرر داشته باشد نباید وضو بگیرند و باید تیمم كنند. اگر روزه گرفتن ضرر داشته باشد نباید روزه بگیرند و بعد، هر وقت سالم شدند باید قضایش را بگیرند.

من اول شبهه را خوب تقویت مى‌‌كنم، بعد آن وقت ببینیم چگونه باید جواب داد؛ پس از یك طرف ما دستور اسلام را داریم كه خودتان را به خطر نیندازید و حتى احكام واجب اسلام هم اگر موجب ضرر بشود مى‌‌گویند نباید انجام داد و باید بدلش را انجام داد و حتى بالاترش؛ ما حتی اگر بدانیم كه اگر كسى اظهار اسلام كند جانش به خطر مى‌‌افتد، براى اینكه جانش محفوظ باشد باید اظهار كفر كند؛ و این همان مسئله تقیه است كه انسان براى تقیه مى‌‌تواند ایمانش را مخفى كند و اظهار كفر هم بكند و این مطلب، مطلب قابل‌انکار یا قابل تشكیكى نیست. ما آیات صریح قرآن در این باره داریم.

دفاع پیامبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله از تقیه عمّار

عمّار بن یاسر از بزرگان صحابه بوده و در سن نود سالگى در جنگ صفین، در ركاب امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌علیه شهید شد. پدر ایشان یاسر و مادر ایشان سمیه بود. شنیده‌اید كه این‌ها در صدر اسلام در دست كفار گرفتار بودند و آن‌ها را وادار به این كردند كه اظهار كفر كنند و از اسلام تبرّى بجویند. پدر و مادر عمّار حاضر به این کار نشدند و گفتند ما تبرّى نمى‌‌جوییم، ما مسلمانیم، موحّدیم و از بت‌‌ها بیزاریم؛ و آن‌ها را شهید كردند. عمّار در ظاهر آمد اظهار كفر كرد و گفت من از اسلام برگشتم و با شما موافق هستم؛ و به این وسیله جانش را نجات داد، منتها خیلى ناراحت بود كه چرا از اسلام اظهار تبرّى كرده است. خودش را با گریه و زارى خدمت پیغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله رساند و با حالت انفعال و شرمندگى، داستان را گفت كه من را تهدید كردند، پدر و مادرم را كشتند و من دیدم اگر من هم همان راه آن‌ها را ادامه بدهم كشته مى‌‌شوم و لذا اظهار كفر كردم؛ حالا چه كار كنم؟! به حسب نقل اصحاب حدیث و تفسیر، این آیه نازل شد که إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ؛[2] آن كسى كه مجبور مى‌‌شود و او را به‌زور وادار مى‌‌كنند كه اظهار كفر كند این اشكالى ندارد و حتى نقل شده كه پیغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله رفتار او را تأیید فرمودند و تقریباً به این مضمون، فرمودند كه ای‌کاش پدر و مادر تو هم اظهار كفر كرده بودند و زنده مى‌‌ماندند!

مرز تقیه تا کجاست؟!

در مورد اكراه و اجبار، در حالت تقیه اشكالى ندارد که انسان اظهار كفر كند تا جانش را نجات دهد. داستان عمّار درواقع یك مسئله شخصى بود. دایره تقیه این‌قدر وسیع است که در آیه دیگرى مى‌‌فرماید إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً؛[3] یعنی حتى اگر در مقابل كفار، شرایطى پیش بیاید كه مسلمان‌ها در حالت ضعف فوق‌العاده قرار بگیرند و اگر نسبت به مواضع خودشان سرسختى نشان بدهند نابود مى‌‌شوند، در آنجا هم مى‌‌توانند اظهار همراهى با كفار بكنند براى اینكه جانشان را نجات بدهند و باقى بمانند تا بتوانند اسلام را تقویت كنند و رواج بدهند. این آیه إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً هم درواقع تقیه اجتماعى است چون جلوتر از این آیه مى‌‌آید که لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً؛[4] یعنى مؤمنان نباید با كفار رابطه دوستى داشته باشند. اگر مسلمانانى با كفار رابطه‌‌ دوستى برقرار كنند این‌ها هیچ ارتباطى با اسلام نخواهند داشت یعنى رابطه‌‌ شان با اسلام قطع مى‌‌شود؛ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ؛ اصلاً رابطه‌شان با خدا قطع مى‌‌شود؛ مؤمن حق ندارد با كفار ارتباط برقرار كند و نرد دوستى بازى كند. فقط یك حالت استثناء داریم و آن این است كه مؤمنانى در یك گوشه‌‌اى آن‌قدر در حالت ضعف قرار بگیرند كه اگر با كفار اظهار دوستى نكنند نابودشان مى‌‌كنند، قتل‌عامشان مى‌‌كنند و دیگر اثرى از آن‌ها باقى نمى‌‌ماند، در اینجا باز تقیه است؛ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً؛ تُقاة یعنى همان تقیه.

پس براى تقویت شبهه، در اسلام حفظ جان از همه چیز واجب‌‌تر است. اگر انسان دستورات شرع را بر خلاف وظیفه‌‌اش عمل كند و موجب حفظ جانش بشود، این تقیه‌‌هاى معمولى است كه ما با آن آشنا هستیم، مثلاً تقیه شیعیان در مقابل سایر فِرَق است كه گاهى انسان باید طبق فتواى آن‌ها عمل كند تا مصالح اسلام حفظ شود؛ ولى بالاتر از آن این است كه حتى اگر در مقابل كفار اظهار كفر كند آن هم جایز است. مثل این كه در مورد عمّار بود. بالاتر از آن هم این است که اصلاً دسته‌جمعی با كفار رابطه برقرار كنند براى اینكه نابود نشوند؛ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً.

شبهه وسعت دامنه تقیه و تقیه نکردن امام حسین (ع)!

با توجه به اینكه ما در اسلام چنین اصلى با این وسعت داریم که اگر وضو گرفتن برای انسان ضرر داشته باشد جایز نیست و باید تیمم كند چون حفظ جان واجب است؛ اگر روزه گرفتن برای انسان ضرر دارد نباید بگیرد چون حفظ جان واجب است؛ اگر در مقابل سایر فِرق اظهار تشیع كند و جانش در خطر نباشد نباید اظهار كند؛ اگر در مقابل كفار اظهار اسلام كند و جانش به خطر بیفتد نباید اظهار اسلام كند و باید اظهار كفر كند كه عمّار كرد؛ دسته‌جمعی هم اگر یك گروهى از مسلمان‌ها جانشان و حیات و كیانشان در خطر باشد، براى اینكه موقتاً محفوظ بمانند مى‌‌توانند با كفار اظهار تقیه كنند؛ پس دامنه تقیه بسیار وسیع است. چطور امام حسین‌علیه‌‌السلام در مقابل یزیدیان تقیه نكرد؟! نه‌تنها تقیه نكرد بلکه خودش، فرزندانش، همسرانش، دوستانش، برادرانش و حتى طفل شیرخوارش هم را در این راه قربانى كرد! این چه جور با موازین فقهى جور درمی‌آید؟!

این سؤال در ذهن بسیارى از افراد پیدا مى‌‌شود. سابقه دیرینه‌‌اى هم دارد. بعضى از کوته‌نظران چون نتوانسته‌اند جواب این سؤال را بدهند براى فرار از این سؤال گفته‌اند که امام حسین‌علیه‌‌السلام نمى‌‌دانست كشته مى‌‌شود، چون اهل كوفه دعوتش كرده بودند كه بیا با شما بیعت مى‌‌كنیم، شما را حمایت مى‌‌كنیم و در مقابل یزید تقویت مى‌‌كنیم و امثال این‌ها، حضرت هم به اعتماد كوفیان حركت كرد و نمى‌‌دانست که كوفیان این‌قدر بى‌‌وفا هستند و ایشان را به شهادت مى‌‌رسانند! و اصرار کرده‌اند كه امام حسین‌علیه‌‌السلام نمى‌‌دانست و اگر مى‌‌دانست نمى‌‌آمد.

كسانى كه با معارف شیعه، با تاریخ و با سیره اهل بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین آشنا هستند مى‌‌دانند كه این جواب، جواب بسیار خامى است. این‌همه روایات که امام حسین‌علیه‌‌السلام پیش از تولد راجع به شهادتش خبر داشت، وقتى مى‌‌خواست از مدینه حركت كند آمد با جدش وداع كرد و فرمود من خواب دیده‌ام كه جدم فرمود اُخْرُجْ فَإِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ اَنْ یَراکَ قَتیلا؛ به طرف عراق حركت كن، خدا خواسته كه تو را شهید ببیند؛ و ده‌ها شاهد دیگر تاریخى كه در این زمینه هست جاى چنین نظرى را باقى نمى‌‌گذارد كه امام حسین‌علیه‌‌السلام چون نمى‌‌دانست شهید می‌شود اشكالى نداشت و اگر مى‌‌دانست این کار ایشان صحیح نبود.

شهادت‌طلبی یا حفظ جان؟!

ما از كسانى كه یك همچون حرف‌‌هایى مى‌‌زنند سؤال مى‌‌كنیم که اگر در آن چند سال دفاع مقدس، كسانى مى‌‌دانستند که شهید مى‌‌شوند نباید به جبهه می‌رفتند؟! آن كسانى كه عالماً عامداً روى مین رفتند تا راه را براى بقیه برادرانشان باز كنند تا آن‌ها عبور كنند این‌ها كار بدی کرده‌اند؟! در بین شهداى دفاع مقدس كسانى كه از روز و ساعت شهادت خودشان خبر می‌دادند كم نبودند؛ كسانى كه ساعت شهادتشان را هم خبر مى‌‌دادند و از مدت‌‌ها پیش با اشاره و گاهى صریحاً در خانواده‌‌شان به مادرشان و به بستگانشان گفته بودند، آیا این‌ها نمى‌‌دانستند شهید مى‌‌شوند؟! پس نباید به جبهه می‌رفتند؟! اگر این‌ها به جبهه نمى‌‌رفتند پس چه كسى مى‌‌بایست برود؟! در حقیقت خون این‌ها بود كه اسلام و انقلاب را حفظ كرد و امروز من و شما مى‌‌توانیم اینجا بنشینیم و به یاد امام حسین‌علیه‌‌السلام اشك بریزیم. پس تصور اینكه انسان اگر مى‌‌داند شهید مى‌‌شود نباید برود و حفظ جان واجب است این تصور جاهلانه‌‌اى است.

چنین كسانى که از معارف اسلام و تشیع آگاهى لازم را ندارند ممكن است بگویند جنگ حسابش جداست؛ اگر یك كسى جنگ را اول شروع كرد ما باید برویم دفاع كنیم ولو شهید بشویم اما یزید که جنگ با امام حسین‌علیه‌‌السلام را اول شروع نكرد. اگر امام حسین‌علیه‌‌السلام بیعت كرده بود یزیدیان هم به ایشان کاری نداشتند و شهید نمى‌‌شد. ایشان سرسختى نشان داد و فرمود من هرگز با یزید بیعت نمى‌‌كنم؛ پس باز حساب امام حسین‌علیه‌‌السلام با حساب شهداى جبهه فرق مى‌‌كند. آن‌ها چون جنگ را شروع كردند و دفاع لازم است، در جنگ که نان و حلوا پخش نمى‌‌كنند، بالاخره از طرفین كشته مى‌‌شوند. لازمه وجوب دفاع این است كه انسان آمادگى شهادت هم داشته باشند ولو بداند شهید هم مى‌‌شود باید برود؛ اما اینجا كه ضرورتى نداشت، امام حسین‌علیه‌‌السلام مى‌‌توانست بگوید من با یزید بیعت مى‌‌كنم. حرّ هم وقتى آمد جلوى امام حسین‌علیه‌‌السلام را گرفت گفت من موظف هستم شما را به كوفه ببرم و آنجا بیعت كنى، اگر بیعت كنى به شما کاری ندارند، شما را باید محترمانه و تحت‌الحفظ به آنجا ببریم و با یزید آشتى كنید و بالاخره اصلاح کنید. اگر این كار را مى‌‌كرد نه خودش شهید مى‌‌شد و نه بچه‌‌هایش و نه فرزندان و خانواده‌‌ و زن و بچه‌‌اش اسیر مى‌‌شدند و این فجایعى كه در عالم نظیر نداشت به وجود نمى‌‌آمد. پس سؤال، سؤال جدی‌ای است. جا دارد كه بحث‌‌هاى گسترده‌‌ مفصّلی در سطوح علمى و اجتهادى در این زمینه‌‌ها انجام بگیرد.

الحمدلله به بركت انقلاب، ذهن‌‌هاى جوان‌‌هاى ما باز شده و براى فهمیدن معارف دین و درك مسائل عمیق هم آمادگى پیدا کرده‌اند. الحمدلله جوان‌‌هاى ما امروز چیزهایى مى‌‌فهمند كه سالمندهاى سابق ما نمى‌‌فهمیدند و تحصیل‌کرده‌هایشان هم به‌زحمت مى‌‌فهمیدند. الحمدلله به بركت انقلاب، سطح فهم و فكر و فرهنگ جامعه ما از این لحاظ‌‌ها بسیار بالا رفته است. این است كه من به خودم اجازه مى‌‌دهم که در این جمعى كه اكثریت با جوان‌‌هاى عزیز است این مسئله را مطرح كنم و شبهه‌‌اش را خوب تقویت كنم تا آماده بشوند براى اینكه ببینند جوابش چیست.

عمل نکردن امام حسین‌‌علیه‌‌السلام به قانون تقیه!

شبهه درست روشن شد كه در اسلام حفظ جان واجب است و براى این‌که جان به خطر نیفتد باید تقیه كرد؛ ولی چرا امام حسین‌علیه‌‌السلام این كار را نكرد؟! چرا تقیه نكرد؟! اگر همان‌گونه كه عمّار اظهار كفر كرده بود ایشان هم همین کار را کرده بود، حالا اینجا که اظهار كفر هم لازم نبود، همین اندازه که مى‌‌گفت من با یزید جنگ نمى‌‌كنم و مخالفتى ندارم؛ حالا باز براى تقویت شبهه، مخصوصاً که امام حسین‌علیه‌‌السلام سال‌ها حكومت معاویه را تحمل كرده بود؛ بعد از شهادت امام حسن‌علیه‌‌السلام معاویه سالیان درازى حكومت كرد و امام حسین‌علیه‌‌السلام در مدینه زندگى مى‌‌كرد و علیه معاویه قیام نكرد. بعد از معاویه هم خوب بود با یزید هم همین كار را مى‌‌كرد؛ درست است که یزید جوان بود، خام بود، بلد نبود که اقلاً ظواهر اسلام را حفظ كند ولى بالاخره مى‌‌شد یك جورى با آن كنار آمد، حالا اگر نشد هم حفظ جان واجب است و خودش، بچه‌‌هایش و دختران پیغمبر اسیر نمى‌‌شدند و دور شهرها گردانده بشوند؛ چرا امام حسین‌علیه‌‌السلام این كار را نكرد؟!

مراتب دفاع مشروع در اسلام

اینجا مطالب مختلفى را باید گفت ولی وقت محدود است و از طرفی باید مطلب را در یك جلسه تمام كنم؛ یك مطلب این كه ما باید توجه داشته باشیم كه در دفاع، دفاعى كه گفتیم جوان‌‌هاى ما هشت سال رفتند و دفاع كردند، طبعاً خطر هم پیش مى‌‌آید و كسانى كه به شهادت مى‌‌رسند و چاره‌‌اى هم نیست، دفاع یعنى همین؛ ولی باید بدانیم كه دفاع، فقط دفاع از خاك نیست. این نكته‌‌اى است كه خیلى‌‌ها از آن غفلت دارند؛ خیال مى‌‌كنند وقتى مى‌‌گوییم دفاع از اسلام واجب است آن وقتى است كه دشمن بخواهد یك تكه از خاك كشور اسلامى را بگیرد. معمولاً هم مى‌‌گویند به آب و خاك ما تجاوز مى‌‌كنند، به وطن ما تجاوز مى‌‌كنند، دفاع از وطن مى‌‌كنیم. حالا مسلمان‌ها براى اینكه دفاعشان یك مقدار جنبه‌‌ اسلامى داشته باشد مى‌‌گویند دفاع از میهن اسلامى‌‌مان. بالاخره این یك نوع دفاع است. قطعاً اگر دشمن به خاك مسلمان‌ها حمله كرد باید دفاع كرد ولى دفاع، تنها این نیست.

دفاع از اسلام؛ ارزشمندترین دفاع

ما دفاع واجب‌‌تر از این هم داریم و آن وقتى است كه حمله به اسلام و ایمان مردم باشد. خاك مهم‌تر است یا قلب یا ایمان؟! خاك كه خاك است، شرفش براى این است كه به دولت اسلامى و به مردم مسلمان انتساب دارد وگرنه همین خاك وقتى در دست كفار بود که ارزشى نداشت. شرف یك خاك، یك سرزمین و یك كشور برای مسلمان در این است كه این متعلق به اسلام است، دارالاسلام است، آن وقت شرف پیدا مى‌‌كند. آن وقت آیا خود اسلام شرف ندارد؟! دفاع از خاكى كه متعلق به مسلمان‌‌هاست آن‌قدر واجب است كه صدها هزار نفر باید شهید بشوند تا وطن اسلامى محفوظ بماند؛ اگر اصل اسلام در خطر باشد چطور؟! اگر بگویند خاكتان براى خودتان اما مسلمان نباشید؛ اگر یك دشمنى حمله كرد، حالا حمله لازم نیست که حتماً حمله با توپ و تانك یا با بمب اتمى باشد، همین‌که بدانیم این‌ها درصدد هستند كه اسلام را براندازند، نمى‌‌گویند كشورتان را به ما بدهید تا ما اداره‌‌اش كنیم بلکه می‌گویند خودتان اداره‌‌اش كنید؛ حتى نمى‌‌گویند معادنتان را در اختیار ما بگذارید بلکه می‌گویند معادنتان هم براى خودتان، اگر خواستید با هم معامله و خریدوفروش هم مى‌‌كنیم ولی فقط دست از این اسلامتان بردارید؛ آن را هم ما نمى‌‌گوییم نگویید مسلمان هستیم، بگویید ما مسلمان هستیم، اذان بگویید! نماز بخوانید! روزه بگیرید! سینه بزنید! به این‌ها كارى نداریم ولی به احكام اجتماعى اسلام عمل نكنید؛ دست دزد را نبرید! زناكار را تازیانه نزنید! كارى به سیاست نداشته باشید! همین طور كه در خیلى از كشورهاى اسلامى، دشمن‌‌ترین دشمنان اسلام با آن‌ها مى‌‌سازند چون آن‌ها حساب دین را از سیاست جدا کرده‌اند؛ دینشان براى داخل مسجدشان است، نمازشان را مى‌‌خوانند، اذانشان را مى‌‌گویند، مناسك حجشان را به جا مى‌‌آورند، كاری به کار آن‌ها ندارند. این‌ها كه به آمریكا ضرری نمى‌‌زند؛ این‌ها كه براى اروپا خطرى ایجاد نمى‌‌كند بلکه آنجایى احساس خطر می‌کنند كه احكام اسلام بخواهد اجرا شود، اقتصاد اسلامى بخواهد اجرا شود، آنجایى كه مسلمان‌ها بگویند وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا؛[5] اقتصاد اسلامى نباید تابع كفار بشود، ما عزت اسلامى‌‌مان باید محفوظ باشد، ما نباید دستمان را به كفار دراز كنیم، حالا محترمانه یا غیرمحترمانه از آن‌ها گدایى كنیم، این به شأن اسلام نمى‌‌آید، كفار در هیچ بُعدى نباید تسلطى بر مسلمان‌ها داشته باشند، نه در اقتصاد، نه در تجارت، نه در علوم، نه در بعد نظامى و نه در بعد سیاسى. عزت اسلامى باید محفوظ باشد؛ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ؛[6] وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا؛ خدا هرگز اجازه نمى‌‌دهد كه كافر تسلطى بر مسلمان داشته باشد. این غیر از مسئله نماز خواندن است.

شاخصه‌های اسلام آمریکایی

مساجد، آباد؛ صفوف نماز جماعت، فشرده؛ صداى اذان، بلند؛ اما اقتصاد دست آمریكا باشد. این همان است كه امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه مى‌‌فرمود اسلام آمریكایى. آن‌ها به این اسلام آمریكایى كارى ندارند. شما هر چه مى‌‌خواهید بروید نماز بخوانید، شب تا صبح احیاء بگیرید، به شما كارى ندارند؛ اما می‌گویند ما باید بر اقتصاد شما تسلط داشته باشیم، رول اقتصاد شما باید در دست ما باشد، قیمت نفت را ما باید تعیین كنیم، اینکه با چه كسى معامله كنید و معادنتان در اختیار چه كسى باشد را ما باید بگوییم، انرژى هسته‌‌اى باید به اجازه‌‌ ما عمل كند، وقتى ما مى‌‌گوییم اورانیم را غنى نكنید نباید بكنید!

مرگ با عزّت، بهتر از زندگی با ذلت

این هم دفاع لازم دارد. دفاع فقط در مقابل خاك نیست. این هم هجوم بر اسلام است، هجوم بر عزت اسلامى است، هجوم بر استقلال اسلام است. این هم دفاع مى‌‌خواهد. ما خیال مى‌‌كنیم دفاع فقط این است كه شمشیر بكشند و بخواهند گردن مسلمان‌ها را بزنند، ما هم برویم دفاع كنیم. در حالی که این هجوم بر اسلام و عزت اسلامی صد برابر از آن بدتر است. اینکه انسان در راه دینش و در راه شرفش به شهادت برسد افتخار است اما اینکه ریزه‌خوار خوان كفار بشود، آن‌ها سرنوشتش را تعیین كنند، آن‌ها به او دستور بدهند، این ذلت از هر شهادت و از هر مرگى بدتر است!

اگر امام حسین‌علیه‌‌السلام فرمود هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة این یك چیز اخلاقى نبود. آیا صرفاً خود ایشان مى‌‌گوید من زیر بار تو نمى‌‌روم؟! نه بابا! اسلام اجازه نمى‌‌دهد. ما این‌ها را یك جورى مطرح مى‌‌كنیم یا یك جورى برای ما مطرح شده که خیال مى‌‌كنیم که این یك خصیصه شخصى امام حسین‌علیه‌‌السلام بود که زیر بار ظلم نمى‌‌رفت در حالی که آن براى این است كه امام است و مى‌‌خواهد دین را عمل كند، مى‌‌خواهد به مسلمان‌ها بگوید شما هم باید این‌گونه باشید و وظیفه شما این است. صحبت سلیقه شخصى نیست که من زیر بار یزید نمى‌‌روم و اگر دیگران بروند طورى نیست. اسلام چنین چیزی را اجازه نداده است؛ چرا؟!

حمله یزید ملعون به اساس اسلام

براى اینكه یزید اگر سر كار باشد عزت اسلامى از بین خواهد رفت، احكام اسلامى عوض خواهد شد، شرف اسلامى از بین خواهد رفت، احترامى براى دین و احكام دین باقى نخواهد ماند. وقتى رئیس مسلمین عملاً شراب مى‌‌خورد دیگر احترامى براى حكم حرمت خمَر باقى مى‌‌ماند؟! معاویه اگر هزارى هم فساد داشت اما در ظاهر نمى‌‌آمد این کثافت‌کاری‌ها را بكند. در آن زمان، البته با دلایل دیگرى كه حالا من در مقام بحثش نیستم كه زمان معاویه با یزید چه فرقی دارد، شرایط به‌گونه‌ای نبود كه همه چیز اسلام بر باد برود. معاویه به نام خلافت پیغمبر، به نام حفظ اسلام و كشورهاى اسلامى و به نام خون‌خواهی از خلیفه‌‌اى كه به قتل رسیده است حکومت می‌کرد. جنگ معاویه با امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌علیه سر این بود که او ادعا مى‌‌كرد، البته به‌دروغ و با شیطنت، كه على دید عثمان كشته شد و قاتلان عثمان را هم مى‌‌شناخت و آن‌ها را قصاص نكرد؛ و من براى خونخواهى عثمان آمده‌ام. او نمى‌‌گفت احكام اسلام باید تعطیل شود بلکه مى‌‌گفت مى‌‌خواهم این حكم اسلام را عمل كنم، مى‌‌خواهم قصاص خون عثمان را بگیرم.

به امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌علیه تهمت مى‌‌زد كه شما قاتلان عثمان را فرارى دادید لذا من با شما مى‌‌جنگم؛ اما یزید حتى این ظواهر را هم به اسم دین و احكام دین حفظ نمى‌‌كرد. فقط به اسم هوس و ریاست و سلطنت كار مى‌‌كرد. بعدش هم مى‌‌گفت لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلک فَلا*** خَبرٌ جاء وَ لا وَحی نَزَل؛ بنى‌‌هاشم مدتى با سلطنت بازى كردند حالا نوبت ماست وگرنه نه وحى‌‌اى از آسمان آمده و نه خبرى است! یعنى رسماً انكار دین! اگر چنین كسى بر كشورهاى اسلامى مسلط مى‌‌شد از دین چه باقى مى‌‌ماند؟!

اگرچه یزید اول به مدینه لشكركشى نكرد و بعدها كرد، لشكركشى نكرد كه امام حسین‌علیه‌‌السلام را بكشد، البته دستور داده بود كه امام حسین‌علیه‌‌السلام را مخفیانه بكشند، رسماً نیامد جنگ راه بیندازد ولى او به اساس اسلام حمله كرد نه به خاك اسلام!

دفاع از حریم اسلام؛ فلسفه قیام امام حسین (ع)

در اینجا مرتبه‌‌ قوى‌‌تر و عظیم‌‌تر دفاع، واجب است. دفاع فقط دفاع از خاك مسلمان‌ها نیست، تنها دفاع از مال و جان مسلمان‌ها هم نیست؛ دفاع از دین مسلمان‌ها است، دفاع از اساس اسلام است. چطور در دفاع كردن اگر انسان برود براى حفظ خاك كشته بشود شهید است و اشكالى ندارد ولو اگر بداند هم که شهید مى‌‌شود اما اگر از اساس اسلام دفاع كند اشكال دارد؟! اگر آن واجب است، آن واجب‌‌تر است یا این؟! حفظ یك وجب خاك واجب‌‌تر است یا حفظ ایمان مردم و اساس اسلام؟! امام حسین‌علیه‌‌السلام قیام كرد براى اینكه اساس اسلام باقى بماند. او مى‌‌دانست كه اگر یزید حكومت كند وَعَلَى الاِسْلامِ الْسَّلامُ؛ یعنى فاتحه اسلام را باید خواند؛ و خوب مى‌‌دانست و درست تشخیص داده بود. حالا عرض كردم بحث من در این زمینه نیست كه این‌ها را توضیح بدهم. مى‌‌خواهم عرض كنم كه قیام امام حسین‌علیه‌‌السلام با علم به اینكه شهید مى‌‌شود، با علم به اینكه بچه‌‌هایش به شهادت مى‌‌رسند، با علم به اینكه خانواده‌‌اش در دست كفار، اسیر مى‌‌شوند، واجب بود و مى‌‌بایست این كار انجام بگیرد. آن هم تنها یک وظیفه شخصى نبود بلکه دفاع از كیان اسلام حكم اسلام است، منتها ایشان موضوعش را شناخت و دیگران نمى‌‌شناختند.

جان‌ها فدای دین

پس جواب اینكه آیا حفظ جان واجب است این است كه بله، حفظ جان واجب است تا چیزى مهم‌تر و واجب‌تر از جان نباشد. شما اگر نمازتان را طبق فتواى یكى از علماى اهل تسنن بخوانید بعد هم مثلاً مى‌‌توانید قضایش را به جا بیاورید. معمولاً فقها مى‌‌گویند در حال تقیه قضایش هم لازم نیست و همان كافى است. اینجا اگر جانتان به خطر باشد باید این كار را بكنید. اگر نمى‌‌توانید وضو بگیرید و برای شما ضرر دارد بدلش مى‌‌شود تیمم كرد؛ اما اگر اسلام از دست رفت بدلش چه مى‌‌آید؟! پس یك مطلب اینكه دفاعى كه واجب است تنها دفاع از خاك نیست، تنها دفاع از مال مسلمان‌ها نیست، تنها دفاع از جان مسلمان‌ها هم نیست؛ بلكه والاترین دفاع، دفاع از دین مسلمان‌‌هاست.

پیغمبر اكرم‌صلوات‌‌الله‌‌علیه چند وصیت و سفارش ناب به امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه كرد؛ وصیت‌کننده، پیغمبر است؛ آن كسى كه هم به او سفارش مى‌‌شود على است؛ پیغمبر براى على چه مى‌‌خواهد بگوید؟! فكر مى‌‌كنید پیغمبر در دنیا كسى را بیشتر از على دوست مى‌‌داشت؟! حتی احتمالش را مى‌‌دهید؟! اگر پیغمبر بخواهد نصیحت یا موعظه‌‌اى به على بكند آیا بهترین و ناب‌‌ترین مواعظش را به او نمى‌‌گوید؟! حضرت فرمود: یا عَلِی! أُوصِیكَ فِی نَفْسِكَ بِخِصَالٍ؛ در بعضى از روایت‌‌ها آمده كه امیرالمؤمنین عرض كرد یا رسول‌الله! دعا كنید كه خدا توفیق عملش را به من بدهد. حضرت فرمود مى‌‌خواهم چند چیز را به تو نصیحت كنم، موعظه كنم، وصیت كنم. وصیت یعنى سفارش مؤكد كه حتماً این كارها را بكن. على‌علیه‌‌السلام عرض كرد یا رسول‌الله! دعا كنید که خدا به من توفیق عمل به آنچه شما مى‌‌فرمایید را بدهد. حضرت فرمود اَللَّهُمَّ أَعِنْهُ؛ خدایا! یاری‌اش كن كه این‌هایی كه مى‌‌گویم را عمل كند!

حالا اگر بخواهم همه‌‌اش را بگویم و توضیح بدهم طول مى‌‌كشد. وَ اَلْخَامِسَةُ؛ پنجمین نصیحتى كه پیغمبر اكرم به امیرالمؤمنین كرد این بود که فرمود وَ اَلْخَامِسَةُ بَذْلُكَ مَالَكَ وَ دَمَكَ دُونَ دِینِكَ؛ وصیت پنجم من این است كه مال و خونت را در راه دینت فدا كن! مالت را و خونت را! معلوم مى‌‌شود كه بعضى جاها انسان باید خون بدهد. پیغمبر به على سفارش كرد. آن جاها كجاست؟ آنجایى كه دین احتیاج به این خون داشته باشد.

بذل مال و جان در راه دین

تا اینجا فكر مى‌‌كنم جواب آن سؤال تشریحى‌‌اش مقداری روشن شد. گفتیم سؤالش دو بخش دارد؛ اول اینكه مگر جایز است كه انسان جان خودش را با اینكه مى‌‌داند در خطر است برود بذل كند یعنى به كارى اقدام كند كه مى‌‌داند سرانجامش مرگ و شهادت است؛ آیا این كار، جایز است یا جایز نیست؟! سعى كردیم که در این توضیحاتى كه دادیم عرض كنیم که نه‌تنها جایز است بلكه واجب است و بلکه گاهى از اوجب واجبات است؛ آن جایى كه حفظ دین مردم متوقف بر بذل جان باشد. این هم حالا شاهد و مؤیدى که پیغمبر اكرم به امیرالمؤمنین مى‌‌فرماید: سفارش من، آن سفارشى كه از بس مهم بود دعا كرد كه خدایا! به على توفیق بده كه عمل كند این است که بَذْلُكَ مَالَكَ وَ دَمَكَ دُونَ دِینِكَ؛ در برابر دین ابتدا مالت را بذل كن! اگر كافى بود که هیچ؛ اگر فرضاً دشمنى هست که مى‌‌خواهد به دین لطمه‌‌اى بزند، شما با مال مى‌‌توانید جلوی آن را بگیرید، پول به آن بده تا به دین لطمه نخورد؛ اما اگر به این قانع نبود با آن بجنگ تا جان و خونت را هم در راه اسلامى بدهى اما اسلام از بین نرود. این بالاترین مرتبه‌‌ دفاع است كه دفاع از واجبات است و دفاع هم لازمه‌‌اش این است كه انسان در معرض كشته شدن قرار بگیرد، حالا یا كشته مى‌‌شود و یا سالم برمى‌‌گردد. حتى اگر یقین هم داشته باشد كه كشته مى‌‌شود ولى در دفاع، پیروز مى‌‌شود و باعث پیروزى مى‌‌شود باید این كار را انجام دهد همان‌گونه كه عزیزان ما در جبهه‌‌ها در طول هشت سال این کار را كردند. خدایا! به حق محمد و آل محمد، به خون سیدالشهدا، این عزیزان را میهمان سیدالشهدا قرار ده!

 رابطه بین خون دادن و محفوظ ماندن دین

حالا انسان چگونه با بذل مال و خون، دین را حفظ مى‌‌كند؟! چطور مى‌‌شود وقتى یك كسى خونش را بدهد دین محفوظ بماند؟! براى اینكه این سؤال هم اول باز بشود و شبهه‌‌اش را خوب بپرورانم، ان‌شاءالله که بعد جوابش را هم بتوانم قانع‌کننده بدهم، ما احكام دینی‌ای كه داریم یك احكامى است كه جنبه شخصى دارد یعنى من خودم باشم و خودم، مى‌‌توانم این‌ها را انجام بدهم، تكلیفى دارم به‌تنهایی هم مى‌‌توانم انجام بدهم، تكلیف براى خودم است انجامش هم براى خودم است؛ مثلاً نماز خواندن، این به كسى كارى ندارد، وظیفه‌‌اى است براى شخص خودم، خودم هم باید انجام بدهم. در اینجا وقتى مى‌‌خواهم طبق دستور مذهب خودم و طبق فتواى مرجع خودم نماز بخوانم، فرض كنید باید وضو را این‌گونه بگیرم که آب را از آرنج تا پایین بریزم تا وضو و نمازم درست باشد. اگر یك جایى قرار گرفتم كه اگر این‌گونه وضو بگیرم من متهم مى‌‌شوم و ممكن است جانم به خطر بیفتد؛ مى‌‌بینید که بعضى از متعصبین در بعضى از كشورهاى اسلامى هستند كه یك دشمنى خاصى علیه تشیع دارند. این سپاه صحابه‌‌اى كه در پاكستان هست و نظیرشان در بعضى از كشورهاى دیگر، اشخاص نادانِ متعصبِ سرسختى هستند و یك دشمنى خاصى با شیعه دارند- انسان اگر در مقابل آن‌ها وضو را طبق فتواى آن‌ها بگیرد تا جانش محفوظ بماند وظیفه‌‌اش این است و باید این كار را بكند. من كه در اینجا با تقیه، بر خلاف دینم که عمل نمى‌‌كنم؛ وظیفه‌‌ام این است.

كجا مى‌‌شود كه انسان در وظایف فردی‌اش باید از جانش بگذرد تا دین محفوظ بماند؟! این‌که نمازش بود. حالا روزه‌‌اش باشد، حج باشد، سایر تكالیف شرعى باشد، انسان وقتى بخواهد تكلیف انجام بدهد، در آن حال یك تكلیف خاصى دارد، به همان تكلیفش كه عمل كند دینش همان است. اصلاً دینش همین است كه در آنجا تقیه كند؛ إِنَّ التَّقِيَّةَ دِينِي وَ دِينُ آبَائِي؛[7] چرا جانش را به خطر بیندازد؟!

پس این یعنى چه كه اگر حفظ دینت متوقف بر جانت است، جانت را فدا كن تا دینت باقى بماند؟! دین من مى‌‌گوید مثل دیگران نماز بخوان؛ حتى دین من مى‌‌گوید گاهى اظهار كفر كن، اصلاً دین است، باید آنجا اظهار كفر كنم تا جانم محفوظ باشد، وظیفه‌‌ام این است. چه جور آن‌وقت جانم را بدهم براى اینكه دین محفوظ باشد؟! چه ربطى به این مسئله دارد؟!

اگر دین را اصل اعتقاد بگیریم اصل اعتقاد که در دل آدمیزاد است و دشمن که هیچ وقت از دل ما خبر ندارد. چه كار كنم كه دین من یعنى اعتقاد قلبی‌ام محفوظ بشود ولو كشته بشوم؟! آن اعتقاد قلبى خودم را در هر حالى مى‌‌توانم حفظ كنم، هیچ كس هم نفهمد؛ چه جور باید جان بدهم، خون هم بدهم تا دینم محفوظ باشد؟! توجه فرمودید که چه عرض مى‌‌كنم؟! سؤال این است كه اصلاً چه رابطه‌‌اى بین خون دادن و محفوظ ماندن دین هست؟! اینكه مى‌‌گوید براى حفظ دینت حتى جانت را بده، خونت را بده، اصلاً جای این كجاست؟! راجع به رفتارهاى فردى است، نماز، روزه، حج و سایر تكالیف؟! در این‌ها كه اتفاقاً خود دین گفته که اگر جانت به خطر بیفتد باید تقیه كنى.

اگر منظور اعتقادات قلبى است آن هم كه هیچ وقت دشمن بر قلب من تسلط ندارد، من هر اعتقادى که دارم براى خودم دارم؛ اینکه چه كار كنم كه دینم محفوظ باشد ولو جانم به خطر بیفتد ربطى به جان دادن ندارد؛ من كشته بشوم یا نشوم اعتقادم در قلب خودم هست. وقتى اعتقاد به خدا و قیامت و پیغمبر دارم خب دینم محفوظ است، چرا باید جان بدهم؟! چرا باید خونم ریخته بشود؟! اگر به زبان اظهار كنم كه آن را گفته‌اند باید تقیه كنى، حتى اظهار كفر كنى تا جانت محفوظ باشد. پس اینكه مى‌‌گوید اگر خطرى براى دینت پیش آمد جان خودت را هم بده تا دینت محفوظ باشد جای این كجاست؟! من چه در رفتارهاى خصوصى خودم، آنجا جان دادن نباید باشد براى اینكه تكلیفم تقیه است و اگر جانم به خطر بیفتد باید تقیه كنیم و نباید آن رفتار و آن عبادت را به آن شكل انجام بدهم. حتى اگر در مقابل كفار، جانم به خطر بیفتد گاهى باید عبادت را ترك كنم. اگر بفهمند من مسلمانم من را مى‌‌كشند نباید آن عملش را انجام بدهم، نباید اظهار ایمان بكنم، اصلاً دین همین است؛ پس چطور مى‌‌گوید جانت را بده تا دینت محفوظ باشد؟! خود دین مى‌‌گوید برو جانت را حفظ كن! اگر منظور اعتقادات قلبى است این اعتقادات هم كه همیشه در اختیار خود من است و هیچ كس دیگر خبر ندارد که در دل من چه مى‌‌گذرد. وقتى جان بدهم آن وقت چطور مى‌‌شود؟! جان دادن چه كمكى به این می‌کند که اعتقاد قلبى من محفوظ باشد مى‌‌كند؟! ظاهراً اینجا جایش نیست.

فدا کردن جان برای بقای دین در جامعه

پس آنجایى كه امر دایر مى‌‌شود بین اینكه دین بماند یا جان من، مى‌‌گوید جان بده تا دین بماند، آنجا كجاست؟ آنجا مربوط به دین شخص من نیست، آنجا راجع به اسلام اجتماعى است؛ من فدا بشوم تا دین براى جامعه باقى بماند؛ یا من باید كشته بشوم تا دولت اسلامى برقرار بماند یا برقرار شود؛ تا احكام اسلام در جامعه براى دیگران اجرا شود. من كه كشته می‌شوم. اگر من نوعى، من و امثال من كشته بشوم اسلام باقى مى‌‌ماند، نظام اسلامى برقرار مى‌‌شود، احكام اسلامى در جامعه اجرا مى‌‌شود، دین باقى مى‌‌ماند نه براى من فردى، براى جامعه باقى مى‌‌ماند، اینجاست كه امر دایر مى‌‌شود بین اینكه یا من باید كشته بشوم تا دین براى دیگران باقى بماند یا نه، من دفاع نكنم و كفار مسلط بشوند و دین را از جامعه بردارند؛ آن وقت مى‌‌فرماید بَذْلُكَ مَالَكَ وَ دَمَكَ دُونَ دِینِكَ؛ باید مالت را بذل كنى، جانت را هم باید بدهى تا دین باقى بماند.

بقای اسلام؛ مدیون خون امام حسین‌علیه‌‌السلام

درست است كه می‌فرماید دِینِكَ اما یعنى همان اسلامى كه به آن معتقد هستی ولى باقى ماندنش، باقى ماندن براى جامعه است نه براى شخص خودت. خودت كه عقیده‌‌ات محفوظ است و در رفتارت هم هر چیزى که وظیفه‌‌ات است را عمل مى‌‌كنى. كلام در این است كه گاهى امر دایر مى‌‌شود بین اینكه انسان‌‌هایى، گاهى حتى ممكن است یك فرد باشد، البته نادر اتفاق مى‌‌افتد كه با خون یك فرد، اسلام در جامعه باقى بماند مگر به خاطر تبعاتى كه دارد؛ و به‌هرحال گاهى گروهى، هفتاد و دو نفر باید جانشان را فدا كنند تا اسلام براى من و شما باقى بماند، تا امروز من و شما امام حسین را بشناسیم؛ کدام را باید انجام داد؟! اگر امام حسین نمى‌‌رفت در كربلا كشته بشود و با یزید بیعت مى‌‌كرد، فوقش، فوقش اسلام یك نسل دیگر در كشورهاى اسلامى باقى مى‌‌ماند یعنى سی سال. خیلى زور که مى‌‌زد دو نسل باقى می‌ماند اما دیگر برای نسل سوم اسمى از اسلام باقى نمى‌‌ماند!

پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم مى‌‌دهيم عزت اسلام و مسلمين را روزافزون بدار!

ما را شكرگزار نعمت نظام مقدس اسلامى قرار ده!

ما را به وظايفمان نسبت به اين نظام و كسانى كه اين نظام را سر كار آورده‌اند آشناتر بفرما!

توفيق انجام وظايف به همه ما مرحمت بفرما!

روح امام راحل و شهداى عزيزمان را با ارواح انبيا و اوليا محشور بفرما!

سايه مقام معظم رهبرى و همه خدمتگزاران به اسلام و مسلمين را مستدام بدار!

قلب مقدس ولى عصرارواحنافداه از همه ما خشنود بفرما!

مرگ ما را شهادت در راه خودت قرار ده!

عاقبت ما ختم به خير فرما!

و صل على محمد و آله الطاهرين


[1]. بقره، 195.

[2]. نحل، 106.

[3]. آل‌عمران، 28.

[4]. همان.

[5]. نساء، 141.

[6]. منافقون، 8.

[7]. وسائل الشيعة، ج‌16، ص 204‌.