صوت و فیلم

صوت:
113

خلوص نیت، راه رسیدن به فضیلت بی‌نهایت

افتتاحيۀ سال تحصيلى 86-87
تاریخ: 
دوشنبه, 23 مهر, 1386

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الرَّحيمْ

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلى سَيِّدِالْاَنْبِياءِ وَالْمُرسَلينَ حَبِيبِ اِلهِ الْعالَمينَ اَبِى‌‌‌‌الْقاسِم مُحَمَّدٍ وَعَلى آلِهِ الطَّيِبينَ الْطّاهِرِينَ الْمَعْصُومين

اَللهُّمَ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَةِ بْنِ الْحَسَنْ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه، في هذِهِ الْسّاعَةِ وَفي كُلِّ سّاعَةٍ وَلِّيَاً وَحافِظاً وَقآئِدَاً وَناصِراً وَدَلِيلاً وَعَيْناً حَتى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعا وَتُمَتِّعَهُ فِيها طَويلاً

به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام صلواتى اهدا مى‌‌‌‌كنيم.

خدمت برادرانى كه تازه به مؤسسه تشريف آورده‌اند خوش‌آمد عرض مى‌‌‌‌كنم. از استادان محترم و ساير عزيزانى كه وقت خودشان را در اختيار اين جلسه قرار دادند تشكر مى‌‌‌‌كنم. از خداى متعال درخواست مى‌‌‌‌كنم چیزی مورد گفت‌و‌شنود قرار بگيرد که هم براى گوينده و شنونده مفيد باشد و هم موجب رضاى خداى متعال گردد.

اهمیت علم

ابتدا از همان حرف‌هايى شروع مى‌‌‌‌كنم كه در دوران ابتدایی مطرح بود. وقتى مدرسه مى‌‌‌‌رفتيم می‌گفتند دربارۀ علم و برترى علم بر مال انشا بنويسيد. ما هم مى‌‌‌‌نوشتيم بسى واضح و مبرهن است كه علم بسيار خوب، و تحصيل آن بسيار مفید است و.... بنده هم مى‌‌‌‌خواهم خدمت شما عرض كنم كه بسى واضح و مبرهن است كه تحصيل علم بسيار خوب است و اين سخنى است كه جملگى بر آن‌اند. شايد در تاريخ بشريت كسى پيدا نشده باشد كه احتمال بدهد علم چيز بدى باشد و دوست نداشته باشد كه عالم باشد. اما دربارۀ اينكه انسان تا چه‌اندازه در جهت تحصيل علم تلاش كند، در ميان علوم موجود كدام علم را انتخاب كند، از ميان رشته‌‌‌‌هاى مختلف علوم كدام رشته را برگزيند و اگر یک رشتۀ علمی به‌لحاظ تدريس و تحقيق و كتابت شئون مختلفى دارد كدام شأن را انتخاب كند كم‌یا‌بيش اختلاف نظر و عمل وجود دارد.

عدم اهتمام جدّی انسان در تحصیل علم

شايد ادعاى گزافى نباشد كه بگوییم همۀ انسان‌‌‌‌ها با اينكه مى‌‌‌‌دانند علم خيلى خوب است اما براى تحصيل آن چندان تلاشى نمى‌‌‌‌كنند و اگر هم به دلايلى نظیر تشويق‌‌‌‌هاى خانواده يا شرايط محيط يا ضرورت زندگى لازم باشد كه درس بخوانند، كم نيستند كسانى كه آن مقدار از سال‌هاى زندگي‌شان را صرف ادامۀ تحصيل می‌کنند و فقط به آن كيفيتی درس می‌خوانند كه در جهت منافع زندگي‌شان مفيد باشد. يكى از آثار [این کم‌کاری] اين است كه درس را طورى مى‌‌‌‌خوانند كه بتوانند در امتحان موفق شوند. اگر مطمئن باشند كه در امتحان موفق مى‌‌‌‌شوند ديگر اهتمامى به درس خواندن ندارند. ان شاء اللّه ما اين‌گونه نيستيم اما كم نيستند كسانى كه اين‌گونه‌اند.

تفاوت افراد در انتخاب زمینه و رشتۀ تحصیلی

كسانى كه تصميم گرفته‌اند درس بخوانند و خوب درس بخوانند در اينكه چه رشته و چه بخشى از علوم را انتخاب كنند [اختلاف‌نظر دارند]. به‌خصوص اگر علوم را به دو دستۀ کلی دينى و غيردينى تقسيم كنيم، در‌این‌مورد هم اختلاف‌نظر وجود دارد كه دانش‌پژوهی که مى‌‌‌‌تواند هم وارد حوزه‌‌‌‌هاى علوم دينى شود و هم وارد دانشگاه، ابتدائاً خود‌به‌خود كدام را انتخاب مى‌‌‌‌كند. شايد باز هم بیشتر افراد علوم دانشگاهى ـ كه اصالتاً براى زندگى دنياي‌شان مفيد است ـ را انتخاب كنند. آن كسانى هم كه علوم دينى را انتخاب مى‌‌‌‌كنند در اينكه كدام رشته از علوم دينى (علومى كه با دين ارتباط دارد) را انتخاب كنند اختلاف دارند.

اين اختلافات كم‌یا‌بيش بايد باشد و [با توجه به] تمايلات انسان‌ها و شرايط زندگى شاید [بتوان گفت که] حسن تقدير و تدبير خدا اين است كه اينها هم وجود داشته باشد تا در هر رشته‌‌‌‌اى كسانى داوطلب شوند و باب يك رشته از علوم تعطيل نشود. كما اينكه در مشاغل دنيا هم اين اختلافات وجود دارد و كسانى يك شغلى را دوست ندارد و شغل ديگرى را [دوست دارند]. يا شرايط اجتماعى طورى فراهم مى‌‌‌‌شود كه مشاغل مختلفى انتخاب مى‌‌‌‌شود.

معیار افراد در انتخاب زمینه و رشتۀ تحصیلی

اما اگر فرض كنيم که حوزه و دانشگاه به‌لحاظ شرایط ورود و امكان تحصيل مساوى باشند، ثبت نام در یک حوزۀ علوم دينى با ثبت نام در دانشگاه فرقى نكند و هر دو برای همگان ميسر باشد، معيار انتخاب چیست و كدام را بايد انتخاب كرد؟ [در‌واقع] در انگيزۀ انتخاب هم اختلاف‌هايى وجود دارد.

آنهايى كه رشته‌‌‌‌هاى علوم غيردينى را انتخاب مى‌‌‌‌كنند معمولاً فكر مى‌‌‌‌كنند كدام رشته را انتخاب كنند كه براى زندگي‌شان مفيدتر باشد. اگر مهارتى به آنها ياد مى‌‌‌‌دهد بتوانند كسب بهترى را براساس آن پايه‌‌‌‌ريزى كنند، اگر بنا بر تدريس است ببينند در كدام رشته نیاز به استاد بيشتر است و در يك كلام منافع كدام رشته بيشتر است. البته ممكن است كسانى همین رشته‌‌‌‌هاى علوم تجربى و دانشگاهى ـ و به يك معنا علوم غيردينى ـ را هم به خاطر احساس يك وظيفۀ شرعى انتخاب كنند، نفى نمى‌‌‌‌كنيم اما غالباً این‌گونه نيست.

در‌حال‌حاضر مسئلۀ دانشگاهى‌‌‌‌ها و انتخاب رشته‌‌‌‌هاى دانشگاهى براى ما چندان مطرح نيست. آنچه براى ما بيشتر مطرح است اين است که اکنون كه وارد علوم دينى شده‌ايم چه رشته‌‌‌‌اى را انتخاب كنيم. اين سؤال  ـ که شايد سؤال‌هاى ريزترى هم در بطن آن باشد ـ سؤال بسیاری از دوستان به‌خصوص در مقاطع تكميلى (فوق ليسانس و دكترى) است. يا براى انتخاب رشته‌‌‌‌هاى تخصصى‌ای که در حوزه وجود دارد سؤال مى‌‌‌‌كنند كه كدام رشته اولويت دارد.

مشاوران و راهنمايان تحصيلى معمولاً در جواب می‌پرسند كه به كدام رشته بيشتر علاقه داريد. دليل آن هم روشن است. اگر كسى رشته‌‌‌‌اى را دوست داشته باشد، ولو هيچ عامل خارجى مؤثر و تقويت‌كننده‌ای هم وجود نداشته باشد، به خاطر علاقۀ شخصى‌‌‌‌اش تلاش و پيشرفت مى‌‌‌‌كند. اما اگر کسی رشته‌ای را دوست نداشته باشد به‌طور‌طبيعى انگيزه‌‌‌‌اى براى تلاش ندارد و تحت تأثير عوامل خارجى وادار به درس خواندن مى‌‌‌‌شود. طبعاً معلول هم تابع علت است و به‌همان‌اندازه كه عوامل خارجى مؤثرند به همان اندازه [پیشرفت حاصل می‌شود].

البته اينجا مطلب نسبتاً دقيقى وجود دارد و آن اینکه انسان باید در دل خود بكاود كه علت این دوست داشتن چیست. چون اين‌طور نيست که ما از بدو تولد علاقمند به يك رشته باشيم يا عوامل ژنتيك در افراد آن‌قدر متفاوت شود كه يک نفر را علاقه‌مند به ادبيات کند و دیگری را علاقه‌مند به فلسفه، رياضيات، علوم مختلف تجربى، روانشناسى، جامعه‌‌‌‌شناسى و.... خيلى بعيد است كه آدم‌‌‌‌ها وقتى متولد می‌شوند ذاتاً  به‌گونه‌ای باشند كه فطرت‌شان آنها را به رشتۀ خاصى هدايت كند. لااقل اين تنها عامل دوست داشتن نیست. خيلى وقت‌ها که يك چيزى را دوست داشته و دنبالش رفته‌ايم به خاطر این بوده كه دربارۀ آن چیزهایی شنيده یا ديده‌ايم. به‌همین دلیل است که گاهى‌اوقات متعلَّق دوست داشتن‌مان تغيير مى‌‌‌‌كند. يك مدت يك چيز را دوست داريم و بعد چيز ديگرى را. از اينجا معلوم می‌شود که عوامل خارجى مؤثر بوده كه محبت و علاقۀ ما تغيير کرده است.

اين بحث مربوط به روانشناسان است و ما وارد آن نمی‌شویم. سؤالى كه براى ما ـ به‌عنوان طلبه‌‌‌‌هايى كه مى‌‌‌‌خواهيم درس بخوانيم يا تحقيقات‌مان را در يك رشته ادامه بدهيم یا تدريس كنيم ـ مطرح است اين است كه كدام رشته را انتخاب كنيم.

به گمان من، صرف‌نظر از عوامل روانى و تأثیر احتمالی عوامل ژنتيك، براى رسیدن به يك پاسخ منطقى برای اين سؤال بايد فكر كنيم كه منفعت كدام رشته بيشتر است؛ همچنان که وقتی انتخاب رشته به عهدۀ خود دانش‌پژوه است شايد مؤثرترين عامل همين باشد. منفعت هم ممكن است پول یا مقام یا خود عناوینی نظیر آيت‌اللّه، فيلسوف، پروفسور و... و احترام و جايگاه اجتماعى حاصل از آنها باشد. این عوامل باعث مى‌‌‌‌شود كه افراد علاقه‌‌‌‌شان به اين رشته‌ها جذب شود. به‌هر‌حال براى اينكه بتوانيم در انتخاب رشته تصمیم عاقلانه‌‌‌‌اى داشته باشيم بايد دست‌كم دربارۀ يكى از این منافع فكر كنيم.

مهم‌ترین انگیزه برای تحصیل در علوم دینی

اگر از ما سؤال كنند كدام‌يك از اين رشته‌‌‌‌هاى علوم دينى ـ که در حوزه‌‌‌‌ها تدريس مى‌‌‌‌شود و براى طلبه سزاوار است که در آنها تحصیل کند ـ را انتخاب كنيم، برای ارائۀ يك پاسخ منطقى بايد چكار كنيم؟

به گمان بنده بايد به آن عاملى بينديشيم كه ما را وارد تحصيلات حوزوى كرد. اصلاً چرا ما طلبه شديم؟ چرا طلبگى را بر دانشجويى مقدم داشتيم و آن را انتخاب كرديم؟ ممكن است كسانى برخلاف علاقۀ خودشان به سمت طلبگى كشيده شده باشند. آنها را شذوذات حساب مى‌‌‌‌كنيم. فرض ما دربارۀ كسانى است كه خودشان با تفكر و تصميم عاقلانه انتخاب كرده‌اند.

پاسخ معقولى كه به اين سؤالِ (چرا ما طلبه شديم؟) مى‌‌‌‌توان داد شاید اين باشد كه اينجا علوم دين و چيزهاي مربوط به دين آموزش داده مى‌‌‌‌شود. معنايش اين است كه ما دين را بر ساير چيزها و بر منافع دنيوى ترجيح داده‌ايم. مى‌‌‌‌توانستيم به دانشگاه برويم و نهایتاً بعد از 10 سال دكترى بگیريم، ولى راهى را انتخاب كرديم كه چه‌بسا سه برابر آن وقت ما را بگيرد؛ اگر واقعاً بخواهيم تا آنجا كه تحصيلات حوزوى كشش دارد درس‌مان را ادامه بدهيم شايد 30 سال طول بكشد.

از طرفی مى‌‌‌‌دانيم كه معمولاً زندگى طلبگى با زندگى غيرطلبگى تفاوت‌هايى دارد. در زندگى طلبگى محروميت‌‌‌‌هايى هست. البته كليت ندارد ولى كم‌یا‌بيش اين‌گونه است. به‌خصوص از جهت آينده كه بالاخره مدارك دانشگاهى مشترى زيادی دارند، در جاهاى مختلف به كار گرفته مى‌‌‌‌شوند و حقوق‌‌‌‌هاى خوب دریافت می‌کنند. كار هم اگر نكنند و فقط استاد دانشگاه بشوند باز مى‌‌‌‌بينيم که استادان پروازى نه‌تنها حق تدريس که هزینۀ سفرشان را هم دریافت می‌کنند. تحصیلات دانشگاهی منافع زيادى دارد ولی ما از آنها صرف‌نظر كرده‌ايم. طلبگى معلوم نيست عاقبتش هم چه بشود. آخوندى كه مثلاً 30 سال درس خوانده مگر چقدر حقوق دارد.

ظاهراً تنها دلیل عاقلانه‌ای که ايجاب مى‌‌‌‌كند ما راه طلبگى را انتخاب كنيم اين است كه مسائل دينى مهم‌ترند و ارزش بيشتری دارند. این‌گونه مسائل ممکن است منافع دنيوي كمی داشته باشند اما ارزش آنها نزد خدا و اولياى خدا زياد است؛ به خاطر اينكه دين مهم است.

ضرورت تحصیل در علوم دینی

ممکن است کسی بپرسد چرا دين مهم‌تر است؟ فرض كنيد یک نفر شیمی‌دان برجسته یا پزشك معروفی شود، به‌خصوص اگر دارويى كشف كند که به نفع جامعه باشد، چرا ارزشش از یک فرد دین‌دار كمتر باشد؟ من ديده‌ام که اين سؤال در ذهن بعضى از خودى‌‌‌‌ها هم هست و گاهى هم مطرح مى‌‌‌‌كنند كه مثلاً اديسون برق را اختراع كرده و دیگران بلندگو، تلويزيون و اين‌همه چیزهایی را اختراع كرده‌اند که استفادۀ جهانى از آنها مى‌‌‌‌شود يا الان بعضى از دانشجويان دانشگاه‌هاى پزشكى ما داروى ايدز را كشف كرده و مردم را از بيماري نجات داده‌اند، ما که آخوند هستیم چه مزيتى بر آنها داریم؟

اين سؤال براى خيلى‌‌‌‌ها سؤال جدي‌ای است. ولی شايد پاسخ آن براى ما روشن باشد که بالاخره اين اختراعات و کشفیات هرقدر هم که براى خودشان يا ديگران فايده داشته باشد، در چارچوبۀ زندگى دنياست. مثلاً اگر كسى دارويى براى سرطان يا ايدز یا بیماری‌هاى ديگر كشف كند و هزاران نفر هم از آن استفاده و بهبود پيدا كنند، فقط چند سال عمرشان در اين دنيا بيشتر مى‌‌‌‌شود. آن كسى هم كه كشف كرده اگر ثبت كند و درآمد زیادی هم به دست آورد براى همين زندگى دنيايش است. اما دين اصالتاً براى تأمين سعادت ابدي است و فوايد آن منحصر به امور دنيا نيست.

بنابراين جا دارد كه ما دين را بر دنيا و علوم دينى را بر علوم دنيوى ترجيح دهيم و رشته‌‌‌‌هايى از علوم را انتخاب كنيم كه براى دين خودمان و دين مردم مفيدتر باشد. در‌واقع سعى كنيم سعادت ابدى را براى انسان‌‌‌‌ها فراهم كنيم. این سعادت ابدى گاهى (شايد در 90% موارد) سعادت دنيوى را هم به‌همراه دارد و گاهى موجب محروميت‌هايى می‌شود ولى چون سعادت سعادت ابدى است همۀ اين كمبودها، كاستى‌‌‌‌ها و رنج‌‌‌‌ها را جبران می‌كند.

معیار انتخاب رشته در علوم دینی

در‌این‌صورت در انتخاب رشته‌‌‌‌هايى كه مربوط به دين مى‌‌‌‌شود بايد همين معيار را در نظر بگيريم و ببينيم كدام‌یک از اين رشته‌‌‌‌ها براى رسیدن به اين هدف مؤثرترند. البته همۀ رشته‌‌‌‌هاى علوم دينى كم‌یا‌بيش در اين جهت مؤثرند، چون فرض اين است كه علوم دينى‌اند و براى تقويت دین مفيدند اما ممكن است بعضى از آنها تأثيرشان بيشتر و نزديك‌‌‌‌تر باشد یا شمول و عمق بيشتری داشته باشند.

البته گاهى در‌عين‌حال كه تأثير یک رشته بيشتر و عميق‌‌‌‌تر است باز هم ممكن است رجحان با رشتۀ ديگرى باشد؛ از‌آن‌جهت كه در آن رشته من به الكفاية نيست و اگر ترك شود آن مصالحى كه بايد بر آن رشته مترتب شود از دست مى‌‌‌‌رود و جامعه محروم مى‌‌‌‌شود. كما اينكه در علوم تجربى چنین است. مثلاً اگر جامعه واقعاً به پزشك احتياج داشته باشد و پزشك به تعداد كافى نباشد، تحصیل در رشتۀ پزشکی هم وجوب كفايى دارد. همۀ رشته‌‌‌‌هاى علوم تجربى كه مورد نياز جامعه‌اند در صورت نبود من به الكفاية وجوب كفايى پیدا می‌کنند. مگر اینکه در مقام تعارض چند رشته با هم تزاحم داشته باشند که در‌این‌صورت بايد اهمّ آنها را انتخاب كرد.

اشتغال به علوم دینی؛ فضیلتی متناهی یا نامتناهی؟

اينها مسائل كلى‌ای است كه همۀ ما مى‌‌‌‌دانيم و ظاهراً در كارها و انتخاب‌های‌مان هم مورد توجه قرار مى‌‌‌‌دهيم. ولى يك سؤال اساسى وجود دارد و آن اينكه آیا صرف اشتغال به تحصيل، تحقيق و تدريس در يك رشتۀ علمى براى تعيين و انتخاب رشتۀ مورد نظر مؤثر است يا اين شرط لازم و جزء العلة است و عامل ديگرى بايد به آن ضميمه شود تا نتيجۀ مورد انتظار را داشته باشد؟

بى پرده‌‌‌‌تر بگويم. ما درس می‌خوانيم براى اينكه دين مردم تقويت شود. شايد مهم‌ترين بخش دين عقايد دينى (اعتقاد به خدا و پيغمبر و...) باشد. اگر اینها ضعيف باشد ديگر جايى براى مسائل ديگر دين باقى نمى‌‌‌‌ماند. اگر جامعه به عالمانى نياز داشته باشد كه بتوانند عقايد مردم را تثبيت كنند و شبهات آنان را پاسخ بگويند و ما به دنبال این کار نرويم، قطعاً مسئول خواهيم بود. اما اگر تحصيل كرديم، شبهات را پاسخ دادیم، براهين را اثبات كرديم و مردم ديندار شدند، واقعاً همۀ اينها براى خود ما هم همان اندازه برترى دارد كه دين بر دنيا ترجيح دارد.

وقتى منافع دنيا را با منافع آخرت مى‌‌‌‌سنجيم نتیجه اين است كه هيچ نسبتى بين اينها وجود ندارد. نمى‌‌‌‌توان گفت كه منافع آخرت چند برابر منافع دنيا مى‌‌‌‌ارزد. براى اينكه منافع دنيا هرچه باشد و در هر رشته‌‌‌‌اى هر قدر گسترش داشته باشد بالاخره محدود است و يك عدد متناهى مى‌‌‌‌تواند آن را تعيين كند. اما منافع آخرت نامحدود است: ابداً خالدین فیها؛ با هيچ عدد و توان و فرمول رياضى‌ای نمى‌‌‌‌توان آن را نشان داد و تا بى‌‌‌‌نهايت را دركار نياوريم مشخص نمى‌‌‌‌شود. بين متناهى و نامتناهى هم که نسبتى وجود ندارد، هرچه بگوييم هزاران، ميليون‌ها، ميلياردها برابر است، باز هم تفاوت بيشتر است و نمى‌‌‌‌توان آن را بیان کرد.

اکنون سؤال اين است که بنده كه كلام و عقايد، تفسير قرآن، حديث و ساير مطالب دينى را ياد مى‌‌‌‌گيرم، به مردم یاد می‌دهم و مانع كافر شدن مسلمان یا باعث مسلمان شدن كافر می‌شوم، فضيلت حاصل از آن بى‌نهايت بيشتر از فضيلت حاصل از انتخاب يك شغل ديگر است؟

سؤال را تكرار مى‌‌‌‌كنم. اگر من پزشكى مى‌‌‌‌خواندم، بیمارستان می‎ساختم، عده‌‌‌‌اى را معالجه مى‌‌‌‌كردم و از بيمارى مهلک نجات مى‌‌‌‌دادم، مخصوصاً اگر در قبال آن پول چندانی هم دریافت نمی‌کردم، مسلماً کار خوب و ارزشمندی بود[1] و فضيلتى داشت. اما الان که آخوند شده‌ام، براهين فلسفى، اعتقادى، قرآنى، حديثى و... را ياد گرفته‌ام و با استفاده از آنها نگذاشته‌ام كسانى بى‌دين شوند. آيا واقعاً نسبتی که میان فضيلت اين دو كار برقرار است همان نسبت میان دنيا و آخرت (متناهى و نامتناهى) است؟ یا نه، اينجا نسبت به‌گونه‌ای ديگر است.

باز سؤال را واضح‌‌‌‌تر مطرح کنم. طبيب مسلمانى را در نظر بگیرید كه چندین سال پزشكى خوانده، بعد تخصص و فوق تخصص گرفته و درآمدهايى به دست آورده است. او چند سالی است بيمارستانى تأسيس كرده و در ازای دریافت مبلغ ناچیزی بيماران را معالجه مى‌‌‌‌كند و تا کنون عدۀ زيادى را از مرگ نجات داده است. من هم آخوندى هستم که درس خوانده‌ام  و در حال حاضر يا سخنرانى مى‌‌‌‌كنم يا ‌‌‌‌منبر می‌روم و مؤعظه مى‌‌‌‌كنم يا كتاب و مقاله مى‌‌‌‌نویسم و طبعاً از حق التأليف آن استفاده مى‌‌‌‌كنم. آیا واقعاً فضيلت من آخوند اين‌چنينى بر آن پزشك مانند فرق بين متناهى و نامتناهى است؟ يا نه، اگر من فضیلتی دارم در حدّ دو سه برابر یا نهایت ده برابر است، آنقدر نيست كه بگوييم فضيلت من نامتناهى و فضيلت او متناهى است.

اگر شقّ دوم صحیح است، چرا؟ چطور شد؟ دين كه فضيلتش نامتناهى است و با دنیا نسبتى ندارد، فضيلت حاصل از عمل به دين هم که با فضيلت حاصل از عمل به علوم دنيوى قابل مقايسه نيست، بنابراين ارزش و فضیلت كسى هم كه دين را براى جامعه به ارمغان مى‌‌‌‌آورد و باعث حفظ دين مردم مى‌‌‌‌شود بر كسانی که امور دنياي مردم را تأمين مى‌‌‌‌كنند این‌گونه باشد. اما ما باور نمى‌‌‌‌كنيم كه فضيلت‌مان بى‌‌‌‌نهايت بيش از فضيلت كسانى باشد كه چنين خدماتى انجام می‌دهند. مخصوصاً اينكه بعضى از ما گاهى براى اجابت یک دعوت ـ اعم از دعوت براى تدريس يا منبر يا چيزهاى ديگرى ـ قيودى داريم كه شايد یک پزشك آن قيود را نداشته باشد. یک پزشك شايد بسيارى از بيماران را مجانى معالجه كند در‌حالی‌که ما سر كمتر يا بیشترى درآمدمان چك‌و‌چك می‌كنيم. حتى گاهى ممكن است وعده داده باشيم كه يك دهه به فلان جا می‌رويم اما بعد که می‌فهميم جاى ديگر درآمدش بيشتر است كنسل كنيم. آیا واقعاً باز هم فضيلت ما بي‌نهايت بيشتر است؟ اگر نيست چرا؟ چطور شد كه اين تفاوت پيدا شد؟

بله، درست است که من تحصيلات دينى را انتخاب كرده‌ام اما وجداناً مى‌‌‌‌فهمم که فكر منافع دنيا و دكان و عنوان و شهرت خودم هم هستم، پايش بيفتد منافع مادى را بر امور معنوى ترجيح مى‌‌‌‌دهم. نمى‌‌‌‌توانم بگویم از آن كسى كه خودش را وقف خدمت به مردم كرده، كل درآمد و سرمايه و ارث پدرى‌‌‌‌اش را هم براى خدمت به مردم به كار گرفته و از فقرا چيزى نمى‌‌‌‌گيرد فضيلتم بيشتر است. واقعاً نمى‌‌‌‌توانم چنین ادعایی بکنم، باور‌كردنى هم نيست. اما چرا؟

نقش انگیزه و نیت در فضیلت‌مندی انسان

سِّر مطلب اين است كه برای اینکه ارزش كار انسانی [به خود او نسبت داده شود] غير از اينكه كار فى حد نفسه بايد ارزش داشته باشد نيت خود فرد هم مهم است. به اصطلاح ديگر، براى ارزش اخلاقى حُسن فعلى به‌تنهایی كافى نيست، حُسن فاعلى هم لازم است. بله، كار خيلى خوب و ارزشمند است اما اینکه براى من چقدر فايده دارد، حُسن فاعلى آن چقدر است و من چقدر فضيلت پيدا می‌كنم، فقط تابع كار نيست و عامل ديگرى هم بايد اينجا در نظر گرفته شود. من چرا درس خوانده و مى‌‌‌‌خوانم و چه انگيزه‌‌‌‌اى براى تحصيل علوم دينى دارم؟ اگر صرفاً براى امور دنيا باشد با آن کس كه صرفاً براى امور دنيا پزشك يا مهندس مى‌‌‌‌شود هيچ فرقى نمى‌‌‌‌كنم. اگر اين عامل به‌عنوان عامل مُعين و جزء العلة مؤثر باشد لااقل به اندازۀ جزئيتش در تأثیر از ارزش آن كار كم مى‌‌‌‌كند. طبق حديث  أنا خَيرُ شَريكٍ[2] كه ديگر واويلاست.

اينها را براى اين عرض كردم كه شما عزيزان من كه خدا توفيق داده به علوم دينى مشغول شده و افتخار سربازى امام‌زمانصلوات اللّه عليه را كسب كرده‌ايد توجه داشته باشيد ارزش كارتان بستگى زيادى به نيت شما دارد. البته اين نيت خودش را در عمل نشان خواهد داد. اين‌گونه نيست كه كسانی که درس دينى ـ اعم از فقه، اخلاق، فلسفه، كلام يا هر علم ديگرى ـ می‌خوانند همگی در ارزش مساوی‌اند. دو طلبه‌‌‌‌اى كه از جهت درس، استاد، مدرسه، نمرۀ امتحان و... همه چيزشان یکى است [ممکن است] در ارزش و ثواب و نتيجۀ اخروى زمين تا آسمان تفاوت داشته باشند، به خاطر اينكه نيت‌شان متفاوت است.

ما بايد بدانيم اگر نيت‌مان براى خدا خالص شود ارزش كار چقدر اضافه مى‌‌‌‌شود. اينجاست كه جا دارد بگوييم بعضى نيت‌‌‌‌ها بر بعضی ديگر بى‌نهايت برترى دارند، به‌گونه‌ای كه واقعاً هيچ محاسب و رياضى‌‌‌‌دانى از عهدۀ تعيين درجۀ آنها برنمى‌‌‌‌آيد. دو طلبۀ مساوى، هم‌درس، هم‌كلاس، شاگرد يك استاد، نمرۀ امتحان‌شان مساوى (هر دو 20)، اما ارزش كارشان نزد خدا زمين تا آسمان تفاوت دارد. چرا؟ براى اينكه كارشان اختلاف در خلوص داشته است. اين را ما بايد باور كنيم. باور كنيم كه ارزش كار فقط به شكل و حجم كار نيست. اگر نيت للّه نباشد خيلى سقوط مى‌‌‌‌كنیم.

مثالى می‌آورم، گرچه به عقيدۀ خودم اين مثال هم كاملاً بيانگر حقيقت نيست. فرض كنيد گوهرى قيمتى و بى‌مانند (دُرّ يتيم) در دست یک نفر باشد. كسى كه آن را بشناسد و ارزشش را درك كند اگر داشته باشد حاضر است ميلياردها دلار هم بدهد [چون می‌داند] چيز بى‌نظيري است. اما من! امروز گوشت نداشتيم، بردم دكان قصابى گفتم اين را بگير و يك مقدار گوشت به ما بده. او هم گرفت، در دخلش انداخت و گفت چون براى شما احترام قائلم [قبول می‌کنم] و الا اين به درد من نمى‌‌‌‌خورد، من اسكناس به دردم مى‌‌‌‌خورد. نه او ارزش آن را مى‌‌‌‌دانست و نه من مى‌‌‌‌دانستم.

باارزش‌ترین نیت‌ها

(وأعلموا) أَنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ[3]. اين عمرى كه ما در اختيار داريم مى‌‌‌‌توانيم به يك خَرمُهره بفروشيم. کاش فقط به خرمهره می‌فروختیم، به سم كشنده مى‌‌‌‌فروشيم. اگر [عمر و] علم‌مان را صرف كارى كنيم كه خدا راضى نيست، از آن براى چيزى استفاده كنيم كه خدا نهى كرده و آن را براى تأييد كار يا شخصى به كار بگيريم كه مبغوض خداست نه‌تنها آن را نه به خرمهره که به سم مهلكى فروخته‌ايم. خودمان را آتش زده‌ايم. مى‌‌‌‌توانستيم آن را صرف كارى كنيم كه آنقدر ثواب بدهند كه هيچ‌كس نتواند حساب كند. مگر غيرمتناهى را مى‌‌‌‌توان حساب كرد.

بنشينيم كلاه‌مان را قاضى كنيم، امروز از صبح كه بلند شدیم تا الان مهم‌ترین كارهايى كه انجام داده‌ایم ـ گرچه که روی هر نفَسى مى‌‌‌‌توان حساب كرد ـ واقعاً بينى و بين اللّه كدام براى خدا بوده است. [آن کارهایی که] اگر خدا نگفته بود انجام نمى‌‌‌‌دادیم و حالا كه خدا گفته هر چه ضرر داشته باشد تحمل مى‌‌‌‌كنیم براى اينكه اطاعت امر او  را کرده باشیم. چند نمونه كار اين‌گونه انجام داده‌ایم؟ در‌صورتى‌كه هر کار، و بلکه هر دقيقه از عمرمان را مى‌‌‌‌توانستيم صرف كارى كنيم كه رضاى خدا (رضوان الهى) را به همراه داشته باشد؛ يعنى بى‌‌‌‌نهايت ارزش داشته باشد.

اين هم فقط به يك تصميم‌‌‌‌گيرى نیست که انسان بگوید نيت می‌کنم. نیت همین‌طوری پیدا نمی‌شود، بايد معرفت باشد و انسان باید فكر كرده باشد تا معرفت پيدا كند. بعد بر اساس آن معرفت علاقه پيدا کند و چيزهايى را كه مزاحم و مضادّ آن است نفى كند. آن وقت است که كار مى‌‌‌‌تواند خالص و ارزشمند باشد. آن وقت مى‌‌‌‌تواند طورى شود كه اگر ما در تمام عمرمان فقط يك نفر را هدايت كنيم ارزشش بيش از آن باشد كه تمام اموال عالم متعلّق به ما باشد و همه را در راه خدا انفاق كنيم. اينها را شوخى نگيريد. إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ * وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ.[4]

برحسب آن روايتی كه همۀ شما شنيده‌ايد زمانی که پيغمبر اكرم اميرالمؤمنين را براى يك مأموريت نظامى به يمن می‌فرستادند به ايشان نصايحى كردند؛ از جمله اينکه  لان يهدى اللّه بك رجلا واحدا خير لك مما تطلع عليه الشمس او تغرب؛[5] ‌‌‌‌اگر يك نفر را هدايت كنى ارزشش بيشتر از هر آن چیزی است که خورشید بر آن طلوع یا غروب می‌کند. هدايت بودنش كه مفروض است براى اينكه هدايت الى اللّه است، اما این [ارزشگذاری] براى آن هدايتى است كه قصدش قصد خالص للّه باشد.

اما اگر همين كار را براى دریافت مزد و جایزه و درآمد انجام بدهیم المُستأكِلُ بِدينِه می‌شویم. در كافى رواياتى هست در باب كسى كه از راه دين نان مى‌‌‌‌خورد. ببينيد چقدر مزمت شده است. اين هدایتی كه [اگر با نیت خالص للّه] فقط يك نفر را شامل شود ارزشش از همه آنچه خورشید بر آن می‌تابد بالاتر است [اگر براى دریافت مزد انجام شود] آنقدر سقوط مى‌‌‌‌كند كه مورد مزمت اولياى دين قرار مى‌‌‌‌گيرد و [کسی که با این قصد مردم را هدایت می‌کند] المُستأكِلُ بِدينِه (كسى كه با دين نان مى‌‌‌‌خورد) مى‌‌‌‌شود: ببین تفاوت ره، کز کجاست تا به کجا.

آيا سزاوار نيست قبل از اينكه بخواهیم رشته‌‌‌‌اى را انتخاب كنيم بدانيم چه رشته‌‌‌‌اى ارزشمندتر است و چگونه اگر عمل كنيم ارزش خواهد داشت؟ نكند يك روز ما خيال کنیم چقدر خدمت به اسلام و دين كرده‌ايم و منتظر باشيم ثواب‌های آنجا براى ما آماده باشد اما وقتى وارد مى‌‌‌‌شويم وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً[6]. مى‌‌‌‌گويند اين را براى فلان شخص، فلان گروه و فلان حزب انجام دادى برو مزدت را بگير، آن هم براى شكم‌ات بود كه مزدت را دادند. از خدا چه مى‌‌‌‌خواهى؟ كدام کار را براى خدا انجام دادى تا خدا مزدش را بدهد.

اگر [انتخاب رشته] براى خدا باشد آثار و لوازمى هم خواهد داشت. آن وقت است که انسان ديگر خيلى در بند اين نيست كه كدام درآمدش بيشتر است، كدام شهرت و احترام بیشتری به دنبال دارد و.... اينها ديگر [در انتخاب ما] دخالتى نخواهند داشت.

پروردگارا! تو را به حق دوستان بااخلاص‌ات قسم مى‌‌‌‌دهيم كه دل‌هاى ما را از آلودگى‌‌‌‌هاى دنيا پاك بفرما.

به ما معرفت و ايمان كامل مرحمت بفرما.

به ما توفيق بده كه كارهاي‌مان را خالصاً لوجهك الكريم انجام دهيم و از كسانى نباشيم كه خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ[7] می‌شوند. الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ[8] آنهايى كه خيال مى‌‌‌‌كنند كار خوب مى‌‌‌‌كند يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا[9] خيال مى‌‌‌‌كنند كه خيلى كارشان مهم است اما به خاطر اينكه نيت‌‌‌‌شان پاك نبوده هيچ ارزشى نداشته.

 خدايا! ما را از خاسرين قرار نده.

عاقبت امر همۀ ما را ختم به خير بفرما.

والسّلام عليكم ورحمة اللّه

 


[1]. معنای ارزش و معیار تعيين آن را در فلسفۀ ارزش‌ها باید بررسی کرد.

[2]. أنا خَيرُ شَريكٍ، مَن أشرَكَ معي غَيرِي في عَمَلٍ عَمِلَهُ لَم أقبَلْهُ إلاّ ما كانَ لي خالِصاً؛ من بهترين شريك هستم . هر كس در كارى كه مى‌كند، شريكى براى من قرار دهد، آن كار را نپذيرم، جز عملى كه خالص براى من باشد (کلینی، محمّد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 295).

[3]. التميمي الآمدي، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم، ج 1، ص 177.

[4]. طارق (86): 13-14.

[5] . شرح اصول کافی (صدرا)، ج2 ص94.

[6]. فرقان (25): 23.

[7]. حج (22): 11.

[8]. زمر (39): 15.

[9]. کهف (18): 104.