بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین والصَّلوةُ والسَّلامُ عَلَی سَیِّدِالأنْبِیَاءِ وَالمـُرْسَلِین حَبِیبِ إِلهِ الْعَالَمین أَبِیالْقَاسِمِ مُحَمَّد وَعَلَی آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ المـَعْصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
رحلت پیامبر گرامی اسلامصلیاللهعلیهوآله را به پیشگاه مقدس ولی عصرارواحنافداه و همه پیروان راستین آن حضرت و همه جویندگان حقیقت، تسلیت عرض میکنیم. از خداوند متعال درخواست میکنیم که اگر از حضور مادی پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله محروم هستیم، از رحمتها و از فیوضات معنوی آن بزرگوار و دعاهای آن حضرت در آن عالم و دعاهای ائمه اطهارصلواتاللهعلیهماجمعین، مخصوصاً آخرین وصی آن حضرت، محروم نمانیم.
تشریففرمایی نور چشمان، برادران عزیز و سروران معظم را به خانه خودشان خوشآمد عرض میکنم. طبعاً مناسبترین مطلبی که در چنین ایامی میتوان موضوع بحث قرار داد گفتوگو پیرامون اهمیت نعمت وجود پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله و عظمت مصیبتی است که با رحلت آن حضرت به عالم اسلام و انسانیت وارد شده است. بنده که خیلی کوچکتر از این هستم، خیلی بزرگتر از ما هم از ارزیابی عظمت نعمت پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله و بعثت و رسالت آن حضرت، عاجز هستند. این چیز عجیبی نیست؛ برای اینکه انسان تا آثار و برکات یک موجود و یک شخصیت را درک نکند، اهمیت نعمت وجود او را نخواهد شناخت. ما هنوز اندر خم یک کوچه از کوچههای راهی هستیم که پیغمبر بزرگ اسلام به بشریت ارائه فرمودند. ما هرقدر در این راه بیشتر پیشرفت کنیم و از برکاتش بهرهمند شویم خواهیم فهمید که خداوند متعال چه نعمت بزرگی به ما ارزانی کرده بود و گرفتن این نعمت از دست ما چه مصیبتی است.
چیزی که ما به اندازه فهم خودمان میتوانیم درک کنیم از مطالبی است که در خود قرآن کریم و بعد در بیانات پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین و سایر ائمه اطهارصلواتاللهعلیهماجمعین درباره اهمیت و عظمت این نعمت آمده است. در یک کلام، هرقدر هدف از بعثت و رسالت آن حضرت را بهتر درک کنیم، به اهمیت این نعمت بیشتر پی میبریم.
در قرآن مجید برای بعثت انبیا و مخصوصاً شخص پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله اهدافی بیان شده که همه آنها در یک راستا هستند. در سوره جمعه میخوانیم هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکتابَ وَ الْحِکمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ.[1] بهطورکلی درباره همه انبیا میفرماید ما انبیا را فرستادیم تا انسانها را از ضلالت و گمراهی نجات دهند و به راه حق هدایت کنند. کتابهای آسمانی را هم بر آنها نازل کردیم به منظور اینکه انسانها از ظلمتها و تاریکیها نجات پیدا کنند. در ابتدای سوره ابراهیم میخوانیم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * الر * کتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیک لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلی صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ.[2] مفاهیمی که در این آیات بیان شده است یعنی هدایت، خارج کردن از ظلمت، وارد کردن در عالم نور و تعلیم و تزکیه، مفاهیمی قریب به هم یا مراتبی از یک حقیقت هستند.
اگر وجود انبیا و بهخصوص وجود پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله نبود، به تصدیق قرآن کریم، ما انسانها با حیوانات چندان فرقی نداشتیم و بلکه شاید بدتر از آنها بودیم، چنانکه میفرماید وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْینٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِک کالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِک هُمُ الْغافِلُونَ.[3] همچنین میفرماید إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذِینَ کفَرُوا فَهُمْ لا یُؤمِنُونَ؛[4] بدترین جنبندهها انسانهایی هستند که حق را بشناسند و آن را انکار کنند. این مطب، مطلب تازه و نویی نیست و همه شما آن را میدانید. بنده میخواهم از این مطلب برای خودمان نتایجی بگیرم.
اولاً خودم و شما را به این نکته توجه میدهم که وجود انبیا و تحمل انواع سختیها و مشکلات نظیر آوارگی، توهین، زندان، تبعید و درنهایت کشته شدن وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ[5] برای چه بود؟ اینها برای این بود که من و شما راه را پیدا کنیم و بدانیم که باید چهکار کنیم. وقتی درک کردیم که اینهمه مقدرات و فداکاریها برای این بود که ما راه را درست بشناسیم، آنوقت آیا انصاف است که در شناختن راه یا انجام وظایف کوتاهی کنیم؟! اگر این کوتاهی را درست تحلیل کنیم، درواقع به این معناست که ما همه مصیبتهایی که انبیا، اولیا، ائمه اطهار، وجود مقدس سیدالشهداصلواتاللهعليه و دیگران برای هدایت ما متحمل شدهاند را پایمال کردهایم. ما چقدر باید ناسپاس باشیم! انسان چقدر باید پست باشد که اینهمه زحمات انبیا و اولیا را نادیده بگیرد و به خاطر هوسهای زودگذر به همه اینها پشت پا بزند!
این اولین نتیجهای است که باید از اهمیت نعمت وجود پیغمبر و عظمت مصیبت رحلت آن بزرگوار بگیریم؛ ولی این تنها نتیجه نیست. ما از آن جهت که با کتاب و سنت و قرآن و درس و بحث سروکار داریم باید نتیجهای بیش از آنچه همه انسانها میگیرند بگیریم.
امروز میلیاردها انسان روی کره زمین زندگی میکنند. هزاران برابر این تعداد هم قبلاً آمده و زندگی کردهاند و خدا میداند که بعد از این، چه تعداد بیایند و زندگی کنند. در میان همه این انسانها عده معدودی برگزیده شدهاند که علوم پیغمبران و اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین را یاد بگیرند. یادگیری این علوم برای همه میسر نیست. خداوند متعال و پیغمبر اکرم و ائمه اطهار این عده معدود را به عنوان جانشینان و میراثداران انبیا معرفی کردهاند. چنانکه امام صادقصلواتاللهعلیه به نقل از پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله فرمودند إنَّ العُلَماءَ وَرَثَةُ الأَنبِياءِ إنَّ الأَنبِياءَ لَم يُوَرِّثوا ديناراً ولا دِرهَماً ولكِن وَرَّثُوا العِلمَ فَمَن أخَذَ مِنهُ أخَذَ بِحَظٍّ وافِرٍ.[6] یا خود پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله فرمودند رَحِمَ اَللَّهُ خُلَفَائِي.[7] اصحاب سؤال کردند مگر ما خلفای شما نیستیم؟! حضرت فرمودند نه، شما اصحاب من هستید، خلفای من در آخرالزمان میآیند. آنها کسانی هستند که آثار وحی و علوم ما را بر روی اوراقی از کاغذها میخوانند و به مردم میآموزند.
خداوند متعال بر ما منت گذاشته و نعمت خاصی را که هزاران برابر ما از سایر انسانها از آن محروم هستند به ما ارزانی داشته است. آن نعمت خاص عبارت است از اینکه به ما توفیق داده از علوم اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین استفاده کنیم. ما از این جهت نعمت و بهره مضاعفی از بعثت انبیا داریم. طبعاً وظیفه ما هم با سایرین تفاوت خواهد داشت؛ چون هرچه نعمت بیشتر باشد وظیفهای هم که در مقابل آن نعمت بر دوش انسان میآید بزرگتر خواهد بود.
ما همانگونه که وارث علم انبیا و معارف اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین هستیم وظیفه داریم رسالت آنها را به دوش بگیریم و عهدهدار وظیفهای شویم که آنها بر عهده داشتهاند. البته حد اعلای آن وظیفه مخصوص خود آنهاست و ما در حد امکان باید آن را انجام دهیم. اگر در این راه تلاش کنیم و وظیفه خودمان را درست انجام دهیم مواهبی که خداوند متعال به ما مرحمت میفرماید فوق چیزی است که تصور میکنیم.
در زمان پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله اغتشاشی در یمن صورت گرفت. آن حضرت گروهی را به یمن فرستادند تا آنجا را آرام کنند. فرماندهی گروه را هم به امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه سپردند و سفارشهایی به ایشان کردند؛ ازجمله اینکه به ایشان فرمودند يا عليُّ... لَأن يَهدي اللّهُ على يَدَيكَ رجُلاً خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت علَيهِ الشَّمسُ وغَرَبَت.[8] حضرت فرمودند من دارم شما را برای جنگ میفرستم و شما فرمانده جنگ هستی اما اول سعی کن مردم را هدایت کنی. لَأن يَهدي اللّهُ على يَدَيكَ رجُلاً؛ اگر خداوند یک نفر را به دست تو هدایت کند برای تو بهتر از همه آن چیزهایی است که آفتاب بر آن تابیده است!
اکنون این کار را به دست من و شما سپردهاند. ما وجود حضرات معصومینصلواتاللهعلیهماجمعین و مقامات نورانی و معنوی آنان را درک نمیکنیم اما بار سنگینی که بر دوش آن بزرگواران بود و فقدان آن، بزرگترین مصیبت برای بشریت است، امروز بر دوش ماست؛ به شرط اینکه توان حمل آن را پیدا کنیم، آن را همچون امانتی بهدرستی حفظ کنیم، آن را کموزیاد نکنیم و آنگونه که آنها خواستهاند به اهلش یعنی به کسانی که استحقاق آن را دارند برسانیم. منظور این است که آن را به همه انسانها برسانیم. مگر اینها برای همه انسانها نازل نشده است؟! لِتُخرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[9] نه لِتُخرِجَ العرب یا الفارس.
امروز بار تبلیغ و هدایت بر دوش من و شماست. ما میتوانیم مقام خلافت رسولاللهصلیاللهعلیهوآله و مقام وراثت انبیا را کسب کنیم- خلافت به معنای مورد اشاره در اَللَّهُمَّ اِرْحَمْ خُلَفَائِي، نه خلافت اصطلاحی- و اگر به وظیفهمان درست عمل کنیم ثوابی شبیه ثواب انبیا و اولیا خواهیم داشت. روایت عُلَماءُ امَّتی أَفْضَلُ مِن أَنبِیاءِ بَنی إسرائیل را همه ما شنیدهایم، گرچه شاید معنای دقیق آن را ندانیم. مسلماً هرکسی که عالِم نامیده میشود چنین فضیلتی ندارد بلکه منظور این است که در میان علما کسانی هستند که مقامشان از انبیای بنیاسرائیل بالاتر است. یک احتمال این است که این مقام، مخصوص ائمه اطهارصلواتاللهعلیهماجمعین باشد، ولی چه میدانیم؟! شاید در میان شاگردان اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین هم کسانی بودهاند که مقامشان از بسیاری از انبیای گذشته بالاتر بوده است.
به فرض اینکه ما به اصل مقام انبیا و ثوابهایی که به آنها میرسد دسترسی نداشته باشیم اما بالاخره مراتب نازله آن ممکن است نصیب ما هم شود. ما باید درک کنیم که در این عالم چه موقعیتی داریم؟ این عالم با این کهکشانها و این عظمتی که تصورش هم در ذهن انسان نمیگنجد، این زمین با این کوهها، دریاها، نعمتها، عجایب و اسرار و حکمتها و بالاخره اینهمه نسلهای انسانی که تا روز نفخ صور روی زمین زندگی میکنند اینها برای چیست؟ ما در این عالم چهکاره هستیم؟ باید باور کنیم که همه اینها طفیل وجود مقدس رسول اکرم و ائمه اطهارصلواتاللهعلیهماجمعین است؛ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ اَنْ تَقَعَ عَلَى الْاَرْضِ اِلّا بِاِذْنِهِ.[10] ما باید باور کنیم که ما هم میتوانیم به مرتبهای از این فضیلتها برسیم، مرتبهای که اسم آن وراثت از انبیا و خلافت رسولالله است.
اگر این را درست درک کنیم آیا باز هم دل به بعضی از هوسها میدهیم؟! آیا حاضر خواهیم شد عمر عزیزمان که در هر لحظه آن میتوانیم اینقدر در این راه پیشرفت کنیم را صرف اموری کنیم که گرچه حلال است اما نتیجه چندانی ندارد؟! اینکه به عمرمان اهمیت نمیدهیم و آن را صرف لغویات میکنیم، گاهی ساعتها عمرمان را صرف اموری میکنیم که اگر ضرری نداشته باشد نفعی هم برای آخرتمان ندارد، برای این است که قدر خودمان را نمیدانیم، نمیدانیم چه گوهری در اختیارمان هست و خدا ما را برای چه مقامی آفریده و چه منتی بر ما گذاشته که این توفیقات را به ما داده است!
خدا این نعمت ایمان را به همه ما داده که بدانیم آنچه قرآن و پیغمبر و اهلبیت فرمودهاند راست و حق است و سر سوزنی در آن خطا وجود ندارد؛ بنابراین اینکه فرمودهاند شما اگر عالم اهلبیت باشید وارث و خلیفه پیغمبر خواهید بود، حق است. من و شما هم میتوانیم، اگر بخواهیم و اراده کنیم. البته فوق همه اینها این است که اگر خدا بخواهد؛ ولی اراده خداوند که لغو و گزاف نیست و تکالیفی را معین میکند که اگر بخواهیم بتوانیم به آنها عمل کنیم.
همه ما دوست داریم که پا جای پای پیغمبر و اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین بگذاریم و راهی را برویم که به آن هدف الهی و مقامی که خدا برای انسانهای برتر مقرر فرموده نایل شویم اما ممکن است در تشخیص مصادیق و راههای جزیی رسیدن به آن ابهامهایی داشته باشیم. شکی نیست که چنین ابهامهایی وجود دارد و حتی مقداری از آن در خود قرآن هم ملحوظ است. متشابهات قرآن، خواهناخواه ابهامهایی را به همراه دارد اما اینکه سرّ وجود متشابهات در قرآن چیست بحث دیگری است. محروم بودن از امام معصوم خواهناخواه ما را از علم یقینی به بسیاری از مطالب محروم میکند و درنهایت نتیجه این میشود که فقها باید عمری زحمت بکشند تا احکام روزانه ما را غالباً به صورت ظنی از کتاب و سنت استنباط کنند و ما هم بر اساس تقلید از اعلم و افضل فقها به آن احکام عمل کنیم و پیش برویم.
ولی کلیاتی وجود دارد که از بیّنات و محکمات و یقینیات دین است و همه ما میتوانیم به طور یقینی آنها را استنباط کنیم، گرچه ممکن است شیطان مانع شود که در اطراف آنها درست فکر کنیم. شاید دیده باشید که در ابتدای بعضی از رسالههای عملیه در احکام تقلید مینویسند در احکام ضروری بل الیقینیات تقلید نیست، تقلید در ظنیات است. عین عبارت عروه را یادم نیست ولی در همین احکام تقلید تصریح کرده است که در ضروریات بل الیقینیات تقلید نیست. بسیاری از امور و مسائل را میتوان از کتاب و سنت و یقینیات اسلام استنباط کرد و یقین داشت که هیچ جای شک و شبههای وجود ندارد. برخی موارد جزئی و خیلی ساده را به عنوان مثال عرض میکنم که ببینید در هیچکدام از آنها نیاز به تقلید احساس نمیشود.
فرض کنید در راه که از تهران به قم میآیید به ماشینی برخورد کنید که خداینکرده تصادف کرده و چند نفر مرد و زن از ماشین بیرون افتادهاند و اگر آنها را به بیمارستان نرسانید در معرض فوت هستند. آیا اصلاً به ذهنتان میآید که رساله عملیه بردارید باز کنید و ببینید مرجع تقلیدتان چه فرموده و اینجا باید چهکار کنید؟! نه، هیچ شک نمیکنید که فوری و به هر صورتی که شده باید بدنها را در ماشین بگذارید و سعی کنید هرچه زودتر آنها را به بیمارستان برسانید، نکند یک نفر فوت کند خونش گردن شما بماند. آن موقع اصلاً کاری به این ندارید که این زن است و نامحرم، فقط به این فکر میکنید که جانش در خطر است. آیا در این کار شک میکنید به نحوی که بگویید شاید دست زدن به بدن زن نامحرم جایز نباشد، صبر کنید رساله بیاورم ببینم و تکلیفم چیست. اگر مُرد هم اشکالی ندارد، چون من تکلیفم را نمیدانم؟!
این یعنی همه ما میدانیم که حفظ جان مسلمان از همه چیز واجبتر است ولو در هیچ رسالهای ننوشته باشد و هیچ جا نگفته باشند که اگر بدن زنی وسط جاده افتاده باشد دست زدن نامحرم به آن جایز است. ممکن است احکامی مطرح شده باشد مبنی بر اینکه اگر میشود ابتدا بدن او را بپوشانید یا اگر زن دیگری در محل حادثه هست ابتدا او برود؛ ولی آنجا که شما یک نفر هستید و زنی هم که وسط جاده افتاده بیچادر است چطور؟!
شما میبینید جان یک انسان در خطر است، آن هم کسی که شما به او آسیب نزدهاید، خودش در اثر تصادف دارد میمیرد ولی شما میتوانید او را نجات دهید. اگر نجات ندهید چه میشود؟ چند روز کمتر در این دنیا نفس میکشد و کمتر از این غصههای دنیا میخورد. چهبسا الآن که شما نجاتش بدهید به خاطر شدت شکستگیها و جراحات، نابینایی و... باید عمری را بازحمت زندگی کند تا جایی که خودش طلب مرگ کند و بگوید ایکاش همان موقع مرده بودم! از این موارد هم اتفاق میافتد ولی حفظ جان مسلمان واجب است و شما وظیفه دارید جان او را نجات دهید.
حال اگر احساس کنید که ایمان یک مسلمان در خطر است و اگر شما او را نجات ندهید الیالابد در آتش جهنم میسوزد، تکلیفتان چیست؟! آیا نجات ایمان واجبتر است یا نجات جان؟! کسی که جانش در خطر است اگر به دادش نرسید چند روز کمتر در این دنیا میماند و چهبسا به خاطر بلا و مصیبتی که به او وارد شده بود، مشمول رحمت الهی قرار میگرفت و گناهانش آمرزیده میشد و به بهشت میرفت. شما کمک کردهاید که چند روز بیشتر در این دنیا زندگی کند. این را وظیفه یقینی خودتان میدانستید و همینگونه هم است. این حکم یقینی اسلام است، عقل و نقل هم به آن حکم میکند و احتیاج به تقلید هم ندارد.
اما وقتی میبینید ایمان مسلمانی در معرض خطر است، شبهههایی که به ذهنش وارد شده او را دچار شک و گمراهی کرده و اگر ایمانش را از دست بدهد و بمیرد الیالابد در آتش جهنم میسوزد، آیا نجات او واجب نیست؟! آیا جای شک و تردید وجود دارد؟! آیا باید به رساله عملیه مراجعه کنید که ببینید نجات او از گمراهی واجب است یا نه؟! کدام عقلی آنجا میگوید واجب است و اینجا نمیگوید؟! کدام آیه و روایت آنجا میگوید واجب است و اینجا نمیگوید؟! اگر آنجا واجب است اینجا هزارانمرتبه واجبتر است! کسی که جانش را از دست میدهد درنهایت چند روز از چند لقمه نان این دنیا محروم میشود اما کسی که ایمانش را از دست میدهد به نحو ابدی و بینهایت از رحمت خدا محروم میشود. نجات کدامیک واجبتر است؟! چه کسی هست که صورت این مسئله را درست تصور کند و به پاسخ آن یقین پیدا نکند؟!
اما آیا واقعاً ما این مسئله را اینقدر جدی میگیریم و بر خودمان واجب میدانیم؟! مگر میلیاردها انسان در روی این زمین نیستند؟! خدا آنها را برای تکامل آفریده و پیغمبرصلیاللهعلیهوآله را برای همه آنها فرستاده است؛ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ.[11] آیا آنها استحقاق ندارند هدایت شوند؟! آیا آنها استحقاق ندارند از رحمت پیغمبر اسلام و علوم اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین استفاده کنند؟! امانتی در دست ما هست که خدا به ما تفضل کرده و آن را بدون زحمت در اختیار ما گذاشته است. خدا علمای گذشته و پدرومادر و اجدادمان را رحمت کند که وسیله خیر شدند تا ما با علوم اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعی آشنا شویم؛ اما این نه ارث پدرومادر ماست بلکه امانتی از طرف خداست که باید آن را به اهلش برسانیم. اهلش چه کسانی هستند؟ همه کسانی که احتیاج دارند؛ یعنی همه انسانهای روی زمین.
مقام خلافت و وراثت پیغمبر مربوط به اینجاست. اگر پیغمبر و امام در این زمان بودند چه کار میکردند؟! آیا فقط مردم قم و تهران را هدایت میکردند؟! آن هم با اینهمه وسایل ابلاغ پیام که بدون هیچ مؤونهای امروز در عالم وجود دارد. شما میتوانید در یک سایت هرچه دلتان میخواهد را به عالمیان ابلاغ کنید. صرف نظر از این، هر جا بروید و بفهمند که شما با اسلام آشنا هستید اشخاص فراوانی هستند که آغوش خودشان را برای شما باز میکنند.
شاید بسیاری از ما تصور میکنیم که تمام مردم دنیا ضدیت و عناد ذاتی با اسلام دارند و میخواهند خون مسلمانان را بریزند. اصلاً اینگونه نیست. معدودی از انسانها دنیاپرست و گمراه هستند بهگونهای که هیچ اسمی مناسبتر و بهتر از شیطان برای آنها نیست؛ چنانکه قرآن هم درباره آنها فرموده شَيَاطِينَ الْإِنْسِ.[12] اکثریتقریببهاتفاق مردم فطرت پاک دارند و طالب حقیقت هستند. متأسفانه ما کوتاهی کرده و اسلام را به آنها نرساندهایم. اینها اگر اسلام را درست درک کنند آن را با روی باز میپذیرند.
فرض کنید به جای همه یا اکثر انسانها فقط یک نفر طالب حقیقت باشد. مگر پیغمبرصلیاللهعلیهوآله به امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه نفرمود لَأن يَهدي اللّهُ على يَدَيكَ رجُلاً خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت علَيهِ الشَّمسُ وغَرَبَت؟! اگر یک انسان هم با خدا آشنا شود و حقیقت را بشناسد نزد خدا چنین ارزشی دارد؛ یعنی ما یقین داریم که نمیتوانیم حتی یک نفر را هم روی این زمین هدایت کنیم؟! یا برعکس، یقین داریم که میتوانیم هزاران نفر را هدایت کنیم، اگر راهش را درست یاد بگیریم؟! این نهتنها یک فضیلت بلکه یک واجب است؛ به همان دلیل که واجب بود انسانی که در وسط جاده افتاده بود را به بیمارستان برسانیم و جانش را نجات دهیم.
اگر با این استدلال من قانع نمیشوید، کلامی از امام معصوم برای شما نقل میکنم. من این روایت را در کتاب عوالی اللئالی دیدهام. به نظرم در کتاب بحارالانوار هم باشد اما یقین ندارم.
امام میفرماید ثواب کار عالِم از ثواب جهاد فی سبیل الله بالاتر است. راوی تعجب میکند و میگوید ما واقعاً نمیدانستیم یک عالم که در خانه خودش کنار زن و بچهاش راحت نشسته و بدون تحمل سرما و گرما درس میخواند و درس میدهد، یک چیزی روی کاغذ مینویسد و سخنرانیای میکند نسبت به کسی که در جبهه، خودش را به آبوآتش میزند، از زن و بچهاش دور میماند و سختی و گرفتاری را تحمل میکند ثواب بیشتری ببرد! حضرت میفرماید کسانی که در مرزها جهاد میکنند و نمیگذارند کفار به کشور اسلامی تجاوز کنند، درواقع مانع تجاوز به اموال و نفوس مسلمانان میشوند. تجاوز کفار فقط باعث میشود که بخشی از اموال مسلمانان از بین برود و مسلمانان چند روزی کمتر روی زمین زندگی کنند اما باعث نمیشود مسلمانان به جهنم بروند؛ اما آن کسی که مردم را هدایت میکند باعث میشود که انسانها الیالابد به رحمت الهی برسند و از عذاب ابدی نجات پیدا کنند.
بهبیاندیگر، جهاد فی سبیل الله تنها یک فایده مادی محدود دارد ولی کار عالم یک فایده معنوی بینهایت دارد؛ کدام مهمتر است؟! کسی که با جهاد خود فایده محدودی میرساند، مثلاً امکان چند روز زندگی بیشتر را برای یک عده فراهم میکند یا آنها را از گرسنگی نجات میدهد و اموالشان را حفظ میکند خدمت بیشتری کرده یا کسی که دیگران را الیالابد از آتش جهنم نجات میدهد و به بهشت جاودانی میرساند؟! کدام بهتر است؟! این استدلالی است که امام برای راوی بیان میکند.
الآن موقعیت ما بهگونهای است که راحت در خانه نشستهایم و الحمدلله از امنیت برخوردار هستیم. مثل بعضی زمانها نیست که بخواهند آخوند را ترور کنند و کسی جرئت نداشته باشد منبر برود مگر اینکه التزام بدهد که راجع به شمر و یزید صحبت نکند. پیش از انقلاب کسانی که میخواستند شبهای محرم منبر بروند باید به اداره ساواک میرفتند و التزام میدادند که روی منبر اسم شمر و یزید را نبرند، برای اینکه وقتی آنها شمر میگفتند مردم میفهمیدند که منظورشان چه کسی است. ساواک به آنها میگفت فقط بگویید امام حسینصلواتاللهعلیه شهید شد و روضه بخوانید، اسمی از شمر و یزید نبرید. اینها مربوط به همین زمانهای اخیر است نه هزار سال پیش. بنده خودم در همین شهر شاهد این مسائل بودهام. الآن الحمدلله اینگونه نیست. خدا خیلی نعمت به ما داده که باید قدرشان را بدانیم و نمیدانیم! کمبودهای جزئی را خیلی بزرگ و مهم جلوه میدهیم و نعمتهای فراوانی را که خدا به برکت خونهای شهدا نصیب ما میکند را نادیده میگیریم!
بههرحال عالمی که با سلاموصلوات و احترام میرود سخنرانی میکند در مقایسه با کسی که به جبهه رفته و جان داده ثوابش بیشتر است؛ إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ وُزِنَ مِدادُ العُلَماءِ بِدِماءِ الشُّهَداءِ، فَيَرجَحُ مِدادُ العُلَماءِ عَلى دِماءِ الشُهَداءِ.[13] این چگونه ممکن است؟! البته فراموش نکنیم هر دوی اینها یعنی چه مداد العلماء و چه دماء الشهداء زمانی ثواب دارد که لله باشد و هرکدام اخلاص بیشتری داشته باشند ثواب بیشتری نصیبشان میشود. این را فراموش نکنیم! فرض کنید هر دو ازلحاظ اخلاص در نیت، مساوی هستند و برای انجام وظیفه، قربة الی الله کار میکنند نه برای خودنمایی و پول و شهرت. امام میفرماید ثواب عالِم از مجاهد فی سبیل الله بیشتر است. چرا؟! برای اینکه دارد هدف آفرینش را محقق میکند. اصلاً این عالَم برای همین منظور آفریده شده است، انبیا اینهمه زحمت کشیدهاند برای اینکه مردم هدایت شوند، سیدالشهداصلواتاللهعليه به شهادت رسید که لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلَالَهِ.[14] عالِم دارد همان راه را میرود و هدف سیدالشهداصلواتاللهعليه را تحقق میبخشد.
این موقعیت برای من و شما فراهم شده است. اگر ما قدر این موقعیت را دانستیم و به وظیفهمان درست عمل کردیم از کرم خدا بعید نیست که روز قیامت ما را هم در زمره شیعیان امیرالمؤمنین و دوستان اهلبیت و علما و ورثه انبیا محشور بفرماید. پس باید به همدیگر توصیه کنیم که یادمان باشد موقعیتی که در آن قرار گرفتهایم موقعیت بسیار حساسی است و لحظهبهلحظه آن از همه عالم بیشتر میارزد. اگر همه دنیا پر از طلا باشد و ما همه آنها را سخاوتمندانه و با قصد خالص در راه خدا انفاق کنیم، هدایت کردن یک نفر از آن بهتر است.
پس قدر خودمان را بدانیم. بدانیم که همه اینها قطرهای از دریای رحمت پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله است و اگر ایشان نبودند اینها نصیب من و شما نمیشد. وقتی دانستیم که این کار چقدر ارزش دارد و از لحظهلحظه عمرمان چقدر میتوانیم استفاده کنیم و دانستیم که همه اینها طفیلی یک نفَس پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله است، آنوقت میفهمیم چه نعمت عظیمی داریم. تازه اینها امور ظاهری است. آن مقام معنوی و نورانیت پیغمبر اکرم و ائمه اطهارصلواتاللهعلیهماجمعین که همه عالم به برکت آنها آفریده شده و طفیل وجود آنهاست را عقل ما بهدرستی درک نمیکند و فقط همین اندازه میدانیم که هرچه فرمودهاند درست است؛ اما اگر هدایت پیغمبر اکرم و ائمه اطهارصلواتاللهعلیهماجمعین نبود من و شما از کجا خدا، دین و حقوباطل را میشناختیم؟! از کجا میتوانستیم دیگران را هدایت کنیم و به چنین ثوابهایی نایل شویم؟! پس همه اینها به طفیل وجود آنهاست و وقتی برای آن حضرت دعا میکنیم درواقع برای خودمان دعا کردهایم، به دلیل اینکه هرچه از رحمتها بر آن حضرت نازل شود ریزش میکند و به ما هم میرسد.
پروردگارا! تو را به عظمت خودت قسم میدهیم بهترین صلوات و برکاتت را بر روح مقدس پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله نازل بفرما!
بهترین مقامات قربت را به آن حضرت و اهلبیت ایشان مرحمت بفرما!
پروردگارا! به ما هم توفیق بده که مقام آن حضرت را بهتر بشناسیم، قدر این معرفت و این ایمان را بهتر بدانیم و به وظایف خودمان بهتر عمل کنیم!
پروردگارا! بهترین تحیات و تسلیمات و صلوات خودت را بر وجود مقدس ولی عصرارواحنافداه نازل بفرما!
این مصیبت را بر آن حضرت هموار بفرما!
مراتب تسلیت و تعزیت ما را به آن حضرت ایصال بفرما!
ما را مشمول دعاها و عنایات آن حضرت قرار بده!
در ظهور ایشان تعجیل بفرما!
همه ما را از خدمتگزاران واقعی دستگاه امامزمانارواحنافداه محسوب بفرما!
وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین
یکی از حاضران: در این زمان وظیفه ما چیست؟
آیتالله مصباح: من فکر میکنم کارهایی که بنده و شما باید انجام دهیم از واضحاتی است که هیچ احتیاجی به سؤال و جواب ندارد؛
نخستین وظیفه ما این است که خوب درس بخوانیم. ما اگر بخواهیم دیگران را هدایت کنیم باید امانتی که خدا به دست ما سپرده را به مردم برسانیم. اگر خود این امانت را بهدرستی درک نکرده باشیم میخواهیم به مردم چه بگوییم؟! هرقدر به این گوهر گرانبها بیشتر معرفت داشته باشیم و آن را بهتر درک کنیم، بهتر میتوانیم دیگران را هدایت کنیم. البته تنها درس خواندن باعث هدایت دیگران نمیشود اما قدم اول این است. اگر خداینکرده نسبت به بعضی از معارف اصلی یا فرعی کوتاهی کنیم و آنگونه که خود پیغمبر اکرم و اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین انتظار دارند نشناسیم، هدایت اتفاق نمیافتد و نهتنها هدایت نمیکنیم بلکه ممکن است باعث گمراهی هم بشویم!
بنابراین اول باید سعی کنیم آنچه را که مردم احتیاج دارند و باید به آنها بگوییم طبق معارف اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین بشناسیم و در این زمینه کوتاهی نکنیم. اگر چیزی را نمیدانیم نگوییم. اگر سؤال هم کردند بگوییم من این مطلب را نمیدانم. ما قول ندادهایم که علوم اولین و آخرین را بلد باشیم. در هرچه شک داریم بگوییم من هنوز دراینباره تحقیق نکردهام، سؤال میکنم بعد به شما خبر میدهم.
امام صادقصلواتاللهعلیه در سفارشهای خود به عنوان بصری و سایر ائمه نیز در موارد بسیاری فرمودهاند حق عالم این است که اگر از او چیزی سؤال کردند که نمیداند بگوید لا أعلم. حتی در برخی موارد گفته شده نگویید العلم عندالله یا الله اعلم؛ بلکه بگویید نمیدانم. آنچه را که میخواهیم به مردم بگوییم باید بدانیم تا نزد خدا حجت داشته باشیم. اگر چیزی را شنیده یا در کتابی خواندهایم و از مطلبی خوشمان آمده و با سلیقهمان جور درآمده، به عنوان رسالت اهلبیت به مردم نگوییم. سعی کنیم هر چه بیشتر بفهمیم تا بتوانیم واقعیتها را بیشتر بگوییم.
البته بسیاری از نقدهایی که در ذهن شما هست در ذهن من هم هست. آیا بهتر از این میشود درس خواند یا نه؟! آیا برنامههای درسی میتواند بهتر باشد یا نه؟! آیا روش تدریس میتواند بهتر باشد یا نه؟! همه این اشکالها سر جای خودش مطرح است اما فعلاً در این شرایط باید چهکار کرد؟!
در میان آنچه هست باید بهترینش را انتخاب کرد. صرف اینکه بگوییم ممکن است راه بهتری باشد دلیل نمیشود که انسان هیچ کاری نکند. گاهی شیطان انسان را گول میزند و میگوید این کتاب درسی که به این سبک نوشته شده مطالب حشو و زاید زیاد دارد، فایدهاش چیست که ما بخوانیم؟! به ما چه که ابن عصفور و ابن جماعه چه گفتهاند؟! چیزی که به درد ما میخورد را بنویسید تا یاد بگیریم. همه این حرفها حق است اما بالاخره اگر شما الآن بخواهید ادبیات یاد بگیرید راهی بهتر از این وجود ندارد. در فقه و اصول و سایر علوم هم همینگونه است. اتفاقاً همه اینها دلیل بر این است که ما باید بیشتر سعی کنیم. باید خودمان بیشتر درس بخوانیم تا فردا بتوانیم یکی از اینها را اصلاح کنیم و قدمی در بهبود برنامهها برداریم.
بد نیست داستانی را برای شما نقل کنم. یادم هست زمانی که طلبه جوانی بودم و هنوز 20 سال نداشتم جلوی در یکی از کتابفروشیهای تهران نشسته بودیم. تاجری که خودش هم بیفضل نبود، آنجا نشسته بود و از دستگاه روحانیت انتقاد میکرد. البته باید عرض کنم که اغلب اشکالهایی هم که میکرد وارد بود، چون آدمی بود که با علما و طلاب حشرونشر داشت و نقطههای ضعف را میدانست. داستانی که عرض میکنم مربوط به بیش از 50 سال قبل یعنی در زمان شاه است ولی یادم هست که در کدام کتابفروشی نشسته بودیم و چه کسی بود که این صحبتها را میکرد.
بهاصطلاح چانهاش گرم شده بود و خیلی انتقاد میکرد. ما هم نشستیم و گوش کردیم. جوان بودم و کمظرفیت و کمتجربه. یکوقت گفتم اجازه میدهید سؤالی از شما بکنم؟ گفتند بفرما! گفتم آیا شما واقعاً میدانید که این اشکالها در روحانیت وجود دارد؟! گفت بله آقا! من خودم آشنا هستم. گفتم این را هم میدانید که رفع آنها واجب است؟! گفت بله، اگر اینگونه باشد اسلام چنین و چنان میشود. گفتم پس چرا شما خودتان نمیروید این کار را انجام دهید؟! گفت آخر من کاسب هستم. گفتم مگر هرکسی که به دنیا میآید روی پیشانیاش نوشته شده که باید کاسب باشد یا عالم؟! از الآن برو درس بخوان! شما که میدانی باید چهکار کنی، زندگیات هم که تأمین است، تا آخر عمرت هم بخواهی درس بخوانی درآمد داری، پس خودت برو درس بخوان و کاری را که میگویی باید بکنند شما بکن!
مگر آنهایی که آخوند شدند از بدو تولد روی پیشانیشان نوشته بود آخوند و روی پیشانی شما نوشته بود تاجر؟! کسی که آخوند شده از خیلی از مزایا چشمپوشی و محرومیتها را تحمل کرده است. خدماتی انجام میدهد ولی نقصهایی هم دارد. اگر او بلد نیست چهکار کند، بر شما که بلد هستی واجب است که از همین فردا بروی طلبه شوی، ادامه تحصیل بدهی و کار درست را انجام بدهی. او مدام گفت و من گفتم اینها تکلیف را اسقاط نمیکند. شما گفتی این کار واجب است. این کار واجب کفایی است و چون من به الکفایه ندارد بر شما متعیّن است. شما هم چون الآن میتوانی باید انجام بدهی و بر شما واجبتر از ماست. گفت شما برو درست درس بخوان، من خرجت را میدهم و الیآخر. من گفتم اینها برای خودت، من از وضع خودم راضی هستم اما شما انتقاد بیجا نکن! آنها دارند زحمت میکشند و محرومیتها را تحمل میکنند. شما خیلی هم باید ممنون باشی که آنها با این فقر و گرفتاری دارند درس میخوانند برای اینکه چهار کلمه یاد بگیرند و به مردم یاد بدهند. حسابشده انتقاد کن و اگر انتقاد میکنی یک راه عملی ارائه کن و بگو این کار را بکنید، خودت هم کمک کن تا کار پیش برود.
منظور اینکه انتقادهایی نظیر اینکه این کتابهای درسی خوب نیست، این روش تدریس درست نیست، این روش تبلیغ صحیح نیست و سایر انتقادهایی که غالب جوانها مطرح میکنند همه صحیح است و الحمدلله جوانهای این زمان همه روشن و بصیر هستند اما باید پرسید شما الآن بدل بهترش را سراغ دارید؟! فعلاً شما باید همین راه را بروید و درس بخوانید تا اینکه خود شما بتوانید کتاب بهتری بنویسید و روش بهتری برای تدریس ابداع کنید.
ولی کار پیغمبر فقط یُعَلِّمُهُم نبود و علاوه بر آن کار دیگری هم انجام میداد یعنی یُعَلِّمُهُم و یُزَکّیهِم یا یُزَکّیهِم و یُعَلِّمُهُم. ما غیر از درس خواندن، هم باید نفس خودمان را تزکیه کنیم و هم دیگران را. این دو دوشادوش هم هستند. گاهی یُزَکّیهِم مقدم است و گاهی یُعَلِّمُهُم. شاید یکی از اسرارش این باشد که این دو را مثل دو اسب درشکه با هم ببینیم. فرق نمیکند کدام مقدم باشد، این دو با هم هستند. اتفاقاً این مسئلهای است که بسیاری از ما از آن غافل هستیم. خیلی که هنر کنیم این است که خوب درس بخوانیم؛ اما چهکار کنیم که این درس را اول در وجود خودمان درست پیاده کنیم و بعد سعی کنیم برای دیگران قدمی برداریم؟!
آیا در این مطالب شکی وجود دارد؟! ممکن است انسان در جزئیاتش ابهامهایی داشته باشد ولی وقتی فکر کند میبیند واقعاً بیشتر این ابهامها القائات شیطان است برای اینکه ما را در راه خودمان سست کند تا از همین نعمتهای موجود درست استفاده نکنیم وگرنه تا زمانی که راه بهتری نباشد باید از آنچه هست حداکثر استفاده را ببریم تا بتوانیم راه بهتری، هم برای خودمان و هم برای دیگران پیدا کنیم.
یکی از حاضران: برخی میگویند و در این خصوص به کتاب جنود عقل و جهل امام استناد میکنند که طلبه باید مدتی کلیه کارهای اجتماعی و خانوادگی را ترک کند تا توانایی برخورد با مردم را پیدا کند و پس از کسب فضایل اخلاقی به اجتماع بازگردد.
آیتالله مصباح: اولین اشکال این کلام بیدلیل بودن آن است. به استناد کدام آیه و روایت و کدام مجوز عقلی و نقلی کلیه وظایف اجتماعی و خانوادگیاش را ترک کند؟! فرض کنید دلیل بر نادرستی آن هم نداشته باشیم، بههرحال سخن بیدلیلی است. هرکس هرچه میگوید که بهسادگی نمیتوان قبول کرد، باید دید دلیلش چیست؟!
ممکن است دلیلش این باشد که اول انسان برود خودش را بسازد و بعد به سایر امور بپردازد. شما چند نفر را سراغ دارید که واقعاً درصدد خودسازی باشند و بعد از چند سال بگویند ما ساخته شدیم و دیگر هیچ عیبی نداریم؟! آنهایی که درصدد خودسازی هستند تا آخرین لحظه زندگی هر روز بیشتر به عیب خودشان پی میبرند و نیاز خودشان را بیشتر درک میکنند. هرچه بیشتر پیشرفت میکنند به عیوب خودشان بیشتر آگاه میشوند. اگر بنا بود اول همه عیوب خودمان را برطرف کنیم و بعد سراغ دیگران برویم، هیچوقت چنین فرصتی پیش نمیآمد.
درنهایت وقتی به سیره پیغمبر اکرم و اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین در تربیت شاگردانشان و نیز سیره علما و بزرگان و کسانی که مقامات عالی علمی و عملی داشتهاند و حتی مظنون و بلکه یقینی است که بعضی از آنها خدمت ولی عصرارواحنافداه شرفیاب میشدهاند نگاه میکنیم میبینیم سیره آنها اینگونه نیست و این اشتباه است.
بله، این مسئله هست که انسان باید در حدی به دیگران بپردازد که خودش آن را درک کرده باشد و چیزی را که نمیداند به دیگران تکلیف نکند؛ وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ.[15] اما کسی که چند مسئله را میداند، هر آنچه را که میداند باید به کسی که نمیداند بگوید. یک شبهه دینی را که یک جوان دانشگاهی در آن مانده شما میتوانید جواب بدهید، نگویید الآن وقتش نیست من اول بروم خودسازی کنم. بالاخره در مدرسه و به برکت علما و استادان شما واجبات و محرمات را یک مقدار بهتر از دیگران شناختهاید و در عمل، بیشتر تمرین کردهاید و لذا باید امربهمعروف و نهیازمنکر کنید. کدام عالِمی تابهحال گفته است امربهمعروف و نهیازمنکر ساقط میشود مگر آن وقتی که انسان کاملاً خودسازی کرده باشد؟! آیا چنین چیزی داریم؟! آیا احتمالش را میدهید که انسان بتواند واجبی که افضل و اعظم از نماز و جمیع فرایض است را ترک کند و اگر پرسیدند چرا امربهمعروف نمیکنی بگوید من هنوز خودم را نساختهام؟! اگر بگویند شما چه موقع قرار است خودتان را بسازید؟! بگوید معلوم نیست، 30 سال، 40 سال یا 50 سال دیگر. آیا شما میدانید که 30 سال دیگر زنده هستید؟! این منطق صحیحی نیست.
بنابراین اهتمام به اهمیت خودسازی از این جهت است که انسان یک مقدار از وقتش را صرف خودش بکند. اینگونه نباشد که یک نفر وقتی مبلّغ شد 24 ساعت فقط فکر گفتوگو با دیگران باشد بلکه باید وقتی هم برای مراقبه و محاسبه نفسش، بررسی کارهایش و خلوت و مناجات با خدا داشته باشد؛ اما نه اینکه همه کارهای اجتماعی را ترک کند تا به حد عصمت برسد، آنوقت برود برای دیگران تبلیغ کند. اینها افراطوتفریط در برداشت از عبارات است. گاهی بزرگی چیزی را از باب مبالغه گفته یا در مقامی بوده که میخواسته روی یک نکته تأکید کند، دیگران توسعه بیجا دادهاند.
بنابراین اگر این مطلب معنای صحیحی هم داشته باشد منظور این است که شما همه وقتتان را صرف دیگران نکنید. چنانکه در روایات هم هست و حتی امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه زمانی که مالک اشتر به استانداری مصر منصوب کردند در نامهای به ایشان توصیه کردند که بهترین اوقات خودت را برای عبادت قرار بده که اگر چنین کردی آنوقت میتوانی بقیه کارهایت را هم درست انجام بدهی.
بهترین اوقات، سحر و بینالطلوعین است. این زمان زمان کار اجتماعی نیست، زمانی است که انسان باید با خدا صحبت کند، خودسازی کند، بنشیند فکر و تأمل کند، محاسبه و مراقبه داشته باشد اما ساعتی که اول وقت کار است باید سر کلاس برود، درس بخواند یا درس بدهد یا دنبال کار اجتماعی برود. اینکه ما همه چیز را ترک کنیم تا خودمان را بسازیم حیله شیطان است و ابداً صحیح نیست.
یکی از حاضران: الآن کسانی تبلیغ میکنند که تبلیغشان آثار منفی دارد.
آیتالله مصباح: اگر شما میدانید که روش تبلیغ آنها صحیح نیست باید خودتان روش صحیح تبلیغ را یاد بگیرید و به صورت صحیح تبلیغ کنید.
تصور کنید همین منبریها با همه عیوبشان و بهخصوص مبالغهها و غلوهایی که در مصیبتها و روضهخوانیها دارند نبودند، آنوقت من و شما دین را از کجا یاد میگرفتیم؟! میگویید از پدرومادرمان؛ پدرومادرتان از کجا یاد میگرفتند؟! بالاخره به یک عالم و گوینده میرسد وگرنه دین که خودش نمیآید وسط اجتماع سینه بزند و بگوید من اسلام هستم. اسلام را باید از اسلامشناس یاد گرفت. یک نفر باید بیان کند، بنویسد یا به زبان بگوید. غالب ما هم لااقل در اولین مراحل از زبان شنیدهایم. فضلی که گویندگان اسلام دارند را نباید فراموش کرد. اگر نقایصی هم دارند باید آنها را برطرف کرد؛ اما نه اینکه بنشینیم و فقط نقطههای عیبشان را بشماریم و از برکاتشان غفلت کنیم. اگر اینها نبودند اصلاً دینی در جامعه نبود. مردم دین خود را از همینها دارند. مخصوصاً آن زمان که کتاب و روزنامه و مجله شایع نبود. زمان ما باز هم خوب بود، پیشتر از آن این چیزها بسیار نادر بود.
بههرحال عیبها را باید دید اما به دیدن یا بازگو کردن آنها نباید اکتفا کرد. این یکی از حیلههای شیطان است که انسان را به عیبجویی از دیگران مشغول میکند. شیرین هم است که انسان بنشیند انتقاد کند، بگوید فلانی چنین و چنان کرد و فلان مسائل و مشکلات وجود دارد. انسان خوشش میآید و سرگرمی خوبی است. البته یک اصل مثبِت هم وجود دارد که معنای ضمنی این عیبجوییها و ذکر عیوب دیگران است. انسان وقتی عیب دیگران را میگوید درواقع میخواهد بگوید که من این عیب را ندارم و بهتر از آنها هستم.
بههرحال این راه شیطان است. باید خیلی حواسمان جمع باشد که از انتقاد کردنهایی که نتیجه عملی ندارد پرهیز کنیم. ما در صورتی حق انتقاد داریم که انتقاد ما سازنده و همراه با یک پیشنهاد عملی صحیح باشد؛ بگوییم این درست نیست و باید اینگونه عمل کرد، بعد خودمان هم آستینها را بالا بزنیم و در حدی که میتوانیم کمک کنیم وگرنه صرف اینکه بگوییم فلانی چنین است و چنان است، فلان گوینده چنین اشتباهی کرد، فلان عالمی چه کار کرد، فلان مسئول مملکت چقدر اشتباه کرده و امثال اینها، کفایت نمیکند. شما چه؟! شما برای اسلام چهکار کردید؟! بهقولمعروف دیکته ننوشته هیچ غلطی ندارد! من و شما هم در حدّ توانمان باید مسئولیتی را بپذیریم. اگر در مدرسه هستیم، مسئولیت چایی دادن در حجرهها را بر عهده بگیریم، کمک کنیم سفره را درست بیندازیم و ظرفها را درست بشوییم.
بالاخره آدمیزاد در اجتماع باید مسئولیتی را بپذیرد؛ آن مسئولیت در هر حدی که میخواهد باشد، حتی در حد شستن ظرف یا جارو کردن حجره. انسان باید به خودش عادت بدهد که آن وظیفه را درست انجام بدهد و اندکاندک دایره مسئولیت را گسترش بدهد. آنوقت میبیند که انجام مسئولیت به این آسانیها نیست. باید سعی کند عیب کارهای خودش و دیگران را ببیند اما به قصد اینکه رفع کند نه اینکه فقط وقتگذرانی کند به اینکه بگوید فلانی چنین و چنان کرد، عالم را فساد گرفته و اسلام از دست رفته است! شما چهکار کردی؟! هیچ!
من و شما هم انسان هستیم و باید به اندازه خودمان در این اجتماع اثر داشته باشیم. باید ببینیم چه کاری از دستمان برمیآید. اگر ما آن کاری که واقعاً وظیفهمان است را شناختیم و عمل کردیم عرفاً حق داریم از دیگران انتقاد کنیم. اینکه شرعاً هم حق داریم یا نه محل تأمل است.
یکی از حاضران: تلاش برای رشد و تکامل خودمان بهتر است یا اینکه با کمی توان و علم به سراغ هدایت دیگران برویم؟
آیتالله مصباح: بین اینها یک رابطه زیگزاگی وجود دارد. انسان هر قدم که خودش جلو میرود دیگری را هم یک قدم میتواند جلو ببرد. اینگونه نیست که انسان خیال کند با یک مقدار درس خواندن میتواند خودش به عرش برود یا دیگری را به عرش برساند. هر مرحلهای علم و معرفت متناسب خودش را لازم دارد. کسی که فقط میتواند توضیحالمسائل بفهمد و بگوید، در همان حد میتواند کمک کند. کسی که میتواند اجتهاد کند در یک حد بالاتری است. کسی که میتواند در معارف، تحقیق کند یا مسائل سیاسی و اجتماعی را بهتر درک کند در یک حد دیگری است؛ اما این دو از هم انفکاک ندارند. شما نمیتوانید بین نمازخواندن و امربهمعروف ترتب درست کنید و بگویید ابتدا باید سالهای معینی را نماز بخوانیم و بعد امربهمعروف را شروع کنیم. سال معینی ندارد. از همان روزی که نماز بر انسان واجب میشود امربهمعروف هم واجب میشود؛ اما چقدر؟ آن اندازه که انسان توانش را داشته باشد، بداند معروف چیست، چگونه باید گفت که اثر کند، مردم را گمراه نکند، از راه صواب منحرف نکند، نسبت به دین بدبین نکند و الیآخر. هراندازه بهتر یاد بگیرد امربهمعروف بیشتری به عهدهاش میآید.
اما اینکه بگوییم باید چند سال درس بخوانیم و بعد امربهمعروف را شروع کنیم، درست نیست. بین اینها یک رابطه زیگزاگ برقرار است؛ یک قدم که درس میخوانیم یک قدم هم باید عمل و امربهمعروف کنیم. این وظیفه را که انجام دادیم خدا توفیق میدهد که بتوانیم بیشتر تحصیل کنیم؛ چون امربهمعروف هم وظیفه ماست. درست است که هدایت دیگران است اما مگر بر ما واجب نیست؟! اگر امربهمعروف وظیفه ما باشد و آن را انجام ندهیم ما به جهنم میرویم. هدایت نشدن دیگران اثر ثانوی ترک امربهمعروف است؛ ولی امربهمعروف وظیفه ماست و مثل نمازخواندن بر ما واجب است و اگر انجام ندهیم خودمان مسئول آن هستیم. نمیتوانیم بگوییم خودمان را بسازیم منهای امربهمعروف. مگر امربهمعروف واجب نیست؟! مگر انسان بدون عمل به واجب میتواند خودش را بسازد؟! آیا میشود انسان واجب را ترک و به مستحب عمل کند و به رشد هم برسد؟! آیا شما چنین چیزی را باور میکنید؟! خدا چیزی را به نحو وجوب از انسان خواسته است، ما بگوییم به جای آن واجب، عمل مستحبی انجام میدهیم! آیا خدا میپذیرد؟!
بنابراین این دو یعنی رشد خود و هدایت دیگران، پا به پای هم هستند، منتها مراتبی دارند. همگان نمیتوانند همه مراتب امربهمعروف را انجام دهند چون معرفتش را ندارند، شرایط آن را بلد نیستند و موقعیت اجتماعی لازم برای آن را ندارند. هرقدر معرفت انسان بیشتر شود تکالیف اجتماعی او هم بیشتر میشود.
یکی از حاضران: چگونه باید به خدا پناه برد؟
آیتالله مصباح: اگر از آسمان پرت شویم و وسط آسمان و زمین باشیم دنبال کسی میگردیم که دستمان را بگیرد. آیا در آن لحظه میپرسیم چگونه؟! اگر طناب یا چیزی باشد که بتوانیم آن را بگیریم، آیا تلاش نمیکنیم آن را بگیریم که نیفتیم و سقوط نکنیم؟! دل آدمیزاد همیشه نسبت به خداوند اینگونه است که خدایا! دارم میافتم! من را بگیر! لازم هم نیست که به زبان بیاورد. همینکه در دلش بگوید کافی است. وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ.[16] اعتصام به معنای چسبیدن به یک دستگیره محکم است؛ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ.[17] انسان چه وقت به یک دستگیره میچسبد؟! وقتی که دارد سقوط میکند. انسان باید احساس کند که دارد به داخل جهنم پرت میشود؛ زیر پایش جهنم است و خودش وسط زمین و آسمان. انسان همیشه باید این حال را در خودش داشته باشد. در این حالت فقط خدا میتواند انسان را دریابد. لازم هم نیست چیزی بگوید یا کاری انجام بدهد، همینکه در دلش این باشد خدا میبیند و درک میکند و خودش وعده داده که اگر کسی چنین حالتی را داشته باشد او را هدایت میکند.
یکی از حاضران: تحقیق در چه مسائلی بیشتر لازم است؟ حقیقت این است که در هیچ عرصهای از عرصههای تحقیق من به الکفایه وجود ندارد.
آیتالله مصباح: در همه عرصهها به تحقیق نیاز داریم. در عرصه فقاهت که حوزه محل فقاهت است الآن حدود پنجاههزار طلبه داریم ولی هنوز به قدر کافی فقیه نداریم. این تازه چیزی است که همه به طرف آن میروند و همه درسها درس فقه و اصول است. آن عرصههایی که به دنبالشان نرفتهایم که دیگر خیلی روشن است.
البته ازنظر منطقی آنچه مربوط به عقاید باشد اهمیت بیشتری دارد؛ چون فروع اگر رعایت نشود درنهایت انسان مرتکب گناه شده است، اما عقیده اگر منحرف شود به کفر میانجامد. اینکه انسان بتواند هم عقیده خودش و هم عقیده دیگران را حفظ کند منطقاً بر چیزهای دیگر تقدم دارد ولی حقیقت این است که ما در هیچ زمینهای من به الکفایه نداریم و در همه زمینهها تحقیق لازم است.
البته اولویتهایی را هم میتوان در نظر گرفت که این اولویتها را دو چیز تعیین میکند: یکی ضرورت آنها و اینکه بیشتر مورد حاجت باشند، دیگری استعداد و ذوق خود انسان. چون آنجا که انسان ذوق و استعداد ندارد هرقدر هم زحمت بکشد پیشرفتی نمیکند و عملاً بیفایده خواهد بود. این دو عامل یعنی ذوق و نیازهای جامعه، تعیینکننده این است که انسان اولویتها را بهتر درک کند. همانگونه که عرض کردم منطقاً آنچه مربوط به عقاید میشود اهمیت بیشتری دارد.
امیدواریم خداوند متعال همه شما را در پناه خودش حفظ بفرماید و مشمول عنایتهای خاص آقا امام زمانارواحنافداه قرار دهد، یاد خودش و وظایفی که شما دارید را به شما الهام و شما را در عمل به آنها تأیید بفرماید.
والسلام علیکم ورحمة الله
[1]. جمعه، 2.
[2]. ابراهیم، 1.
[3]. اعراف، 179.
[4]. انفال، 55.
[5]. نساء، 155.
[6]. کافی، ج 1، ص 34.
[7]. عوالي اللئالي، ج 4، ص 64.
[8]. کافی، ج 5، ص 28.
[9]. ابراهیم، 1.
[10]. مفاتیحالجنان، فرازی از زیارت جامعه کبیره.
[11]. انبیاء، 107.
[12]. انعام، 112.
[13]. بحارالانوار، ج 2، ص 16.
[14]. مفاتیحالجنان، فرازی از زیارت اربعین.
[15]. اسراء، 36.
[16]. آلعمران، 101.
[17]. بقره، 256.