صوت و فیلم

صوت:
38

محبت امام حسین‌‌علیه‌‌السلام ؛ بذر درخت طوبی!

در جمع مردم تبريز؛ مسجد شعبان
تاریخ: 
يكشنبه, 12 ارديبهشت, 1378

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا صَالِحٍ الْمَهْدِيُّ، أَحْسَنَ اللَّهُ لَكَ الْعَزَاءَ فِي مُصِيبَةِ جَدِّكَ الْحُسَيْنِ وَإِخْوَانِهِ وَأَصْحَابِهِ وَأَنْصَارِهِ

ابتدا ايام عزادارى سيدالشهدا، اباعبدالله‌‌ الحسين‌صلوات‌‌الله‌‌عليه را به پيشگاه مقدس ولى عصر‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف و بعد به پيشگاه مقام معظم رهبرى و همه شيفتگان مكتب حسينى تسليت عرض مى‌‌كنيم. از خداوند متعال درخواست مى‌‌كنيم که در دنيا و آخرت، دست ما را از دامان حسين، قلب ما را از محبت حسين، زبان ما را از ياد حسين و چشم ما را از گريه براى حسين محروم نفرماید.

عشق به امام حسین‌‌علیه‌‌السلام؛ موهبت الهی

الحمدللّه‌‌ همه شما قدر حسين را خوب مى‌‌دانيد؛ هَنِيئًا لَكُمْ؛ نعمت گوارايى است كه خداوند متعال به شما مرحمت فرموده است. الحمدلله قدر آن را خوب مى‌‌دانيد و شكر آن را خوب به جا مى‌‌آوريد. خدا به شما خير بدهد و امثال شما را براى اسلام حفظ بفرماید.

نمى‌‌دانيد که نام حسين چقدر زيبا و ياد حسين چقدر روح‌نواز است! فرشتگان آسمان از ياد حسين لذت مى‌‌برند و انبيا و اوليا از ياد حسين، از گريه براى حسين و از حزن و اندوه در مصيبت حسين، به مقاماتی مى‌‌رسيدند. باز هم دعا مى‌‌كنيم که خدا اين نعمت را از ما نگيرد و محبت حسين را در دل‌های ما زياد بفرماید.

اين محبت كه یک موهبت الهى است، یک سرمايه عظيم براى حركت، برای رشد، برای ترقى، برای كسب معرفت و برای تحصيل سعادت دنيا و آخرت است. ما خيلى زحمت نکشیده‌ایم كه اين سرمايه را به دست بياوريم. خدا ان‌شاءالله ‌‌پدر و مادران شما كه در قید حیات هستند را حفظ بفرماید و آن‌هایی كه از دنیا رفته‌اند را با حسين و زهرا محشور بفرماید. آن‌ها محبت حسين را با شير به كام شما ريختند. اميدواريم که تا لحظه آخر هم از قلب شما بيرون نرود.

محبت به امام حسین‌علیه‌‌السلام؛ سرمایه آسان و بی‌نظیر

محبت حسین‌علیه‌‌السلام سرمايه‌‌اى است كه رایگان به دست من و شما رسيده است اما از همه عالم بيشتر مى‌‌ارزد. خدا اين سرمايه را به ما داده تا با آن حركت كنيم، تا با آن تجارت كنيم و از آن استفاده كنيم نه اینکه این سرمایه را راكد بگذاريم.

كسى كه یک ثروتى دارد اگر آن ثروت را راکد نگه دارد ضرر كرده است. سرمايه براى اين است كه با آن كار و تجارت كرد و از آن بهره‌‌بردارى صحيح كرد تا هم خودش و هم ديگران از آن استفاده كنند. اگر سرمايه را بگذارد و در صندوقچه حبس کند یا آن را دفن کند هنری نکرده است و خود این یک ضرر است. حالا اگر خدای‌نکرده سرمایه كم هم بشود که هیچ، ضررِ بيشتر است. سرمايه را بايد به كار انداخت و از آن استفاده كرد.

محبت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين؛ ارزشمندترین سرمایه دنیا!

اين سرمايه عظيم كه به هر كدام از من و شما داده‌اند هر ذره‌اش، نه مجموع آن، هر ذره‌ای كه به يكى از ما داده‌اند ارزش آن از همه عالم بيشتر است!

آیا داستان ابوهاشم جعفرى را شنیده‌اید؟! ایشان خدمت امام عرض كرد که آقا! من قرض زيادی برآورده‌ام و گرفتارى زيادی دارم و التماس دعا دارم. حضرت فرمودند تو سرمايه زيادى دارى! او تعجب كرد و عرض کرد آقا! خدا می‌داند که من یک عالم قرض دارم، يك عالم طلبكار دارم، مثلاً خجالت می‌کشم جلوی طلبکارهایم بیرون بیایم، دست من خالى است؛ چه سرمایه‌ای؟! حضرت فرمودند تو سرمايه بزرگى دارى! تعجب او بيشتر شد که این چه اصراری است که امام می‌فرمایند تو سرمایه زیادی داری؟! او در حال ورشكستگى بود و چيزى نداشت.

حضرت فرمودند آیا حاضرى ثروت دنيا را به تو بدهند و محبت ما را از تو بگيرند؟! - حالا به تعبير بنده، عين عبارت‌ها يادم نيست- عرض کرد كه خدا نكند! حضرت فرمودند پس معلوم مى‌‌شود كه تو یک سرمايه‌‌اى دارى كه از همه ثروت دنيا بيشتر مى‌‌ارزد! عرض کرد راضی شدم؛ خدا اين سرمايه را از من نگيرد!

لازمه عشق به امام حسین‌‌علیه‌‌السلام

اين سرمایه‌ای رایگان است كه خدا به ما عنایت فرموده است؛ اما با آن چه کار بايد كرد و از اين سرمايه چه بهره‌‌اى بايد برد؟! خود اين سرمايه نشان مى‌‌دهد كه آن را چه کار بايد كرد. عشق حسين است؛ لازمه عشق اين است كه انسان می‌خواهد شبيه معشوقش بشود. شما نمى‌‌توانيد یک جايى یک محبت صادقى پیدا کنید كه محب نخواسته باشد شبيه محبوبش بشود. اگر در هر جایی یک محبت صادقى باشد اولين علامتش این است که عاشق مى‌‌خواهد به هر صورتى که شده یک شباهتى به معشوق پيدا كند. حتی اگر شده در لباس، در حرف زدن، در نشست‌وبرخاست، در کیفیت راه رفتن و یا در تكلم کردن. گاهى هم اختيارى نيست. گاهی آدم مى‌‌بيند كه یک كسى مثل یکی ديگر دارد حرف مى‌‌زند، تن صدايش عوض شده و نشست‌وبرخاست و حركات و راه رفتنش هم تغییر پیدا کرده است.

من چهل، پنجاه سال پیش‌تر كه به قم آمدم، تقريباً سال 1331، بعضى طلبه‌‌ها را مى‌‌ديدم كه راه رفتنشان مثل راه رفتن امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بود. ایشان آن‌وقت يك مدرّس برجسته در حوزه بودند. ایشان بسیار موقر و متين بودند و راه رفتن ایشان هم تماشايى بود. ایشان عبايشان را به شکل مخصوصی مى‌‌گرفتند و راه مى‌‌رفتند و یک هيأت زيبايى داشتند. بعضى از طلبه‌ها از همان وقت شيفته امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بودند و بدون اينكه خودشان هم متوجه باشند در راه رفتن خودشان، در اینکه عبایشان را چه جور بگیرند، چه جور راه بروند و چه جور قدم بردارند از امام تقليد مى‌‌كردند.

محبت این‌گونه است که محب به طور طبيعى مى‌‌خواهد خودش را شبيه محبوبش كند. البته این يك مقدار هم ممكن است آگاهانه باشد یعنی وقتى انسان می‌بیند که محبوبش یک كمالاتى دارد که ناچار به خاطر همان كمالات او را دوست داشته، از روی اختيار و شعور مى‌‌خواهد خودش هم همين كمالات را داشته باشد تا مثل محبوبش بشود.

حسين‌علیه‌‌السلام؛ مصداق روشن فدا شدن در راه خدا

حسين‌علیه‌‌السلام چه داشت كه ما ایشان را این‌قدر دوست مى‌‌داريم؟! شأن ایشان چه بود؟! هدف ایشان چه بود؟! هر جاى عالم، نامى از حسين برده شود و مشخصات ایشان خواسته شود شايد يك جواب اجمالى بيشتر نداشته باشد و آن اين است كه حسين‌علیه‌‌السلام كسى است كه همه چيزش را در راه خدا داد. البته اولياء خدا همه چيزشان را برای خدا مى‌‌دهند، همه همین‌گونه هستند، منتها براى اباعبدالله‌‌ الحسين‌سلام‌‌الله‌‌عليه شرايطى پيش آمد كه این‌ها عينيت پيدا كرد و همه ديدند و شنيدند و درك كردند.

گاهى انسان ممكن است خيلى فداكارى كند ولى جایی انعكاس پيدا نكند و به‌گونه‌ای نباشد كه همه درك كنند اما براى سيدالشهداصلوات‌‌الله‌‌عليه شرايطى پيش آمد كه همه ديدند كه ایشان جان خودش را، فرزندانش را، خواهرانش را و حتی طفل شيرخوارش را در راه خدا فدا کرد و ديگر چيزى براي ایشان نماند. آن وقتى كه ديد که همه چيز را در راه محبوبش داده، آن وقت كأنه نفس راحتى كشيد و عرض کرد إلهِى رِضاً بِقَضائِکَ![1] من می‌خواستم همه چیز را در راه معشوقم ببازم؛ آن چیزی كه مى‌‌خواستم شد و حالا حالت رضايت من به کمال رسید.

من عقيده‌‌ام اين است که بالاترين لذت امام حسين‌علیه‌‌السلام آن وقتى بود كه تمام عزيزان خودش را در راه خدا و دين فدا كرده بود. همه شما يك نوع محبتى به یک كسى داشته‌اید؛ به پدر، مادر، خواهر، برادر، دوست، همكار یا همكلاسى. انسان آن وقتى كه واقعاً محبت صادق دارد دلش مى‌‌خواهد فداكارى خودش را برای محبوبش عملاً نشان بدهد که ببين چه خدمتى براى تو مى‌‌كنم! خستگی‌ها را تحمل مى‌‌كنم! گرما و سرما را تحمل می‌کنم! عرق می‌ریزم! همه این‌ها براى تو است! البته نباید به زبان بگوید اما خوشحال مى‌‌شود كه ببيند دارد در راه محبوبش فداكارى مى‌‌كند.

فدا شدن در راه معشوق؛ بزرگ‌ترین لذت عاشق

هر جا محبت صادقى باشد بزرگ‌ترین لذت عاشق اين است كه فداكارى خودش را هر چه بيشتر براى معشوقش ثابت كند. آن وقتى كه امام حسين‌علیه‌‌السلام نهايت فداکاری‌ای که در اين عالم براى یک موجودی ممكن است را انجام داد - مگر دیگر از اين بالاتر هم چیزی مى‌‌شود؟! - وقتى آن كار را انجام داد و تمام شد، آن وقت ديد که به پيمان خودش وفا كرده است.

شما اگر امام حسين‌علیه‌‌السلام را دوست مى‌‌داريد نمى‌‌خواهيد مثل ایشان بشويد؟! آیا مى‌‌شود آدم كسى را دوست داشته باشد ولی نخواهد مثل او بشود؟! این لازمه محبت است؛ اگر محبت صادقى هست لازمه‌‌اش اين است كه آدم بخواهد به او شباهت پیدا کند.

حسين‌علیه‌‌السلام يعنى فدا شدن در راه خدا. اين جوهر حسين بودن است. شهداى جبهه‌ها و عاشوراييان چه آرزويى داشتند؟! آن‌ها مى‌‌خواستند آن لحظه آخر، چشمشان به جمال حسين بيفتد و عرض کنند آقا! ما همه چيزمان را براى شما داديم، ما هم وفا کردیم، ما هم بر پیمانمان استوار مانديم؛ آیا راضى شدید؟! يك لبخند سيدالشهداصلوات‌‌الله‌‌عليه را که ببينند همه خستگی‌هایشان در می‌رود.

چرا باید عزادارى ‌‌كنيم؟!

ما بايد سعى كنيم اين سرمايه را نگهداريم و يكى از راه‌های نگه‌داشتن اين سرمايه همين عزاداری‌ها است. آدم تا آثار محبتش را بروز ندهد محبت او دوام پيدا نمى‌‌كند. خيلى جاها به‌خصوص در ایام عزاداری يكى از سؤالاتی که از ما می‌کنند اين است كه ما چرا باید عزادارى ‌‌كنيم؟! چرا بايد گريه كنيم؟!

جوانان دلشان مى‌‌خواهد حکمت همه چيز را بفهمند. خوب هم است. جواب این سؤال اين است كه محبت اگر بخواهد باقى باشد لوازمش بايد ادامه پيدا كند. اگر مثلاً دوست شما یا یکی از نزديكان و خويشانتان يا کسی که به هر دليل دیگری او را دوست داشتيد به مسافرت رفت، اگر یک تلفن به او نكنيد، یک احوالی از او نپرسید، نامه‌ای ننويسيد و از خانواده او دلجويى و احوالپرسی نکنید اين محبت کم‌کم ضعيف مى‌‌شود. اگر آن وقتی که وقتش است که احوالش را بپرسید نپرسید، نامه برای او بنویسید ننویسید، خانواده‌اش احتیاجی داشته باشند احوالپرسی نکنید، کمکی نکنید، آن چه محبتی شد؟! این محبت کم‌کم ضعیف می‌شود و از بین می‌رود اما كسى که محبت دارد اگر به لوازمش هم ملتزم باشد، اظهار محبت كند، اگر خدمتی از دست او بربیاید انجام بدهد، احوالپرسى كند و همین‌طور لوازمى‌‌ كه آدم به طور طبيعى بدون اینکه بخواهد از کسی یاد بگیرد می‌داند وقتی یک کسی را دوست داشت باید چه کار بکند این محبت تداوم پیدا می‌کند. آن‌هایی كه مى‌‌خواهند اداى دوستى را دربياورند می‌روند این چیزها را ياد می‌گیرند وگرنه کسی که واقعاً کسی را دوست داشته باشد خودش می‌فهمد باید چه کار کند و نمی‌شود جلوی او را گرفت.

اشک محبت؛ زبان بی‌اختیار دل عاشق

از جمله آثار محبت اين است كه آدم اگر مصيبتى به محبوبش وارد آيد بى‌‌اختيار دلش می‌شکند و اشك او جارى می‌شود. هر وقت توجه پيدا كند كه چه مصيبتى بر محبوبش وارد شده بود، به همان اندازه‌ای كه توجه کند دلش مى‌‌سوزد و اشكش جارى مى‌‌شود. این اختيارى نيست. البته تقويتش اختیاری است، رفتن در مجلسش، به یاد آوردنش، فراهم كردن زمینه‌اش و توجه كردنش این‌ها اختيارى است ولى اينكه آدم وقتى كسى را دوست دارد، وقتى دلش سوخت در مصيبتش گريه كند اين اثر طبيعى آن است. اصلاً گريه يعنى همين. اگر آدم نباید براى آن جايى كه دلش می‌سوزد اشک بریزد، اصلاً اشك به چه دردی مى‌‌خورد و اشک را به آدمیزاد داده‌اند که چه بشود؟! همان‌گونه كه خدا به انسان خنده را داده كه وقتى شاد است لبش خندان شود، گريه را هم داده كه وقتى ناراحت است اشك او جارى شود. حتى اگر كسى گرفتارى و اندوه زيادی داشته باشد و نگريد، کم‌کم ممكن است امراض عصبى بگيرد! این اثر طبیعی‌اش است و بايد گريه كند.

اشک و لبخند؛ جلوه‌های طبیعی محبت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين

خدا هم خنده را به ما داده و هم گريه را. ما در شادى دوستانمان بايد شاد باشيم. البته چه دوستی را بيشتر از اهل‌‌بيت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين دوست داريم؟! هر كسى بايد از دلش بپرسد. ما در ايام شادی‌شان و در اعيادشان بايد شاد باشیم. شادی‌مان را باید به وجهی که آن‌ها مى‌‌پسندند اظهار كنيم نه هر طور که دلمان مى‌‌خواهد. محبوب بايد خوشش بيايد که ما برای شادی او شاد هستیم. ما باید به‌گونه‌ای اظهار شادى كنيم كه او بپسندد. همین‌طور وقتى به ياد مصیبتش هم مى‌‌افتيم بايد گريه كنيم. اگر این‌گونه نباشد این نقص در انسانیت ماست. آدميزاد يعنى همين؛ آدميزاد يعنى موجودى كه وقتى به غم و اندوهی مبتلا می‌شود اشك او جارى می‌شود و وقتى دلش شاد می‌شود لبش خندان می‌شود. آیا مى‌‌شود بگویند چرا مى‌‌خندى؟! ممکن است بپرسند علت خنده‌ات چیست اما کسی که می‌داند شما شاد هستید ممکن است بپرسد که چرا لبت خندان است؟! خب شادی یعنی همین! چطور شاد باشم و لبم نخندد؟! اینکه نمی‌شود! اگر غم و اندوهی هم دارم بايد گريه كنم. اگر جلوی گریه را بگیرم، اگر مقدمات گريه را فراهم نكنم، کم‌کم از محبت كاسته مى‌‌شود. کم‌کم يادم مى‌‌رود. آن گوهرى كه قيمتش به اندازه همه عالم بود، کم‌کم کمرنگ می‌شود و رنگ مى‌‌بازد و یک وقت هم از قلبمان پر می‌کشد و مى‌‌رود.

رمز ماندگاری محبت

بقاى محبت به همين است كه انسان آثار آن را ظاهر كند. اگر مى‌‌خواهید محبت كسى كه داريد باقى بماند بايد سعى كنيد آثار محبتتان را در وقت خودش ابراز کنید. اگر در این زمینه كوتاهى كنيد، محبت کم‌کم كمرنگ مى‌‌شود. اين اثر طبيعى ابراز نکردن آثار محبت است. حالا چه آثار ديگری بر اين مترتب مى‌‌شود آن‌هایی كه تجربه کرده‌اند خوب دیده‌اند و دیگر نمی‌خواهد برای آن‌ها شرح داد كه چه آثار دیگری بر اين گریه‌ها و توسلات مترتب مى‌‌شود. اصلاً آیا مى‌‌شود سؤال كرد كه چه خیر و برکتی در این گریه‌ها نیست؟! كدام هدف ارزنده‌‌اى را می‌شناسید كه در سايه گريه براى سيدالشهدا به دست نیاید؟! اگر سؤالی هم هست این سؤال را بپرسید که چه چیزی از دل این اشک‌ها پيدا مى‌‌شود؟! برو از آن‌هایی كه به حقیقت آن دست یافته‌اند بپرس؛ ببین چه پیدا کرده‌اند!

توسل به سیدالشهدا‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌؛ راز سلوک عارفان

من یک‌بار دیگر هم این ماجرا را نقل کرده‌ام، نمی‌دانم شما شنیده‌اید یا نه. علامه طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه که مایه افتخار شهر شما بودند، استاد اخلاقی داشتند که ایشان هم از شهر شما بودند یعنی مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه.

ايشان در مقامات معنوى و عرفانى، به حدى رسيده بودند كه نه‌تنها امثال بنده بلکه حتی بزرگ‌ترها نیز نمی‌توانند توصيف و ارزیابی کنند كه ایشان به چه مقامى از معرفت خدا رسيده بودند.

چند روز پیش مصاحبه‌ای با مرحوم آقای کشمیری در تلویزیون پخش شد. ایشان يكى از علماى بزرگ و از بازماندگان شاگردان مرحوم آقاى قاضى بودند که تازه مرحوم شدند. وقتى از ایشان درباره مقام آقاى قاضى پرسیدند ایشان پاسخ دادند چه بگويم؟! او به مقام فناء فى اللّه‌‌ رسيد! او فانی فى اللّه‌‌ شده بود!

حالا اینکه فنای فى اللّه‌‌ يعنى چه را من درست سر درنمی‌آورم. تا كسى به جايى نرسيده باشد و بويى از آن نبرده باشد نمى‌‌فهمد يعنى چه اما به‌هرحال يعنى خيلى به خدا نزديك شده بود.

علامه طباطبایی‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه نقل می‌فرمودند که مرحوم قاضی در پاسخ به این پرسش که چه عاملی سبب رسیدن شما به چنین مقاماتی شد، فرمودند: من هر چه دارم از برکت قرائت قرآن و توسل به سیدالشهداست!

حالا آیا جا دارد بپرسيم كه گريه كردن براى امام حسين‌علیه‌‌السلام چه فايده‌‌اى دارد؟! آن مقامى ‌‌كه با تعريفاتی که مرحوم آقای طباطبايى می‌کردند و سایر اساتید و بزرگانی که از همین استاد بودند ازجمله مرحوم آقای سید علی‌اکبر مرندى، مرحوم آقای الهی - برادر آقاى طباطبايى- و خود آقای طباطبایی و بعضی بزرگان دیگری که هنوز حیات دارند، مرحوم آقاى ميلانى و مرحوم آيت اللّه‌‌ العظمی خويى که از مراجع بودند و دیگران، هر كدام از این‌ها بهره‌‌اى از خان كرم مرحوم آقاى میرزا علی آقای قاضى برده بودند و يك خوشه‌ای از آن خرمن چيده بودند، ايشان گفته بود كل آن بركات از بركت توسل به سيدالشهداصلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌ است. حالا فهمیدید که حسين یعنی چه و چه گوهرى از محبت حسين به‌سادگی در اختیار من و شما قرار گرفته است؟!

محبت عاشقانه، سرمایه‌ای برای حرکت در راه حسین‌علیه‌السلام

آنچه مهم است اين است كه اولاً سعى كنيم اين محبت را حفظ کنیم و نگذاريم کمرنگ شود و رنگش بپرد. عزاداری‌ها نباید كمرنگ شود. امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه دائماً بر حفظ عزاداری‌های سنتى تأکید می‌فرمودند. ایشان می‌فرمودند ما هر چه داريم از امام حسین داريم، ما هر چه داريم از محرم و صفر داريم. این سخن، بی‌حساب نبود و امام حرف گزاف نمى‌‌زدند. ایشان بسیار حساب‌‌شده حرف می‌زدند.

اما اين تمام قضيه نيست. بنا شد ما سرمايه را نگه داريم تا آن را به كار بزنيم، تا از آن بهره‌‌بردارى كنيم، تا هم خودمان سود ببريم و هم سودش را به ديگران برسانیم. چگونه بايد از اين سرمايه استفاده كرد؟! اين سرمايه را بايد در راه هدف همان معشوق و همان محبوب به كار برد.

چرا امام حسين‌علیه‌‌السلام به شهادت رسیدند؟! ایشان چه هدفى داشتند؟! ایشان دنبال چه می‌گشتند؟! یک جواب ساده‌ای که همه ما شنیده‌ایم و درست هم است این است که فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلًا؛ یعنی خدا خواسته بود که تو را کشته ببیند. امام حسين‌علیه‌‌السلام نیز به خاطر دوستی خدا، رضای الهی و پيمانى كه با خدا بسته بودند این مسیر را با آگاهی و اختیار انتخاب کردند؛ اما چرا چنین پیمانی بسته شد؟! چرا خدا دوست داشت که سيدالشهدا به شهادت برسد؟! این پرسشی است که باید با دقت بیشتری به آن اندیشید. فكر نكنيم که با همين عزاداری‌ها و گريه کردن‌ها كار تمام است. این‌ها يك اثر طبيعى از محبت است. اصلاً محبت که داريم يعنى همين؛ یعنی اگر دوستش داریم، باید در عزایش بگرییم؛ اما پرسش مهم‌تر این است که از این محبت چه بهره‌ای باید ببریم؟! این محبت را باید به سرمایه‌ای تبدیل کنیم برای اینکه در راه هدف امام حسين حركت كنيم و آن چه داريم را براى تحقق اهداف ایشان به كار بگيريم.

راهی روشن برای آزمون عشق ما به امام حسین‌علیه‌‌السلام

آیا امام حسین‌علیه‌السلام جز برای احیای دین جدّشان و اجرای احکام الهی به شهادت رسیدند؟! آیا ایشان هدف ديگری هم غیر از این داشتند؟! اگر ما به امام حسین‌علیه‌السلام عشق می‌ورزیم، باید به دین ایشان، به خدای ایشان و به اهداف بلند ایشان نیز عشق بورزیم و اگر چنین عشقی در دل داریم، باید برای تحقق آن اهداف از هیچ تلاشی دریغ نکنیم.

ما هر اندازه که در راه تحقق اهداف اسلام کوتاهی کنیم نشانه‌ این است که محبت‌ ما آفت‌ دیده است و خیلی جدی نیست. اگر این محبت صادقانه و عمیق باشد باید در راه تحقق خواسته‌های محبوب، در تشبّه به او و در همسویی با خواسته‌های او گام برداریم. کسی که واقعاً عاشق است نمی‌تواند جز آنچه محبوبش می‌خواهد چیزی بخواهد؛ نمی‌تواند راهی جز راه او برگزیند. مگر می‌شود محبی را از راه محبوبش جدا کرد؟!

در همین عشق‌های ظاهری هم دیده‌ایم که انسان بارها از کوچه‌ای که يك وقت محبوب او از آن عبور كرده عبور می‌کند تنها به خاطر خاطره‌ای از گذر محبوبش از آنجا. حال آیا ممکن است انسانی بداند امام حسین‌علیه‌السلام در مسیری گام برمی‌دارد اما او راهش را عوض کند و از راه دیگری برود؟! آیا این نامش محبت است؟! آیا چنین چیزی ممکن است؟!

اگر ديديم امام حسين دارد در یک راهى مى‌‌رود ولی ما راهمان را عوض كرديم و یواشکی یک راه ديگری رفتیم يعنى محبت ما نقص دارد و خیلی راست نمى‌‌گوييم وگرنه نمی‌توان محب را از محبوب و عاشق را از معشوق جدا كرد مگر به‌اجبار یا به سبب مانعی که راه را برای او بسته باشد.

بقای دین اسلام؛ هدف امام حسین‌علیه‌‌السلام

بنابراین ما به حكم محبتى كه داريم اول بايد بفهميم كه امام حسين‌علیه‌‌السلام براى چه شهيد شد، هدف ایشان چه بود و ایشان دنبال چه مى‌‌گشتند؟ چرا عزیزى مثل علی‌اکبر‌علیه‌السلام باید به میدان برود، آن دسته‌گلی که این عالم همانندش را ندیده و نخواهد دید جز وجود مقدس حضرت ولی‌عصر‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف؟! مگر می‌توان جوانی را به علی‌اکبر سیدالشهداعلیه‌السلام تشبیه کرد؟! یا فهمید که ایشان چه بودند؟! آن‌گاه پدر ایشان با دستان خودشان ایشان را روانه میدان کنند؛ چرا؟!

چرا ایشان باوجوداینکه مى‌‌دانستند در مقابل چه مردم نامردى هستند بچه شش‌ماهه را خودشان سر دست بلند كردند؟! يعنى امام حسين‌علیه‌السلام نمى‌‌دانستند که على‌‌اصغر بناست سر دست ایشان شهيد شود؟! آیا احتمالش را هم نمى‌‌دادند؟! ایشان على‌‌اصغر‌علیه‌السلام را در مقابل چه کسانی بلند کرده بودند؟! مگر تا آن وقت نديده بودند كه تمام برادران، اصحاب و فرزندان ایشان را شهيد كرده بودند؟! مگر نديده بودند که سر على‌‌اكبر و قاسم چه بلايى آورده بودند؟! ایشان همه این‌ها را مى‌‌دانستند. هم از پیش، پیامبر اکرم‌‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله خبر داده بودند و هم خودشان با علم امامت به آن واقف بودند؛ ولی چرا اين كار را كردند؟! اين سؤال را بايد جواب داد.

این کار ایشان هيچ تفسيرى ندارد جز اينكه ایشان چيزى را دوست مى‌‌داشتند كه براى تحقق آن لازم بود اين عزيزانشان را فدا كنند؛ و آن چیزی جز خدا و دين خدا نبود. حضرت فرمودند إِنْ كَانَ دِينُ مُحَمَّدٍ لَمْ يَسْتَقِمْ إِلَّا بِقَتْلِي، فَيَا سُيُوفُ خُذِينِي! اما اینکه چگونه کار به جایی رسید که اگر حسین‌علیه‌السلام و یاران ایشان به شهادت نمی‌رسیدند دین باقی نمی‌ماند این نکته‌ای است كه وعاظ، علما، سخنرانان و بزرگان، هر كسى به اندازه وسع خودش و با بیان خودش ده‌ها بار براى شما شرح داده است. الآن فرصت پرداختن به این موضوع نیست. شايد، شاید که نه بلکه به‌احتمال‌قوی، بسيارى از شما از خود من بهتر مى‌‌دانيد.

معنای واقعی بقای اسلام

به‌هرحال شرایطی پیش آمد که اگر امام حسین‌علیه‌السلام و یاران ایشان شهید نمی‌شدند، اسلام باقی نمی‌ماند؛ اما خود اینکه اسلام بماند يعنى چه؟! بیایید کمی این پرسش را باز کنیم که اسلام چيست و كجا مى‌‌ماند؟! چطور که باشد اسلام هست و چطور که نباشد اسلام نيست؟! آیا اسلام جز چيزى در دل‌های ماست كه در اعمال ما ظاهر مى‌‌شود؟! اگر اسلام بخواهد باقى باشد يعنى چه؟! يعنى فقط فرمول ذهنى آن باقى باشد؟! یعنی در عالم عقول و مجردات باقى باشد؟! این که هست. یعنی در لوح محفوظ باقى باشد؟! آن كه هست.

منظور از اینكه اسلام باقى باشد یعنی اسلام در اين عالم باقى باشد. بقاى اسلام در اين عالم به چيست؟! به اين است كه من و شما مسلمان باشيم. اگر مسلمانى نباشد اسلام به چه مى‌‌ماند؟! کجا می‌ماند؟! در علم خدا و در لوح محفوظ می‌ماند؟! اينكه از اول هم بود و احتياج به فدا كردن امام حسين‌علیه‌السلام نداشت! ماندن اسلام يعنى ماندن آن در اين عالم، یعنی ماندن آن در دل‌های من و شما.

خون امام حسین‌علیه‌السلام؛ معیار ابدی برای شناخت حق و باطل

درنتیجه، این‌گونه می‌توان گفت که امام حسین‌علیه‌السلام برای من و شما فدا شد؛ تا ما خداشناس شویم. نه آن‌گونه که مسیحیان در قالب یک افسانه می‌گویند كه مسيح آمد و به صليب كشيده شد تا مردم نجات پيدا كنند و بهشت بروند! آن که یک رابطه منطقى نيست. امام حسين‌علیه‌السلام به شهادت رسيد تا ما در سايه شهادت ایشان حق و باطل را از هم بشناسيم و آن وقت با اختیار خودمان حق را انتخاب كنيم و به بهشت برویم، نه اینکه وقتى مسيح را به صليب كشيدند همه زورزورکی به بهشت بروند و نجات پيدا كنند! اين چه ربطى دارد؟! این يك اعتقاد نامعقولى است كه مسيحيان دارند.

بعضى از روشنفكرمآب‌هاى ما هم خيال کرده‌اند كه این اعتقاد، یک اعتقادی است که مسلمانان از مسيحيان گرفته‌اند. در بعضى از کتاب‌های اسلام‌‌شناسىِ پيش از انقلاب نوشته بودند كه این باور یک اعتقادى است كه از مسيحيت گرفته شده است. آن‌ها مى‌‌گفتند مسيح در اين عالم آمد و او را به دار کشیدند تا مردم و بندگانش نجات پيدا كنند. مسلمانان هم اين اعتقاد را از مسیحی‌ها گرفتند، گفتند حسين كشته شده تا شيعيانش نجات پيدا كنند! درحالی‌که صِرف شهادت امام حسين نجات من و شما را تضمين نمى‌‌كند.

ایشان شهيد شدند تا راه حق و باطل روشن شود، تا من و شما بفهميم که آن كسانى كه حسين را به شهادت رساندند بر حق نبودند. طرفداران حق که این‌قدر ستمگر و قسى‌‌القلب نمی‌شوند؛ پس يا حق با حسين بود يا با مخالفانش. وقتى فهميديم كه مخالفانش نمى‌‌توانند اهل حق باشند پس حق منحصراً براى حسين است.

بنابراین اگر ما بخواهيم راه حق را برويم بايد راه حسين‌علیه‌السلام را برويم و پا جاى پاى حسين‌علیه‌السلام بگذاريم. این‌گونه است که هدايت مى‌‌شويم و با پيمودن راه حسين نجات پيدا مى‌‌كنيم نه اینکه چون ایشان كشته شدند ما هم زورزوركى به بهشت مى‌‌رويم! این‌ها چه ربطى به هم دارد؟! ایشان به شهادت رسیدند تا حق از باطل جدا شود و ما در سايه شهادت ایشان حق را بشناسيم، از حق پيروى كنيم و بهشتى شويم.

امام حسین‌علیه‌السلام؛ گواه زنده ارزش هدایت انسان‌ها

حسين‌علیه‌السلام به شهادت رسید تا ما بهشتى شويم اما نه به این معنا که این دو، یک رابطه مستقیم و بلاواسطه دارند بلکه ایشان به شهادت رسید تا زمينه براى هدايت ما فراهم شود. هدايت شدن انسان‌ها يا به تعبير ديگر باقى ماندن اسلام - مگر باقی ماندن اسلام يعنى چه؟! يعنى مسلمان ماندن من و شما و آيندگان؛ بقاى اسلام به این است که ما مسلمان باشیم- اين مطلب آن‌قدر مهم است كه خون حسين و عزيزان ایشان هم بايد فداى آن شود؛ چرا؟! برای اینکه خدا آفرينش اين عالم را براى اين قرار داده كه كسانى هدايت شوند و به كمال برسند. يزيديان آمده بودند اين راه را ببندند و نگذارند هدف الهى در عالم تحقق پيدا كند. حسين‌علیه‌السلام آمد تا راه خدا را باز كند، یک چراغ و نورافكنى افکند كه تا قیام قيامت، ظلمت‌ها از راه حق و باطل جدا شود. بيخود نيست كه إِنَّ ٱلْحُسَيْنَ مِصْبَاحُ ٱلْهُدَىٰ وَسَفِينَةُ ٱلنَّجَاةِ. شهادت حسینی، نوری ابدی در زندگی انسان‌ها افکند؛ نوری که طالبان حق را از ماندن در ظلمت‌ها نجات دهد و چراغی باشد که مسیر را برای آن‌ها روشن سازد.

لازمه دوست داشتن امام حسین‌علیه‌السلام

اگر ما حسين‌علیه‌السلام را دوست داريم بنا شد چيزهايى كه حسين دوست مى‌‌دارد را دوست بداريم، راهى كه ایشان رفته را برويم، خودمان را شبيه ایشان بسازيم و قدم جاى پاى ایشان بگذاريم. محبت يعنى این‌ها.

محبت اگر صادق است، اگر راست مى‌‌گوييم، اگر هوس نيست، اگر دامی نیست، اگر حقيقت است، به اندازه حقيقت داشتنش اين آثار از آن ظاهر می‌شود. چطور ممكن است خواهرى، حضرت زينب‌سلام‌‌الله‌‌عليها را دوست بدارد اما بويى از عفت و حيا نداشته باشد؟! چطور ممكن حضرت زينب‌سلام‌‌الله‌‌عليها را دوست بدارد اما در مقام دفاع از حق، از همه چيز خود نگذرد و شهامت نداشته باشد؟! اگر کسی ایشان را دوست دارد بايد شبيه ایشان بشود.

پس دوست داشتن حسين‌علیه‌السلام به معنای داشتن همه فضايل انسانى است. نمى‌‌گويم بالفعل اما راهش اين است. به شکل بالقوه، دوست داشتن حسين يعنى داشتن همه كمالات و همه خوبى‌‌ها، چون همه خوبى‌‌ها در حسين جمع بود. لازمه دوست داشتن اين است كه ما هم شبيه ایشان شويم؛ يعنى آن كمالات را داشته باشيم.

محبت امام حسین‌علیه‌السلام؛ بذر درخت طوبى!

محبت امام حسين‌‌علیه‌السلام بذر درختى است كه شاخ و برگ آن همه فضايل است. اجازه بدهيد این‌گونه تعبير كنم كه محبت امام حسين‌‌علیه‌السلام بذر درخت طوبى ‌‌است كه هر شاخه‌ای از آن، فضيلتى را به بار مى‌‌آورد و بر سرِ گروهى سايه مى‌‌افكند. درخت طوبى ‌‌از دل من و شما مى‌‌رويد. جاى آن در صدرة المنتهى است اما قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَٰنِ.[2] قدر دل‌هایتان را بدانيد! قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَٰنِ. جاى درخت طوبى، ‌‌صدرةالمنتهى است، در كنار عرش الهى. مگر قلب مؤمن عرش الهى نيست؟! بذر اين درخت طوبى، محبت حسين‌‌علیه‌السلام است.

اگر محبت حسين‌‌علیه‌السلام در دل‌های من و شما جا داشته باشد، اگر راست بگوييم، اين بذر مى‌‌شكفد و مى‌‌رويد و فضايل انسانى و الهى يكى پس از ديگرى از آن ظاهر مى‌‌شود. چرا مرحوم آقاى قاضى فرمودند من به هر جا که رسيدم به بركت توسل به سيدالشهداصلوات‌‌الله‌‌عليه رسيدم؟! چون ایشان اين بذر را در دل خود کاشتند، آن را درست آبيارى کردند و همه كمالات از آن روييد؛ پس قدر آن را بدانيم اما خودمان را فريب ندهيم! خيال نكنيم همين كه در ایام عزاداری، عزادارى كرديم و اشكى ريختيم ديگر كار تمام است. اين تازه اول راه است. اين حفظ سرمايه بود كه تازه به كار بیندازیم. هنوز سرمايه، راكد است. سرمایه محبت حسین‌‌‌علیه‌السلام با اين گريه‌‌ها و با این توسلات حفظ مى‌‌شود تا از بين نرود ولى اینکه چه اثرى داشته باشد آن دیگر بستگى دارد به اینکه چقدر همت کنیم و آن را به فعلیت برسانیم و آثار و بركاتش را در وجود خودمان متبلور كنيم.

شهید مطهری‌رضوان‌‌الله‌‌علیه؛ سالک راه حسین‌علیه‌‌السلام

يكى از كسانى كه خوب توانست راه حسین‌‌علیه‌‌السلام را بپيمايد استاد مطهرى‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بودند. ایشان راه حسین‌‌علیه‌‌السلام را خوب شناختند، درباره حماسه حسينى بحث‌ها و سخنرانی‌ها کردند و کتاب‌ها نوشتند. ایشان عمرى را در راه شناخت حسين و راه حسين و عمل به آيين حسين گذراندند و آرزو مى‌‌كردند روزى به آن شهادتى نائل شوند كه حسین‌‌علیه‌‌السلام نائل شد.

يكى از علماى بزرگ که شايد شما هم کتاب‌ها و نوشته‌‌هاى ايشان را خوانده باشيد ايشان نوشته است که در آن شبى كه علامه مطهرى‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه به شهادت رسيدند من خواب عجیبی دیدم؛ خواب ديدم من و آقاى مطهرى پاى یک كوه ایستاده‌ایم. اين دو با هم ارتباط زیادی داشتند، دوست بودند و به‌خصوص در مسائل معنوى با هم زیاد گفتگو مى‌‌كردند. ایشان گفتند من و آقاى مطهرى پاى یک كوه بسيار بلندی ايستاده بوديم. فهميديم كه در قله اين كوه، رسول اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله تشريف دارند. به راه افتاديم كه از دامنه این كوه بالا برويم بلكه به آن قله برسيم و به زيارت آقا شرفياب شويم.

گفت اگر میرم هم اندر راه میرم! عاشق وقتى بداند وطن و مسكن معشوقش كجاست راه او را در پيش مى‌‌گيرد، حالا آیا برسد يا نرسد؟! کربلایی‌ها به عشق رفتن كربلا به جبهه‌ها مى‌‌رفتند به اميد اينكه روزى اين راه باز شود و به مرقد مولايشان برسند.

ایشان گفتند ما در خواب علاقه داشتيم که از دامنه این كوه بلند بالا برويم و به آن قله برسیم كه به زيارت آقا شرفياب شويم ولى هر چه پيش مى‌‌رفتيم می‌دیدیم كه اين قدم‌های ما كجا و اين راه دورودراز و این قله رفيع كجا! در همين جريان بوديم كه ديدم یک كسى يك اسب تيزرويى را آورد و به آقاى مطهرى گفت سوار شو! ایشان پرسیدند این چيست؟! گفت اين را رسول اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله فرستاده‌اند كه سوار شوى و پیش ایشان بروی! ايشان گفتند ديدم آقاى مطهرى سوار شدند و تيز رفتند. من هم همین‌طور با حسرت ماندم كه ما با هم همراه بوديم، چطور فقط اسب را براى ایشان فرستادند؟! از خواب بيدار شدم، صبح گفتند آقاى مطهرى به شهادت رسيده است.

شهید مطهری‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و بشارت وصال

همسر ايشان نقل كرده بودند كه آقاى مطهرى چند شب پیش از شهادتشان خواب بودند و ناگهان با یک حالت اضطراب از رختخواب پريدند. پرسیدم چيست؟! چه شده؟! بعد از اینکه ایشان خودشان را بازيافتند، درحالی‌که اشك از چشمانشان جارى بود گفتند من خواب دیدم که در مسجدالحرام، كنار امام خمينى ایستاده‌ام. همین‌طور كه در مسجدالحرام روبروى كعبه در كنار امام ايستاده بوديم، يك وقت ديدم که رسول اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله ظاهر شدند و دارند به طرف ما مى‌‌آيند. مكالمه و گفتگوى كوتاهى صورت گرفت و بعد حضرت آمدند جلو و لب‌های مبارکشان را به لب‌های من گذاشتند. طبق آنچه نقل شده، شرایطی نبوده که من جزيياتش را مستقيماً از همسر ايشان بپرسم، با واسطه شنیده‌ام. آن‌گونه كه ناقل نقل مى‌‌كرد گفت حضرت لب‌هایشان را در حدود يك ربع ساعت بر لب‌های من گذاشتند. وقتی بيدار شدم، حرارت لب‌های رسول اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله را بر لب‌های خودم احساس می‌کردم. ایشان گفتند من منتظر يك حادثه عجيب هستم. چند شب بعد هم ایشان به شهادت رسيدند.

گام‌های دستیابی به رضایت امام حسین‌علیه‌‌السلام

ما اگر بخواهيم واقعاً دوست حسين‌علیه‌‌السلام باشيم بايد راه حسين را انتخاب كنيم و براى همه چيز آن هم آماده باشيم. دیگر بستگى به همت و مرتبه عشق ما دارد. زورزوركى هم نيست. هر كسى يك پایه‌ای از محبت دارد. حتی اگر این محبت به اندازه یک سرسوزن هم باشد قدر همان را بدانيد چون درنهایت شما را نجات خواهد داد. اگر بزرگ‌ترین گناهان را هم مرتکب شده باشید ولى هنوز ايمان به خدا و این سرسوزن، عشق به امام حسين‌علیه‌‌السلام را داشته باشید روزی شما را نجات مى‌‌دهد. هر چه بيشتر، بهتر و زودتر.

اگر مى‌‌خواهيد اين عشق، جدى و واقعى باشد بايد سعى كنيد راه امام حسين‌علیه‌‌السلام را قدم‌به‌قدم بشناسيد. يكى از علايمش اين است كه سعی کنیم دين را بهتر بشناسيم. راه امام حسين يعنى چه؟! يعنى دين خدا؛ لذا هر چه مى‌‌توانيم تلاش كنيم معرفتمان را نسبت به دين بيشتر كنيم. این قدم اول است ولى باز اين مقدمه است. خود دانستن، هدف نيست.

بعد از اینکه دین را شناختیم سعى كنيم خوب به آن عمل كنيم. هم در زندگى فردی‌مان و هم در خانواده‌مان نسبت به همسر و فرزندانمان تلاش کنیم دقيقاً مطابق دستورات خدا عمل كنيم نه مطابق هوس‌ها، سلیقه‌های شخصى، تندروی‌ها و کندروی‌هایمان چون همه آن‌ها خطا است.

همان‌گونه كه پيغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله فرمودند و همان‌گونه كه امام حسين‌علیه‌‌السلام با همسر و فرزندانشان رفتار مى‌‌كردند دقيقاً همان‌ها را ياد بگيريم و همان‌ها را عمل كنيم. نه سخت‌گیری‌های بیجا داشته باشیم و نه بى‌‌تفاوتى‌‌ها و ولنگاری‌های بیجا.

در زندگى اجتماعی‌مان ببينيم امام حسين‌علیه‌‌السلام در مقابل ظالمان و ستمگران و اهل بدعت و نوآوران در دين چه كار کرده‌اند؟ همان راه را برويم و تازه اين كافى نيست؛ سعى كنيم ديگران را هم به همان راه ببريم. آیا حسين‌علیه‌‌السلام شهيد نشد تا ديگران هدايت شوند؟! اگر محبت ما كامل است، نه‌تنها باید دقيقاً راه امام حسين‌علیه‌‌السلام را برويم بلکه اين نیز كافى نيست و باز هم هنوز درست شبيه امام حسين‌علیه‌‌السلام نشده‌ایم زیرا امام حسين‌علیه‌‌السلام شهيد شدند نه برای اينكه خودشان به بهشت بروند بلكه براى اينكه ديگران را هدايت كند. هر قدر براى هدايت كردن ديگران هم دل بسوزانيم و تلاش كنيم به حسين‌علیه‌‌السلام شبيه‌‌تر شده‌ایم و حسين‌علیه‌‌السلام را بيشتر راضى کرده‌ایم. آیا دلتان نمى‌‌خواهد حسين‌علیه‌‌السلام از شما راضی باشد؟!

پروردگارا! تو را به خون حسين بن على قسم مى‌‌دهيم دل‌های ما را از ايمان به خودت و از عشق به اهل‌‌بيت و به حسين بن على مالامال بفرما!

اين نعمت عظيم محبت اهل‌‌بيت را از ما سلب نفرما!

ما را به واسطه كوتاهى و بى‌‌وفايى و گناهانمان از اين نعمت محروم مفرما!

 توفيق شناختن حسين، راه حسين و هدف حسين را بيشتر به ما مرحمت فرما!

توفيق پيمودن راه حسين و هدايت شدن و هدايت كردن را به ما بيشتر مرحمت فرما!

قلب مقدس ولى عصرارواحنافداه را از همه ما خشنود فرما!

اين جوانان حسينى را در دنيا و آخرت حسينى بدار!

 همه حوايج دنيا و آخرتشان را به بركت حسين بن على برآورده فرما!

برای مريضى از مشهد تلفن كردند و گفتند دعا كنيد تا خدا ایشان را شفا بدهد؛ خدايا! همه مریض‌های مؤمنین و مؤمنات، به‌خصوص مريض منظور را شفا عنایت فرما!

عاقبت امر ما ختم به خیر فرما!

امام را با حسين‌علیه‌‌السلام محشور فرما!

سايه مقام معظم رهبرى را بر سر ما مستدام بدار!

توفيق قدردانى از نعمت اين نظام مقدس و پیروی از مقام ولايت را به همه ما مرحمت فرما!

والسلام علیکم ورحمة الله


[1]. موسوعة الامام علی بن ابی طالب (ع) فی الكتاب والسنة، محمدی ری شهری، ص 248.

[2]. بحارالأنوار، ج 58، ص 39.